(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 29 بهمن 1390- شماره 20146

زير برف
ابر خاكستري رنگ...
ويژه نامه زمستاني 1-
شكوفه هاي آسماني
روياي آدم برفي
يك خاطره در مورد برف
يك عكس و يك حرف
آب يخ...
معرفي ورزش ها (17)
تكواندو؛ ضربات پا با حداكثر قدرت و سرعت



زير برف

محمد عزيزي(نسيم)
دست هايم بي رمق
صورتم سرخ و كبود
پاي من در زير برف
راه را گم كرده بود
¤
ايستادم لحظه اي
توي دستم «ها» كنم
بعد از آن «ها» زير برف
راه را پيدا كنم
¤
ناگهان شد آشكار
پرچمي از دوردست
پرچمي رنگ بهار
هي تكان مي داد دست
¤
بعد از آن فانوس ها
يك به يك سوسو زدند
نورها پروانه وار
سوي قلبم آمدند
¤
كيسه دارو به دست
پر كشيدم سوي ده
شد نمايان روستا
ناگهان از لاي مه
¤
من رسيدم پشت در
مشت را بر در زدم
«باز كن در را ننه
باز كن من آمدم»
¤
مادرم من را كه ديد
شبنم اشكش چكيد
گفت: «صغري جان بيا
دخترم! دارو رسيد»

 



ابر خاكستري رنگ...

باز بر هركجا سايه انداخت
ابر خاكستري رنگ زيبا
برف مي بارد آرام آرام
برسر جنگل و كوه و صحرا
¤¤¤
مي فشارند با شادماني
ابرها يكديگر را در آغوش
مي كشد زوزه گرگي گرسنه
پشت آن كوه پربرف و خاموش
¤¤¤
بر تمام ده كوچك ما
برف سنگين و سختي نشسته
خواهر كوچك من مريض است
مادرم غصه دار است و خسته
¤¤¤
شهر دور است از روستامان
خواهرم همچنان مانده تبدار
باز ديشب نخوابيده مادر
بوده او تا دم صبح بيدار
¤¤¤
آه اي ابر اي ابر برفي
از سر روستامان گذركن
اي قوي سفيد زمستان
بال بگشا از اين جا سفر كن
سيداحمد ميرزاده

 



ويژه نامه زمستاني 1-
شكوفه هاي آسماني

اشاره:
اين ويژه نامه بايد زودتر چاپ مي شد اما نشد.
به لطف خدا بچه هاي مدرسه ي راهنمايي صحيفه ي انقلاب با پيگيري معلم خوب ادبيات شان خانم سهراب پور با آثار خوبشان مهمان صفحه ي ما شدند. در شماره ي بعدي بقيه آثار بچه هاي صحيفه را خواهيم خواند.
مدرسه
نشانه هاي زيبا
برف براي من مظهر و نشانه پاكي و آرامش است و زيبايي برف به نظر من بي نظير و خيره كننده و نشاط آور است. برف علاوه بر اين كه هوا را تميز مي كند هنگامي كه به آرامي بر سطح نشيند يك آرامش بسيار خوبي به من مي دهد نگاه كردن به دانه هاي زيباي برف وقتي كه رقصان و آرام در هوا پراكنده است چشم ها را خيره كرده و شادي بي نظيري به انسان مي دهد براي من همه اين ها نشانه هايي از زيبايي و بزرگي و قدرت خداي بزرگ است. نگاه كردن به بارش برف از پشت پنجره اتاقي گرم بسيار لذت بخش است اما گاهي در اوج لذت تماشاي برف از پشت پنجره من را به ياد بچه هاي بي خانمان جهان مي اندازد كه در سرماي زيبا و لذت بخش برف، پناه گاهي گرم براي خود ندارند و اين كمي از لذت برف براي من مي كاهد. ديدن برف چه از پشت پنجره و چه در فضاي باز زيباترين و شادترين بخش زندگي است.
كبوتر من
پشت پنجره ايستاده ام. دارد آرام آرام برف مي بارد. گريه ام گرفته بود. هواي خيلي دلگيري بود. همه ي درختان پوشيده شده بودند از برف، همشون به خواب زمستوني رفته بودن. راستش خيلي منظره ي قشنگي بود. از كنار پنجره اومدم روي مبل پذيرايي نشستم. تنها بودم،مدتي بيكار بودم كه يه دفعه صداي عجيبي از كنار پنجره اومد. رفتم ديدم يه كبوتر نازي كنار پنجره نشسته. آوردمش كنار بخاري بهش آب و دونه دادم. يك ساعتي پيش خودم نگهش داشتم.
ديگه حالم بد نبود!
ريحانه كريمي كلاس 1/1
پرواز
برف برق چشمانم را گرفته بود. پرنده اي را روي شاخه درخت ديدم. پرنده از سرماي زياد دانه هاي كوچك سفيد خود را جمع كرده بود. مي خواستم از خانه بيرون بروم تا آن پرنده را پيش خود بياورم و در آغوش بگيرم. تا از خانه بيرون رفتم پرنده به آسمان پرواز كرد...!ناگهان تا چشمم به آسمان افتاد پرنده از بالا به پايين افتاد؛ وقتي پرنده را در دستم گرفتم ديدم يكي از بال هاي پرنده زخمي است و نمي تواند بالش را حركت دهد. پرنده را به اتاقم آوردم و از او نگهداري كردم و وقتي كه حالش بهتر شد پرنده زيبا را از پنجره رها كردم.
تينا نخبه زعيم كلاس 1/3
رد پا
پشت پنجره ايستاده ام، دارد آرام آرام برف مي بارد. پنجره را باز مي كنم. برف تازه صورتم را قلقلك مي دهد و من به آرامش مي رسم. روح تشنه و برهنه باغچه، سيراب مي شود، و كلاغ پيري بر روي درخت كاج بود و ديگر نيست. دانه هاي برف با هم مي رقصند و به زمين فرود مي آيند! زمين دهان گشاده تا برف مهمان او باشد. همه چيز آرام و زيباست. كم كم برف تمام حياط را سفيدپوش مي كند. به طرف حياط حركت كردم بر روي انبوه برف رد پاي خسته ام مانده بود. هواي سرد در تمام سلول هايم رخنه مي كرد و من عاشق تر از هميشه در دست گلوله هاي برفي مي ساختم، گاه گاه دستانم يخ مي زد و گلوله را رها مي كردم. آسمان صاف تر از هميشه سخن مي گفت و حرفهاي شيرينش را دوباره به زمين هديه مي كرد. در باغچه جوانه اي داستانش را روبه آسمان حركت مي داد. كبوتري براي غذا آرام مي گريست چون مي دانست آن شب جوجه كبوترانش گرسنه مي خوابند.دوباره به اتاقم برگشتم، پشت پنجره ايستادم، برف قطع شده بود و صداي تلخ كلاغ پيري به گوش مي رسيد.
كيميا حوريه كلاس 2/3
حس ناشناخته
اي شكوفه هاي باغ آسمان اي گوهرهاي زيبا اي الماس هاي درخشان ...
پلك هاي خسته ام را مي گشايم چيزي در وجودم مي شكند نگاهم به چشمان هميشه بيدار پنجره گره خورده «باز باران مي بارد» و حسي ناشناخته همراه با حركت آرام و زيباي قطره ها در وجودم جنبشي مبهم را به ارمغان مي آورد.
ناخواسته از جا برمي خيزم و فاصله ام را با زلال باران كم و كمتر مي كنم. نمي دانم چرا دلم نمي خواد دربه روي مهمان ناخوانده ام بسته بماند؟!
رطوبتي دلچسب كف دستهايم را از پاكي پر مي كند: دو قطره اشك از روي گونه هايم لبريز مي شوند و درميان هزاران قطره بي قرار گم مي شود.
انبوه ابرهاي سرگردان درخاكستري مه آلود آسمان بر وسعت تنهاييم لبخند مي زنند و من پرمي شوم از حس نسيمي كه آرام آرام مرا، حتي ابرها را و هزاران قطره باران را و تمام خاطرات باراني را به دنيايي فراسوي مرز واقعيت ها فرا مي خواند. سفري به تمام لحظه هاي ناب و سبز شكفتن سفري به لحظه باشكوه گذر پرشتاب صاعقه اي از دل و تيرگي آسمان؛ سفري به يك لحظه عشق، به يك بار پرواز در سادگي يك نگاه، پاكي يك دل و شكوه يك دلدادگي معنا مي يابم و روح خسته ام را به نوازش هاي پرآرامش دستاني مي سپارم كه هنوز بوي خوش آشنايي مي دهد دستان پرتوان كه مي تواند تمام غباراندوه و را از آينه جانم پاك نمايد، مي توانم صفحه هاي سياه دفتر خاطراتم را پاره كنم ناگه صدايي درياي آرامشم را طوفاني مي كند به خود مي آيم، آسمان آكنده از ابرهاي تيره است، پر از تيرگي و خشكي... پس به صندلي راحتي ام مي خزم و پلكهايم را روي هم مي فشارم و مي گويم:
شايد بازهم شبي بر تشنگي سوزان خواب هايم باران ببارد...
ملك پور كلاس 2/3
نامه برفي
سلام اي برف زيبا حالت چطور است؟ امروز پنجشنبه اول زمستان است و من به پيشواز تو آمده ام؛ اما پيش از آمدن، زمستان را ديدم؛ كه داشت با پاييز دعوا مي كرد. دعوايشان خيلي جالب و ديدني بود، پاييز دوست نداشت جايش را به او دهد اما زمستان تلاش زيادي كرد تا بتواند جاي پاييز را بگيرد ولي پاييز سخت تر از اين حرف ها بود؛ او زيبايي رنگ هاي خود را به رخ زمستان مي كشيد و زمستان هم سپيدي زيباي تو را به او.
هيچ كس نمي توانست دعواي آن ها را به پايان رساند جز خالق بزرگ هستي.
من هم بعد از تمام شدن دعواي آن دو و ايجاد صلح و دوستي دوباره آن ها ، با پاييز خداحافظي كردم و پيش تو آمدم.
دوست عزيزم! به اميد آن كه زمستان نيز با توجه به بهار، او را همچون دوست خود بدارد و بعد از برف و باران جاي را به شكوفه هاي زيباي بهار دهد.
سپيده مجيدي
هيچ پرنده اي در آسمان
نيست!
چند روز پيش كه براي كاري به مركز شهرمون رفته بودم. هوا برفي شد. درد دلي داشتم كه به صورت خودماني نوشتم.
¤ در هنگامه راه رفتن برف اندك اندك از آسمان سفيد باريد...
برف ها روي سر و صورتم افتادند، سرما به جانم نفوذ كرد، كاش مي توانستم كاپشن بهتري داشته باشم! ولي اين كاپشنم شاعرانه شده، خيلي لذت دارد كه سرما پوست بدنت را بسوزاند، بيني ات از سرما يخ ببندد و راه بروي؟ اصلا هدفم از اين كارها چيست؟
شايد مي خواهم به عابران و به كساني كه فكرشان به پول و لذت يا چيزهايي مثل آن است بگويم كه انسانيت فقط در پول و لذت هاي زودگذر نيست، بياييد ببينيد كه كمي هم سختي كشيدن لذت دارد!
اما خودم هم مثل آنها مي شوم، با خودم مي گويم اي واي چرا كاپشن خوبي نداري؟ چرا؟...
به اين فكر مي كنم كه من دنبال چه هستم؟ تازه مي فهمم كه هنوز عطر نماز و قرآن با من است و دوست ندارم از آنها جدا بشوم. يادم مي آيد چند ساعت قبل كه نماز خواندم...
كاپشنم برفي شده، صورتم يخ زده است و به سوي پارك مي روم، پاركي كه درختان و چمن سبزش سفيد شده است، انگار درختان هم از غم و غصه موي سرشان سفيد شده است.
هيچ پرنده اي در آسمان نيست، هيچ كلاغي، گنجشكي حتي گربه اي! انگار كه پدر گنجشك ها، جوجه هايش را در لانه جمع كرده و از خاطراتش مي گويد.
سوار اتوبوس مي شوم و به شيشه سردش مي چسبم. بيرون را نگاه مي كنم، رهگذران كم شده اند و هوا تاريك شده است و برف زير نور چراغ هاي خيابان هم چنان مي بارد و من به اهدافم فكر مي كنم.
وحيد بلندي روشن

 



روياي آدم برفي
يك خاطره در مورد برف

دانه هاي ريز برف آرام آرام روي زمين مي نشست. حتما آن لحظه دانش آموزان زيادي پشت پنجره اتاق هايشان ايستاده بودند و با خوشحالي، به كف خيابان چشم دوخته بودند و برفي كه كم كم زمين را سفيدپوش مي كرد؛ كه اگر همان طور آرام و يكنواخت مي باريد، صبح مدرسه ها تعطيل مي شد، شال و كلاه مي كردند و مي رفتند برف بازي. در سراشيبي ها سرسره درست مي كردند و با يك تيوب، دلي از عزا درمي آوردند. آدم برفي مي ساختند و پنهاني، آدم برفي هاي بقيه را خراب مي كردند! يك سال بود كه منتظر چنين روزي بودند.
ساعتي بعد، گوشه پرده را كنار زدم و از پنجره اتاقم كه در طبقه چهارم بود و درست، مقابل خيابان اصلي، بيرون را نگاه كردم. برف بي وقفه مي باريد. درخت ها ديگر كاملا سفيد شده بودند. پياده روها هم همين طور. فقط خيابان بود كه به خاطر عبور ماشين ها، هنوز يكپارچه سفيد نشده بود.
آن شب بي خواب شده بودم. نمي دانم چرا. حتما از خوشحالي تعطيل شدن مدرسه نبود، چون دو سه سالي از آن روزها فاصله گرفته بودم و براي پيچاندن كلاس هم كه نيازي به بارش سنگين برف نبود.
اصلا عادت كرده بودم شب ها كه خيابان خلوت مي شد، پشت پنجره بايستم و از آنجا، تمام شهر را نگاه كنم. براي همين باز هم بلند شدم و باز هم برف و سفيدي اش. همه جا سوت و كور بود. برق خانه ها خاموش بود و حتي خيلي از چراغ هاي خيابان. اما سفيدي برف باعث مي شد همه جا روشن به نظر برسد.
چشمم افتاد به ماشيني كه در سربالايي به شدت گاز مي داد. تا جايي كه صدايش را به وضوح مي شنيدم. اما حتي ذره اي بالا نمي رفت. زنجير چرخ نداشت. حتما وقتي از خانه بيرون مي رفته، شدت برف را پيش بيني نمي كرده. شايد به تازگي با ما هم محله اي شده و نمي دانسته كه براي عبور از اين خيابان ها، حتي پاييز هم بايد زنجير چرخ همراهش باشد! سعي مي كرد مارپيچ حركت كند تا شيب كمتري را متحمل شود، اما بي فايده بود. در آن مدت آن قدر برف روي زمين نشسته بود كه حتي اگر ذره اي جلو مي رفت، چند لحظه بعد بيشتر از آن را سر مي خورد.همان طور پشت پنجره ايستاده بودم و طوري كه انگار فيلم پرحادثه اي را نگاه مي كنم، چشم دوخته بودم به خيابان و اين كه سرانجام چه مي شود، كه نور ماشين ديگري صدمتر پايين تر، من را به خود آورد. پرگاز و بدون لحظه اي توقف، جلو مي آمد و احتمالا تمام توانش را روي پدال گاز متمركز كرده بود كه يك ضرب تا جلوي در خانه برود، پارك كند و به گرماي خانه پناه ببرد. اما كمي كه جلوتر آمد، رسيد به آن يكي ماشين، كه به خاطر مارپيچ رفتن، تمام عرض خيابان را بسته بود. چاره اي جز توقف نداشت، آن هم با فاصله چندمتري.ماشين شماره يك بعد از كلي كلنجار رفتن، توانست خودش را جمع و جور كند و كمي راه خيابان را باز كند تا اگر خودش نمي تواند بالا برود، لااقل راه آن يكي ماشين را سد نكند اما ديگر كار از كار گذشته بود و ماشين شماره دو هم هر چقدر گاز مي داد، اتفاق مثبتي نمي افتاد. غصه ام دوتا شده بود.
يك سربالايي معمولي كه در حالت عادي، چند ثانيه اي مي شد از آن عبور كرد، تبديل شده بود به يكي از خوان هاي رستم. و دو مرد (احتمالا، چون از آن بالا قابل تشخيص نبود) كه بايد همه تجربه و مهارت شان را جمع مي كردند تا ماشين شان دو قدم جلو برود.
پرده را انداختم و در تاريكي، دعا كردم كه تلاش هايشان نتيجه دهد و هرچه زودتر به خانه هايشان، كه حتما دو سه كوچه جلوتر بود-برسند.
پرده را كنار زدم. اين بار چند ماشين ديگر هم به غصه هايم اضافه شده بودند.شهر، آرام بود و روياي آدم برفي، مهمان خواب ها. اما در آن محله، كسي دلش براي برف تنگ نمي شد.
محدثه فرهودي
كلاس 1/3

 



يك عكس و يك حرف
آب يخ...

وقتي اغلب جاها برف مي بارد
ما در فكر برف بازي هستيم
غافل از اينكه يكي بايد با آب يخ ظرف ها را بشويد!

 



معرفي ورزش ها (17)
تكواندو؛ ضربات پا با حداكثر قدرت و سرعت

مقدمه
تكواندو يك ورزش رزمي و متعلق به كشور كره است. بارزترين مدارك موجود در مورد تكواندو نقاشي هاي ديوار معابد است. اگر چه اين ورزش تاثيراتي ازكاراته پذيرفته و شباهت هايي نيز با برخي سبك هاي جنوبي كونگ فو درآن به چشم مي خورد، اما استيل خاص اين رشته دفاعي كه متكي بر ضربات پا با حداكثر قدرت و سرعت است و بر حفظ فاصله فيزيكي با دشمن و طراحي فنون براي دوركردن مهاجم تاكيد دارد، از ديگر سبك هاي رزمي متفاوت مي شود.
كلمه تكواندو از سه بخش تشكيل مي شود:
«ت»= ضربه زدن، دفاع كردن و شكستن توسط پا
«كوان»= ضربه زدن، دفاع كردن و شكستن توسط دست و مشت «دو»= راه و روش
تاريخچه تكواندو درجهان
پس از آنكه كشور كره در سال 1945 استقلال خود را كسب كرد جنبه هاي فرهنگي و اجتماعي اين كشور به حالت عادي خود بازگشت. فنون تكواندو شروع به رشد و توسعه نمود. كره درسال 1984 «تاك گيون» (صورت قديمي تكواندو) را به عنوان يك گنجينه پر ارزش فرهنگي اعلام كرد.
فنون تكواندو از ورزش هاي سنتي تاريخ كره استخراج و پس از جنگ جهاني دوم با كوشش استادان هنرهاي رزمي كره جنوبي و سفر 200 استاد تكواندو به جهان در قالب يك ورزش رزمي عرضه شد.
¤بعد از جنگ، انجمن تكواندو نيروهاي مسلح كره جنوبي با برگزاري سمينارهاي مختلف و دوره هاي مربيگري و داوري در داخل كشور و خارج به ويژه اعزام استادان اين ورزش رزمي به ارتش هاي مختلف جهان گامي مهم در شناساندن تكواندو برداشت. سال 1973فدراسيون جهاني تكواندو تاسيس شد.
تاريخچه تكواندو درايران
اولين كلاس تكواندو با آمدن هيئت نظامي ارتش كره جنوبي به سرپرستي سرگرد «كيم سورين» و دو نفر از همراهانش درسال 1971 ميلادي زيرنظر تربيت بدني نيروي زميني با شركت 75 نفر از ورزيده ترين افسران و درجه داران به مدت يك سال تشكيل گرديد و درپايان اين دوره 61 نفر موفق به دريافت گواهي نامه دان يك مشكي شدند.فارغ التحصيلان اين كلاس با تشكيل كلاسهاي آموزشي و اجراي نمايش هاي مختلف در واحدهاي نظامي حركتي موثر وسهمي بزرگ درشناساندن اين هنر رزمي به ساير نظاميان شدند.
¤ هادي ساعي قهرمان تكواندو جهان و المپيك با به دست آوردن دو مدال طلا و يك مدال برنز، پرافتخارترين ورزشكار ايراني در تاريخ بازيهاي المپيك است.
قوانين مسابقه
اين ورزش درسه دوره دو دقيقه اي برگزار مي شود كه بين هر كدام از اين زمان ها ورزشكار به مدت يك دقيقه استراحت مي كند. در صورت تساوي درپايان راند سوم، بعد از يك دقيقه استراحت راند چهارم به مدت دو دقيقه و با قانون امتياز طلايي اجرا خواهد شد.
هيئت داوران از چهارنفر تشكيل شده است كه سه داور درجايگاه مخصوص دركنار زمين مي نشينند و يك داور هم در وسط زمين مسابقه را كنترل مي كند.
لباس و تجهيزات مبارز: مبارزين بايد محافظ تنه،كلاه ايمني، كاپ، ساق بند، ساعد بند، دست كش و لثه را قبل از ورود به محوطه مبارزه بپوشند.
مناطق كسب امتياز
1) تنه: قسمتهاي آبي يا قرمز رنگ محافظ تنه؛
2) صورت: منطقه اي از بدن كه بالاتر از استخوانهاي ترقوه قراردارد (تمام منطقه صورت، گوشها و پست سر)
¤ به تكنيكهاي مجاز كه با قدرت به مناطق مجاز بدن حريف اصابت نمايند، امتياز داده مي شود.
¤ امتيازات به شرح زير دسته بندي شده اند.
1) يك امتياز براي ضربه زدن به محافظ تنه.
2) دو امتياز براي ضربات چرخشي (ديت چاگي و فيليپيني) به محافظ تنه.
3) امتياز براي ضربات موثر به سر.
¤ نتيجه مسابقه جمع امتيازات سه راند است.
آموزش
پنج اصل تكواندو: نرمش،تكنيك هاي دست، تكنيك هاي پا،فرم ها،مبارزه.
درتكواندو از ضربات پا و دست استفاده مي شود كه اين ضربات داراي نام هاي خاصي هستند. به ضربات مشت درتكواندو ضربات «جيروگي» مي گويند.
درمبارزه تكواندو از ضربات پا استفاده زيادي مي شود درتكواندو به اين ضربات «چاكي» مي گويند كه خود به انواع مختلفي تقسيم مي شود كه معروف ترين آنها به نام هاي ديت چاگي، آپ چاگي، پاكان آن مريان چاگي، يوپ چاگي، دوليو چاگي، آپ دوليو چاگي و موندوليا چاگي معروف هستند.
يازده اصل مهم تكواندو
وفاداري به كشور، احترام به پدر ومادر، وفاداري به همسر، احترام به خواهر و برادر، احترام به مربي و مدرس، وفاداري به دوستان، احترام به بزرگتر، احترام به كلاس تكواندو، عدالت مداري، داشتن روح تسلط ناپذير، تمام كردن كاري كه شروع كرده اي.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14