(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 20 اسفند 1390- شماره 20164

چگونه تئوري توسعه «دولت سازندگي» موتور محركه «كودتاي اصلاح طلبان» شد؟
توسعه ليبرال بورژوازي نوخاسته و كودتاي سرمايه داري
اولين پرونده جاسوسي منافقين

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




ارتش سري روشنفكران -55 / فصل چهارم
چگونه تئوري توسعه «دولت سازندگي» موتور محركه «كودتاي اصلاح طلبان» شد؟
توسعه ليبرال بورژوازي نوخاسته و كودتاي سرمايه داري

نويسنده: پيام فضلي نژاد
استراتژي «فشار از پايين، چانه زني از بالا»
به گمان گارتن اش براي تحليل «انقلاب هاي مخملي» بايد از اصطلاح Refolution (رفولوسيون) كه تلفيقي است از 2 اصطلاح «اصلاحات» (رفرم) و «انقلاب» (رولوسيون) استفاده كرد.176 Refolution تكاپويي است براساس استراتژي «فشار از پايين، چانه زني از بالا» و رويدادها را به گونه اي سامان مي بخشد كه پيامد آن عدم «مشروعيت قانوني» حاكميت سياسي و جابه جايي بسياري از شخصيت هاي دولتي و در «پست هاي كليدي»
مي شود. نتيجه اين استراتژي در يك نظام حكومتي ابتدا به «فروپاشي ايدئولوژيك» (دگرديسي و استحاله ارزش ها) و سپس به «دگرگوني هاي ساختاري» خواهد انجاميد. در نخستين سالگرد انتخابات دوم خرداد، وقتي سعيد حجاريان به گفت وگو با اكبر گنجي در هفته نامه راه نو نشست، گفت ما راهي جز اتكا به اين استراتژي نداريم:
«فشار از پايين و چانه زني از بالا» معطوف به دو پويش جمهوريت و مشروطيت است؛ يعني حضور گسترده مردم در صحنه و نخبگاني كه بتوانند از اين انرژي و نيرو استفاده كرده و با باز كردن فضايي سياسي، مطالبات را طرح كنند و به اصطلاح «انسداد سياسي» را برطرف كنند. هر دوي اين ها شرط لازم تداوم مردم سالاري است.177
حجاريان با اتكاء به چارچوب نظريه گارتن اش مي گويد «دوم خرداد يك يوم الله و يوم الناس» و «نقطه تلاقي جمهوريت و مشروطيت» است كه در آن، هر دو «رود» به يك «دريا» ريختند.178 در چنين فرآيندي از يك طرف «نخبگان به دنبال تحديد قدرت از بالا» هستند؛ نخبگاني كه به گفته او در زمان دولت هاشمي رفسنجاني به حاشيه رانده شدند، مثل سيدمحمد خاتمي كه «پس از استعفاء از وزارت ارشاد از دستگاه رسمي حذف شد.»179 اين نخبگان با «چانه زني از بالا» سبب تاييد صلاحيت خاتمي گشتند و از طرف ديگر بسيج اجتماعي از پايين كه زمينه اين تحديد را فراهم مي كنند.180 حجاريان ادامه مي دهد «فشار توده ها از پايين مانع شد تا خاتمي از ميدان رقابت انتخاباتي حذف نشود.« در نگاه او، اين توده ها كه به واسطه «سياست هاي تعديل اقتصادي هاشمي» به حاشيه و زير خط فقر رانده شدند، خود را متضرر از اين سياست ها مي دانستند و «با نخبگان بيرون از حكومت جفت شدند.»181 در نتيجه «تركيبي از نخبگان و توده ها دوم خرداد را به وجود آورده است.»182 اين گفتارها از تناقضي بنيادين رنج مي برد و يك «تحليل پارادكسيكال» با ساختاري بي انسجام به حساب مي آيد؛ زيرا
«طبقه متوسط جديد» زاده سياست هاي «دولت سازندگي» پس از پايان دفاع مقدس بود و اين بورژوازي سكولار است كه خود را پيشاهنگ انديشه هاي «ليبرال دموكراسي» مي داند و بشيريه هم بر نقش آنان صحه مي گذارد. پس برخلاف تحليل حجاريان، هم بخشي مهم از نخبگان وابسته به طبقات متوسط و سرمايه دار مانند علي ميرزايي (معاون وزير اقتصاد، سردبير فصلنامه نگاه نو و از مروجان تئوري هاي آزادي انگليسي) و محمدتقي بانكي (وزير نيرو كابينه ميرحسين موسوي، رييس شركت ملي فولاد ايران و از اعضاء مركزيت حلقه كيان و فصلنامه نگاه نو) در مركزيت دولت حضور داشتند. حتي نمي توان تجربه و موقعيت شخص خاتمي را به عنوان شيفته تئوريسين هاي سرمايه داري انگليسي داراي وزن سياسي ناچيزي دانست. او هم 11 سال صدارت و هم بيش از 3 سال مشاورت رئيس جمهور را در كارنامه اش داشت و از مديران عالي رتبه هاشمي رفسنجاني به حساب مي آمد؛ چندان كه همواره با حكمي از او در «دولت سازندگي» مسئوليت داشت؛ حتي همان زماني كه روي صندلي رياست كتابخانه و اسناد ملي ايران كنار دست محمد مجتهد شبستري و سيدجواد طباطبايي مي نشست يا با عبدالكريم سروش مراوده هاي نزديك داشت.183 پس خاتمي كانديدايي در حاشيه زمين قدرت نبود، بلكه شخصيتي برخاسته از درون ساخت رسمي دولت بود.
قشرها يي كه آنان را حاملان و حاميان نظام ارزشي ليبراليسم مي شناختند، از دل نتايج عيني و اجتماعي سياست هاي توسعه
«دولت سازندگي» متولد گشتند؛ چه اينكه از دل منطق «سرمايه داري مدرن» جز ايدئولوژي «ليبرال دموكراسي» بيرون نمي آيد و براي همين، «بورژوازي نوخاسته» ايران پس از فرآيند «توسعه اقتصادي» دولت سازندگي، حامل و حامي پروژه «توسعه سياسي ليبرال» شد تا همه «منابع قدرت» را قبضه كند. صرفاً در يك جا مي توان با حجاريان توافق داشت و اينكه شكل گيري انتخابات سال 1376 را بايد واكنشي انتقادي به عملكرد «دولت سازندگي» دانست، ولي او پايگاه اجتماعي بانيان و حاملان هر دو پويش «مشروطيت» و «جمهوريت» را در طبقاتي
مي جويد كه تولدشان نتيجه اجراي سياست هاي «تعديل اقتصادي» هاشمي رفسنجاني بود! به تعبير سعيد حجاريان، اين «طبقه متوسط» در انتخابات دوم خرداد 1376 براي تعقيب و تحقق «مطالبات سكولار» خود به حركت درآمد:
«پويش جمهوريت» هنگامي آغاز مي شود كه توده هاي مردم براي طرح «مطالبات اين جهاني» (سكولار/ عرفي) به صحنه بيايند...
«جمهوري خواهي» بر اين اصل مبتني است كه توده ها «باروت» هستند. تنها بايد با كبريت زدن به انبار باروت تور اختناق را پاره كرده تا انرژي توده ها آزاد شود و سياست، توده اي شده و مردم به صحنه بريزند. حاملين اين پويش «روشنفكران» متعلق به «طبقات متوسط شهري» هستند... دو پويش «مشروطه خواهي» و «جمهوري خواهي» در آستانه دوم خرداد همديگر را پيدا مي كنند و با همكاري يكديگر «حماسه دوم خرداد» را خلق مي كنند.184
برخلاف اين پندارها، روند به گونه اي ديگر بود. از درون خاستگاه هاي طبقات «محروم» و «مستضعف» (كه هاشمي رفسنجاني با تغيير نام انقلابي شان همواره آنان را «اقشار آسيب پذير» خطاب مي كرد و حقوق شان برخلاف آموزه ها و توصيه هاي موكد امام خميني(ره) و رهبري ناديده گرفته مي شد) يك حركت انتقادي عليه آن سياست هاي ليبرالي در انتخابات با هدف «بازگشت به اصول انقلاب اسلامي» شكل گرفت. هاشمي رفسنجاني مي پنداشت زير چرخ توسعه اقتصادي، طبقه اي «له» مي شوند و البته اين از «هزينه هاي ناگزير سازندگي» كشور است؛ ولي آن «طبقه فراموش شده» در دوم خرداد 1376 براي استيفاي حقوق خود به حركت درآمد و دوباره در سوم تير 1384 به پا خاست؛ همان «طبقه محروم» كه به فرموده امام خميني(ره) تنها «گردانندگان و برپادارندگان واقعي انقلاب ها هستند.»185
پاورقي

 



اولين پرونده جاسوسي منافقين

مرتضي صفار هرندي
با عرض پوزش از خوانند گان محترم روزنامه، بعد از شماره 15 سلسله پاورقي «رازهاي دهه 60» اختلالي در توالي مطالب ايجاد شد كه در اين شماره و شماره بعدي ، بخش جا افتاده در معرض مطالعه خوانندگان عزيز قرار مي گيرد.
وجه مشترك تمامي فعاليت هاي منافقين، طرح مطالبات فراتر از توان نظام تازه تاسيس و اقتصاد تخريب شده كشور بود. ادبيات ماركسيستي اين گروه التقاطي، دائما به تقابل بين اقشار اجتماعي دامن مي زد. منافقين همراه با گروه هاي چپ و راست و گروهك تروريستي فرقان، «روحانيت» را توجيه گر بهره كشي از محرومان معرفي مي كرد، اما پس از ترور متفكراني مثل شهيد مطهري توسط فرقان، منافقين مدعي مرزبندي با اين گروه شدند. منافقين بعضي از اعضاي كادرهاي خود را در بدنه مديريتي دولت موقت قرار داده بودند. حتي دو تن از معاونان وزير ارشاد ملي (مهدي ممكن و يزدان حاج حمزه، همراهان قبل از انقلاب حبيب الله پيمان و ميرحسين موسوي در «جنبش مسلمانان ايران») آن زمان در حال پيوستن به سازمان منافقين بودند. در وزارت كشور نيز سايه سنگين اين گروه مشاهده مي شد. نتيجه حضور منافقين و برخي از گروه هاي هم پيمان مثل جنبش مسلمانان مبارز در نهادهايي مانند جهاد سازندگي به افراطي گري هاي چپ گرايانه در نحوه برخورد با مالكيت هاي كشاورزي منجر شد. تمايل امام به اصلاح سران منافقين و يا حداقل، اتمام حجت با آنها سبب شد كه ايشان در روز ششم ارديبهشت 1358، مسعود رجوي سركرده منافقين و ديگر اعضاي محوري اين گروهك مثل موسي خياباني، احمدي و داوري را به حضور بپذيرند. متاسفانه گزارش اين ديدار در كتاب صحيفه امام، تنها شامل محتواي خبر روزنامه كيهان است؛ روزنامه اي كه آن روزها بيشتر اعضاي تحريريه آن را روزنامه نگاران ماركسيست و التقاطي تشكيل مي دادند.
ظاهرا اعضاي منافقين به صورت مخفيانه از اين ديدار يك نوار صوتي تهيه كردند. به گفته يكي از مسئولان مهم اين گروهك به نام كيوانزاد امام در اين ديدار با يادآوري انحراف اعتقادي گذشته (ماركسيست شدن سازمان) خواستار رفع انحرافات پيشين و پيوستن به مردم در امر سازندگي كشور شده بودند. 1 اين ديدار درست پس از سوء استفاده هاي تبليغاتي منافقين از ماجراي دستگيري فرزند كمونيست آيت الله طالقاني و خروج گلايه مندانه آن مرحوم از تهران انجام گرفت. امام قبل از اين ديدار از منافقين خواسته بودند كه ابتدا مواضع اعتقادي خود را به طور رسمي اعلام كنند و سپس به محضر ايشان تشرف يابند. 2
رجوي نيز در بيانيه اي رسمي، اعتقاد اعضاي اين گروهك، به اصول پنجگانه دين را با ادبياتي سنتي و به دور از تفسيرهاي رايج منافقين اعلام كرد. اين نامه كه اوج تظاهر منافقانه رجوي پس از انقلاب بود، با اين جملات شروع مي شد:
«حضور پدر بزرگوارمان رهبري انقلاب حضرت آيت الله العظمي امام خميني، پس از عرض سلام، كمترين فرزندان مجاهد آن حضرت، حسب الامر آن پدر گرامي كه از اركان اعتقادي اينجانبان سؤال فرموده بوديد، معروض مي دارند كه: اركان مجاهدين همان اركان عقيدتي دين اسلام و مذهب حقه جعفري اثني عشري است. همان تشيع علوي و همان اركان عقيدتي قرآن، يعني كتابي كه از ابتدا تا انتها بدون كمترين خدشه اي تا ابد راهنماي بشريت و مورد اعتقاد مسلمانان بوده و خواهد بود. با اين همه حسب فرامين شفاهي پدر گرامي مان كه در اين مورد سؤال كرده بوديد، مختصر اركان عقيدتي خود را كه برخلاف نظرگاه هاي مادي است به شرح زير اعلام مي داريم...» 3
شايد به جرات بتوان اين نامه را از جمله عوامل اغواي فرزندان برخي از اقشار سنتي و دور ساختن اذهان آنان از ماهيت واقعي گروهك تروريستي منافقين و پيوند خوردنشان با اين گروهك پليد دانست.
اصل انقلابي «نه شرقي- نه غربي» با همه جوانب اعتقادي، سياسي و اقتصادي آن، محكي براي ميزان وفاداري نيروهاي سياسي به نظام برآمده از انقلاب اسلامي بود. طبيعتا نزديكي عناصر سياسي به هر يك از اين دو قدرت شيطاني (آمريكا و شوروي)، سبب طرد دفعي يا تدريجي آنان توسط مردم مي شد. نكته جالب اينكه گاه جبهه واحدي از نيروهاي متكي بر قدرت جهاني چپ (شرق) و قدرت بين الملل راست (غرب) در مقابل جريان اصيل خط امام شكل مي گرفت. منافقين به عنوان يك نيروي چپ گرا و با پوسته اي از تمسك به مذهب شناخته مي شدند، اما كمتر كسي از ارتباط آن ها با ابرقدرت شرق خبر داشت. درست همان روزي كه رجوي در قم به ديدار امام رفته بود، يك عضو قديمي منافقين به نام محمدرضا سعادتي در هنگام ملاقات با ولاديمير فيسينكو، مامور سازمان جاسوسي شوروي (B.G. K) بازداشت شد. او در حال انتقال اسنادي درباره يك سرلشكر ارتش رژيم شاه به نام مقربي- كه در آن رژيم به جرم جاسوسي براي شوروي اعدام شد- به فيسينكو بود. براساس برخي قرائن، سعادتي از ده سال قبل از انقلاب به واسطه اشتغال به كار در ذوب آهن اصفهان، از طريق كارشناسان شوروي در اين تاسيسات صنعتي با دستگاه جاسوسي شوروي ارتباط يافته بود، اما اولين تماس هاي او در بعد از انقلاب، مربوط به روز 25 بهمن 1357 و در دانشگاه تهران است. كوزيچكين عضو برجسته (B.G. K) در ايران مي نويسد كه در آن روز با اعضايي از سازمان مجاهدين خلق و فدايي خلق برخورد كرده كه از قبل با آنان در ايران آشنا بوده است. 4
به گفته اين عنصر اطلاعاتي شوروي، زماني كه او خبر دسترسي مجاهدين به آرشيو اسناد ساواك را به دستگاه اطلاعاتي شوروي منتقل كرده بود، آنها خواستار دريافت اسناد مربوط به پرونده سرلشكر مقربي شده بودند. سعادتي نيز به عنوان عضو عالي رتبه سازمان، به شخصي به نام اكبر طريقي كه نفوذي منافقين در دادستاني انقلاب اسلامي بود، ماموريت داد كه با استفاده از حكم دادستاني انقلاب پرونده هاي مربوط به مقربي را از ضد اطلاعات ارتش دريافت كند و در اختيار سازمان قرار دهد. با اين همه دامنه موضوعات مورد مذاكره در ملاقات با جاسوسB .G. Kموارد ديگري را نيز دربر مي گرفت؛ از تقاضاهاي سعادتي شامل دريافت تجهيزات جاسوسي، انتقال تجارب در زمينه اطلاعات و ضد اطلاعات و مشخص شدن افرادي براي آموزش ديدن در سازمان جاسوسي شوروي كه بگذريم، سعادتي در اين مذاكرات با در اختيار گذاردن اطلاعاتي درباره مسئله كردستان، وضعيت اسناد طبقه بندي شده ساواك و... خواستار برخورد فعال تر شوروي با امام و مشورت در اين مورد با منافقين بوده است.5 سعادتي در اين درخواست به دنبال فشار بر امام در جهت ايجاد موقعيت مناسب تر براي منافقين به عنوان نيروهاي هوادار شوروي بود.
افشاي اين ماجرا پس از دستگيري سعادتي، گرايش به تصفيه عناصر منافقين در دادستاني انقلاب و ديگر نهادها را افزايش داد. نگاهي به ادبيات برخي از بيانيه هاي منسوب به دادگاه انقلاب در آن روزها به طور دقيق نشان دهنده نفوذ اين عناصر در تشكيلات اين دادگاه است. حتي افراطي گري در بخش هايي از دادگاه هاي انقلاب را در ماه هاي اول پيروزي انقلاب نيز به عناصر همين گروهك نسبت داده اند؛ تا جايي كه امام(ره) براي اصلاح اين امور در دادگاه ها، پيام دادند. با طرد اين عناصر، نشريه مجاهد (ارگان منافقين) مدعي «خارج شدن دادگاه هاي انقلاب از مسير اصولي و درست خود» شد. 6 متاسفانه در آن مقطع، تصفيه دادگاه هاي انقلاب از وجود منافقين به درستي صورت نپذيرفت و آنها در سال 1360 توانستند از طريق نفوذي هاي خود شخصيت هاي ارزشمندي مثل آيت الله قدوسي و محمد كچويي را به شهادت برسانند. طرد منافقين از دادگاه هاي انقلاب، در نخستين سال هاي حيات نظام جمهوري اسلامي به سبب افراطي گري چپ گرايانه آنان صورت گرفت. در آن زمان ماجراي محمدرضا سعادتي و نيز ايدئولوژي ماركسيستي، از منافقين تصوير يك سازمان وابسته يا دستكم متمايل به بلوك شرق ارائه كرده بود. وقايع پس از آن، چيز ديگري را نشان داد. به اعتقاد برخي از مسئولان امنيتي آن زمان، حتي جاسوسي سعادتي براي شوروي به منظور جلب اعتماد آن ابرقدرت نسبت به سازماني صورت گرفته بود كه پيشاپيش ارتباطاتي را با غرب برقرار ساخته بود. 7 به همين سبب برخي از تحليل گران، سررشته رويكردهاي منافقين را پس از پيروزي انقلاب در دستان كاظم رجوي (برادر مسعود رجوي) مي دانند. او از سالها قبل در خارج كشور با سرويس هاي امنيتي غرب همكاري مي كرد. تلاش كاظم رجوي در زمان رژيم شاه موجب رهيدن مسعود رجوي از اعدام و همكاري اش با ساواك شده بود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- سازمان هاي مجاهدين خلق (از پيدايي تا فرجام)، ج2، ص .365
2-كارنامه سياه، جلد1، صص 133 و 134، به نقل از همان، ص .413
3-سازمان مجاهدين خلق (از پيدايي تا فرجام)، ج2، ص .408
4- همان، صص 409 و .410
5- ولاديمير كوزيچكين، كا.گ.ب. در ايران، صص 354 و 355، به نقل از سازمان مجاهدين خلق ايران (از پيدايي تا فرجام)، جلد1، صص 421 و .422
6- رك: سازمان مجاهدين خلق ايران ( از پيدايي تا فرجام)، ج2، صص 430 و .427
7-نشريه مجاهد، شماره 3، صص 7و 8 و11 به نقل از سازمان مجاهدين خلق ايران از پيدايي تا فرجام، صص 405 و .406
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14