(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10


یکشنبه 12  آذر  1391 - شماره 20370

كساني كه شبيه پيغمبرند (چراغ راه)
عاقبت دروغ و دنياپرستي (حكايت خوبان)
تفاوت عقلانيت در فرهنگ اسلام وغرب (پرسش و پاسخ)
توبه اهل قرب در سلوك عارفان (سلوك عارفانه)
آثار اعمال انسان در قرآن كريم (14)
بخل و خساست
ديدگاه
تاثير آني ذكرالله


كساني كه شبيه پيغمبرند (چراغ راه)

قال رسول الله(ص): الا اخبركم باشبهكم بي اخلاقاً؟ قالوا: بلي يا رسول الله، فقال: احسنكم اخلاقاً و اعظمكم حلما و ابركم بقرابته و اشدكم انصافاً من نفسه في الغضب و الرضا.
پيامبر گرامي(ص) فرمود: آيا به شما خبرند هم كه كدامتان به من بيشتر شباهت داريد؟ گفتند: بلي يا رسول الله، فرمود: خوش خلقترين شماها و بردبارترين، و درباره خويشان خود نيكوكارترين، و آنها كه در خشنودي و خشم بيشتر عدل و انصاف را از طرف خود رعايت مي كنند1.
1-تحف العقول، ص 48
 


عاقبت دروغ و دنياپرستي (حكايت خوبان)

حضرت عيسي (روح الله)(ع) در سفري سه قرص نان به رفيق خود سپرد و او يكي از آن سه قرص را خورد، در وقت بازخواست گفت: زياده از اين دو قرص نبوده است. حضرت با دعا كوري را شفا داد و گاو مرده اي را زنده كرد و فرمود: به حق آن خدايي كه چنين آيتي ارائه كرد، راست بگو آن قرص ديگر چه شد؟ گفت خبر ندارم. پس آن حضرت به خرابه اي رسيدند، سه خشت طلا آنجا ديدند، حضرت فرمود« از اين سه خشت يكي از آن تو و يكي از آن من و ديگري براي آنكه قرص نان را خورده است. رفيق گفت: من آن را خورده ام حضرت آن سه خشت طلا را به وي داد و از او جدا شد.
از قضا چهار نفر به وي رسيدند، به طمع آن خشتهاي طلا او را كشتند و دو نفر از ايشان از بي طعامي رفته آن طعام را به زهر آغشته و چون بازگشتند، آن دو نفر ديگر براي آن خشتهاي طلا برخاسته و آن دو را به قتل رسانيدند و خودشان نيز از طعام زهرآلوده خوردند و هلاك گرديدند. بار ديگر حضرت روح الله(ع) به آن مكان رسيدند از كشته شدن آن پنج كس متعجب گرديد، وحي آمد كه بر سر اين سه خشت طلا هزار و ششصد (1600) كس كشته شده اند و اين خشتها از موضع خود نجنبيده اند، «فاعتبروا يا اولي الابصار» حشر- 2.(1)
1-مجموعه ورام، ج 1، ص 179
 


تفاوت عقلانيت در فرهنگ اسلام وغرب (پرسش و پاسخ)

پرسش:
مقصود از عقلانيت در فرهنگ غرب چيست؟ و آيا با مفهوم عقلانيت در اسلام سازگاري دارد؟
پاسخ:
از قرن شانزدهم به بعد برنامه عقلاني سازي عقايد يكي از برنامه هاي فكري در ميان انديشمندان شد . از چهره هاي مشهور عقل گرايي كه مي توان در غرب نام برد، دكارت است. وي معتقد بود كه تمام عقايد سنتي و موروثي بايد مورد ترديد قرار گرفته در يك قرنطينه عقلاني گذاشته شوند. عقل گرايي جديد با اين ويژگي از عقل گرايي كهن و به اعتباري كلاسيك متمايز مي گردد كه به جاي تكيه بر منطق صوري ارسطويي و اعتمادبر فلسفه محض در تبيين جهان، به منطق رياضي رو مي كند و ترجيح مي دهد طبيعت را در دستگاه رياضي بنشاند و پديده هاي طبيعي را با قواعد رياضي بشناساند.
سپس در قرون هفدهم و هيجدهم برنامه عقلاني سازي دكارت توسط مكتب تجربه گرايان انگليس به كار بسته شد و عقلاني سازي يعني محك زدن عقايد با عقل توسط شواهدي تجربي كه در انسان موجود است و در نهايت عقلاني سازي وارد عرصه اجتماعي شد و موضوع عقلاني شدن جامعه براي اولين بار در قرن هيجدهم توسط معتقدان به فلسفه تاريخ مطرح گرديد كه از مهم ترين كساني كه به تبيين معاني عقلانيت در غرب پرداخت ماكس وبر مي باشد و از اين رو در تبيين مفهوم عقلانيت به ذكر ديدگاه ماكس وبر اكتفا مي كنيم.
1- عقلانيت نظري و عقلانيت عملي
وبر با تمييز تسلط عملي و تسلط نظري بر واقعيت، عقلانيت نظري را از عقلانيت عملي تمييز مي دهد عقلانيت نظري تسلط بر واقعيت توسط مفاهيم انتزاعي هرچه دقيق تر است و عقلانيت عملي محاسبه هرچه دقيق تر وسايل براي نيل به اهداف است و امروزه آنچه لازمه توسعه و ويژگي جوامع مدرن مي باشد عقلانيت عملي است.
2- عقلانيت صوري و عقلانيت محتوايي
عقلانيت عملي به عقلانيت صوري و عقلانيت محتوايي تقسيم مي شود.
عقلانيت صوري مربوط به تصميمات كنش گراني مي شود كه نسبت به انتخاب هدف، عقلاني عمل مي كنند و منافعشان را طبق محاسبات دقيق، مرجحات روشن و قواعد تصميم گيري معين و از طريق مناسب ترين ابزار دنبال مي كنند. نمونه اعلاي اين نوع كنش، كنش اقتصادي در جامعه سرمايه داري است.
اما عقلانيت محتوايي عبارت است از سنجش محتوايي سيستم ارزشي اي كه مرجحات را مشخص مي كند. در عقلانيت صوري، كنش كنش گر از دو جنبه سنجيده مي شود يكي از ديدگاه ابزاري يعني موثربودن وسايل و ديگر از ديدگاه انتخاب درست اهداف با درنظرگرفتن ارزش ها، وسايل و شرايط محدود محدودكننده عيني اما در عقلانيت محتوايي اين خود سيستم ارزش هاست كه مورد نقد و نظر قرار مي گيرد به عبارت ديگر وبر از نظر عقلانيت عملي دو نوع كنش را عقلاني محسوب مي كند يكي كنشي كه نسبت به اهداف در نظر گرفته شده است و آن را كنش عقلاني نسبت به هدف يا كنش عقلاني معطوف به هدف مي نامد و ديگر كنشي كه نسبت به ارزش هاي در نظر گرفته شده عقلاني است كه آن را كنش عقلاني نسبت به ارزش يا كنش عقلاني معطوف به ارزش مي نامد. كنش وقتي عقلاني معطوف به هدف است كه به سوي اهداف، وسايل و نتايج ثانويه نظر داشته باشد. اين امر شامل سنجش عقلاني رابطه بين وسايل و اهداف، رابطه بين وسايل و پي آمدهاي ثانوي و بالاخره اهميت نسبي اهداف ممكنه مختلف است. بنابراين تصميم گيري درباره كنش برحسب سنت يا عاطفه با اين نوع كنش منافات دارد و فاقد معيارهاي عقلاني است.
وبر بين دو جنبه از عقلانيت معطوف به هدف تمييز قائل مي شود به اين ترتيب مفهوم عقلانيت را به عقلانيت ابزاري و عقلانيت انتخاب تجزيه مي كند كه روي هم رفته اين دو عقلانيت، عقلانيت صوري را تشكيل مي دهند.
ادامه دارد
 


توبه اهل قرب در سلوك عارفان (سلوك عارفانه)

(بدان اي طالب كمال!) احدي نيست كه نياز به توبه نداشته باشد، حتي انبياء و شاهد ما بر اين گفته، اختلافي است كه در احوال آنان است و همين وجود اختلاف دليل بر اين امر است كه براي آنها احوالات مختلفي است كه بعضي فوق بعضي ديگر است و رجوع و بازگشت از مرتبه پايين تر به مرتبه بالاتر، توبه مي باشد، و تو اگر در معناي توبه و چگونگي آفرينش بندگان و ترقي آنها تامل كني، علت احتياج و نياز همگان را به توبه، درخواهي يافت، زيرا توبه عبارت از رجوع و بازگشت از حال پست تر و پايين تر به مرتبه عالي تر و برتر از آن است و در عالم وجود، جز ذات ذوالجلال، كه غني بالذات است، موجودي يافت نمي شود كه از هر جهت كامل بوده و نيازي به ترقي و تكامل نداشته باشد و اين است كه معناي نياز همگان را به توبه تصحيح مي كند. توبه اهل قرب، توبه از هر چيزي است كه آنها را از حق بازداشته و به خود مشغول سازد، حتي مشاهده اين مطلب كه آنها از اشتغال به غير خدا توبه نموده اند، خود نياز به توبه ديگري دارد و لذت وصال آنگاه كامل مي شود كه غير خدا فراموش گردد و از همين فراموشي از غير نيز غافل باشد. (1)
1- اسرار الصلوه ، آيه الله ميرزا جواد ملكي تبريزي، ص46
 


آثار اعمال انسان در قرآن كريم (14)

بخل و خساست

علي كامران
در قسمت هاي قبلي سلسله مقالات «آثار اعمال انسان در قرآن مجيد»، مباحث آثار: گناه، غرور و خودپسندي، مكر و حيله، مال حرام، دورويي و نفاق، ظلم و ستم، قتل انسان بي گناه، انفاق، جهاد و مبارزه در راه خداوند سبحان، دروغ، غيبت، لهوالحديث و تملق و چاپلوسي مورد بحث و بررسي قرار گرفت.
در قسمت چهاردهم اين مباحث، با استفاده از تفاسير مهم بخل و خساست مورد بررسي قرار مي گيرد.
اينك مطلب را از نظر مي گذرانيد به اميد آنكه فرهنگ قرآن در زندگي ما تبديل به فرهنگ زندگي شود. ان شاءالله
بخل و خساست
«بخل» و «خساست» حالتي است كه انسان وقتي گرفتار اين حالت شود، به جاي اينكه در حد معتدل نيازهاي روزانه خويش و خانواده اش را برآورده كند و حقوق واجب اموالش نظير: خمس و زكات و كفارات را بپردازد و اهل انفاق و كمك هاي مستحبي به ديگران هم باشد، بر خود، خانواده و ديگران سخت گيري مي كند و به قول معروف: نم پس نمي هد!
خداوند متعال در آيه 24 حديد، به شدت انسانها را از اين رذيله اخلاقي منع فرموده است:
الذين يبخلون و يامرون الناس بالبخل...
همان (مستكبران فخرفروشي) كه بخل مي ورزند و مردم را به بخل ورزيدن امر مي كنند... در آيه قبل خداوند بخيلان را مختال فخور معرفي فرموده است
راغب اصفهاني در مفردات نوشته است:
مختال به كسي مي گويند كه دچار خيلاء، يعني تكبر شده باشد و تكبر را از اين جهت خيلا مي گويند كه مستكبر چيزي را كه در خود سراغ دارد ( در عالم خيال) فضيلتي براي خود حساب مي كند.
علامه طباطبايي هم در الميزان ذيل اين آيه آورده است:
اختيال (كه مصدر است براي كلمه مختال)، و نيز افتخار ناشي از اين مي شود كه انسان توهم كند كه آنچه نعمت دارد به خاطر استحقاق خودش است و اين (تصور) برخلاف حق است. چون او فعلي را كه بايد مستند به تقدير خدا كند به استقلال نفس خود كرده و اين اختيال و افتخار دو تا از رذائل نفسند كه خدا آن را دوست نمي دارد...
و اگر هم كه (بخيلان) به مردم سفارش مي كنند كه آنها بخل بورزند براي اين است كه هر چه را براي خود مي خواهند براي ديگران هم مي خواهند. و نيز مي خواهند كه سخاوت و بذل و بخشش در مردم شايع نشود، چون اگر شايع شود، بخل آنها بيشتر نمود پيدا مي كند، و مردم بيشتري مي فهمند كه فلاني بخيل است از سوي ديگر بخل نقطه مقابل سخاوت است. آنچه در بيان اهميت و ضرورت سخاوت و فضيلت اين اخلاق فوق العاده خوش و سعادت آفرين گفته شده، در رد و مذمت بخل نيز صادق است. پيامبر اسلام(ص) در اين باره فرموده اند: سخاوت درختي از درخت هاي بهشت است كه شاخه هاي آن در دنيا آويخته است هر كه شاخه اي از آن بگيرد همان شاخه وي را سوي بهشت مي كشاند و بخل درختي از درخت هاي جهنم است كه شاخه آن در دنيا آويخته است و هر كه شاخه اي از آن بگيرد همان شاخه وي را سوي جهنم مي كشاند (1)
همچنين آن حضرت تعابير فوق العاده مهمي درباره انسان بخيل دارند كه بعضي از آنها عبارتند از:
- هيچ دردي بدتر از (درد) بخل نيست!(2)
- دو صفت است كه در مومن جمع نمي شوند: بخل و بدگويي(3)
- بخل هلاك كننده (بخيل است)(4)
- بدترين صفت مرد بخل مفرط است (5)
- گناه مرد همين بس كه بد زبان و بدكار و بخيل باشد(6)
- هيچ چيز مسلماني (انسان) را مثل بخل پايمال نمي كند!(7)
- آسايش بخيل از همه كس كمتر است! (8)
- بخيل اهل جهنم است. (9)
- انسان بزرگوار بخيل نمي شود. (10)
- خداوند دشمن بخيل است (11)
- بخيل از خدا دور و از مردم دور و از بهشت دور و به جهنم نزديك است! (12)
- سخاوتمند نادان از دانشمند بخيل نزد خدا محبوب تر است! (13)
- بخيل وارد بهشت نمي شود (14)
- هر بار كه خورشيد طلوع مي كند دو فرشته از دو طرف آن مي گويند (و دعا مي كنند كه): خدايا! انفاق كننده را زودتر عوض بده و بخيل را زودتر آفت بده!(15)
كساني كه از بخل و خساست دوري كنند، رستگارند
همان طور كه گفتيم، يكي از رذايل بزرگ اخلاقي كه فرد و جامعه را به تباهي مي كشد، بخل و خساست است.
بخيل در حق خود ظلم و ستم مي كند و با ترك خوراكي هاي حلال و مناسب و لذت هاي مشروع، خويش را از نعم الهي محروم مي سازد و درحالي كه امكان زندگي خوب و راحت و مناسب را دارد و از جهت مالي در رديف اغنيا است، مثل فقرا زندگي مي كند!
حضرت علي(ع) درباره زشتي بخل در حكمت 378 نهج البلاغه فرموده اند: بخل ورزيدن، كانون همه عيب ها و مهاري است كه انسان را به سوي هر بدي مي كشاند!
آنگاه حضرت اميرالمومنين در حكمت 126 نهج البلاغه به سرانجام شوم و اسف بار بخيل چنين اشاره مي فرمايد:
در شگفتم از بخيل! به سوي فقري مي شتابد كه از آن مي گريزد و سرمايه اي را از دست مي دهد كه براي آن تلاش مي كند، در دنيا چون فقرا زندگي مي كند، اما در آخرت چون سرمايه داران محاكمه مي شود!
علاوه بر ظلمي كه بخيل در حق خود روا مي دارد، خانواده، اطرافيان و دوستان و فقرا و نيازمندان جامعه نيز از بخل و خساست او آسيب هاي جدي مي بينند.
چه بسيارند افراد خسيسي كه خانواده وزن و فرزند خويش را در تنگنا و سختي قرار داده اند و آنها را از امكاناتي كه در شانشان است محروم ساخته اند!
چرا بايد زن و فرزندان فردي كه امكان داشتن خانه و وسيله نقليه و امكانات زندگي را دارد، در سختي و گرفتاري زندگي كنند؟!
از سوي ديگر، بخيل حاضر نيست كه حقوق واجب و مستحب اموال خود نظير: خمس، زكات، كفارات و... را بپردازد و از اين رهگذر به فقراي جامعه خويش هم ستم مي كند!
همه اين آثار در برابر تزكيه اي كه پرداخت حقوق اموال براي روح و شخصيت انسان سخاوتمند حاصل مي آورد، آثار كمي است.
خداوند متعال در آيه 103 سوره توبه مي فرمايد:
خذمن اموالهم صدقه تطهر هم و تزكيهم بها...
از اموال آنها صدقه اي (به عنوان زكات) بگير تا بوسيله آن، آنها را پاك سازي و پرورش دهي...
به عبارت بهتر، سخاوتمندي باعث پاك شدن رذيله بخل و خساست از شخصيت انسان شده و فضيلت ديگرخواهي و دوري از منيت و خودپرستي را در وجود انسان پرورش مي دهد.
مفسر تفسير نور ذيل اين آيه نوشته است:
زكات عامل پاكي روح از: بخل، دنياپرستي، مال دوستي و موجب رشد فضايل اخلاقي در فرد و جامعه است.
مفسر تفسير راهنما ذيل اين آيه نوشته است: دوري گزيدگان از بخل و حرص، رستگاران واقعي اند، ايمان و امدادهاي معنوي خداوند، بازدارنده انسان از بخل و آز است.
علامه طباطبايي هم در الميزان آورده است:
معني آيه اين است كه: هر كس كه خدا او را از شر تنگ چشمي و بخل حفظ فرموده، در نتيجه نه خودش از بذل مال مضايقه دارد و نه اينكه ديگران مالدار شوند ناراحت مي شود، چنين كساني رستگارانند.
در تفسير نمونه نيز ذيل آيه فوق آمده است: اين آيه به دو قسمت از فلسفه اخلاقي، رواني و اجتماعي «زكات» اشاره كرده مي فرمايد: «تو با اين كار آنها را پاك مي كني و نمو مي دهي» (تطهرهم و تزكيهم بها).
آنها را از رذائل اخلاقي، از دنياپرستي و بخل و امساك پاك مي كني، و نهال نوع دوستي، سخاوت، و توجه به حقوق ديگران را در آنها پرورش مي دهي.
از اين گذشته، مفاسد و آلودگي هايي كه در جامعه به خاطر فقر و فاصله طبقاتي، و محروميت گروهي از جامعه به وجود مي آيد، با انجام اين فريضه الهي برمي چيني، و صحنه اجتماع را از اين آلودگي ها پاك مي سازي.
و نيز، همبستگي اجتماعي و نمو و پيشرفت اقتصادي را، در سايه اين گونه برنامه ها تامين مي نمايي.
بنابراين حكم، «زكات» هم «پاك كننده فرد و اجتماع» است، هم نمودهنده بذرهاي فضيلت در افراد، و هم سبب پيشرفت جامعه، و اين رساترين تعبيري است كه درباره «زكات» مي توان گفت.
از يك سو، آلودگي ها را مي شويد و از سوي ديگر تكامل آفرين است.
اين احتمال نيز، در معني آيه داده شده كه: فاعل «تطهرهم» زكات باشد، و فاعل «تزكيهم» پيامبر(ص) بنابراين، معني آيه چنين خواهد بود: زكات آنها را پاك مي كند، و به وسيله آن تو آنها را پرورش مي دهي.
ولي اظهر اين است كه: فاعل در هر دو، شخص پيامبر(ص) مي باشد، همان گونه كه در آغاز، معني كرديم، هر چند از نظر نتيجه تفاوت چنداني ميان اين دو تعبير وجود ندارد. پس از آن، اضافه مي كند: «هنگامي كه از آنها زكات مي گيري، براي آنها دعا كن، و به آنها درود بفرست»! (و صل عليهم).
اين نشان مي دهد كه: حتي در برابر انجام وظايف واجب، بايد از مردم تشكر و تقديركرد، و مخصوصا از طريق معنوي و رواني آنها را تشويق نمود.
در روايات هم آمده است: هنگامي كه مردم «زكات» خود را خدمت پيامبر(ص) مي آوردند، پيامبر(ص) با جمله «اللهم صل عليهم» به آنها دعا مي كرد.
سپس مي افزايد: «اين دعا و درود تو، مايه آرامش خاطر آنهاست» (ان صلاتك سكن لهم).
زيرا در پرتو اين دعا، رحمت الهي بر دل و جان آنها نازل مي شود، آن گونه كه آن را احساس مي كنند، به علاوه قدرداني پيامبر(ص) و يا كساني كه در جاي او قرار مي گيرند و «زكات» اموال مردم را مي پذيرند، يك نوع آرامش روحي و فكري به آنها مي بخشد، كه اگر ظاهرا چيزي را از دست داده اند، بهتر از آن را به دست آورده اند.
جالب اين كه: تاكنون نشنيده ايم مأموران وصول ماليات، موظف باشند از مردم تشكر كنند، ولي اين دستور، به عنوان يك حكم مستحب، در برنامه هاي اسلامي، روشنگر عمق جنبه هاي انساني در احكام است!
يك حادثه واقعي و عجيب!
مرد بخيلي بود كه با اينكه ثروت انبوه و فراوان داشت نه خودش از آن استفاده مي كرد و نه به ديگران كمك مي كرد. غذاي او نان خشك و ماست و خيار بود و...
وقتي اين مرد مرد من براي تشييع جنازه او حاضر شدم. او وصيت كرده بود كه در قم دفن شود و اطرافيان آماده بودند كه جنازه اش را از تهران به قم منتقل كنند. وقتي پسران او را ديدم به يكي از آنها گفتم:
پس آمبولانس كجاست؟
پسر بزرگ آن مرحوم گفت: حاج آقا! آمبولانس لازم نداريم. جنازه را داخل صندوق اتوبوس گذاشته ايم!!
از تعجب مات و مبهوت ماندم و با خودم انديشيدم كه: خداوندا! بزرگي به تو مي برازد و بس! چه سرنوشتي دارد اين مرد! با اينكه ميلياردها تومان ارث براي وارث گذاشته است، آنها حاضر نيستند جنازه او را بوسيله حمل با آمبولانس محترمانه تشييع كنند و حداقل آبروداري كنند! جنازه اش را داخل جعبه وسط اتوبوس خودشان گذاشتند و مردم هم روي آن در اتوبوس نشستند و به قم رفتند!!
آثار بخل
آثار بخل و خساست در زندگي دنيوي و اخروي افراد بخيل فراوان است كه ما به تعدادي از آنها اشاره مي كنيم:
1- بخيل مطرود اطرافيان خويش است.
2- بخيل از اموالي كه براي تهيه آنها زحمت كشيده، بهره دنيوي و اخروي نمي برد!
3- بخيل در دنيا مثل فقرا زندگي مي كند و در آخرت بايد مثل اغنيا حساب پس بدهد!
4- بخل انسان را همنشين تكبر مي كند.
5- بخل انسان را به امر به منكر مي كشاند!
6- بخيل به خداوند متعال ايمان واقعي ندارد.
7- بخيل در عالم خيال و توهم زندگي مي كند.
8- بخل انسان را از فهم و درك حقيقت و واقعيت محروم مي كند.
9- بخل بخيل را به سمت شرك مي كشاند!
10- بخيل آلوده به رذايل اخلاقي و طرفدار بديهاست.
11- بخل هلاك كننده بخيل است.
12- بخل ايمان انسان را از بين مي برد.
13- بخيل آسايش واقعي ندارد.
14- بخيل بزرگوار و آقا و بزرگ منش نمي شود.
15- بخل موجب دشمني خدا با بخيل است.
16- بخيل در معرض نفرين هر روزه فرشتگان است!
17- بخل انسان را از رفتن به بهشت محروم مي سازد.
18- بخل انسان را وارد جهنم مي كند.
19- بدترين صفت براي انسان، بخل است.
1 تا 15-نهج الفصاحه- دفتر نشر فرهنگ اسلامي صفحات 82 تا 84
 


ديدگاه

تيغ اختلاف عليه دين
آيت الله جوادي آملي:
خدا غريق رحمت كند سيدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبايي را كه نهج البلاغه را مثل قرآن مي بوسيد، اين روايت در نهج البلاغه است كه حضرت فرمود مبادا اختلاف كنيد، من از پيغمبر(ص) شنيدم كه فرمود «اياكم و البغضا فانها الحالقه لدينكم» اين در وصيتنامه رسمي حضرت است، فرمود آنها كه خردمند و دانشمندند براي اين مقام ها كه «عفطه عنز؛ آب بيني بز» است حساب باز نمي كنند دنيا هم براي اينها حساب باز نمي كند و يك چيز زودگذري است، فرمود مبادا با هم اختلاف داشته باشيد، اين اختلاف تيغ است، كساني كه مكه رفته اند وقتي سرشان را با تيغ حلق مي كنند مدتها بايد صبر كنند تا مو روييده شود، حالا اگر كسي با يك تيغ تيزي هر روز سرش را تيغ كند ديگر مويي روييده نمي شود، اين اختلاف تيغ تيزي است كه شما هر روز دين خود را به تيغ مي كشيد، مگر چيزي براي اينها مي ماند، در طول اين سالها آزمون شده كه يك عده به زباله دان رفته اند، اگر كسي خداي نكرده راه امام، خون شهدا و اين نظام را سبك بشمارد همان مي شود، اين اختلاف به اموال شما كه كار ندارد با دين شما كار دارد و هر روز آن را تيغ مي كند.(1)
وظايف روحانيت
آيت الله وحيد خراساني:
وظيفه همه شما بعد از تفقه در دين اين است كه ايتام آل محمد(ص) را در اين زمان سراسر ظلماني، نجات دهيد و اجر شما بهشت خواهد بود.
تحكيم عقايد، تهذيب و اخلاق و تعليم احكام خدا سه وظيفه مهم علما و فضلاست... اگر در اين مسير كوتاهي كرده و راحتي را انتخاب كنيد، حسرت خواهيد خورد، اما ديگر راه برگشتي نيست.(2)
سياست همراه صداقت
آيت الله مهدوي كني:
طلابي كه لباس مقدس روحانيت را پوشيده اند بايد در تمام زمينه هاي ديني، اجتماعي و سياسي حضور فعال داشته باشند و سياست به همراه صداقت را دنبال كنند. فداكاري، ايثار، احترام، تواضع، فروتني، استمرار در مطالعه و آمادگي براي تبليغ را از ويژگي هاي اساسي طلاب برشمرد.(3)
لزوم توجه به مستضعفين
و امر به معروف و نهي
از منكر
آيت الله سبحاني:
ارتباط با مستضعفان، امر به معروف و نهي از منكر از ديگر وظايف حاكمان و زمامداران است... اين امر بايد مورد توجه مسئولان قرار گيرد؛ عدم رسيدگي به مستضعفان اصل انقلاب را به خطر مي اندازد.(4)
مشكلات تجمل گرايي
مردم بايد به شكلي زندگي كنند كه بيشتر به ضروريات زندگي خود بپردازند نه به مسايل غيرضروري؛ بايد جلوي واردات غيرضروري گرفته شود و كالاها را در داخل توليد كنيم... ترغيب مردم به تجمل گرايي و مصرف گرايي مشكلات زيادي را براي كشور ايجاد مي كند.(5)
تلازم تمسك
به قرآن و اهل بيت
آيت الله مظاهري:
استاد بزرگوار ما حضرت امام «قدس سره» مي گفتند: خداوند متعال در ازل با همه اسماء و صفاتش و حتي اسماء و صفات مستاثره اش دو تجلي كرد، در يك تجلي چهارده معصوم «سلام الله عليهم» پيدا شدند. يعني نور واحد بودند و به چهارده قسم منشعب شدند. در يك تجلي هم قرآن كريم پيدا شد.
اين تعبير بلند و عرفاني حضرت امام «قدس سره»، همان ترجمان روايت ثقلين است كه تواتر آن، از تمامي شان نزول ها بالاتر است و پيامبر اكرم در هر فرصتي، بر آن تاكيد مي كردند.
اي مردم اگر مي خواهيد رستگار شويد، قرآن، علي و علي، قرآن.
لذا قرآن منهاي ولايت هيچ است. قرآن نيازمند مفسر است و بدون مفسر ناقص است. اهل بيت نيز بدون قرآن ناقص هستند. اين دو با يكديگر تام و كامل مي شوند و هر دو، تجلي خداوند متعال اند.6
مفاسد فرهنگي
مهم ترين معضل فرهنگي در يك جامعه كه منجر به مفاسد اخلاقي، اداري و اقتصادي مي شود، به انزوا راندن افراد كاردان و كارشناس و عدم بهره مندي از افراد متخصص و خبره است، چنان كه همين مطلب در بيان نوراني اميرالمومنين(ع) نيز به صراحت آمده است... مقصود از فساد اخلاقي، صرفا وضعيت نگران كننده حجاب و عفاف و حيا در جامعه نيست، بلكه مفاسد بزرگتري نظير اعتياد و آمار رو به تزايد طلاق و افزايش روحيات ضدارزشي و رذيلت هايي مانند خودمحوري و سودجويي و خلف وعده وخيانت در امانت و نظاير آن نيز كاملا نگران كننده است.7
وظيفه اقتصادي مردم
و مسئولين
در چنين شرايطي كه بسياري از مردم از نظر اداره معيشت خود و خانواده و دستيابي به يك زندگي ضروري و حداقلي نيز رنج مي برند، مسئولان بايد براي رفاه آنان و خروج از بحران اقتصادي چاره جويي كنند، نه اينكه در انداختن تقصير به گردن ديگران، مسابقه بدهند و يا همه مشكلات را به پاي دشمن و مساله تحريم نوشته و خود را راحت كنند. البته همه ما و همه اقشار مردم وظيفه داريم با تقويت روحيه گذشت و ايثار به هر اندازه كه مي توانيم به فقرا و مستمندان رسيدگي كرده و از همديگر دستگيري نماييم.8
سبك زندگي روحانيون
حجت الاسلام والمسلمين علم الهدي:
از آنجا كه زندگي انسان بايد بر مبناي سبك، روش و هدف مشخصي باشد، مردم نيز از طلاب انتظار دارند سبك زندگي شان مانند ائمه معصومين(ع) باشد بنابراين زندگي طلاب بايد مطابق با زندگي ائمه باشد. 11
پي نوشت ها
1-رسا، 71/8/19
2- حوزه، 71/8/19
3- رسا، 71/8/19
4-همان، 22/8/19
5-حوزه، 22/8/19
6-همان
7- همان، 32/8/19
8-همان
9- همان
01-رسا، 12/8/19
11-همان، 81/8/19
 


تاثير آني ذكرالله

زهرا حق گو
يكي از پرسش هاي اساسي كه بارها با آن مواجه هستيم، تاثير ذكر و اذكار الهي بويژه در قالب دعا و نيايش است. اين كه آيا اين اذكار ما تاثير دارد، تاثير آن آيا فوري است يا زمان كم يا زيادي بايد بگذرد كه اثر آن ظاهر شود. آيا وقتي در قالب جمله دعايي و پرسشي، ذكري را به جا مي آوريم تاثير آن چه زماني خواهد بود، آيا ميان ذكرهاي مرتبط با مسايل روحي و معنوي با مادي و دنيوي از نظر تاثيرگذاري و فوريت و مانند آن تفاوت هست و چگونه بدانيم كه ذكر تاثيرگذاشته است، آيا نشانه هايي براي تاثير ذكر وجود دارد؟ و از اين دست سؤالات ذهن خيلي از افراد را به خود مشغول مي دارد.
همه هستي ذكرالله
ذكر، واژه عربي به معناي ياد است. يادآوري به اين معناست كه ما چيزي را كه در خاطر نداريم به خاطر بياوريم. بارها گفته ايم كه من اين را به ياد نداشتم و الان با ديدن فلان چيز يا مساله به ياد آورده ام. ذكرالله يعني ياد كرد خداوند، به اين است كه ما خداوند را در همه حال به ياد داشته باشيم. اين بدان معناست كه همه جا خداوند را ناظر و حاضر بدانيم و هدف اصلي هر كاري را خداوند قرار دهيم و اول و آخر كارهايمان را خدا قرار دهيم و بخواهيم به او برسيم.
ذكرالله هر چيزي است كه انسان را به ياد خداوند مي اندازد. ازمهمترين ذكرالله كه در آيات قرآني بيان شده يكي همين قرآن است. غير از قرآن، نماز و اعمال ديگر عبادي را نيز ذكرالله گفته اند. برخي از انسان ها همچون پيامبر(ص) و اهل بيت(ع) را كه انسان را به ياد خدا مي اندازند، ذكرالله گفته اند. اصولا در يك كلمه براي اهل ذكر، همه هستي ذكر است؛ چرا كه نگاه به آيات آفاق و انفس و هر چه در آسمان و زمين است آنها را به ياد خداوند مي اندازد. از همين رو از همه هستي به آيات خداوند ياد مي شود چرا كه نشانه اي از خداوند است و به هر جا رو مي كنيم خدا را به ياد مي آوريم.
ذكرخاص
گاهي ما ذكرخاصي را به تبعيت از آموزه هاي قرآني يا روايي به كار مي گيريم كه شامل دعا و مناجات نيز هست و در ميان آن، خواسته هاي مادي و معنوي را بيان مي كنيم. انسان در شرايطي خاص، ذكر خاصي را بر زبان مي آورد. مثلا ذكر يونسي كه در هنگام گرفتاري حضرت يونس در شكم نهنگ برزبان ايشان جاري شده است، يكي از اذكار الهي است كه براساس آيات قرآني تاثير خوبي براي رهايي از گرفتاري ها و ظلمات دنيوي دارد كه علت آن رفتار و كردار و نيات خودمان بوده است. خداوند بيان مي كند كه اين ذكرموجب رهايي حضرت يونس(ع) شده و مومنان اگر اين ذكر را بيان كنند آنان را نيز از ظلمات گرفتاري ها نجات مي دهيم: و ذا النون اذ ذهب مغاضبا فظن ان لن نقدر عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانك اني كنت من الظالمين فاستجبنا له و نجيناه من الغم و كذلك ننجي المومنين؛ و ذوالنون را، آنگاه كه خشمناك برفت و پنداشت كه هرگز بر او تنگ نمي گيريم و در تاريكي ندا داد: هيچ خدايي جز تو نيست، تو منزه هستي و من از ستمكاران هستم، پس ما او را از غم و اندوه نجات داديم و همچنين مومنان را نجات مي دهيم.(انبياء، آيات 87 و 88)
از ديگر اذكار معروف دعايي مي توان به ذكر حضرت موسي(ع) در گرفتاري عظيمي كه ايشان پس از قتل قبطي و فرار از مصر به سراغش آمد اشاره كرد. او سرگردان در مدين و بي غذا و منزل و همسر بود. پس اين ذكر بر زبان ايشان جاري شد كه «رب اني لما انزلت الي من خير فقير؛ پروردگارا من فقير خير توام. (قصص، آيه 24)
در آيات و روايات اذكار خاصي براي حالات خاص و گرفتارها يا حاجات مادي و معنوي بيان شده است كه تاثيرات خود را خواهند گذاشت.
آرامش، نشان تاثير ذكر
اگر بخواهيم بدانيم كه آيا ذكر ما تاثير داشته يا نه؟ بايد به خودمان رجوع كنيم، زيرا ذكر و نام الهي مي بايست فوري تاثير خود را بگذارد و اين تاثير، نخست در خودمان آشكار و ظاهر مي شود. براساس آيه 28 سوره رعد اين تاثير نخست و فورا بر قلب آدمي خود را نشان مي دهد: الا بذكرالله تطمئن القلوب؛ آگاه باش كه با ياد خدا دل ها آرامش مي يابد.
پس تاثير فوري ذكر الهي را بايد در آرامش قلبي خودمان جست وجو و ردگيري كنيم. قلبي كه با ذكر الهي آباد باشد آرام است و در آرامش و اطمينان قرار مي گيرد. لذا اهل ذكر همواره در آرامش هستند، اين اطمينان به خداوند موجب مي شود كه هيچ اضطراب نسبت به مسايل مادي و معنوي نداشته باشند. از همين رو آثار توكل و تفويض امر به خداوند در ايشان كه همان آرامش است بروز و ظهور مي كند و هيچ خوف و ترسي از وضعيت خود ندارند.
تاثير ذكر در معيشت و زندگي انسان
غير از آرامش و اطمينان، دومين تاثير ذكر در وضعيت زندگي انسان قابل مشاهده است. كسي كه اهل ذكر باشد زندگي و معيشت او متاثر از آن مي شود و بهبود مي يابد. هر چند كه به ظاهر ممكن است پولدار و مالدار و ثروتمند نباشد و يا نشود ولي معيشت و زندگي او تنگ و به تعبير قرآني ضنك نيست، بلكه همراه با آرامش و آسايشي توام با قناعت است. خداوند در اين باره مي فرمايد: و من اعرض عن ذكري فان له معيشه ضنكا؛ هر كسي از ذكر من اعراض كند براي او زندگي سختي است. (طه، آيه 124)
پس ذكر خداوند موجب مي شود تا زندگي از حالت سخت بيرون آيد و آسان شود. آسان شدن زندگي بر پايه ذكرالله از ديگر آثار فوري است كه در آيه بيان شده است.
بنابراين، ما بايد آثار ذكرالله را به طور فوري در خود و زندگي خويش مشاهده كنيم؛ چرا كه ذكرالله همانند قول الله تاثير فوري و بي درنگ دارد. اگر خداوند كن فيكون مي كند، مومني كه ذكرالله دارد كن فيكون مي كند و آثار ذكر او در زندگي به ويژه در قلب و جانش آشكار مي شود. هر كسي ذكرالله واقعي را بر زبان داشته باشد به آرامش مي رسد كه خود مهم ترين و اصلي ترين نشانه تاثيرگذاري ذكر است.
 

(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10