کبري حسيني لنگرودي پس از پايان جنگ جهاني دوم، سيا و پنتاگون در آزمايشگاه
هاي فرهنگ شناسي، روانشناسي و جامعه شناسي ويژه ، سلاحي موثرتر از هر آنچه در
کارخانه هاي اسلحه سازي خود داشتند، کشف کردند و آن اسلحه جديد "فيلم هاي تحريف گر"
بود. اقبال عمومي از رسانه قدرتمند سينما و تاثير گذاري فوق العاده آن بر اذهان
مردم جهان، سازمان جاسوسي سيا و وزارت دفاع آمريکا را بر آن داشت تا از آغاز جنگ
سرد به صورت غير علني و از سال 1996 با تاسيس دفتر نمايندگي تحت عنوان "دفتر رابط
رسانهاي" در هاليوود به صورت علني در روند فيلم سازي در اين کشور به ايفاي نقش
بپردازند. روش کار آن ها به اين ترتيب بود که در ازاي برآورده شدن نقطه نظرات سياسي
و امنيتي شان در فيلم ها ، امکانات گسترده نظامي همچون ناوهاي جنگي ، هواپيماهاي
پيشرفته ، ادوات و خودروهاي نظامي و حتي پول و امکانات عمومي در اختيار تهيه
کنندگان هاليوودي قرار مي دادند. سازمان سيا از 10 سال پيش به اين طرف، پنهان
کاري را کنار گذاشته و جلسات عمومي وعلني با حضور مديران ارشد خود و معروف ترين
تهيه کنندگان فيلم هاي هاليوودي برگزار و در اين جلسات مطالبات خود را درباره
رويکرد فيلمهاي هاليوودي بي پرده مطرح مي کند. پنتاگون نيز در بخش روابط عمومي
ويژه سينمايي خود بطور مستمر از سوي تهيه کنندگان هاليوودي، فيلمنامه دريافت مي کند
تا از بين آثار نوشتاري، مطلوب خود را گزينش کرده و از تهيه کننده مربوطه حمايت
کنند. بسياري از توليد کنندگان هاليوودي براي کسب امتيازات و امکانات، در برآورده
کردن خواست هاي پنتاگون و سيا، از همديگر سبقت مي گيرند. مامورين تربيت شده سيا
و پنتاگون در بخش سينمايي اين مراکز نظامي و جاسوسي، علاوه بر سفارش فيلم هاي
هاليوودي، عهدهدار خواندن فيلمنامه و دستور جرح و تعديل در داستان نيز هستند و حتي
در فيلم هاي ساخته شده با اعمال نظر، موجب حذف و اضافه در آثار هاليوودي مي شوند.
سازمان هاي امنيتي رژيم صهيونيستي نيز با توسل به سرمايه داران و سياستمداران تحت
امر خود در آمريکا، بخش قابل توجهي از تهيهکنندگان هاليوودي را به خدمت خود
درآوردهاند و در راستاي مظلوم نمايي و مشروعيت بخشيدن به اقدامات جنايتکارانه خود،
در فيلمهاي هاليوودي چهره اي دوست داشتني از خود و چهرهاي تنفر انگيز از دشمنان
خود، به افکار عمومي جهان عرضه مي کنند. منابع زيادي به قلم مورخين،
سياستمداران، منتقدان و هنرمندان آمريکايي موجود است که حکمراني پنتاگون، سيا و
موساد را بر هاليوود روشن مي کند. تمهيد ناکارآمدسازي اما مطلب مهمي که کمتر
به آن پرداخته شده، برنامه ريزي تمام عيار اين سازمان هاي نظامي و جاسوسي در
"ناکارآمد سازي" سينماي کشوري است که هدف حمله هاليوود قرار گرفته است. شوروي
سابق در پاسخ به فيلم هاي هاليوودي ضد شوروي در دوران جنگ سرد، تلاشهايي را آغاز
کرد تا در فيلم هاي تلافيجويانه خود ابعاد نژاد پرستي و تاريخ پر از جنايت آمريکا
را به تصوير بکشد، ولي ايالات متحده با جذب نخبگان سينمايي شوروي و اخلال در سيستم
توليد و پخش اين فيلم ها ، حمله متقابل شوروي سابق را ناکام گذاشت.شايد صحنه
کليشهاي فيلم هاي هاليوودي، به روشن تر شدن موضوع کمک کند. در بسياري از فيلم هاي
هاليوودي مربي خبيث، در نوشيدني مشت زن مقابل، داروي گيج کننده اي مي ريزد تا شکست
رقيب را در رينگ آسان تر سازد.اين همان روشي است که اينک دربرابر رسانه هاي ضد غربي
به کار برده مي شود .ايران در سيبل هاليوود در اين مقطع تاريخي، ايران به
عنوان يک قدرت در حال رشد، هدف جديدي است که هاليوود با فرمان آتش آمريکا و رژيم
صهيونيستي، با تمام توان عليه آن به فضا سازي و دروغپردازيهاي سينمايي متوسل شده
است. اواخر سال 91 شاهد عرضه فيلم ضد ايراني «آرگو» بوديم که با حمايت کامل پنتاگون
و سيا به جهان ارائه و برنده اسکار شد و در آغاز سال 92 با عرضه «سيصد 2» و فيلم ضد
ايراني جديدي به نام «رکن پنجم» مواجهيم و فيلم ها و سريال هاي ضد ايراني ديگري نيز
در دستور کار استوديوهاي هاليوود قرار گرفته است. اگر به روند جذب و مهاجرت دادن
برخي سينماگران ايراني در سه دهه گذشته توجه کنيم و به ناکار آمدي توليد و
بازاريابي ناموفق فيلم هاي ايراني نگاهي بيندازيم به روشني در خواهيم يافت که
سينماي ايران کاملا دستخوش همان سناريويي شده که سينماي شوروي سابق در دوران جنگ
سرد به آن گرفتار آمده بود و اين سناريوي سياسي و امنيتي، يک اتفاق نيست، بلکه يک
برنامه ريزي کاملا ماهرانه و پيشتر آزموده سازمان هاي نظامي و امنيتي امريکا و رژيم
اشغالگر قدس است.براي پي بردن به اينکه آيا سيستم سينمايي ما مسموم شده يا نه فقط
کافي است توليدات مراکز بزرگ سينمايي ايران را از لحاظ ضرورت مضموني در زماني که
کشور درگير فشارهاي بي سابقه و حملات سنگين دشمن است ، بررسي کنيم. آمريکا
«آرگو» مي سازد و ما با هزينههاي ميلياردي بيت المال، فيلم هاي سينمايي غيرضروري و
بي ارتباط ، زمينگير و بي کيفيت را در سياهچاله هاي بيهودگي مي ريزيم. جاي خالي
آرگوي ايراني تاريخ آمريکا خانه اي شيشه اي است که هر فيلمنامه نويس آزاد انديشي
مي تواند تکان دهندهترين فيلمنامه ها را از اين تاريخ شوم و شرم آور به تهيه کننده
عرضه کند ولي به کدام تهيه کننده؟ چرا مراکز بيت المال خوار فيلمسازي کشور، هيچ
فيلم جهان پسندي درباره موفقيت هاي درخشان علمي و صنعتي کشور نمي سازند؟ چرا ضرورت
ها و موقعيت هاي خطير در هزينهکردهاي ميلياردي لحاظ نمي شوند؟ آيا نمي شود در
جواب فيلم تخيلي و تحريف آميز سيصد ، فيلمي اکشن با اسم "تاريخ حذف شده" از تاريخ
واقعي آمريکا ساخت؟ فرض کنيد سازمان سيا با استفاده از فن آوري خاصي که بر مغز و
اعصاب اثر مي کند موفق شده است جنايات تاريخي کشور آمريکا را از ذهن تمام مردم جهان
پاک کند، اما عده اي هستند که اين فن آوري ماهواره اي، بر ذهن آنان بي اثر است و
سازمان سيا در تمام جهان، به دنبال ترور اين عده از افراد استثنايي است و قهرمان
اين داستان يکي از آن افراد ويژه است که "تاريخ حذف شده آمريکا" را دوباره به
خاطرات تمام مردم جهان بازمي گرداند.کشتار سرخپوست ها را، به بردگي کشاندن و مثله
کردن سياهپوستان را، آزمايش بمب اتمي روي زرد پوستان را ، جنايات دهشتناک در ويتنام
و اسناد تاريخي اعمال ضدبشري اين کشور را مجددا به حافظه همه مردم جهان بازمي
گرداند. آيا نمي شود در جواب فيلم ضدايراني «آرگو»، فيلم جنايات سياه آمريکايي
ها در حمله وحشيانه به هواپيماي مسافربري ايران را به تصوير کشيد؟ جنايتي که در پي
آن، اقدامي "نکبت بارتر" انجام گرفت؛آنها به خاطر قتل عام زنان و کودکان و مسافرين
بيگناه ، به فرمانده شيطان صفت اين ناو جنگي مدال شجاعت! اعطا کردند. شخصيت اول
داستان مي تواند همسر آمريکايي يکي از قربانيان هواپيماي مسافربري باشد که همه جا
به دنبال فرمانده بازنشسته ناو جنگي است.او هر جا که اين پيرمرد جنايتکار را پيدا
مي کند با اطلاع رساني به همسايگان وي، باعث نفرت عمومي از فرمانده مي شود و راهي
بجز تغيير مکان دائم براي فرمانده باقي نميگذارد.فرمانده اي که بخاطر قتل زنان و
کودکان و مسافران بيگناه ، مدال ننگين شياطين را به سينه زده است. اگر قواعد
فيلمسازي در توليد اين فيلم افشاگرانه رعايت شود، مي تواند جوابي دندانشکن به
«آرگو» و ضربه جانانه اي به وجهه کاذب جهاني آمريکا باشد.اما کجاست سيستم سينمايي
سالمي که اولويت ها و ضرورت ها را بر باندگرايي و خويش نوازي ترجيح دهد؟ يک
انقلاب واقعي در نظام آموزش هاي سينمايي ، انتصاب نخبگان واقعي در کسوت مديران
سينمايي ، تکريم نخبگان وادي فيلمسازي و حمايتهاي همه جانبه از متخصصان اين عرصه،
استفاده هاي کاربردي از تجربيات بيش از يک قرني سينما در آثار توليدي و اموري از
اين دست، ميتواند در کوتاه مدت و بلند مدت پاسخگوي آتش هاي بيجواب توپخانه هاليوود
شود. به ياد داشته باشيم، افکار عمومي مردم جهان، درباره ايران بي اهميت نيست و
هاليوود با آثار تحريف گرانه جهاني خود، در حال منفور جلوه دادن چهره کشور حقيقت
جوي ايران در اذهان مردم جهان است. بررسي عملکرد موفق هاليوود در دوران جنگ سرد
عليه شوروي سابق، بهترين آينه عبرت براي سياستگذاران کلان کشور ماست تا با حذف فوري
جريان هاي مافيايي داخلي، شايسته سالاري غير شعاري و واقعي را محقق کرده و با تلفيق
امکانات سخت افزاري موجود و منابع انساني به کار گرفته نشده سينمايي ، برنامه ريزي
جديدي را در جهت مقابله نه چندان دشوار با هاليوود، ارتش سرسپرده سينمايي سيا و
موساد آغاز کنند.
|