(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10


پنجشنبه 09  خرداد 1392 - شماره 20506

سينماي خنثي؛يک اتفاق يا سياستگذاري؟
در گفت وگو با کارشناسان مطرح شد
فانتزي هاي هاليوود به دنبال انحراف افکار عمومي
   


کبري حسيني لنگرودي
پس از پايان جنگ جهاني دوم، سيا و پنتاگون در آزمايشگاه هاي فرهنگ شناسي، روانشناسي و جامعه شناسي ويژه ، سلاحي موثرتر از هر آنچه در کارخانه هاي اسلحه سازي خود داشتند، کشف کردند و آن اسلحه جديد "فيلم هاي تحريف گر" بود.
اقبال عمومي از رسانه قدرتمند سينما و تاثير گذاري فوق العاده آن بر اذهان مردم جهان، سازمان جاسوسي سيا و وزارت دفاع آمريکا را بر آن داشت تا از آغاز جنگ سرد به صورت غير علني و از سال 1996 با تاسيس دفتر نمايندگي تحت عنوان "دفتر رابط رسانه‌اي" در هاليوود به صورت علني در روند فيلم سازي در اين کشور به ايفاي نقش بپردازند. روش کار آن ها به اين ترتيب بود که در ازاي برآورده شدن نقطه نظرات سياسي و امنيتي شان در فيلم ها ، امکانات گسترده نظامي همچون ناوهاي جنگي ، هواپيماهاي پيشرفته ، ادوات و خودروهاي نظامي و حتي پول و امکانات عمومي در اختيار تهيه کنندگان هاليوودي قرار مي دادند.
سازمان سيا از 10 سال پيش به اين طرف، پنهان کاري را کنار گذاشته و جلسات عمومي وعلني با حضور مديران ارشد خود و معروف ترين تهيه کنندگان فيلم هاي هاليوودي برگزار و در اين جلسات مطالبات خود را درباره رويکرد فيلم‌هاي هاليوودي بي پرده مطرح مي کند.
پنتاگون نيز در بخش روابط عمومي ويژه سينمايي خود بطور مستمر از سوي تهيه کنندگان هاليوودي، فيلمنامه دريافت مي کند تا از بين آثار نوشتاري، مطلوب خود را گزينش کرده و از تهيه کننده مربوطه حمايت کنند. بسياري از توليد کنندگان هاليوودي براي کسب امتيازات و امکانات، در برآورده کردن خواست هاي پنتاگون و سيا، از همديگر سبقت مي گيرند.
مامورين تربيت شده سيا و پنتاگون در بخش سينمايي اين مراکز نظامي و جاسوسي، علاوه بر سفارش فيلم هاي هاليوودي، عهده‌دار خواندن فيلمنامه و دستور جرح و تعديل در داستان نيز هستند و حتي در فيلم هاي ساخته شده با اعمال نظر، موجب حذف و اضافه در آثار هاليوودي مي شوند.
سازمان هاي امنيتي رژيم صهيونيستي نيز با توسل به سرمايه داران و سياستمداران تحت امر خود در آمريکا، بخش قابل توجهي از تهيه‌کنندگان هاليوودي را به خدمت خود درآورده‌اند و در راستاي مظلوم نمايي و مشروعيت بخشيدن به اقدامات جنايتکارانه خود، در فيلم‌هاي هاليوودي چهره اي دوست داشتني از خود و چهره‌اي تنفر انگيز از دشمنان خود، به افکار عمومي جهان عرضه مي کنند.
منابع زيادي به قلم مورخين، سياستمداران، منتقدان و هنرمندان آمريکايي موجود است که حکمراني پنتاگون، سيا و موساد را بر هاليوود روشن مي کند.
تمهيد ناکارآمدسازي
اما مطلب مهمي که کمتر به آن پرداخته شده‌، برنامه ريزي تمام عيار اين سازمان هاي نظامي و جاسوسي در "ناکارآمد سازي" سينماي کشوري است که هدف حمله هاليوود قرار گرفته است.
شوروي سابق در پاسخ به فيلم هاي هاليوودي ضد شوروي در دوران جنگ سرد، تلاش‌هايي را آغاز کرد تا در فيلم هاي تلافي‌جويانه خود ابعاد نژاد پرستي و تاريخ پر از جنايت آمريکا را به تصوير بکشد، ولي ايالات متحده با جذب نخبگان سينمايي شوروي و اخلال در سيستم توليد و پخش اين فيلم ها ، حمله متقابل شوروي سابق را ناکام گذاشت.شايد صحنه کليشه‌اي فيلم هاي هاليوودي، به روشن تر شدن موضوع کمک کند. در بسياري از فيلم هاي هاليوودي مربي خبيث، در نوشيدني مشت زن مقابل، داروي گيج کننده اي مي ريزد تا شکست رقيب را در رينگ آسان تر سازد.اين همان روشي است که اينک دربرابر رسانه هاي ضد غربي به کار برده مي شود
.ايران در سيبل هاليوود
در اين مقطع تاريخي، ايران به عنوان يک قدرت در حال رشد، هدف جديدي است که هاليوود با فرمان آتش آمريکا و رژيم صهيونيستي، با تمام توان عليه آن به فضا سازي و دروغ‌پردازي‌هاي سينمايي متوسل شده است. اواخر سال 91 شاهد عرضه فيلم ضد ايراني «آرگو» بوديم که با حمايت کامل پنتاگون و سيا به جهان ارائه و برنده اسکار شد و در آغاز سال 92 با عرضه «سيصد 2» و فيلم ضد ايراني جديدي به نام «رکن پنجم» مواجهيم و فيلم ها و سريال هاي ضد ايراني ديگري نيز در دستور کار استوديوهاي هاليوود قرار گرفته است.
اگر به روند جذب و مهاجرت دادن برخي سينماگران ايراني در سه دهه گذشته توجه کنيم و به ناکار آمدي توليد و بازاريابي ناموفق فيلم هاي ايراني نگاهي بيندازيم به روشني در خواهيم يافت که سينماي ايران کاملا دستخوش همان سناريويي شده که سينماي شوروي سابق در دوران جنگ سرد به آن گرفتار آمده بود و اين سناريوي سياسي و امنيتي، يک اتفاق نيست، بلکه يک برنامه ريزي کاملا ماهرانه و پيشتر آزموده سازمان هاي نظامي و امنيتي امريکا و رژيم اشغالگر قدس است.براي پي بردن به اينکه آيا سيستم سينمايي ما مسموم شده يا نه فقط کافي است توليدات مراکز بزرگ سينمايي ايران را از لحاظ ضرورت مضموني در زماني که کشور درگير فشارهاي بي سابقه و حملات سنگين دشمن است ، بررسي کنيم.
آمريکا «آرگو» مي سازد و ما با هزينه‌هاي ميلياردي بيت المال، فيلم هاي سينمايي غيرضروري و بي ارتباط ، زمينگير و بي کيفيت را در سياهچاله هاي بيهودگي مي ريزيم.
جاي خالي آرگوي ايراني
تاريخ آمريکا خانه اي شيشه اي است که هر فيلمنامه نويس آزاد انديشي مي تواند تکان دهنده‌ترين فيلمنامه ها را از اين تاريخ شوم و شرم آور به تهيه کننده عرضه کند ولي به کدام تهيه کننده؟
چرا مراکز بيت المال خوار فيلمسازي کشور‌، هيچ فيلم جهان پسندي درباره موفقيت هاي درخشان علمي و صنعتي کشور نمي سازند؟ چرا ضرورت ها و موقعيت هاي خطير در هزينه‌کردهاي ميلياردي لحاظ نمي شوند؟
آيا نمي شود در جواب فيلم تخيلي و تحريف آميز سيصد ، فيلمي اکشن با اسم "تاريخ حذف شده" از تاريخ واقعي آمريکا ساخت؟ فرض کنيد سازمان سيا با استفاده از فن آوري خاصي که بر مغز و اعصاب اثر مي کند موفق شده است جنايات تاريخي کشور آمريکا را از ذهن تمام مردم جهان پاک کند، اما عده اي هستند که اين فن آوري ماهواره اي، بر ذهن آنان بي اثر است و سازمان سيا در تمام جهان، به دنبال ترور اين عده از افراد استثنايي است و قهرمان اين داستان يکي از آن افراد ويژه است که "تاريخ حذف شده آمريکا" را دوباره به خاطرات تمام مردم جهان بازمي گرداند.کشتار سرخپوست ها را، به بردگي کشاندن و مثله کردن سياهپوستان را، آزمايش بمب اتمي روي زرد پوستان را ، جنايات دهشتناک در ويتنام و اسناد تاريخي اعمال ضدبشري اين کشور را مجددا به حافظه همه مردم جهان بازمي گرداند.
آيا نمي شود در جواب فيلم ضدايراني «آرگو»، فيلم جنايات سياه آمريکايي ها در حمله وحشيانه به هواپيماي مسافربري ايران را به تصوير کشيد؟ جنايتي که در پي آن، اقدامي "نکبت بارتر" انجام گرفت؛آنها به خاطر قتل عام زنان و کودکان و مسافرين بيگناه ، به فرمانده شيطان صفت اين ناو جنگي مدال شجاعت! اعطا کردند.
شخصيت اول داستان مي تواند همسر آمريکايي يکي از قربانيان هواپيماي مسافربري باشد که همه جا به دنبال فرمانده بازنشسته ناو جنگي است.او هر جا که اين پيرمرد جنايتکار را پيدا مي کند با اطلاع رساني به همسايگان وي، باعث نفرت عمومي از فرمانده مي شود و راهي بجز تغيير مکان دائم براي فرمانده باقي نمي‌گذارد.فرمانده اي که بخاطر قتل زنان و کودکان و مسافران بيگناه ، مدال ننگين شياطين را به سينه زده است. اگر قواعد فيلمسازي در توليد اين فيلم افشاگرانه رعايت شود، مي تواند جوابي دندان‌شکن به «آرگو» و ضربه جانانه اي به وجهه کاذب جهاني آمريکا باشد.اما کجاست سيستم سينمايي سالمي که اولويت ها و ضرورت ها را بر باندگرايي و خويش نوازي ترجيح دهد؟
يک انقلاب واقعي در نظام آموزش هاي سينمايي ، انتصاب نخبگان واقعي در کسوت مديران سينمايي ، تکريم نخبگان وادي فيلمسازي و حمايت‌هاي همه جانبه از متخصصان اين عرصه‌، استفاده هاي کاربردي از تجربيات بيش از يک قرني سينما در آثار توليدي و اموري از اين دست، مي‌تواند در کوتاه مدت و بلند مدت پاسخگوي آتش هاي بيجواب توپخانه هاليوود شود.
به ياد داشته باشيم، افکار عمومي مردم جهان، درباره ايران بي اهميت نيست و هاليوود با آثار تحريف گرانه جهاني خود، در حال منفور جلوه دادن چهره کشور حقيقت جوي ايران در اذهان مردم جهان است.
بررسي عملکرد موفق هاليوود در دوران جنگ سرد عليه شوروي سابق، بهترين آينه عبرت براي سياستگذاران کلان کشور ماست تا با حذف فوري جريان هاي مافيايي داخلي، شايسته سالاري غير شعاري و واقعي را محقق کرده و با تلفيق امکانات سخت افزاري موجود و منابع انساني به کار گرفته نشده سينمايي ، برنامه ريزي جديدي را در جهت مقابله نه چندان دشوار با هاليوود، ارتش سرسپرده سينمايي سيا و موساد آغاز کنند.


 


رضافرهادي
صحبت ها وگزارش ها درباره استفاده سياسي از هاليوود همواره به عنوان يکي از مباحث داغ عرصه رسانه مطرح بوده است.آن چنان که بخش قابل توجهي از صاحب نظران در اين باره تاکيد مي کنند که هاليوود در سال هاي اخير، جدا از مباحث محتوايي به نوع ديگري هم در اختيار دولتمردان آمريکا قرار داشته است.به طوري که با نگاهي به فيلم هاي در حال اکران و آثاري که در حال توليد هستند مي توان به مسائلي پي برد که روي ديگر بازي سياست و رسانه در آمريکاست.
برخي براين باور هستند که همه مسائل موجود در هاليوود نشان از يک بازي رواني دارد که ابعاد مختلف اين بازي را مي توان در حجم بالاي توليد فيلم هاي سرگرم کننده در هاليوود مشاهده کرد.توليد سري جديد پارک ژوراسيک ويا سري جديد بت من وسوپر من والبته توليد فله اي فيلم هاي ترسناکي مانند سري «آخرين جن گيري» همه گوياي اين بازي رواني هستند، که اين بار جامعه هدف آن را بايد در خود آمريکا جست وجو کرد.
فيلم هاي غير اجتماعي براي انحراف افکار عمومي
سهراب قنبرلو،کارشناس ارتباطات دراين باره مي گويد: استفاده ابزاري از رسانه ها براي ايجاد فضاي فانتزي براي مخاطب يکي از راهکارهاي جديد سينماي آمريکا براي جامعه آمريکا محسوب مي شود.به شکلي که در چند سال اخير توليد گسترده فيلم هاي غيراجتماعي وغيرسياسي مدنظر قرار گرفته تا افکار عمومي جامعه آمريکا را از واقعيات اين جامعه دور کنند.ترديدي نيست که در شرايط فعلي اين بازي رواني-رسانه اي يکي از راهکارهاي رسانه اي-اجتماعي در سينماي آمريکا محسوب مي شود.
اين استاد دانشگاه مي افزايد: توليد فيلم هاي قابل توجه فانتزي وعلمي-تخيلي با هزينه‌هاي بالا تنها براي جلب مخاطبان وافزايش فروش نيست.بلکه اين فيلم ها مي توانند موجي محتوايي در جامعه ايجاد کنند. ضمن اينکه به هر صورت اين فيلم ها با توجه رسانه هاي خبري مواجه مي شوند وخود اين رسانه ها هم جدا از بار محتوايي فيلم، فضا سازي ديگري انجام مي دهند. نمونه بارز اين مسئله را مي توان در قسمت آخر «گرگ وميش» مشاهده کرد که توانست توجه بسياري از شهروندان آمريکايي را به خود جلب کند.ضمن اينکه بسياري از رسانه هاي آمريکايي با پخش گسترده مراسم فرش قرمز چنين فيلمي به فضاي ايجاد شده دامن زدند.
برخي ديگر از روانشناسان از زاويه روانشناختي به اين ماجرا مي نگرند و از نگاه فرآيند ذهني مي گويند که هاليوود با طي کردن آن سعي در انحراف از مسائل و درگيري هاي اقتصادي و اجتماعي شهروندان آمريکايي دارد.
ايجاد تونل ذهني با محتواي خاص
احمد جلالي،روانشناس واستاد دانشگاه نيز با اشاره به اصطلاح تونل ذهني عنوان مي‌کند:حجم بالاي توليد فيلم هايي با اين سبک و سياق نشان از تلاش براي ايجاد يک تونل ذهني در اذهان مخاطبان دارد. به شکلي که توليد بالاي فيلم هايي در قالب هاي غيرواقعي وبه نوعي فراماورايي باعث مي شود که در ذهن مخاطبي که افکارش دائما درگير بحرانهاي اقتصادي است تونلي ايجاد شود.اين تونل مملو از محتواهايي است که ذهن مخاطب را به سمت هرچيزي به جز درگيري هاي اقتصادي واجتماعي هدايت مي کند.
اين پژوهشگر روانشناسي رسانه درادامه خاطرنشان مي کند:توليد دائم فيلم هاي ترسناک و وارد کردن اِلمان هاي وحشت در ذهن افراد هم يکي ديگر از اين تاکتيک ها براي انحراف افکار عمومي از موضوعات اجتماعي محسوب مي شود. فاکتورهاي ثابت وحشت که در بسياري از فيلم هاي هاليوودي تکرار مي شوند درواقع رويکردي براي پرکردن فضاي ذهني مخاطب است.دراين رويکرد تلاش مي شود تا مخاطب دائما با موجودات عجيب وغريب رو به رو باشد.
جلالي درادامه مي افزايد: توليد مستمر ابرقهرمان ها و استارها در هاليوود هم به نوعي در اين تفسير قرار مي گيرند.چرا که به جاي توليد فيلم هاي قوي در حوزه مشکلات اجتماعي جامعه آمريکا اين قهرمان ها در فيلم ها باز توليد مي شوند تا مخاطب هويت آمريکايي خود را با آنان بازشناسي کند.از سوي ديگر گفتمان غالب دراين گونه فيلم ها نوعي خودبرتر بيني همراه با آمريکائيزمي است که به مخاطب اين را القا مي کند که بايد مشکلات اجتماعي را ناديده گرفت.
روايت هايي که فرد را هدف قرار مي دهند
سهراب قنبرلو،استاد دانشگاه وکارشناس رسانه،درباره روايتهاي فيلم هاي اجتماعي هاليوود از مشکلات اجتماعي تاکيد مي کند:بسياري از روايتهاي فيلم هاي هاليوودي در اين باره فرد‌محورهستند.يعني مشکلات اقتصادي ويا طلاق وبحرانهاي اجتماعي دراين گونه فيلم‌ها به خود فرد نسبت داده مي شوند.به نوعي نقشي براي دولت دراين گونه فيلم ها در نظر گرفته نمي شود.در واقع دولت در اين فيلم ها بسيار کم رنگ است.حتي در فيلم هايي درباره مشکلات کلان اجتماعي هم باز به نوعي مسئوليت را متوجه خود شهروندان مي کند.نمونه بارز اين مسئله را مي توان در فيلم هاي مربوط به جنگ ها کاملا احساس کرد.در بسياري از اين فيلم‌ها خود فرد به عنوان مسئول نابساماني هاي زندگي خود هدف گرفته مي شود.
احمد جلالي پژوهشگر اجتماعي نيز با توجه به اين نوع روايت از مشکلات اجتماعي در هاليوود تاکيد دارد که نگاه فردگرايانه مي تواند افکار عمومي را به سمت شهروندان به جاي دولت در مشکلات منحرف کند.درواقع به لحاظ اجتماعي در اين نوع از فيلم ها چند مرحله صورت مي گيرد تا در نهايت فرد نگاهش را در بروز ناهنجاري ها از دولت برگرداند:
?-در مرحله اول اشتباهات فردي در بحرانها در طول داستان فيلم به انواع گوناگون برجسته مي شود.
?- اشاره به تسهيلات دولت براي پيشرفت جامعه وبي لياقت نشان دادن فرد مرحله بعدي است که فيلم ها به دنبال نمايش آن هستند.
?-نمايش شکست فرد و در برخي موارد به تصوير کشاندن خودکشي مرحله نهايي است که درآن سعي مي شود دولت را بري از تصميمات نادرست نشان دهند.
برجسته کردن آمريکائيزم براي انحراف اذهان
اين صحبت ها در حالي مطرح مي شود که هر روز بر تعداد فيلم هايي که ثروت وقدرت غرب را به نمايش مي گذارند افزوده مي شود.احمد جلالي،جامعه شناس، دراين باره براين باور است که تاکيد برعظمت غرب وبه ويژه قدرت وثروت دولت آمريکا به نوعي تزريق حس کاذب است که اورا به سکوت دربرابر بحران هاي اجتماعي فرا مي خواند.به واقع آن قدر قدرت نمايي در اين فيلم ها در بالاترين سطح ممکن انجام مي شود تا فرد از انتقادات به مشکلات اجتماعي منصرف شود.
سهراب قنبرلو،پژوهشگر رسانه درباره ناديده گرفتن شدن فيلم هاي انتقادي بيان مي کند:با نگاهي به حجم عظيم تبليغات براي فيلم هاي ترسناک واکشن وعلمي تخيلي مي توان متوجه شد که علاقه ويژه اي براي ديدن اين فيلم ها در نظام رسانه اي آمريکا وجود دارد.چرا که اولا اين فيلم ها فضايي خارج از واقعيات موجود در جامعه غرب را به نمايش مي گذارد واين از بعد برون مرزي براي چهره آمريکا حائز اهميت است.در بعد داخلي يعني در خود جامعه آمريکا هم تبليغات گسترده براي ديدن فيلم هايي با اين گونه محتواها وجود دارد.به صورتي که حتي پاي اين تبليغات به شبکه هاي فارسي زبان وفرانسوي زبان همه کشيده مي شود.همه اين مسائل نشان مي دهد که علاقه زيادي در پس پرده براي ديده شدن اين فيلم ها وجود دارد.
تمام اظهارات کارشناسان نشان مي دهد که برنامه ريزي براي بهره برداري اجتماعي رواني از فيلم هاي هاليوودي همچنان يکي از مهم ترين مسائل قابل توجه کارگردانان وتهيه کنندگان هاليوودي است.
سهراب قنبرلو با تاکيد بر برنامه ريزي هاي دقيق اين سيستم رسانه اي خاطرنشان مي سازد که سيستم هاليوود به گونه اي برنامه ريزي شده که کارگردانان وتهيه کنندگان خود به سمت ساخت فيلم هاي اين چنين سوق پيدا کنند.به طوري که يک دسته از اين تهيه کنندگان خود جزئي از برنامه از پيش تعيين شده هستند.برخي ديگر هم در اين روند به صورت ناخودآگاه به پيش مي روند.

 


(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10