يادکردي از سوگ سروده هاي هفتم تير بهشتي آيت حق |
|
ميراث شهيدان |
|
فرهنگ انقلابي ، دولت اعتدالي |
|
به بهانه درگذشت حبيب ا... معلمي شاعر شور حسين |
|
تاملي در ترکيببندهاي مهدوي ابن حسام خوسفي پرواز تا آسمان
هفتم |
|
|
|
|
مشفق کاشاني چو ديو فتنه به آئين خشم فرمان داد عنان ز موج گرفت و به
دست توفان داد
سموم مرگ پر کند در دل گرداب به ابر بر شد و پهلو به باد و
باران داد
به دشت حادثه باريد و خار بن روييد به جاي لاله و گل هديه زخم
پيکان داد
به سوگ باغ، بدين داغ بلبل از سر داد نشست و سينه ز غم چاک تا
گريبان داد
زناي ناله برآورد همچو ناي و گريست زبندبند، نوا تا رواق
کيهان داد
به داغ فاجعه هفت تير نعره زنان خبر ز درد به نوباوگان بستان
داد
دريغ و درد که گلهاي باغ پرپر گشت نشان غم به دل امت مسلمان داد
بهشتي، آيت حق بود، کاروان سالار گرفت رايت خونين به دوش و فرمان داد
سلاله نبوي، سيد جليل شهيد ميان آتش و خون ايستاده تا جان داد
اگر به
ديده دل بنگري، خداي بزرگ حسين ديگر به کربلاي ايران داد
امام پردهنشين
هادي زمان، مهدي (عج) به جان تشنه او چشمهاي فروزان داد
تمام عمر در
انديشه گل توحيد نواي عشق به مرغ هزار دستان داد
بسا گروه ز راه ضلال باز
آورد نمود راه مسلمان و راه سلمان داد
ز دود زنگ ملال از جبين دين نبي(ص)
هزار جلوه به آئين علم و عرفان داد
به کام آتش در شد چنان که ابراهيم
بدين طريق که حق وعده گلستان داد
چو شمع سوخت که افروخت شعله چون خورشيد
به شام تيره هستي چراغ تابان داد
بدين حماسه که بنهاد يادگار از خويش به
لوح سرخ شهادت، شگرف عنوان داد
شهيد شاهد مظلوم، اي بهشتي راد شهادت تو
به ارکان ملک بنيان داد
چراغ معرفت افروختي ز پرتو جان فروغ مهر تو،
تابندگي به کيهان داد
صلاي فکر تو در پهنه طريق القدس نشان فتح وبشارت به
شوش و بستان داد
نويد فتح مبين تا هويزه، خرمشهر پي گشودن دژهاي خصم
امکان داد
نمردهاي و نميري که روح طيب تو به انقلاب يکي جنبش دگرسان داد
چه برد حاصل از اين فتنه، خصم ديو سرشت؟ که عقل و دين و دل خود به دست شيطان
داد
ز گرگ نفس به خون در کشيد يوسف دين نشان پيرهن و خون به پير کنعان
داد
فضاي مملکت از لا اله اله الله نهيب مرگ به کاخ سياه ريگان داد
امام بت شکن از خاستگاه نور و اميد پيام وحدت و همت به حق پرستان داد
|
|
|
حميد سبزواري از خون شقايقها، گلگون شده دامانها وقت است بيفشانيم خونابه
ز مژگانها
اندوه چمن دارم، افسوس دمن دارم بس سرو سهي در باغ، بشكسته ز
توفانها
از حسرت گل بلبل، مي نالد و مي گويد فرياد ازين گلچين، و ز غارت
بستانها
چون لاله به دل صد داغ از درد وطن دارم داغ سر و تن دارم،
كافتاده به ميدانها
جايي كه دو صد ابليس در جامه انسان است هر گوشه دو صد
دام است در معبر انسانها
روزي كه صف اسلام، با كفر درآويزد كافر صفتي
باشد خفتن به شبستانها
گر شوق حرم باشد پرواي حرامي نيست بنقش قدم صدق
است بر ريگ بيابانها
وامق زپي عذرا، مي پويد و مي داند زكاين باديه خالي
نيست، از خار مغيلانها
سوگند «بلي» داريم، پيوند ولا داريم عمري است كه
بنهاديم، سر در خط پيمانها
ميراث شهيدان را هرگز ندهيم از دست كاين شيوه
به نام ما ثبت است به ديوانها
بر دفتر عاشورا، اينك ورقي ديگر تا از پي
ما خوانند اين قصه به دورانها
|
|
|
عليرضا آل يمين انتخابات رياست جمهوري با تمام فراز و فرود هايش به پايان
رسيد. با معين شدن رئيس جمهور چهار سال آينده، پرسش هاي مختلفي درباره نحوه عملکرد
دولت جديد در حوزه هاي مختلف همچون سياست ، اقتصاد ، فرهنگ و ... ذهن مردم، خصوصا
فعالان اين عرصه ها را به خود مشغول داشته است. اما آنچه اين جا نيم نگاهي به آن
خواهد شد بايدها و نبايد هاي فرهنگ از منظر کتاب و بازار نشر در دولت آينده است .
براي شروع، اجمالا پرونده دولت دهم را تورقي خواهيم کرد اما نه به سبک و سياق
اين روزهاي منتقدين با سياه کاري محض و نه بر اسلوب معتقدين با سپيد نمايي
رياکارانه ؛ چه آنکه در حوزه فرهنگ نتايج عملکردها صفر و يک گونه نيست و براي
دريافت بازتاب آن نيازمند زمان بيشتري هستيم. يکي از اساسي ترين مشکلاتي که
اهالي کتاب طي حداقل يک سال گذشته با آن مواجه بودند رشد سرسام آور قيمت اين
شاخصترين محصول فرهنگي بوده است. بخشي از اين تورم کاغذين وابسته به سازوکارهاي
اصلي اقتصادي دولت و بخش ديگر ناشي از عملکرد هاي سيستم فرهنگي دولت دهم با محوريت
وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي است. بالا رفتن قيمت کتاب علاوه بر مشکلاتي که براي
ناشران و نويسندگان به وجود مي آورد باعث حذف اين عنصر مهم از سبد کالاي فرهنگي
خانوار مي شود . با وجود پيگيري ها و رايزني هاي وزارت ارشاد با وزارت خانه ها و
سازمانهاي اقتصادي ذي ربط، باز هم نتيجه مطلوبي براي کنترل و کاهش قيمت کتاب صورت
نگرفت. در اين حوزه بايد يکي از مهم ترين وظايف دولت آينده را رسيدگي مستمر و
هدفمند تمام وزارتخانه هاي مربوطه به اين موضوع حائز اهميت دانست . چه آنکه کتاب و
کتابخواني ، خشت اول بناي فرهنگ يک جامعه است و با سست شدن آن نه تنها اساس فرهنگ
متزلزل، بلکه رو به ويراني مي رود . براي رسيدن به ثبات در بازار کاغذ با توجه
به امکانات موجود کشور و منابع طبيعي مستعد، بايد به احداث کارخانه هاي کاغذ سازي
جديد و احيا و فعال سازي کارخانه هاي قديمي توجه و همت ويژه اي صورت گيرد. بي نيازي
کشور از واردات کاغذ باعث جلوگيري از فراز و فرود بيجهت قيمت آن در پي تحريم هاي
مستقيم و غير مستقيم و يا تغييرات قيمت دلار توسط سودجويان مي شود. ضمن اينکه در
شرايط اقتصادي عادي نيز مانع از هدر رفت ارز خواهد شد. نظارت بر واردات و قطع
دست دلالان واسطه گران و اختصاص ارز ويژه براي واردکنندگان معتبر نيز بايد در
اولويت برنامه هاي اقتصادي دولت آينده در حوزه فرهنگ قرار گيرد تا شاهد بازگشت
نشاطي دوباره به فرهنگ کتابخواني باشيم . اما در بخش نظارت و کنترل بر محتواي
کتاب هاي منتشره در دولت دهم فعاليت هاي صورت گرفت که در نوع خود قابل توجه است.
از شاخص ترين آن ها ممانعت از حضور چند ناشر در نمايشگاه کتاب و لغو امتياز برخي از
آن هاست هر چند در اين باره فعاليت جدي و قاطعي صورت گرفت اما اين تمام کار نيست
چراکه مهم تر از عمليات سلبي رفتار ايجابي ست . عدم حرکت هدفمند و جريان سازي توسط
نهادهاي انقلابي باعث کمرنگ شدن حضور اين تفکر در بازار کتاب شد . در کنار اين
موضوع عدم حمايت اقتصادي و اجرايي از ناشران ديني و انقلابي نيز باعث تضعيف اين
جبهه گرديد . در طول دولت اصلاحات تئوريسين هاي اين جريان يا پيشرو تر از
اصلاحات چي ها به تجهيز ناشران با اعطاي وام هاي بعضا بلاعوض و خريد کلان از
انتشاراتي هاي همسو با تفکرات خود پرداختند و باعث تقويت کساني شدند که پرچمدار
مخالفت با انقلاب اسلامي بودند. چنان که برخي از اين ناشران به واسطه حمايت هاي
دولتي در آن زمان، اکنون به غولهاي صنعت نشر تبديل شده اند. اين در حالي ست که از
حيث محتوا سيل کتاب هاي ترجمه و يا تأليفي به صورت هدفمند براي جريان سازي اجتماعي
و فرهنگي روانه بازار شد. گستردگي و فراواني اين کتابها در قالب ها و موضوعات
مختلف در حدي بود که تأثير آن را در بستر سازي و کادرسازي فتنه 88 نمي توان ناديده
گرفت. اين دقيقا حلقه مفقوده فعاليت هاي فرهنگي دولت دهم بود يا حتي فراتر از
آن، نهادها، سازمان ها و مجموعه هاي انقلابي که در اين زمينه، يعني فعاليت ايجابي و
جريان سازي فرهنگي به نفع جبهه انقلاب کوتاهي کرده اند. سازوکاري که اگر پس از
انقلاب به صورت سيستماتيک پي ريزي و پيگيري مي شد امروز شاهد فضاي مناسب تري در
عرصه فرهنگ و انديشه بوديم. قطعا از دولت يازدهم که خود برآمده از ميان فرزندان
انقلاب است اين انتظار مي رود که به اين امر مهم مغفول، توجه بيشتري نمايد. کادر
سازي وجريان سازي در حوزه هاي مختلف فرهنگي خصوصا نشر کتاب با هدف احياي فرهنگ
انقلابي و اسلامي و گسترش و اعتلاي آن از مهماتي است که به همت دولت آتي نتايج خوبي
به همراه خواهد آورد. البته نبايد در کنار نگاه ايجابي بر ناراستي ها و کج رفتاري
ها چشم بست و فضا را براي پراکندن نفس هاي مسموم باز گذاشت. البته اين مسئوليت
را تنها نمي توان بر دوش دولت نهاد و ضروري است که نهادهاي ديگر و يا حتي مجموعه
هاي کوچک تري همچون مساجد و هيأت ها و پايگاه هاي بسيج در عرصه شناسايي و تربيت
نيروهاي مستعد و توانمند فعاليت کنند. که در اين باره در فرصتي ديگر به تفصيل سخن
خواهيم گفت. دولت يازدهم که پرچم اعتدال برافراشته است دو نکته مهم را بايد
مورد نظر قرار دهد. اول اينکه اعتدال گرايي با انقلابي گري منافات ندارد و فرق
افراطي گري و انقلابي گري بايد تميز داده شود نه اينکه با چماق اعتدال به جان
انقلابيون بيفتيم تا معتدل شوند.اين خصوصا در حوزه فرهنگ محل نمود و بروز بيشتري
دارد . تمايز ميان انقلابي بودن و افراطي بودن چندان دشوار وظريف نيست که نتوان سره
را از ناسره باز شناخت اما نکته قابل توجه ديگر اين است که مبادا دولت اعتدال از
هياهوي هوچيگران اهل تساهل و تسامح چنان از سمت افراطي گري عقب بنشيند که در آن سوي
بام پايش در ورطه تفريطيون بلغزد و از بام اعتدال فروافتد. چنان که سابقه جريان هاي
مخالف و معاند آرمانهاي انقلاب اسلامي نشان مي دهد اين جماعت درغربتي گري و کولي
بازي مظلوم نمايي توانايي ويژه اي دارند و اتفاقا به لطف ! جمهوري اسلامي به قدر
کفايت ازرسانه برخوردار هستند و اگر يک کتاب آن ها در وزارت ارشاد مجوز نشر نيابد
آن وقت داد وا اعتدالا ! سرخواهند داد و قيل و قال خواهند کرد که رئيس جمهور به رأي
مردم! وفادار نماند و همانهايي که امروز گريبان براي رئيس جمهور منتخب پاره مي
کنند گريبان او را خواهند دريد. کتاب،اين يار مهربان و بي زبان ، نياز به بذل
محبت و ملاطفت بيشتري دارد و با دستي توانمند و دلسوز بايد علفهاي هرز بوستان کتاب
چيده شود و جاي آن نهال هاي تازه تعهد و فرزانگي کاشته شود .
|
|
|
عليرضا قبادي شاعر شدن يک فرآيند پيچيده و مبهم نيست . شاعر شدن به تعداد
کتاب هاي خوانده شده ربطي ندارد . فرقي نمي کند قافيه و عروض را پيش کدام استاد
زانو زده باشي . يا اوزان عروضي را از بر داشته باشي يا نه . يا ابهام و استعاره و
کنايه و جناس و ايجاز و تلميح و لف و نشر و ملمع را بداني و بشناسي . مهم نيست که
پاتوقت کدام يک از شب شعر ها و انجمن هاي ادبي باشد . شاعر شدن ربطي ندارد به اين
که گيسو بلند و چشم خمارکني و درعرفان هاي دودي غوطه بزني و هرزگي هايت را به اسم
عشق الهي بچپاني به گوش خلق الله يا رنگ لباست را با لنز چشمت ست کني و دم از عدالت
و فقر بزني ... شاعر شدن بر وزن عاشق شدن است و لاغير . براي شاعر شدن بايد زبان
غيبي بداني . بايد دست در آسمان ببري و کلمات را از درخت طيبه ي عشق بچيني و بگذاري
در دل غزل . شاعري که سر به آسمان مي سايد فرقي نمي کند پايش کجاي زمين ايستاده
است. شهر و روستا و بالا و پايين ندارد . فرقي نمي کند در دروازه دولاب طهران
بنشيني يا رکن آباد شيراز و يا کيانپارس اهواز . شاعر وقتي صدا در مي دهد "اي لشکر
صاحب زمان/ آماده باش/ آماده باش" روح حماسه را مي پيچد در گوش زمانه تا بنويسد "
با نواي کاروان/ بار بنديد همرهان/ اين قافله عزم کرب و بلا دارد" و آن وقت ديگر
فرقي نمي کند عارفي يا عامي چرا که شاعر از باغ آسمان چيده است که: " شور حسين است
چه ها مي کند/ نام حسين درد دوا مي کند " شاعر عشق ، در هپروت زندگي نمي کند .
شاعر زمانه خودش را چون کف دست مي شناسد مي داند چه وقت چه بگويد و بنويسد شاعرراه
آسمان ها را از زمين، بهتر مي شناسد. شاعر مي داند که "بهر آزادي قدس از کربلا بايد
گذشت" آن وقت شعرش قرياد مي شود که " اي لشکر حسيني /تا کربلا رسيدن /يک يا حسين
ديگر" و لشکر حسيني پاي همين شعر ها جان مي گيرد و خون تازه در رگانش جريان مي يابد
و قد مي کشد و موج مي شود و طوفان. شعر شاعر، " چون جويبار مصفايي به جان
مشتاقان مي ريزد و روحي تازه و سرشار از انگيزه و احساس انقلابي به شنونده مي بخشد
شأن شعر و سرود انقلابي و اسلامي و مردمي اوج شاعر مومن و صالح، آشکار و ملموس مي
گردد". (*) اشعار حبيب الله معلمي براي آن روزهاي جنگ و جهاد سرشار از حماسه
بود و براي امروز ما يک دنيا خاطرات شيرين و انشالله براي قيامت شاعر آسايش و آرامش
باشد. (*) بخشي از متن تقدير نامه رهبر معظم انقلاب براي حبيبالله معلمي
|
|
|
محمد غفاري در عصري به سر ميبريم که شاعران و نويسندگان دسترسي آسان به
منابع و آثار درخشان گذشتگان دارند اما فاصلهي آنها با ادبيات کلاسيک، هر لحظه
بيشتر و البته دورتر ميشود. شايد بتوان سرعت بالاي تغييرات اجتماعي و فرهنگي را
عامل اين فاصله دانست اما از طرف ديگر ثابت شده که آن دسته از شاعران و
داستاننويساني که پيوند محکمي با آثار گذشتگان برقرار کردهاند، درسهاي بزرگي از
تجربيات آنان گرفته و راه موفقيت در خلق آثار جديد را زودتر پيمودهاند. براي مثال
اين روزها سرودن در موضوعات مرتبط با امام زمان (عج) با اقبال گستردهاي روبهروست،
اما اغلب اشعاري که در اين رابطه منتشر ميشود دچار يکنواختي است و تنوع موضوعي و
ظاهري در آن به چشم نميخورد؛ حال آنکه شاعران گذشته در اين عرصه تجربيات بسيار
موفق و بديعي داشتند و آثار درخشاني از خود به يادگار گذاشتهاند. ابن حسام خوسفي
از جمله شاعراني است که در اين عرصه تلاشهاي زيادي داشته و اشعار زيبايي سروده است
اما ما کمتر او و آثارش را ميشناسيم. مولانا ابن حسام خوسفي، متولد سال 782
هـ.- ق در شهر خوسف است؛ جايي که البته در آن روزگار يکي از قراي قهستان و در
نزديکيهاي بيرجند اين روزها به حساب ميآمده است. ابن حسام نزد ادب دوستان به
حماسهسرايي و به ويژه منظوم کردن حماسههاي ديني شهرت دارد و آثار مختلفي از خود
در اين حوزه بر جاي گذاشته است. در بسياري از تذکرهها همچون تذکره الشعراء دولتشاه
سمرقندي از اين شاعر بزرگ ياد شده است و تاريخ فوت او را سال 875 هـ.ق در زادگاهش
دانستهاند و مقبرة او در خوسف است. بدون ترديد او يکي از متقدّمين و بزرگترين
پردازشگران شعر مذهبي و حماسههاي ديني است. ديوان او که اغلب در مدح و منقبت
معصومين (ع) است، شامل قصيده، غزل، ترکيببند، ترجيعبند و قطعه ميباشد؛ علاوه بر
اين مثنويهايي نيز دارد که با مضامين خاصي سروده شدهاند مثل "دلايل النبوه" که
موضوعش دلايل بعثت پيامبر اکرم (ص) به پيامبري است و بخشي نيز به نام "نثر اللآلي"
دارد که در آن جملات قصار حضرت علي (ع) را به نظم درآورده است. کتاب ديگر ابن حسام
"خاوراننامه" نام دارد که بزرگترين و به احتمال قريب به يقين نخستين حماسه منظوم
ديني فارسي – اسلامي است که در شرح دلاوريهاي اميرالمؤمنين حضرت علي (ع) ميباشد و
خوشبختانه جايگاه ممتازي در ميان آثار حماسي پيدا کرده است. اشعار مهدوي در
ديوان ابن حسام خوسفي سه قصيده و سه ترکيببند در مدح و منقبت امام زمان (عج) به
چشم ميخورد. ويژگي مشترک اين شش اثر، استفاده از وزنهاي مطنطن، لحن حماسي،
نوآوري و صنايع بديع است. به ويژه در سه ترکيببند متفاوتي که در بسياري از موارد
در ادبيات همانند ندارد. سه ترکيببندي که به آن اشاره شد به ترتيب مناقب هفت
رنگ، مناقب هفت معدن و مناقب هفت گل ميباشد که در اين مجال به بررسي محتوايي و
فرمي اين سه شعر ميپردازيم. مناقب هفت رنگ هفت بند تشکيل دهندة اين شعر، هر
کدام به يک رنگ اختصاص دارد و شاعر هر بار يک رنگ را رديف شعر قرار ميدهد تا ضمن
ايجاد يک نظام معنوي در شعر، همچون منظرهاي شگفت تصويري زيبا و رنگارنگ پيش روي
مخاطب قرار دهد. هر صبحدم که چرخ کند طيلسان سپيد از موکب سپيده شود آسمان
سپيد اين نخستين بيت از شعر است و همانطور که مشخص است در بحر مضارع مثمن اخرب
مکفوف سروده شده است، وزني که بيشتر براي اشعار طربانگيز مورد استفاده قرار
ميگيرد و القا کنندة شادي در مخاطب است. در بند نخست که تکيه بر رنگ سپيد است، به
عصر ظهور ميپردازد و شاعر به اديان و تمدنهاي متفاوتي اشاره دارد که همه تحت رايت
قيام کننده قرار ميگيرند: اين رابعه که معبد او دير عيسوي است آيد برون ز
صومعه دامن کشان سپيد داراي ملک روم به يغماي شب رود تا زنگبار را بکند خان و
مان سپيد و اين گرد آمدن همة انديشهها زير لواي آخرين امام را عظمت دولت نبوي
ميداند: مهدي که مهد دين ز جنابش جلال يافت طغراي دولت نبوي زو مثال يافت
رديف، در بند دوم سرخ است و زيبا شدن جهان پس از ظهور مدّ نظر شاعر ميباشد:
بيدار گشت نرگس خوشخواب ترک روز چون چشم گلرخي که درآيد ز خواب سرخ همچنين
انتقامگيري حضرت از ظالمين تاريخ، مضامين ديگر اين بند است که همين موضوع در بند
بعد - که با رديف زرد ميباشد- نيز ادامه مييابد: اي کرده تيغ تو رخ اعدا ز بيم
زرد روي مخالفان تو بادا مقيم زرد پس از چند بيت که منتقم بودن حضرت مورد نظر
است، شعر يک روند آرامي پيدا ميکند و در پايان به يک دعا ختم ميشود: ايمن کن
از عذاب عليمم به روز حشر چون رويها شود ز عذاب اليم زرد سپس با انتخابي
هوشمندانه رديفِ بند بعدي سبز ميشود و اين آرامش به مخاطب تسرّي داده ميشود:
اي از سخاي لطف تو باغ بهار سبز وز موکب تو گلشن خضرا نگار سبز شاعر در
بندهاي پنجم و ششم به ترتيب رديف را کبود و بنفش قرار ميدهد و در هر بيت به مدح
حضرت ميپردازد که تلميح و اشارههاي تاريخي بسياري در آن موج ميزند. اي بام
قصر قدر تو اين گلشن کبود فرش جلالت تو برين مسکن کبود و از تيغ توست
دايرة اخضري بنفش فرش بساط کارگه عبقري بنفش و در آخرين بند از اين شعر، شاعر
به زمان حال برميگردد و آرزوي فرج ميکند و از حضرت ميخواهد تا با ظهورش پاياني
باشد بر اين عصر سياه: بر شب نگون کن اي مه دين اختر سياه يعني ز شاميان
بستان افسر سياه و در بيت ترکيب آن که آخرين بيت شعر نيز ميباشد، آرزو ميکند
که سرودهاش مورد قبول قرار بگيرد: گر دولت قبول تو گردد ميسّرم شايد که
پايبوس مقيمان اين درم با تمام شدن اين رنگينکمان، چند نکته را ميتوان مورد
بررسي قرار داد. يکي آنکه شاعر تنها به اختصاص رنگي براي رديف اکتفا نميکند بلکه
با آگاهي از ويژگيهاي هر رنگ، مضامين و واژگاني را به کار ميبرد که همه متناسب با
آن رنگ باشد و در يک راستا باشند و همين امر باعث ايجاد يک هارموني منظم در ذهن
ميشود. علاوه بر اين، شاعر در ابيات کليدي پايان هر بند -که بيت ترکيب ميباشد-
عنصري را قرار ميدهد که با رنگ ابيات بالايياش همخواني دارد. براي مثال وقتي شعر
با رديف زرد تمام ميشود در بيت ترکيب کلمة آفتاب ميآيد: "اي آفتاب مشرق عدل از
افق بتاب" و يا مصرع نخست بيت ترکيب در رنگ سبز "خضر خضر لباس که چندين ثبات يافت"
ميباشد که ضمن وجود جناس تام خِضر و خَضر، به لباس سبز اين پيامبر همراه منجي
اشاره ميکند. مناقب هفت معدن هفت معدن در اين ترکيببند صرفا سنگها و
کانيهاي ارزشمند لعل، ياقوت، عقيق و پيروزه نيستند و گوهر، مرواريد و مرجان را نيز
شامل ميشود. اين شعر خيالانگيز وجهة ديگري از تبحّر ابن حسام خوسفي را به نمايش
ميگذارد، نمايشي از حضور طبيعت در ادبيات؛ و علاوه بر اين جلوة الهي و جايگاه و
قدرت امام در کنترل و رهبري زمين و زمان را نشان ميدهد. کلمات و مضامين در اين شعر
از کهکشانها و آسمانها حرکت ميکنند و به اعماق زمين و اقيانوس ميرسند و اين
چيزي نيست جز ذهن سيّال و پوياي شاعر. در بند نخست که رديف گوهر است، مخاطب در
آسمانها و فضاي بيروني کرة خاکي معلّق است: چو گشت در تتق چنبري نهان گوهر
بريخت کوکب درّي بر آسمان گوهر و در بيت ترکيب، امام را در اوج عرش ميداند:
امامِ مهدي هادي که از جلالت و قدر فراز طارم نُه طاق چرخ دارد صدر شاعر به
تدريج از عرش فاصله ميگيرد و به جهان ملموس نزديک ميشود: سپيده دم که برآمد چو
آتش از کان لعل حصار نيلي شب شد زمرّدي زان لعل و در بند بعدي هم: برآمد
از گلوي تنگ اهرمن ياقوت بريخت زيبق حل کرده از دهن ياقوت ابن حسام آنجا که
با رديف عقيق سخن ميگويد، قرمزيِ شعر پُررنگ ميشود و مضامينْ اشاره به
حماسهسازيهاي پس از ظهور دارند: چو برق تيغ تو بر تيغ شعله اندازد به جاي
آب فرو بارد از سحاب عقيق و در بند بعدي پيروزي امام را فيروزه باران ميکند:
چو گشت قصر کواکب نگار پيروزه ببود منظر نيلي حصار پيروزه ز مقدم تو برد
روزگار پيروزي به خاتم تو کند افتخار پيروزه و دو بند پاياني اين شعر صرفا
بيان مدح و منقبت حضرت صاحبالزمان (عج) ميشود که از زيباترين وصفها و ترکيبها
تشکيل شده است. در اين دو بند به ترتيب رديف مرواريد و مرجان ميباشد و در بيت آخر
شاعر براي نخستين بار از تخلص استفاده ميکند: به يک کرشمه نظر خاکِ تيره گلشن
کن ضمير صافيِ ابن حسام روشن کن مناقب هفت گل در اين شعر ابن حسام خوسفي
خواننده را به تماشاي گلستاني زيبا ميبرد و مشام جان را از رايحة سبز مهدوي پُر
ميکند. وي با انتخاب وزني شاد و طربانگيز و بهرهگيري از واژگان شاد، نمايش
بيبديلي از زيباييهاي پس از ظهور ارائه ميکند: بس که شوخ است و فريبنده و
رعنا نرگس گوييا چشم تو دارد نظري با نرگس گر شود با رخ خوب تو برابر لاله
بنهد سرکشي و خرمي از سر لاله دوش بگشاد ز هم باد صبا دفتر گل مرغ خوش نغمه
برآمد به سر منبر گل اي به گلزار تو با زينت و فر نيلوفر آب لطف تو کند تازه
و تر نيلوفر با خط تو نکند طرّه نمايي سنبل با دم تو نکند غاليهسايي سنبل
اي ز گلهاي بهاري گل بيخار سمن تازه و خرم و خوش همچو رخ يار سمن همه شب با
دل خرّم لب خندان سوسن کند آزاديات اي سرو خرامان سوسن اين هفت بيت، مطلع
هفت بند شعرِ منقبت هفت گل ابن حسام در مدح حضرت ولي عصر (عج) است و بيشک يکي از
بهترين اشعار در اين حوزه است. شاعر در اين هفت بند به توصيف مشخصات ظاهري و
زيباييهاي حضرت ميپردازد و هر چند از لحاظ انديشه نسبت به دو شعر ديگر، جايگاه
پايينتري دارد اما از لحاظ هنري و زيبايي صوري بسيار قابل تأمل است.
نتيجهگيري خوانش اشعاري همچون سه ترکيببند فوق ميتواند کمک زيادي به شناخت
فضاهاي متفاوت شعري کند؛ هر شاعر جواني ميتواند با برداشتهاي متفاوت از مضامين و
شيوة بيان آن، حرکتي جديدي را در حوزة شعر آييني آغاز کند. آنچه که دربارة اين سه
ترکيببند ابن حسام قابل ذکر است، 1- دايره واژگاني گسترده و علوم متفاوتي است که
شاعر در شعرش گنجانده و آن را به دايره المعارف کوچکي تبديل کرده است. 2- استفاده
به جا، به اندازه و خلاقانه از فرم، ديگر ويژگي اين سه ترکيببند است که علاوه بر
زيبايي، به ماندگاري و فرازماني شدن شعر نيز کمک کرده است. و 3- ورود به فضاهاي
جديد و مضامين تازهتر و پرهيز از سياهنماييهاي رايج - و اغلب تصنعي- در اشعار
انتظارمحور اتفاق خوشايندي است که در اين سه شعر به وقوع پيوسته. هر کدام از اين سه
ويژگي براي شاعران امروز راهگشاست و ميتواند از يکنواخت شدن اشعارشان جلوگيري
کند.
|
|