(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10


یکشنبه 8 دی 1392 - شماره 20676

فتنه خاموش شد اما نهم دی باقی است (شعر)
کمی درنگ! با وضو بخوان!!
هنرمند آمریکایی: یک درصد سرمایه‌دار 99 درصد مردم آمریکا را کنترل می‌کند
   


حجت الاسلام جواد محمدزمانی
بال پرواز گشایید که پرها باقی است
بعد از این باز سفر، باز سفرها باقی است
پشت بت‌ها نشود راست پس از ابراهیم
بت شکن رفت ولی باز تبرها باقی است
گفت فرزانه‌ای، امروز شما عاشوراست
جبهه باقی است، شمشیر و سپرها باقی است
جنگ پایان پدرهای سفر کرده نبود
شور آن واقعه در جان پسرها باقی است
گرچه پیروزی از آن من و تو خواهد بود
شرط‌ها باقی است، اما و اگرها باقی است
" شرط اول قدم آن است که مجنون باشی"
" در ره منزل لیلی که خطرها" باقی است1
نیست خالی دل ارباب یقین از غصه
فتنه‌ها می‌رود و خون جگرها باقی است
سخن از فتنه شد و چٌرت غزل شد پاره
واژه‌ها دربه در و قافیه‌ها آواره
قصه تلخ است چه تلخ است! بگویم یا نه؟
صبرتان می‌رود از دست! بگویم یا نه؟

**
قصه آن بود که دشمن دهنش آب افتاد
کشتی وحدت ما سخت به گرداب افتاد
آتش فتنه چنان شد که خدا می‌داند
آنقدر دل نگران شد که خدا می‌داند
قصه آن بود که یک طایفه که فتنه ازوست
دوست را دشمن خود خواند، وَدشمن را دوست
آری آن طایفه خود را ز خدا منفک کرد
روی بر سامری آورد به موسی شک کرد
سامری گفت بیایید به شهرت برسیم
با پرستیدن گوساله به قدرت برسیم
سامری گفت که در شور حکومت شعَف است
باید این بار به قدرت برسیم این هدف است
آری آن صدرنشینان بنی‌صدر شده
خویش را قدر ندانسته و بی‌قدر شده
آری آن طایفه می‌گفت:  نصیحت کافی است
خسته‌ایم از سخن مفت! نصیحت کافی است
کم به تطبیق بخوانید ز تاریخ اینجا
خیمه را نیست نیاز این همه بر میخ اینجا

 **
نیست در حافظه دهر، زهیر و طلحه
کم بسازید در این شهر، زهیر و طلحه
کم بگویید ز صفین و جمل، این آن نیست
" این همان قصه اسلام ابوسفیان" نیست2
داشت آن طایفه هر چند صدایی دیگر
آب می‌خورد ولی فتنه ز جایی دیگر
قصه آن بود که یک طایفه درویش شدند
جانماز آب‌کشان عافیت اندیش شدند
خواستند امر نماید به حَکَمیّت مولا
تن دهد باز به امر حکمیت مولا
همچو امروز پر از فتنه شود فرداها
افتد این کار به تدبیر ابوموسی‌ها
دوستان! حادثه نزدیک شده خوش باشید
جاده لغزنده و تاریک شده خوش باشید
خوش بخوابید در این ابر، هوا دم کرده است
سامری لشکری از حیله فراهم کرده است
سر این طایفه انگار که در آخور بود
گوششان ظاهراً از حرف و نصیحت پُر بود

 **
الغرض روی سگ فاجعه بالا آمد
خصمِ پنهان شده این مرتبه پیدا آمد
شادمان بود و بسی معرکه‌داری می‌کرد
دشمن این حادثه را روز شماری می‌کرد
چشم ما در پی این حادثه چون کارون بود
بد به دل راه ندادیم، ولی دل خون بود
مهر بر لب زده بودند و تماشا کردند
از پس حادثه‌ها چهره هویدا کردند
این جماعت چه شباهت به خمینی دارند؟!
چقدر در دل خود شور حسینی دارند؟!
مگر این نغمه ز نای شهدا جاری نیست؟
مگر این زمزمه در خون خدا جاری نیست؟
که سکوت من و تو وقت خطر جایز نیست
کوفه کوفه است ولی ترک سفر جایز نیست
همه گفتند بمان مرتبه پیمایی کن
در همین مکه اقامت کن و آقایی کن
همه گفتند بمان او سخنی دیگر داشت
آن سفر کرده هوای وطنی دیگر داشت

 **
کوچ کرد از وطنش بال و پری پیدا شد
رفت در جاده شتابان سفری پیدا شد
شب تاریخ پر از قهقههء غفلت بود
ناگهان عطر دعای سحری پیدا شد
گفت هنگام قیام است سر و جان بازید
سر مدزدید اگر فتنه گری پیدا شد
وای اگر اهل بصیرت اُحد از یاد برند
چون غنیمت زدگان ترک خود از یاد برند
وای اگر مزرعه‌ها سوخته با رعد شود
ملک ری آفت عُمر عمَر سعد شود
گفت ای پاکدلان ختم به خیر است این راه
راه بیداری صد حر و زهیر است این راه
این چنین بود اگر یک شبه رسوا شد خصم
با دو صد دبدبه و کبکبه رسوا شد خصم
این چنین است که ما بیرق و پرچم داریم
هر چه داریم من و تو ز محرم داریم

**
این چنین بود که ایران همه عاشورا شد
با سر انگشت دعا مشتِ خیانت وا شد
و حسین بن علی باز به امداد آمد
و چنین بود خدای تو به مرصاد آمد
و خدا هست و هر آن چیز که از وی باقی است
فتنه خاموش شد اما نهم دی باقی است

1.   در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن/شرط اول قدم آن است که مجنون باشی. حافظ
2.   این همان قصه اسلام ابوسفیان است.محمد کاظم کاظمی

 


علی شیرازی
یکم صفرالمظفر بود؛ یعنی سیزدهم آذر یکهزار و سیصد و نود و دو. نماز ظهر و عصر را به امامت امام خامنه‌ای(مدظله) خواندیم. پس از نماز، همه خانواده شهدا در اتاق جمع شدند. حضرت آقا، لیست خانواده‌ها را گرفتند. اول نام خانواده شهیدان «جوادنیا» بود. فرمودند: این خانواده چهار شهید داده است. خانواده شهیدان محمدی، سه شهید داده بودند. خانواده شهیدان موسوی ترک‌آبادی هم سه شهید داده بود. چهارمین خانواده‌ای که نامش برده شد، خانواده شهیدان شهبازی دستجردی بود؛ خانواده سه شهید!! چه رنجی برای بزرگ کردن سه یا چهار فرزند کشیده‌اند. مثل دسته گل رشد کرده‌اند و تقدیم حضرت دوست شدند! ماجرا زیباتر از این است. مثل ابر بهاری اشک می‌ریخت. واقعاً ضجه می‌زد. ناله‌اش بر گلو فشار آورده بود. پرسید چرا گریه می‌کنی؟ پاسخ شنید: چهار فرزند داشتم. همه شهید شدند. کاش پنج تا بودند، و امروز پسری داشتم که به جبهه می‌رفت. ببین جوان‌ها چه عاشقانه به سوی جبهه می‌روند. خیلی ناراحتم که پسرانم تمام شدند؛ دیگر رزمنده‌ای ندارم! به یاد مادری افتادم که خدمت امام رسیده بود و به امام‌خمینی(ره) گفته بود: اماما! چهار پسر داشتم، دو تایش تقدیم اسلام شد. دعا کنید دو تای دیگر هم شهید بشوند. خیلی نگذشت که او را جلوی ستاد اعزام به جبهه دیدند. مسئول ستاد اعزام از او پرسید: بفرمایید و او گفت: چهار پسر داشتم که فدایی دین شدند. حالا آمده‌ام «خودم» به جبهه بروم! خجالت می‌کشم امامم یار می‌طلبد و من دیگر پسری ندارم که او را یاری کند. خودم آمده‌ام تا به جبهه بروم و به رزمندگان خدمت کنم!! یک نفس زدم زیر گریه! خدایا! این‌ها چه حماسه‌ای آفریدند! چه عزیزانی را فدای انقلاب و اسلام کردند؟ ما در قبال این خون‌‌ها، چه وظیفه‌ای داریم؟ نکند پا روی خون این شهیدان بگذاریم؟!
حالا روحیه بلند این خانواده‌ها را ببین. مثل شیر پای انقلاب و ولایت ایستاده‌اند.
خانواده شهیدان بغدادی؛ دو شهید! خانواده شهیدان ابراهیمی هژیر؛ دو شهید؛ حاج ستار و صمدآقا!
همسر حاج ستار؛ قدم‌‌خیر، در غربت و سختی و تنهایی، پنج فرزند را بزرگ کرده است. در گرما و سرما؛ خم به ابرو نیاورد. ما چه فهمیدیم که در خانه هر شهیدی چه خبر بود و هست. وقتی خاطرات قدم‌خیر را در کتاب «دختر شینا» خواندم، فقط اشک ریختم! حضرت آقا چه زیبا از سختی‌های «قدم‌خیر» تجلیل کردند.
حالا مادر شهیدان ابراهیمی هژیر، چه کرده و چه کشیده، خدا می‌داند. مادران شهیدان جوادنیا و محمدی و موسوی و شهبازی چه کشیده‌اند، خدا می‌داند.
مادر آقای محمود کریمی، مادر شهید است؛ مادر دو شهید! در روز اربعین می‌گفت: استخوان‌های برادر شهیدم را پس از 12 سال آوردند. مادرم جمجمه او را روی زانو گذاشته بود و با او حرف می‌زد. من طاقت نیاوردم؛ اما مادرم مثل شیر استقامت داشت! به یاد مادر شهید دارا کهنه‌پوشی افتادم! نمی‌دانم مادر دارا وقتی ماجرای شهادت فرزندش در کردستان را شنید، چه کرد؟ پس از اینکه مهمات دارا تمام شد، به اسارت کومله‌ها درآمد. آن‌ها بدنش را با آتش سیگار سوزاندند و با سرنیزه، زخم‌های زیادی بر بدنش وارد کردند. بعد از شکنجه‌های وحشیانه، سرش را هم با موزائیک بریدند!!
تازه این رفتار، رفتار سبکشان بود!
آقای آقابالا رمضانی را پس از اینکه ناخن‌هایش را کشیدند و نمک زدند و او را با کابل شکنجه کردند، لباس‌هایش را درآوردند و در دیگی پر از آب و نمک انداختند.
جلوی چشم آقابالا رمضانی، در جلوی یک عروس کومله، 16 نفر را سر بریدند! دو روحانی، چهار ارتشی، چند نفر سپاهی، و شش نفر هم از بسیجیان اصفهان که سنشان به 14 سال نمی‌رسید!! و عروس فقط می‌خندید!!! خدایا! از آن روز تا به امروز، مادران و همسران و پدران و فرزندان این‌ها و دیگر شهدا و آزادگان و مجروحان و جانبازان چه کشیده‌اند!؟
آیا من و ما می‌فهمیم دردهای دارا و آقابالای رمضانی، یعنی چه؟!
حسین رحیم می‌گفت: وقتی نیروهای بعثی وارد سوسنگرد شدند؛ فقط عده‌ای پیرمرد و پیرزن و بچه در شهر مانده بودند. آن‌ها به دستور طالع خلیل‌الدوری، همه را در میدان شهر جمع کردند و با تانک‌ها و نفربرها؛ آنان را به رگبار بستند و بعد بدن‌ها در زیر زنجیرهای تانک و نفربر له شد!
با خودم گفتم این فقط مادر سهام خیام؛ دختر 11 ساله سوسنگردی نیست که دخترش شهید شد. صدها مادر در سوگ شهیدان سوسنگرد و بستان و هویزه و خرمشهر و آبادان می‌سوزند.
پای درددل راوی کتاب دا که می‌نشینی، مثل روز عاشورا اشک می‌ریزی! بگذار کمی هم برای خودمان بگرییم! ما وارث این شهداییم! آیا به تکلیف امروزمان فکر می‌کنیم یا نه؟! گاهی با خود فکر می‌کنم، حدیث پنج ساله در فراق پدرش شهید کنعانی چه می‌کند؟ برادرش بعد از شهادت پدر به دنیا آمد و حالا خانم حسن‌زاده باید در فراق همسری دلسوز، دو بچه یتیم را سر و سامان دهد.
آیا برخی باور دارند که در شهادت، باز باز است؟! پرپر زدن‌ها را ببین. اشک‌ها را ببین. چه زیبا می‌سوزد و می‌خواند: «کلنا عباسک یا زینب»- ای زینب(س)! همه ما عباس توایم. فدایی توایم. جمالی سر از پا نشناخت تا جانش را فدای زینب(س) کرد. دخترش می‌گفت: دیدار مولایمان خامنه‌ای عزیز، تنها آرام‌بخش و تسکین دهنده درد فراق باباست! شهید شیروانیان، برای رفتن، همسرش را هم آماده کرده بود. قبل از رفتن، محل دفنش را هم به پدر نشان داده بود و حالا پدرش در مراسم تشییع می‌گفت: سلام مرا به حضرت آقا برسانید و بگوئید: «خودم، همسرم و دو دامادم آماده‌ایم جانمان را فدای اسلام و آقا کنیم.»
یکی از دامادهایش؛ فرزند شهید جعفرزاده است. عموهایش هم شهید شده‌اند.
شهید جعفرزاده از فرماندهان تیپ الغدیر بود. به یاد جمله زیبای او افتادم که می‌گفت: اگر ما در انقلاب خون دادیم و در جبهه هم خون می‌دهیم، نتیجه این باشد که امثال من از روستا به جبهه بیائیم و نماز شب‌خوان شویم، می‌ارزد. یعنی همه این سختی‌ها برای دین تحمل می‌شود؛ و ما چقدر پای دین ایستاده‌ایم؟!
به رنج‌های خانه علیزاده و زاده‌اکبر و اسماعیل حیدری و کارگر برزی و باغبانی فکر کرده‌ایم؟ آنان در فراق همسر و پدر می‌سوزند، تا شاید من و ما به خود آییم و پا روی خون شهیدانشان نگذاریم. فکر و ذکر مولایمان یاد و نام شهداست. یا به خانه شهیدان می‌رود و یا در حسینیه شماره یک و دو، میزبان صابران کوی عشق است؛ و چه زیبا می‌فرمود: «درس اربعین به ما این است که باید یاد حقیقت و خاطره شهادت را در مقابل طوفان تبلیغات دشمن زنده نگهداشت.»
خاندان شهدا نیز شیفته دیدار با او و مولا و مقتدای خویشند. وقتی به خانه شهیدان کافی‌زاده و محسن حیدری رفتم، باز تقاضای دیداری تازه داشتند. حالا که به چهره آقا نگاه می‌کنم، علت را می‌بینم. از نگاه برادران شهیدان شهبازی دستجردی می‌فهمم. از لبخند روی لبان بچه‌های حاج ستار ابراهیمی هژیر خیلی چیزها فهمیده می‌شود.

میان عاشق و معشوق رمزی است!
وقتی با چفیه‌ام، گوشه اشک چشمم را پاک می‌کنم، با خود می‌گویم: خدایا! حالا که دیدار آقا این‌قدر زیباست، دیدار مهدی فاطمه یعنی چه؟!
می ارزد جان دهیم تا یک نظر «مولایمان» را ببینیم. عشق بازی در خون یعنی چه؟ این را فقط شهیدان می‌دانند. چه نعمتی خدا به آنان داده است. خنده بر لب فرزند شهید، برگرفته از همان لطف و نعمت خداست.
سیاه دلی مثل من چه می‌داند قهقهه مستانه و نگاه به جمال ربوبی یعنی چه؟ اگر همه، حقیقت را درک می‌کردیم، با خود می‌گفتیم: خدایا! جانمان را فدای مولایمان خامنه‌ای عزیز و اسلام ناب کن؛ تا به جمال تو نگاه کنیم و لذت ببریم.

 


گفت‌وگو: علیرضا آل یمین ، ترجمه: هدیه رضایی
جان لنت هنرمند، کاریکاتوریست و استاد دانشگاه‌های آمریکاست. او یکی از مخالفان سیاست‌های جنگ‌طلبانه آمریکا و از مدافعان پروپاقرص جنبش وال‌استریت است. جان‌لنت میهمان جشنواره هنر مقاومت و سخنران مراسم اختتامیه این جشنواره بود. با او گپ کوتاهی زدیم که حاصل آن را می‌خوانید.
تعریف شما از مقاومت چیست؟ آیا وقتی از مقاومت حرف می زنیم یک مفهوم واحد از آن داریم ؟
مقاومت به این معناست که شما در برابر آن اتفاقات و معانی که از تعالی انسان جلوگیری می‌کند ایستادگی می‌کنید. آن چیزی که از نظر من مقاومت خوانده می‌شود، مقاومت در برابر ظلم، استکبار جهانی، سرمایه داری، ضد حقوق بشر و حتی می‌شود گفت مقاومت در برابر نیروهایی ست که انسان را به سمت مدرنیته شدن و دور شدن از تعالی انسانی سوق می‌دهد. شاید در ایران اتفاق نمی‌افتد اما در کشورهایی مثل آمریکا و چین به جای مزرعه داری و زندگی طبیعی حتی غذا خوردن هم صنعتی شده است و حتی اعتراضات شدیدی در خیابان‌ها علیه این نوع از غذاهای مصنوعی شکل گرفته است. دولت‌ها، کشاورزان را به تولید یک سری محصولات کشاورزی خاص محدود کرده‌اند و بقیه را به صورت مصنوعی تولید می‌کنند. یا نوع دیگری از مدرنیزه شدن همین رسانه‌ها و سایت‌های ارتباطی مجازی، مثل فیس بوک هستند که باعث می‌شوند انسان‌ها روز به روز از هم دورتر شوند و تعاملات انسانی بینشان محدود شود و ما باید در برابر این‌ها مقاومت کنیم.
با توجه به اشاره‌ای که کردید نفوذ و عملکرد استکبار جهانی و نظام سرمایه‌داری را در دنیا چطور می بینید؟
این گناه است که یک درصد سرمایه‌دار جهان نود و نه درصد دیگر را کنترل می‌کند و به روح انسان اهمیت نمی‌دهد و برایش فرقی ندارد که برای انسان‌ها چه اتفاقی بیفتد و فقط کسب سود بیشتر برایش اهمیت دارد. اما آنچه می‌خواهم راجع به آن صحبت کنم ظلم و ستیزی است که برگرفته از جنگ است و باعث می‌شود انسان‌ها کشته شوند قدرت‌های بزرگ جهانی که می‌خواهند بر کشورهای دیگر تسلط داشته باشند و کشورهای دیگر را استعمار کنند در حالی‌که این حق را ندارند. نظام سلطه فقط مختص به جنگ نمی‌شود. استثمار کشورهای دیگر نه تنها از طریق جنگ، خونریزی و نظامی‌گری است بلکه امروزه از لحاظ اقتصادی این کار را می‌کنند یعنی کسی که بازار مصرف کننده را به دست می‌گیرد در واقع آن کشورها را تحت کنترل خودش درآورده‌است. یعنی با استفاده از به دست گرفتن بازار و رواج مصرف گرایی درست است ظلمی که از طریق جنگ به انسان‌ها روا داشته می‌شود ناگوار و تأسف بار و ضد انسانی است اما من می‌خواهم بگویم این ظلم از راه‌های دیگر هم به انسان‌ها تحمیل می‌شود و آن استثمار و استعمار کشورهاست. کشورهای بزرگی که می‌خواهند کشورهای ضعیف‌تر دیگر را مورد استعمار قرار بدهند با رخنه کردن در فرهنگشان آن را آن‌طور که خودشان می‌خواهند تغییر می‌دهند. مردم‌ را شست‌وشوی مغزی می‌دهند و آن‌چه را که خودشان می‌خواهند در ذهن‌ها ایجاد می‌کنند.
هدف از این تغییر فرهنگ و شست‌وشوی مغزی صرفا برای دستیابی به بازار است ؟
نه. تنها این نیست. بلکه هدفشان کنترل کشورهای دیگر با در دست گرفتن فرهنگشان است. حالا همین کنترل فرهنگی می تواند به کنترل اقتصادی برسد و بازارهایشان را هم در دست بگیرد. آنچه مهم است ایجاد یک نوع امپریالیسم فرهنگی است. اگر بخواهیم در این مورد یک مثالی بیاوریم کشور مالزی است که مردم برای خودشان حقوق و شخصیت و هویت انسانی قائل نبودند، مسئله مهم برایشان این بود که کارهایی که کشورهای مدرن و صنعتی انجام می دهند آنها هم تقلید کنند.
البته هنوز هم سلطه‌گران از جنگ برای تسلط بر کشورهای دیگر استفاده می‌کنند!
بله. آن چیزی که در گذشته وجود داشت این بود که اگر من دشمنی داشتم و می‌خواستم با او بجنگم این اتفاق به صورت تن به تن می‌افتاد با شمشیر می‌جنگیدیم و اگر من دشمنم را می‌کشتم با چشم خودم نتیجه را می‌دیدم. اما آنچه امروز اتفاق می‌افتد این است که جرج بوش دستور داد عراق بمباران شود هواپیماها رفتند بمباران کردند و برگشتند، مردم آمریکا هم نمی‌دیدند چه اتفاقی در واقعیت می‌افتد. آن پایین مردم می‌میرند، جان می‌دهند، و سوزانده می‌شوند آنچه گفته می‌شود این است که بمب بریزید اما نتیجه‌اش برای انسان‌ها ملموس نیست. این یکی از صدمات دنیای مدرنیته‌ی امروز است. عمق فاجعه را متوجه نمی‌شوند در واقعیت آدم ها واقعا کشته می‌شوند و این برای ما ملموس نیست و درک نمی‌کنیم که چقدر می‌تواند ضد بشری باشد. طی 50 ساله گذشته بعد از جنگ جهانی دوم آمریکا جنگ های مختلفی را شروع کرد، چرا مردم آمریکا به این سیاست‌های دولت‌ها اعتراض نمی کنند؟
بله. حق با شماست. آمریکا بعد از دهه 50 در خیلی از جنگ‌ها شرکت داشته و در جاهای مختلفی از دنیا جنگ را شروع کرده و تقریبا هر سال یک جنگ شروع کرده و بعضی اوقات در یک‌سال چند جنگ را شروع کرده. البته این که چرا مردم آمریکا اعتراض نمی‌کنند باید گفت برخی از آمریکایی‌هابه این سیاست‌های آمریکا منتقد هستند. اما اینکه چرا بیشتر مردم این کار نمی‌کنند باید گفت رسانه و تلویزیون مهم‌ترین نقش را در این بین ایفا می‌کند کاری که رسانه‌های آمریکایی می‌کنند این است که ارتش آمریکا را به عنوان قهرمانان جنگ معرفی می‌کنند. من بعد از واقعه سپتامبر به دانشجویانم می‌گفتم چرا مردم کشورهای دیگر باید انقدر از آمریکا بدشان بیاید که بخواهند این برج‌ها را منفجر کنند. جوابش کاملا واضح است؛ چون آمریکا در کل جهان جنگ‌های زیادی شروع کرده و باعث از بین رفتن خیلی از انسان‌ها در کل جهان شده است. تلویزیون خوراک فکری به مخاطبانش می‌دهد. رسانه مثل یک پستانک عمل می‌کند تا مردم را آرام نگه دارد. آنچه شما در تلویزیون می‌بینید فیلم‌های پورنو یا جنایی است اما از پشت پرده چیزی نمی‌بینید وخبری نمی‌شنوید که باعث شود از خودتان بپرسید که چرا ما در افغانستان هستیم، چرا ایران را تحریم می‌کنیم، چرا علیه کوبا موضع خصمانه داریم و چرا این کارها را علیه کشورهای مختلف در سرتاسر دنیا انجام می‌دهیم.
من با یک هنرمند آمریکایی گفت‌وگو کردم، او گفت در آمریکا هر اطلاعاتی که درباره صهیونیست‌ها داده می‌شود حقیقت ندارد و وارونه است ...
آن چیزی که گفته می شود یک حقیقت محدود است. آنچه شما در رسانه‌ها می‌بینید سکس و خشونت و از این قبیل چیزهای هیجانی است که به انسان‌ها داده می‌شود تا سرگرم شوند اما حقیقت در آن‌ها آورده نمی‌شود حقایقی که در جهان وجود دارند گفته نمی‌شود. اولین قربانی جنگ، انسان‌ها نیستند بلکه حقیقت است. مدیران و بالادستی‌های رسانه‌های جمعی کسانی هستند که یک سری ارتباطات با پنتاگون دارند، همین باعث می‌شود حقایق را به صورت کامل و واضح در رسانه‌هایشان منعکس نکنند. مثلا جنرال الکتریک صاحب شبکه ام بی سی بود، در عین حال همین شرکت یک سری قرارداد برای فراهم کردن ابزار جنگی با پنتاگون داشت. خب قطعا به نفعش نیست که تمام حقایقی که در جنگ‌های آمریکا اتفاق می‌افتد را در رسانه‌ی خودش منعکس کند چون به ضرر منافع خود جنرال الکتریک می‌شود. بیشتر رسانه‌ها در این قضایا به نوعی منافعی دارند.
رسانه ها منفعت اقتصادی از جنگ می‌برند یا بنا به دستور پنتاگون مجبورند یک سری از بخش های خبری شان را حذف کنند ؟
رابطه رسانه‌ها با پنتاگون خیلی غیر مستقیم‌تر است. پنتاگون به آنها پولی نمی‌دهد. اما تعدادی از کمپانی‌های بزرگ هستند که رسانه‌های جمعی را کنترل می‌کنند. یک سری از آن ها ممکن است فقط کمپانی‌های رسانه‌ای باشند یک سری هم کمپانی‌هایی هستند که مثلا در انرژی هسته‌ای هم کار می‌کنند پس باید برای صرفه اقتصادی و حفظ منافع خودشان حقیقت جنگ های آمریکا را آن‌طور که باید منعکس نکنند، آنها اخبار را محدود می‌کنند. موسسات خبری مهم و آژانس های خبری معتبر به دست یک سری کمپانی‌های بزرگ اداره می‌شوند که فعالیت‌های رسانه‌ای یکی از کارهای این کمپانی‌ها‌ست و فعالیت‌های دیگری هم غیر از آن دارند. فرض کنید یک کمپانی بسیار بزرگ که صد کمپانی کوچک و بزرگ دیگر زیر مجموعه آن است و یک سری از آنها کمپانی‌های رسانه‌ای‌ هستند و یکی از آن‌ها هم مثلا در حوزه انرژی هسته‌ای کار می‌کند. خب طبعا این رسانه هرگز اتفاقاتی که درباره انرژی هسته‌ای رخ می‌دهد را نقد نخواهد کرد چون آن‌وقت این به ضرر منافع شرکت اصلی خواهد شد. یک سری کمپانی‌های بزرگ در آنجا وجود دارد که این‌ها همان دست‌های پشت پرده‌ای هستند که همه چیز را کنترل می‌کنند و در واقع می‌توان گفت به صورت غیرمستقیم رسانه‌های آمریکا توسط پنتاگون کنترل می شوند
پس آزادی بیان و اطلاعاتی که آمریکا مدعی آن است چه می شود؟
چند کمپانی بزرگ رسانه‌ای در آن جا وجود دارد مثل مرداک ، دیزنی، برتلزمن که می‌شود گفت تمام رسانه‌های کوچک‌تر تحت سلطه این‌ها هستند و درظاهر این مؤسسات بزرگ، رسانه ها را کنترل می‌کنند. آزادی بیان در رسانه ها خیلی محدود است و به دست این غول‌های اقتصادی و رسانه‌ای از آن استفاده می شود. به همان شکلی که خودشان می‌خواهند آزادی بیان را به آن شکلی که خودشان دوست دارند ارائه می دهند . در واقع رسانه‌ها دست کمپانی های بزرگ است.
گفتید یکی از ابزارهای تسلط آمریکا رسوخ در فرهنگ کشورهای دیگر است، چطور باید در مقابل این تهاجم مقاومت کرد؟
صدمات تهاجم فرهنگی از جنگ بیشتر است. مثلا یکی از صدماتی که می‌تواند داشته باشد روی زبان آن کشور است. برای مثال می شود فیلیپین را نام برد که بعد از اینکه اسپانیا آن را اشغال کرد، زبان آن کشور برای مدت‌ها اسپانیایی بود و بعد از اسپانیا انگلیسی ها آنجا را اشغال کردند و زبان فیلیپینی‌ها انگلیسی شد و حالا دیگر اثری از زبان بومی فیلیپین نمانده است و در واقع فرهنگ یک ملت از بین رفته است. برای مبارزه با این تهاجم به فرهنگ در قدم اول باید کاری شود که مردم از این اتفاق آگاه شوند و بفهمند این اتفاق به صورت نامحسوس رخ می دهد، این مهم‌ترین گام است و کار دوم اینکه دولت‌ها یک سری قوانین را در کشورشان اجرا کنند مبنی بر این‌که از فرهنگ هویتی خودشان دفاع کنند. یعنی‌ فرهنگ خودشان را اشاعه دهند و یک سری قوانین در سطح جامعه وضع شود که بتوانند از فرهنگ خودشان حفاظت کنند. البته شما هم در ایران همین کار را کرده‌اید. به نظر می‌رسد واکنش شما در برابر تهاجم فرهنگی خوب بوده است. مثلا با بستن فیس‌بوک دارید از فرهنگ خودتان محافظت می کنید. فیس‌بوک می‌تواند فوایدی هم داشته باشد اما تاثیرات منفی زیادی دارد و به مرور زمان به فرهنگ بومی ضربه می زند، خوب است که شما فیلترش کردید.استفاده نادرست از مدرنیته کار را خراب می کند. صنعتی شدن یک نوع مادی‌گرایی به انسان‌ها می‌دهد. داشتن ماشین‌های لوکس جدید یا خرید لباس‌های گران‌قیمت مثلا افرادی برای خرید یک شلوار جین پانصد دلار می‌دهند. به صورت نادرست از مدرنیته شدن استفاده می‌شود و حالا مصرف‌زدگی به جان آدم‌ها افتاده است. به هم خوردن وضعیت محیط زیست یکی از صدمات جدی مدرنیته است

وال استریت به جایی خواهد رسید ؟
در جریان وال استریت پلیس وارد عمل شد و مردم را سرکوب کرد. اما همین جریان به هر حال توانسته در کوتاه مدت مردم را از اتفاقاتی که می‌افتد آگاه کند.هر چند برای تاثیرگذاری واقعی باید ادامه پیدا کند.

 


(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10