آنارشيسم با لفاف «آزادي بيان»
قرائتهاي مختلف و جديد مفهومي جز تحميل انديشه ها و آراء بشري بر حقايق هستي واصول ثابت عالم نيست. هر انساني با درجات مختلفي از هواها، هوسها، خواستها و آرزوها و تمايلات، ضعفها و كاستيها به خود اجازه مي دهد با بهره گيري اندك از علوم مادّي، در عرصه هاي هدايت بشري و حقايق الهي اظهارنظر كند و مهمتر از اظهارنظر، آنها رابه عنوان «انديشه و فكر» در جامعه نشر دهد و برخلاف مشي «قرائتهاي مختلف» خواستار توجه جدّي به اظهارنظرهاي خود و طرد مخالفان آن شود!! توجه به معناي «بدعت» بخوبي نشان مي دهد كه همين «قرائتهاي مختلف» بهترين ترجمه و معادل فارسي آن است. اگر هر فردي با هر درجه اي از قوتّها و ضعفها، حق ّ داشته باشد كه فكر خود را ترويج نمايد و آن را حق ّ بداند، چطور مي توان انتظار داشت جامعه به وحدت عمومي و سپس امنيّت ملّي برسد؟ اگر راه حق ّ به تعداد انسانها و انديشه هاي آنان باشد، معنا و مفهوم امام و رهبري و ضرورت پيروي و تبعيت از ولي ّ فقيه و حكومت اسلامي چه مي شود؟ مگر مي شود هم علي(ع) حق ّ باشد، و هم معاويه حق ّ؛ و طلحه و زبير و نهروانيان هم حق ّ باشند؟! وقتي صراطها همه مستقيم باشند؛ فرق پيامبر خدا با ابوسفيان كجا لحاظ مي شود؟ تفاوت مؤمن با كافر و مشرك چه مي شود؟ حاميان و طرفداران نظريه قرون هجدهم و نوزدهم اروپا، درست همان مشخصاتي را دارند كه علي(ع) از آنها تحت عنوان «بدترين بنده هاي خدا» نام مي برد. كافيست كساني كه خود را پيشرو اين طرز تفكّر در ايران اسلامي مي دانند با خصوصياتشان درنظر آوريد، آن گاه به سخن مولا توجه كنيد، خواهيد يافت كه دقيقاً همين افراد هستند كه گويا حضرت آنها را ديده و صفاتشان را ذكر كرده است. «نه دنبال پيغمبرند و نه از وصي ّ او پيروي مي كنند». «در مشكلات و مبهمات به رأي خود تكيه مي زنند»، «امام و پيشواي نفس خويشند، نه آن كه از امامي پيروي كنند»، «انديشأ خود را بر قرآن و سنّت تحميل مي كنند»، «در شبهه اند و ادّعاي رفع شبهه ها را دارند»، «نه باب هدايت را مي شناسند ونه گودال سقوط را مي بينند»، «صورتشان، صورت انسان و دلشان، دل حيوان است». . . قرائتهاي جديد و مختلف، فتنه است و ابزار دست فتنه گران و فتنه انگيزاني كه دستشان در دست شيطان وشيطان صفتان است. ب: شبهه 1- معني شبهه مانند كردن، شبيه كردن؛ شبه عليه الامر، مشكل شد بر او كار. شبيه شد بر او كار؛ شبهه، شبهات: پوشيدگي كار و مانند آن، كاري كه در آن حكم به خطا نتوان كرد. امور مشتبهه و مشبهه: كارهاي مشكل. متشابه: آنچه معني و حقيقت آن معلوم نشود، كارهاي مشكل و مانند هم. «بر وزن علم و فرس» مثل و نظير. شبهه آن است كه دو چيز در اثر مثل هم بودن از همديگر تشخيص داده نشوند، مانند «و ما قتلوه و ما صلبوه ولك ن شبه لهم»(64) عيسي را نكشتند و به دار نزدند ليكن كار بر آنها مشتبه شد. (74) علي(ع) در معني شبهه مي فرمايد: شبهه از آن رو شبهه ناميده مي شود كه شبيه و مانند حق ّ جلوه مي كند. (84) 2- شبهه و متشابهات ونقش آن در ايجاد فتنه فتنه گران مي كوشند در هر موردي كه امكان دارد دو چيز يا چند چيز شبيه به هم ايجاد كنند تا مردم در انتخاب در مانند و امكان تشخيص و شناسايي را از دست بدهند، و آن گاه آنان آنچه را كه درنظر دارند و همشكل و شبيه حق ّ درست كرده اند به عنوان حق ّ به مردم بشناسانند و انحراف ايجاد كنند. فتنه گران از قرآن هم نمي گذرند، و از متشابهات قرآن نيز براي هدف خويش يعني مشتبه كردن چند مسأله استفاده مي كنند. هوالذي انزل عليك الك تاب م نه آيات محكمات هن ام الك تاب و اخر متشاب هات فاماالذين في قلوب ه م زيغ فيتب عون ما تشابه م نه ا بت غأ ال فتنه و ابت غأ تأويل ه و مايعلم تأويله ا لاّ الله و الرّاس خون ف ي الع لم يقولون امنّا ب ه كل¤ م ن ع ند ربنا. (94) اي پيامبر، خداوند قرآن را بر تو نازل كرد، در آن آيات محكم و آيات متشابه هست، اما كساني كه در دلشان مرض است قسمتهاي متشابه را تبعيت مي كنند تا ايجاد فتنه و تأويل كنند، ولي تأويل آن را نمي داند مگر خدا و راسخون در علم، همانان كه مي گويند ايمان آورديم به «قرآن» تمام آن از خداست. به طور خلاصه آيات محكم آياتي هستند كه مفاهيم و مقاصد آن صريح و روشن است مانند حكمها، و آيات متشابه آنها هستند كه مفاهيم و مقاصد آنها مشابه است و به تعمّق و تدبّر نياز دارد. براي آگاهي بيشتر به تفاسيرقرآن و قاموس قرآن مراجعه شود. آنچه مورد بحث ماست، استفادأ بيماردلان از آيات متشابه است. آنها آيات محكم را رها مي كنند و براي هدفهاي سوء خود به آيات متشابه توجه مي نمايند و ازآنها براي ايجاد فتنه وتأويلهاي نادرست استفاده مي كنند، در مقابل آنها، راسخون در علم قرار دارند كه همأ قرآن را مشتمل بر محكمات و متشابهات مي پذيرند. اين است كه امام خميني(ره) مي فرمايد: از چيزهايي كه در اسلام ممنوع است تفسير به رأي است. كه هر كس آراء خودش را بخواهد به قرآن تطبيق كند. . . اين چنين ميدان باز نيست كه انسان هر چه به نظرش آمد، بخواهد نسبت بدهد كه قرآن اين است و اين را مي گويد. (05) از نظر تجربأ تاريخي ما مشاهده مي كنيم كه خوارج شعار خويش را از قرآن انتخاب مي كنند، ا ن الحكم ا لاّ لله (15)، و با معني مطابق رأي و نظرخويش به مقابله با علي(ع) برمي خيزند و علي(ع) فرياد برمي آورد كه: كلمه الحق يراد بهاالباطل، كلمأ حق ّ است اما استفادأ باطل از آن مي كنند. از همين شيوه، يعني شبيه سازي و ايجاد حقّهاي مصنوعي به گونه اي كه تشخيص مشكل شود، معاويه نيز بهره جست. معاويه كه بخوبي مي دانست چه كساني مسؤول قتل عثمان هستند و حتي نقش خود را مي دانست، با وجود اين، متوسّل به خون عثمان شد و علي(ع) رامسبب قتل عثمان معرفي نمود و در اين راه چنان از تبليغات استفاده كرد كه طوفاني برپا نمود و شبهه اي ايجاد كرد كه چشمها در غبار تبليغات از ديدن باز ماند. معاويه تبليغ مي كرد كه اگر علي درقتل عثمان دست ندارد، پس چرا مسببين قتل او را تحويل نمي دهد؟ اين شبهه سازي آن قدر ادامه داشت كه علي(ع) در اين باره مي فرمايد: «و ابتداي كار ما اين بود كه ما و اهل شام به هم برخورديم در حالي كه به حسب ظاهر پروردگارمان يكي، روش تبليغيمان در اسلام يكسان بود، و ما از ايشان نمي خواستيم كه ايمان به خدا و رسولش را زياد كنند وآنان هم از ما اين را نمي خواستند، كار يكنواخت بوده و هيچ اختلاف و جدايي بين ما نبود مگر دربارأ خون عثمان، و ما ازآن دور بوديم و به آن آلوده نبوديم. »(25) معاويه، عبدالله بن عمر را كه شخصيّتي است شناخته شده، به شام فرا مي خواند و از او مي خواهد كه بر فراز منبر رود و علي را به عنوان قاتل عثمان معرفي كند!! پيراهن خونين عثمان توسط نفوذي او، مروان بن حكم، به شام آورده مي شود و معاويه آن را در مسجد مي آويزد و دستور مي دهد هر روز و هر ساعت، گويندگان و نوحه سرايان، جمعيت را در عزاي قتل عثمان با كينأ قاتلان همنوا سازند و قاتلان را در عراق و در نزد امام و خود امام قلمداد نمايند!! نامه ها به امام علي(ع) مي نويسد. طلحه و زبير هم از همين دستاويز براي پيمان شكني استفاده مي كنند. كار به جايي مي رسد كه حضرت براي افشاي حيلأ آنان و تبيين حق ّ، خطبه ها ايراد مي فرمايند و پاسخهاي معاويه را مي نگارند و موفق مي شوند تا حدودي فضاي شبهه را بشكافند. امّا مسأله به همين مورد ختم نمي شود. هر از چند گاهي يكبار حيله گران، به اتهامي و با بهانه اي، كارها و مفاهيم مشتبه را در فضاي جامعأ اسلامي رها مي ساختند و ذهن مردم را همچنان مشوّش نگه مي داشتند و حجم وسيعي از توان جبهأ حق ّ را مصروف باطل نمودن اباطيل خود مي ساختند و از اين رهگذر، مواضع خود را مستحكم نموده و دلهاي لرزان و جوانان كم تجربه و بي اطلاع از تاريخ را به سوي خود جلب مي نمودند. امروز نيز همين متشابه سازي و شبهه پراكني وجود دارد، اگرچه قالبها، نوين شده است ليكن هدف و روش همان است كه معاويه و امثال او به كار بردند. اصطلاحات متشابه كه مي تواند بخشي از حقيقت را داشته باشد و مي تواند با آن نيّت كه ادا مي شود باطل و فتنه باشد، همان كاري را مي كنند كه خونخواهي عثمان و شعار لا حكم الاّ الله مي كردند: «يكي از چيزهايي كه اين وحدت را خدشه دار مي كند، مفاهيم مشتبهي است كه دايماً درفضاي ذهني مردم پرتاب مي شود؛ هر كس هم به گونه اي معنا مي كند؛ يك عده از اين طرف، يك عده از آن طرف؛ جنجال و اختلاف غيرلازم درست مي شود! البته دشمن در همأ اين مسائل سود مي برد و به احتمال زياد در اين مسائل - يا در همه اش، يا در بعضي اش - دست هم دارد؛ يعني اين را ما نمي توانيم نديده بگيريم. . . . من به تاريخ مراجعه كنم و دو نمونه راعرض كنم، براي اين كه شما توجه كنيد كه اين مفاهيم مشتبه چه طور مي تواند يك جامعه را دچار دو دستگي كند: يك نمونه، نمونأ جنگ صفين است كه بعد از آن لشكر اميرالمؤمنين بر لشكر معاويه غلبأ ظاهري پيدا كردند، آنها قرآنها را سر نيزه كردند. ديدن قرآنها، در لشكر اميرالمؤمنين دو دستگي انداخت؛ چون معناي آن كار اين بود كه بين ما و شما قرآن قرار دارد. عده اي متزلزل شدند و گفتند كه نمي شود ما با قرآن بجنگيم! يك دستأ ديگرگفتند كه اصل جنگ اينها با قرآن است؛ حالا جلد قرآن و صورت ظاهرقرآن را آورده اند؛ اما دارند با معناي قرآن - كه اميرالمؤمنين است - مي جنگند. بالاخره در سپاه مسلمين دو دستگي افتاد و تزلزل به وجود آمد؛ اين كار دشمن بود. يك نمونأ ديگردر همان جنگ اتفاق افتاد. بعد از آن كه حكميت بر اميرالمؤمنين تحميل شد، عده اي از داخل اردوگاه اميرالمؤمنين - كه اينها ديگر خودي بودند؛ از بيرون نبودند - بلند شدند و شعار دادند: «لا حكم الاّ لله »؛ يعني حكومت فقط از آن خداست. بله، معلوم است و در قرآن هم هست كه حكومت از آن خداست؛ اما اينها چه مي خواستند بگويند؟ اينها مي خواستند با اين شعار، اميرالمؤمنين را از حكومت خلع كنند. اميرالمؤمنين نقشأ آنها را افشا كرد؛ گفت حكم و حكومت مال خداست؛ اما تنها اين را نمي خواهند بگويند؛ اينها مي خواهند بگويند «لا امره الاّ لله»؛ بايستي خدا بيايد مجسم بشود و امور زندگي شما را اداره كند؛ يعني اميرالمؤمنين نباشد! اين شعار، عده اي را از اردوگاه اميرالمؤمنين خارج كرد و به آن جماعت بدبخت نادان غافل ظاهربين و احياناً مغرض ملحق كرد؛ كه قضيأ خوارج پيش آمد. الان متأسفانه اين كارها دارد در جامعأ ما مي شود. »(35) ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 64- سوره نسأ، آيه 751. 74- قاموس قرآن. 84- نهج البلاغه، خطبه 83. 94- سوره آل عمران، آيه 7. 05- تفسير سورأ حمد توسط حضرت امام خميني رضوان الله عليه. 15- سوره يوسف، آيه 0.4 25- نهج البلاغه، نامه شماره 85. 35- مقام معظّم رهبري، روزنامه جمهوري اسلامي، 82 فروردين .1379
|