(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 4 مهر 1388- شماره 19471
 

نخستين حضور
خاطرات آزاده جانباز احمد علي قورچي با تمام صابون هاي دنيا هم نمي توان مغز شما را شستشو داد !
گزارشي از معاونت تحقيقات و خودكفايي نزاجا ما مي توانيم
قرباني
پيامبري و درختي و شهيدي



نخستين حضور

هنوز چند روزي بيش، از آغاز جنگ نگذشته بود كه اوضاع نابسامان جبهه ها، سبب شد تا رهبر معظم انقلاب با حضور رزمي و فيزيكي خود،بر اعتماد رواني و طمأنينه رزمندگان بيفزايد، شور و اشتياق آنان را مضاعف نموده و رغبت به جهاد و شهادت را زنده تر سازد. انگيزه اولين حضور آن بود كه:
در اوايل جنگ چون احساس كردم كه نيروهاي نظامي ما بسيار كم و ضعيف هستند. براي اين كه بتوانيم همان هايي را كه هستند، روحيه اي بدهيم و افرادي ديگر از مردم را دعوت كنيم كه به آنها كمك كنند، من از امام اجازه گرفتم و به جبهه رفتم. حدود يك هفته اي از جنگ مي گذشت كه من به اهواز رفتم چون دشمن نزديك اهواز بود. من سال 59 را تا آخر و يكي دو ماه از سال 60 را درجبهه بودم. درمنطقه اهواز و دزفول و حول و حوش ميدان جنگ و مختصري هم درغرب بودم.
مقام معظم رهبري، داستان اجازه امام به ايشان را اينگونه نقل مي كنند:
با دغدغه اي كامل خدمت امام رفتم... هميشه امام به ما مي گفتند كه خودتان را حفظ كنيد و از خودتان مراقبت نماييد... من به امام گفتم خواهش مي كنم اجازه بدهيد من به اهواز يا دزفول بروم.شايد كاري بتوانم بكنم. بلافاصله گفتند كه شما برويد. من به قدري خوشحال شدم كه گويي بال در آوردم. مرحوم چمران درآنجا نشسته بود. گفت: پس به من هم اجازه بدهيد تا به جبهه بروم. ايشان گفتند شما هم برويد...
عصر همان روز به همراه شهيد چمران با هواپيما به اهواز رفتيم.

¤حماسه حضور، علي شيخيان

 



خاطرات آزاده جانباز احمد علي قورچي با تمام صابون هاي دنيا هم نمي توان مغز شما را شستشو داد !

& عنبر اسلامي
آزادگان با ياري خدا و پايداري روزهاي سخت و طاقت فرساي اسارت را يكي پس از ديگري پشت سرگذاشتند و با ايمان و اعتقاد به خدا و اراده و اميد در برابر ديدگان بهت زده جهانيان سدهاي عظيم و دلهاي اهريمني فرعونيان كينه توز را درهم شكستند. آزادگان نمونه عيني عشق و ايثار و فداكاري بودند. آنها در لحظه شكنجه شدن كه بدن نحيفشان در زير شلاقهاي دژخيمان ديوصفت قرارمي گرفت فرياد ا... اكبر و ذكر فاطمه زهرا(س) و يا حضرت ابوالفضل(ع) بر لبانشان جاري و اردوگاه را بلرزه درمي آورد و براي آنكه ديگري تازيانه اي نخورد گوي سبقت را ازهم مي ربودند. براستي در كجاي دنيا چنين جوانان برومندي را مي توان يافت كه به ايران و ايراني بودنشان فخر بفروشند.
اردوگاه الانبار كمپ هشت از سه بند تشكيل و هر بند هشت آسايشگاه در دو طبقه وجود داشت و اين سه بند در طول روز ارتباطي با هم نداشتند. البته ناگفته نماند هر آسايشگاه كه گنجايش 20 تا 24 نفر را داشت عراقي ها 60 تا 70 اسير را در هر آسايشگاه گنجانده بودند. روز عيد فطر سال 1367 وقتي چهره مظلوم آزادگان نگاه مي كردي خيلي زود متوجه مي شدي كه پس از يكماه روزه گرفتن آن هم در شرايط سخت و كمبود امكانات و نبود غذاي كافي و مفيد چقدر ضعيف شده اند بعثي ها دنبال بهانه اي مي گشتند تا پاداش يكماه عبادت و روزه داري و دينداري بچه ها را بدهند. چهره آنان از خشم برآشفته شده بود از اينكه مي ديدند حتي در شرايط سخت اسيران ايراني به اعتقادات خود پايبند هستند بسيار ناراحت و عصباني مي شدند. روز عيدفطر عراقي ها در مرحله اول ارشدهاي ايراني آسايشگاه و چند نفر ديگر را جدا نموده و به زندان پشت محلوطه كه در آن گنجايش 2يا 3نفر را داشت انتقال دادند. وقتي درب آسايشگاه بسته شد سرگرد مفيد همراه با عده زيادي سرباز از خدا بي خبر و نيروهاي ضدشورش وارد آسايشگاه شده و با خشم و غضب رو به اسيران كرده و گفت: مگر نگفته بودم نماز جماعت ممنوع، روزه ممنوع، دعا و برپايي برنامه هاي مذهبي - ملي ممنوع. و شروع كرد به توهين به مقدسات نظام مقدس و فرياد مي زد اگر تمام صابونهاي دنيا را بياورند تا مغز شما را شستشو دهند باز هم عوض نخواهيدشد و امروز مي خواهم انتقام خود را از شما بگيرم و عقده دوساله ام را خالي كنم اما غافل از اينكه آن خدا بي خبر نمي دانست مگر مي شود تشنگان را از نوشيدن آب محروم كرد. به هرحال دستور داد همه در صفهاي پنج نفره، همه به حالت سجده سرها را پايين بياورند و بعد قهقهه اي مستانه سر داد گفت: بزنيدشان. آن نوكران بي چون و چرا هركدام با كابلهاي تو پر و شلاق، باتوم، چوبدستي در دو صف ها قرارگرفته و با تمام وجود ديوانه وار ضربه هاي سنگيني را به پشت بچه ها مي نواختند فرياد ا...اكبر يا فاطمه الزهرا(س) يا ابوالفضل العباس(ع) بچه ها سراسر اردوگاه را فراوگرفته بود چنان ضربه ها سنگين بود كه از دورترين نقطه اردوگاه قابل شنيدن بود و از طرفي اسراي آسايشگاه هاي ديگر كه از پشت پنجره اين صحنه را مي ديدند و فريادها رامي شنيدند همه به راز و نياز و صلوات مشغول بودند و از دست كسي كاري جز دعا ساخته نبود بعد از دقايقي سكوت مجددا سرگرد مفيد شروع به فحاشي نمود و صحبتهاي قبل را تكرار نمود و مجددا دستور قبل صادر شد و فريادها تكرار شد بعد از كتك زدن آسايشگاه 9، نوبت به آسايشگاه10 رسيد و همان نطق ها را تكرار و ضربه ها شروع شد در هر آسايشگاه سرگرد مفيد صحبتهايش مجددا شروع مي شد و آنها با ديوانگي تمام بچه ها را مي زدند. حال فرقي نمي كرد كه اين ضربه به كجاي بدن بچه ها وارد مي شود. عده اي بيهوش مي شدند. از بدن هاي نحيف خونهايي بود كه كف آسايشگاه را رنگين كرده بود. بچه ها واقعا تاب و توان حركت را از دست داده بودند. اما اين پايان ماجرا نبود قاطع 2 و قاطع3 كه تا حدودي خيالشان آسوده شده بود از اينكه اين كتك ها پايان يافته اما غافل از اينكه اين از خدا بي خبران و در رأس آنها سرگرد مفيد تا فرداي روز بعد، برنامه پذيرايي داشتند. بچه ها كه هنوز از درد شكنجه و ضربات شلاقها آرام نگرفته بودند سه چهارساعت بعد متوجه شديم درب آسايشگاه 9 از بند دو باز شد و باز هم آن بعثي ها با كابل برنامه هاي قبلي را تكرار و از همه مي خواهند كه تمامي رهبران اردوگاه- گردانندگان اصلي- امام جماعت ها- طلبه و روحانيون مسئول تاتر و سرود و.. را به آنان معرفي كنيم والا اين برنامه ادامه دارد. اسرا در چنين شرايط سختي دربرابر تصميمي بسيار دشوار قرارگرفتند. با ياري و نظر ائمه معصومين(ع) بيش از پيش منسجم تر تا سرحد مرگ قرارگرفتند و اين آرزوي باطل را بر دل آنان گذاشتند. مجدد اسرا در صف هاي پنج نفره قرارگرفتند و آنها با خوي درندگي شان بچه ها را زمينگير كرده بودند حتي بعضي از آنها بر اثر شدت ضربه هايي كه به اسيران مظلوم و بي دفاع مي زدند خودشان از حال مي رفتند و خسته مي شدند و اگر هم يكي از آنها براي زدن مقداري بي خيالي نشان مي داد يا مثلا اسرار را آرام مي زد به دستور فرمانده بعثي او خود بايد قرباني مي شد و دستور مي داد سربازهاي ديگر او را بزنند. اسراي در بند بر اثر اين ضربه ها ناراحتي هاي كليه و كمر پيدا مي كردند و اكثر هم در ادرارشان خون ديده مي شد و آسايشگاه به آسايشگاه شكنجه ها تكرار شد. ارشدهاي آسايشگاه را به قصد كشت مي زدند. يكي يكي آنها را در بيرون از زندان جهت اعتراف انتقال مي دادند وقتي نااميد مي شدند پنج- شش بعثي روي يك نفر ريخته و او را زير باران كابل و شلاق قرار مي دادند و بطور نمونه ارشد قاطع3وقتي بر اثر كابلها بيهوش شد سطل آبي روي او ريختند مجددا بعد از بهوش آمدن دوباره از او پذيرايي كردند و با همان حال داخل زندان كه جاي نفس كشيدن نداشت انداختند . عراقي ها براي شكنجه هاي روحي آب سرد را داخل سطلي ريخته و جلوي چشمان آنها با زدن لگدي بر سطل آب سرد را روي زمين مي ريختند. درحين كتك زدن ها در يكي از آسايشگاه ها دونفر مريض سخت و بدحال داشتيم و عراقي ها كه احتمال مرگ آنها را مي دادند ازصف جدا نمودند و آن دو بيمار وقتي كتك خوردن بچه ها را مي ديدند تحمل نكردند و خود را روي بچه ها انداختند تا بلكه به اين طريق خود را در صف واحد بچه ها قرار دهند و بطوري همدردي خود را با برادران خود اعلام نمايند و آنها هم مجددا كتك مفصلي خوردند. صبح روز بعد كه عراقي ها براي سومين بار تجديد قوا كرده بودند و مهياي شكنجه بچه ها شده بودند از ابتدا آسايشگاه هاي قبلي شروع كردند با همان آرايش قبلي تا به آسايشگاه بيست رسيدند ساعتي از اينكه به اين آسايشگاه برسند عده اي دراين آسايشگاه اختلاف نظر داشتند كه آيا جهت جلوگيري از وخيم شدن وضعيت پيرمردها- مجروحين - معلولين جلوي سرگرد را گرفته و با او صحبت نمايند تا به اين قضايا فيصله دهند. عده اي هم راضي به اين نبودند تا اينكه پيرمراد اردوگاه الانبار كه كل اردوگاه احترام خاصي براي او قائل بودند به استخاره قرآن روي آورد كه خيال همه را آسوده كرد و آيه اي زيبا و دلنشين از سوره مبارك طه آمد كه نور اميد بر دلهاي بچه هاي آسايشگاه تابيد كه با بيان روشن اين آيه مقدر شد برادر زحمتكش اردوگاه كه بعد از اين جريانات در آن وضعيت بحراني ارشد منتخب آسايشگاه بود سرگرد مفيد را گرفته و با او صحبتهاي لازم را بنمايند وقتي نوبت شكنجه اين آسايشگاه شد اشاره اي به سرگرد نموده كه چند كلامي صحبت دارم و سرگرد كه بويي از صحبتهاي ايشان برده بود و استخاره قرآن كار خودش را كرده بود مقداري مكث كرده و گفت: فعلا صحبت تو باشد براي بعد و از كتك زدن آنها منصرف شد و در آن روز فقط آسايشگاه بيست به بركت آيه مباركه از ضرب و شتم سالم به دربرد. روز دوم براي بار پنجم بود كه اسراي بيگناه شكنجه و درد و رنج ها و تازيانه هاي جلادان خون آشام را تجربه مي كردند و اردوگاه در انتظار پايان اين ماجرا بود گويا يكي از جاسوسان نام چند نفر را به عنوان رهبران اردوگاه به عراقي ها معرفي و آنها هم اسامي اين چند نفر را اعلام و آنها را در زندان ديگري قرار داده و چون ارشدهاي آسايشگاه به بدترين وجه شكنجه مي شدند. مسئول آسايشگاه مجددا از نگهبانان عراقي تقاضاي صحبت با سرگرد مفيد را مي نمايد بعد ازدقايقي سرگرد با حد بيست نفر از نوكران دست پروده خود به پشت پنجره آسايشگاه آمده و مسئول آسايشگاه با تبحر خاص و مثال زدني درخواست قطع كتكها را مي نمايد و قول مي دهد خود اردوگاه را بدست گرفته و جو اردوگاه را آرام و طبق دلخواه آنان اردوگاه را مديريت كند. سرگرد كه مي خواست از سردرگمي نجات يابد و با بهانه اي به فجايع ننگين خود خاتمه دهد قبول كرده و كتك زدنها را قطع نمود اما سخت گيري ها و در تنگناها قراردادن بچه ها را ادامه داد و از روز بعد فرد ديگري به عنوان ارشد ايراني اردوگاه معرفي و كار خود را شروع كرد و سرگرد كه مي خواست به اين زوديها غرورش را پايمال نكند و از بيشتر بچه ها زهرچشم بگيرد خوابهاي زيادي براي خالي كردن عقده هاي دروني خود ديده بود و از آزار و اذيت اسرا لذت مي برد. در طول شبانه روز بايد زير باران كابل به دستشويي مي رفتيم مجروحين و معلولين هميشه زير كابلها گير مي كردند. روزي يك ساعت هواخوري داشتيم حالاديگر عراقي ها گستاخي خود را به حدي رسانده بودند كه از ما مي خواستند هنگام آمار روزانه كه در آن زمان پنج بار انجام مي شد در موقع آمار در رديف هاي پنج نفره به حالت سجده قرار بگيريم و تا اين آمار لعنتي كل اردوگاه كه بيش از يك ساعت انجام مي شد با صداي سوت پايان مي يابد و اگر كسي به هر عللي از سجده ناخودآگاه يا بر اثر خستگي بلند مي شد سروكارش با تازيانه بود. قبل از سجده رفتن موقع آمار اينقدر (بشين پاشو) مي دادند كه خودشان خسته مي شدند اگر كسي آن موقع مقداري مكث مي كرد مي بردند زير دوش آب بعد با شلاق او را تنبيه ميكردند و اگر كسي هم در زير تازيانه فرياد مي زد پوتين هاي كثيفشان را داخل دهان او قرار مي دادند كه فريادشان بجايي نرسد كه البته اين امر در طول سالهاي اسارت امري عادي بود. سرگرد دستور داده بود هر وقت وارد اردوگاه شود هركسي در هرمكاني كه هست با سوت نگهبان بايد خبردار بأيستد چه خوابيده و چه نشسته و چه در داخل آسايشگاه معمولا تا وارد محوطه مي شد بادي به غبغب مي انداخت و با تكبر و غرور هرچه تمامتر از ميان اسرا رد مي شد بعد وقتي مطمئن مي شد دستور آزادباش مي داد البته اين موارد بالا تا مدتها ادامه داشت و براي ما امري عادي و بسيار سخت و ناگوار محسوب مي شد بعد از اين ماجراي تلخ كه پنجره و روزنه هاي قاطع 2و 3 را با بلوك پوشاندند تا افرادي اين دو قاطع از پشت پنجره حتي همديگر را نبينند و از حال هم بي خبر باشند و بعداز حدود دو هفته زندانيان را كه سخت ترين شرايط اسارتشان را گذرانده بودند و چهره هايشان چون انسانهاي اوليه قابل شناسايي نبودند را با لباسهاي پاره به آسايشگاه منتقل و تا مدتها كسي حق نداشت با آنها هم قدم شود. حدود سه ماه بعد سرگرد مفيد براي اينكه انسجام و افكار هماهنگ شده اردوگاه را كه بر اثر وقايع پيش آمده خنثي و اين وحدت را متفرق كند حدود صد و بيست نفر از فعالان و برنامه ريزان و اداره كنندگان امور فرهنگي را جدا و با ايجاد تونل وحشت هميشگي و معروف به اردوگاه جديدالتاسيس تكريت 17 بردند .

 



گزارشي از معاونت تحقيقات و خودكفايي نزاجا ما مي توانيم

مجيد مغازه اي
مستشاران خارجي اخراج شده، ايران را به اميد بازگشت زودهنگام ترك مي كردند ولي نمي دانستند كه جوانان غيرتمند و باهوش و ذكاوت ايران نه تنها ديگر به آنان احتياجي ندارند بلكه با پيشرفت هاي خود و توليد سلاح هاي ابتكاري جلوي هرگونه اقدام نظامي عليه جمهوري اسلامي را گرفته اند چراكه اگر دشمن كمترين تحركي درمرزها انجام دهد به سخت ترين و شديدترين شكل ممكن پاسخ مي گيرد.
معاونت تحقيقات و خودكفايي نزاجا (نيروي زميني ارتش جمهوري اسلامي ايران) يكي از بخش هاي تأمين تسليحات و ادوات نظامي موردنياز كشور است كه با حضور نيروهاي خلاق، مبتكر و بي ادعا در اين مسير حركت مي كند. سرهنگ سيدمسعود رضا زواره اي، معاون تحقيقات و جهاد خودكفايي نزاجا، با اشاره به خروج 50هزار مستشار حاضر در ارتش پس از پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي، مي گويد كه برخي تجهيزات نظامي كه از سوي دولت هاي غربي و شرقي وارد ايران به عنوان ژاندارم منطقه شده بود، تنها به دست اين مستشاران قابليت فعاليت داشت به گونه اي حتي برخي وسايل بدون حضور آنان حتي استارت هم نمي خورد.
زواره اي كه خود از محققان برتر نيروي زميني است، معتقد است كه جنگ كردستان كه اولين حضور جدي ارتش در يك جنگ داخلي بود، سبب شد تا اولين گام خودكفايي يعني جرأت روشن كردن و استارت زدن تجهيزات، برداشته شود سرهنگ زواره اي دومين گام خودكفايي را ساخت مواد سرويس اين تجهيزات در همان روزهاي اول عنوان مي كند و ادامه مي دهد كه روغن ها و فيلترها از اولين چيزهايي بودند كه نيروهاي نظامي ارتش براي سرويس تجهيزات نياز داشتند و با موجودي پايين انبارها به سرعت معادل آنها در داخل ساخته شد.
وي به ايجاد موج خودكفايي خودجوش در يگان هاي مختلف آجا و نزاجا پس از پيروزي انقلاب اسلامي تا سال 62 اشاره مي كند و مي گويد كه اين سال نقطه عطفي براي ارتش محسوب مي شود زيرا فرماندهي معظم كل قوا كه در آن موقع رياست جمهوري را برعهده داشتند فرمان تشكيل اين معاونت را در هر سه نيروي زميني، دريايي و هوايي صادر كردند كه نتيجه آن علاوه بر نظام مند شدن فعاليت ها، جلوگيري از فعاليت هاي موازي شد.
معاون جهاد تحقيقات و جهاد خودكفايي نيروي زميني ارتش جمهوري اسلامي تصريح مي كند كه روند قطعه سازي در سال هاي ابتدايي تشكيل اين معاونت كم كم با خلاقيت پرسنل و سياستگذاري ارتش تبديل به زيرسيستم ها و زيرسامانه هايي شد كه به خصوص در بخش الكترونيكي و اداري باعث ارتقاي تجهيزات موجود و بعضاً برتري آن بر تجهيزات بكار گرفته شده توسط دشمن بعثي كه پشتيباني شرق و غرب را داشته مي شد. به گفته وي بازسازي و نوسازي تجهيزات فرسوده شده در جنگ مأموريت اين معاونت در 8 سال بعد از جنگ بود كه باز با هوشمندي، هدايت و حمايت هاي فرماندهي كل قوا زمان ساخت ادوات موردنياز همچون تانك، نفربر، كشتي، هواپيما و بالگرد ارتش با رسيدن به يك سطحي از بلوغ و پشت سر گذاشتن مراحل مونتاژ و مهندسي معكوس به مرحله طراحي و ساخت رسيد.
سرهنگ زواره اي با اشاره به دست خط مقام معظم رهبري به ارتش كه «كهن جامه خويش پيراستن/ به از جامع عاريت خواستن» خاطرنشان مي كند فرمان عمردهي به تجهيزات كه به تعبير ايشان آغاز عمر انقلابي تجهيزات پس از عمرقانوني است، مأموريت ديگر معاونت تحقيقات و جهاد خودكفايي را تشكيل مي دهد.
وي معتقد است كه ميخ كوب شدن 12ساله كشورهايي كه زماني مستشارانشان در ايران جولان مي دادند به دليل پيشرفت ايران در ارتقاء و بكارگيري ادوات است.
وي اطمينان مي دهد كه سيستم ها و صنايع دفاعي ايران در سطح منطقه حرف اول را مي زند و در سطح جهان نيز با شناخت نقاط ضعف دشمن و ساخت تجهيزاتي كه اين نقاط ضعف را نشانه گرفته، اجازه هيچ تعرضي را به هيچ كشوري نمي دهد.
¤ ¤ ¤
معاونت تحقيقات و جهاد خودكفايي كه در منطقه لويزان در مجموعه تأسيسات ارتش جمهوري اسلامي قرار دارد شاهد اتفاقات زيادي است كه از مهمترين اين اتفاقات ساخت تانك ذوالفقار نفربر كبري، خودرو شناسايي صياد و بسياري ديگر از محصولات نظامي است كه با نيازسنجي از يگان هاي رزمي، در اين مجموعه تحقيقات آن و مراحل ساخت نمونه هاي اوليه طي مي شود و سپس از تأييد موسسه استاندارد نظامي به توليد انبوه مي رسد.
تانك ذوالفقار، اولين تانكي است كه در خاورميانه ساخته شده است، اين تانك به طراحي بدنه ايروديناميك، توپ و سيستم تعليق در ايران دراختيار نيروي زميني ارتش قرار گرفته است.
قدم زدن در اين معاونت و رفتن ازهر قسمت به قسمت ديگر شوق و شوري را در انسان ايجاد و به انسان احساس سربلندي و افتخاري مي دهد كه وصف ناپذير است هنگامي كه مي بينم جوانان و مسن ترها، سرباز و پايور، بازنشسته و وظيفه در كنار هم در تلاش هستند تا دشمن فكر نگاه چپ به كشور را از سر بيرون كند، به ايران اسلامي مي بالم.
وقتي مي شنوم كه خودروي رمل نورد كه نوعي خودروي سبك تهاجمي است در پروژه سمندر روزهاي پاياني و آزمايش نهايي را پشت سر مي گذارد درحالي كه اين خودرو پيش از اين تنها در اختيار ارتش هاي آمريكا، انگليس، يونان و عمان بود احساس غرور مي كنم. سرهنگ بازنشسته مسئول اين پروژه كه با شور و حرارت خاصي از اين خودرو به عنوان خط شكن ياد مي كند و مأموريت آن را در خشكي مانند مأموريت قايق هاي تندرو در آب مي داند و مي گويد نمونه اي از آن را در مانوري در يونان ديدم و پس از تحقيقات گسترده نمونه اي از آن را در اينجا ساختيم دلم مي خواهد كه دست هاي تك تك شان را ببوسم.
عكس هاي نمونه هاي خارجي اين خودرو كه از اينترنت گرفته شده است در كارگاه وجود دارد و گفته مي شود كه اين نمونه همان كارايي را خواهد داشت و مي توان با پول خريد تنها يك تانك غربي بيش از 500 دستگاه از اين خودرو را در داخل ساخت. در كارگاه ديگري تعدادي لوله هاي تركيده و چند سرباز و نمونه هايي از خمپاره اندازهاي 60، 81 و 120 وجود دارد، اين كارگاه را بخش ساخت سلاح ابتكاري خمپاره اندازهاي سبك معرفي مي كنند در اين بخش با تحقيقات گسترده شيمي لوله هاي خمپاره انداز سبكي توليد مي شود كه تنها با داشتن فرمول آن و چند كارگر ساده مي توان به سادگي و بدون داشتن لوازم ريخته گري و ساير دستگاه هاي پيشرفته در سخت ترين شرايط خمپاره اندازهايي را توليد كرد. اين خمپاره اندازها حتي مي تواند با استفاده از وسايل مخابراتي از راه دور كنترل شوند و فردي در يك سنگر مي تواند منطقه وسيعي را پوشش دهد. مأموريت اصلي آنها كه فقط با 20 تا 30 هزار تومان در مقابل 200 تا 300 دلار نمونه خارجي آن ساخته شده است مقابله با بالگردها و حملات هوايي است.
بخش متالوگرافي مواد و شيمي بخش ديگري از اين مجموعه است كه در ابتداي ورود به آن بوي خوشي به مشام مي رسد، اين بوي خوش مربوط به ماده اي است كه جايگزين ذغال، لجن و واكس براي استتار نيروهاست و در پنج رنگ به صورت كاملا بهداشتي و خوش بو ساخته شده است.
سرهنگ ديگري كه او نيز همچون همراه و راهنماي ما لباس رزم را از تن بيرون كرده و تنها از روي درجه اي كه بر روي يقه آن نصب شده مي توان فهميد كه سرهنگ است و فردي نظامي، مسئول پروژه هاي مخابراتي و الكترونيكي و لجستيكي است كه گفته مي شود به دلايل نظامي از معرفي همه ساخته هاي آنها معذورند ولي يكي از پروژه هايي كه او توضيح مي دهد و صرفه جويي ميلياردي ساليانه را به همراه دارد، ابتكار ساخت لوله جوفي تانك است. لوله جوفي وسيله اي است كه به جاي گلوله واقعي در درون لوله توپ تانك قرار مي گيرد و با انجام تمام حركات مربوط به شليك غير از انفجار مهارت هاي خدمه تانك كه طبق استاندارد و بايد سالانه 30 گلوله شليك كنند را حفظ مي كند اين درحالي است كه در صورت انجام اين عمل با گلوله هاي حقيقي، سرخه... هر تانك در سال بايد 90 گلوله شليك كنند كه هر گلوله هزينه اي معادل 500 هزار تومان براي يك تانك T72 دارد و اگر حساب كنيم كه در هر گردان 42 تانك وجود دارد و هر تيپي سه گردان و هر لشكري سه تيپ دارد و اين يعني هزينه سرسام آور در سال فقط براي آموزش و حفظ مهارت خدمه!
البته ناگفته نماند كه اين دستگاهها در اختيار كشورهاي سازنده تانك هست ولي به دليل تفكرات اقتصادي و استعماري آنان از تحويل آن خودداري مي شود و تاكنون لوله جوفي دو T72 و M47 در اين معاونت ساخته شده است.
بر روي ميز، طرحهاي متفاوتي وجود دارد و در گوشه و كنار وسايل الكترونيكي ديده مي شود كه مشخص است وسايل راداري و مخابراتي است اما بالن سفيدي در گوشه يكي از اتاق ها وجود دارد كه توجهم را جلب مي كند و سرهنگ مي گويد كه اين (Airship) يا بالن پرنده است كه از صفر تا صد آن در ايران ساخته شده است اين بالن پرنده كه طرح آن بدون سرنشين با قابليت اضافه شدن سرنشين است مي تواند مأموريتهايي نظير فعاليتهاي مراقبتي، نقشه برداري، امدادرساني، پيام رساني، فيلم برداري آنلاين و يا حتي فعاليتهاي غيرنظامي مانند تعيين وسعت زلزله و آتش در مناطق صعب العبور بدون هزينه كرد پرواز بالگرد انجام دهد و بايد به آن اضافه كرد، كنترل از راه دور كه 10كيلومتر برد دارد، اين مزيتي براي اين وسيله ساخت داخل است كه نمونه هاي نظامي خارجي آن در دسترس نيست و نمونه هاي تجاري خارجي آن نيز هزينه زياد و كارايي كمي دارد.
هواپيماي دست پرتاب داخلي هم كه تا ارتفاع هزار متر بالا مي رود از ديگر دستاوردهاي بخش الكترونيكي است كه از راه دور كنترل مي شود.
از اين بخش كه بيرون مي آييم به سمت بخش بهينه سازي مي رويم با فردي كه روپوش كارگري سياه شده و روغني پوشيده روبرو مي شويم كه درجه هاي سرهنگي اش زيرسياهي روغن از نظرها كمي پنهان شده است او مسئول بخشي است كه خودروهاي زرهي فرسوده را كه برخي حتي رده پنج را گذرانده اند- رده پنج آخرين رده تعمير است و در سالهاي گذشته پس از گذشتن از اين رده خودروها به ذوب آهن و ساير دستگاهها براي ذوب و استفاده از آن آهن و فولاد آن سپرده مي شد- را به تجهيزات به روز مجهز مي كند و با تقويت آنها استفاده مجدد از آنها يا به قولي عمر انقلابي آن را شروع مي كند.
وي روند رسيدن به اينكه بايد تانكها بهينه سازي شوند را وجود تانكهاي شرق و غرب از پيش از انقلاب در ارتش عنوان مي كند و مي گويد كه اين موضوع در جنگ سبب شد تا نقاط ضعف تانكها مشخص شود كه هر كدام درچه بخشي اعم از شني، چرخ دنده ها، برجك تانك ها چه ضعفهايي دارند و با تحقيقاتي كه انجام شد اين ضعفها تجميع و در جهت رفع آن اقدام شد.
اين افسر آچار به دست استفاده از تانك را به دليل حفاظت زرهي، مخابرات و كنترل آتش آن مي داند و با اشاره به جنگ 33روزه كه در آن تانك مركاواي نوع دو رژيم صهيونيستي كه گفته مي شد ضد گلوله است توسط حزب الله منهدم شد، گفت كه افسانه ساخت زره ضدگلوله به پايان رسيده است و استفاده كنوني از تانكها تنها به دليل حفاظت از خدمه و قدرت آتشي است كه اين وسيله جنگي دارد بگفته وي پيشرفتها به سمتي مي رود كه حتي سيستم تثبيت تير براي نشانه روي هدف متحرك توسط تانك درحال حركت را عرضه كنند و با سبك و مقاوم كردن زره تانك توسط فرمول هاي كامپوزيت و تغيير شني و وسايل مخابراتي و كم كردن ارتفاع كه از مهمترين مشكلات تانكها بوده است، هم سرعت را بالا ببرند و هم ضريب حفاظتي آن را افزايش دهند.
بهينه سازي آشپزخانه صحرايي فرسوده كه با حمام گليسيرين براي پخت غذا استفاده مي شود تنها قابليت پخت خورش و آش را داشت به آشپزخانه مدرني كه قابليت دم كردن برنج را هم دارد و موتوربرق دارد و حتي درحال حركت هم امكان پخت غذا را دارد از ديگر وسايلي است در اين سوله ها ساخته مي شود در چند يگان آموزشي امتحان خود را پس داده و آماده توليد انبوه است ولي توصيه مي شود با وجود سربازهاي آشپز حرفه اي!! در سربازخانه ها خدا نصيب نكند.
ستوان سوم فوق ليسانس مكانيك كه پروژه بهينه سازي برجك شليكا را برعهده دارد و مي گويد اين برجك كه از رده خارج شده بود، سيستم هيدروليك داشته است كه از كل سيستم حذف و جاي خود را به يك سيستم الكترونيكي داده است و تا مدتي ديگر به عنوان برجكي پيشرفته مورد استفاده قرار مي گيرد در بخش پرس هم چندين پرس و دستگاه برش وجود دارد كه يكي از آنها پرس2600 تني است كه براي كارهاي سنگين مورد استفاده قرار مي گيرد و به طور مثال بدنه تانك در زير اين پرس همه مراحل كوره حرارتي، سخت كاري و پرس كاري را يكجا پشت سر مي گذارد و به عنوان يك خط توليد كامل عمل مي كنند (سخت كاري همان كاري است كه در گذشته توسط آهنگران با پتك انجام مي شد و پس از قرار گرفتن در كوره هاي حرارتي سخت كاري را انجام مي دهد.
سرهنگ مهندس محسن اميني منش كه در اين بازديد ما را همراهي مي كرد و بسياري از اين توضيحات مي دهد، قسمت عمده نيروهاي اين معاونت را از نخبگان و افراد داراي طرح مي داند كه طرحهايشان پس از بررسي در كار گروههاي تخصصي دعوت به همكاري شده اند او معتقد است كه يكي از محاسن اين معاونت فاصله كم ميان مسئولان و افراد ديگر با طرحهاست و مي گويد كه كار اصلي ام تحقيقات است.
سرهنگ اميني منش يكي از راههاي جذب نيرو را از طريق بنياد نخبگان معرفي مي كند و ادامه مي دهد هم اكنون در پروژه هواپيماي دست پرتاب چند نفر از نخبگان هوافضا حضور دارند كه نه تنها در خاورميانه بلكه در دنيا منحصر به فردند.
وي از آمادگي اين معاونت از دريافت طرحهاي ابتكاري خبر داد و تصريح مي كند كه علاوه بر نيروهاي ستادي و پايور كه از طريق يگانهاي خود اقدام به ارسال طرحها مي كنند و يا سربازان وظيفه اي كه از يگانهاي آموزشي توسط كارشناسان مصاحبه و جذب مي شوند ساير شركت ها و افراد داراي طرح هاي كاربردي مي توانند با اين معاونت در ارتباط باشند كه در صورت پذيرفته شدن طرح با آنها قرارداد منعقد مي شود.
كوتاه سخن دشمن و مستشاراني كه به خيال خام خود ايران را عاري از متخصصين كارآمد مي دانستند و خداحافظي هم نكردند و رفتند تا بازگردند، بدانند كه اين تنها بخش كوچكي از پيشرفتهاي نظامي جمهوري اسلامي است كه فقط در نيروي زميني ارتش به كار گرفته شده است و بايد به آن اضافه كرد پيشرفتهاي عظيم و گسترده ساير بخشهاي نظامي كشور را كه هر سال بخشي از آن در رژه نيروهاي مسلح اعم از ارتش و سپاه در رده هاي مختلف هوايي زميني و دريايي به نمايش درمي آيد.

 



قرباني

خدايا، تو از من قرباني خواستي، فورا خود را به قربانگاه عشق تو حاضر كردم و با چه شور و هيجاني و عشقي و لذتي منتظر فداشدن بودم، اما ...تو اين قرباني را نپذيرفتي.
خواستي كه مرا بسوزاني، نه فقط جسم مرا، بلكه قلب مرا و روح مرا و نام و نشان مرا، و تاريخ و ازليت و ابديت مرا به آتش درد و شكنجه و عشق بسوزاني... فرمان صادركردي كه نزديكترين و بهترين دوستانم را به قربانگاه بفرستم و خود با چشم خويش ببينم كه چگونه قطعات قلب و روح من هر لحظه برخاك مي افتد و قرباني مي شود، اين قرباني هارا ببينم و بسوزم و بسازم.
چقدر دردناك است كه من بهترين جگرگوشگانم را ببينم كه در مقابلم مي سوزند و به خاك مي افتند، چطور بتوانم اين همه درد و رنج را تحمل كنم؟ در حالي كه بايد بايستم و بسوزم و آب شوم و وجودم همچون قطرات اشك بر خاك فروچكد، و باز هم صبر كنم و عشق و فداكاري خود را به ثبوت برسانم.
تو اي خداي بزرگ، يكايك جگرگوشگانم را به قربانگاه فرستادي و درجلوي چشمانم قرباني كردي و من همچون شمع ايستاده ام و مي سوزم و آب مي شوم و وجود خود را همراه قطرات اشك به خاك مي افشانم. تو خواستي كه عشق مرا و صبر و طاقت مرا و فداكاري مرا و اطاعت بي چون و چراي مرا بيازمايي. و چه امتحان سخت و دردناكي! چه لذت دردآلودي از اين عشقبازي قرباني دادن و قرباني شدن.
خدايا تمام راههاي مرا سد كرده اند، به كلي محاصره شده ام، قواي اهريمن از هر طرف به من حمله مي كنند، هيچ راه فراري نيست، فقط مي توانم يك راه باز كنم و به سلامت خارج شوم و آن راهي به آسمان است كه شهادت نام دارد. راهي است كه آزادي همه جانبه انسان را از فشارها و تهديدها و قيد و بندها تامين مي كند، راهي است كه همه دشمنان كينه جو و خونخوار را خلع سلاح مي نمايد راهي است كه شرف و افتخار و صحت وفكر و ايمان را اثبات مي كند...
آري من اكنون به حربه مقدس شهادت مسلح شده ام و از هيچ كس و از هيچ چيز نمي ترسم، حتي از نام و نشان خود بيم ندارم، ازدروغ ها و تهمت ها و قضاوت هاي مغرضانه حتي از تاريخ وحشت نمي كنم، زيرا مي دانم كه خدا شاهد است.
شهيد دكتر مصطفي چمران
نيايش ها

 



پيامبري و درختي و شهيدي

عرفان نظرآهاري
پيامبري و درختي و جواني درجوار هم بودند. پيامبر نامش آشنا بود، درخت نامش سرو و جوان نامي نداشت. او شهيدي گمنام بود. پيرزن دوان دوان به سمتشان آمد. سراسيمه خودش را روي مزار پيامبر انداخت. (بي آنكه او را بشناسد) و به زاري گفت: پسرم را از تو مي خواهم، شفايش را.
و به شتاب، آبي روي سنگ شهيد پاشيد (بي آنكه نامش را بداند) و به گريه گفت پسرم را. و به چشم برهم زدني دستمالي بر دست درخت بست. (بي آنكه بداند چرا) و به التماس گفت: شفايش را.
پيرزن با همان شتابي كه آمده بود، رفت. او مي دانست كه فرصت چقدر اندك است. پيرزن در جستجوي استجابت دعا مي دويد.
پيرزن دور شد و پيامبر و درخت و شهيد او را مي نگريستند.
درخت به پيامبر گفت: چقدر بي قرار بود! دعايي كن. اي پيامبر، پسرش را و شفايش را. و پيامبر به شهيد گفت: چقدر عاشق بود! دعايش كن، اي شهيد، پسرش را و شفايش را. و هرسه به خدا گفتند: چقدر مادر بود! اجابتي كن، اي خدا، دعايمان را و پسرش را و شفايش را.
فرداي آن روز پيكر پيرزني را بر روي دست مي بردند. مردم با گامهاي شمرده، بي هيچ شتابي.
و آن سوتر، پسري آرام دستمالي را از درخت باز مي كرد، سنگ قبر شهيدي را با گلاب مي شست و پسر اما نمي دانست چه كسي دستمال را بر دست درخت بسته است و نمي دانست چرا سنگ شهيد خيس است و نمي دانست اين جاي پنج انگشت كيست كه بر مزار پيامبر مانده است.
پسر رفت و هرگز ندانست كه درخت و پيامبر و شهيد برايش چه كرده اند. پسر رفت و هرگز ندانست كه مادرش براي شفايش تاكجاها دويده بود.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14