(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 5 آبان 1388- شماره 19496
 

سرمايه خرد
شاخص هاي محاسبه نفس
عدم پيروي از ظن
انذار ، زمينه ساز هدايت
نافرماني مدني از نگاه دين



سرمايه خرد

قال الامام علي(ع): لامال اعود من العقل
امام علي(ع) فرمود: هيچ مالي سودمندتر از خرد نيست1.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- نهج البلاغه، حكمت 113

 



شاخص هاي محاسبه نفس

علي(ع) نقل كرد كه پيامبر(ص) فرمود: «زيرك ترين و هشيارترين انسانها كسي است كه خود را به حساب بكشد و براي بعد از مرگ خود كار كند.» مردي پرسيد: اي اميرمؤمنان! چگونه نفس، خود را به حساب بكشد؟ امام فرمود: وقتي كه صبح كرد و سپس شب آن روز فرا رسيد به خويشتن باز گردد و خطاب به خود بگويد: اي نفس! امروز روزي بود كه بر تو گذشت و هرگز ديگر باز نمي گردد، و خداوند از تو سؤال مي كند كه اين روز را در چه راهي به پايان رساندي، چه كاري در آن كردي، آيا خدا را به ياد آوردي و او را ستودي؟ آيا نيازهاي مؤمنان را برآوردي؟ آيا رفع اندوه از مؤمني نمودي؟ آيا در غياب مؤمن، نزد اهل و فرزندانش آبروي او را حفظ كردي؟ و پس از مرگ او، آيا آبرويش را در ميان بازماندگانش نگه داشتي؟ آيا از غيبت و بدگويي پشت سر مؤمن خودداري نمودي؟ آيا مسلمان را ياري كردي؟ تو در اين روز چه كردي؟ اگر در پاسخ گفت: كارهاي نيك انجام دادم، خدا را حمد و سپاس كن و تكبير بگو به خاطر توفيقي كه نصيب تو شده است و اگر گفت امروز گناه كردم يا كوتاهي نمودم، از درگاه خداوند استغفار و طلب آمرزش كن و تصميم بگير كه ديگر تكرار گناه نكني1.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- وسايل الشيعه، ج11، ص 379

 



عدم پيروي از ظن

پرسش: آيا عمل بر طبق ظن و گمان جايز است؟
پاسخ: پاسخ اين سؤال را مي توان با توجه به آيه 36 سوره «اسراء» بدست آورد، در آيه فوق آمده: «از آنچه به آن علم نداري پيروي مكن»
(ولا تقف ما ليس لك به علم).
نه در عمل شخصي خود از غير علم پيروي كن، و نه به هنگام قضاوت درباره ديگران، نه شهادت به غير علم بده، و نه به غير علم اعتقاد پيدا كن.
و به اين ترتيب، نهي از پيروي از غيرعلم، معني وسيعي دارد كه مسائلي اعتقادي، گفتار، شهادت، قضاوت و عمل را شامل مي شود، و اين كه: بعضي از مفسران آن را به بخشي از اين امور، محدود كرده اند دليل روشني ندارد؛ زيرا «لاتقف» از ماده «قفو (بر وزن عفو) به معني دنباله روي از چيزي است، و مي دانيم دنباله روي از غيرعلم، مفهوم وسيعي دارد كه همه آنچه را گفتيم شامل مي شود.
روي اين زمينه، الگوي شناخت در همه چيز، علم و يقين است، و غير آن خواه «ظن و گمان» باشد يا «حدس و تخمين» يا «شك و احتمال» هيچ كدام قابل اعتماد نيست.
آنها كه براساس اين امور، اعتقادي پيدا مي كنند، يا به قضاوت وداوري مي نشينند، يا شهادت مي دهند، و يا حتي در عمل شخصي خود، طبق آن رفتار مي كنند برخلاف اين دستور صريح اسلامي گام برداشته اند.
و به تعبير ديگر، نه شايعات مي تواند مقياس قضاوت و شهادت و عمل گردد، نه قرائن ظني و نه اخبار غيرقطعي كه از منابع غيرموثق بما مي رسد.
در آيه فوق، به يكي از مهم ترين اصول زندگي اجتماعي اشاره شده كه ناديده گرفتن آن نتيجه اي جز هرج و مرج اجتماعي و از بين رفتن روابط انساني و پيوندهاي عاطفي، نخواهد داشت.
و اگر به راستي اين برنامه قرآني در كل جامعه انساني، و همه جوامع بشري به طور دقيق اجرا شود، بسياري از نابساماني ها كه از شايعه سازي و جوسازي و قضاوت هاي عجولانه و گمان هاي بي اساس و اخبار مشكوك و دروغ سرچشمه مي گيرد، برچيده خواهد شد.
در غير اين صورت، هرج و مرج در روابط اجتماعي همه جا را فرا خواهد گرفت، هيچ كس، از گمان بد ديگري در امان نخواهد بود، هيچ كس، به ديگري اطمينان پيدا نخواهد كرد، و آبرو و حيثيت افراد همواره در مخاطره قرار خواهد گرفت.
عدم پيروي از ظن از نگاه آيات و روايات
در بسياري ديگر از آيات قرآن و روايات اسلامي روي اين موضوع تكيه شده است از جمله:
1- آياتي كه افراد بي ايمان را نسبت به پيروي از ظن و گمان، شديداً مورد نكوهش قرار داده است مانند: و ما يتبع اكثرهم الا ظنا ان الظن لا يغني من الحق شيئاً:(يونس -36)
«اكثر آنها در قضاوت هاي خود تنها از ظن و گمان پيروي مي كنند در حالي كه ظن و گمان به هيچ وجه انسان را به حق و حقيقت نمي رساند.»
2- در جاي ديگر، پيروي از گمان در رديف پيروي از هواي نقس قرار داده شده: ان يتبعون الا الظن و ما تهوي الا نفس: «آنها تنها پيروي از گمان و هواي نفس مي كنند.» (نجم -23)
3- در حديثي از امام صادق(ع) مي خوانيم: ان من حقيقه الايمان ان لايجوز منطقك علمك: «از حقيقت ايمان اين است كه گفتارت از علمت فزون تر نباشد و بيش از آنچه مي داني نگوئي.»
4- در حديث ديگري از امام موسي بن جعفر(ع) مي خوانيم از پدرانش چنين نقل مي كند: ليس لك أن تتكلم بما شئت لان الله عزوجل يقول و لاتقف ماليس لك به علم: «تو نمي تواني هرچه را مي خواهي بگوئي، زيرا خداوند متعال مي گويد از آنچه علم نداري پيروي نكن.»
5-در حديث ديگري از پيامبر(ص) مي خوانيم كه فرمود: اياكم والظن فان الظن أكذب الكذب:
«از گمان بپرهيزيد كه گمان بدترين دروغ است.»
از اين آيات و احاديث كه، از پيامبر(ص) و ائمه هدي(ع) نقل شده است روشن مي شود: اسلام چگونه چشم و گوش انسان را مسئول مي شمرد، تا نبيند، نگويد، تا نشنود، قضاوت نكند، و بدون تحقيق، علم و يقين نه به چيزي معتقد شود، نه عمل كند و نه داوري نمايد.
ادامه دارد

 



انذار ، زمينه ساز هدايت

استاد محمدتقي مصباح
از جمله ويژگي هاي عبادالرحمان اين است كه از عذاب آخرت بيمناكند. بدين روي، از پروردگارشان درخواست مي كنند كه آن را از ايشان دور گرداند؛ چرا كه دوزخ بد اقامتگاهي است.
آنان اهل تعقل و تفكرند و در نتيجه، اذعان مي كنند كه جهان آفرينش بي هدف و بيهوده آفريده نشده است. به همين دليل، معاد در نظر آنان ضرورت وجودي عالم خلقت است.
آنان ايمان دارند كه در جهان آخرت و معاد، خداوند پاداش همأ اعمال نيك و بد را مي دهد، اگرچه به اندازأ ذره اي باشد. از اين رو، در اين انديشه اند كه از عذاب آخرت ايمن باشند.
ترس از جملأ مهم ترين عوامل بازدارنده است كه خداوند يكي از اوصاف پيامبرانش را «نذير» و هدف از ارسال آنها را «انذار» معرفي كرده است تا بدين وسيله، مردم از گناه سر باز زنند و رو به اصلاح آورند.
آنچه در پي مي آيد تحليلي است پيرامون نقش انذار و ترساندن مردم از عذابهاي آخرت كه از ماهنامأ معرفت شماره 711 انتخاب شده است اينك با هم آن را از نظر مي گذرانيم.
آنچه لازمأ عقل داشتن و اولوالالباب بودن است و اينكه به عنوان اوصاف عبادالرحمان ذكر شده اين است كه انسان درباره عذاب آخرت بينديشد و بترسد و از خدا بخواهد كه او را از آن عذاب محفوظ بدارد و طبعاً از مقدماتش هم محفوظ بدارد تا به گناه منجر نشود؛ او را حفظ كند تا به كيفر مبتلا نگردد.
ترس؛ مهم ترين عامل بازدارنده
قرآن در اين باره عنايت خاصي دارد. البته همأ انبيا همين جور بودند، منتها متن فرمايش هاي ساير انبيا درست در دستمان نيست، جسته گريخته چيزهايي در روايات ما يا در قرآن اشاره شده، آنچه را هم در دست پيروانشان است براي ما اعتمادآور نيست. به همين دليل، در اين باره، از قرآن نقل مي كنيم. احتمال دارد كه اين سبك اختصاص به قرآن نداشته باشد، سبك همأ انبيا بوده باشد؛ چون يكي از اوصاف عام انبيا «نذير» است: (الم يأتكم نذير) (ملك/8)
بيم دادن وصف عموم انبياست. آنها مردم را به راه خير دعوت مي كنند. مهم ترين عاملي كه مي توانسته پشتوانأ اين دعوت باشد و مردم را تحت تأثير قرار دهد «ترس» از عذاب هاي اخروي بوده است. اين مطلبي است كه روان شناسان درباره اش بحث كرده اند، آن را تحليل كرده اند، خيلي هم احتياج به استدلال ندارد؛ آدم در زندگي خودش هم مي تواند آن را تجربه كند. بيشترين چيزي كه ما را از فعاليت باز مي دارد ترس است؛ ترس از بيماري، ترس از فقر، ترس از بي آبرويي و چيزهايي از اين قبيل كه در امور دنيا هم داريم، البته در كنارش هم اميد لازم است. ولي حتي اگر درست دقت شود آنجا كه امر داير باشد بين اينكه نفعي به آدم برسد يا ترس از ضرري داشته باشد- فرض كنيد اگر آدم در جايي كاري انجام دهد متحمل ضرري مي شود و اگر كار ديگري انجام دهد نفعي از او سلب مي شود- آنچه بيشتر انسان را به انجام كار وادار مي كند، چيزي است كه او را از خطر حفظ مي كند. در درجأ دوم، نوبت مي رسد به اينكه آدم نفعش را هم جلب كند.
متكلمان گفته اند: عامل اولي براي تحقيق دربارأ دين، «خوف از ضرر محتمل» است؛ مثلا، چه چيزي موجب مي شود كه آدم برود دنبال اينكه ببيند خدايي هست يا نه؟ چه عاملي آدم را به اين كار تحريك مي كند؟ مي گويند: عقل است كه مي گويد: اين كار واجب است از باب دفع ضرر محتمل. نمي گويند: از باب جلب منفعت محتمل. تحقيق مي كنيم دربارأ اينكه عقايدمان را تصحيح كنيم. به چه دليل لازم است اين كار را بكنيم؟ چون اگر نكنيم ضرر محتمل دارد، نمي گويند: اگر نكنيد نفع محتملي از شما سلب مي شود؛ زيرا دفع ضرر محتمل براي انسان بيشتر مؤثر است و لازم تر است تا جلب منفعت محتمل، خلاصه، آدميزاد اين گونه آفريده شده است. بيشترين چيزي كه در روحش اثر مي گذارد و او را به كار و فعاليت وامي دارد اين است كه خودش را از خطر حفظ كند و ضررها را از خودش دفع نمايد. انبيا هم از همين عامل طبيعي و فطري استفاده و انذار مي كردند. اصل عامي كه براي انبيا ذكر شده «انذار» است؛ (ان انذار قومك) (نوح/2)؛ (قم فانذر) (مدثر/2)؛ اما نمي فرمايد «قم فبشر».
مراتب انذار
از ديگر راه هاي تربيت، يكي هم «تبشير» است. اصولا پيامبران مبشر و منذر بودند، اما آنچه مؤثرتر است انذار است. انبيا از چه انذار مي كنند؟ البته از همه چيزهايي كه ممكن است انسان را به خطر بيندازند و ضرري به او بزنند. براي كساني كه هنوز به معارف اسلامي پي نبرده اند و اعتقادي به معاد پيدا نكرده اند، ترس از همين عذاب هاي دنيا هم موجب دست كشيدن از گناه است. ابتدا كه انبيا مي آمدند، مردم را انذار مي كردند. آن موقع هنوز مردم به توحيد و معاد باور نداشتند. اينها چه كنند كه اصلا مردم در مقام تحقيق برآيند و حاضر شوند به حرف هايشان گوش بدهند؟ آنها را به عذاب هاي دنيوي انذار مي كردند، كه اگر خدا را مخالفت كنيد، از ما اطاعت نكنيد، بت پرستي كنيد در همين دنيا معذب مي شويد، نعمت هايتان از دستتان مي روند. براي افرادي كه ايمان قوي ندارند يا اصلا ايمان ندارند انذارشان انذار از همين عذاب هاي دنيوي است.
عظمت عذاب هاي اخروي از نظر شدت و مدت
بعد كه ايمان به آخرت پيدا مي كنند، به اندازه مرتبه ايمانشان، از عذاب هاي اخروي مي ترسند؛ چون اصلا عذاب دنيوي با عذاب اخروي قابل مقايسه نيست، نه از نظر شدت و نه از نظر مدت. شدتش را ما نمي توانيم درست تصور كنيم؛ چون نمونه اش را درك نكرده ايم؛ اما مدتش را بهتر مي شود فهميد. آنها كه ساده هستند با هزارها سال و ميليون ها سال، با اين اعداد آشنا هستند. اگر انسان در دنيا عذاب شود- ناراحتي داشته باشد، فقر داشته باشد، در زندان و گرفتاري باشد- حداكثر پنجاه سال است، صدسال است؛ اما عذاب آخرت كه صد سال و هزارسال و اين حرف ها نيست؛ (ما كثين فيه ابداً.) (كهف/3) از لحاظ مدت، قابل فهم تر است كه عذاب آخرت خيلي ترسناك تر از دنيا باشد. زمانش با زمان دنيا قابل مقايسه نيست. اما از نظر شدت- همين طور كه عرض كردم- حقيقتش را واقعا نمي توانيم درك كنيم. در اين باره، چيزهايي كه در روايات بيان شده، انسان را به تعجب وامي دارد. قرآن سعي كرده است يك بياناتي در زمينه شدت عذاب آخرت بيان كند كه تا حدي مردم ترس جدي پيدا كنند. اينكه عرض مي كنم «ترس جدي»، ديگران را با خودم مقايسه مي كنم. بنده، كه تاكنون قريب 85سال است با آيات و روايات و درس و بحث سروكار دارم و در اين مدت، از بزرگان و علما، كتاب ها و احاديث، موعظه هايي شنيده ام، حالا كه حساب مي كنم چقدر از عذاب آخرت مي ترسم! مي بينم كه از عذاب آخرت با همه عظمتي كه دارد و قرآن و روايات فرموده و ادله عقلي هم آن را اثبات كرده اند، به اندازه يك دهم عذاب دنيا هم نمي ترسم؛ ترسي كه در عملم اثر داشته باشد، ترس واقعي. فقط به زبان مي گوييم، واقعا دروغ هم نيست، اعتقاد هم داريم. مسلماً عذاب سختي است، اما چقدر سختي اش را باور داريم تا در عملمان اثر بگذارد، خيلي كم! خيلي كم!
شيوه بزرگان دربرخورد با انذارهاي الهي
انسان احوال علما و بزرگان و انبيا و اوليا را كه مي بيند، مناجات هايشان و دعاهايشان را كه ملاحظه مي كند، صحيفه علويه، صحيفه سجاديه و مناجات هايي كه از ائمه اطهار (ع) نقل شده، بخصوص اميرالمؤمنين (ع) كه درمقام مناجات چگونه زار مي زد و گريه مي كرد، تعجب مي كند كه اينها راست مي گفتند و معتقد بودند يا ما، با اينكه آنها معصوم بودند، گناهي مرتكب نشدند! ما چقدر مي ترسيم؟ ترس ما فقط لقلقه زباني است. خوب است خود را مخاطب قرار دهيم و اقرار كنيم. دست كم درباره اوصافي كه درخود قرآن درباره عذاب آخرت و عذاب جهنم آمده است قدري دقت كنيم. اگر درباره برخي روايات، كسي بگويد اين روايت سندش ضعيف است، دلالتش چنين و چنان است، آيات صريح قرآن را كه نمي شود تعليل كرد، نمي شود در سندش تشكيك كرد. اگر درباره همين مضامين كه درخود قرآن آمده اند دقت كنيم، آنها را با چيزهاي مشابهي كه صدها مرتبه ضعيف تر از آنها هستند مقايسه كنيم، مي بينيد آنها چقدر در آدم اثر مي گذارند و آنچه صريح قرآن است چقدر بايد درآدم اثر بگذارد.
هتك عرض؛ از جمله عذاب هاي دوزخيان
يكي از مباحثي كه در اين زمينه وجود دارد و فصلي از آيات قرآن مربوط به آن است اين است كه ذلت اصحاب دوزخ را در آخرت مجسم كنيم. ما در دنيا چقدر به فكر عزت و آبرويمان هستيم! چقدر به فكر اين هستم اگر نقطه ضعفي داريم، لغزشي داريم كسي متوجه نشود و آبرويمان نريزد! اگر يك وقت كسي به يكي از اشتباهاتمان و لغزش هايمان پي ببرد شب تا صبح ممكن است خوابمان نبرد، مي گوييم آبرويمان ريخت. چقدر دوست داريم درجمعي كه وارد مي شويم مردم به ما احترام كنند!
اين طبيعي است؛ جزو خواسته هاي فطري انسان است.
آنها كه درمكتب انبيا تربيت شده باشند و ديگر به اين چيزها اهميت ندهند؛ حسابشان از مثل ما جداست. ما طبعاً دلمان مي خواهد درجمعيت كه هستيم، مردم به ما احترام كنند؛ وقتي وارد مجلسي مي شويم بگويند:«يار امام خوش آمد!»آيا اين با آنكه به ما فحش و لعن بدهند برايمان مساوي است؟ البته نه. امام باقر(ع) به جابر فرمودند:اين هر دو بايد برايت يكسان باشد! اما من كه جابر نيستم.
حضرت فرمودند: «لو اجتمع عليك اهل مصرك و قالوا انك رجل سوء لايحزنك ذلك و لو اجتمع عليك اهل مصرك و قالوا انك رجل صالح لم يسرك ذلك.» ( بحار/ 87/261)
آنها دلشان مي خواست شاگردهايشان اين گونه باشند، ولي ما خيلي با آنها فاصله داريم. ما اگر در مجلسي وارد شويم، درشهري به ما بي احترامي كنند، فحش بدهند، مسخره كننده، استهزاكنند خودمان را مي بازيم. به طور طبيعي، انسان دوست دارد آبرو و عزت داشته باشد، احترام داشته باشد.روان شناسان مي گويند: يكي از مهم ترين غرايز انسان غريزه صيانت از شخصيت است؛ حفظ احترام؛ آدم دلش بخواهد ديگران برايش ارزش و احترام قايل باشند.
فرض كنيد روزي اتفاق افتاد كه كسي گناهي مرتكب شد، خيانتي كرد- در گذشته اين چيزها بود. اشخاصي را كه كارهاي خيلي زشتي انجام مي دادند، مي آوردند و بين مردم مي گرداندند؛ آنها را معرفي مي كردند (تشهير)؛ مثلاً، گاهي لباسشان را درمي آورند يا به وضع زننده اي سوار الاغ برهنه مي كردند و درشهر مي گردانند تا مردم آنها را بشناسند؛ ديگران هم مرتكب چنين كارهايي نشوند، آدم بنشيند فكر كند اگر روزي بنا بود او را اين گونه در جامعه و حتي در يك روستا معرفي كنند؛ مثلا افساري برسرش ببندند و او را وادار كنند، چه برسرش مي آمد؟!
قرآن مي فرمايد: روز قيامت كساني هستند كه از طرف خدا به ملائكه خطاب مي رسد كه آنها را بگيرند و به زنجير بكشانند. (خذوه فغلوه) (حاقه/03) بگيريدش و اورا در غل و زنجير كنيد درصحراي محشر، جلوي چشم خلايق- مثلا- شيخي را كه عمري درميان مردم با عزت و احترام نمازجماعت مي خوانده و موعظه مي كرده است، بگيرند و با غل و زنجير به طرف جهنم بكشند. (ثم الجحيم صلوه ثم في سلسله ذرعها سبعون ذراعا فاسلكوه) (حاقه/ 13 و 23) سپس او را با زنجيري مي بندند كه طولش هفتاد ذراع است.
گوشه اي از عذاب هاي اخروي
حالا آنجا كه مي رود آن وقت چطور مي شود اول كه وارد جهنم شد پذيرايي اش مي كنند (فنزل من حميم) (واقعه/ 39)
شما وقتي مهمان به خانه تان مي آيد از او پذيرايي مي كنيد؛ اول يك استكان چاي برايش مي بريد. اولين پذيرايي كه از جهنمي مي شود آب جوشاني است كه برايش مي آورند كه وقتي مي خورد تمام امعا و احشايش مي سوزد؛ له مي شود (فقطع امعاءهم) (محمد/51) اين صريح قرآن است. اين اولين پذيرايي است. از بالاي سرش آب جوش روي سرش مي ريزند، در حالي كه شعله هاي آتش از اطراف به او حمله مي كنند؛ از پيش رو، ازپشت سر، از زير پا (و من تحت ارجلهم) (عنكبوت/55) لباسي هم به او مي پوشانند. چه لباسي (قطعت لهم ثياب من نار» (حج/91) لباسش هم آتش است. حالا لباس آتشي چگونه است، نمي دانيم؛ فقط خوب است توجه كنيم كه ديده ايد وقتي جايي را آسفالت مي كنند اول قير داغ كرده مي ريزند. براي جهنمي ها هم به تنشان به جاي لباس، مايعي جوشان مي ريزند؛ (سرابيلهم من قطران) (ابراهيم/05) كه وقتي شعله آتش به صورتشان مي رسد پوست صورتشان مي سوزد و كنده مي شود (تلفح وجوهم النار) (مؤمنون/ 401) حال اگر يك بار سوخت تمام شد؟ نه، الي الابد اين وضع ادامه دارد: (كلما نضجت جلودهم بدلناهم جلودا غيرها) (نساء 65) اي كاش فقط يك بار مي سوخت و تمام مي شد، ديگر خاكستر مي شد، اما اين وضع هميشگي است تا عذاب را بچشند، (ليذوقوا العذاب) (نساء/65) آن قدر تشنگي بر آنها اثر مي كند كه با همان حالت، وسط آتش و اين عذاب ها، دست به استغاثه برمي دارند. (و ان يستغيثوا يغاثوا بماء كالمهل يشوي الوجوه بئس الشراب و ساءت مرتفقا) (كهف/92 ) از بس تشنگي به آنها فشار مي آورد درخواست آب مي كنند، اما آبي كه به آنها مي دهند مثل آهن و مس ذوب شده است. نوشابه شان اين است. غذايشان چيست؟ (من غسلين) (حاقه/63)، از چرك و خون! آبي كه به آنها مي دهند آب جوشاني است كه امعاي آنها را له مي كند. ببينيد چقدر تشنگي در آنها اثر كرده است كه همين آب را هم با ولع مي خورند! (فشاربون شرب الهيم) (واقعه/55) آن هم مثل شتر تشنه اي كه وقتي به آب مي رسد سرش را مي گذارد و آب را مي بلعند! همين آب جوشان را مي بلعد. ما چگونه مي توانيم اينها را تصور كنيم؟ در دنيا كدام تشنگي و گرسنگي ما مانند اين است؟ اين نهايت بيچارگي شان است.
پيش مالك جهنم مي روند و خواهش مي كنند؛ چون در روايات است كه جهنمي ها خدا را از ياد مي برند؛ نمي دانند كه از چه كسي بايد استغاثه كنند. دايم داد و فرياد مي زنند، ولي نمي دانند از چه كسي چيزي بخواهند. ولي مالك جهنم را مي بينند كه اختيار دست اوست. به مالك جهنم مي گويند: دو تا خواهش داريم: (ادعوا ربكم يخفف عنا يوماً من العذاب) (غافر/94) يكي اينكه از خدا بخواه يك روز از عذاب ما كم كند. هزاران سال عذاب كشيده اند، بعد هم عذاب مي كشند. اما آن قدر بيچاره و مستأصل شده اند كه مي گويند: اقلأ بگو يك روزش را كم كند؛ (ادعوا ربكم يخفف عنا يوماً من العذاب)؛ اما جاي تخفيف نيست. دوم اينكه مي گويند: (و نادوا يا مالك ليقض علينا ربك) (زخرف/77) بگو خدا مرگ ما را برساند. اما به آنها مي گويند: اينجا ا زمرگ هم خبري نيست.كسي كه به اين عالم آمد، چه در بهشت باشد، چه در جهنم، ديگر مرگ ندارد.
درجايي مي فرمايد: (يود المجرم لو يفتدي من عذاب يومئذ ببنيه.) (معارج/11) اگر آدم بفهمد معناي اين آيه يعني چه، متنبه مي شود. ديده ايد اشخاصي كه ازدواج كرده اند و بچه دار نمي شوند، چقدر اين در و آن در مي زنند، نذر و نياز و دعا و دوا مي كنند؟ من بعضي اشخاص را ديده ام كه سال ها به شيوه هاي گوناگون، هركه هرچه گفته، عمل كرده، هر جا را نشان داده اند رفته، بلكه بچه دار شوند! بچه براي آدميزاد خيلي عزيز است. اما روز قيامت همين بچه هايي كه انسان همه عمرش را صرف اينها كرده، هرچه دزدي كرده به خاطر اينها بوده تا بچه هايش خوش باشند، مال حرام خورده، ربا خورده، وجوهاتش را نداده، براي اين بوده است كه يك چيزي براي بچه هايش بماند؛ اما روز قيامت، حاضر است بچه هايش را فدا كند؛ (يود المجرم لو يفتدي من عذاب يومئذ ببنيه)، همسرش و برادرش را بدهد: (وصا حبته و أخيه) (معارج/21)، و خويشان قبيله اش را كه هميشه حمايتش مي كردند: (وفصيلته التي تؤويه) (معارج/31)، و هركه را دوست دارد و اصلاً همه روي زمين را بدهد تا نجات پيدا كند: (و من في الأرض جميعاً ثم ينجيه.) (معارج/41) حاضر است همه كس و كارش؛ پدر، مادر، زن، فرزند، برادر، خواهر- همه كساني را كه روي زمين هستند- بدهد؛ مي گويد: همه اينها را بگيريد، هر كارشان مي خواهيد بكنيد، جهنم ببريد، اما مرا نجات دهيد. جواب چيست؟ (كلا انها لظي نزاعه للشوي) (معارج/ 51 و 61)؛ هرگز، اين آتشي است كه پوست از كله تان مي كند. اين اصطلاح قرآني است كه مي گويند: پوست از كله اش مي كنند: (نزاعه للشوي.) همين كه شعله آتش به طرف شخص جهنمي هجوم مي آورد پوستش كنده مي شود؛ مثل حيواني كه آن را روي آتش برشته كنند، پوستش كنده مي شود. تعبيرش اين است: (تلفح وجوههم النار و هم فيها كالحون) (مؤمنون/401)؛ آتش پوست هاي بدنشان را چروكيده مي كند، مي سوزد، خشك مي شود، چروكيده مي شود! حالا آدم بايد به اينها فكر كند. حقيقت اينها را كه نمي يابيم؛ غسلين گفته اند، اما واقعش را كه نمي توانيم درك كنيم. در روايت مي فرمايد: اگر يك قطره از «ضريع» در دنيا بيفتد، تمام موجودات زنده از گندش هلاك مي شوند! (همان/ 8/ 082) اين غذاي اهل جهنم است.
بهشت؛ سرايي ايمن از عذاب
همه اين عذاب ها براي چيست؟ خدا به انسان نعمت هاي بي شماري داده، راه را هم به او نشان داده است كه از اين راه برود تا برسد به جايي كه الي الابد در بهترين نعمت ها باشد. همه اينها را براي او آفريده اند. در وصف نعمت هاي اهل بهشت، زيباترين و نرم ترين لباس ها، خوشايندترين و شيرين ترين نوشابه ها، و بهترين غذاها را ذكر نموده است. هرچه را دوست داشته باشيد، آنچه به عقل ما هم نمي رسد و خدا مي داند كه آن بهتر است، خدا مي فرمايد: همه را براي شما فراهم كرده ايم، به شرط آنكه در زندگي قدري رعايت حلال و حرام بكنيد. نمي گويم گرسنگي بكشيد. غذاي حلال برايتان آفريده و به شما روزي داده است؛ قدري خودتان را نگه داريد! خدا هر خاستي در انسان قرار داده است؛ گرسنگي و تشنگي قرارداده، راه اشباعش را هم قرار داده، منتها ما حريصيم؛ به اندازه اي كه برايمان مفيد است و خدا قرارداده قانع نيستيم، مي خواهيم از حد خودمان تجاوز كنيم و به حرام بيفتيم. آن هم نتيجه اش است. آنهايي كه اين حرف ها را باور دارند كه قيامتي هست و حسابي و كتابي در كار است، مي دانند كه نهايت گناه، اين عذاب هاست.
از سوي ديگر، مي بينند خودشان هم ضعيفند و بايد هم اين را بفهمند. اگر فكر مي كنند كه مي توانند با قدرت خودشان، خود را از اين عذاب ها حفظ كنند، اين هم اشتباه است. وقتي به خطرهايي كه در پيش است و ضعفي كه دارند توجه مي كنند كه «الهي عقلي مغلوب و نفسي معيوب...» (مفاتيح الجنان/ دعاي صباح) آن وقت دست به دعا بلند مي كنند و مي گويند: (ربنا اصرف عنا عذاب جهنم) (فرقان/56) يا مي گويند: (فقنا عذاب النار) (آل عمران: 191)؛ ما را از عذاب دوزخي كه در معرضش هستيم حفظ كن، اين عذاب را از ما برگردان. خدا، هم كريم است، هم رحيم است و هم سريع الرضا. به طرف او برو و با او لجبازي نكن! ياغيگري نكن! كار با كريمان مشكل نيست. اما بايد بدانيم كه چه خطرهايي در پيش است. به اندازه اين خطرها، بيشتر در خانه خدا بناليم و از او بخواهيم تا ما را حفظ كند.

 



نافرماني مدني از نگاه دين

علي جواهردهي
چيستي نافرماني مدني
نافرماني مدني به معناي نافرماني و قانون گريزي به دور از خشونت، رفتاري است كه برخي از جوامع مدني براي ابراز مخالفت با سياست ها و قوانين بدان توسل جسته و آن را قانوني مي دانند.
البته از آن جايي كه نافرماني مدني همواره با هنجارشكني و قانون گريزي همراه است، نوعي رفتار به دور از مدنيت و بنيان هاي شهروندي تلقي مي شود؛ زيرا اصولاً مدنيت و تمدن به معناي جامعه مبتني بر قوانين نوشته شده و عمل به آن هاست. از اين رو، هر جامعه اي كه داراي قوانين كامل تر و استوارتر باشد و شهروندان آن، پاي بندي بيش تري نسبت به قانون از خود نشان دهند، متمدن تر به شمار مي آيند.
بنابراين نافرماني مدني، در تقابل كامل با مدنيت و اصول آن قرار مي گيرد و نمي توان براي آن مشروعيت عقلاني و عقلايي دست و پا كرد. نافرماني مدني مي تواند زمينه مناسبي براي هرج و مرج فراهم آورد و تمامي دستاوردهاي مدني جامعه اي را با خطر مواجه سازد؛ زيرا نافرماني مدني به اشخاص مي آموزد كه مي توان در شكل جمعي، قانون شكني كرد و هنجارهاي اجتماعي را ناديده گرفت و زير پا گذاشت. ادامه چنين روندي مي تواند به شكل فرهنگي به نسل هاي آينده منتقل شود و جامعه پذيري آنان را با مشكلات جدي مواجه سازد.
در بسياري از موارد، نافرماني مدني به خشونت و اغتشاش و آشوب مي انجامد. از اين رو كمتر كسي از خردمندان و روشنفكران آينده نگر، اين شيوه رفتارهاي اعتراض آميز را مي پذيرند.
اشكال نافرماني مدني
نافرماني مدني مي تواند به دو شكل نافرماني نسبت به قانون ها و نسبت به دولتمردان و رهبران عالي جامعه شكل گيرد. اگر نافرماني مدني نسبت به برخي از قوانين جزيي و سياست ها باشد، بيشتر مي توان نسبت به آن اغماض داشت و به شكلي آن را مديريت كرده و با عفو و گذشت از سوي دولتمردان، آن را سامان داد و مهار كرد.
اما نافرماني هايي كه نسبت به كل نظام از جمله نهادهاي رهبري كشوري انجام مي شود، به هيچ وجه قابل گذشت و اغماض نيست. از اين رو حتي در جوامع غربي و قانون مدار كه براساس جامعه مدني شكل گرفته است، نافرماني نسبت به اصل نظام را برنمي تابد.
اسلام و نافرماني مدني
اسلام نيز نافرماني مدني از نوع نخست را به عنوان فسق و فجور معرفي كرده و با نظام ها و سيستم هايي چون امر به معروف و نهي از منكر و حدود و تعزيرات در دنيا و تهديد در آخرت به عنوان گناه، به مقابله با اين رفتارهاي ناهنجار برخاسته است.
اسلام اما نافرماني مدني از نوع دوم را كه با اصل نظام و رهبري آن به مخالفت مي پردازد، به عنوان اهل بغي و شورش شناسايي كرده و به شدت نسبت به آن واكنش نشان مي دهد. اين تشديد مجازات و واكنش به گونه اي است كه شخص را از حوزه شهروندي بيرون مي كند و به عنوان مرتد، قوانين و مجازات سختي را براي وي اثبات مي كند.
در آيات 172 سوره بقره و 145 سوره انعام و 115سوره نحل به خوبي نشان مي دهد كه يك شهروند عادي از امت با نافرماني نسبت به امام و رهبر عادل جامعه، چگونه از همه حقوق خود محروم مي شود.
مي دانيم كه در شورش ها و اغتشاشات، نخستين چيزي كه در معرض خطر قرار مي گيرد، امنيت انسان است. شرايط به گونه اي تغيير مي يابد كه هيچ كس از امنيت جاني و مالي و عرضي برخوردار نمي باشد. در اين شرايط، آسايش نيز از انسان سلب مي شود و امنيت غذايي از ميان مي رود و بحران غذايي بروز مي كند. در اين حالت شهروندان عادي كه پيرو رهبر هستند و به اهل بغي نپيوسته اند مي توانند از غذايي كه در حالت عادي حرام است به اندازه از ميان بردن گرسنگي و تشنگي بخورند و گناهي نيز بر آنان نوشته نمي شود. اما شهرونداني كه مرتد شده (مائده آيه54) نمي توانند از اين غذاهاي حرام استفاده كنند و براي آنان حلال و مباح نمي شود؛ زيرا بغي و شورش آنان، حقوقي را از ايشان سلب مي كند كه از جمله بهره مندي از امكانات درحالت اضطراري است. اين بدان معناست كه شورش و نافرماني مدني نسبت به اصل نظام و رهبري مي تواند تشديد مجازات را به دنبال داشته باشد و از آن جايي كه دولت، نماد قدرت الهي و ادامه ولايت اوست، مي توان نسبت به اين افراد شورشي و آشوب گر، سخت گيري كرد و از در آمرزش و گذشت وارد نشود. به اين معنا كه خداوند نسبت به آنان مغفرت و گذشت نمي كند و بر ايشان رحمت نمي آورد و دولت ولايت مدار اسلامي عادي نيز مي بايست اين گونه عمل كند و نسبت به آنان هيچ گونه گذشت و عفو و عطوفتي نداشته باشد.
اميرمؤمنان(ع) كه در دوره حكومت عدالت محور خود با نخستين گروه شورشيان و آشوبگران داخلي مواجه شده بود، هيچ گونه اغماضي را در پيش نمي گيرد.
آن حضرت(ع) چنان كه خود به صراحت با قرائت آيه 54 سوره مائده تبيين مي كند، نخستين كسي است كه با اهل بغي و آشوبگران داخلي روبه رو مي شود و اين مرتدان از قانون را مجازات مي كند

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14