(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 4 آذر 1388- شماره 19521
 

داريوش همايون در استخدام برنامه «كتاب فرانكلين»

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




داريوش همايون در استخدام برنامه «كتاب فرانكلين»

مقالات همايون در دورأ بين 1960 تا 63 معمولاً بسيار نزديك به انتقاد علني از سياستهاي نظام بود. روش نوشتاري ابهام انگيز عامدانأ همايون، علامت نوشته هاي او شده بود. همايون در اين دوره چند بار توسط سانسور گران از كار معلق شد. بالاخره در سال 1963، عباس مسعودي، همايون را اخراج كرد، و علت اخراج نوشتن مقاله اي درباره ويتنام بود كه در حقيقت بدون هيچ ترديدي تفسيري بود از وضعيت ايران.
از 1959، همايون كار خود در انتشارات فرانكلين را به عنوان سردبير شروع كرد. عقيده او اين بود كه كتابهاي نويسندگان جوان ايراني را بصورت جيبي و ارزان منتشر كند و اين ابتكاري بسيار موفق بود. او دست چيني از اشعار نوي فارسي را تدوين كرده است و بزودي مجموعه اي از سفرنامه هايش را به چاپ خواهد رساند.
به عنوان رئيس اتحاديه جديدالتأسيس روزنامه نگاران (صنف نويسندگان روزنامه)، همايون براي ارتقأ كيفيت روزنامه نگاري و همچنين سطح حقوقها و شرايط كار تلاش فراواني كرده است. عليرغم مخالفت رئيس روزنامأ اطلاعات، سناتور عباس مسعودي، و ناشر كيهان، مصطفي مصباح زاده، اتحاديه همايون لااقل در حال حاضر وضع شكوفايي دارد.
داريوش همايون در سال 1964 جايزأ نيمن را از دانشگاه هاروارد اخذ كرد، او به عنوان اولين ايراني كه چنين افتخاري نصيبش شده است، قصد دارد سال آينده را در كمبريج ماساچوست بگذراند.
همايون هنوز هم نسبت به جبهه ملي هواخواهيهايي دارد، ولي به اين باور رسيده است كه نقش او بايد اين باشد كه از سياستهاي فعال پرهيز كرده و دربارأ وضعيت سياسي تا حداكثر ممكن بصورت بي طرفانه و منطقي به تفسير بپردازد. دوستانش زيركي سياسي او را تحسين كرده و او را يك بادنما مي خوانند. تحليل هاي سياسي او غالباً بنحو بيرحمانه اي صريح هستند. گاهي چنان به نظر مي رسد كه با سياستهاي جبهه ملي هم مخالف است. همايون از اين مطلب آگاه است و مي گويد وي بايد هواخواهيهاي سياسي خود را از ديدگاههايش در مورد وضعيت امور جدا نگهدارد.
همايون عقيده دارد كه جبهه ملي قديم مرده است و قبل از اين كه بتواند دست به كوچترين مبارزه اي با كنترل هاي شاه بزند، به رهبري و مسائل جديدي نياز دارد. او حس مي كند وظيفه اش اين است كه همچون پلي بين كساني كه داخل نظام كار مي كنند و آنهايي كه در خارج آن هستند، عمل كند، و يا چنان كه خودش مطرح مي كند، «بايد مطمئن شد كه امثال خداداد فرمانفرمائيان و حسين مهدوي ها هميشه در كنار يكديگر باقي مي مانند، هر چند مواضعشان با يكديگر تفاوت زيادي داشته باشد. »
همايون سفرهاي فراواني در خاورميانه و همچنين در اروپا ، خاوردور و آمريكا داشته است. او بطور دوره اي تفسيرنامه هاي سياسي، مجلات ادبي و روزنامه هاي آمريكا، انگليس ، فرانسه و آلمان را با وسواس زياد مي خواند. او بنحو بارزي از تحركات سياسي سراسر جهان مطلع است. همايون از دوران فعاليتش در سومكا، اطلاعاتي كامل درباره جزئيات فعاليتهاي كمونيستي در ايران دارد، اطلاعاتي كه وي مجاناً توزيع مي كند. به عنوان يك عضو جبهه ملي، با سابقأ چند دوره از تفكرات سياسي مخلتف، همايون از اكثر دوستان جبهه ملي خود عقايد بازتري دارد.
همايون از لحاظ ظاهري، 6 فوت و يك اينچ قد دارد و با وزرش مداوم هيكل مناسبي براي خود حفظ مي كند (در سالن ورزشي جبهه ملي «تاقيس» و معمولاً در كوههاي شمال تهران به كوهنوردي و راهپيمايي مي پردازد. همايون ظاهر بسيار مؤدب و دلپذيري دارد و به راحتي مي توان با وي گفتگو پرداخت. موي خود را بلند نگه مي دارد و اين سبب مي شود كه حتي از 37 سال سن خودش جوانتر به نظر برسد. او ازدواج نكرده و با مادرش كه تحت تكفل اوست، زندگي مي كند.
همايون علاوه بر زبان مادريش فارسي، انگليسي، فرانسه و آلماني را مي خواند و مي نويسد و صحبت مي كند.
بخش سياسي: ميلر
همايون، داريوش - 3
خيلي محرمانه
زمان: 10 اكتبر 1965-18/7/44
مكان: محل اقامت هرتز
صورت مذاكرات شركت كنندگان: همايون صنعتي، معاون برنامه هاي كتاب فرانكلين مارتين اف. هرتز، رايزن سفارت
موضوع: شاه و ذوب آهن، طرح باسوادي، داريوش همايون، رهبران جوان
شاه و ذوب آهن: صنعتي در يكي از گفتگوهاي اخيرش با شاه به وي گزارش داده است كه اطلاعيأ ذوب آهن تقريباً در تمام محافل روشنفكري جهان با استقبال روبرو شده است. ولي همچنين افزوده است كه برخي مطالب منفي هم در رابطه با ورود تعداد زيادي روس به ايران، كه قرار است به اين كشور بيايند، شنيده و از شاه پرسيده است آيا فكر مي كند اينك روسها نسبت به ايران احساس دوستي بيشتري مي كنند يا نه؟ بنا به اظهار صنعتي، شاه پاسخي بدين مضمون داده است: «هرگاه من به آمريكا مي روم با تابلوهاي تظاهر كنندگاني كه راه را بسته اند و شعارهايي عليه من و كشورم مي دهند روبرو مي شوم. زماني كه به روسيه رفتم در همه جا با صورتهاي خندان روبرو شدم، مردم در خيابانها صف كشيده بودند و پرچمهاي ايران را تكان مي دادند. » به نظر مي رسد شاه چنين ادامه داده باشد كه فكر مي كند رهبري جديد روسيه بيشتر نگران اوضاع داخلي روسيه است و فكر مي كند كه خطر ماجراجويي هاي نظامي روسيه كاهش يافته است.
از صنعتي پرسيدم آيا شاه واقعاً فكر مي كند كه مردم روسيه از نظام او طرفداري كرده و چند دانشجوي ايراني كه عليه او تظاهرات مي كنند، نمايندأ آرأ مردم آمريكا هستند. پاسخ او: «شما نبايد فكر كنيد كه شاه هميشه شاه است. به او به ديدأ يك انسان عادي هم بنگريد، انساني كه در معرض احساسات انساني قرار مي گيرد. روسها سمينار هاروارد بر پا نمي كنند. خانواده شاه در دادگاههاي روسيه قرباني نشده و در مطبوعات علناً مورد تمسخر و اهانت قرار نگرفته اند. هيچ «كايلر يانگي» د ر روسيه نيست كه در مجله «امور خارجي» مقاله بنويسد، و هيچ مجله اي نيست كه روشنفكران روسيه بخوانند و اولين ستونش را به يك طرفدار جبهه ملي اختصاص داده باشد. » صنعتي ادامه داد، شاه هنوز از لحاظ اصول طرفدار جهان آزاد است، ولي كمتر از قبل. مردم اين مسائل را حس مي كنند. اين يكي از دلايل بالا رفتن محبوبيت شاه در جامعأ روشنفكري است. اين مسائل غيرقابل لمس هستند، ولي صنعتي - كه خود را متخصص و كارشناس آرأ عمومي مي داند- تغييري قطعي را حس كرده است.
طرح باسوادي: برخلاف پيش بيني هاي تيره و تار ارسنجاني، شاه پس از كنگرأ اخير، علاقه اش را به مبارزه با بيسوادي از دست نداده است. اينك تصميم رسيم آن است كه مبارزه را در ساير نقاط كشور ادامه دهند. مناطق بعدي تهران، شيراز و بخشهايي از خوزستان هستند. پرسيدم آيا شاه كاربردهاي سياسي اين تفكر بنيادين را نيز پذيرفته است، كه از آن جمله شمول انواع تمايلات سياسي افراد در كميته هاي محلي است. صنعتي گفت ممكن است شاه از اين نظر به كاربردهاي وسيعتري از طرح قزوين دست نيافته باشد، ولي به صنعتي اختيار داده است تا دقيقاً بر همان اساس به كار خود ادامه دهد. همين حالا هم كميته تهران دو نفر از اعضاي جبهه ملي را در خود جاي داده است: يكي قاسميّه، يك بازاري مشهور، و ديگري پرفسور جناب از دانشگاه تهران.
در ضمن، شاه از نتايج كنفرانس پيكار با بيسوادي تهران خوشنود است. كنفرانس 250 هزار دلار مخارج در بر داشت، با اين وجود نظر بر اين است كه پول در جاي خوبي مصرف شده است. زير اين كنفرانس احترام ايران را نزد بسياري از هيئت هاي كشورهاي توسعه نيافته، بخصوص هيئتهاي آمريكاي جنوبي بالاتر برد. گفته مي شود بعضي از هيئت ها و ديداركنندگان اظهار داشته اند كه ايران نياز ندارد خود را به صورت كشوري توسعه نيافته معرفي كند و صنعتي گفت در پاسخ اين حرف گفته«ايران ثروتمندترين كشور توسعه نيافته است. » شاه اينك يك برنامه ديگر را تصويب كرده است تا ايران را در رابطه با مبارزه با بيسوادي مشهور نگه دارد: قرار است از تمام كشورهاي دنيا، روشنفكران و چهره هاي مشهوري به تهران دعوت شوند و در اين باره به بحث بنشينند كه چگونه مي توان در رابطه با موضوع بيسوادي مردم جهان را حساس تر نمود.
داريوش همايون: (اين روزنامه نگار سابق، با استعداد و جوان با سابقه جبهه ملي اخيراً از آمريكا بازگشته است، وي در آنجا از بورس نيمن در دانشگاه هاروارد استفاده مي كرده است. او در استخدام برنامه كتابهاي فرانكلين است. قابل ذكر است كه همايون رساله بسيار خوبي براي سمينار هاروارد نوشت، و در آن به توصيف وضعيت ناسالم سياسي ايران و نارضايتي روشنفكران پرداخت، و خواستار اتحاد تمام نيروهاي ملي گرا، به خصوص عناصر روحاني و روشفنكران شد. رساله او عليرغم متن انتقادي اش، معتدل است. صنعتي چند ماه پيش به من گفته بود كه وقتي در آمريكا بوده، با همايون دربارأ اين رساله به بحث پرداخته و همايون موافقت كرده است كه صنعتي آن را به شاه بدهد. من در آن موقع گفتم فكر نمي كند اين كار نفعي براي همايون داشته باشد. ولي معلوم شد من اشتباه مي كرده ام. )
صنعتي گفت اخيراً اسدالله علم دربارأ وضعيت همايون از او سؤال كرده است. صنعتي به وي گفته كه همايون در تهران است. علم پرسيده است كه مي تواند او را ببيند. مصاحبه اي ترتيب داده شد، ولي علم آن را كافي ندانست و از همايون دعوت كرد تا به هنگام صرف صبحانه دوباره به بحث بنشينند. چند روز بعد هم نخست وزير از همايون خواست تا او را ببيند و ملاقات و گفتگوي دلپذير و دوستانه اي بر پا گرديد. پرسيدم آيا نظام سعي دارد همايون را «بخرد». صنعتي درباره اين سؤال به فكر پرداخت و سپس گفت احتمال پذيرش يك شغل دولتي توسط همايون وجود ندارد، ولي او هم ممكن است مثل خود صنعتي بعضي مأموريت هاي گاه به گاهي را بپذيرد و همكاري كند. سكوتي برقرار شد. آنگاه صنعتي گفت: البته مسئله اصلي اين است كه آيا شخص مي تواند با اين نحوه همكاريها، هيچ گونه نفوذ حقيقي برنظام داشته باشد».
رهبران جوان: در ادامه پيگيري پروژأ گستردأ هيئت نمايندگي ما براي ثبت نام ايرانيان جواني كه احتمال دارد در آينده مقامات كليدي و رهبري ايران را در دست بگيرند، از صنعتي پرسيدم آيا هيچ كدام از آنها را سراغ دارد كه ديوانسالار (بوروكرات) نباشند. او اين اسامي را به من معرفي كرد: خيامي، كه رياست يك كارخانه اتوبوس سازي را به عهده دارد. وي كه ابتدا راننده اتوبوس بوده، تاجر بسيار موفق و زرنگي است، ولي به امور عام المنفعه علاقه بسياري دارد. مهاجر ، كه كتاب وي درباره صحاري ايران برنده جايزه يونسكو شده است و به نظر با سرعت مدارج ترقي را طي مي كند. صنعتي مرا به يك خلاصه مفيد و مختصر بيوگرافيك در پايان كتاب نامبرده ارجاع داد. دكتر اسلامي، كه نمايشنامأ اخيرش در رابطه با رسوائي پروفومو به چندين زبان خارجي ترجمه شده است. انوار، يك هنرمند نويسنده و فيلمساز ديگر است كه شخصيت بسيار جذاب، برش و تخيل خوبي دارد. آن گاه صنعتي سه ديوانسالار را به ليست ما اضافه كرد: راسخ از سازمان برنامه، صدوقي از شوراي عالي اجرايي كه آينده اي روشن از نظر صنعتي داشته و زبان انگليسي را بخوبي صحبت مي كند، هر چند هيچ گاه در خارج نبوده است، و منوچهر تسليمي از وزارت آموزش و پرورش كه سالها مسئول تربيت معلم بوده به و گفته صنعتي در پشت پرده از نفوذ بسياري برخوردار است. (معلم ها عملاً در سال 1961 باعث سقوط دولت شريف امامي شدند).
بخش سياسي: هرتز
همايون، داريوش - 4
15 اكتبر 1965 - 23/7/44
خيلي محرمانه
عاليجناب مارتين اف. هرتز، رايزن سياسي سفارت آمريكا، تهران
مارتين عزيز:
همين الان نامه ات درباره داريوش همايون را دريافت كردم. او دست به بازي خطرناكي زده است. ولي تابحال توانسته است با دقت و ظرافت خود را نگه دارد. نمي دانم علم چه در سر دارد. جو هاتفي، رئيس (دانشگاه) پهلوي استعفا داده است - شايد علم مي خواهد داريوش جاي او را بگيرد، داريوش بنحو غريبي، فكر مي كنم بي رحمانه، صادق است. بيشتر از تمام ايرانيهايي كه مي شناسم، او مي تواند خود را از مشاغل و تعهدات قبلي اش به راحتي جدا كند. وي به راحتي و خونسردي دليل خواهد آورد كه مشاغل قبلي اش اينك ارزشي ندارند. او خود را «حاجي بابا» مي خواند و حق هم دارد. بعضي از دوستانش او را فرصت طلب، بي اعتقاد و غيرقابل اعتماد مي دانند. مثلاً حسين (مهدوي) و سيروس (غني ) چنين فكر مي كنند، ولي به دلايلي كاملاً متفاوت، سيروس حاجي بابائيسم داريوش را در رابطه با «طبقه» او مي داند، (موضع سيروس، درباره داريوش خيلي پيچيده است، ولي فكر مي كنم علت اصلي همان باشد)؛ حسين هم كه خود عميقاً به اصول بسيار محكم و محصول تجربيات دردناكش معتقد است. همان طور كه مي دانيد داريوش يك دوست بسيار نزديك است. من او را رفيقي قابل تحسين، فكري فعال و از لحاظ اطلاعات سياسي، سرچشمأ پايان ناپذيري از اطلاعات يافته ام، تنها چيزي كه لازم است، طرح سؤالاتي درست مي باشد.
سمينار هاروارد از نظر من سه رساله خوب ارائه داد، كه بهترين آنها را يك روس بنام علي اف تهيه كرده بود. آن تحليلي استادانه از تفكر جديد ايراني بود كه بصورت انتقادي اديبانه ارائه شده بود. رساله حسين طوري طراحي شده بود كه دو موضوع را برساند: ابتدا، بحث درباره اصلاحات ارضي از ديدگاهي ملي گرايانه، و دوّم نمايش توانائيهاي سياسي او. وي در هر دو موضوع موفق بود. دومي در برخورد مخاطبين آشكار شد و امكان انعكاس آن در كاغذ وجود نداشت. رساله داريوش را هم از اين جهت عالي مي دانم كه در شرايط خاصي ارائه مي شد و تا حدي هم بخاطر عذابي است كه او براي تهيه آن متحمل شده بود. مخاطبين سمينار هاروارد را در نظر بگير(كه او از تركيب آنها كاملاً مطلع بود): اكثراً دانشجويان ملي گراي زرنگ، اساتيد مسائل ايران (كه اكثر آنها بسيار مطلع بودند)، گروهي از اساتيد دانشگاه هاروارد كه در نظر همايون بسيار محترم بودند، مأمورين ساواك (كه او آنها را شناخت)، مأمورين «سيا» (آنها را هم شناخت) و مهمتر از همه دوستان بسيار نزديك، باارزش و خرده بين او. تحليلهاي داريوش مورد استقبال خوبي قرار نگرفت. آنها همان طور كه خودش هم مي دانست، بلايي سياسي براي او بودند. پذيرفته نشد كه تحليل او ربط صحيحي با مشكل داشته باشد. اكثر حضار جلسه، سازش هاي صلح آميزي كه او ارائه مي داد را غير ممكن مي دانستند. من آن را تحليل بسيار ماهرانه مي دانم. اين تحليلي است از سياستهاي حقيقي آن زمان ايران. آنچه او در آن زمان پيشنهاد كرده بود تنها چيزهاي ممكن بود. از سوي ديگر تحليل حسين به فراسوي وضعيت فعلي رفته، و براساس چيزي بنا شده بود كه او آروز داشت ايران چنان بشود. داريوش خود را فقط به چيزهايي محدود كرده بود كه در حال حاضر وجود دارند. البته او در محافل خصوصي به همان اميدواري حسين است، ولي اين مطلب ديگري است. فكر مي كنم رساله هاي حسين و داريوش را بايد با دو روش كاملاً متفاوت مدّنظر قرار داد. نقش سياسي آنها هم بسيار متفاوتند: داريوش يك مفسّر، و حسين يك رهبر حزبي است.
به اميد ديدار، حرفهاي زيادي براي گفتن به تو داريم. سلام گرم ما را به اليزابت هم برسان.
ارادتمند، ويليام گرين ميلر
توجه: رضا صدوقي تمام تابستان اينجا بود و در رابطه با مشكلات گوناگون اداره دولت كار مي كرد. او مدت زيادي را در كنگره و مؤسسات رفاهي ما مي گذراند. فكر مي كنم آدم جالبي است- - او از دوستان نزديك داريوش همايون است. برخلاف بسياري از دوستان ما از خانواده بسيار محقري است و فقط از طريق هوش و زيركي خودش به پست فعلي رسيده است.
همايون، داريوش - 5
يادداشت براي بايگاني
خيلي محرمانه
بخش اقتصادي - آقاي اليوت
پريشب سيروس غني حدود يك ساعت دربارأ داريوش همايون چرت و پرت گفت. او گفت متحير شده است. چند بار با همايون ملاقات كرده، ولي هرگز به وضوح نفهميده بود كه همايون چه در سر دارد. او گفت فريدون مهدوي هم همين قدر گيج شده است. سيروس در اين زمينه جزئيات بسياري را عنوان نمود و مشخص شد كه همايون نكات متعدد و بعضاً متناقضي را مطرح كرده است: (الف) مخالفين بايد با يكديگر متحد باشند، (ب) درباره اين كه اشكال كار نظام چيست و چه مي توان در اين مورد انجام داد، گفتني ها بسيار است، (ج) آيا شخص مي تواند بدون از دست دادن عقايد شخصي خود با نظام همكاري كند؟ (د) احياي ملي گرايي - - همايون بارها از ذوالفقار علي بوتو تعريف كرده است - (هـ) آيا كساني چون خداداد فرمانفرمائيان و علينقي عاليخاني به نفع كشورشان كار نمي كنند؟ (و) آيا صنعتي كار مفيدي انجام نمي دهد؟
وقتي سعي كردم از اين تحيّر ظاهري سيروس نتيجه گيري كنم، وي آن را تكذيب نمود، ولي كاملاً آشكار است كه (الف) او و مهدوي و دوستاني چون ايرج ولي پور كاملاً به همايون اعتماد ندارند، (ب)آنها هنوز نسبت به صنعتي بدبين هستند (رئيس و حامي همايون)، زيرا در مذاكرات سال 1963 بين نظام و جبهه ملي، ظاهراً صنعتي جانب ساواك را گرفته بود، (ج) آنها متحيّر و كمي ناراحت هستند كه چرا همايون نيامده و بطور صريح نگفته كه براي كار كردن با دولت اغوا شده است، (د) آنها نسبت به نوع ملي گرايي او كه هميشه افراطي بوده است، مشكوكند و نمي توانند بپذيرند كه نامبرده اين همه از بوتو تعريف مي كند، (هص) آنها بخصوص از اين حرف او عصباني هستند كه از عاليخاني به عنوان كسي كه در حال انجام كار مفيدي مي باشد، ياد كرده است.
مذاكرات بي نتيجه بود. يك جا سيروس احتمالاً به آنچه در قلب داشت نزديك شد و آن زماني بود كه گفت: اگر داريوش به ما گفته بود (غني و مهدوي ) كه وضع ما خوب است، چون براي مؤسسات خصوصي كار مي كنيم و پول خوبي به دست مي آوريم، و بنابراين نبايد درباره كسي كه مي خواهد براي نظام كار كند، سوءظن داشته باشيم، زيرا هيچ راه ديگري براي ترقي و موفقيت او وجود ندارد- - اگر اين را گفته بود، جوابي برايش نداشتيم. ولي به نظر مي رسد كه همايون براي رسيدن به مقصود راه غير مستقيم را در پيش گرفته است. ظاهراً علم به او شغلي در شيراز پيشنهاد كرده است. سيروس اظهار داشت كه همايون هرگز عضو مجمع ( جبهه ملي ميانه رو) نبوده است. او امتيازاتي كه سيروس و دوستانش در كودكي داشته اند، نداشته، و هميشه داراي «عقايدي عجيب» در رابطه با امور خارجي بوده است. ولي با اين حال، از اعضاي اصلي سازمان فاشيستي « سومكا» بوده است. به نظر مي رسيد سيروس آماده مي شود تا اسم داريوش همايون را خط بزند.
بخش سياسي: هرتز 20 اكتبر 1965 - 28/7/44
پاورقي

 

(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14