(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 18 آذر 1388- شماره 19530
 

خواص و عوام از نگاه رهبر معظم انقلاب

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




خواص و عوام از نگاه رهبر معظم انقلاب

اشاره :
زندگي انسان ها در ادوار و زمانهاي مختلف، گرچه در هر مقطع، شكل متمايز و منحصر به فردي از نظر فرهنگ، حكومت، اقتصاد، جمعيت، قدرت و. . . دارد؛ امّا از نظر سنتهاي تاريخي حاكم بر رفتار و اعمال اجتماعي، سراسر شباهت و همانندي است. آن گونه كه اميرالمؤمنين علي(ع) مي فرمايند: «از حال فرزندان اسماعيل و فرزندان يعقوب عبرت گيريد، هان كه چقدر حالات (ملّتها) مشابه و صفات و افعالشان شبيه همديگر است. »
اين شباهت در صفات و رفتار، تا حدي است كه حوادث و رخدادهاي گذشته مي تواند براي آيندگان عبرت، پند و تجربه باشد.
« تاريخ»، شرح زندگي جوامع انسان هاست و جامعأ انساني نيز تابع اصول و قواعدي است كه در هر دوره، با حصول شرايطش، قابل تكرار است. از اين رو مطالعأ تاريخ، عموماً و بررسي تاريخ جوامع مسلمانان كه براساس الگوهاي ديني اداره مي شوند، خصوصاً، براي جامعأ اسلامي ما آموزنده و راهگشا خواهد بود.
تاريخ را همچنين مي توان از زواياي متفاوتي مورد بررسي قرار داد. يكي از اين زوايا، مطالعأ زندگي و شيوأ حركت تاريخ سازان مقاطع مختلف زندگي بشر است. در يك تقسيم بندي كلي، جامعأ انساني به دو گروه عوام و خواص، پيشرو و دنباله رو، اهل تفكر، تحقيق و تحليل گر و آنان كه اهل تحليل و تحقيق نيستند، تقسيم مي شوند. هركدام از اين دو گروه داراي تعريفي است كه از افراد گروه ديگر متمايز مي شود. دستأ اوّل را با صفاتي چون عوام، دنباله رو و مقلّد برشمرديم. اين گروه در صحنأ رخدادهاي اجتماع، قدرت تحليل و درك مسائل را ندارند و چون موج، بر اثر وزش باد، به سمتي حركت مي كنند. نظام حاكم بر جامعه را بسرعت مي پذيرند و بسرعت نيز رنگ عوض مي كنند.
اين گروه رفتار خود را با تفكر، تحقيق و تحليل انجام نمي دهند؛ بلكه بيشتر به تقليد از ديگران مي پردارند.
البته هرگز عوام بودن و نداشتن قدرت تفكر و تحليل، به معناي نداشتن تحصيلات علمي نيست، اي بسا درس خوانده اي كه تحصيلات عاليه هم دارد؛ اما عوام است؛ و مدرسه نرفته اي كه قوّأ تفكر، تحقيق و تدبّر در مسائل را دارد.
گروه دوم كه اصطلاح هاي آگاهان، خواص، پيشرو، اهل تحقيق و تحليل براي آنان به كار برديم، كساني هستند كه رفتار و اعمال خود را براساس تحقيق و آگاهي انتخاب مي كنند. پيش از حركت، راه را شناسايي مي كنند، جهت انتخاب مسير و علت آن را مي دانند، براساس مطالعه تصميم گيري مي كنند و كمتر تابع موج تبليغات و حركت انبوه خلق هستند. اين گروه هستند كه حوادث را خلق مي كنند و دسته اوّل را مطابق ميل خود وارد عمل مي كنند. از اين جهت، بي مناسبت نيست كه پيشرفت و عقب ماندگي، خوبي و بدي، و فراز و نشيب جامعه را به اين گروه نسبت مي دهند.
مجموعه اي كه از اين پس در اين صفحه منتشر مي شود، به بررسي سخنان رهبر معظم انقلاب درباره شناخت نمونه هاي تاريخي، جهت گيري و عمل خواص و پيامدهاي اين اعمال در حيات سياسي- اجتماعي مسلمانان مي پردازد. اين مجموعه توسط مؤسسه فرهنگي قدر ولايت تحت عنوان «خواص و لحظه هاي تاريخ ساز» منتشر شده است.
سرويس پاورقي كيهان
خواص و عوام
سخنراني رهبر معظّم انقلاب اسلامي، حضرت آيت ا لله العظمي خامنه اي مدظلّه در حسينيأ لشكر 27 محمّد رسول ا لله (ص)
20/3/1375
بسم ا لله الرّحمن الرّحيم
اللهم سدّد السنتنا بالصواب والحكمه.
جهاد در فرهنگ اسلامي
يكي از چيزهاي برجسته در فرهنگ اسلامي - كه البته مصداقهاي بارزي هم بيشتر در تاريخ صدر اسلام و كمتر در طول زمان دارد - عبارت است از فرهنگ رزمندگي و جهاد. جهاد هم فقط جهاد در ميدان جنگ نيست. هر چيزي كه هم تلاش باشد، هم در مقابلأ با دشمن، اين جهاد است. درست توجه بفرماييد: بعضي ممكن است يك كاري را انجام بدهند؛ زحمت هم بكشند؛ بگويند ما داريم جهاد مي كنيم. نه، يك شرط جهاد اين است كه در مقابلأ با دشمن باشد. البته يك وقت در ميدان جنگ مسلحانه است؛ اين جهاد رزمي است. يك وقت در ميدان سياست است؛ اين جهاد سياسي است. يك وقت در ميدان فرهنگ است؛ اين جهاد فرهنگي است. يك وقت در ميدان سازندگي است؛ اين جهاد سازندگي است و البته ميدانهاي ديگري هم هست. شرط اوّل اين است كه تلاش در آن باشد؛ كوشش باشد و شرط دوم اين كه در مقابل دشمن باشد.
در فرهنگ اسلامي، اين چيز برجسته اي است كه نمونه هايي هم در ميدانهاي مختلف دارد. امروز هم، از وقتي كه نداي مقابلأ با رژيم منحوس پهلوي از حلقوم امام رضوان ا لله عليه و همكاران ايشان - در آن روز، در سال 1431 - بيرون آمد؛ اين جهاد شروع شد. قبل از آن هم بود؛ اما پراكنده بود، كم بود، كم اهميت بود. از وقتي اين مبارزه شروع شد، اهميت پيدا كرد تا به پيروزي اين جهاد رسيد كه پيروزي انقلاب بود. بعد از آن هم تا امروز، دايماً در اين كشور جهاد بوده است. چون ما دشمن داريم و چون دشمنان ما، از لحاظ نيروي مادّي قوي هستند؛ چون اطراف و جوانب ما را - از همه جهت - دشمنها گرفته اند و جداً در صدد دشمني هستند. در قضيأ دشمني با ايران اسلامي، شوخي نمي كنند؛ چون مي خواهند از هر راهي كه شد ضربه بزنند.
جهاد فكري
پس در ايران اسلامي، هر كسي كه به نحوي در مقابل اين دشمن - كه از اطراف، تيرهاي زهرآگين را به پيكر اين انقلاب و اين كشور اسلامي نشانه رفته است - تلاشي بكند؛ اين جهاد في سيبل ا لله كرده است و بحمدا لله شعلأ جهاد بوده است و هست و خواهد بود. البته يكي از اين جهادها هم، جهاد فكري است. يعني چون ممكن است دشمن ما را غافل كند و فكر ما را منحرف و دچار خطا و اشتباه بكند؛ هر كسي كه در راه روشنگري فكر مردم، تلاشي بكند؛ از يك انحرافي جلوگيري كند؛ از يك سوء فهمي مانع بشود؛ چون در مقابلأ با دشمن است؛ جهاد است. شايد امروز، جهاد مهمي هم محسوب مي شود.
ايران، كانون جهاد
پس عزيزان من، امروز كشور ما كانون جهاد است. از اين جهت هم هيچ نگراني يي نداريم. الحمد لله مسؤولين كشور خوبند. در رأس كشور، الان شخصيتهاي مؤمن و مجاهد و آگاه و صميمي هستند؛ اينها را توجه داشته باشيد. يك شخصيتي مثل ريئس جمهور ما - آقاي هاشمي رفسنجاني كه يك شخصيت مجاهد و مبارزي است - كه عمرش را در جهاد گذارنده، الان هم شب و روز جهاد مي كند. مسؤولين ديگر بخشهاي مختلف - مجلس، قوّأ قضاييه ، نيروهاي مسلح، آحاد مردم - همه در حال جهادند. ممكلت، ممكلت جهاد في سبيل ا لله است. از اين جهت، من كه بيشتر سنگيني بارم اين است كه نگاه كنم، ببينم كجا اين شعلأ جهاد دارد فروكش مي كند و به كمك پروردگار نگذارم؛ كجا اشتباه كاري مي شود؛ جلوي آن را بگيرم - كه مسؤوليت اصلي من اين چيزهاست - من از وجود جهاد در وضع كنوني كشور، نگران نيستم. اين را شما بدانيد. منتها در قرآن يك چيزي هست كه آن ما را به فكر مي اندازد!
عبرت گرفتن از تاريخ
قرآن به ما مي گويد كه شما نگاه كنيد و از گذشتأ تاريخ درس بگيريد. حالا ممكن است بعضيها بنشينند؛ فلسفه بافي كنند كه گذشته براي امروز، نمي تواند سرمشق باشد. اين حرفها را بعضيها مي گويند. مي خواهند اينها را با شيوه هاي فلسفي - به خيال خودشان - درست كنند؛ نمي توانند! كاري به كار آنها نداريم.
قرآن، صادق مصدّق است و ما را به عبرت گرفتن از تاريخ دعوت مي كند. عبرت گرفتن از تاريخ، يعني همين نگراني يي كه من الان عرض كردم. چون در تاريخ چيزي هست كه اگر بخواهيم از آن عبرت بگيريم؛ بايد دغدغه داشته باشيم. اين دغدغه، مربوط به آينده است. چرا؟ اين دغدغه براي چيست؟ مگر چه اتفاقي افتاده است؟
عبرتهاي عاشورا
اتفاقي كه افتاده است؛ در صدر اسلام است. من يك وقتي گفتم كه جا دارد اگر ملت اسلام فكر كند كه چرا پنجاه سال بعد از وفات پيغمبر(ص)، كار كشور اسلامي به جايي رسيده باشد كه همين مردم مسلمان، از وزيرشان، اميرشان، سردارشان، عالمشان، قاضي شان و قاري شان، در كوفه و كربلا جمع بشوند و جگر گوشأ همين پيغمبر را، با آن وضع فجيع، به خاك و خون بكشند!؟ بايد به فكر آدم، خوب فرو برود كه چرا اين طوري شد؟! من دو سه سال پيش، اين را در يك صبحتي مطرح كردم، به عنوان عبرتهاي عاشورا؛ البته درسهاي عاشورا جداست، درس شجاعت، درس ايثار و امثال آن. مهمتر از درسهاي عاشورا، عبرتهاي عاشورا است. من اين را قبلاً گفته ام. كار به جايي برسد كه جلوي چشم مردم، حرم پيغمبر را در كوچه و بازار بياورند و به اينها تهمت خارجي بزنند! معناي خارجي اين نيست كه اينها از كشور خارج آمدند؛ خارجي به معناي امروز به كار نمي رود. خارجي يعني جزو خوارج، يعني خروج كننده. در اسلام يك فرهنگ است كه اگر كسي عليه امام عادل خروج و قيام بكند؛ لعنت خدا و رسول و مؤمنين، عليه چنين كسي است. خارجي يعني اين. يعني كسي كه عليه امام عادلي خروج مي كند لذا همأ مردم مسلمان آن روز، از خارجيها- از خروج كننده ها - بدشان مي آمد. «من خرج علي امام عادل فدمه هدر» در اسلام كسي كه خروج كند، قيام كند عليه يك امام عادل، خون او هدر است؛ اسلامي كه اين قدر به خون مردم اهميت مي دهد.
اينها آمدند پسر پيغمبر، پسر فاطمأ زهرا، پسر اميرالمؤمنين را به عنوان خروج كنندأ بر امام عادل - كه آن امام عادل، يزيد بن معاويه است- معرفي كردند و كارشان گرفت! آنها كه دستگاه ظالمند؛ دلشان هر چه مي خواهد مي گويند. چرا مردم باور كنند!؟ چرا مردم ساكت بمانند!؟
چرا امت اسلامي دچار غفلت و سستي شد؟
آن چيزي كه من را دچار دغدغه مي كند؛ اين جاي قضيه است؛ ملتفتيد؟! من مي گويم چه شد كه كار به اين جا رسيد؟ چرا امت اسلامي كه آن قدر نسبت به جزييات احكام اسلامي و آيات قرآني دقّت داشت؛ در يك چنين قضيأ واضحي، اين قدر دچار غفلت و سستي و سهل انگاري بشود كه يك چنين فاجعه يي به وجود بيايد؟! اين مسأله، انسان را نگران مي كند. مگر ما از جامعأ زمان پيغمبر و اميرالمؤمنين قرصتر و محكمتريم؟ چه كار كنيم كه آن طوري نشود؟
البته آن سؤالي كه ما گفتيم چه شد، كسي جواب نداده است؛ جوابش پيش خودم هست. كسي كه در اين مورد صحبت نكرده است؛ اين را عرض مي كنم - صحبتهايي شده است؛ اما كافي و وافي نيست - من امروز مختصري در اين باره صحبت مي كنم. البته نسبت به اصل قضيه، كوتاه خواهد بود. من سر رشتأ مطلب را به دست ذهن شما مي سپارم، تا شما خودتان روي اين قضيه فكر كنيد. كساني كه اهل انديشه هستند؛ اهل مطالعه هستند؛ دنبال اين رشته بروند. كساني كه اهل كار و عملند؛ دنبال اين بروند كه چگونه مي شود جلوي اين را گرفت؟
بايد جلوي تكرار تاريخ را بگيريم
اگر امروز من و شما جلوي اين قضيه را نگيريم- ممكن است پنجاه سال ديگر، ممكن است پنج سال ديگر، ممكن است ده سال ديگر - يك وقت ديديد جامعأ اسلامي ما هم، كارش به آن جا رسيد! تعجب نكنيد. مگر چشمان تيزي تا اعماق را ببيند. نگهبان اميني راه را نشان بدهد. مردم صاحب فكري كار را هدايت كنند و اراده هاي محكمي پشتوانأ اين حركت باشد. البته آن وقت خاكريز محكمي خواهد بود؛ دژ محكمي خواهد بود؛ كسي نخواهد توانست نفوذ بكند والاّ اگر رها كرديم؛ باز همان وضعيت پيش مي آيد! آن وقت همأ اين خونها هدر خواهد رفت.
در آن عهد، كار به جايي رسيد كه پسر و نوأ كساني كه در جنگ بدر، به دست اميرالمؤمنين و حمزه و بقيأ سرداران اسلام، به درك رفته بودند؛ پسر همان افراد، نوأ همان افراد، جاي پيغمبر نشست و سر جگر گوشأ پيغمبر را جلوي خود گذاشت و با چوب خيزران به لب و دندان او زد و گفت:
ليت اشياخي ببدر شهدواجزع الخزرج من وقع الاسل
يعني كشته هاي ما در جنگ بدر بلند شوند؛ ببينند كه ما با كشنده هاشان چه كار كرديم. اين طوري شد!
اين جاست كه قرآن مي گويد عبرت بگيريد. اين جاست كه مي گويد قل سيروا في الارض. در سرزمين تاريخ سير كنيد، ببينيد كه چه اتفاقي افتاده است؛ خودتان را بر حذر بداريد. من براي اين كه اين معنا، ان شأا لله در فرهنگ كنوني كشور ما، به وسيلأ انسانهاي صاحب رأي و نظر و فكر حركت بكند و راه بيفتد؛ امروز يك مختصري براي شما صحبت مي كنم.
خواص و عوام در جامعه
ببينيد عزيزان من، به جماعت بشري كه نگاه كنيد؛ در هر جامعه يي، در هر كشوري، مردم با يك ديد، با يك برش، به دو قسم تقسيم مي شوند. يك قسم كساني كه از روي فكر و فهميدگي و آگاهي و تصميم گيري كار مي كنند؛ يك راهي را مي شناسند و دنبال آن راه حركت مي كنند - خوب و بدش را كار نداريم -يك قسم اينها هستند؛ اسم اينها را خواص بگذاريم. يك قسم هم كساني هستند كه نه، دنبال اين نيستند كه ببينند چه راهي درست است؛ چه حركتي صحيح است؛ بفهمند؛ بسنجند؛ تحليل كنند؛ درك كنند. مي بينند كه جوّ اين طوري است؛ دنبال آن جوّ حركت مي كنند. اسم اين را بگذاريم عوام. پس جامعه را مي شود به خواص و عوام تقسيم كرد. حالا دقّت كنيد: من نكته اي را دربارأ اين خواص و عوام بگويم كه اشتباه نشود. خواص چه كساني هستند؟ آيا يك قشر خاصي هستند؟ نه، در بين اينهايي كه ما مي گوييم « خواص»، آدمهاي با سواد هم هست، آدمهاي بي سواد هم هست. گاهي كسي بي سواد است؛ اما جزو خواص است؛ مي فهمد كه چه كار مي كند. از روي تصميم گيري و تشخيص عمل مي كند ولو درس نخوانده و مدرسه نرفته است، مدرك ندارد؛ لباس روحاني ندارد؛ اما مي فهمد كه قضيه چيست. در دوران انقلاب - يعني پيش از پيروزي انقلاب - من در ايرانشهر تبعيد بودم. از يك شهري از نزديكيهاي ما، چند نفر بودند كه يكي از آنان راننده بود. آدمهاي اهل فرهنگ و معرفت نبودند. به حسب ظاهر به اينها عامي مي گفتند؛ اما جزو خواص بودند. اينها مرتّب ايرانشهر، ديدن ما مي آمدند و قضيأ مذاكرات خودشان را با روحاني شهرشان مي گفتند. آن روحاني شهر هم آدم خوبي بود؛ منتهي عوام بود! ملاحظه مي كنيد؛ رانندأ كمپرسي جزو خواص بود؛ آن روحاني محترم پيشنماز، جزو عوام بود. مثلاً آن روحاني مي گفت: چرا وقتي كه اسم پيغمبر مي آيد؛ يك صلوات مي فرستيد؛ اسم اين آقا كه مي آيد؛ سه صلوات مي فرستيد؟ نمي فهميد! آن راننده به او جواب مي داد؛ مي گفت: آن روزي كه ديگر مبارزه يي نداشته باشيم؛ اسلام بر همه جا فايق بشود؛ انقلاب پيروز بشود؛ ما همان سه صلوات را هم نمي فرستيم. يك صلوات را هم نمي فرستيم. امروز اين سه صلوات، مبارزه است. او (راننده) مي فهميد ولي او (روحاني) نمي فهميد! توجه كنيد.
ويژگي هاي خواص
اين را مثال زدم براي اين كه بدانيد خواص كه مي گوييم؛ معناي آن يك لباس خاص نيست. ممكن است مرد باشد؛ ممكن است زن باشد؛ ممكن است تحصيل كرده باشد؛ ممكن است تحصيل نكرده باشد؛ ممكن است ثروتمند باشد؛ ممكن است فقير باشد؛ ممكن است يك انساني باشد در دستگاههاي دولتي، ممكن است جزو مخالفين دستگاههاي دولتي طاغوت باشد. خواص كه مي گوييم خوب و بد آن. البته خواص را باز هم تقسيم خواهيم كرد.
خواص يعني كساني كه وقتي عملي انجام مي دهند؛ موضع گيري مي كنند؛ راهي را انتخاب مي كنند؛ از روي فكر و تحليل است. مي فهمند و تصميم مي گيرند و عمل مي كنند. اينها خواصند. نقطأ مقابلش هم عوام است. عوام يعني كساني كه وقتي جوّ به يك سمتي مي رود، اينها هم مي روند؛ تحليلي ندارند. يك وقت مردم مي گويند زنده باد، اين هم نگاه مي كند مي گويد زنده باد. يك وقتي مردم مي گويند مرده باد، او هم نگاه مي كند مي گويد مرده باد. يك وقت جوّ اين گونه است، اين جا مي آيد، يك وقت جوّ آن طور است، آن جا مي آيد.
تابعيت عوام
فرض بفرماييد يك وقت حضرت مسلم وارد كوفه مي شود؛ مي گويند پسر عموي امام حسين آمد، خاندان بني هاشم آمدند، ببينيد اينها مي خواهند قيام كنند، مي خواهند خروج كنند، تحريك مي شود، مي رود دور و بر حضرت مسلم؛ هجده هزار بيعت كننده با حضرت مسلم مي شوند. بعد از پنج، شش ساعت، رؤساي قبايل داخل كوفه مي آيند و به مردم مي گويند: آقا چه كار مي كنيد؟! با چه كسي مي جنگيد؟ از چه كسي دفاع مي كنيد؟ پدرتان را در مي آورند؛ اينها اوّل به خانه هاشان مي روند؛ بعداً كه سربازهاي ابن زياد دور خانأ طوعه را مي گيرند كه مسلم را دستگير كنند؛ همين افراد مي آيند و باز عليه مسلم بنا مي كنند جنگيدن! اين عوام است؛ از روي فكري نيست؛ از روي يك تشخيصي نيست؛ از روي يك تحليل درستي نيست. هر طور كه جوّ بود، حركت مي كنند.
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14