(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 21 آذر 1388- شماره 19532
 

عوام بدون تحليل حركت مي كند

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




عوام بدون تحليل حركت مي كند

حركت عوام به دنبال حركت خواص
اگر اسامي كساني را كه از كوفه، به امام حسين(عليه السلام) نامه نوشتند و دعوت كردند؛ نگاه كنيد، اينهايي كه نامه نوشتند، همه جزو آن طبقأ خواصند؛ طبقأ زبدگان و برجستگانند. نامه ها هم زياد است. از كوفه، صدشها صفحه نامه و شايد چندين خورجين يا بستأ بزرگ نامه آمد. غالباً بزرگان و اعيان و شخصيتهاي برجسته و نام و نشان دارها و همين خواص، اين نامه ها را نوشتند! منتهي لحن نامه ها را نگاه كنيد؛ معلوم مي شود كه در بين خواص طرفدار حق، چه كساني جزو آن دسته اي هستند كه حاضرند دينشان را قرباني دنياشان بكنند و چه كساني هستند كه حاضرند دنياشان را قرباني دين بكنند. از خود نامه ها هم مي شود فهميد؛ و چون كساني كه حاضرند دينشان را قرباني دنيا بكنند، بيشترند؛ نتيجأ آن در كوفه، شهادت مسلم بن عقيل مي شود و بعد هم از همان شهر كوفه يي كه هجده هزار نفر آمدند با مسلم بن عقيل بيعت كردند؛ جمعيتي حدود بيست هزار يا سي هزار يا بيشتر، بلند مي شوند و به جنگ امام حسين (عليه السلام) در كربلا مي آيند.
يعني حركت خواص، به دنبال خود حركت عوام را مي آورد. نمي دانيم عظمت اين حقيقت كه براي هميشه گريبان انسانهاي هوشمند را مي گيرد؛ براي ما درست روشن مي شود يا نه؟ شما ماجراي كوفه را لابد شنيده ايد؛ به امام حسين عليه السلام نامه نوشتند؛ حضرت هم مسلم بن عقيل را فرستاد؛ گفت من او را مي فرستم؛ اگر به من خبر داد كه وضع خوب است؛ من هم خواهم آمد مسلم بن عقيل هم به كوفه تشريف برد؛ منزل بزرگان شيعه وارد شد؛ نامأ حضرت را خواند. گروه گروه مردم آمدند. همه اظهار ارادت كردند. فرماندار كوفه هم كسي به نام نعمان بن بشير بود؛آدم ضعيف و ملايمي بود. گفت: تا كسي با من نجنگد؛ من جنگ نمي كنم. با مسلم بن عقيل مقابله نكرد. مردم ديدند ميدان «باز» است. آمدند و با حضرت شروع كردند به بيعت كردن.
دو سه نفر از خواص باطل - طرفداران بني اميه - به يزيد نامه نوشتند كه اگر مي خواهي كوفه را داشته باشي؛ يك آدم حسابي به اين جابفرست. اين نعمان بن بشير نمي تواند در مقابل مسلم بن عقيل مقاومت كند. او هم به عبيدا للهبن زياد - كه فرماندار كوفه بود - حكم داد كه - به قول امروز، با حفظ سمت - علاوأ بر بصره، كوفه هم تحت حكومت تو باشد و عبيدا للهبن زياد، يك سره از بصره تا كوفه تاخت؛ در قضيأ آمدن او هم، نقش خواص معلوم مي شود؛ كه اگر ديدم مجالي هست؛ ممكن است بخشي از آن جا هم عرض بكنم.
حركت بدون تحليل عوام
عبيدا لله بن زياد به كوفه رسيد؛ در حالي كه شب بود. عوام كوفه - مردم معمولي كوفه، از همان قبيل عاميها كه قادر به تحليل نبودند - تا ديدند يك نفري صورتش را بسته و با اسب و تجهيزات آمد؛ خيال كردند امام حسين است! راحت رفتند گفتند: السلام عليك يابن رسول ا لله! خاصيت آدم عامّي اين است! آدمي كه اهل تحليل نيست؛ منتظر تحقيق نمي شود؛ تا ديد يك نفري با اسب و تجهيزات وارد شده، بدون اين كه يك كلمه حرف با او زده باشند؛ يكي مي گويد اين امام حسين است؛ همه مي گويند امام حسين، امام حسين، امام حسين! بنا مي كنند به او سلام كردن و احترام كردن! صبر كنيد ببينيد او كيست!
او هم اعتنايي به مردم نكرد! به دارالاماره رفت؛ خودش را معرفي كرد و رفت داخل. از همان جا مبارزه را با جريان مسلم بن عقيل آغاز كرد و اساس كار او عبارت بود از اين كه طرفداران مسلم بن عقيل را با اشدّ فشار مورد تهديد و شكنجه قرار بدهد؛ يعني هاني بن عروه را با غدر و حيله آورد؛ سر و روي هاني را مجروح كرد. بعداً عده اي اطراف قصر جمع شدند؛ به دروغ و حيله مردم را متفرق كرد؛ كه اين جا هم، همان خواص بد - خواص به اصطلاح طرفدار حقي كه حق را هم شناختند؛ تشخيص دادند؛ اما دنيايشان را ترجيح مي دهند - نقش دارند.
بعداً كه حضرت مسلم با جمعيت زيادي، راه افتادند - در تاريخ ابن اثير، نوشته است - به نظرم سي هزار دور و بر حضرت مسلم آمدند چهار هزار نفر از مردم، فقط اطراف خانأ او با شمشير، به نفع مسلم بن عقيل ايستاده بودند - اينها مربوط به روز نهم ذيحجه است - كاري كه ابن زياد كرد، يك عده از همين خواص را بين مردم فرستاد كه مردم را بترسانند - مادرها و پدرها را - تا بگويند با چه كسي مي جنگيد؟ چرا مي جنگيد؟ برگرديد؛ پدرتان را در مي آورند؛ اينها يزيدند؛ اينها ابن زيادند، اينها بني اميه اند؛ اينها چه دارند؛ پول دارند؛ شمشير دارند؛ تازيانه دارند؛ ولي آنها چيزي ندارند! مردم را ترساندند؛ به مرور همه متفرق شدند! آخر شب - وقت نماز عشا - هيچ كس همراه حضرت مسلم نبود! هيچ كس! و ابن زياد، پيغام داد كه همه بايد براي نماز عشا به مسحد كوفه بيايند؛ نماز را با من به جماعت بخوانند! تاريخ مي نويسد: براي نماز عشا پشت سر ابن زياد، مسجد كوفه پر از جمعيت شد!
خواص طرفدار حق مقصرند
خوب، چرا چنين شد؟! من كه نگاه مي كنم؛ مي بينم خواص مقصرند! همين خواص طرفدار حق مقصرند. بعضي از اين خواص طرفدار حق، در نهايت بدي عمل كردند! مثل شريح قاضي كه جزو بني اميه نبود. كسي بود كه مي فهميد حق با كيست! مي فهميد كه اوضاع از چه قرار است! وقتي هاني بن عروه را به زندان انداختند و سر و رويش را مجروح كردند؛ سربازان و افراد قبيله اش اطراف قصر عبيدا للهبن زياد را گرفتند. ابن زياد ترسيد! آنها مي گفتند كه هاني را كشتيد. ابن زياد به شريح قاضي گفت: برو ببين هاني زنده است؛ برو به اينها بگو زنده است. شريح آمد؛ ديد كه هاني بن عروه زنده است؛ اما مجروح است. هاني بن عروه گفت: اي مسلمانها، اين چه وضعي است! (خطاب به شريح) پس قوم من چه شدند؟ مردند؟! چرا سراغ من نيامدند؟! چرا نمي آيند مرا از اين جا نجات بدهند؟! شريح قاضي گفت: مي خواستم بروم و اين حرفهاي هاني را به همين كساني كه اطراف دارالاماره را گرفته اند؛ بگويم؛ اما افسوس كه جاسوس عبيدا لله، آن جا ايستاده بود! جرأت نكردم! جرأت نكردم يعني چه؟! يعني همين كه ما مي گوييم: «ترجيح دنيا بر دين».
شايد اگر شريح، همين يك كار را انجام مي داد؛ تاريخ عوض مي شد. اگر شريح مي رفت به مردم مي گفت كه هاني زنده است؛ اما در زندان است و عبيدا لله قصد دارد او را بكشد - هنوز عبيدا لله قدرت نگرفته بود - آنها مي ريختند و هاني را نجات مي دادند. با نجات هاني، قدرت پيدا مي كردند؛ روحيه پيدا مي كردند؛ اطراف دارالاماره مي آمدند؛ عبيدا لله را مي گرفتند؛ يا مي كشتند، يا مي فرستادند مي رفت! كوفه، مال امام حسين عليه السلام مي شد و اصلاً واقعأ كربلا اتفاق نمي افتاد! اگر واقعأ كربلا اتفاق نمي افتاد؛ يعني امام حسين عليه السلام به حكومت مي رسيد. و اگر اين حكومت شش ماه هم طول مي كشيد - ممكن بود بيشتر هم طول بكشد - براي تاريخ بركات زيادي داشت.
حركت بجا و حركت نابجا در تاريخ
يك وقت يك حركت بجا، تاريخ رانجات مي دهد. گاهي يك حركت نابجا كه ناشي از ترس و ضعف و دنيا طلبي و حرص به زنده ماندن است؛ تاريخ را در ورطأ گمراهي مي غلطاند. شريح قاضي! شما وقتي ديدي كه هاني اين طوري است، چرا شهادت حق ندادي؟! نقش خواص، خواص ترجيح دهندأ دنيا بر دين، اين است.
وقتي كه عبيدا لله بن زياد، به رؤساي قبايل كوفه گفت برويد مردم را از اطراف مسلم متفرق كنيد؛ بعضي از همين افراد، جزو نويسنده هاي نامه به امام حسين عليه السلام بودند؛ مثل شبث بن ربعي، به امام حسين نامه نوشته بود و دعوت كرده بود! خودش جزو كساني است كه وقتي عبيدا لله گفت برويد و مردم را از دور او متفرق كنيد؛ اين هم آمد و مردم را با ترساندن و با تهديد و تطميع، از اطراف مسلم متفرق كرد! چرا اين كار را كردند؟
اگر امثال شبث بن ربعي، در يك لحظأ حساس از خدا مي ترسيدند - به جاي اين كه از ابن زياد بترسند - تاريخ عوض مي شد! آنها آمدند؛ مردم را متفرق كردند. عوام متفرق شدند؛ ولي چرا آن خواص مؤمني كه اطراف مسلم بودند؛ متفرق شدند؟ در بين آنها كسان خوبي بودند؛ افراد حسابي بودند. بعداً بعضي از آنان در كربلا آمدند شهيد شدند؛ اما اين جا اشتباه كردند. البته آنهايي كه در كربلا شهيد شدند؛ كفّارأ اشتباهشان داده شد؛ با آنها بحثي نداريم، اسمشان را هم نمي آوريم. اما از اينها كساني بودند كه به كربلا هم نيامدند! نتوانستند بيايند؛ توفيق پيدا نكردند! بعداً مجبور شدند جزو توّابين بشوند!
اثر شهادت شهداي كربلا
وقتي امام حسين كشته شد؛ وقتي فرزند پيغمبر از دست رفت؛ وقتي فاجعه اتفاق افتاد؛ وقتي حركت تاريخ به سمت سراشيب آغاز شد؛ ديگر چه فايده؟ به همين دليل تعداد توّابين در تاريخ، چند برابر عدأ شهداي كربلاست. شهداي كربلا، همه دريك روز كشته شدند؛ توّابين هم همه در يك روز كشته شدند. اما شما ببينيد اثري كه توّابين در تاريخ گذاشتند؛ يك هزارم اثري كه شهداي كربلا گذاشتند نيست! براي خاطر اين كه اينها در وقت خود نيامدند؛ كار را در لحظأ خود انجام ندادند؛ دير تصميم گرفتند؛ دير تشخيص دادند. چرا مسلم بن عقيل را تنها گذاشتيد؟! ديديد كه اين نمايندأ امام آمده بود؛ با وي بيعت هم كرده بوديد؛ او را هم كه قبول داشتيد - عوام را كاري ندارم؛ به خواص مي گويم - شما چرا شب كه شد؛ مسلم را تنها گذاشتيد كه به خانأ طوعه پناه ببرد؟!
خواص كوتاهي كردند
اگر خواص، مسلم را تنها نمي گذاشتند؛ مثلاً صد نفر مي شدند؛ اين صد نفر اطراف مسلم را مي گرفتند؛ به خانأ يكي از آنها مي آمدند و مي ايستادند؛ دفاع مي كردند. مسلم تنها هم كه بود؛ مسلم به تنهايي همأ سربازان ابن زياد را - همان عده اي كه آمده بودند - پس زد. اگر صد نفر مرد با او بودند؛ مگر مي توانستند او را بگيرند؟! مردم باز هم اطرافشان جمع مي شدند.
پس خواص، اين جا كوتاهي كردند كه نرفتند اطراف مسلم را بگيرند. ببينيد، از هر طرف حركت مي كنيد؛ به خواص مي رسيد. تصميم گيري خواص در وقت لازم؛ تشخيص خواص در وقت لازم؛ گذشت خواص از دنيا در لحظأ لازم؛ اقدام خواص براي خدا در لحظأ لازم؛ اينهاست كه تاريخ را نجات مي دهد، ارزشها را نجات مي دهد، ارزشها را حفظ مي كند. بايد در لحظأ لازم، حركت لازم را انجام داد. اگر وقت گذشت؛ ديگر فايده ندارد.
در الجزاير، بعد از انتخاباتي كه جبهأ نجات اسلامي در آن برنده شدند، با تحريك امريكا و ديگران، حكومت نظامي سركار آمد! آن روز اولي كه حكومت اسلامي سركار آمد؛ هيچ قدرتي نداشت. اگر آن روز مسؤولين جبهأ اسلامي در الجزاير، همان ساعتهاي اوّل - كه هنوز حكومت نظامي عرضه يي نداشت و كاري نمي توانست بكند - مردم رابه خيابانها كشانده بودند؛ حكومت نظامي از بين مي رفت. حكومت تشكيل مي دادندو امروز در الجزاير، حكومت اسلامي سر كار بود. نكردند! در وقت خودش بايد تصميمم مي گرفتند؛ نگرفتند. يك عده ترسيدند، يك عده ضعف پيدا كردند. يك عده اختلاف كردند. يك عده گفتند ما رئيس، او رئيس، اين رئيس!
تصميم بموقع امام راحل(ره)
عصر روز بيست و يكم بهمن ماه سال 75 كه در تهران اعلام حكومت نظامي شد، امام به مردم فرمود: مردم به خيابانها بروند! اگر امام آن لحظه اين تصميم را نمي گرفت، امروز هنوز محمّدرضا در اين مملكت بر سر كار بود! با حكومت نظامي مي آمدند؛ مردم در خانه هاشان مي ماندند؛ اوّل امام، بعد مدرسأ رفاه، بعد بقيأ جاها را قتل عام مي كردند؛ نابود مي كردند! يك پانصد هزار نفر را در تهران مي كشتند؛ قضيه تمام مي شد! مثل اين كه در اندونزي يك ميليون نفر را كشتند؛ تمام شد. امروز هم آن آقا سر كار است و خيلي شخصيت آبرومند و محترمي هم هستند؛ آب هم از آب تكان نخورد! امام در لحظأ لازم تصميم لازم را گرفت.
اگر خواص، در هنگام خودش، كاري را كه لازم است، تشخيص دادند و عمل كردند؛ تاريخ نجات پيدا مي كند و حسين بن علي ها به كربلاها كشانده نمي شوند. اگر خواص، بد فهميدند؛ دير فهميدند؛ يا فهميدند و با هم اختلاف كردند - مثل آقايان افغانها- اگر در رأس كار، افراد حسابي بودند؛ اما طبقأ خواص منتشر در جامعه، جواب ندادند. يكي گفت ما امروز كار داريم؛ يكي گفت جنگ تمام شد، بگذاريد سراغ كارمان برويم، برويم كاسبي كنيم، چند سال همه آلاف و الوف جمع كردند، ما در جبهه ها گشتيم، از اين جبهه به آن جبهه، گاهي غرب، گاهي جنوب؛ بس است ديگر، اگر اين گونه عمل كردند، معلوم است كه در تاريخ، كربلاها تكرار خواهد شد!
نصرت خدا
خداي متعال وعده داده است كه اگر كسي خدا را نصرت كند، خدا او را نصرت خواهد كرد. اگر كسي براي خدا حركت و تلاش بكند؛ پيروزي نصيب خواهد شد؛ نه اين كه به هر يك نفري پيروزي مي دهند، بلكه وقتي مجموعه يي حركت مي كند؛ البته شهادتها هست، سختيها هست، رنجها هست؛ اما پيروزي هم هست. «ولينصرن ا لله من ينصره» نمي فرمايد كه نصرت مي دهيم، خون هم از دماغ كسي نمي آيد. نخير، «فيقتلون و يقتلون» مي كشند و كشته مي شوند؛ اما پيروزي به دست مي آورند. اين سنّت الهي است. وقتي كه از خون ترسيديم؛ از آبرو ترسيديم؛ به خاطر خانواده ترسيديم؛ به خاطر دوستان ترسيديم؛ به خاطر راحتي و عيش خودمان ترسيديم؛ به خاطر پيدا كردن كاسبي، براي پيداكردن يك خانأ داراي يك اتاق بيشتر از خانأ قبلي؛ وقتي به خاطر اين چيزها حركت نكرديم؛ بله، معلوم است ده نفر مثل امام حسين هم كه بيايند و سر راه قرار بگيرند؛ همه شهيد خواهند شد. همه از بين خواهند رفت؛ كما اين كه اميرالمؤمنين عليه السلام شهيد شد؛ كما اين كه امام حسين عليه السلام شهيد شد. خواص، خواص، طبقأ خواص!
عزيزان من، ببينيد شما كجاييد. اگر جزو خواصيد - كه البته هستيد - پس حواستان باشد. عرض ما فقط اين است. البته اين حرفي كه ما زديم؛ اين مطلبي كه مي گوييم؛ خلاصأ مطلب است. در دو بخش بايد روي اين مطلب كار بشود؛ يكي بخش تاريخي قضيه است كه اگر من وقت داشتم؛ خودم كار مي كردم - متأسفانه من ديگر وقت ندارم - بايد بگردند؛ نمونه هايي را كه در تاريخ فراوان است پيدا كنند و ذكر كنند كه خواص كجاها بايد عمل مي كردند و عمل نكردند. اسم اين خواص چيست؟ چه كساني هستند؟ اگر الان مجال بود و خودم و شما خسته نمي شديد؛ ممكن بود يك ساعتي در زمينأ همين موضوعات و اشخاصش براي شما صحبت بكنم؛ در ذهنم هست.
تطبيق وقايع تاريخي با هر زمان
بخش ديگري كه بايد كار بشود؛ تطبيق با وضع هر زمان است؛ نه فقط زمان ما. در هر زمان، طبقأ خواص، چگونه بايد عمل بكنند كه به وظيفه شان عمل كرده باشند؟ اين كه گفتم اسير دنيا نشوند؛ يك كلمه است. چگونه اسير دنيا نشوند؟ مثالها و مصداقهايش چيست؟ عزيزان من، حركت در راه خدا، هميشه مخالف دارد. اگر يك نفر از همين خواصي كه گفتيم؛ بخواهد كار خوب انجام بدهد؛ كاري را كه بايد انجام بدهد - اگر بخواهد انجام دهد - ممكن است چهار نفر ديگر از همين خواص پيدا بشوند، بگويند آقا مگر تو بي كاري؟ مگر ديوانه يي؟ مگر زن و بچه نداري؟ چرا دنبال اين طور كارها مي روي؟ كما اين كه در دورأ مبارزه مي گفتند. خواص بايد بايستند؛ يكي از لوازم مجاهدت خواص، همين است كه در مقابل حرفها و ملامتها بايستند. بديهي است مخالفين تخطئه مي كنند؛ بد مي گويند؛ تهمت مي زنند.
انتخابات و دخالت نيروهاي بسيج
خوب، خدا را شكر مي كنيم؛ ما انتخابات بسيار خوبي داشتيم. آحاد مردم شركت كردند؛ الحمد لله نمايندگان خوبي انتخابات شدند. الحمد لله دولت، وزارت كشور، رئيس جمهوري، شوراي نگهبان و ديگران، همه فعاليت كردند؛ انتخابات به اين خوبي انجام گرفت. حالا چهار نفر بسيجي در گوشأ كشور - در تهران يا در فلان جا - دو كلمه حرف زدند. سر و صدا بلند مي كنند كه آقا سپاه وارد انتخابات شد! آقا فلان شد! اين حرفها چيست؟ بله، اين طوري است! اگر بخواهيد يك اقدامي بكنيد؛ يك حركتي بكنيد؛ دشمن هست. دشمنهاي گوناگوني هستند؛ بعضي دوستند - دشمن هم نيستند؛ از جبهأ خودي هستند - منتهي نمي فهمند! تشخيص نمي دهند! مورد سؤال قرار مي دهند!
البته همان طور كه امام فرمودند؛ سپاه، ارتش و نيروهاي مسلح نبايد در سياست دخالت كنند؛ اما معنايش اين نيست كه نيروي عظيم بسيج، حق ندارد در يك قضيأ عظيمي مثل انتخابات، يك حركت شايسته و مناسبي انجام بدهد. چرا اينها را با هم مخلوط مي كنند؟ آحاد سپاه هم مثل بقيأ مردم اند. همه چيز را بايد خردمندانه عمل كنند. البته عدم ورود در سياست به همان معنايي كه امام فرمودند؛ به قوّت خودش باقي است. اين طور نيست كه كسي خيال كند سياست عوض شد، زمان امام فرمودند: وارد سياست نشويد؛ ولي حالا وارد سياست بشويد! نخير، همان فرمايش امام است؛ اما مصداقش اينها نيست؛ مثالش اينها نيست.
اگر مردمان ارزشي، جوانان مؤمن، بهترين جوانان كشور، در قضيأ انتخابات يك حركتي انجام بدهند، يك كاري بكنند، در صندوقها حاضر بشوند؛ مراقبت بكنند؛ نظارت بكنند؛ مانع - خداي ناكرده - تخطي بعضي ديگر بشوند، اينها كار خلافي نيست. غرض اين است كه شما در هر بخش، هر حركتي كه انجام بدهيد - خواص انجام بدهند - كه اين، نسبت به كارهاي بزرگ و عظيمي كه ممكن است در آينده پيش بيايد؛ يك نمونأ كوچكي است؛ كساني هستند بگويند چرا!
كشور ما، كشور مجاهدت في سبيل ا لله
خدا را شكر مي كنيم كه امروز كشور ما، كشور مجاهدت في سبيل ا لله است؛ كشور جهاد است؛ كشور ايثار است؛ كشور ارزشهاست. مسؤولين كشور، بزرگان كشور، علماي اعلام، گويندگان، مبلغين، حتي در بخشهاي زيادي مثل دانشگاهها و جاهاي ديگر، در خدمت انقلاب، در خدمت اسلام و ارزشها حركت مي كنند. نيروهاي مسلح هم كه معلوم است مظهر ارزشها هستند. سپاه - با اين سوابق روشن - و يك چنين لشكرهايي كه وضعشان معلوم است؛ اينها چقدر زحمت كشيدند؛ چقدر ارزش آفريدند؛ الان هم بايد دنبال ارزشها باشند.
حالا اين يك اجمالي بود از اين مسأله يي كه بنا شد به مناسبت ايام محرّم عرض بكنيم. البته آن مقداري كه عرض كرديم؛ خيلي مختصر بود؛ اگر چه زمان يك قدري زياد شد! به ما هم مرتّب سفارش مي كنند كه سخنرانيهاتان را كوتاه كنيد؛ براي اين كه خسته نشويد. حقيقتش همين است كه من مصلحت نمي دانم كه خودم را خسته كنم؛ تا بتوانم كارهاي ديگر را انجام بدهم؛ اما وقتي كه انسان در جمعي مثل جمع شما مي نشيند؛ به وجد مي آيد و احساس خستگي نمي كند.
اميدواريم خداوند همأ شما را موفق بدارد. خداوند ان شأا لله روح امام را با انبيا و اوليا محشور فرمايد. خداوند اين راه روشن را كه در پيش پاي ملت ايران گذاشته شده است؛ راه هميشگي اين ملت قرار بدهد. خداوند ما را در خدمت انقلاب، در خدمت اسلام، در خدمت ارزشهاي اسلامي زنده بدارد؛ ما را در همين راه بميراند. پروردگارا، مرگ ما را شهادت در راه خودت قرار بده. درجات شهيدان ما را روز به روز عاليتر بفرما. جانبازان ما را از ق -بل خود اجر وافر عنايت فرما؛ به آنها سلامتي كامل عنايت فرما. پروردگارا، كساني كه در اين را ه زحمت كشيده اند؛ مدتها در اسارات بودند؛ آزاد شدند يا هنوز آزاد نشدند؛ مفقودالجسد هستند؛ مفقودالاثر هستند؛ از آنها كسي خبر ندارد؛ خدايا اجر همأ آنها را در اعلا دواوين خود بنويس؛ به خانواده هاي آنها اجر بده؛ صبر عنايت كن. مفقودان و اسرا را زودتر رها و آزاد بفرما. امور مسلمانها را اصلاح بفرما. حاجات مسلمانها را برآورده بفرما. كشورهاي اسلامي را از چنگال اجانب و چنگال امريكا نجات بده. رؤساي اسلامي را از خواب غفلت بيدار كن؛ از منجلاب شهوات بيرون بكش. پروردگارا، به محمّد و آل محمّد(ص)، امريكا و بقيأ ايادي استكبار و اقطاب استكبار را، آن چناني كه شايستأ عزّت و اقتدار خود تو است؛ منكوب و مقهور بفرما؛ لذت قهر و غلبأ بر آنها را به ملت ايران بچشان. همچناني كه شوروي را متلاشي كردي، بقيأ اقطاب استكبار را متلاشي بفرما. پروردگارا، كساني كه در اين راه زندگي كردند؛ در اين راه به لقأ تو پيوستند؛ مشمول رحمت و بركات خودت قرار بده. كارهايي كه مي شود؛ تلاشهايي كه مي شود؛ همه را به لطف و كرمت قبول بفرما.
والسلام عليكم و رحمه ا لله و بركاته
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14