(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 21 آذر 1388- شماره 19532
 

گزارشي از حضور نمادين نيكسون در دانشگاه اميركبيرنيكسون دوباره به دانشگاه آمد
16 آذر 88 آخرين ميخ هاي تابوت كودتاي سبز
«قهرمان» دانشجويان افراطي تحكيم كيست؟
دانشگاه ديگر نردبان احزاب نيست
دانشگاه مأموريت اصول گرايانه، هراس اصلاح طلبانه



گزارشي از حضور نمادين نيكسون در دانشگاه اميركبيرنيكسون دوباره به دانشگاه آمد

درمراسم روز 16آذر امسال پس از انجام راهپيمايي دانشجويان در دانشگاه صنعتي اميركبير به عنوان يكي از برنامه هاي روز دانشجوي بسيج دانشجويي، سخنراني نمادين «نيكسون» در صحن دانشگاه برگزارشد اين سخنراني برگرفته از سخنراني نيكسون در جمع اساتيد دانشگاه حقوق دانشگاه تهران بود.
اين برنامه طي دو سخنراني با اجراي علي اكبري برگزارشد. سخنراني دوم مربوط به تقي زاده يكي از روشنفكران غرب زده بود كه اعتقاد داشت سراپا بايد غربي شد.
گفتني است كه درميانه اين تئاتر شخصي با حمله به سمت تريبون و گرفتن ميكروفون، قصد برهم زدن برنامه را داشت كه پس از مواجه شدن با اعتراض تماشاچيان مجبور به ترك صحنه شد.
لازم به ذكر است كه نيكسون درسال 32 پس از كودتاي آمريكايي 28 مرداد وارد تهران شده بود تا پايه هاي دولت كودتا را محكم كند. به متن سخنراني نيكسون در سال 32 جمله هايي در راستاي روشن نمودن فضاي آن دوران اضافه شده بود. متن اجراشده در دانشگاه اميركبير به شرح زير است:
ليديز اند جنتلمن
اي ام گلد تو ميت يو هي ير
ببخشيد ببخشيد فرمودن كه فارسي صحبت كن چشم! چشم!
ما امروز كه ديگه سه ماه و خرده اي هست كه از سرنگوني اون دولت پوپوليست اون پيرمرد زاغول اسمش چي بود؟!... آهان... بله... مصدق مي گذره، معتقديم اگر ملت هاي آزاد جهان در مساعي مشترك خويش براي استقرار صلح و ايجاد يك دنياي آرام، دنيايي بدون اين نهضتهاي ملي كردن صنعت نفت و ادا، اصول هايي مثل سياست موازنه منفي، دنيايي كه در آن تمام ملتها به ويژه ملت شريف آمريكا آزاد باشند كه موسساتي را كه مي خواهند به وجود آورند مثل اين كنسرسيوم نفتي كه با برادران انگليسي سرپيچ شمرون زديم، موفق شوند، نبوغ معنوي ايراني بار ديگر ارزش خود را به عرصه ظهور خواهد رساند و ايران در بين ملتهاي خلاقه بزرگ جايي را كه به حق بايد از آن او باشد به دست خواهدآورد. البته ما تو ماجراي بيست و هشت مرداد يك كمي از حق ملت ايران را كف دستش گذاشتيم. كف دستاتونو ببينين!
درچنان شرايطي ايران با موفقيت هرچه تمامتر در انجام نقش خود كه همانا ايجاد يك حيات غني تر و بهتر از گذشته و مهمتر از آن تضمين جريان آزاد نفت بسوي دنياي آزاد مي باشد با پيروزي مواجه خواهدشد.
بدبختانه در چنين اوضاع بين المللي وظيفه حفظ دنياي قرين به صلح و آرامش به نحوي كه شما و ما ميل داريم چندان آسان نيست. انجام موفقيت آميز آن مستلزم تلاش و همكاري آنهايي است كه مايلند آزاد بمانند يا آزادي خود را به دست آورند.
البته من خيلي خوشحالم از آن كه مي بينم شما اساتيد دانشگاه، شما نخبگان، حضراتي مثل آقاي تقي زاده- كه به حق روشنفكرترين مرد ايراني هستند. آقاي دكترسياسي رئيس دانشكده و ديگر اساتيد راه خود را از جريانهاي پوپوليست جدا كرده ايد و اينجا دركنار ما هستيد. مايي كه به كمك شما توانستيم جنبش اين جوات موات هاي طرفدار ملي شدن صنعت نفت را بخوابانيم.
ما نبايد بگذاريم اين مساعي و مجاهدتها، مجاهدت هايي مثل مجاهدت هاي شعبان بي مخ ها و سرلشكر زاهدي- اين دو كودتاچي دلير- و مهمتر از اين دو اعليحضرت آريامهر، ازطرف نيروهايي كه تخم نفاق و بدگماني مي پراكنند تضعيف و با بسط احساسات حسدآميز و تفرقه افكن اتحاد مردم آزاد دنيا دستخوش خطرات بي پايان شود؛ از جمله همين كارهايي كه پريروز دانشجو هاي دانشكده فني كردند و داديم ادبشان كنند و ظاهرا هم موقع ادب كردن دوسه تايي مردند كه البته اشكالي... ندارد.
ما بايد در قبال عناصر خرابكار مثل همان دانشجوها! كه به احساسات پست بشر مثل اين حسي كه اين روزها باب شده و به آن مي گويند استقلال خواهي، توسل جسته و ارزشهاي عالي اخلاقي و معنوي را تحقير نموده و عشق به خانواده وعشق به ميهن را مورد تمسخر قرار مي دهد خود را كاملا حفظ نماييم.
من به شما اطمينان مي دهم كه ملت آمريكا كاملا مصمم است كه نقش خود را در حفظ صلح به وجه احسن ايفا نمايد. ما حاضريم كه اگر شما بخواهيد يا حتي نخواهيد، هرسه ماه يكبار در اين كشور يا هر كشور ديگري كودتا كنيم. ملت آمريكا همچنين با همكاري دنياي آزاد، و كمكي كه به كشورهاي دوست مخصوصا مخصوصا مخصوصا كشورهاي دوست داشتني نفتي براي حفظ امنيت و البته استقلال چاههاي نفت و حل مسائل اقتصادي خود مي نمايد اين تصميم خود را به موقع به اجرا خواهد گذاشت. به فكر انقلاب هم نيفتين كه كلاهامون تو هم مي ره... حوصله هم نداريم... به بچه هاتون اونايي كه قراره اوايل قرن بيست و يكم زندگي كنن هم بگين جون مادرشون انرژي هسته اي رو بي خيال شن.

 



16 آذر 88 آخرين ميخ هاي تابوت كودتاي سبز

علي خضريان
بسياري از تحليل گران و استراتژيست هاي حامي كودتا در ايران تلاش داشتند تا در تحليل شكست كودتاي رنگين در ايران، براي ايجاد انگيزه مجدد در بدنه خود، اينگونه تحليل كنند كه به دليل تعطيلي دانشگاه در بازه زماني پس از انتخابات، اصلي ترين ظرفيت حامي اين جريان- كه از نگاه آنها دانشجويان و دانشگاهيان مي باشند- توان تأثيرگذاري و به ثمر نشاندن اهداف كودتاچيان را ندارند و حداقل تمام توان خود را دراختيار ندارند.
برهمين اساس سران جريان كودتاي رنگين «تعطيلي دانشگاه ها» را در بحبوحه غائله آفريني هاي پس از انتخابات خردادماه در زمره بداقبالي هاي سياسي خود ارزيابي مي كردند.
به عقيده اينان «استفاده از پتانسيل دانشگاه ها» بهترين مجال براي فتنه افروزي در فضاي امن اجتماعي و «تنها راه» براي امتيازگيري سياسي از نظام بوده است.
بر همين مبنا پيش از بازگشايي دانشگاه ها، جريان راديكال تئوري «فشار از پائين» را از كانال دانشگاه تعريف نمود تا «چانه زني با قدرت» را با هوچي گري و فشار اجتماعي آسان تر دنبال كند.
و به همين دلايل و تحليل ها بود كه با چنين توهمي، هفته نامه انگليسي اكونوميست، روزنامه واشنگتن پست، شبكهBBC فارسي، راديو زمانه، راديو صداي آمريكا و بسياري ديگر از شبكه هاي استكباري يكپارچه و يك صدا با حمايت صريح از جريان كودتاچي سبز در شيپور التهاب آفريني مي نواختند.
پرده اول اين نمايش در شكلي كاريكاتوري و در عين بي اقبالي عموم دانشجويان، در روزهاي ابتداي سال تحصيلي در دانشگاه تهران به نمايش گذارده شد. پياده نظام شبكه ضدانقلاب در اين پروژه طيف چندنفره موسوم به علامه بود.
اين تجمع دانشگاه تهران درحالي با عدم استقبال دانشجويان اين دانشگاه مواجه شد كه شبكه هاي اطلاع رساني و سايت هاي اينترنتي تلاش گسترده اي را براي فراخوان اين تجمع به انجام رسانيده بودند.
در بخش هايي از طراحي صورت گرفته براي التهاب آفريني بر تجمع پتانسيل اعتراضي گروهك هاي معارض بدون اعتنا به اختلاف هاي ايدئولوژيك آنان تأكيد شده بود. اين همان تئوري است كه برپايه تئوري شبكه سازي مؤسسه اطلاعات عمومي خاورميانه- ارگان مطالعاتي سازمان سيا در خاورميانه- در بيانيه يازدهم «ميرحسين موسوي» تصريح گرديد.
در اين فرآيند قرار بود گروهك هاي چندنفره اي نظير جريان موسوم به چپ ماركسيستي، قوميت گراها، فمينيست ها و اعضاي طيف غيردانشجويي علامه براساس توافقي مشترك به انجام پروژه هاي مشترك بپردازند. اين موضوع را بابك احمدي، رضا عليجاني، محسن سازگارا، طبرزدي، علي افشاري و بسياري از عناصر ضدانقلاب به طيف هاي معارض دانشجويي توصيه نموده بودند.
اخبار موثقي نيز وجود دارد كه پروژه التهاب آفريني در دانشگاه ها با هدايت مستقيم گروهك رجوي كه موضوع ارتباط سرپل هاي آنان با گروهك غيرقانوني علامه اخيراً افشا شده و در اعترافات متهمين كودتاي رنگين نيز به آن تصريح گرديد، توسط سرويس هاي اطلاعاتي كشورهاي غربي دنبال مي شود.
در اين بين آنهايي كه درون دانشگاه تنفس مي كنند، به خوبي شاهدند كه چه سرمايه گذاري عظيمي براي 13 آبان ماه براي برپايي تحصني چندروزه در كف دانشگاه ها از سوي سران اغتشاش صورت گرفت و همگان شاهد بودند كه حماسه ضدآمريكايي و ضداستكباري 13 آبان ماه 88 چگونه پرشورتر از سال هاي گذشته در تهران و ديگر شهرستان ها برگزار شد، تا جايي كه جريان اغتشاش طلب براي حفظ روحيه پياده نظام خود ناچار شد، ضمن برپايي تجمع هاي كودكانه در برخي كوچه پس كوچه هاي تهران، اقدام به فحاشي و هتاكي در بعدازظهر 13 آبان ماه براي ايجاد درگيري با پليس براي كليد زدن پروژه مظلوم نمايي كرد كه با آگاهي مردم و پليس راه به جايي برده نشد تا تمام چشم ها و تحليل ها معطوف 16 آذرماه به عنوان روز دانشجو شود.
به همين دليل در هفته هاي گذشته پروژه جنگ نرم با شتاب بيشتري دنبال شد و «دانشگاه» نقطه كانوني هجمه رسانه ها قرار گرفت و ماحصل اتاق فكر آشوب طلبان، استراتژي «سوار شدن دوباره بر دوش دانشگاهيان» به مرحله اجرا گذاشته شد، اما هوشياري افسران جوان جنگ نرم، باعث گرديد تا دانشگاه حماسه اي تاريخي بيافريند و تمام توطئه هاي جريان اغتشاش را با شكست روبرو كند.
البته هيچ كس منكر حضور جمعيت محدود حامي ديكتاتوري مدرن در دانشگاه و در ديگر بخش هاي جامعه نيست، اما آنچه باعث مي شود تا حتي شبكه بي بي سي- به عنوان اتاق فرمان اصلي اغتشاشات پس از انتخابات- پس از 16 آذرماه به شكست استراتژي اغتشاشات كف خياباني اعتراف كند، مشاهده ظرفيت عظيم جنبش دانشجويي مسلمان در دانشگاه هاست كه توهم همراه بودن دانشگاه ها و دانشجويان با كودتاچيان را همچون توهم «ما بيشماريم» با بن بست روبرو كرد.

 



«قهرمان» دانشجويان افراطي تحكيم كيست؟

او كه همانند زنان محجبه، مانتو به تن كرده و مقنعه و چادر به سر داشت و حتي يك كيف زنانه را نيز براي محكم كاري به دوش انداخته بود، در رسيدن به هدف خود ناكام ماند و توسط مأمورين امنيتي دستگير شد.
درميان اخبار مربوط به رويدادهاي 16 آذر در دانشگاههاي تهران، خبر «فرار» يكي از اعضاي انجمن اسلامي منحله دانشگاه اميركبير با «لباس زنانه» افكارعمومي را به تعجب واداشت.
به گزارش شبكه خبري ايران مجيد توكلي در روز شانزده آذر، پس از آنكه نتوانست با سخنراني ساختار شكنانه و اهانت آميز خود بر تعداد تجمع كنندگان حامي ميرحسين موسوي بيفزايد، با مشاهده حضور پررنگ دانشجويان حامي انقلاب اسلامي احساس خطر كرد و با آرايش و لباس زنانه آماده فرار از دانشگاه شد.
او كه همانند زنان محجبه، مانتو به تن كرده و مقنعه و چادر به سر داشت و حتي يك كيف زنانه را نيز براي محكم كاري به دوش انداخته بود، دررسيدن به هدف خود ناكام ماند و توسط مامورين امنيتي دستگير شد.
اين درحالي است كه عكس وي در بسياري از تجمعات دانشجويان افراطي به عنوان نماد «مقاومت جنبش دانشجويي» درميان تجمع كنندگان توزيع مي شد.
«فرار با لباس زنانه» البته پيش از اين هم، اتفاق افتاده است. بني صدر نيز در اوايل انقلاب و پس از آنكه خيانت هايش به انقلاب و نظام جمهوري اسلامي مشخص شد، با لباس زنانه از كشور گريخت و به فرانسه پناهنده شد.
مجيد توكلي پيش از اين نيز سابقه توهين به مسئولان نظام و حتي زندان را در كارنامه خود دارد. وي كه متولد سال 1365 در شيراز است. درسال 83 و در رشته كشتيراني وارد دانشگاه اميركبير شد اما به دليل آنكه در چهار ترم پياپي معدل درسي او زير 10بود، از اين دانشگاه اخراج شد.
او پس از اخراج از دانشگاه و در جريان حضور احمدي نژاد در دانشگاه اميركبير هم، از دانشجوياني بود كه نقش مهمي در پروژه اهانت به رئيس جمهور ايفا كرد.
وي همچنين به همراه دو دانشجوي ديگر به خاطر انتشار نشريات موهن عليه ائمه اطهار(ع) در دانشگاه اميركبير، مدت 15 ماه را حبس بود. اما گويا 15 ماه زندان براي توكلي كافي نبود، چرا كه وي در روز 17بهمن ماه سال گذشته نيز در جريان ممانعت نيروهاي امنيتي از برگزاري مراسم سالگرد بازرگان، همراه با سه دانشجوي ديگر دستگير شد و 115 روز ديگر را در زندان گذراند.
گفتني است توكلي از جمله سردسته هاي اهانت كنندگان به مقدسات در نشريات دانشجويي بود. بانيان اين نشريات حتي ديگر دانشجويان را دعوت به همراهي و ايجاد آشوب كرده بودند: «دموكراسي و آزادي بدون هزينه به دست نمي آيد و البته در هر فرصتي هم محقق نمي شود(!) زمان آن اكنون است و فردا بسيار دير است بايد برخاست و قداست هاي تصنعي (!) و مقدسات مردم فريب را ساقط كرد.»
اين جملات درقالب مقاله اي با عنوان «هيچ كس مقدس نيست!» براي فراهم كردن يك فضاي اعتراض عمومي منتشر شده بودند.

 



دانشگاه ديگر نردبان احزاب نيست

مصطفي نمازيان
وارونگي يكي از خصوصيات دنياي مدرن است. وارونگي ارزشها و شعارها. شعار دموكراسي دادن ولي حمايت از ديكتاتوري، حمايت از كودتا در كشورهاي مستقل، زير سؤال بردن مردم سالاري. شعار حمايت از حقوق زنان را دادن ولي در مقابل سوءاستفاده جنسي از زنان سكوت كردن، زن را موجودي آزاد ناميدن ولي او را اسير شهوت شهوت پرستان كردن. وارونگي اخلاقي، سياسي و فرهنگي. آيا مي توان اين وارونگي را در فضاي سياسي جامعه ايران اسلامي مشاهده كرد؟ آيا اين وارونگي نيست كه به نام خط امام جيب خود را از پول هر مفسد اقتصادي پر كرد و آنگاه فرياد وا اماما سرداد؟ آيا وارونگي جز اين است كه دم از قانون گرايي بزني و همه عالم و آدم را متهم به بي قانوني و قانون گريزي كنيم ولي خود به ساده ترين اصول قانوني پايبند نباشيم؟ آيا اين وارونگي نيست كه از توسعه سياسي به سمت راي دان قبيلگي توسط زنان روشنفكر!!! هدايت شويم؟
16 آذرماه بزرگذاشت ياد و خاطره 3 شهيد سرافراز دانشجوييست كه فرياد اعتراض خود را بر سر استبداد و استعمار كشيدند. باز هم جالب اينكه حالا همان كساني جنازه سه يار دبستاني پيش پايشان قرباني شد و بر جنازه هايشان شادي مي كردند، اينك هواخواه جنبش دانشجويي شده اند و دلسوز دانشجويان!!! جالب است آنچه گراميداشته نمي شود ياد و خاطره آن شهداست و 16 آذر به نماد يادبود تروريستها، جدايي طلبان، قاچاقچيان موادمخدر و... تبديل شده است.
متأسفانه با پيروزي آقاي خاتمي در انتخابات 2 خرداد 76، دفتر تحكيم وحدت نيز به يكي از بازيگران عرصه سياست تبديل شد تا در غم و شادي سياسيون شريك باشد. ورود به سياست مساوي بود با فراموشي آرمانها. جنبش دانشجويي اسير فراز و فرود سياسي شد تا جاييكه به خوبي نقش فشار از پايين را بازي كرد و با پايان تاريخ مصرف آن از سوي سياسيون به عنوان حرف مفت معرفي شد. 16 آذر نيز به نماد حمايت از سياسيون تبديل شد و اين وسط تنها دانشجو و آرمانهايش بودند كه هيچ اهميتي براي آقايان نداشت. دانشجوي سياسي كسي بود كه در حمايت از سروش، گنجي، آغاجري و... تجمع برپا كند و يا در مراسم فلان سخنران 2 خردادي سوت و كف بزند. اما چند ساليست كه شاهد نفوذ راديكاليسم و لمپنيسم به فضاي برخي دانشگاهها مي باشيم. جالب اينكه حامي اصلي راديكاليسم سياسيوني هستند كه در سالهاي قدرت خود مرتبا دم از تساهل و تسامح و احترام به رأي اكثريت مي زدند و همواره رقباي خود را به خشونت طلبي و افراط گري متهم مي كردند. اما از آنجا كه هدف وسيله را توجيه مي كند، پس استفاده ابزاري از دانشجويان جهت نيل به اهداف پليد و كوتاه مدت سياسي بايد مجاز شمرده شود. افرادي بايد پاسخگوي مرگ جنبش دانشجويي باشند كه آن را تنها به عنوان هوراكش و سپر بلاي خود مي خواستند. عجبا! مگر افكار و آرمان ها تاريخ مصرف دارند؟ آيا عدالت و آزادي و استقلال مفاهيمي مربوط به يك دوره خاص اند؟
انتخابات باشكوه 22 خرداد 88 آزمون بزرگي بر سر راه جريان راديكاليسمي بود كه اينك با شعار قانون گرايي و پرهيز از تشنج و تندروي به ميدان آمده بود. اما شكست اين جريان در برابر راي مردم باعث روي آوري جريان مخالف به قانون شكني و ايجاد بلوا و آشوب بود. عالمان عرصه تاريخ فلسفه و فلسفه تاريخ معتقدند هرگاه ملت يا جرياني به رغم سال ها زيست و حيات جسمي از نوآوري در عرصه گفتمان و مباني معرفتي غافل شود، درحقيقت دچار مرگ شده است. جنبش دوم خرداد كه سال ها دم از قانون گرايي مي زد، اينك در وادي رو به افول و سقوط بيانيه نويسي براي مخاطبان نداشته روي آورده است. سال هاست كه حرف هاي تكراري ولي بدون عمل از سران جريان مي شنويم. دشمن تراشي هاي بي مورد و تهديد جريانات ناديده. گويا روح دون كيشوت در ذهن و جان برخي آقايان سياسي جا كرده است. شعار جوان گرايي را مي دادند ولي با ميانگين سني 70 سال پا به عرصه انتخابات گذاشتند. آيا اينكه بعد از 30 سال از پيروزي انقلاب جريان 2 خرداد نتواند چهره سازي كرده و چهره جديد به جامعه معرفي كند نشان دهنده مرگ اين جنبش نيست؟ آيا در شرايطي كه بزرگان جريان حوزه و دانشگاه به دنبال تحقق مباني جنبش نرم افزاري در جامعه هستند، دم زدن اين جريان از تفكرات پوسيده قرون وسطي نشان دهنده مرگ معرفتي نيست؟ آيا تبديل راهپيمايي نيم ميليوني بعد از انتخابات به حركات خشن- بي هدف و فقدان رهبري فهيم كه اوج حركات عقلاني آنها آتش زدن سطل آشغال ها مي باشد. آنچه كه در سير جريانات بعد از 22 خرداد تا 16 آذر ثابت شد اينكه: ميرحسين موسوي كانديداي جريان مقابل به تمام معنا نبود، مهدي كروبي نيز همچنين. اكنون جبهه درگيري ها از سوي باقيمانده گروهي كه قصد خام براندازي مخملين را داشتند به حوزه فحاشي هاي بي ثمر و كوركورانه عليه مباني نظام و انقلاب كشيده شده است تا جايي كه بعد از حوادث 13 آبان شاهد موضع گيري توأم با احتياط كروبي و موسوي در مورد اين افراد هستيم. استراتپيست هاي غربي معتقدند يك قدرت بزرگ هرگاه در آخرين لشكركشي خود شكست بخورد بايد انتظار زوال و فروپاشي را داشته باشد.
مراسم برگزار شده توسط دانشجويان ارزشي نشان داد كه آنچه تحت عنوان جنبش سبز مرتبا در سايت ها و وبلاگ هاي مخالف دولت و نظام تبليغ مي شود درحقيقت جدالي محدود در كوچه و خيابان هاي خاص تهران مي باشد و به هيچ عنوان قابل تسري به اقصي نقاط ايران اسلامي را ندارد. 16 آذر ثابت كرد كه آنچه براي جريان معدود سبز ارزشي ندارد همان قانون، دين و خط امام مي باشد و بهتر است عده اي به نام مرجع و عالم ديني خود را به اين گروه پيوند نزنند. پاره كردن عكس امام مزد خوش خدمتي ها و خوش رقصي هاي برخي از امام بريده و دشمنان زمان حيات امام بود كه اينك حامي و پايبند خط امامي شده اند كه در بين ما نيست. 16 آذر نشان داد كه جريان سبز نبايد سكوت مصلحت آميز ملت ايران را به حساب بي خيالي يا همراهي با خود بداند زيرا براي جريان حامي نظام كه قاطبه ملت را تشكيل مي دهند آنچه مهم است حفظ نظام و ارزش هاست نه حفظ افراد. 16 آذر ثابت كرد كه ارزش موسوي و كروبي و خاتمي تا زماني است كه با گروه هاي تندرو مدارا كرده و آنها نيز موسوي را به صرف مخالف بودنش قبول دارند نه اينكه توانايي ايفاي نقش يك رهبر را داشته باشد. موسوي، كروبي و خاتمي تنها هنرشان مصاحبه كردن با روزنامه هاي هم خط و تهديد و خط نشان كشيدن براي ديگران است. تنها هنرشان گرفتن ژست افراد منطقي، قانونمند و مردم دار است در صورتي كه كيست نداند آيت آتشي كه روزهاي بعد از انتخابات در خيابان هاي تهران به راه افتاده بود همان آتش دل شكست خوردگان انتخابات بود كه متأسفانه مردم برخي مناطق تهران را در آن سوزاندند. از دل جرياني كه روزي به نام تقلب انتخاباتي به خيابان ها آمده و احساسات ملت را بازيچه هواهاي نفساني و اميال شخصي خود كرده بودند، اينك شاهد تولد نوزادان ناقص الخلقه اي به نام راديكاليسم كور مي باشيم كه هر آينه به خاطر نداشتن پايگاه محكم فكري- عقيدتي و نداشتن رهبر و پيشوا، به سمت خشونت فيزيكي و حتي ترور مي رود. تنها راه براي كساني كه فقر ايدئولوژيك دارند تخريب شخصيت و حذف فيزيكي است. گروه فرقان و سازمان مجاهدين خلق نيز سرنوشت همين جريانات كم تعداد را داشتند. جنبشي كه قرار بود روزي فراگير شود اينك در كوچه پس كوچه هاي خيابان انقلاب دست و پا مي زند و با پاي خود به راهي مي رود كه سرنوشت كليه قانون شكنان مردم گريز مي باشد. 16 آذر ادامه همان تداوم خيالي جنبش سبزي بود كه از شب هاي قدر تا روز قدس، 13 آبان، 16 آذر و... شايد تا قيامت را وعده دهد. 16 آذر نشان داد كه كياست خميرمايه و لازمه سياست است و كساني كه پايگاه مردمي نداشته و در بين مردم گوش شنوايي ندارند بهتر است درد دل خود را با العربيه(العبريه)- بي بي سي فارسي- صداي آمريكا و... در ميان بگذارند.
هر آن شمعي كه ايزد برفروزد
هر آنكس پف كند ريشش بسوزد
اينكه هنوز آمريكا ما را تحريم مي كند و اسرائيل از دست ما عصباني است و اينكه هنوز غر مي زنند بدين معني است كه هنوز بايد به جمهوري اسلامي اميدوار باشيم.

 



دانشگاه مأموريت اصول گرايانه، هراس اصلاح طلبانه

فاطمه اميري رز
حوادث پس از انتخابات دهم، با همه تلخي ها و خسارت مادي و معنوي به نظام، انقلاب و منافع ملي، بركاتي هم به دنبال داشت؛ بركاتي كه لابه لاي اين تلخي ها پنهان گشته است. يكي از اين بركات، برداشتن نقاب نفاق از چهره بسياري از مدعيان پيروي از خط امام(ره) بود. يك نمونه ديگراز اين بركات - و موضوع بحث اين يادداشت- خارج شدن افراطيون اصلاح طلب از «حالت تهاجمي» و در «موضع دفاع» و «انفعال» قرار گرفتن آنها بود. «پرونده مردودي» اصلاح طلبان كه درپي حوادث اخير شكل گرفت، انباشته از اسناد وابستگي به بيگانگان، ضربه به منافع ملي، قرارگرفتن در برابر ولايت فقيه، پشت پا زدن به آرمان هاي انقلاب، نقض قانون و... است. اكنون اصولگرايان با دست گذاشتن بر روي اين پرونده سياه، اصلاح طلبان را به مبارزه مي طلبند. آنان نيز از موضع دفاع، سعي بر رفع اتهام دارند.
اظهارات اخير سران اصلاحات از خاتمي، موسوي و كروبي گرفته تا صانعي و منتظري و حتي عناصر ريز و درشت اپوزيسيون داخل و خارج، براين مدار مي چرخد:
«جريان معترض منافق نيست، جنبش سبز مخالف نظام نيست، بايد آشتي ملي صورت گيرد، افراطيون اصولگرا با وحدت ملي مخالفت مي ورزند، اصلاح طلبان را نبايد حذف كنند، در موضع انتقاد باقي مي مانيم و...»
حكايت انفعال و تدافع جريان مذكور، در دانشگاه ها به گونه اي پررنگ محسوس است. در اين زمينه بيان دو نكته خالي از لطف نيست:
1- علي رغم برنامه ريزي «جريان سبز» براي به آشوب كشاندن دانشگاه ها در آستانه آغاز سال تحصيلي جديد، فضاي دانشگاه ها و مراكز آموزش عالي ناآرام نيست. عقبه دانشجويي «جنبش سبز» هم به مانند پدرخوانده هاي حزبي خود دچار انفعال شده است؛ به اين معني كه تمام تلاش شان ايجاد حواشي در مراسم ها و برنامه هاي بسيج دانشجويي و ديگر تشكل هاي اسلامي مي باشد، مانند ايجاد اغتشاش در جريان حضور آقاي حداد عادل در دانشگاه تهران و يا حضور آقاي صفارهرندي در دانشگاه هاي تهران، خواجه نصير و...
از سوي ديگر بسيج دانشجويي و ديگر جريان هاي ارزشي فعاليت شان را با برپايي جلسات مناظره و... شدت دو چندان بخشيده اند. اين امر بعداز آنكه مقام معظم رهبري در يكي از بيانات شان دانشجويان را «افسران جوان جنگ نرم دشمن» ناميدند، جلوه ديگري از ولايت پذيري در دانشگاه ها را به نمايش گذاشته است.
2- برخي از چهره هاي سياسي اصولگرا نيز دوشادوش با جريان هاي دانشجويي اصولگرا، در راستاي رسالت اصولگرايانه خويش مأموريت تبيين فضاي غبارآلود پس از انتخابات دهم را بر دوش خودشان احساس كرده اند تا از «ظلم بزرگي كه در حق نظام شد» پرده بردارند. اشخاصي همانند محمد جواد لاريجاني، غلامعلي حداد عادل، محمدحسين صفارهرندي، كامران باقري لنكراني و حميد رسايي با حضور در جمع هاي دانشجويي، به تبيين و شفاف سازي فضاي سياسي كشور مي پردازند. جالب توجه ترين نكته اين است كه برخي از آنها به دليل نقدي كه به دكتر احمدي نژاد داشتند، در كابينه دهم حضور ندارند، اما اين نقد و اختلاف سليقه، آنها را از اصل قضيه- اغتشاشات از پيش طراحي شده براي براندازي نظام- غافل نكرده است.
اما اين مأموريت اصولگرايانه و آرمان خواهانه موجب هراس جريان هاي اصلاح طلب شده است؛ چرا كه نگران از دست دادن اندك پايگاه دانشجويي خودشان مي باشند. سايت ها و روزنامه هاي جريان برانداز، اين چهره هاي اصولگرا را مورد هجمه قرار داده اند و شعارهاي خودشان را هم از ياد برده اند.
در دوران اصلاحات كه عناصر افراطي اين جريان دانشگاه را سكوي سياسي خودشان فرض مي كردند و با حضور جنجالي شان به تحريك دانشجويان مي پرداختند، هرگاه صدايي بلند مي شد كه مخالف حضور آنان بود
- اعم از بسيج دانشجويي و غيره- گروه فشار عنوان مي گرفت. اكنون اين مدعيان طرفداري از آزادي بيان، تحمل سخنرانان اصولگرا در دانشگاه را ندارند. بخشي از مقاله روزنامه اعتماد، اين عصبانيت و هراس را بازگو مي نمايد: «دانشگاه هاي كشور امسال در شرايطي به استقبال 16 آذر مي رود كه دو سه ماه گذشته ميهماناني كه گويا چندان «حبيب» نبودند، منجر به بروز سلسله حوادث و رويدادهايي در محيط دانشگاه شده اند ]...[ برخي چون محمد حسين صفارهرندي و حميد رسايي گويا حالا قصد كوتاه آمدن هم ندارند و اگرچه درهر مرحله برخورد تندتر از قبل را تجربه مي كنند ]...[ بازهم بر طبل حضور مي كوبند و شال و كلاه كرده به سفرهاي دانشگاهي خود ادامه مي دهند ]...[ او ] اشاره به صفارهرندي[ ماموريت تازه اي پيش روي خود ديده و ساعاتي كه از كار در سپاه در اتاق مشاور فرمانده خارج مي شد به دانشگاه ها سر مي زند.» 1
پي نوشت:
1- فرناز حسنعلي زاده مبلغ يا محرك، مروري بر سفر دوره اي حاميان احمدي نژاد به دانشگاه ها، ضميمه روزنامه اعتماد، 3 آذر 1388

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14