(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 29 آذر 1388- شماره 19539
 

مخملباف به كجا مي رود؟
سرنوشت يك «باي سيكل ران»!
يك مرگ در تهران يا افسانه سازي بزرگ؟!
فدائيان انقلاب



مخملباف به كجا مي رود؟
سرنوشت يك «باي سيكل ران»!

روح الله امين آبادي
چندي پيش محسن مخملباف سخنگوي موسوي در خارج از كشور با حضور در شهر لندن مبلغ پنجاه هزار پوند از مقامات انگليسي دست اندركار جايزه آزادي آفرينش دريافت كرد.
وي پس از دريافت اين مبلغ درلندن گفت: بخشي از آنچه كه دريافت كرده ام را به دليل عذرخواهي شيخ حسينعلي منتظري از ايالات متحده آمريكا به دليل تسخير سفارت اين كشور در سال 1358 به او اهدا مي كنم.
دفتر آقاي منتظري نيز در بيانيه اي از مخملباف تشكركرده و از وي به عنوان هنرمند متعهد! يادكرد.
اين اقدام مخملباف كه چندي پيش از سوي هواداران پروپاقرص شيخ ساده لوح اقدامي در جهت تخريب وي ارزيابي شده بود امروز ازسوي مطرود امام مورد تقدير قرارگرفت.
آن چيزي كه در بيانيه دفتر منتظري خود را مي نماياند اقرار به مراتب تعهد و ايمان مخملباف است و اين سؤال براي عموم مردم بي جواب مي ماند كه اين كارگردان پناه برده به دشمن به چه چيزي تعهد دارد.
«مخملباف» يكي از فيلمسازان ايراني كه در حوادث بعد از انتخابات سخنگوي جنبش سبز شده است؛ درسال 1384 و پس از پيروزي دكتر محمود احمدي نژاد از كشور خارج شد و پس از تغيير تابعيت ايراني خود و خانواده اش با تابعيت فرانسوي، اكنون در پاريس زندگي مي كند.
اگر امروز فيلم هاي مخملباف را نتوان حتي با آرم «زير 18سال ممنوع» نگاه كرده و آن را به ديگران توصيه كرد، زماني وي تنها مدعي سينماي اسلامي و هنر متعهد بود.
مخملباف نزديك 20 سال پيش طي يك مصاحبه در تحليل و تبيين هنر اسلامي گفته بود:
«انقلاب اسلامي بازگشت به خويشتن اسلامي بود، سينماي آن نمي تواند جز اين باشد. سينماي ايران، سينماي جوانترهاست. البته هر جواني را نمي گويم من يكي از دو طاغوتي و يكي دو چپي جوان را درهمين سينما مي توانم به شما نشان بدهم كه بسيار بدتر از قديمي هايند. اما در مورد طاغوتي ها بايد بپذيريم كه سينماي آنها مثل تمدن شاهنشاهي به پايان رسيده است. و اگر هم بمانند خودشان را تكرار مي كنند.»
وي كه امروز از دموكراسي و ليبراليسم سخن مي گويد و حتي در اين مسير دخالت بيگانگان را تجويز مي كند، با متصلبانه ترين برخوردهاي ممكن حق حيات را از منتقدان و مخالفان خويش سلب كرده بود.»
يوسفعلي ميرشكاك نويسنده و شاعر ايراني مي گويد: «درآن روزگار در حوزه هنري يك ديكتاتور بيشتر نداشتيم، كسي كه حرف به خرجش نمي رفت، آن هم محسن مخملباف بود.»
مخملباف سال66 درنامه اي به معاونت سينمايي ميرحسين موسوي به فيلم اجاره نشين هاي مهرجويي اعتراض مي كند و مي گويد كه مي خواسته خود و مهرجويي را منفجر كند.
نامه مخملباف مربوط به سال 64 و در اعتراض به فيلم اجاره نشين ها (به كارگرداني داريوش مهرجويي) كه خطاب به سيدمحمد بهشتي معاونت سينمايي وقت نوشته شده است شخصيت مذبذب وي را نشان مي دهد.
مضمون اين نامه از آن جهت قابل تامل است كه مخملباف با فرصت طلبي از حوادث پس از انتخابات، به مراكزي نظير پارلمان اروپا سرك كشيد و تلاش كرد تحت عنوان دفاع از حقوق شهروندي و مدني سري درميان سرها درآورد.
وي براي اثبات مزدوري، حتي حاضر شد به هتاكي عليه جمهوري اسلامي بپردازد و ادعا كند با اقدامات موسوي، براندازي جمهوري اسلامي آغاز شده است.
دربخشي از اين نامه آمده است:
«من باب ثواب گفتم، گناه كه نكرده ام؟ واقع قضيه اين است كه دوساعت پيش كه فيلم را ديدم حاضر بودم به خودم نارنجك ببندم و مهرجويي را بغل كنم و با هم به آن دنيا برويم. اما يك ربع پيش كه با قرآن استخاره كردم خوب آمد كه به شما بگويم نه به كس ديگر. اداي وظيفه كردم، ثواب يا گناه، آخرت خودتان را به دنياي ديگران نفروشيد.»
مخملباف كه زماني به جاي نوشتن يك نقد ساده بر يك فيلم به عمليات انتحاري مي انديشيد و حتي حضور خود در يك لانگ شات با هنرمندان قديمي را محال مي دانست امروز با ساخت فيلم هايي چون «جنسيت و فلسفه» براين حديث امام علي (ع) صحه مي گذارد كه «ما يري الجاهل الا مفرطاً او مفرطا»
شهيد آويني درتحليلي جامع و مانع درباره شخصيت مخملباف مي نويسد:
«پيش قراولان ايجاد آن فضاي مغشوشي كه امكان ازاله هويت از انقلاب را رفته رفته فراهم كند بايد افرادي باشند ظاهراً منتسب به خود انقلاب و باطناً پيوسته با دشمن. محسن مخملباف يكي از بهترين كساني بود كه مي توانست اين وظيفه را برعهده بگيرد؛ سياه انديشي و عصبيت او سال ها بود كه خود را در فيلم هايش به ظهور رسانده و گرگ ها را در كمين او نشانده بود. يك تحليل درست از جلوه هاي تحولات فكري او در فيلم هايش مي توانست به خوبي نشان دهد كه مخملباف خودش نيز به همان دور باطلي گرفتار آمده است كه «باي سيكل ران» در آن ركاب مي زد و به مقصد نمي رسيد. ديگر پرسوناژهاي او نيز به مقصد نرسيدند، نه دستفروش، نه حاجي و نه ديگران.»
انقلابي ديروز، وطن فروش امروز:
محسن مخملباف چندي پيش از آمريكا خواسته بود عليه دولت ايران اقدامات شديدتري به عمل آورد.
مجله تايم مي نويسد پس از گذشت چند ماه از انتخابات رياست جمهوري، اكنون «جنبش موسوم به سبز» خواستار كمك از سوي دولت آمريكا شده است.
«روبين رايت» درمقاله اي كه درمجله «تايم» به چاپ رسيد با بيان موضوع بالا نوشت: اپوزيسيون از آمريكا خواسته تا تحريمات شديدتر و سريعتر ي عليه سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ايران و منافع آن اعمال كند.
برپايه اين مقاله، واشنگتن تلاش مي كند كه راهي براي همكاري با نظام ايران پيدا كند اما در همين حال اپوزيسيون را تضعيف ننمايد. امروز دولت آمريكا پاسخ به اين مسئله كه چگونه اين كار را بايد انجام داد را از اين گروه دريافت كرده است. صريح ترين و علني ترين سخنان مربوط به مخملباف بود زماني كه وي در واشنگتن اعلام كرد كه از طرف معترضين سخن مي گويد.
مخملباف همچنين چندي پيش درنامه اي به اوباما او را به راه ماندلا دعوت كرده بود.
وي كه به صورت خود خوانده سخنگوي ملت ايران شده است دراين نامه حاتم بخشي كرده و خطاب به دولت آمريكا مي گويد:« ما ايراني ها پس از تجربه اي دردناك و درعين حال آموزنده به آن جا رسيده ايم كه بتوانيم شما را ببخشيم.»
وي در همين حال بدليل تسخير لانه جاسوسي از آمريكا عذرخواسته و مي گويد:«از سويي درك مي كنيم كه حمله به سفارت آمريكا و گروگانگيري كارمندان آن از سوي جوانان انقلابي ما ملت شما را عميقا رنجانده است و فراموش كردن آن براي شما بسيار دشوار است، به سهم خود از شما عذر مي خواهيم و اميدواريم كه ما را ببخشيد.»
عذرخواهي مخملباف از دشمنان ديرين ملت ايران تا بدان حد باعث شرمندگي دوستان وي درجبهه اصلاحات شد كه محسن ميردامادي سخنگوي دانشجويان تسخيركننده لانه جاسوسي طي نامه اي به اين اظهارات واكنش نشان داد.
محسن ميردامادي سخنگوي دانشجويان درماجراي تسخير سفارت آمريكا در 13 آبان 58 با ارسال بيانيه اي از زندان اوين اعلام كرد از تسخير لانه جاسوسي پشيمان نيستيم.
ميردامادي در اين نامه اضافه مي كند:«تسخير سفارت آمريكا پاسخ به تهديدهاي خارجي نسبت به انقلاب بزرگ اسلامي و دستاوردهاي آن بود كه با توجه به تجربيات تاريخي به نگراني جدي آن روز بخش قابل توجهي از دانشجويان و مردم تبديل شده بود كه دفاع از انقلاب مردمي و نظام نوپاي حاصل از آن را مهمترين وظيفه خود مي دانستند.
مخملباف علاوه بر عذرخواهي از دولت آمريكا به خاطر تسخير لانه جاسوسي خواهان ايجاد رابطه جديد ميان دو كشور شده وحتي روزي را به عنوان روز ايران و آمريكا اعلام مي كند و مي نويسد:«ما پيشنهاد مي كنيم ايراني ها و آمريكايي ها به جاي تصحيح گذشته، روابط امروزمان را به خاطره آينده صحيح كنيم. ما به شما پيشنهاد مي كنيم روز 13 آبان را به عنوان روز دوستي ملت هاي ايران و آمريكا اعلام كنيم. چرا كه اكنون دست هاي مردم ايران و آمريكا براي فشردن همديگر بيش از هر زمان به سوي يكديگر دراز شده اند و براي خلع سلاح جهان از خطر بمب اتمي و مبارزه با تروريزم و استبداد بيش از هر زمان به ياري يكديگر نيازمندند.»
دراين ميان روزنامه لس آنجلس تايمز نيز طي مقاله اي نوشت:«طرفداران اپوزيسيون كه در غرب اقامت دارند مراتب انزجار خود را از تلاش ايران براي ساخت سلاح هسته اي ابراز كرده اند و محسن مخملباف دريك تظاهرات اپوزيسيون در نيويورك بيانيه اي را قرائت كرد كه درآن نوشته شده بود جنبش سبز بمب اتم نمي خواهد.»
مخملباف به اين سؤال پاسخي نمي دهد كه كدام رژيم ها داراي بمب هاي اتمي بوده و بايستي از اين سلاح هاي كشتار جمعي خلع سلاح شود و يا كدام نظام است كه با حمايت از حكومت هاي مطلقه استبدادي در منطقه زمينه ديكتاتوري هاي خونين در منطقه را فراهم كرده است.
در حالي كه زرادخانه هاي اتمي دشمنان ملت ايران مملو از سلاح هاي كشتارجمعي است مخملباف با سخيف ترين شكل ممكن به ملت خويش پشت كرده و از آمريكا و رژيم اسرائيل مي خواهد تا در تحريم بيشتر ايران بكوشند چرا كه نظام ايران به دنبال ساخت بمب اتمي است.
وي با استقبال از تحريم بيشتر ايران، به دولت هاي غربي و رژيم صهيونيستي پيشنهاد مي كند اگر شما به مردم ايران توضيح دهيد كه اقدامات و حملات شما باعث تحريم دشمنان آنها مي شود، مردم ايران از شما حمايت خواهند كرد چرا كه دولت ايران مصمم به ساخت بمب اتمي است.
اين تبعه فرانسه كه مدعي است سخنگوي ملت ايران است با وجودي كه در اين اظهارات و موضع گيري هاي قديم و جديد خود به صورتي عريان به كشورش خيانت كرده است در ادعاي مضحك ديگري مي گويد، اظهاراتش مورد حمايت 70 درصدي مردم ايران بوده و فقط 10 درصد مردم ايران او و جنبشي را كه وي نقش سخنگوييش را برعهده دارد همراهي نمي كنند!
همواره آمريكا و انگليس از حربه اعطاي جايزه هاي متعدد به ضدانقلاب براي تشويق و زنده نگه داشتن جريان هاي مرده استفاده مي كند و در اين راستا مخملباف نيز به مناسبت خدماتي كه به دولتين آمريكا و انگليس كرده است مستحق دريافت جايزه به اصطلاح «آزادي براي خلق آثار» مي شود.
گاردين در اين زمينه مي نويسد: «مخملباف با حضور در شهر لندن پايتخت انگلستان، مبلغ پنجاه هزار پوند از مقامات انگليسي دست اندركار جايزه آزادي براي خلق آثار دريافت كرد.»
وي پس از دريافت اين مبلغ در لندن گفت: «بخشي از آنچه كه دريافت كرده ام را به دليل عذرخواهي شيخ حسينعلي منتظري از ايالات متحده آمريكا به دليل تسخير سفارت اين كشور در سال 1358 به او اهدا مي كنم.»
مخملباف با اعتراف به اين نكته كه محافل غربي با اعطاي مبالغي به وي در قالب جوايز هزينه اقداماتش عليه جمهوري اسلامي ايران را فراهم مي كنند مي گويد: هر جايزه اي كه به من تعلق مي گيرد فرصتي فراهم مي كند تا صداي مردم را به گوش جهانيان برسانم و خواستار دموكراسي در ايران شوم.
خانواده اي در خانه صهيونيست ها
فيلم «روزهاي سبز» به كارگرداني حنا مخملباف پس از جشنواره ونيز در جشنواره صهيونيستي تورنتو نيز به نمايش درخواهد آمد.
جشنواره تورنتو در سال 88 بخش ويژه اي را به فيلم هايي با موضوع تل آويو از نگاه ده فيلمساز صهيونيستي راه اندازي كرده است. اين مسئله باعث شده كه ده ها هنرمند و روشنفكر در سطح جهان، نسبت به اين اقدام معترض شده و آن را تحريم كنند. به اعتقاد آن ها جشنواره تورنتو، بي توجه به كشتار مظلومانه مردم فلسطين توسط اشغالگران قدس، به تبليغ اسرائيل مي پردازد. جشنواره فيلم تورنتوو در راستاي همين اهداف سياسي خود، از فيلم مخملباف با موضوع وقايع قبل و پس از انتخابات دعوت كرده است؛ فيلمي فارغ از ارزش هاي هنري است كه تحريف كننده واقعيت و القاگر ديدگاه هاي دولت هاي جنگ طلب غربي درباره كشورمان است. اين در حالي است كه جشنواره ونيز هم اكنون با نمايش اين فيلم در حال برگزاري است.
ژنرال هاي ناتوي فرهنگي، ترويج برخي عناصر ضدانقلاب را به خاطر بازيگري و نقش آفريني آنها در پروژه اغتشاش و آشوب با جديت بيشتر در دستور كار قرار داده اند.
در اين زمينه حنا مخملباف به خاطر خوش خدمتي هاي اخير، برخي جوايز حاشيه اي جشنواره سينمايي ونيز را دريافت كردند. پيش از اين محسن مخملباف، نيز به خاطر هماهنگي با ناتوي فرهنگي غرب توانسته بود به جوايز مشابهي دست پيدا كند. در جشنواره ونيز حنا مخملباف به خاطر فيلم روزهاي سبز، تنديس شجاعت دريافت كرد.
حنا مخملباف طي مصاحبه اي به بهانه دريافت جايزه ادعا كرده «70 ميليون ايراني به زور تفنگ متوقف شده اند.» اين گزافه گويي در حالي است كه 40 ميليون ايراني رشيد با اعتماد به نظام خود، پاي صندوق هاي راي حاضر شده و 40 ميليون راي را در صندوق اعتبار جمهوري اسلامي ريختند.
گفتني است، در حالي كه اكثر روشنفكران و هنرمندان مستقل و مترقي غربي معترض جنايات رژيم صهيونيستي هستند بسياري از جشنواره هاي سينمايي غربي مدتي است كه تبديل به محافلي تبليغاتي براي اسرائيل شده اند. جشنواره هاي ونيز و تورنتو، موارد اخير هستند كه علاوه بر رژيم صهيونيستي، از فيلم هاي ضدايراني و مخالف جمهوري اسلامي همچون «روزهاي سبز» حنا مخملباف كه خود را وابسته به موج سبز معترض به انتخابات 22 خرداد مي داند نيز حمايت مي كنند.
در پي اختصاص جايزه اي به دختر محسن مخملباف از سوي فستيوال «زنان جهان» در آلمان، دختر مخملباف مدعي شد اين جايزه را به پاس مبارزات عباس امير انتظام براي آزادي، تقديم وي مي كند. امير انتظام در واكنش به اين اقدام كه ظاهراً از پيش هماهنگ شده بود، مدعي شد: به دليل خدمتگزاري و تهيه طرح انحلال مجلس خبرگان كه دولت موقت آن را تصويب كرد اما آقاي خميني مانع انجام آن شد، به زندان افتادم. هدف من اين بود كه حكومت ديني بر سر كار نيايد. وقتي زعماي حكومت فهميدند تهيه كننده طرح من هستم، مرا متهم به جاسوسي براي آمريكا كردند.
اگرچه اذعان به طراحي براي انحلال مجلس خبرگان قانون اساسي، از عمق خيانت هاي اين عضو گروهك نهضت آزادي حكايت مي كند اما واقعيت اين است كه نامبرده به خاطر انتشار اسناد متعدد لانه جاسوسي و محرز شدن جاسوسي ديرينه براي دولت جنايتكار آمريكا، محاكمه و محكوم به حبس ابد شد و اكنون هم چند سالي است كه خارج از زندان به سر مي برد.
جنبش سبز سخنگوياني دارد كه هيچ ابايي از وطن فروشي ندارند.
آنان حاضرند براي رسيدن به مطامع خاص سياست ملت خود را در مقابل بيگانگان سر ببرند و اينگونه است كه براي خيانت هاي متعدد خود جايزه ها مي گيرند.
در اين ميان سران فتنه بايد به اين سؤال پاسخ دهند كه چرا سرنوشت ملت ايران را به كساني گره زده اند هيچ ابايي از فروش وطن خود به ثمني بخس ندارند.
هرچند فراموش نكرده ايم كه سران فتنه گفته بودند ما دست كساني كه از ما حمايت كنند را مي فشاريم اما اينان بايد بدانند كه ملت مستضعف ايران دندان چركين خيانت را هرچند با هزينه اي بالا كنده و به دور انداخته است.

 



يك مرگ در تهران يا افسانه سازي بزرگ؟!

منبع: اسلام آنلاين
مترجم: محمد جعفري
كاوه افراسيابي درباره مرگ ندا مي گويد: با توجه به اينكه اين قتل مي تواند توسط نيروهاي مسلح مخالف دولت ايران در تظاهرات و يا ماموران دولت هاي خارجي بمنظور رسيدن به اهداف خود، انجام گرفته باشد، پس نشانه رفتن مستقيم انگشت اتهام بسوي اين دولت نوعي پيش داوري و قضاوت ناصحيح است.
شايعه پراكني درباره ندا آقاسلطاني، زن 26ساله اي كه در طي تظاهرات ضدانتخاباتي در تهران كشته شد، توسط برنامه فرانت لاين پي بي اس (PBS Fontline) كه خبر از يك مستند بريتانيايي با نام «يك مرگ در تهران» مي داد، وارد مرحله جديد و وخيم تري شد.
در اين مستند با جوانان مختلف ايراني مصاحبه شده است كه در آن ندا آقاسلطاني بعنوان يك شهيد و چهره جنبش دموكراسي خواهي در ايران به شمار رفته است. در اين برنامه جايگاه سمبليك ندا اخيراً توسط دادن يك كرسي به احترام او در فلسفه و تنها در دانشگاه آكسفورد مورد تكريم قرار گرفته و تثبيت شده است و او مانند سمبلي شده است كه ميليون ها جوان ايراني براي بدست آوردن آزادي بيشتر در ايران از او الهام مي گيرند، كشوري كه توسط رژيم آخوندي كنترل مي شود.
اما نقص اساسي اين فيلم در قبولي دلايلي بود كه مسئله مرگ ندا را احاطه كرده، دلايلي كه توسط آرش حجازي ارائه شد، شخصي كه بعنوان دكتري كه سعي كرد جان ندا را نجات دهد شناخته شده است. اين پزشك، بعداً معلوم مي شود كه يك رمان نويس تبعيدي در انگلستان است. اين شخص مؤكداً ادعا مي كند كه يك بسيجي (نيروي غيرنظامي دولت) را در حال كتك خوردن توسط جمعيت در صحنه مرگ ندا ديده است كه پس از اعتراف به جرم ظالمانه اش رها شده است.
در مطلب مطبوعاتي مربوط به «يك مرگ در آمريكا»، فرانت لاين ادعا مي كند كه به فيلم جديدي دست پيدا كرده است كه قاتل ندا را نشان مي دهد و اين فيلم تصوير زودگذري را از يك مرد كه توسط مردم كتك خورده است را نشان مي دهد، اما با مقايسه با چندين فيلمي كه در آن روز از تظاهرات ايران گرفته شده بود بنظر مي رسد كه صحنه، صحنه ديگري است و روز، روز ديگري.
مسئله ديگري كه درباره اين فيلم بيشتر باعث ناراحتي و رنجش خاطر مي شود عدم اجراي كوچك ترين معاينه از سوي دكتر حجازي است، كسي كه گواهي داده است كه ندا بلافاصله در دستان او جان داد، كه اين گواهي با بيانات معلم موسيقي و ديگران كه شتابان خود را به بيمارستان رساندند و ندا را زنده يافتند تناقض دارد. اين گفته براساس اطلاعات رسيده از گزارشگر لس آنجلس تايمز، برزو درگاهي، مي باشد كه چند روز پس از مرگ ندا به دستم رسيد.
و لذا سؤال اين است كه: چرا حجازي به نداي اخلاق پزشكي خود توجه نكرد و هنگامي كه ندا را در ماشين گذاشتند و به سرعت به بيمارستان بردند، با آنها نرفت و به پرستاري از ندا ادامه نداد؟ اين يك سؤال مشروع است كه ميليون ها انسان كه شاهد «يك مرگ در تهران» بودند، چه در آمريكا و چه در اروپا و هر نقطه ديگر در جهان موظف هستند بشنوند، دقيقاً همانطور كه اين نويسنده نظراتش را بيان كرده است، نويسنده اي كه نه تنها يك بار بلكه دوبار توسط توليدكننده اين برنامه مورد مصاحبه قرار گرفته است. متأسفانه توليدكنندگان براي محافظت از تخريب شخصيت و سابقه حجازي تصميم به سانسور مصاحبه من گرفتند.
با اين تفاسير براي برنامه اي تحت عنوان «يك بررسي» در زندگي و مرگ ندا، بي توجهي دكتر حجازي به چنين سؤالاتي و سركوب ديدگاه هاي جايگزين به سادگي بيانگر اين حقيقت است كه مستند علاقه اي به حقيقت ندارد بلكه بيشتر معطوف به تخريب ايران مي باشد.
با توجه به اينكه اين قتل مي تواند كارگروه هاي مخالف دولت در تظاهرات و يا مأموران دولت هاي خارجي براي دستيابي به مقاصد خود باشد، لذا گرفتن مستقيم انگشت اتهام بسوي دولت درست نيست و اين نوع قضاوت مانند پيش داوري رسانه اي است كه فرانت لاين (Frontlin) به اين كار شهرت دارد. من در مصاحبه اي كه انجام دادم و سانسور شد، گفتم: اگر يك دكتر بريتانيايي چنين غفلتي را در وظيفه پزشكي خود انجام داده بود، و بجاي اينكه با دنبال كردن ندا به زنده ماندن او كمك كند، مشغول شهرت طلبي با پخش خبر مرگ ندا مي كرد، مطمئن هستم كه روزنامه هاي نيم قطع و يا همان تابلوييد (tabloide) براي خون او بيرون پخش مي شدند. بنابراين چرا اين ترسو را قهرمان مي خوانند در حالي كه شواهد حاكي از دروغ گويي است و اينكه او كاري را كه مي توانسته براي نجات ندا انجام نداده است.
من همچنين در مصاحبه سانسور شده خود توجه مردم را به اين جلب كردم كه دوست برزيلي آقاي حجازي كه نويسنده اي بنام پائلوكوئيليو (Paolo Ceolho) مي باشد در پيام هاي گوش خراش ماه ژوئن خود اشتباهاً اعلام كرده است كه حجازي در جنگ ايران عراق زخم هاي زيادي را درمان كرده است- كه امكان ندارد چون هنگامي كه جنگ در سال 1988تمام شد حجازي تنها 17 سال داشت.
متأسفانه پس از آنكه معلوم شد كه (Tehran Bureau) كه يك وب سايت كاملاً مخالف است و توسط يك دانشجوي تازه فارغ التحصيل شده اداره مي شود، از نوادگان فرانت لاين است، اين برنامه وجهه و اعتبار خود را خراب كرد. در اين برهه اي كه مذاكرات هسته اي بين تهران و واشنگتن در حال انجام است، و هنوز هم شانس پيشرفت در روابط بين ايران و آمريكا وجود دارد، براي شبكه هاي عمومي آمريكا نشانه خوبي نيست كه مبدل به يكي از حاميان گروه هاي مخالف دولت ايران شوند، خصوصاً كه بعضي از آنها مانند (Tehran bureau) پر هستند از ادعاهاي ناموثق كه دم از دزدي آراء در انتخابات رياست جمهوري اخير ايران مي زند.
يكي از دلايلي كه قصد سوء اين مستند را نشان مي دهد اين است كه آنها درباره موضوع اين فيلم به من گفته بودند كه تنها مستندي است درباره پيشرفت هاي رو به رشد بعد از انتخابات نه داستان ندا. جالب است كه طي هفته اخير يكي از دست اندركاران اين فيلم بنام «لاسون آساناسياديس» پس از ديدن آن از نقش خود در مستند استعفا داد زيرا برخلاف توافقي كه شده بود مديران اجرايي موضوع را رو به ندا تغيير داده بودند. چند روز قبل از پخش فيلم در PBS و BBC، سه شنبه شب، لاسون با من تماس گرفت و گفت كه 60درصد برنامه تبليغات است. اما پس تماشاي اين مستند قلابي كه سر تا سر آن كينه توزي براي بي اعتبار كردن رژيم ايران، بزرگ كردن حجازي و از اين جور چيزها است بايد بگويم كه 60درصد كم است 80درصد آن تبليغاتي بود كه با عنوان تحقيق و بررسي قصد تنها قصد مسموم كردن افكار عموم خصوصاً جوانان ايراني عليه قانونگذاران اين كشور بوده است. بنظر مي رسد تنها قصد بريتانيا تغيير رژيم در ايران است.

 



فدائيان انقلاب

مهدي سلطاني
نگاهي به تاريخ كشورهايي كه انقلاب را تجربه كرده اند، نشان مي دهد سال هاي اوليه پس از انقلاب در آنها، دوره اي بر هرج و مرج بوده است. البته ماهيت انقلاب و پيامدهاي آن تا حد زيادي چنين هرج و مرجي را توجيه مي كند. سرنوشت نظام هاي انقلابي از منظري وابسته به نوع برخورد و نتيجه مواجهه با چنين چالشي است. گاهي اين چالش چنان كشدار و عميق مي شود كه اصل انقلاب را به شكست كشانده و كشورها را دچار جنگ داخلي مي كند. گاهي هم قدرت نوظهور چنان خشن با اين هرج و مرج برخورد مي كند كه پايه گذار نوعي ديكتاتوري مي شود.
انقلاب اسلامي ايران از جهات گوناگوني تعابير و تعاريف را نسبت به ماهيت پديده «انقلاب» دستخوش تغيير و تحول كرد. اين ساختارشكني از منظرهاي مختلف- ازجمله نقش رهبري، عامل مذهب، تاكتيك ها و...- قابل تأمل و تحليل است.
پس از پيروزي انقلاب اسلامي نيز بسياري از رويدادها متأثر از ماهيت انقلاب، متفاوت با نمونه هاي انقلاب در كشورهاي ديگر بود. يكي از موضوعات قابل توجه در اين زمينه پيدايش و تأسيس نهادهاي مردمي هستند.
«كميته هاي انقلاب اسلامي» را به عنوان يكي از نهادهايي كه مولود انقلاب بود، مي توان موردبحث و بررسي قرار داد.
سيدعلي هاشمي و مهدي رنجبر آذربايجان در كتاب «تاريخ شفاهي كميته هاي انقلاب اسلامي» به واكاوي گوشه هايي از تاريخچه اين نهاد انقلابي از آغاز تأسيس تا ادغام در نهادهاي مشابه پرداخته اند.
اين كتاب در چهار فصل به زمينه هاي شكل گيري، چالش هاي پيش رو، اركان و تشكيلات و بالاخره ادغام كميته هاي انقلاب اسلامي مي پردازد. همانگونه كه از نام كتاب پيداست، نويسندگان آن با استفاده از خاطرات و نقل قول هاي شخصيت هاي مرتبط با موضوع، سعي كرده اند روندي منطقي و تاريخي را از سير پيدايش و تحولات اين نهاد انقلابي ارائه كنند. كميته در حقيقت نهادي خودجوش و مردمي بود كه از دل مساجد و به ضرورت وقايع دوران مبارزه و پيروزي انقلاب اسلامي زاده شده بود و به همين دليل حضرت امام(ره)، آيت الله مهدوي كني را به عنوان مسئول اين نهاد تعيين كردند.
نگاهي به طيف نيروي انساني گردآمده در اين نهاد نشان مي دهد، كميته ها محملي براي فعاليت و اداي دين تمام اقشاري بود كه دل در گرو انقلاب نوپاي ايران اسلامي داشتند. در اين نهاد افرادي از اقشار مختلف ازجمله روحاني، دانشگاهي و دانش آموز، كارگر، بازاري و كارمند مشغول به فعاليت شدند.
البته در اين ميان به دليل شرايط خاص كشور عده اي قليل هم به دنبال اهداف و مقاصد شخصي و غيرانقلابي خود بودند كه نفوذ در كميته ها را ابزاري براي رسيدن به اين اهداف مي ديدند.
آيت الله مهدوي كني در اين باره مي گويد:
«اوايل انقلاب جذب نيروها در كميته حساب و كتابي از نظر تعداد نيرو، گزينش، آموزش انتظامي، نظامي و... نداشت و به همين جهت يك سري نابساماني هايي را به دنبال داشت. حتي بعضي ها به نام كميته، افرادي را دور خودشان جمع كرده بودند و تشكيل كميته داده بودند و كارهايي غير از كارهاي انتظامي مي كردند؛ زمين واموال تقسيم مي كردند و...».
البته با گذشت زمان كميته براي پاك كردن دامن خود از چنين افرادي اقداماتي انجام داد.
سردار آيت گودرزي دراين باره مي گويد:
«شايد بتوان گفت، اولين گام در جهت ساماندهي انساني كميته ها از خرداد 58 و از كميته كلانتري ها شروع شد. قرار شد از يك نقطه كوچك شروع و بعد در مناطق ديگر اجرا شود. با شيوه مصاحبه، پذيرش و گزينش را شروع كرديم. حدنصابي برايش درنظر گرفتيم، شرايط احرازي گذاشته بوديم. بعدش هم در مناطق توسعه داديم كه تا اواسط سال شصت هم طول كشيد. بسياري از كساني كه نمي بايست در كميته باشند، به گونه اي احترام آميز با آنها تصفيه حساب كرديم و رفتند.»
مرور اين كتاب در شرايط فعلي و درحالي كه سال ها از آن دوران مي گذرد براي همه و به خصوص جوانان مي تواند مفيد باشد چراكه نشان مي دهد حوادث اخير در كشور از جهاتي تازگي نداشته و از ابتداي پيروزي انقلاب، نظام جمهوري اسلامي با گروهك هاي فرصت طلب و ضدانقلابي كه از هيچ جنايتي دريغ نمي كردند، روبرو بوده و البته نهادهاي انقلابي هم هميشه مورد تهمت و نفرت آنان بوده است. عزت الله مطهري در اين مورد مي گويد:
«اول بنا نبود با منافقين برخورد تندي شود. آنها تجمع برگزار مي كردند. جوان ها را تحريك مي كردند كه به آقاي خميني فحش بدهند. آنها را دستگير مي كردند و به كميته مي آوردند. آنها تعليم شان داده بودند كه اينها فاشيست و شكنجه گر و... هستند. ما هم به خاطر اينكه طرح و عمليات آنها را به هم بزنيم، با آنها برخورد تند نمي كرديم؛ درصورتي كه اگر دو تا سيلي مي زديم، همه چيز رامي گفتند.
هروقت آنها را به كميته مي آوردند مي گفتيم: اسمت چيه؟ مي گفت مجاهد، مي گفتيم اسم پدرت چيه؟ مي گفت: خلق، بعد روي كاغذ مي نوشتيم مجاهد پسر خلق. مي گفتيم شماره تلفن خانه تان را بدهيد، شماره شوراي ملي را مي دادند. چند روزي نگه شان مي داشتيم ،آنها را هم به شماره اي كه روي لباس هايشان مي زديم، صدا مي كرديم؛ چون اسم هايشان را نمي گفتند. ما هم نمي خواستيم تنبيه و شكنجه كنيم.
ده پانزده تن كه مي شدند، خودمان به محمد حياتي يا ابريشم چي از بچه هاي سران منافقين تلفن مي كرديم و مي گفتيم بابا بيا اين نوچه هايت را بردار و برو. از سي ام خرداد به بعد بود كه چند تا را كشتند و اسيد و نمك و فلفل توي صورت بچه ها ريختند، مردم را زخمي كردند، با تيغ موكت بري، كارد، چاقو و... رگ زدند، بعداً قرار شد با آنها برخورد شود.»
در فصل چهارم كتاب به زمينه ها و چگونگي ادغام كميته هاي انقلاب اسلامي با شهرباني و ژاندارمري پرداخته شده است. از گفته هاي برخي از نيروهاي كميته برمي آيد اغلب نيروهاي اين نهاد مخالف ادغام بودند و دليل اين مخالفت را نيز تفاوت روحيات اين نهادها با يكديگر مي دانند.
برخي از دلايل موافقان طرح ادغام نيز عبارت بود از اينكه اولاً مسئله كميته ها در قانون اساسي نيامده و ثانياً براي كميته، شهرباني و ژاندارمري بايد كارهاي مشابه و موازي انجام شود كه پيامدي جز افزايش هزينه و كاهش درآمدي ندارد.
بالاخره داستان فدائيان انقلاب اسلامي پس از 10 سال مجاهدت و تلاش خادمانه و بي چشمداشت در سال 1369 با اجراي طرح ادغام به پايان رسيد.
كتاب «تاريخ شفاهي كميته هاي انقلاب اسلامي» در 258 صفحه و با قيمت 2100 تومان توسط انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامي چاپ شده است.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14