(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 7 دي 1388- شماره 19544
 

ردپاي عاشقي
ادبيات عاشورايي (قسمت اول)
جهان از نگاه تو زيباتر است
براي 30 سالگي كودك مسلمان بلوچ
تا بازآيي



ردپاي عاشقي

فريبا طيبي
در گذار اين روزها و شب ها، هر جا كه مي روي اوست كه خط به خط، كوچه به كوچه، دل به دل همه را نشان دار نام بلند عشق ساخته است. اوست كه ردپاي محبتش را بر گوشه گوشه شهر مي بيني. همين شهر، همين تهران كلان كه گاهي در انبوه آهن و دود و همهمه، گم مي شود، همين شهر شتاب و اضطراب! درگذار اين روزها و شب ها، درنگ مي كند اندكي و تمام قامت مي ايستد به نام بلند «حسين» و چشم كه مي اندازي به جاي جاي شهر، لبت به زمزمه مي آيد: «باز اين چه شورش است كه در خلق عالم است...» به شهر و مردمش كه نگاه مي كني، دلت مي لرزد از شكوه نام حسين و مي تپد از تب و تابي كه عشق بر جان مردم انداخته. از داربست هاي عزا كه بالا رفته، از مسجدها و تكيه هاي سياهپوش، كتيبه ها و پرچم هاي عزا، نذرهاي بي ريا، سفره هاي بي ادعاي اطعام، ايستگاه هاي پرجنب و جوش صلواتي، پارچه هاي باريك و پرچم هاي كوچك سياهي كه بر آنتن اتومبيل هاي شهر بسته شده، زمزمه هاي مرثيه اي كه از ماشين هاي عبوري شنيده مي شود و همچنين زنگ تلفن هاي همراه كه با محرم هم نواست. از هيئات باصفاي بچه ها و بگومگو بر سر طبل و دهل، از قلك هايي كه براي خريد پرچم سياه و زنجير هيئت شان شكسته شده. اصلا از همين لباس سياهي كه به تن تك تك مردم است، بي هيچ اعلام و اعلاميه اي، بي هيچ بخشنامه اي فقط به حكم و فرمان عشق!
به شهر كه نگاه مي كني دلت كرنش مي كند به شكوه نام بلند حسين. در همه جاي شهر دلشدگان نامش گردهم مي آيند. هرجا كه نگاه بيندازي از حلقه سوته دلان خالي نيست.
درشمال ميدان هفتم تير، به تكيه قديمي ارامنه برمي خوري كه خادمان و نذردهندگان آن به خدمت صف كشيده اند. در قيطريه جلسه هاي روضه اي مي بيني كه پنج-شش نسل بي هيچ تعطيلي و وقفه اي درخانه اي برگزار مي شود. در ميدان احتشاميه در خيابان دولت، عالم خوش نفسي كه منبر مي رود و انبوه جمعيت عاشق دركوچه هاي اطراف در سرما مي ايستند به عزاي حضرت و مي بيني همه خانه هاي اطراف بي ريا- ميزبان عزاداران ابي عبدا... مي شوند.
درخيابان هاي ري و ايران هم تا چشم كار مي كند، درهر كوچه و محله اي، نذر و روضه و عزا برپاست.
اين تب و تاب درمركز شهر و پيرامون بازار چشمگيرتر و فراوان ترديده مي شود.
از زير پله نوروزخان و مسجد امام تا تكيه زرگرها كه سالهاي سال است كمر به اقامه عزاي حسيني بسته اند. دراين منطقه هر صنف و رسته اي به طور سنتي، تكيه و دسته خودشان را دارند، همچنين قوم ها و زبان هاي مختلف را مي بيني كه به نام نامي حضرت عشق، علم عزا برگرفته اند. تكيه آذري هاي تبريزي، تكيه اردبيلي ها در چال حصار كمي پايين تر از گلوبندك كه رسم و قاعده خاص خودشان را دارند.طبل و دهل و دسته ندارند و فقط درحسينيه به سبك و سياق سنتي خود عزاداري مي كنند. هيئت هاي معروف به «شاه حسين گويان» كه در بين آذري زبان ها آشناست، با بيش از 80 يا 90 سال قدمت و سابقه.
دسته هايي با يك صف نه دو صف كه با چوبدستي در دست راست و دستي ديگر بر شانه كناري كه با ضرباهنگي آرام حركت مي كنند و با ذكر «نام حسين» دركوچه ها و خيابان هاي بي قرار شهر مي چرخند. لباس مشكي بلند، سربندهاي سياه، پاهاي برهنه و شانه ها و پيشاني هايي كه به خاك عزا آغشته اند، نظم درحركت و ريتم خاص مرثيه ها و تكرار پرطنين جواب نوحه ها شكوه ديگري به اين دسته هاي عزا مي بخشد. آن طرف ميدان ارگ و خيل عظيم هيئت «حسين جان» وطرف ديگر، گلوبندك خيمه بزرگ كربلايي ها روبه روي حسينيه كربلايي ها و تكيه بازار و كشتي نمادين «سفينه النجاه» با دهها فانوس و انبوه مردم عزادار، و شبهاي دهه نخست محرم را به شبهايي خاطره انگيزه مبدل مي كند كه اگر يك سال نباشي و دراين فضا نفس نكشي، غم غريبي گريبانت را مي گيرد و بغضي خسته گلويت را...
دوستي كه -خدا هركجا هست به سلامت دارش- درسالهاي دور از وطن چه اشكي مي ريخت و چه حسرتي مي خورد كه توفيق تنفس دراين فضا را ندارد! درست كه هرجا به نام و يادحسين و با خلوص وبي ريا اشكي براي او ريخته شود، محل نزول ملائك است، اما اين گوشه شهر و جاي جاي اين كوچه ها و خيابان هاي عاشق ،آن قدر نفس هاي صادق و نيت هاي صاف و زلال از حسين گفته اند و ياهو كشيده اند كه اين تكيه هاي بي ادعا، بوي حرم، بوي زيارت گرفته اند. صفايي از همه اين همهمه ها و ولوله هاي عاشقانه مي جوشد، كه بركت روزهاي عمرت مي شود و رزق جانت.
ما روزهايي را خواهيم ديد كه به فضل خدا و به عنايت صاحب عزا، حلقه هاي عاشقي و دسته هاي دلشدگي مان به امن و قرار قبول سرانجام گيرد.

 



ادبيات عاشورايي (قسمت اول)

اكبر خوردچشم
آن روزي كه لشكريان كوفي به دستور يزيدبن معاويه و به فرماندهي عمرسعد در دشت كربلا و در آن دقايق و ساعات پرعطش، امام حسين(ع) و يارانش را به شهادت رساندند، تصور مي كردند كه چراغي چون حضرت امام حسين(ع) را خاموش كردند. غافل از اين كه اين چراغ فروزان، نه تنها خاموش نشد، بلكه شعشعه هاي آن تا قرن ها بعد ادامه يافت و تا آخرالزمان هم فروزان خواهد ماند، آنچنان كه اثرات سازنده حركت و قيام آن حضرت در ابعاد مختلف قابل رويت و حس كردن است. بايد گفت يكي از ابعاد اثرگذاري اين قيام بزرگ، پهنه ادبيات است كه ما قصد داريم در باب آن سخن بگويم.
هرچند پس از قيام امام حسين(ع) و شهادت آن حضرت، عده اي به غلط تصور كردند كه حكومت امويان از يك خطر جدي مصون ماند، اما نمي دانستند شهادت آن بزرگوار و ياران از جان گذشته اش اتفاقي نيست كه به همين سادگي فراموش شود، بلكه اين خود آغاز يك حركت بزرگ سياسي در جامعه اسلامي است. ابتدا اين حركت را ناظران كربلا، يعني حضرت زينب(س) و حضرت امام سجاد(ع) آغاز كردند. چنانچه هرگاه سخن از حضرت زينب(س) به ميان مي آيد، در كنار مصايب آن بانوي بزرگ اسلام در كربلا به ياد مسجد كوفه و شام مي افتند كه چطور آن شيرزن با خطبه هاي مستحكم خويش آبروي بر باد رفته امويان را بيش از پيش بر باد داد. يا نه، هرزمان سخن از امام سجاد(ع) به ميان مي آيد، همه عاشقان خاندان عصمت و طهارت(ع) مي دانند كه وجود مبارك آن حضرت تداوم دهنده راه حسين(ع) بود!
بسيار نقل شده دوران زندگي ايشان، سراسر اشك بود؛ اشكي كه به خاطر مصايب حضرت سيدالشهدا تا آن جا كه وقتي براي آن امام همام آب مي آوردند تا بنوشد، گريه مي كرد و مي فرمود: «چگونه بياشامم، درحالي كه پسر پيامبر(ص) را تشنه كشتند؟»
پس از رخداد فاجعه كربلا اهالي قلم نيز به تكاپو افتادند تا در تبيين زندگاني سياسي و اجتماعي حضرت امام حسين(ع) ، يارانشان و فلسفه قيام آن بزرگمرد تاريخ، سهمي به خود اختصاص دهند. چنين بود كه ادبيات عاشورا خلق شد. ادبياتي كه به گواهي تاريخ از همان كربلا و از همان روز عاشوراي سال 61 هجري- قمري آغاز شد چنانچه نقل است نوجواني به نام «عمروبن جناده» كه پدرش شهيد شده بود و خود به همراه مادر در كاروان امام حسين(ع) شركت داشت، در بحبوحه نبرد آن حضرت با اشقيا، اشعاري نغز و سراسر عشق و حماسه درباره امام حسين(ع) بر زبان جاري ساخت كه اين اشعار در حافظه تاريخ به خوبي حفظ شده است. اشعاري كه با اين ابيات آغاز مي شود:
اميري حسين(ع) و نعم الامير
سرور فواد البشير النذير
له طلعت مثل شمس الضحي
له غره مثل بدرالمنير
اين آغازين اشعار خود زمينه ساز آن شد كه بعداز اندك مدتي شاعري عرب به نام عبيدالله جعفري كه شيفته اهل بيت(ع) بود، وارد كربلا شود و بر سر مزار امام حسين(ع) و يارانش در مدح آن حضرت زيباترين دل سروده ها را بر زبان جاري سازد. به اعتقاد بسياري افراد اين خود، اولين اشعار درباره امام حسين(ع) و حماسه كربلا بود كه به شكلي جدي سروده شد.
بايد تاكيد كرد شاعران و سخنوران عاشق خاندان عصمت و طهارت(ع) براي تكريم ايثارگري امام و يارانشان و تبيين فلسفه قيام عاشورا، بهترين زبان را كه همانا زبان شعر است، انتخاب كردند. زيرا اين زبان در كنار ماندگاري اش، از نفوذ و اثرگذاري خاصي برخوردار است و مي تواند بر عمق و جان مخاطبان اثر نمايد.
بي ترديد از آن زمان كه مردم ايران با اسلام شيعي و به دنبالش با مكتب عاشورايي امام حسين(ع) آشنا شدند، اولين زمزمه هاي شعري در باب عاشورا هم پديدار شد. هرچند بنابر بسياري از شواهد اغلب اين اشعار به شكل فولكوريك و شفاهي بوده و تنها اندكي از آنها باقي مانده كه در ادامه اين نوشتار به برخي از اين اشعار اشاراتي مي شود.
بدون ترديد يكي از اولين شاعراني كه از وي اشعاري درباره حماسه كربلا و شهادت امام حسين(ع) باقي ماند، «كسائي مروزي» است؛ يكي از اولين شاعران شيعي مذهب كه با زبان شعر به سخن گفتن راجع به شهادت اين امام بزرگوار و لزوم برپايي مجالس عزاداري ايشان اشاراتي مي كند و پس از او شاعران و نويسندگان ديگري هم اين رويه را ادامه مي دهند كه از آن جمله مي توان به «سيف فرغاني» شاعر قرن ششم اشاره كرد. اين شاعر آزادي خواه در كنار سرايش اشعاري انتقادي و اجتماعي و نقدتند و بي پرواي حاكمان زمان، زبان به ستايش امام حسين (ع) و شهيدان كربلا مي گشايد و شهادت آن عزيزان را نشانه اي بر ظلم ظالمان و از همه مهم تر به پايان رسيدن، ستمگري ستمگران مي داند. پس پرواضح است آن جايي كه سيف فرغاني با انتقاد به حاكمان چنين مي گويد:
هم مرگ بر جهان شما نيز بگذرد
هم رونق زمان شما نيز بگذرد
وين بوم محنت از پي آن تا كند خراب
بر دولت آشيان شما نيز بگذرد
باد خزان نكبت ايام ناگهان
بر باغ و بوستان شما نيز بگذرد
زبان شعري اش را به سمت واقعه عاشورا مي چرخاند و اين چنين همگان را دعوت به عزاداري براي آن حضرت مي كند:
اي قوم در اين عزا بگرييد
بر كشته كربلا بگرييد
در ماتم او خموش مباشيد
يا نوحه كنيد، يا بگرييد
اشك از پي چيست؟ تا بريزيد
چشم از پي چيست؟ تا بگرييد

 



جهان از نگاه تو زيباتر است

اگر چه گلستان تو پر پر است
جهان از نگاه تو زيباتر است

جهان از نگاه تو، صبحي زلال
كه پاشيده از حنجر اصغر است

بهار است هر سو نظر مي كني
بهاري كه از زخم بار آور است

تو چون ذو الفقاري شدي با دو تيغ
جهاد شما اصغر و اكبر است

مرام شما ظاهرش، باطن است
كلام شما اولش، آخر است

ولاي تو در اين شب سوت و كور
همان آتش زير خاكستر است

ولايي كه فردا چنان آفتاب
بر امواج دلها، جهان گستر است
مصطفي محدثي خراساني

 



براي 30 سالگي كودك مسلمان بلوچ

اين كه آدم بداند، در استان سيستان و بلوچستان، 30 سال است ، مجله ماهانه اي، به نام «كودك مسلمان بلوچ» منتشر مي شود، جاي تعجب و البته خوشحالي دارد. تعجب از اين بابت كه چگونه ممكن است، چنين مجله اي، در چنان استاني، به مدت 30 سال براي كودكان بلوچ منتشر شود؟ و خوشحالي، از بابت همت و اراده اي كه پشت اين كار نهفته است. اگر چه كودك مسلمان بلوچ وابسته به سازمان بسيج مستضعفين استان است، اما مگر همين بسيج، چه قدر توان مالي و تداركاتي دارد كه بتواند مجله اي را 30 سال آزگار در آن استان دور افتاده، روي پا نگه دارد و در گمنامي و بدون هياهو، هر ماه آن را منتشر كند؟ بدون ترديد، عنصر ارجمند پايبندي به آرمان انقلاب اسلامي و علاقمندي به كودكان محروم آن سامان، بزرگترين و اصلي ترين حامي چنين كاري است.
بلوچ ، صبور با وقار و با عزت نفس است. فعاليت فرهنگي در ميان چنين مردماني بايد آراسته به خصوصيات فوق باشد. كودك مسلمان بلوچ نيز، با قناعت، صبوري و توكل به ياري هاي پيدا و پنهان خداوند مستضعفان و فقرا، توانسته است 30 سال به حيات با بركت خود ادامه دهد و در ارتقاء فرهنگ انقلابي كودكان بلوچ نقش داشته باشد. اين توفيق بي مثال را به دست اندركاران مجله كودك مسلمان بلوچ تبريك مي گوييم و آرزومند تداوم و ديرپايي آن نشريه نجيب براي سال و ساليان دور دست هستيم.

 



تا بازآيي

از پس پنجره آويخته ام چشمم را
بازهم از مژه خون ريخته ام چشمم را

تا تو بازآيي از اين غيبت طولاني خويش
همره اشك، جگر بيخته ام چشمم را

از دم صبح ازل تا به سر شام ابد
گرد از گرده برانگيخته ام چشمم را

تا كه لايق به ملاقات تو باشد روزي
به تماشاي تو فرهيخته ام چشمم را

همچنان نيز به قصد دل خصمت حتي
تيغ ها از مژه آهيخته ام چشمم را
اميرعلي مصدق

 

(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14