(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14



شنبه 19 دي 1388- شماره 19554
 

جهان تك قطبي و دلايل شكست آن- بخش نخست



جهان تك قطبي و دلايل شكست آن- بخش نخست

خوابي كه تعبير نشد

هر وقت از سياست ها و آمال دولتمردان آمريكايي صحبت به ميان مي آيد، تك روي، سلطه گري و حفظ منافع تحت هر شرايطي توسط آنها جزء لاينفك اين سياست ها تعريف مي شود.
گويي ارباب تاريكي هنوز هم در فكر ساختن آخرين حلقه و به دست آوردن حكمراني بر دهكده جهاني است. سماجت آنها براي ساختن جهان تك قطبي لجبازي بي فكرانه اي بود كه امروز همه كارشناسان و تئوريسين هاي موافق و مخالف بر شكست اين آرزوي محال اتفاق نظر دارند.
آمريكا با لشكركشي هاي متعدد، بدهي هاي چندين ميليارد دلاري، تعطيلي كارخانه هاي بزرگ خود به مرحله اي رسيده كه علاوه بر از دست دادن اقتدارش، اين طور پيش بيني مي شود كه در چند سال آينده در رديف بدهكارترين و فقيرترين كشورها قرار بگيرد.
تلاش هاي اوباما تماما بر اين گذاشته شده كه لااقل وجهه صلح طلبانه سياست هاي آمريكا را بار ديگر- هر چند به صورت نمايشي- احيا كند. گرفتن جايزه صلح توسط وي كاملا گوياي چنين هدفي و خام كردن ملت هاي دنياست. به راستي چطور متوجه نيستند كه در حال حاضر در اكثر كشورهاي دنيا نام آمريكا با جنگ و سلطه گري عجين شده است؟!
بعد از جنگ جهاني دوم تنها دو انتخاب وجود داشت، كشورها يا بايد به جبهه ليبرال سرمايه داري مي پيوستند و يا به سمت كمونيست مي رفتند. به اين ترتيب با طرح جنگ سرد يك فضاي كاملا دو قطبي ايجاد مي شود. آمريكا با استفاده از فرصت ها اقتصاد بيمار خود را بهبود بخشيد و فروپاشي شوروي سابق بزرگترين شانس تاريخي اش شد. آلمان كه در آتش جنگ ويران شده بود وهيچ گونه زيرساختي نداشت در اقتصاد با آمريكا دست پيمان داد و پس از مرگ شوروي، آمريكايي ها به اوج رونق و شكوفايي اقتصادي رسيدند. به اين ترتيب در يك دوره بيست ساله آمريكا به عنوان الگوي زندگي مدرن و مرفه زبان زد همه جهان بود.
اما امروز با شكست پي درپي سياست هاي سلطه گرايانه آمريكا به ويژه در خاورميانه تئوريسين هاي بزرگ نظام ليبرال سرمايه داري نظير ساموئل هان تينگ تون و فوكوياما صراحتا مي گويند: «تسلط بر جهان به يك قدرت ختم نمي شود و آمريكا بايد تلاش كند تا لااقل چهره حافظ ملت ها بودن را براي خودش نگه دارد!»
معنويت برخاسته از انقلاب اسلامي در مقابل ليبرال سرمايه داري غرب
زماني كه از طريق كليساها دين تحريف شده مسيح به مردم تحميل مي شد، اندك اندك تصور جدايي دين از همه عرصه ها شكل گرفت و حقيقتا مسيحيت تحريف شده جوابگوي نيازهاي بشر نبود. در چنين فضايي ايسم ها متولد شدند تا در حركتي انسان محور به اصطلاح رشد را براي غرب به ارمغان بياورند.
مجتبي باستان معاون فرهنگي بسيج دانشجويي تهران بزرگ به تلاش غرب براي فروپاشي فرهنگ شرق پس از جنگ جهاني دوم اشاره كرده و مي گويد: «آمريكا براي تحقق اداره كردن جهان به صورت تك قطبي با استفاده از مرگ كمونيست تلاش هاي بسياري انجام داد تا فرهنگ بومي كشورها را به كل تغيير دهد. آنها در اولين گام رويكرد جدايي دين از سياست و علم را سرلوحه كارشان قرار دادند. بسترسازي براي جذب مغزهاي مستعد و خلاق يكي از سياست هاي تغييرناپذير آمريكاست. در كنار چنين رويكردي به ضعيف نگه داشتن مسلمانان، جدا كردن جوانان از انديشه هاي ناب اسلامي، تغيير هويت فرهنگي ملت ها و الگوسازي فيمينيستي براي زنان در كشورهاي جهان سوم مي انديشند. آنها با رواج مصرف گرايي و كمرنگ كردن آموزه هاي ديني سعي دارند از تاثيرگذاري انقلاب اسلامي ايران در جهان بكاهند و هنوز هم در يك خوش خيالي سياسي خود را كدخداي دهكده جهاني مي پندارند.»
وي در پاسخ به اين سؤال كه روزنه هاي نفوذ آمريكا براي قدرت برتر ماندن- آن هم با چنگ و دندان- كدام ها هستند؟ مي گويد: «آنها بر روي در دست گرفتن جهان رسانه اي بسيار تأكيد دارند. در فضاي ديجيتال، سايبري، مجازي و ماهواره اي دائما رويكردهاي فرهنگي و تحليل هاي سياسي خود را اشاعه مي دهند. منسوخ كردن زبان مادري، اختلاط زن و مرد، رواج مصرف گرايي در قالب ارائه مدهاي غربي و منزوي كردن انديشمندان اسلامي نظير شهيد مدرس و مطهري از اقدامات به روز فرهنگي آنهاست. اخيرا نيز با حربه ترويج آزادي غربي در پي جذب هم پيمانان داخلي در ايران و جهان اسلام هستند.»
معاون فرهنگي بسيج دانشجويي بر اشتياق ملت ها به مباني فكري اسلام اصرار كرده و مي گويد: «هرگز فراموش نكنيم كه با پيروزي انقلاب اسلامي و مطرح شدن انديشه رهايي بخش امام(ره) در حال حاضر اسلام به عنوان يك تفكر عدالت محور و آزادي بخش در بين همه ملت ها مطرح است. از اين فرصت براي اشاعه ارزش هاي معنوي در برابر مكاتب مادي استفاده كنيم. عدالت محوري، تكريم انسان و پر كردن شكاف طبقاتي شعارهايي نيستند كه هرگز كهنه شوند. راه نجات ما تحقق كامل انديشه هاي امام(ره) و مقام معظم رهبري در داخل و نيز صدور مباني اسلام و انقلاب است. آنچنان كه رهبر معظم انقلاب مي فرمايند: «اين يك واقعيت است كه بيداري اسلامي در دنيا شروع شده، اين را نمي شود انكار كرد. در دنياي اسلام و در بين نخبگان و حتي در مواردي در بين توده مردم نگاه دوباره به هويت و به تشخيص اسلامي ميل به عزت اسلامي، توجه به سرفصل هاي اسلامي براي احقاق حقوق ملت ها و انسانها به وجود آمده و اين حركت از آن حركت هايي نيست كه وقتي در ملتي به وجود آمد بشود آن را به آساني از بين برد. نه! اين روز به روز در ملت ها عميق مي شود. خيلي براي استكبار زحمت دارد تا بتواند اين بيداري نوخواهي و اين احساس اعتزاز به هويت اسلامي را در بين ملت ها از بين ببرد. خيلي كار دشواري است.
پايه اصلي تمدن نه بر صنعت و فناوري و علم كه بر فرهنگ و بينش و معرفت و كمال فكري انساني است. اين است كه همه چيز را براي يك ملت فراهم مي كند و علم را هم براي او به ارمغان مي آورد.»
رويايي به نام جهان تك قطبي
اگرچه فروپاشي شوروي سابق به نفع آمريكا و نظام ليبرال سرمايه داري شد، اما از طرف ديگر دنيا را دچار از هم پاشيدگي كرد و حوزه هاي رقابت و چالش در پي اين شوك شكل گرفتند.
عليرضا نادعلي دبير دفتر گفتمان انقلاب اسلامي توضيح مي دهد: «ظهور تروريسم، گسترش تسليحات هسته اي، ادعاي استقلال خواهي برخي كشورها و تلاش آنها براي رونق توليدات داخلي شان، تغييرات آب و هوايي و نيز انتشار بيماري هاي مسري شرايطي را به وجود آورده كه اگرچه در ظاهر اين مشكلات با كدخدا بودن آمريكا تضادي ندارد، اما در باطن آمريكا را مجبور مي كند براي رفع اين مشكلات سياست ديپلماتيك چندجانبه در پيش گيرد و به ناچار براي تن دادن به قوانين بين المللي، ساير كشورها را به هم پيماني و اجماع با خودش تشويق مي كند. بنابراين سياست تك محوري آنها به تاريخ پيوسته و تمام شده است.»
دبير دفتر گفتمان انقلاب اسلامي صراحتاً مي گويد: «اين تصور كه يك عده در برابر آمريكا هميشه فقير نگه داشته شوند، از ميانه ترك برداشته است.
كشورهاي آفريقايي و نيز آمريكاي جنوبي با اتحاد اقتصادي شان (پيمان جنوب به جنوب) به نوعي در برابر سرمايه داري غرب قدعلم كرده اند. اگرچه اين اتحاد نوظهور هنوز يك تهديد جدي براي نظام ليبرال سرمايه داري غرب به حساب نمي آيند، ولي يك حقيقت است و جرقه اي كه به زودي شعله ور خواهد شد.»
وي ادامه مي دهد: «خيال خوش تك محوري بودن آمريكائيان زماني شكسته شد كه با اعضاي گروه شش هم پيمان شدند. فرانسه، انگليس، ايتاليا، آلمان، ژاپن و چين، آمريكا را در برابر جهان چندقطبي به زانو درآوردند. كشورهاي «بريك» روسيه، هند، چين و برزيل نيز به نوعي در آسيا و آمريكاي جنوبي صاحبان قدرت محسوب مي شوند. رويكرد آنها مبني بر تعاملات اقتصادي گسترده با همه كشورهاست.
در روسيه پوتين با در دست داشتن موقعيت سوخت رساني به اروپا شانس قطب اقتصادي شدن را براي ملتش حفظ كرده است.
هند 8/4 درصد كل توليدات و صادرات جهان را به خودش اختصاص داده كه هم اكنون از رشد اقتصادي 4/5 درصد برخوردار است و احتمال دارد به 4/6 درصد هم برسد.
به اين ترتيب با برخورداري از قدرت نظامي به برتري منطقه اي در جنوب آسيا تبديل شده است. برزيل يك بار توسط آمريكا به خاك سياه نشست، ولي دوباره دست به زانوي خود گذاشت و توانست در اقتصاد روي پاي خودش بايستد. اين كشور مي تواند در آمريكاي جنوبي يك قطب قدرت باشد.
مايكل مك كانل مدير يكي از شركت هاي امنيتي آمريكا پيش بيني كرده تا سال 2025 ميلادي اين 4 كشور حجم منافع اقتصادي شان از اعضاي گروه شش به مراتب بيشتر خواهد بود.»
سؤال اساسي اين جاست كه آمريكا در برابر قطب هاي نوظهور چه رويكردي در پيش گرفته است؟ نادعلي مي گويد: «البته قطب هاي نوظهور مشكلات مشتركي دارند. جمعيت زياد و فقر گريبان گير همه شان است. آمريكا در برابر اين ها سياست كارشكني و نشانه گرفتن وحدت ملي شان را سرلوحه كار قرار داده و دو به هم زني هايي دارد. تا مرزهاي روسيه به پيش رفته و با گرفتن افغانستان خيال هم مرز شدن با روسيه را مي پروراند. در هند هميشه يكي و دو ايالت ادعاي استقلال طلبي دارند. در چين هم بين كارگزاران اختلاف مي اندازد. با اين حال بايد پذيرفت كه آرزوي اداره كردن جهان به صورت تك قطبي به تاريخ پيوسته و محال ممكن است.»
جمهوري اسلامي قطب معنويت و فرهنگ
مهدي عباسي مهر، دبير دفتر تحكيم وحدت ضمن اشاره به اين كه اين روزها مصادف با سالروز نامه تاريخي امام(ره) به گورباچف است، مي گويد: «آن موقع هم هيچ كس تصور نمي كرد شوروي دچار فروپاشي شود، ولي اتفاق افتاد و امروز همين عاقبت را براي آمريكا مي توان پيش بيني كرد.»
وي ادامه مي دهد: «آن چه انقلاب اسلامي را به عنوان يك قطب قدرت به دنيا شناساند انديشه هاي معنوي امام(ره) بود كه در برابر انديشه هاي اومانيستي غرب قد علم كرد. در آن شرايط حضرت امام(ره) با يك تلنگر نظامات اومانيستي را دچار تناقض كردند و قدرت جوامع انقلابي را ارتقا بخشيدند.»
عباسي مهر سه مورد، فقر در جامعه، نبود امنيت و سلطه را به عنوان سه دليلي كه زمينه فروپاشي ايدئولوژي هاي اومانيستي نظير ماركسيست را فراهم آورد مطرح مي كند و مي گويد: «شعار انقلاب عدالت محوري و رشد است. بنابراين علاوه بر اشاعه رويكرد معنوي بايد با ترميم زير ساخت هاي اقتصادي و نيز دخالت دادن متفكرين و نخبگان در تصميم گيري ها با يك برنامه ريزي منسجم در آينده نزديك به يكي از قطب هاي مطرح قدرت در دنيا تبديل شويم، چنانچه كه هم اكنون از لحاظ معنوي اين گونه ايم.»
وي در پاسخ به اين سؤال كه آيا مي توان با اتكا به قدرت نظامي و يا حس ناسيوناليسمي در برابر آمريكا ايستاد؟ مي گويد: «شوروي سابق به قدرت نظامي اش مي باليد، اما در نهايت دچار فروپاشي شد. حس ناسيوناليستي آلمان ها در گذشته و يا دول عربي در حال حاضر نيز راه به جايي نبرده است. ما مي بينيم كه اعراب حتي نمي توانند در برابر رژيم اشغالگر قد علم كنند. ما بايد به قدرت معنوي و فرهنگي خود تكيه كرده و همانطور كه گفته شد برنامه ريزي دقيقي براي پيشرفت در همه عرصه ها به ويژه اقتصاد داشته باشيم.»
وي ادامه مي دهد: «چين و هند در حال حاضر رقيبان سرسخت اقتصادي آمريكا هستند. حتي در عرصه فرهنگي مي بينيم باليوود در مقابل هاليوود قرار مي گيرد. اين تقابل به معناي تقابل مباني فكري و اعتقادي نيست، بلكه به معناي رقيب اقتصادي بودن در همه عرصه هاست. از سوي ديگر غرب با تفكر آزادي بخش اسلام روبروست و مي داند بزرگترين خطر براي مواضع قدرت برتر همين تفكر است، از اين رو با ارائه چهره خشن از اسلام در قالب حمايت و طرح ريزي براي تولد گروه هايي چون القاعده سعي در ضربه زدن به صلح خواهي و عدالت محوري در اسلام دارد. اين همان چراغ خطري است كه غرب متوجه اش شده و براي رويارويي همه توانش را به كار گرفته است.
جديدترين حربه هاي آمريكا در برابر قدرت جهان اسلام
مهدي ميرزايي يك تحليل گر جوان از جنبش دانشجويي نيز بر اين كه انقلاب اسلامي تنها نقطه اي است كه در برابر همه ايسم ها و قدرت ها قد علم كرده است، تاكيد كرده و مي گويد: «امروز القاعده و افراطي گرايي اسلامي را به عنوان نماد تفكر اسلامي در دنيا معرفي مي كنند، تا به واسطه آن پرچم اسلام را- به خيال خودشان- به زير كشند و اتحاد مسلمانان را نشانه بروند. حال آن كه القاعده و طالبانيسم پاسخي سطحي و شتابزده غرب به مواضع اسلام راستين بود، و اين ها هر جا كم بياورند، به سان بادكنكي بادش كرده و به بهانه حضور القاعده در جديدترين اقداماتشان حمله به كشور يمن را زمينه سازي مي كنند.»

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14