چهارشنبه 30 دي 1388- شماره
19564
آيت الله خامنه اي هميشه الگوي انصاف بودند گفت و گو با آيت الله حاج سيد جعفر شبيري زنجاني
|
|
|
آيت الله خامنه اي هميشه الگوي انصاف بودند گفت و گو با آيت الله حاج سيد جعفر شبيري زنجاني
محسن رضائي تودشكي آيت الله حاج سيد جعفر شبيري زنجاني (مد ظله العالي) از علماي متعهدي است كه از بدو دوران نوجواني در كنار تحصيلات حوزوي با ورود به جريانات مبارزاتي و همكاري با گروه فدائيان اسلام بخش مهمي از تاريخ شفاهي سرزمين اسلامي مان را درك كرده است 0 مصاحبه زير براي ثبت بعضي از وقايع و اتفاقات آن دوران انجام شده است . ¤ لطفاً مختصري درباره تولد خود و خانواده و خاندان علمي تان توضيح بفرمائيد. - در سال 1315 شمسي مصادف با 1355 درقم متولد شده ام (البته در شناسنامه 1316 ثبت است) پسردوم خانواده بودم پدرم مرحوم آيت الله حاج سيداحمد زنجاني (ره)از علماي قم بودند كه سابقه رفاقت طولاني با مرحوم امام (ره)داشتند و هم مباحثه بودند ايشان از شاگردان مبرز مرحوم آيت الله العظمي حاج شيخ عبدالكريم حائري يزدي(ره) بودند و مورد عنايت خاص ايشان بودند0 جهت علمي ايشان كه در بين خواص مطرح بود تسلط فقهي ايشان بود. با اين وجود تا آخر هم قبول نكردند كه رساله عمليه چاپ كنند و مي فرمودند :من به الك فايه (به مقدار لازم) موجود است .بعد از فوت مرحوم آيت الله العظمي آقا سيد ابوالحسن اصفهاني (رض) عده اي به ايشان مراجعه كردند و ايشان هم به آقايان آيت الله العظمي حجت (ره) و آيت الله العظمي بروجردي (ره) ارجاع دادند .بعد از فوت آيت الله حجت (ره) هم عده اي از علماي آذربايجان آمده بودند و اصرار داشتند كه ايشان مرجعيت را بپذيرند ولي ايشان امتناع كردند و به آيت الله العظمي بروجردي(ره) ارجاع مي دادند . بعد از فوت آيت الله العظمي بروجردي(ره) و آقاي سيد عبدالهادي شيرازي(ره) هم مسئله مرجعيت ايشان مطرح شد و ايشان باز هم قبول نكردند . ¤در طول دوره تحصيلات حوزوي با چه عزيزاني هم مباحثه بوديد. - الان خيلي ها را فراموش كرده ام. درس آيت الله حاج آقا مرتضي حائري (ره) را با آيت الله العظمي خامنه اي(حفظه الله) و مرحوم آقاي بهجتي كه مدتي پيش فوت كردند بحث مي كرديم. بحث با آقاي خامنه اي (حفظه الله)براي من لذت بخش ترين بحث بود از اين جهت كه ايشان خيلي منصف بودند. از ابتدا الگوي انصاف بودند. مثلا يادم هست يك روز در اوج بحث كه هردو بر نظر خود پافشاري مي كرديم و داد مي كشيديم يك دفعه ايشان از اوج پائين آمدند و گفتند : حق با توست و بعد هم مويداتي آوردند. يكي از خصوصيات مهم ايشان اين بود كه لجاجت نداشتند . يك مرتبه محضر ايشان اين قضيه مطرح كردم فرمودند: من اين اخلاق را از تو دارم . بنده عرض كردم شما اين اخلاق را داشتيد كه من حاضر شدم با شما بحث كنم. يك نفر ديگري هم بود كه من حاضر نبودم يك دقيقه با او بحث كنم براي اينكه اگر هر گونه دليل مي آوردي حاضر نبود دست از گفته اش بردارد البته دوستيم با او براي بعضي فضائل او بود.. انصاف در بحث آيت الله خامنه اي خيلي خوب بود.. ¤ آشنائي شما با آيت الله خامنه اي(حفظه الله) از كي بود؟ - سال 1335 در مشهد با ايشان آشنا شدم بعد از شهادت نواب بود و ما به اتفاق چند نفر ديگر به خاطر هم فكر بودن با هم فعاليت هايي را شروع كرده بوديم و مبارزاتي داشتيم . ¤ ديگر با چه افرادي بحث علمي داشتيد؟ - باآقاي حاج شيخ علي كاظمي درس كفايه رابحث مي كرديم.-دو نفري نزد آقاي اخوي(زيد عزه )درس مي خوانديم.از ديگر دوستاني كه باهم بحث علمي داشتيم آقاي عميد زنجاني بودند. در نجف با آقاي عميد درس آيت الله مستنبط(رض) را بحث مي كرديم . درس آيت الله حاج سيد محمود شاهرودي(رض) رادرنجف با آقاي مسلمي كاشاني بحث مي كرديم . ¤ اشاره اي به حضورتان در نجف كرديد چند بار به نجف مشرف شديد؟ - يك بار اواخر سال 1336 كه رفتم تقريباً 2 ماه در نجف بودم ودرس آيات عظام آقايان خوئي(رض) شاهرودي(رض) وميرزا باقر زنجاني(رض) ومستنبط (رض) حاضر شدم. كه اين سفر خودش داستان عجيبي دارد . يكبار آيت الله خامنه اي(حفظه الله) از مشهد به قم آمده بودند و ناهار مهمان منزل ما بودند به همراه والده و برادر كوچكترشان و از قم عازم عتبات بودند . ايشان ديدند من در فكر هستم گفتند اگر به خاطر عتبات در فكر هستي من ختم مجرّبي سراغ دارم و 40 روز مشغول بودم وباانجام آن روز 40 راهي شدم و الان عازم عتبات هستم . عرض كردم نه اگر قرار باشد من خودم ختم خاصي بلد هستم . وقتي ايشان از منزل ما رفتند و عازم عتبات شدند . يك دفعه ديدم من خيلي دلم مي خواهد به عتبات مشرف بشوم خصوصا اينكه دوست داشتم همراه ايشلن مشرف بشوم ولذا ختم مورد نظر را شروع كردم. ختمي كه من سراغ داشتم زيارت عاشورا غير معروفه بود كه چندين بار نتيجه گرفته بودم روزي كه من ختم را شروع كردم 23 جمادي الثاني بود و حتم داشتم كه ايشان تا 13 رجب در عتبات مي مانند. لذا يكي از شرط هايم اين بود كه حداكثر قبل از 5 رجب از قم راهي شوم .شرط ديگر اينكه پول سفر بر پدر و مادر تحميل نشود .شرط ديگر اينكه همسفر هاي خوبي داشته باشم . يك شرط ديگر هم اين بود كه 13 رجب در نجف باشم كه بعداً در كربلاي معلي اين شرط را پس گرفتم . تمام شرايط به حمدالله ظرف 5 روز فراهم شد .گذرنامه تهيه شد و... فقط حركت ما هر روز تاخير مي افتاد يك روز پدرم مي گفت :امروز كراهت دارد فردا قمر در عقرب است تا اينكه بالاخره غروب روز چهارم رجب حركت كردم وقتي آمدم گاراژ ديدم آقاي هاشمي رفسنجاني آقاي رباني املشي و چند نفر ديگر از دوستان عازم هستند . بايك اتوبوس 8 نفر خودي و 3 نفر نا آشنا راهي شديم . 5 روز مشغول عمل به اين ختم بودم و به خدا عرض كردم :كه خدايا اين شرايط من محال عقلي نيست ولي محال عادي است . روز ششم بود كه وقتي آمدم خانه مادرم گفت :دعوت داري گفتم : كجا؟ گفت : براي عتبات كسي خواب ديده و پول هم داده . وقتي كربلا رسيدم در صحن مطهر آقاي خامنه اي را ديدم ايشان تعجب كردند گفتند: كي آمدي ؟ گفتم : تازه رسيدم با چند نفر از رفقا كه با آنها هم آشنا شويد خوب است . با هم رفتيم و آقاي خامنه اي با رفقا آشنا شدند كه آقاي رفسنجاني اشتباه در خاطراتشان زمان آشنائي با آقاي خامنه اي را در درس آقاي داماد(رض ) نوشته اند، در حالي كه ورود آقاي خامنه اي(حفظه الله) به قم شركت در درس آقاي داماد (رض ) سال 1338بود . آقاي خامنه اي زمان رياست جمهوري وقتي اين قضايا را به ايشان مي گفتم تعبير جالبي داشتند مي فرمودند: مي داني سبب آشنائي من با آقاي رفسنجاني تو بودي . اين بار اوّل بود و به قصد زيارت رفتم و ديدم درس در غربت براي من بهتر است نامه نوشتم به پدرم ايشان هم جواب دادند مانعي ندارد و درس آيت الله مستنبط (رض ) و آيت الله ميرزا آقا باقر زنجاني(رض ) و ... هم رفتم . يكبار ديگر هم ظاهراً سال 1347 و بار ديگر سال 1354 بود كه بار آخر در واقع براي ديدن امام (ره) وروشن شدن تكليف بود. قضيه اين بود كه مي خواستم ببينم قيام مسلحانه و فعاليت هاي چريكي را اجازه مي دهند يا نه. ولي نه حاج آقا مرتضي حائري (رض ) اجازه دادند و نه امام (ره) و هر دو بزرگوار فرمودند بايد به مردم آگاهي داد. قبلاً با آيت الله حائري(رض ) قضيه ترور علم را مطرح كرده بودم ، بعد از تبعيد امام (ره) بود ايشان فرمودند: خدا رحمت كند نواب صفوي را مگر الان هم كسي هست كه اين كار را بكند .عرض كردم اگر لازم باشد من خودم لباس را عوض مي كنم و اين كار را انجام مي دهم ولي ايشان موافقت نكردند. ¤جناب عالي از اشخاصي بوديد كه از بدو نوجواني در فعاليت هاي سياسي گروه فدائيان حضور داشتيد لطفا نحوه آشنائي و شروع مبارزات سياسي خودتان را بيان كنيد. - حدود 13-14 ساله بودم كه در جلسات فدائيان شركت مي كردم مسئول گروه فدائيان درقم آقاي تركمني بود. در دوره مصدق متاسفانه فعاليت توده اي هاآزاد شد ه بود و علناً اينها بر ضد اسلام تبليغ مي كردند و در روزنامه چلنگر مقالات ضد ديني منتشر ميكردند . در همان ايام كنگره صلح وين تشكيل شد . برقعي (سيد علي اكبر) در اين كنگره شركت و با استالين ديدار مي كند و خود را آيت الله برقعي مي نامند. وي جمله معروف داشت كه توده اي ها اين جمله را خيلي تبليغ مي كردند او مي گفت :( به عدل سوگند كه صلح پيروز است ). توده اي ها مي خواستند در بازگشت برقعي (سيد علي اكبر) به قم از او استقبال و تجليل فراوان كنند و قضيه را بزرگ جلوه دهند -توده اي ها او را به عنوان كانديداي خود براي مجلس شوراي ملّي مطرح كرده بودند - در جلسه فدائيان اين مسئله مطرح شد ولي تصميم بر اين شد كه كسي دخالت نكند و با مستقبلين درگير نشوند . با ورود برقعي (سيدعلي اكبر) توده اي ها دور اورا مي گيرند و اورا بر دوش گرفته از ميدان آستانه به طرف حرم مطهر ميبرند و در حاليكه از او تجليل ميكنند بر ضد اسلام و آقاي بروجردي (ره) شعار مي دهند. تركمني و مدرسي كه در كنار فيضيه ايستاده بودند با مشاهده اين اهانت سكوت را صلاح نمي بينند و با حمله به توده اي ها استقبال آنها را به هم ميزنند . آقاي برقعي را تازه وارد صحن كرده بودندكه وقتي مراسم به هم ميخورد ماشين هاي همراه با توده اي ها فرار مي كنند مردم هم تشجيع مي شوند و ماشين ها را سنگباران ميكنند . آقاي برقعي كتاب هاي خوبي هم داشت و بعد از اين قضايا ديگر اينگونه نبود. بعد از اين جريان به عنوان اعتراض به فعاليت هاي حزب توده و اهانت توده اي ها به اسلام و شخص آيت الله العظمي بروجردي (ره) تظاهرات كرديم در اجتماع معترضين آقاي شجوني سخنراني كرد و به سوي فرمانداري راه افتاده تظاهرات كرديم . مردم مقابل فرمانداري اجتماع كردند و خواستار پايان دادن به فعاليت هاي حزب توده و اخراج آقاي برقعي شدند، نيروهاي دولتي با مردم درگير شدند من نيز از ناحيه پيشاني مجروح شدم و چند روز در بيمارستان بستري شدم . آقاي سيد عبدالحسين واحدي(ره) در بيمارستان به عيادت مجروحين آمد و از ما احوالپرسي كرد . وقتي مرحوم واحدي وارد شد خيلي صحنه پرشور و عجيبي بود به طوري كه اشك همه ما جاري شد خيلي با صلابت و حماسي به ما خطاب كرد: السلام عليكم يا انصار رسول الله السلام عليكم يا انصار دين الله ¤ مرحوم ابوي شما با توجه به موقعيت و جايگاه علمي و اجتماعي كه داشتند نظرشان درباره كارهاي شما منفي نبود؟ - خيرمرحوم حاج آقا با فعاليت هاي من مخالفتي نمي كردند حتّي دربيمارستان كه به عيادت آمدندوسرم پانسمان بود به شوخي فرمودند: بازي اشكنك دارد سرشكستنك دارد. ¤ ازخصوصيات مبارزات فدائيان اسلام اقدامات نظامي واعدام هاي انقلابي خائنان دين وملت بود آيا اين اقدامات شيوه مستمر اين جريان بود؟ - خير. دريك برهه اي از زمان مرحوم آقاي نواب به اين نتيجه رسيد كه شيوه مبارزه بايد تغيير كند .بعدازبه نتيجه نرسيدن ترور زاهدي ديگر مسئله ترور مطرح نبود تا اين كه مسئله پيمان بغداد پيش آمد آقاي عبد خدايي اين مسائل را بسيار زيبا نوشته است كه چگونه آقاي نواب(ره) تيمور بختيار را احضار مي كند وبختيار با آن همه قلدري دربرابر ابهت مرحوم نوّاب چگونه زانو مي زند ونواب باتحكم به بختيار مي گويد:من جلوي اين كار(پيمان بغداد )را ميگيرم. پيمان نظامي بغداد هدفش جلوگيري از نفوذ شوروي بود وبا اين پيمان كشورهاي منطقه ازجمله ايران بلاگردان نقشه هاي استعماري انگليس وآمريكا مي شدند.بسيار قرارداد ننگيني بود و فدائيان آن را خطري بزرگ براي استقلال مملكت ايران مي دانستند. امير حسين علاء نخست وزير بعد از زاهدي مامور انعقاد اين قرارداد ننگين بود و وقتي تذكرات فدائيان اثر نبخشيد دوباره طرح اعدام انقلابي در فدائيان مطرح شد كه البته اين ترور نافرجام ماند و فقط مختصري زخمي شد كه يادم هست روزنامه ها نوشتند : زنده بادعمامه ظاهراً طلبه اي آنجا بوده و عمامه اش را بر سر زخمي علاء مي بندند. نهايتاً اين قضيه منجر به دستگيري فدائيان و شهادت ايشان در 27 دي ماه 1334 شد. ¤ اعدام هاي انقلابي فدائيان آيا با مجوز شرعي خاصي صورت مي گرفت ويا مستقيماً از سوي مرحوم نواب صادر مي شد؟ - در يكي از جلسات خصوصي فدائيان كه حضور داشتم آقاي نواب صحبت هاي فراواني كرد،يكي از دوستان به نام آقاي احمد خدائي از ايشان سوال مي كرد كه شما چه مجوزي براي اين اقدامات داريد و بحث هم زياد شد. بعداً آقاي نواب بلند شد و رفت يا اينكه حضور داشت .در هر صورت آقاي واحدي اين جمله را گفتند : كه الان كه آقاي آيت الله العظمي حجّت (ره) فوت كرده اند اين را مي گوئيم و الّاهمين را هم نمي گفتيم . ما تمام مسائلمان را مدّتي با آيت الله حجّت (ره) صحبت مي كرديم و جهات شرعي براي ما روشن شده و اصول كلي و جزئيات مسئله براي ما معلوم است . البته مصاديق را خودشان تشخيص مي دادند. و اين در زماني بودكه مرحوم آيت الله حجت (ره) فوت كرده بودند و آيت الله صدر (ره) و آيت الله خوانساري (ره) از مراجع ثلاث در قيد حيات بودند. فدائيان با آيت الله كاشاني (ره) هم در ارتباط بودند. ¤ جناب عالي در مقطعي در جريان فدائيان حضور داشتيد كه مقطع حساسي براي حوزه علميه قم بوده است. رابطه بين فعاليت هاي اين گروه و مرجعيت آيت الله العظمي بروجردي(ره) از موضوعات مهمي است كه هميشه مورد بحث و بررسي بوده است، لطفاً از اطلاعات خاص خود در اين زمينه مطالبي را بيان بفرمائيد. - اين مسئله داراي چند دوره است. قبل از قضيه ورود جنازه رضا شاه فدائيان اسلام در حوزه حضور فعال داشتند و در مدرسه فيضيه سخنراني مي كردند . خيلي از سخنراني هاي آقاي واحدي در صحن مدرسه فيضيه صورت مي گرفت . خاطرم هست يك روز آقاي واحدي به حمام عمومي كه رفته بود حكومت تصميم گرفته بود وقتي از حمام بيرون مي آيد او را دستگير كنند . طلبه ها فهميدند و رفتندودرجمع زياد خود آقاي واحدي را فرار دادندومأمورين نتوانستندايشان را دستگير كنند. فرداي آن روز آقاي واحدي وصيت نامه خود را كه در آن آقاي بروجردي(ره) وصي قرار داده شده بود در فيضيه خواند و اين در حالي بود كه هر لحظه احتمال داشت دستگيرش كنند . وقتي وسط مدرسه فيضيه شروع به خواندن كرد . بسم الله الرحمن الرحيم را كه گفت ساعت بزرگ كه غروب كوك بود 11 زنگ زد آقاي واحدي تا تمام شدن زنگ سكوت كرد، بعد فرمود: ساعت هم با ما دشمني مي كند . اين جمله را كه گفت اشك طلبه ها جاري شد بعد وصيت كرد كه اگر من كشته شدم مرا ببريد پيش شهداي مسجد گوهرشاد دفن كنيد و آيت الله العظمي بروجردي (ره) هم وصيّ من است. امّا بعد از قضيه ورود جنازه رضاشاه كه در آن قضيه آقاي واحدي در فيضيه را بستند و نگذاشتند كسي بيرون برود اوضاع متشنج شد . آيت الله بروجردي (رض) عنايت خاصي نسبت به مساله حفظ حوزه داشتند و اولويت را حفظ حوزه قرار داده بودند.آقاي واحدي و فدائيان هم در فيضيه فعاليت مي كردند و بعد از اين قضايا آقاي واحدي در فيضيه سخنراني خود را ادامه مي داد . آقاي بروجردي(رض) به عده اي از اطرافيان دستور دادند كه به فدائيان بگوئيد : در حوزه فعاليت نكنيد . ايشان دستور برخورد فيزيكي نداده بودند ولي وقتي مريدان آقاي بروجردي كه لرستاني بودند رفته بودند آقاي واحدي را زدند. اين ها آدم هاي خوبي بودند ولي روي عرقي كه داشتند كار به اينجا كشيده شد . مثلاً مرحوم آشيخ علي لر كه كه با آقاي واحدي(ره) درگير شده بود، بعد از اينكه آقاي نواب(ره )آزادشد و به قم آمد به ديدن وي رفت و از آقاي واحدي هم عذر خواهي كرد. خلاصه در پي اين قضايا روابط به هم خورد و فدائيان فعاليت هاي خود را در حوزه تعطيل كردند ولي جلسات خصوصي در قم همچنان ادامه داشت. بعد از آزادي آقاي نواب(ره ) و آمدن ايشان به قم استقبال پرشور از او در قم شد و افراد زيادي به ديدن او آمدند از جمله آقاي بروجردي(ره ) هم آقاي فاضل قفقازي (ره)پدرمرحوم فاضل لنكراني و عدّه اي را براي ديدن آقاي نواب فرستاد. بعد از اين روابط دوباره حسنه شد ولي به خاطر مصالح رابطه علني نبود و برخي به اشتباه فكر ميكردند كه روابط ميان فدائيان و مرجعيت حسنه نيست . ¤ باتوجه به جايگاه مرحوم ابوي گراميتان آيا مطالب خاصي دراين رابطه به يادداريد ؟ - بنده شخصا از بعضي جريان ها اطلاع دارم كه خودآقاي واحدي (ره ) نقل كرد و معلوم ميشود كه روابط به صورت پنهاني وبا واسطه وجود داشت . اوّل اينكه وقتي مبارزه با بهائيان شدت گرفت و قسمتي ازحظيره القدس هم تخريب شد و در واقع علمدار مبارزه با بهائيت آقاي فلسفي (ره)با موافقت آقاي بروجردي(ره ) بود . در ماه رمضان آن سال آقاي فلسفي (ره) در راديو سخنراني هاي آتشين بر ضدّ بهائيت مي كرد و مردم هم استقبال زيادي مي كردند و به طور مثال در قم كه خيلي ها راديو نداشتند بازار را فرش كرده بودند و جمعيّت هم فراوان حاضر ميشدوازراديو سخنراني آقاي فلسفي (ره)رامي شنيدند. مرحوم آقاي فلسفي (ره) پيش شاه رفته بود و چون رگ خواب شاه را مي دانست گفته بود كه اينها هدفشان براندازي سلطنت شماست و شاه هم موافقت كرده بود كه در راديو بر ضد بهائي ها سخنراني شود. سخنراني ها شروع شد تا روز 17 ماه رمضان كه آقاي فلسفي (ره) اعلام كرد كه به علت فرارسيدن ايام عزاداري سخنراني ها ادامه نمي يابد. از طرف دربار مانع ايشان شده بودند و از اين جهت به آقاي فلسفي (ره)خيانت شد،چون شاه به آقاي فلسفي (ره) گفته بودشما اقدام كنيدوما حمايت مي كنيم ولي ناگهان مانع شدند. آقاي واحدي(ره) بعد از ماه رمضان به قم آمده بود و به من گفت كه ما به دستور آقاي نواب اين 2 طومار2متري پر از امضاء رادر حمايت از مبارزه با بهائيت را جمع كرديم . اين طومارها خيلي صدا كرد و آقاي فلسفي(ره) هم در راديو با حرارت آن را مطرح مي كرد. ولي آقاي نواب فرموده بودند كه شاه كسي نيست كه بخواهد با بهائي ها مبارزه كند و سر آقايان كلاه رفته و اشتباه كردند ولي چون اسم آقاي بروجردي(ره) به ميان آمده براي تجليل از ايشان اين طومارها را تهيه مي كنيم .آقاي واحدي(ره) فرمودند كه الان ما روابطمان با آقاي بروجردي(ره) آن طور كه تصور مي كنيد نيست. الان رابطه ما با ايشان خيلي خوب است ايشان هم به واسطه آقاي بدلا 2 بار براي ما پول فرستادند ولي چون بايد موقعيت مرجعيت حفظ شود صلاح نيست كه اين روابط علني باشد.آقاي واحدي (ره)به من گفتند الان بعد از ممنوع شدن آقاي فلسفي ازسخنراني عليه بهائي ها و اين اوضاع كه به وجود امده آقاي بروجردي هر نظري داشته باشند ما انجام مي دهيم . اگر بفرمايند ما افرادي را ترورمي كنيم، اگر بفرمايند سخنراني كنيد ما انجام مي دهيم، اگر لازم است در روزنامه ها مقاله مي نويسيم . اگر هم مصلحت بدانند كه كاري نكنيم سكوت مي كنيم . خلاصه ما زبان و قلم و جانمان در اختيار آقاي بروجردي است و مي خواهيم كه خصوصي پدر شما اين مسئله را به ايشان منتقل كند. من هم قضيه را با والدم مطرح كردم وچون موضوع سرّي بود نتيجه ملاقات با آقاي بروجردي (ره)را نپرسيدم واز چه طريق پاسخ داده شد اطلاع پيدا نكردم . دوّم مسأله شهادت شهيد نوّاب است. در مورد اعدام شهيد نواب (رض) هم بايد عرض كنم.پدرم ميفرمودند خصوصي با آقاي بروجردي تماس گرفتم وگفتم اگر براي حفظ موقعيت مرجعيت مصلحت نمي دانيد كه حضرت عالي اقدام بفرمائيد ومانع اعدام شويد،باتّفاق علماي ديگر ما اقدامي جمعي بنمائيم. فرمودند:بنادارم شخصاً اقدام كنم وشخصي را مأمور كرده بودند كه روند دادگاه را گزارش كند وبناي ايشان اين بود كه مانع اعدام شوند و رژيم چون متوجه تصميم ايشان شده بود تمام مقررّات رانقض كرد. حكم اعدام در مرحله استيناف تأئيد شده بودو10روز مهلت فرجام خواهي داشت،رژيم بلا فاصه حكم راابلاغ كرد وآنان را وادار كرده بود كه فرجام خواهي كنند وفوراً آن را رد كردند. درست به ياد دارم همان شب آقاي محمدجواد حجّتي جلوي مدرسه فيضيّه مرا ديدند وبه من گفتند:حكم اعدام تأئيد شده مي خواهم بروم ودر مدرسه فيضيه سخنراني كنم ولي من چون از تصميم آقاي بروجردي(رض)اطلاع داشتم با قاطعيت گفتم نمي توانند اعدام كنند،با خودم فكر مي كردم هرچه قدر هم زود اقدام كنند زودتر از12روز ديگر نخواهد بود. آيت الله بروجردي (ره) هم همان شب نامه براي شاه ارسال كرده بودند ،درپيست آبعلي كه شاه براي اسكي به آن جا رفته بود نامه به دستش مي رسد ودستور مي دهد فوراًاعدام را اجرا كنيد واعلام كنيدكه نامه بعد از اجراي اعدام به دست شاه رسيد .صبح اوّل وقت اطلاع پيدا كرديم كه آقاي نوّاب (ره) ويارانشان را اعدام كرده اند.واين جريان تجربه اي شدكه بعداًكه آيت الله كاشاني (ره) را به همان اتهام دستگير كردند ، آيت الله العظمي بروجردي (ره) بلا فاصله قاطعانه برخورد كردند ودر نتيجه همان روزها آيت الله كاشاني (ره) آزاد شدند.
|
|
|