(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 7 بهمن 1388- شماره 19570
 

اين كه مي گويند جنگ نرم ؛ راست است، واقعيت است
خاطره چهارم؛ همكاري با تلويزيون ملي-6
وقتي سرباز بي سواد و فراري مشاور سياسي و امنيتي مي شود
روزهاي گمشده- خاطرات احمد اللهياري

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




اين كه مي گويند جنگ نرم ؛ راست است، واقعيت است

دشمن جرات تهاجم نظامي را ندارد 22/02/1388
ملت ما، جوانان ما، زن و مرد ما نبايد احساس كنند كه دوران مجاهدت به پايان رسيد، خطري ما را تهديد نمي كند. ممكن است خطر نظامي ما را تهديد نكند، همين جور هم هست. امروز ملت ايران به آن رتبه اي از اقتدار رسيده كه خطرپذيري دشمنان خود را بسيار بالا برده، جرئت نمي كنند به اين ملت تهاجم نظامي كنند؛ مي دانند سركوب خواهند شد؛ مي دانند كه اين ملت مقاوم است. بنابراين خطر تهاجم نظامي بسيار پائين است؛ اما تهاجم فقط تهاجم نظامي نيست. دشمن به آن نقاطي متوجه مي شود كه پشتوانه استقامت ملي ماست. دشمن وحدت ملي و ايمان عميق ديني را هدف قرار مي دهد. دشمن روحيه صبر و استقامت مردان و زنان ما را هدف قرار مي دهد؛ اين تهاجم از تهاجم نظامي خطرناك تر است. در تهاجم نظامي شما طرفتان را مي شناسيد، دشمنتان را مي بينيد؛ اما در تهاجم معنوي ، تهاجم فرهنگي ، تهاجم نرم، شما دشمن را در مقابل چشمتان نمي بينيد. هوشياري لازم است.
امروز جمهوري اسلامي و نظام اسلامي با يك جنگ عظيمي مواجه است
ببينيد عزيزان! شماها مي دانيد - چون ديدم در بيانات شماها هم هست - امروز جمهوري اسلامي و نظام اسلامي با يك جنگ عظيمي مواجه است، ليكن جنگ نرم - كه ديدم همين تعبير «جنگ نرم» توي صحبت هاي شما جوان ها هست و الحمدللّه به اين نكات توجه داريد؛ اين خيلي براي ما مايه خوشحالي است - خوب، حالا در جنگ نرم، چه كساني بايد ميدان بيايند؟ قدر مسلّم نخبگان فكري اند. يعني شما افسران جوان جبهه مقابله با جنگ نرميد.
جريانات بعد از انتخابات، جرياني طراحي شده بود
آني كه مي توانم بگويم، اين است كه اين جريان، چه پيشقراولانش دانسته باشند، چه ندانسته باشند، يك جرياني بود طراحي شده؛ تصادفي نبود. همه نشانه ها نشان مي دهد كه اين جريان طراحي شده بود، حساب شده بود. البته آنهائي كه طراحي كرده بودند، يقين نداشتند كه خواهد گرفت. بعد از انتخابات كه تحركاتي از طرف بعضي ها شروع شد، يك تجاوب نسبي هم از سوي جمعي از مردم تهران صورت گرفت، آنها اميدوار شدند؛ فكر كردند آنچه كه تصور مي كردند، انجام شد و گرفت و اميدوار شدند. لذا ديديد كه اين دستگاه ها و وسائل رسانه اي و صوتي و الكترونيكي و ماهواره اي و غيره حضورشان در صحنه را چطور تشديد كردند؛ صريح وارد ميدان شدند. قبلاً اميدوار نبودند كه اين كار بگيرد؛ بعد ديدند نه، گرفت؛ لذا سريع وارد ميدان شدند؛ منتها خوشبختانه مثل هميشه كه مسائل ايران را بد مي فهمند و ملت ايران را نمي شناسند، اين دفعه هم نشناختند.
چه بكنم اگر كسي صحنه جنگ را نمي بيند؟
اين حركت عظيمي كه با انقلاب اسلامي شروع شد، يك حركت تمام شده نيست؛ مطلقاً تمام شده نيست، آن حركت ادامه دارد. هميني كه حالا معمول شده كه در بيان ها و در تلويزيون و توي تبليغات و توي دادگاه و توي زبان همه، مي گويند: جنگ نرم؛ راست است، اين يك واقعيت است؛ يعني الان جنگ است. البته اين حرف را من امروز نمي زنم، من از بعد از جنگ - از سال 67 - هميشه اين را گفته ام؛ بارها و بارها. علت اين است كه من صحنه را مي بينم؛ چه بكنم اگر كسي نمي بيند؟! چه كار كند انسان؟! من دارم مي بينم صحنه را، مي بينم تجهيز را، مي بينم صف آرايي ها را، مي بينم دهان هاي با حقد و غضب گشوده شده و دندان هاي با غيظ به هم فشرده شده عليه انقلاب و عليه امام و عليه همه اين آرمان ها و عليه همه ي آن كساني كه به اين حركت دل بسته اند را؛ اينها را انسان دارد مي بيند، خب چه كار كند؟ اين تمام نشده. چون تمام نشده، همه وظيفه داريم. وظيفه ي مجموعه فرهنگي و ادبي و هنري هم وظيفه مشخصي است: بلاغ، تبيين؛ بگوييد، خوب بگوييد. من هميشه تكيه بر اين مي كنم: بايستي قالب را خوب انتخاب كنيد و هنر را بايستي تمام عيار توي ميدان بياوريد؛ نبايد كم گذاشت، تا اثر خودش را بكند.
جايي كه مسئله رسوخ دادن مباني غلط در كالبد نظام و انقلاب بود امام مدارا نكردند
از اول انقلاب تا امروز، در جريان انقلاب و جريان اصيل اين مردم انشعاب هائي به وجود آمده، تعارض هائي به وجود آمده است. بعضي از اين تعارض ها و انشعاب ها خسارت زا هم بوده است؛ بعضي هم نه، با هشياري مردم، با آگاهي و مسئوليت پذيري عناصر فعال در اين جريان ها، حل شده است؛ براي انقلاب و براي كشور باري درست نكرده است. اين اختلاف نظرها و انشعاب هائي كه پيدا ميشود، همه يك جور نيست. بعضي انشعاب ها ناشي از اختلاف در مباني و در عقايد است؛ بعضي از اينها بحث عقايد و معتقدات نيست؛ بحث منافع است، دعوا بر سر منافع است؛ بعضي از اين اختلاف ها هيچكدام از اينها نيست؛ مسئله سلائق است، اختلاف ديدگاه و اختلاف سليقه در اجراي اصول است؛ در چهارچوب اصول و مباني، در روشها اختلاف به وجود مي آيد؛ لذا اينها يك جور نيستند .
خوب، از اول انقلاب در بين همين گروه هائي كه در دوران پيش از انقلاب و در حوادث سالهاي مبارزات، همه در كنار هم بوديم، اختلافهائي به وجود آمد. امام (رضوان اللّه تعالي عليه) با همه اين اختلافات يك جور برخورد نكرد. همين طور كه در روش اميرالمؤمنين عرض كرديم، روش امام (رضوان اللّه عليه) هم همين جور بود؛ يعني اول با مدارا، با نصيحت؛ ليكن آن وقتي كه اقتضاء كرد، برخورد كرد. يك گروه مربوط به دولت موقت بودند و مشكلات آنها بود، يك گروه آن كساني بودند كه عليه لايحه قصاص آن حركت را انجام دادند، يك گروه حتّي كار را به ترور و درگيري هاي خياباني كشيدند؛ با هر كدام از اينها امام يك نحوي برخورد كرد. در سطوح بالاي حكومت هم بود؛ نخست وزير بود، رئيس جمهور بود، حتّي بعدها در اواخر عمر امام (رضوان اللّه عليه) در سطوح بالاتر از رئيس جمهور هم بود. امام با كساني كه احساس كردند نمي شود با اينها بيش از آن مدارا كرد، برخورد كردند. همه هم سوابق انقلابي داشتند، سوابق مذهبي داشتند، خيلي شان هم در سطوح بالا بودند؛ ليكن خوب، اينجور شد ديگر؛ اين انشعاب ها پيش آمد. بعضي واقعاً با امام درافتادند؛ بعضي نه، اختلاف نظري هم بود، اما به درگيري و دعوا و انشعاب و انشقاق نينجاميد. بعضي با امام درافتادند و مداراي امام را نديده گرفتند. امام به همين گروهك منافقين كه خواسته بودند بيايند با ايشان ملاقات كنند، پيغام دادند كه اگر شما به حق عمل كنيد، من مي آيم سراغ شما؛ اگر دست از اين كارهاي خلاف برداريد، خود من مي آيم سراغ شما. يعني امام تا اين حد با اينها مدارا كردند و حرف زدند. خوب، وقتي احساس خطر شد؛ بخصوص آن وقتي كه مسئله، مسئله رسوخ دادن مباني غلط در كالبد نظام و انقلاب است، اين ديگر مثل سم مهلك است. آن وقت امام رعايت نكردند، مدارا نكردند؛ برخورد كردند. اين در مورد آن چيزهائي است كه در اختلافات بنياني است .
حالا همان هائي هم كه اختلاف بر سر منافع دارند، گاهي رنگ عقيدتي و مبنائي به آن مي دهند. هر كدام از اينها باشد - يا آنهائي كه اختلاف در مباني و عقايد است، يا آنهائي كه اختلاف بر سر منافع است - آنجائي كه به درگيري با نظام و درگيري با انقلاب و پشت كردن به مباني انقلاب باشد، آن وقت حالت دشمن را پيدا مي كنند.
دگرانديشي مانعي ندارد اما نظام با معارضين برخورد مي كند
البته كسي عقيده اي مخالف داشته باشد، كاري به كار نظام نداشته باشد، نظام با او كاري ندارد. بعضي رائج كرده اند: «دگرانديشان». نظام با دگرانديشان چگونه رفتار مي كند؟ نظام با دگرانديشان كاري ندارد. اين همه دگرانديش هست. دگرانديش سياسي كه بالاتر از دگرانديش ديني نيست. خوب، ما اقليت هاي ديني داريم كه دگرانديشند، توي مجلس شوراي اسلامي هم عضو دارند، در مناصب مختلف هم حضور دارند. بنابراين بحث دگرانديشي نيست؛ بحث مخالفت است، بحث معارضه است، بحث ضربه زدن است، در مقابل نظام و در مقابل انقلاب شمشير كشيدن است. آني كه نظام با او برخورد مي كند، اين است. اما اگر اختلاف، اختلاف در سلائق است، در روش هاست، نه، اين اختلافات مضر نيست؛ نافع هم هست.
دشمنان هر روز عرصه جديدي را در مقابل جمهوري اسلامي مي آرايند
خبرهائي كه از مراكز حساس سياسي و امنيتي دنيا به دست ما مي رسد، نشان مي دهد كه دستگاه هاي عظيمي، گسترده اي، با بودجه هاي كلاني، به طور دائم متوجه به نظام جمهوري اسلامي هستند؛ با انگيزه هائي كه دارند، كه گفته شده است و معلوم است براي ما و شما. دارند كار مي كنند؛ هر روز طرحي را به ميدان
مي آورند و هر روز عرصه جديدي را در مقابل جمهوري اسلامي
مي آرايند. و اين ادامه هم پيدا خواهد كرد، تا وقتي كه مأيوس بشوند؛ آن وقتي كه نظام جمهوري اسلامي به نصابهاي مشخصي در زمينه هاي سياسي، در زمينه هاي اقتصادي، در زمينه هاي امنيتي، در زمينه هاي علمي، در زمينه هاي اخلاقي برسد. تا جمهوري اسلامي به اين نصابهاي معين نرسيده است، اينها ادامه پيدا خواهد كرد؛ به آنجا كه رسيديم، دشمن طبعاً مأيوس خواهد شد و واقعيت را به طور كامل خواهد پذيرفت. به هر حال امروز توطئه دشمن، توطئه پيچيده اي است.

 



خاطره چهارم؛ همكاري با تلويزيون ملي-6 وقتي سرباز بي سواد و فراري مشاور سياسي و امنيتي مي شود
روزهاي گمشده- خاطرات احمد اللهياري

در يكي از روزهاي زمستان سال 1347، محمود صالحون سردبير هفته نامه «پرچم خاورميانه» به دفتر كار من در مجله صبح امروز آمد و پس از مقدمه چيني و تمهيدات لازم گفت كه قصد دارد دامنه فعاليت هاي هفته نامه «پرچم خاورميانه» را گسترش داده و آن را از حالت يك نشريه محلي و ويژه شهرستان آبادان خارج ساخته و سراسر استانهاي خوزستان و بوشهر و هرمزگان و سيستان و بلوچستان را زيرپوشش بگيرد و اين نشريه را به تريبون مردم اين نواحي مبدل سازد. وي سپس از من و دستيارم منوچهر بهروزيان دعوت به همكاري كرد.
من در آن زمان معاون سردبير مجله صبح امروز بودم و افزون بر آن مسئوليت اداره صفحات «هنر و انديشه» اين نشريه را برعهده داشتم و موفق شده بودم هر هفته با اختصاص ده تا دوازده صفحه از صفحات اين مجله به شعر و هنر و اخباري از هنرمندان و فعاليت هاي هنري و ديگر مسايل روشنفكرانه نظير نقد فيلم و تئاتر و بررسي كتابهاي تاره انتشار يافته و چاپ تازه ترين آثار و نوشته هاي نامداران عرصه هنر، جاني تازه به كالبد اين مجله بدمم و ميزان قابل توجهي بر تيراژ آن بيفزاييم و از اين رهگذر رضايت دكتر مصطفي الموتي مدير و مالك اين مجله و كارگزاران مطبوعاتي در وزارت را فراهم آورم.
پس از گفتگوهاي مقدماتي با «صالحون» قرار شد كه من و بهروزيان هفته اي دو روز به دفتر نشريه پرچم خاورميانه كه در ساختمان چاپخانه اي به همين نام و در خيابان سرگرد سخايي (سوم اسفند سابق) تقاطع خيابان 30 تير (قوام السلطنه سابق) قرار داشت برويم و اخبار و مطالب مربوط به آن را تنظيم كرده و مجله آماده انتشار را تحويل چاپخانه بدهيم.
ذكر اين نكته ضروري است كه حسن عرب با پليس بين الملل هم ارتباط داشت و به اعتبار همين ارتباط بود كه مهدي بليغ گانگستر ايراني را در اوايل دهه 30 كه پس از چند قتل و جنايت به خارج از كشور گريخته بود، در بيروت بازداشت كرد و براي محاكمه و تحمل كيفر به ايران انتقال داد.
حسن عرب هم مانند ديگر مديران جرايد زمان محمدرضا پهلوي از نشريه اش به عنوان اهرم قدرت و چماقي براي مرعوب ساختن مخالفان خود سود مي برد و كليه هزينه هاي آن از قبيل مخارج كاغذ و گراورسازي را مي پرداخت و آن را در چاپخانه بزرگ مجهزي كه آن را به موجب تصويبنامه هيئت دولت، پس از كودتاي 28 مرداد، كه با بهره گيري از اعتبارات بلاعوض دولتي و تسهيلات كم بهره بانكي به دست آورده بود، چاپ مي كرد. او كليه عايدات مالي اين نشريه از قبيل درآمد رپرتاژ آگهي هاي دولتي و آگهي هاي خصوصي و تكفروشي و آبونمان و يارانه هاي دولتي را براساس يك قرارداد در اختيار سردبير آن - عباس صالحون - مي گذاشت و صالحون متعهد شده بود تا هفته نامه پرچم خاورميانه را در تاريخ مقرر منتشر كند و برروي بساط روزنامه فروشها بفرستد.
تصميم به گسترش دامنه فعاليت هاي هفته نامه پرچم خاورميانه و خارج ساختن آن از حصار يك نشريه محلي و ويژه آبادان و تبديل كردن آن به هفته نامه اي مرتبط با استان خوزستان و سرتاسر نوار ساحلي خليج فارس و استان سيستان و بلوچستان، بي شك از تصميمات پشت پرده دولت ناشي مي شد. زيرا اندكي پس آغاز كار ما در پرچم خاورميانه، محمود جعفريان قائم مقام تلويزيون ملي ايران با حفظ سمت، به رياست مركز تلويزيون استان خوزستان منصوب شد و در جريان حدود يك سال اقامت خود در آبادان به سازماندهي فرستنده هاي استان خوزستان و گسترش برد و رساندن امواج اين فرستنده ها به شيخ نشين هاي خليج فارس و شهرهاي عراق پرداخت و در كنار آن فرستنده بندرعباس را هم ايجاد كرد و سامان داد.
صالحون سردبير «پرچم خاورميانه» به سبب وضعيت كار و مسئوليتش هفته اي يك يا دو روز به آبادان مي رفت و ضمن وصول بهاي آگهي هاي دولتي از ادارات مختلف بويژه شركت نفت، با يك بغل رپرتاژ آگهي هاي جديد به تهران برمي گشت. او هر هفته و در جريان اين سفرها به ديدار محمود جعفريان مي رفت و دستورات و پيشنهادات او در ارتباط با مسايل خوزستان و نوار ساحلي جنوب را بدون استثنا و به فوريت به دست اجرا مي سپرد. او موفق شده بود تا از رهگذر اين ديدارها و اجراي دستورات رابطه صميمانه اي با محمود جعفريان برقرار كند.
چند ماه پس از آغاز همكاري من با نشريه پرچم خاورميانه، صالحون به من گفت كه محمود جعفريان مي خواهد تو را ببيند و قرار گذاشته است تا تو را پس فردا ساعت 7 صبح به ديدار او در ساختمان مركزي تلويزيون ببرم. اين ايام مقارن با روزهايي بود كه من و دوستانم فعاليت هاي مطالعاتي را آغاز كرده و هسته هاي مطالعاتي تشكيل داده و بعدازظهرها تا ساعاتي پس از نيمه شب به مطالعه و رونويسي و تكثير متون و جزوات ماركسيستي كه عمدتاً چاپ پكن بودند، مي پرداختيم. من همان روز موضوع ملاقات با جعفريان را با بچه هاي گروهمان در ميان گذاشتم و پس از بحث در اطراف آن به اين نتيجه رسيديم كه اين ملاقات با جعفريان و حتي همكاري محدود با او، براي منحرف ساختن ساواك امري لازم و مفيد است. به همين سبب فرداي آن روز موافقت خود را به اطلاع سردبير پرچم خاورميانه رساندم و قرار گذاشتيم كه روز بعد ساعت 5/6 صبح صالحون را ببينيم و همراه او به ديدار جعفريان برويم. فردا صبح در ساعت مقرر به سرقرار رفتم و سوار بر اتومبيل صالحون به تلويزيون ملي رفتيم و دقايقي قبل از ساعت 7 به دفتر جعفريان رسيديم و پس از چند دقيقه انتظار و وقتي اولين ارباب رجوع از اتاق جعفريان خارج شد، به دفتر كار او وارد شديم. صالحون مرا به جعفريان معرفي كرد و او با خوشرويي مرا پذيرفت و در كنار دست خود نشاند. پس از تشريفات مقدماتي، جعفريان شروع به صحبت كرد و طبق معمول از پيشرفت هاي مملكتي گفت و اينكه واقعاً دارد در اين مملكت كار مي شود. او كه ماسك خيرخواهي به چهره زده بود، افزود:
«من دريغم مي آيد و غم و اندوه سرتاپاي وجودم را مي گيرد وقتي مي بينيم كه جوانان با سواد و بااستعداد اين مملكت با تمام آگاهي و هوشياري شان فريب عوامل و عناصر بيگانه را مي خورند و به عنوان سكوي پرتاب و مددكار و ياور در خدمت گروههاي قدرت خارجي قرار مي گيرند و سرانجام جان و هستي خود را در اين راه مي بازند. »
در آن زمان رشد و ترقي افراد به هيچ وجه برمدار ضابطه نبود. كمااينكه در بين همكاران ما در هفته نامه پرچم خاورميانه يك جوان بي سواد ولي فوق العاده چاپلوس وجود داشت. اين جوان نامش ساسان بود با اينكه سرباز فراري بود به سبب اجراي بدون چون و چراي فرامين كارگزاران رژيم و دلايلي ديگري كه بر من روشن نيست در فاصله اي كمتر از چهار ماه به مقام مشاور سياسي و امنيتي استان بلوچستان منصوب شد. وظيفه او تا قبل از تصدي اين مقام جمع آوري اخبار مربوط به استان سيستان و بلوچستان براي نشريه پرچم خاورميانه بود.
محمود جعفريان در اين ملاقات پيشرفت «ساسان» و اشتغال او به عنوان مشاور سياسي استاندار بلوچستان را به رخ من كشيد و گفت: «در صورتي كه با صداقت با نظام همكاري كني، تمام موانع از سر راهت برداشته مي شود كما اينكه ديدي ساسان با وجود اينكه سرباز فراري بود و يك هزارم توانايي تو در كارهاي ژورناليستي را نداشت، مشاور سياسي استاندار شد. اما تو هنوز يك خبرنگار ساده هستي كه بايد براي سير كردن شكم خود و بچه هايت و برآورده ساختن ابتدايي ترين نيازهاي رفاهي خانواده ات روزي 10 تا 12 ساعت آنهم در چند روزنامه و مجله كار كني.»
جعفريان در ادامه حرفهايش اضافه كرد:
«من نمي خواهم از تو يا امثال تو جاسوس و آنتن بسازم، بلكه مي خواهم عاقلانه و با تحليل منطقي با اوضاع و احوال اجتماعي برخورد كني و بيخود و بي جهت براي خودت دردسر درست ننمايي. » او افزود: «تو و برخي از شاعران و نويسندگان و روزنامه نگاران جوان سعي داريد با نگاهي منفي و با توهم توطئه به مسائل نگاه كنيد و در گزارش رويدادها از به كار بردن تيترهاي مثبت خودداري نماييد. در حالي كه واقعاً در اين مملكت و براي سازندگي و اعتلاي اين سرزمين كار و تلاش مي شود. خود من حداقل در شبانه روز شانزده ساعت كار مي كنم و با اينكه قائم مقام تلويزيون هستم. هرروز از ساعت شش صبح تا ده شب پشت ميز كارم هستم. من تنها از تو مي خواهم كه چشمهايت را واقعاً باز كني. بدون پيشداوري منفي به كارهاي انجام شده بينديشي و به جاي نيمه خالي ليوان گزارشي از نيمه پرآن به مردم ارائه كني. »
جعفريان در سرتاسر اين ديدار ژست يك ناصح را به خود گرفته بود و ظاهراً از موضع خيرخواهي صحبت مي كرد و براي اينكه مرا مرعوب كند و يا تحت تأثير قرار دهد، بخشي از اطلاعاتي را كه درباره من و از طريق گزارش تيم هاي تعقيب و مراقبت ساواك فراهم آورده بود به رخم مي كشيد و مي گفت دستگاههاي اطلاعاتي بر جزئيات فعاليت هاي تو و امثال تو اشراف دارند و روزهايي به خودخواهي آمد كه هيچ راه نجاتي نيست. »
ملاقات آن روز با جعفريان بيش از يك ساعت به طول انجاميد. او در پايان اين ديدار به من پيشنهاد كرد تا به تلويزيون بيايم و فعاليت هاي پراكنده ام در مطبوعات را رها كرده و در تلويزيون متمركز سازم.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14