(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 7 بهمن 1388- شماره 19570
 

جشنواره فيلم فجر چگونه مي تواند بين المللي شود؟
درحاشيه تلاش براي تحريم جشنواره فجر باج خواهي؛ پشت پرده خارج كردن فيلم از جشنواره
سي و يك سالگي.../3
يادداشتي بر فيلم سينمايي تسويه حساب غيرواقعي
جشنواره فيلم به روايت خودم
يادداشتي بر فيلم صبح روز هفتم اسبي كه رام شد



جشنواره فيلم فجر چگونه مي تواند بين المللي شود؟

آرش فهيم
جشنواره فيلم فجر، همان طور كه از عنوان آن پيداست، يك همايش بين المللي است. اين عنوان، صرفاً به معناي نمايش چند فيلم خارجي نيست. بلكه جشنواره اي بين المللي محسوب مي شود كه بتواند تاثيرگذاري جهاني داشته باشد.
بخش بين الملل جشنواره فيلم فجر، در همه دوره ها، با اين كه نمايش دهنده آثار قابل توجهي هم بوده، اما به عنوان يك بخش موثر بر سينماي جهان عمل نكرده است. البته نمي توان منكر تلاش هايي در اين راستا شد. از جمله راه اندازي بخش مسابقه سينماي آسيا، بخش حقيقت و عدالت و بخش تازه اي به نام سينماي سلطه گر. اما واقع امر اين است كه بخش بين الملل جشنواره فيلم فجر، نحيف و عقيم است.
براي پي بردن به اين مسئله، كافي است عملكرد بين المللي جشنواره فجر را با ساير جشنواره هاي موثر در عرصه جهاني مقايسه كرد. جشنواره هايي چون اسكار، كنسا، ونيز و... توانسته اند، تبديل به اهرم هايي به ظاهر فرهنگي براي پيش برد مقاصد دولت هاي خود در صحنه بين المللي شوند. اين جشنواره ها از يك طرف، به همايش هايي براي معرفي و تبليغ سينماي مهاجم و امپرياليستي تبديل شده اند و از طرف ديگر، شرايطي را فراهم كرده اند كه فيلمسازاني در دنيا، صرفاً براي حضور در اين جشنواره ها كار سينمايي كنند. همچنانكه در مورد ايران نيز چنين حيله اي را فراهم كرده اند. به گونه اي كه هم از سينمايي حمايت مي كنند كه مغاير با استقلال سياسي و فرهنگي كشورمان هستند و هم اين كه با جوايز خود، جريان فيلمسازان جشنواره اي را در ايران تشكيل داده اند.
البته، اهداف جشنواره فيلم فجر، نمي تواند و نبايد مثل آن ها باشد. اما اين همايش، قابليت آن را دارد كه در مسير مخالف آن ها حركت كند.
يكي از موانع ارتقاي جايگاه بين المللي جشنواره فجر، تصورات اشتباهي است كه برخي فيلمسازان، كارشناسان، رسانه ها و مسئولان فرهنگي دارند. آن ها پندارشان اين است كه اگر فيلم هاي هاليوودي و آثار معروف غربي در اين جشنواره شركت كنند، بخش بين الملل آن گل مي كند.
بدون شك تقليد و تكرار، همان طور كه در هيچ برنامه فرهنگي نتيجه اي را حاصل نمي كند، در اين مورد هم راه به جايي نمي برد. سياستگذاران و مسئولان جشنواره فجر هم بايد تعارف و تقليد را كنار بگذارند و باتوجه به رسالت جهاني انقلاب اسلامي، هويت بين المللي جشنواره اي را كه به نام فجر مزين است ، تدوين كنند. ايران، كشوري آزاده و صلح طلب در عرصه جهاني است و از مظلومان و مستقل ها حمايت مي كند. پس سينماي ايران نيز نمي تواند در زمينه جهاني، هدفي جز اين داشته باشد. امروز در دنيا جاي جشنواره هايي براي سينماي مستقل و ضدسلطه خالي است. سينماي ايران، مي تواند با امكانات و توان خود، مأمني براي فيلمسازان اخلاقگرا، آزادي خواه، ضدجنگ و مخالف استعمار و سرمايه داري شود. به طوري كه هنرمندان آزاده جهان، با انگيزه شركت در اين جشنواره فيلم بسازند و جشنواره فجر ايران، باعث تبليغ و ترويج اين نوع هنرمندان و فيلم ها شود.

 



درحاشيه تلاش براي تحريم جشنواره فجر باج خواهي؛ پشت پرده خارج كردن فيلم از جشنواره

حسين كارگر
جشنواره فيلم فجر، در هر دوره داراي حواشي بسياري است كه گاهي اين حواشي از متن آن پررنگ تر مي شوند. دوره 28 اين جشنواره نيز از اين قاعده مستثني نيست. حاشيه اصلي جشنواره امسال،تلاش يك جريان رسانه اي براي تحريم جشنواره فيلم فجر يا به عبارتي، انتشار توهم تحريم اين گردهمايي ملي بود. شايعه تحريم جشنواره در دو سطح كارگردانان و داوران دنبال شد. به اين ترتيب كه امسال هم مثل هر دوره جشنواره فجر، گروهي از سينماگران در آن شركت كردند و گروه ديگري به دليل نداشتن اثر، يا آماده نشدن فيلمشان نتوانستند در جشنواره شركت كنند. در مورد داوري هم همين طور؛ طبق روال هرسال، بعضي افراد دعوت شده براي داوري جشنواره فجر به دلايل گوناگون از جمله معالجه و عمل جراحي، مسافرت و... امكان همكاري با جشنواره به عنوان داور را نيافتند. اما آن جريان رسانه اي هريك از اين عدم مشاركت ها را به عنوان تحريم جشنواره و حركتي سياسي منعكس كرد.
دليل اين مسئله روشن است با اين جريان رسانه اي، وابسته به جرياني سياسي است كه حيات آن به شايعه بسته است و فقط، سوار بر امواج توهم، دروغ و شايعه مي تواند جلو برود. اين مسئله تنها به جشنواره فيلم فجر محدود نشد و به جشنواره هاي تئاتر و شعر فجر هم انتقال يافت. البته تحريم هايي هم صورت گرفت كه چندان قابل توجه و تاثيرگذار نبودند.
روشنفكراني كه منتقد نيستند
نكته مهم اين است كه جشنواره فيلم فجر، همواره انتقاد برانگيز بوده است. اين رويداد فرهنگي در هر دوره فراز و نشيب ها و نقاط ضعفي را داشته است كه وظيفه هنرمندان و رسانه ها نيز گوشزدنمودن انتقادات است. اما به نظر مي رسد كه يكي از مشكلات اين جشنواره همين است كه عده اي - از سه غفلت منفعت طلبي يا جهالت- حاضر به عرضه انتقادات سازنده خود نيستند. فقط به اين دليل كه جشنواره فجر، يك مناسبت حكومتي است. سعي در بد و بيراه گفتن به آن را دارند تا به اين وسيله اداي اپوزيسيون بودن و اطوار روشنفكري را در بياورند. غافل از اين كه «فرهنگ» با ادا واطوار اصلاح نمي شود.
به طور مثال به اين نظرات، يكي از فيلمسازان برجسته- و به ظاهر معترض به جشنواره- توجه كنيد: «جشنواره اين چنيني، داوري اين چنيني هم مي خواهد. اين جشنواره بي بنيه تر از آن است كه بخواهم درباره آن صحبت كنم و درشرايطي كه چنين هيئت انتخابي فعاليت مي كند، بهتر است بحثي راجع به آن نكنيم... جشنواره ربطي به سينما ندارد، سينماگرها كار خودشان را مي كنند، فيلمشان را مي سازند.... عده اي مي آيند خودشان را تشويق مي كنند، به خودشان جايزه مي دهند و بعد هم كلي خبر مي روند كه استقبال بي نظير از جشنواره و...(!!!)
گوينده اين سخنان گهربار، جناب استاد، داريوش مهرجويي است. براي ايشان احترام قائلم، اما ذكر اين نكته را لازم مي دانيم كه ببينيد وضع جامعه روشنفكري ما چگونه است كه در انتقاد از جشنواره فجر اين گونه سخن مي گويند.
ضمن اين كه برخي از دوستان سينماگر ما، براي حضور در جشنواره هاي دشمنان ما و دشمنان خودشان- بي تاب هستند. همان جشنواره هايي كه براي پيشبرد سياست هاي جنگ طلب ترين دولت هاي جهان فعاليت مي كنند. آيا با اين وضع، ادعاي تحريم جشنواره فجر با هدف دفاع از حقوق بشر، رياكارانه نيست؟
پشت پرده اعتراض و تحريم جشنواره فجر
شايد جالب باشد كه بدانيد، دوستان مدعي روشنفكري كه معترض جشنواره فجر هستند، هدف اصلي شان چيست. علي اكبر عبدالعلي زاده كه خود ازدست اندركاران سابق نشريه روزانه جشنواره فجر است، با انتشار يادداشتي در خبرگزاري فارس، بخشي از مشاهدات و تجربيات خودش درباره اعتراض به جشنواره فجر، بيرون كشيدن فيلم از آن يا اقدام به تحريم آن را بازگو كرده است. بخوانيد: به غير از معدود اعتراضات منطقي سينماگران كه البته با خروج فيلم همراه نيست، بيرون كشيدن فيلم از جشنواره فيلم فجر حاصل مديريت غلط جشنواره در سال هاي اواسط دهه 70 و اوايل 80 است.
مديران در آن سال هاي تصور مي كردند اين جو خبري به شادابي و نشاط جشنواره كمك مي كند درحالي كه اين نحوه مديريت فرصت هاي طلايي اي را در اختيار فرصت طلبان قرار داده است. به نحوي كه برخي فيلمسازان با هدف جذب حداكثري كمك هاي دولتي و بهره مندي بيشتر از كمك هاي پنهان جشنواره اقدام به خارج كردن فيلم مي كنند.
بعضي ديگر نيز درحالي كه اساساً فيلمي به جشنواره ارائه نكرده اند و شايد اصلاصً فيلم شان قابليت رقابت در اين جشنواره را ندارد و يا حتي آماده نمايش نيست خودشان را به جشنواره سنجاق مي كنند، تا بر روي امواج خبري اين رخداد ملي و بين المللي سوار شوند.
اين همان روندي است كه در ديگر جشنواره هاي هنري نيز با آن روبرو هستيم. جشنواره تئاتر فجر، جشنواره موسيقي فجر و... هم با همين آفت مواجه است. مورد جشنواره فجر امسال جالب تر از سينما است؛ كسي كه تا يك هفته پيش به عنوان داور در جشنواره بوده ناگهان در كنار بيست و چند نفر ديگر قرار مي گيرد كه اغلب از نورچشمي هاي تئاتر اند و در جهت تحريم جشنواره تلاش مي كند.
از اواسط دهه 70مديران فرهنگي پس از ايجاد رسمي ناميمون با هدف افزايش فضاي خبري جشنواره، براي جبران بي برنامگي ها و كاستي هاي مديريتي خود با توزيع غلط و شتابزده يارانه ها و كمك هاي پنهان جشنواره به فيلم هاي سينمايي،سبب ساز نوعي رفتار فرصت طلبانه از سوي صاحبان فيلم ها شدند. باج دهي به مخالفان باعث شد برخي نيز براي بهره مندي از اين باج در فرصت هايي مثل: برگزاري جشنواره ها بي دليل به گروه معترضان بپيوندند و در كمال تعجب اهالي سينما از وام ها و امكانات دولتي بيشتري برخوردار شوند. اين رفتار تا به امروز ادامه يافته به نحوي كه همه ساله در آستانه برگزاري جشنواره فيلم فجر با اخبار خروج و ورود دوباره فيلم ها مواجه مي شويم،كه باج خواهي مسلم برخي فيلمسازان از سينماي ايران است.
لازم است مديران سينمايي براي شكستن اين رسم ناصواب همت كنند. وقت آن رسيده برگزاركنندگان جشنواره فيلم فجر از اين روند تكرارشونده درس بگيرند و برخلاف مديريت هاي قبلي بي جهت معيار و قوانين جشنواره فيلم فجر را براي حضور معدودي فرصت طلب دستخوش تغيير نكنند. شكستن زمان بندي تحويل اثر به جشنواره، چشم پوشي از جريان سازي هاي مخرب و اعتراضات غيرمنطقي، سرخم كردن در مقابل باج خواهي فرصت طلبان با پرداخت غيراصولي تسهيلات و امكانات دولتي، همه و همه ممكن است اقداماتي سهل الوصولي براي رفع مشكلات يك دوره جشنواره باشد، اما مشكلات ريشه داري را براي مهمترين جشنواره سينمايي كشورمان ايجاد خواهد كرد.
لازم است مديران فعلي سينما با اقتدار براساس برنامه از پيش تعيين شده جشنواره، آن را برگزار كنند و وجهه جشنواره را فداي زياده خواهي اين افراد نكنند.
يادم مي آيد در دوره بيست و سوم كه مسئوليت تحريريه نشريه روزانه جشنواره فيلم فجر را داشتم فيلمسازي نام آشنا در گفت وگو با نشريه روزانه تا توانست به جشنواره و سينماي ايران بدو بيراه گفت. دبير محترم جشنواره وقتي گفت وگو را خواند، فيلمساز موردنظر را دعوت كرد و در جلسه اي با ارائه تسهيلات ويژه مالي نظر آن فيلمساز را چنان برگرداند كه پس از جلسه در حضور دبير جشنواره در گفت وگويي تازه حرف هايي در تناقض سخنان قبلي خود گفت و سينماي ايران و جشنواره را گل و بلبل خواند و مديران سينمايي را فرشتگان نجات فيلمسازان دانست. اين روند در كمتر از 24 ساعت اتفاق افتاد. روندي كه قبل و بعد از آن نيز به تكرار رخ داد.
مديران بايد بدانند آدم هاي فرصت طلب براي كسب شهرت و درآمد بيشتر به هيچ چيز پايبند نيستند، چه رسد به قوانين و شرايط جشنواره بين المللي فيلم فجر. اين افراد معمولاً تعلق چنداني هم به سينماي ايران ندارند و درحالي كه به صورت جدي وابسته به وام هاي دولتي هستند و از آبشخور سرمايه گذاري دولتي فيلم مي سازند، حاضرند منافع جمعي سينما و نظام فرهنگي كشور را فداي زياده خواهي خود كنند.
براين اساس، بهتر است اين آفت را كه ميراث نحس مديران قبلي جشنواره فيلم فجر است با اصلاح نواقص جشنواره، استقامت و اقتدار ريشه كن كنند و از اين طريق علاوه بر افزايش اعتبار جشنواره به ديگر فيلمسازاني كه در همان شرايط با علاقه در جشن هاي بزرگداشت انقلاب اسلامي شركت مي كنند احترام بگذارند.

 



سي و يك سالگي.../3

ابراهيم محسني
در ستون ديروز عرض شد كه همه هنرمندان كشور در نگاهي كلان و تا آنجا كه عليه سه عنصر اصلي انقلاب يعني «اسلام، مردم و عدالت» فعاليت نكنند، هنرمندان انقلاب محسوب مي شوند و اين عنوان انقلابي لزوما به معناي توليد محصول با نگاه و نماي خاص نيست و تاكيد شد كه تئوري پوچ و بي معناي «هنر براي هنر» نه در ايران اسلامي بلكه در هيچ نقطه اي از كره خاكي به طور صددرصد نه مقبول است و نه اجرايي. بحث بر سر اين بود كه سينماگر ايراني- طبيعتا ايران اسلامي و برخاسته از يك انقلاب 31ساله- بايد مرزهاي فكري و فرهنگي و اجرايي خود را با حكومت روشن كند و اين تعيين مرز هرگز به معناي تمجيد و تعريف نيست، بلكه بر اساس همان سه عنصر اصلي بازتعريف مي شود؛ اينجاست كه گرهي تاريخي خودنمايي مي كند و آن هم بحث تعهد و تخصص است. سالهاست كه در كشور و به ويژه حوزه فرهنگ و به طور اخص در حوزه سينما مجادله اي ميان نظريه سينماگر متخصص و سينماگر متعهد وجود دارد و همواره هم بدون نتيجه مانده و گاه به رفتارهايي بي خردانه و لج بازي هاي س

 



يادداشتي بر فيلم سينمايي تسويه حساب غيرواقعي

پژمان كريمي
1-در جهان هنر، هيچ گاه نمي توان به اعتبار آثار گذشته و حال يك هنرمند حرفه اي، باروشني و قاطعيت درباره «ارزشمند بودن» آثار آتي وي نيز نويد و حكم داد. به طور مثال، نمي توان گفت فلان بازيگر به دليل درخشش اش تا به امروز، ناگزير از بازي روان و صحيح و حرفه اي است. نمي توان متوقع بود كه قلم نويسنده اي نامي و چيره دست، همواره بر مدار ارزش هاي ادبي و برانگيختگي مخاطب فهيم به كار آيد. نمي توان جمله محصولات آتي يك سينماگر صاحب عنوان را دائم مصون از آفات ساختار و محتوا تلقي كرد.
دلايل اين ادعا هم چندان پيچيده نيست!
اثر هنري، برآمده از «بينش» و «احساس» است. هيچ تضميني وجود ندارد كه بينش و احساس هنرمند هميشه بي عيب و نقص آشكار شود و در چارچوب بايستگي هاي حرفه اي قد و قواره يابد. ازطرف ديگر، گاه هنرمند حرفه اي دچار تلقي اشتباه مي شود. تصور مي كند بنابه دربرگرفتن جامه «حرفه اي بودن» هر ايده و عمل خلاقانه وي، لزوماً تابعي از مختصات اثر هنري «حرفه اي» است. از اين رو، شتابزده و بي پروا، فارغ از وسواس هاي كاري، در وادي خلق و خلاقيت گام مي نهد و نتيجه گاه در حدي نمايان مي شود كه تنها مي توان از هنرمندي آماتور يا متوسط سراغ آن را گرفت.
به همين علت است كه برخي از هنرمندان نام آور، با هيجان واضطرابي از جنس هيجان و اضطراب «كار اول» ، به سراغ كار هنري جديد خود مي روند و با چنان وسواس و دقت نظر عميقي به كار جديد مي نگرند كه گويي هيچ دغدغه اي جز تكاپوي هنري ندارند.
2-تهمينه ميلاني، فيلم سازي است كه سينما را مي شناسد و در به كارگيري تصوير براي روايت تسلط دارد. اما همين فيلم ساز، به شكلي عجيب فيلم بدي مانند «تسويه حساب» مي سازد و پيش روي مخاطب قرار مي دهد. كاري كه هيچ نكته و ويژگي قابل وصفي ندارد!... چرا؟
3-«تسويه حساب»، بازهم برشي از دغدغه هاي هميشگي ميلاني است: «حقوق زن»!
يك فيلم ساز، يك هنرمند، مي تواند در طول زندگي هنري خود تنها يك دغدغه هميشگي را بستر و تاب اثر خود سازد. اما مشروط بر اينكه زاويه نگاه وي تازه، واقعي و پذيرفتني جلوه كند.
ميلاني، در «تسويه حساب»، تلاش كرده نگاه تازه اي در روايت زندگي نابه سامان و متزلزل جامعه زنان آسيب ديده اجتماعي، پي گيرد: «زناني در پي انتقام از مردان هوسران»!
اما اشكال اين است كه نگاه تازه فيلم ساز، واجد «واقع گرايي» نيست!
يك مخاطب عام از تسويه حساب اين گونه فهم مي كند كه:
-اكثريت قريب به اتفاق مردان جامعه ايراني هوسران و شهوت پرست اند!
-اكثريت قريب به اتفاق زنان نيز اگر به بزهكاري روي مي آورند، به سبب «قرباني بودن» آنهاست و نه خواست هاي غيرمعقول و اراده شان!
-اين مردان نيستند كه مي توانند در مقام ناجي اصلي زنان آسيب ديده آشكار شوند. عاقبت نيز يكي از چهار زن اصلي فيلم، ناجي دوست خود مي شود.
بايد پرسيد:
-آيا براستي اكثريت قريب به اتفاق مردان جامعه ايراني را هوسرانان و شهوت پرستان تشكيل مي دهند؟
-يا صرفاً اين مردان اند كه سبب ساز انحطاط اخلاقي و اجتماعي زنان اند؟
-آيا مردان سهمي در حفظ منزلت و كرامت زنان ندارند؟
نگارنده منكر وجود مردان هوسران و شهوت پرست در جامعه نيست. مگر مي توان وجود و فراواني اين گونه افراد را سبكسرانه و به راحتي كتمان كرد؟ هركسي در دل جامعه زيست مي كند، به سادگي نيز با معضلات و بيماري هاي اخلاقي و اجتماعي آشناست! اين آيا مي توان واقعيت را آن گونه كه وجود دارد، نديده درك نكرد؟ آيا مجازيم واقعيت را نه بدان شكل و به آن اندازه كه هست، بلكه هرگونه «مي خواهيم و مي توانيم» بازسازي و وصف نمائيم!
صداقت و عدالت موجب مي شود در گزارش واقعيت راه افراط و تفريط نپيمائيم! در اين گزارش تلقي شخصي و بدبينانه را كنار گذاريم. در تسويه حساب زنان قابل ترحم و سزاوار معرفي مي شوند. اما جز پليس بي دست و پاي تصوير شده و جز يك مرد عبور كرده از ميانسالي- با بازي همسر كارگردان- همه مردان آلوده به هوس و پلشتي اند. اين است واقعيت جامعه امروز ما؟!
مطمئناً خير!
4-«شعار» در ذات و از لوازم هر اثر هنري است. اما اگر همين شعار كه برخاسته از فضاي ذهني و دغدغه دروني هنرمند است، هوچي گرانه با لحني عصبي و بر بستري تحميلي و مستقيم، ذهن مخاطب را هدف گيرد، چه روي مي دهد؟!... دقيقاً با اثري شعاري و ملال آور و پس زننده روبرو مي شويم. اين هنر هنرمند است كه شعار را طي فرآيندي تزريقي، به ذهن مخاطب رهنمون شود. اتفاقي كه در تسويه حساب رخ نداده است.
حرف هاي زن اول فيلم درباره هوسران بودن مردان و پايمالي حقوق زنان و ضرورت انتقام گيري از مردان ستمگر، رنگ شعار دارد. فيلم ساز، مي توانست بدون تعصب وعصبيت، اين شعارها را تعديل كند و يا برگرده «ماجرا» و «تصوير» گذارد.
5-«تسويه حساب» فيلمي است كه در رده فيلم هاي داراي مخاطب عام تعريف و گنجانده شده است. يادمان باشد اگر براي مخاطب عام فيلم مي سازيم، پس بايد از پزهاي شبه روشنفكرانه پرهيز كرد. زيرا پز فيلم ساز، كارآيي رسوب در ذهن مخاطب عام را ندارد. از اين بالاتر، وجه شعاري فيلم را تقويت مي كند و سايه سنگين اش را بر سراسر اثر تحميل مي نمايد. محكوم كردن بخش بزرگي از جامعه به فساد و گسترش فساد، با لحني پرخاشگرايانه و نوميدانه وبدون اشاره به ريشه ها و عوامل فسادبرانگيز، تنها يك پز شبه روشنفكرانه ارزيابي مي شود. چراكه ادعاهاي بزرگ كردن، شخصي نگري نيست به واقعيت ها، و دوري جستن از ارائه راهكارهاي زدودن پلشتي ها، شاخص هاي جريان شبه روشنفكري ايران است.
6-همه مي گويند «حامد بهداد» جوان بازيگري است كه به دليل تعريف ها و تمجيدها از بازي اش، خيلي زود دچار «غرور» شده است. غرورش را نمي پسندم، اما بازي زيبا و روان او در تسويه حساب را چگونه مي توان ناديده گرفت؟!

 



جشنواره فيلم به روايت خودم

به گزارش خودم جشنواره خيلي زود يخش وا رفت و خيلي زود هم دوباره يخ زد! از بس فيلم ها 5 تا در ميان خوب و داغون درمي آمد. راستش را بگويم سوءهاضمه دارد همچنان اذيتم مي كند؛ وقتي در نخستين سانس نخستين روز جشنواره «به رنگ ارغوان» را ببيني و بعدش مقاله بلند خانم فيلمساز حامي نسوان كه اتفاقي تبديل به فيلم بلند شده... اوه اوه اوه... دوباره گلاب به روتون پيچشم گرفت؛ به قول دوست عزيزي بيماري «زود برو... تند برگرد» گرفتم... آخ اگر بدانيد چه فيلمي بود! تازه حالا كاري نداريم كه جشنواره چه جاي خوبي برگزار مي شود و صبح ها سالن سينماي اصلي نيمه خالي است؛ علت دارد. يك عده كه خواب صبح را به همه چيز ترجيح مي دهند و يك عده هم در ترافيك تلف مي شوند و يك عده هم راه را گم مي كنند و يك عده هم جوگير مي شوند. اين عده آخري دردسرساز هم شده اند. در واقع اين عده علاوه بر مشغولياتي غير از جشنواره پاي پليس را هم به برج ميلاد باز كردند از بس روي بدن اين ميلاد يادگاري نوشتند و در فيگورهاي مختلف باهاش عكس گرفتند. بنا بر اطلاعات خودم پليس 153 نفر را به جرم يادگاري نويسي و البته داشتن چيزهايي موسوم به چيز، دستگير و با قرار وثيقه ناچيز 140 كيليون توماني به شرط نپلكيدن تا حوالي 30 كيلومتري برج ميلاد آزاد كرده است.
به چند نمونه يادگاري توجه كنيد:
من و مريم و مينا/ جشنواره فجر/ زمستون 88
¤
لامسب آجرو تا كجا انداخته بالا!/ هر هر هر/ هومن و ساناز (اصغر و اشرف سابق)
¤
نمرديم و برج ميلاد رو ديديم/ از طرف جمعي از بچه هاي روزنامه}...{
¤
موج}بيب{ همه دنيا را خواهد گرفت }بيب{
¤
رفيق بي كلك مادر.../اسمال سيرابي/ با تشكر از مهندس كه كارتشو داد به ما
فقط كيارستمي/ شاگرد استاد/ جشنواره بي بخار بيست و هشتم
¤
ساسان و سودابه/ احسان و الهه/ خيلي خوش مي گذره 5 / 11/88
¤
البته اين ها بخشي از شيرين كاري دوستان در سالن رسانه جشنواره است. مثلا خانمي در شب نخست ساندويچ گرفته بود براي شام شب؛ رفته بود و خورده بود و بعد گفته بودن گويا ساندويچ ها تاريخ مصرفش گذشته؛ آمده بود اعتراض كه حالا «من چيكار كنم كه خوردم!؟» من دو روز به اين سؤال فكر كردم اما پاسخي نيافتم؛ خوانندگان عزيز با همراهي بنده در رفع اين معضل اجتماعي- فرهنگي شريك شويد تا امتي را از نگراني خارج سازيد تا پايان جشنواره هم فرصت داريد؛ هم ايميل و هم تلفن هست خدمتتان. البته خانم مورد نظر يكي از ساندويچ ها را خورده بود و آن يكي را آورده بود و مي گفت: اون آقا گفت بياريم بديم شام دوباره بگيريم... و وقتي گفتند فعلا از شام خبري نيست؛ خيلي جدي و عصباني گفت: يعني چي؟ پس من چيكار كنم؟ دوستي با لبخند اشاره اي به ميزهاي اطراف كرد و گفت: با چاي و شيريني خودتان را سير كنيد!
بنا بر اين گزارش جلسات نقد و بررسي فيلم ها هم اغلب با استقبال كم مواجه مي شود و آن هم علتي ندارد جز اين كه... لطفا به يك استراق سمع اتفاقي توجه كنيد:
- الو... آناجون... منو داري؟ اگه بدوني... باورت نمي شه... باورت نمي شه من الان كجام... من توي ميلادم. خيلي بي شعوري، برج ميلاد... واي اگه بدوني چه ويويي (view) داره... چي؟ نمي دوني ويو چيه... چي بگم به تو... ويو ديگه... نمي دوني... چيش... واقعا برا خودم متأسفم... نمي دوني ويو يعني چي؟... هان؟ آره ديگه همون نما و تيريپ و اينا... واقعا تو سواد فرهنگي هنريت داغونه ها! ولش كن؛ برو به سميرا بگو بياد پشت پنجره منو ببينه! چي؟ نمي شه... آهان راست مي گي اون لنز مي ذاره نمي تونه خوب ببينه؛ گرچه هوا هم خيلي آلوده اس منم از اينجا ميدون منيريه رو نمي بينم... واي جات خالي اينقدر باحاله اينجا؛ خارجه... چي؟ مهناز افشار؟ كي هست؟ آهان همون}بيب{ آره اومده... چي؟ امضا؟ با هم نسكافه زديم؛ امضا چيه... دروغم چيه؟ چي؟ به رنگ ارغوان؟ چي هست؟ آهان فيلم به رنگ ارغوان... آره بابا ديدم؛ خيلي قشنگ بود... درباره دو تا دانشجوئه كه عاشق يه دختره مي شن... خيلي قشنگ بود ولي... چي؟ نه الكي نيس كه... چهار تا كارت بايد نشون بدي تا بياي طبقه ما... آره به جون تو... دروغم چيه؟ راستي فرزاد حسني رو هم ديدم... شيش تا صندلي باهاش فاصله داشتم...چي؟ آره موهاشو كوتاه كرده بود... خانومش؟ برو بابا }بيب{}بيب{}بيب{}بيب{...
و اين مكالمه با 18 بار قطعي به خاطر آنتن دهي بالا؛ قدري طول كشيد؛ قدري يعني آنقدر كه ما رفتيم و دو تا فيلم ديديم و برگشتيم...
در لحظات پاياني تنظيم اين گزارش نمابري از معاونت مطبوعاتي وزارت ارشاد به دستم رسيد كه در بخشي از آن آمده است: طبق بند سين و شين آئين نامه ما شما به خاطر سياه نمايي فضاي تماشاگران سينماي رسانه و تحقير عوامل زحمت كش رسانه تذكر كتبي دريافت مي كنيد. همچنين به علت نام بردن از فرزاد حسني و مهناز افشار به دستور شخص محترم ...! كارت خبرنگاري شما سوراخ مي شود؛ در صورت تكرار باز هم سوراخ مي شود اما در صورت باز هم تكرار خودمان شخصا خدمت مي رسيم و اطلاع رساني تان مي كنيم.
¤ ¤ ¤
تذكر اول: آنچه خوانديد يك طنز روزانه است و اسنادش نيز موجود است.
تذكر دوم: نام نويسنده بنا بر دلايل امنيتي و ادامه حضور در برج ميلاد؛ در روز پاياني جشنواره درج مي شود.

 



يادداشتي بر فيلم صبح روز هفتم اسبي كه رام شد

تقي دژاكام
آيا ما در چرخه زندگي گرفتاريم و اين شرايط و حوادث هستند كه چگونگي رفتار ما را مي سازند يا انسان مي تواند به راحتي خود را از اين چرخه و از اين جبر رها كند و براي چگونه بودن خود تصميم بگيرد؟
«سيدمسعود اطيابي» با سومين اثر سينمايي خود كه بعد از «مصائب دوشيزه» و «خروس جنگي» ساخته است، «صبح روز هفتم» را به ميهماني سينماگران و سينمادوستان آورد تا فرصتي براي فكر كردن و تأمل ايجاد كند.
اطيابي با صبح روز هفتم نشان داده است كه مي تواند ساخت هرگونه فيلمي از اجتماعي و طنز و معناگر را تجربه كند. او در فيلم اخيرش، تلاش زيادي روي فيلمنامه داشته و كوشيده چفت و بست هاي آن را محكم كند، اما اينكه تا چه مقدار توانسته هم فيلمنامه قدرتمندي را به رخ بكشد و هم جذابيت ها و كشش آن را تأمين كند جاي اما و اگرهاي زيادي دارد.
«صبح روز هفتم» حكايت دزدي به نام سيروس است كه پس از سپري كردن دوران محكوميتش از زندان آزاد شده و در شهر به دنبال بازگشت به زندگي سابق خود است اما همسرش به دليل رفتارهاي آبروريزانه اش او را نمي پذيرد و همدست سابقش- رزاق- هم به كار كم درآمد اما سالم آگهي چسباني روي آورده است . او به ناچار در يك مسافرخانه اتراق مي كند اما در فيلم تكرار حوادثي كه هر روز از صبح مسافرخانه تا روز شهر و باز، شامگاه مسافرخانه براي او روي مي دهد، ما را به روزمرگي و چرخه طلسم وار جبر زندگي اجتماعي مي رساند، او هر روز تلاشي براي شكستن ديوارهاي اين روزمرگي نكبت بار انجام مي دهد اما هر شب، نااميدتر از قبل به رختخواب مي رود و باز روز از نو و روزي از نو. تا اينكه در دو روز آخر و بخصوص در روز هفتم او تك تك حوادث تكراري را با اراده و تصميم خود تغيير مي دهد و روي آوردن به معنويت و با پيدا كردن شغلي آبرومند در يك كبابي به سوي همسر و فرزند كوچكش برمي گردد و دوربين روي شاخه هاي درختاني كه تا آسمان كشيده شده اند، پايان فيلم را اعلام مي كند.
صبح روز هفتم فيلمي معنوي با تأكيد بر نقش اراده انسان در تغيير سرنوشت است اما موضوعي تكراري و نخ نما شده دارد و پيچيدگي هاي فلسفي و اجتماعي موضوع فيلم را هم به خوبي باز نكرده است.
استفاده از نماد اسب و تربيت كننده!
اسب (خسرو فرخ زادي كه در مسافرخانه هم اتاق سيروس است) از نكات طنز پنهان فيلم است كه مربي اسب هاي سركش، خود به انزوا افتاده است. حتي در هر روز يك بار صد اي شهيه اسب ها با صداي خنده سيروس ميكس مي شود، اما اين اسب سركش در انتها رام و سر به راه مي شود. فيلم بازي خوبي از شهرام حقيقت دوست ارائه مي دهد.
فيلم صبح روز هفتم يك ويژگي خوب ديگري هم دارد و آن اينكه فيلمي بي ادعا و نجيب است و به همين دلايل گفتن «خسته نباشيد» كمترين چيزي است كه مي توان به سازندگان آن گفت.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14