(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 10 بهمن 1388- شماره 19572
 

سينماي ارزشي، باز هم ناجي جشنواره فجر
مقايسه جشنواره ايران با جشنواره هاي غربي
سي و يك سالگي.../5
گزارش نشست خبري يك فيلم توقيفي
اين «هيچ»، «بيست» نمي گيرد !
منادي و بازگشت يادداشتي بر فيلم «طلا و مس»
نگاهي به فيلم «آل» هياهوي بسيار براي هيچ



سينماي ارزشي، باز هم ناجي جشنواره فجر

آرش فهيم
يكي از تعبيرات انحرافي كه محصول مديران فرهنگي دولت اصلاحات است، ناتوان دانستن سينماي ارزشي در جذب مخاطب و تاثيرگذاري است. اين «خرافه سينمايي» در جشنواره بيست و هشتم فيلم فجر، ابطال شد! زيرا آنچه در اين جشنواره مي بينيم، برتري فيلم هاي متعهد و ارزشي بر ساير فيلم هاست. تلاش هاي انجام شده در 4 سال اخير براي احياي اين نوع سينما، هر چند دير، اما بالاخره به بار نشست. به طوري كه جدي ترين و بحث برانگيزترين آثار اين دوره از جشنواره فيلم هايي هستند كه مي توان آن ها را جزو سينماي ارزشي به حساب آورد. سينمايي كه مضامين محوري آن دفاع مقدس، انقلاب، مفاخر ملي، ارزش هاي فرهنگي و درد مردم است و از نتايج فرهنگي انقلاب اسلامي محسوب مي شود. فيلم هايي با اين مضامين، در سال هاي حاكميت مديران فرهنگي «تساهل جو»ي دولت مدعي اصلاح طلبي مورد بي مهري قرار گرفتند و اين باعث شد كه جريان سينماي ارزشي تضعيف شود. اما باز كردن روزنه هاي اميد به روي اين سينما، از سوي مديران فرهنگي «عدالت جو»ي 4 سال اخير، بار ديگر باعث رويش نسبي سينماي دردمند و دغدغه دار شد.
جشنواره امسال، مصاف سينماي متعهد و ارزشي با سينماي بي مايه و سودطلب است.
در جشنواره امسال اگر فيلم هايي چون «تسويه حساب» «آشكار»، «خاطره»، «آل» و... به عنوان نمايندگان سينماي تجاري و دم دستي حضور دارند، در مقابل، آثاري چون «طلا و مس»، «آناهيتا»، «نفوذي»، «بيداري روياها»، «ملك سليمان»، «كيميا و خاك»، «شب واقعه» و... بسيار پرتوان تر و چشم نواز تر عرض اندام مي كنند و قاطعانه مي توان گفت؛ فيلم هاي ارزشي، آبروي اين جشنواره و به عبارتي منجي آن هستند.
جشنواره بيست و هشتم فيلم فجر را بايد نماد به بن بست رسيدن فيلم هاي تجاري و روشنفكري و رويش سينماي متعهد و ارزشي (سينماي انقلاب و دفاع مقدس) دانست.اين جشنواره گواه آن است كه اگر قابليت هاي سينماي ارزشي، بالفعل شود، مي تواند جرياني قابل تأمل و حيات بخش براي فرهنگ ما باشد.
فيلم هاي ارزشي مذكور، محصول مديريت دولت گذشته هستند و مديران محترمي كه حدود 4 ماه از ورودشان به وزارت ارشاد و معاونت سينمايي مي گذرد، بايد با بررسي و حذف نقاط ضعف گذشته، رفتارهاي مثبت مديران قبل از خود را با قدرت بيشتري تداوم بخشند تا شاهد رويش پربارتر سينماي مطلوب باشيم.

 



مقايسه جشنواره ايران با جشنواره هاي غربي

رضا فرخي
فجر، در تضاد با اسكار، ونيز و...
جشنواره فيلم فجر كه هر ساله و به طور پيوسته از ابتدا و به مناسبت انقلاب اسلامي تا به امروز برگزار شده است يكي از مهم ترين رويدادهاي سينمايي ما است. به واقع اين جشنواره تا به امروز نماد سينماي پس از انقلاب اسلامي بوده است؛ سينمايي كه ويژگي هاي خاص خود را دارد و جشنواره فجر برند و نشانه اين سينما است كه در هنگام برگزاري نظر بسياري از سينماگران و سينمادوستان را به خود جلب كرده است.
اما يكي از ابعاد بسيار مهم جشنواره هاي رسمي كشورهاي صاحب سينما- از جمله جشنواره فيلم فجر- نحوه داوري است. جشنواره هاي جهاني معمولا ادعاي بي طرفي در انتخاب و برتري بخشيدن به فيلم ها را دارند. اما انتخاب فيلم و برگزيده كردن فيلم ها در همه اين نوع جشنواره ها، متأثر از سياستگذاري فرهنگي دولت هاست. به طوري كه تا به امروز مي بينيم كه جشنواره هايي مانند اسكار و يا ونيز بي طرف نبوده و فيلم هايي در آنها مطرح شده است كه همسويي بيشتري با اهداف و سياست هاي دولت هاي غربي داشته است. به واقع در اين جشنواره ها كه در زمان مشخصي از سال برگزار مي شوند هم در برگزاري خود مراسم وهم در انتخاب بهترين هاي جشنواره همان فضاي فرهنگي غرب حاكم است. اين درحالي است كه جشنواره فيلم فجر در مقايسه با اين جشنواره ها، در داوري خود بي طرف تر عمل كرده و سياست ها را كمتر دخالت داده است. (درباره مثبت يا منفي بودن اين مسئله در جشنواره فيلم فجر فعلا بحث نمي كنيم)
شرايط برگزاري جشنواره هاي سينمايي وابسته به دولت هاي غربي با هزينه هاي بسيار بالايي همراه است و هر ساله قسمتي از هزينه هاي اين مراسم به طراحي لباس هاي بازيگران- به خصوص بازيگران زن- اختصاص دارد. اين موضوع به گونه اي است كه عده اي مي گويند اسكار، ونيز، گلدن گلوپ و... علاوه بر يك جشنواره، مكاني براي نشان دادن مدهاي جديد لباس هستند. اين مسئله همچنين آشكاركننده فرهنگ مورد نظر برگزاركنندگان اين جشنواره هاست. زيرا نوع پوشش شركت كنندگان در اين جشنواره ها بسيار غيرمتعارف و عريان است كه همگي حاكي از همان فرهنگ بي بندوبار غرب است كه به اين بخش ها هم كشيده است و همين موضوعات حاشيه اي مراسم اين جشنواره ها باعث شده است كه اصل موضوع هنر و سينما به نوعي زير پوشش اين مسائل فرعي قرار گيرد. اما در جشنواره فجر ما شاهد چنين مسائلي نيستيم، چرا كه از آغاز اين جشنواره تا به امروز تمام مراسم در جاي مشخص و با موضوعات مشخص و در چهارچوب هميشگي برگزار شده است. هر چند، عده اي از حضار، چه به عنوان هنرمند و چه به عنوان تماشاگر، با تقليد از رفتارهاي مذكور، سالن هاي مختص به جشنواره فجر را جولانگاه نمايش خود كرده اند، اما اين مسئله از سوي خود جشنواره، هيچگاه به عنوان يك اصل پذيرفته نشده است. اتفاقا در مورد جشنواره فيلم فجر اين موضوع نسبت معكوس دارد؛ هر چقدر در اين جشنواره به مسائل حاشيه اي ضدفرهنگي كمتر عرصه خودنمايي داده شود و در مقابل، فرهنگ غني و اصيل انقلابي ما غلبه پيدا كند، جلوه هنري و انديشمندانه بيشتري مي يابد.
تمام اين موضوعات فرهنگي هنري را ما به عينه در نوع فيلم هاي مطرح شده و چگونگي داوري در جشنواره هاي غربي مشاهده مي كنيم. به واقع فيلم هايي كه به خصوص در چند سال اخير برنده بهترين عناوين اين جشنواره ها هستند به خوبي بيان گر اين موضوعند كه در اين جشنواره ها فضاي آزادي وجود ندارد، بلكه فيلم ها با نوعي القاي سليقه خاص انتخاب مي شود و انتخاب همه اين فيلم ها برآمده از فاكتورهاي سياسي و فرهنگي خاصي است كه برگزاركنندگان مراسم جشنواره مربوطه اين فاكتورها را مشخص مي كنند؛ هر فيلمي كه اين ويژگي ها را نداشته باشد هر چقدر هم كه از لحاظ هنري در سطح بالايي باشد، مورد قبول داوران قرار نمي گيرد و نمي تواند در اين جشنواره ها مطرح شود.
به يك مصداق مقايسه اي در مورد جشنواره فيلم فجر و جايزه اسكار توجه كنيد: شاهد اين مسئله بوديم كه در سال 2002 فيلم «شيكاگو» عنوان بهترين فيلم را در چند بخش اسكار از آن خود كرد. اين فيلم كه يك فيلم موزيكال است البته بهتر است كه عنوان موزيكال سكسي را براي آن برگزينيم، هيچ شاخصه هنري و تكنيكي خاصي ندارد و تنها هدفش نشان دادن موضوعات پيش پا افتاده و نمايش روابط غيراخلاقي است. انتخاب چنين فيلمي، نشان دهنده رويكرد فرهنگي جايزه اسكار است و اعتبار فرهنگي آن را زير سؤال مي برد. مطرح كردن روابط غيرمتعارف و افسار گسيخته بين زنان و مردان در اين فيلم همگي حاكي از پوچي آن بود كه داوران اسكار آن را انتخاب كردند، اين درحالي بود كه در همان سال ها در جشنواره فيلم فجر، فيلم «ديوانه اي از قفس پريد» به كارگرداني احمدرضا معتمدي، به عنوان بهترين فيلم انتخاب شد؛ فيلمي كه به عقيده بسياري از كارشناسان هم از لحاظ مفهومي، هم ساختاري و هم نوع بازي ها در سطح فوق العاده اي قرار دارد و فضاي مطرح شده در فيلم ناشي از يك فيلمنامه قوي و برداشت عميق از موضوع جنگ و تغيير شخصيت انسان ها است. مفاهيم عميق مشترك انساني كه هيچگاه در جشنواره هايي چون اسكار، ونيز و... چنين فيلم هايي توان مطرح شدن نداشته اند. اين رويه يك سويه و يك طرفه، به خصوص از طرف جشنواره اسكار، در سال هاي بعدي هم ادامه پيدا كرد و فيلم هايي كه انتخاب شدند يا رنگ و بوي فرهنگي ناسالم و غيرانساني داشت و يا مطابق با جهت گيري هاي سياسي غرب بود. انتخاب فيلم هايي مانند «ارباب حلقه هاي 3» كه نشان دهنده جنگ پاياني بين خير و شر بود و به نوعي دنيا را در آستانه جنگ نشان مي داد كه بر پايه سياست هاي بوش قرار داشت و همچنين انتخاب فيلم مرحوم (مردگان) در سال هاي بعدي كه داستان فيلم براساس توطئه عليه جامعه آمريكا بود و سعي داشت علاوه بر آن، قدرت بالاي سيستم امنيتي آمريكا را نشان دهد كه چگونه در مقابل اين توطئه ها قوي عمل مي كند.
اين نوع نگاه تنها در اسكار وجود ندارد، بلكه در اكثر جشنواره هاي خارجي اين نوع برداشت و نگاه جريان دارد. جشنواره هايي مانند مونترال، تورنتو و... هم از اين قاعده مستثني نيستند و كاملا در اختيار سياست هاي فرهنگي و سياسي غرب هستند. به عنوان نمونه مي توان جشنواره فيلم مونترال را نام برد كه در سال گذشته با اختصاص دادن بخشي از جشنواره به نمايش فيلم هاي اسرائيلي،حقوق بخشي از مردم جهان راناديده گرفت و در يك رويه و جهت گيري يك طرفه جنايات رژيم صهيونيستي را ناديده گرفت و به نوعي توجيه كرد. اوج اين موضوع را مي توان در انتخاب جشنواره اخير فيلم و نيزمشاهده كرد كه در آن فيلم اسرائيلي «لبنان» برنده عنوان بهترين فيلم شد. اين فيلم كه داستان روايت جنگ ازسوي چهار سرباز اسرائيلي است در حالي اين عنوان را به دست آورد كه فيلم ها و كارگردانان مطرح ديگري در اين جشنواره حضور داشتند.
اين بار اول نبود كه چنين موردي در اين جشنواره اتفاق افتاد. بلكه در سال قبل هم فيلم ضدايراني «كشتي گير» به عنوان بهترين فيلم در اين جشنواره انتخاب شد. فيلمي كه به عقيده بسياري از منتقدان نه حرفي براي گفتن داشت و نه موضوع خاصي، بلكه تنها هدفش توهين به ملت ايران در بعضي صحنه هاي فيلم بود. همچنين جشنواره ونيز در چند دوره خودش اقدام به برگزيده نمودن فيلم هايي مروج همجنس گرايي (از جمله كوهستان بروكبك) نمود.
نكته جالب در اين جشنواره ها اين است كه علاوه بر انتخاب فيلم با جهت گيري خاص به سازندگان و كارگردانان فيلم هم توجه خاصي مي شود، چرا كه بعضي كمپاني ها مانند برادران وارنر و والت ديسني كه بيشتر از ديگران در اختيار سياست هاي آمريكا و اسرائيل قرار دارند در اكثريت اوقات برندگان بهترين عناوين در اين جشنواره ها مي شوند. گويي به نوعي در اين جشنواره ها سعي دارند براي اين كمپاني ها آبرويي بخرند و آنها را به نوعي حرفه اي نشان دهند و با انتخاب آنها در سال هاي متوالي اين گونه نشان دهند كه اين كمپاني ها هم حرفه اي اند و هم فيلم هاي آنها قوي است. چرا كه اكثر فيلم هاي آنان داراي جهت گيري هاي سياسي و فرهنگي است و براي همين اين جشنواره ها سعي مي كنند كه براي آنها اعتبار بخرند. غافل از اين كه بيننده و مخاطبان به خوبي از اين دست هاي پشت پرده خبر دارند و هيچ گاه فيلم هاي بي پايه و اساس اين كمپاني ها را باور نمي كنند.
اگرچه در انتخاب ها و گزينش هاي جشنواره فيلم فجر هم نقاط ضعف بسياري ديده مي شود، اما برجسته سازي فيلم هاي غيرانساني و توهين به ملل و اديان ديگر هرگز جزو سياست ها و رويه اين جشنواره رسمي ايران نبوده است.
اميد است جشنواره فيلم فجر ضمن حفظ نقاط مثبت خودش، رويه اي معكوس جشنواره هاي غربي را بيش از پيش پي گيري نمايد. اين جشنواره قابليت آن را دارد كه باتوجه بيشتر به مباني انقلاب اسلامي، تبديل به مهم ترين جشنواره هنري جهان با محوريت انسانيت، آزادگي، عدالت و صلح شود و استبداد رسانه ها و جشنواره هاي غربي را بشكند.

 



سي و يك سالگي.../5

ابراهيم محسني
سينماي انقلاب
و مديريت فرهنگي
ديروز در خصوص مديريت فرهنگي اشاره اي كوتاه داشتم اما امروز با تاكيد بر اينكه گذرگاه اصلي صعود و سقوط سينماي انقلاب- و در مفهومي كلي تر، حوزه فرهنگ- «مديريت» است، بيشتر راجع به اين سرشاخه اصلي مي نويسم. چرخه معيوب مديريت فرهنگي كه گاه شكل فرمايشي به خود مي گيرد و گاه پروازي باعث شده تا هيچ گاه تولدي فرخنده در حوزه فكر و ايده و نيروي انساني به بلوغ و منزل نهايي نرسد. يا فرصت ها به صورت دستوري و فرمايشي به برخي خواص فرهنگي اعطاء شده و يا اينكه پست ها و منصب ها بين برخي به مثابه غنيمت هاي حاكميتي تقسيم شده و مديران پروازي را متولد كرده است. در مديريت معيوب نوع اول، خروجي ها عمدتا يا كليشه اي و بدون زايش فكري و فرهنگي است و يا شعاري و موردپسند مدير و جريان مديريتي حاكم. در واقع محصول سينمايي چنين مديريتي بيشتر بيانيه تصويري جريان مديريت حاكم بر حوزه فرهنگ است، بيانيه اي كه به جاي روايت داستان و عرضه يك سينماي ناب، فريادهايي است كه مي خواهد جريان رقيب و يا جبهه مقابل خود را هدف بگيرد و نه محصولي هنري كه عيار و طراز سينماي يك كشور را ارتقا بخشد.
در سوي ديگر، مديران پروازي به علت بي سوادي در حوزه فرهنگ و سينما و به علت ماهيت مضحك كسب جايگاه مديريتي يا بيشترين اشتباهات و هزينه ها را بر سيستم وارد مي كنند و يا منفعل ترين و خنثي ترين محصولات را در كارنامه مديريت خود ثبت مي كنند كه در هر دو صورت ضرري جبران ناپذير بر پيكره رنجور سينماي جوان كشور وارد مي سازند و علتي هم ندارد جز همان درد قديمي مديريت در كشور؛ يعني تحصيلات و تجربه شغلي در حوزه اي و پست و منصب مديريتي در حوزه اي ديگر. به عبارتي بي سوادي فرهنگي.
سينماي انقلاب اگر در سي و يك سال گذشته همواره دچار دو بيماري پركاري و بي حالي شده، علتي نداشته جز مديريت بي ثبات و مديران بي برنامه. همين بي ثباتي در برنامه ريزي و اجرا باعث شده است كه سينماي انقلاب در آغاز دهه چهارم حيات خود، خيلي بي سروصدا و آرام آرام بازگشت به قبل از انقلاب را به عنوان «چشم انداز» و نسخه اي كارآمد و بدون دردسر انتخاب كند. يعني توليد فيلم هاي نازل و سطحي و گاه كپي هاي مدرني از نسخه هاي ايراني دهه 40 و 50 و نسخه هاي هندي معاصر.
حالا چه كسي مقصر و معلول اين فضاي تلخ و ناگوار بوجود آمده است آن هم در شرايطي كه امروز بيش از هر زمان ديگري، نيازمند روايت هاي هنري و مستند از تاريخ بزرگترين انقلاب قرن هستيم نه به واسطه اينكه تعطيلي چنين سينمايي به معناي از دست دادن هويت و شخصيت نسل جوان كشور باشد بلكه به اين سبب كه بمباران هنري و رسانه اي ابرقدرت هاي فرهنگي جهان در كنار ميدان مين شبهات و ابهامات تاريخ انقلاب باعث مي شود كه ما خود با دست خود ميدان را به رقيب واگذار كنيم و سرگرم ساخت نسخه ديجيتالي «دختر لر» و يا كپي شسته و رفته «سلطان قلب ها» باشيم و حريف كه سالهاست در فن و تكنيك جايي براي عرض اندام سايرين نگذاشته با توليداتي فوق العاده فني و سرگرم كننده، دايه عزيزتر از مادر شود و...
در واقع بايد بيدار شويم و بيدار بمانيم كه سينماي انقلاب امروز نه نيازمند «شعار» و «شعارسازي» است و نه محتاج آمار و ارقام؛ سينماي انقلاب آنقدر به مردم و نظام بدهكار هست كه اگر يك دهه فقط و فقط سوژه هاي اصلي خود را از ناگفته هاي قبل و بعد انقلاب، انتخاب كند، باز هم نمي تواند به شناسنامه اصيل و معتبر خود اداي دين كند. اين مهم البته با دستورالعمل و ولخرجي هاي بي دليل و مبنا حاصل نمي شود بلكه نخست با شناسايي نقاط ضعف، تلاش براي رفع نواقص، تربيت نيروهاي كارآمد و حركت بر سير تخصصي وامدار نظام و در نهايت جهاد فرهنگي در ميدان پيچيده فرهنگ، به مقصود نزديك مي شود.

 



گزارش نشست خبري يك فيلم توقيفي

جشنواره هنوز ادامه دارد و من هنوز دستگير و توقيف نشده ام . بنا بر گزارش شخص خودم، در اين روزهاي پشت سر گذاشته شده، كلي نشست با حضور عوامل و دست اندركاران فيلم ها برگزار «نشده» است و اين باعث خوشحالي خبرنگاران و اهالي رسانه كه در برج ميلاد به شكل مشكوكي سفره پهن كرده اند؛ شده است. با اين همه برخي فيلم سازها با حضور در اين كاخ بي نظير ـ مراجعه شود به يادداشت هاي قبلي ـ به خود و عوامل جرات داده و در نشست رسانه اي شركت كرده اند. از جمله اين افراد استاد معظم و مسلم ،سركار تهمينه ميلاني بود كه بخش هايي از نشست اين كارگردان شهير را با هم مي خوانيم.
مجري: خيلي خوشحالم كه بالاخره يك گروه براي نشست حاضر شد و خيلي خوشحال ترم كه خانم ميلاني با برخي عوامل فيلم اينجا تشريف دارند. اگر حرفي دارين بگين تا سوال ها رو بپرسم.
كارگردان: من هم خيلي خوشحالم كه اينجا هستم و فيلمم بعد از دو سال توقيف پخش شد.
مجري: من هم خوشحالم كه فيلم شما بعد از دو سال توقيف پخش شد. من افراد حاضر در جلسه را معرفي مي كنم. خانم بازيگر؛ آقاي گريمور، خانم بازيگر 2 و آقاي تهيه كننده. خانم صدابردار و خانم عكاس، آقاي دوربيني و خانم ....ببخشيد اين خانم كيه فيلم هستن؟
خانم كارگردان: ايشون عزيز دل من هستند.
مجري: بله. خيلي خوش آمديد به هر حال عزيز دل شما، عزيز دل همه ماست.(صداي تشويق حضار و سوت برخي حضار ديگر به گوش مي رسد.)
خانم بازيگر: مي شه من يه نكته اي بگم قبل از اينكه شما سوال ها رو بخونين.
مجري: خيلي خوشحالم كه مي خواين يه نكته اي بگين. اصلا تقصير من بود كه نپرسيدم شما نكته اي دارين يا نه.
خانم بازيگر: من سلام عرض مي كنم و خيلي خوشحالم كه با خانم ميلاني كار كردم. خيلي فيلم خوبي بود و براي من بهترين تجربه عمرم محسوب مي شه اگرچه كار اولم هم هست و سرجمع حضورم به 74 ثانيه مي رسه ولي واقعا كار كردن با خانم كارگردان براي من يك معجزه بود چون ايشان سينما را مي شناسند و متعلق به جامعه هستند و خودشان را سانسور نمي كنند. من كلا الان خوشحالم و خيلي خوشحالم كه در اين فيلم بازي كردم.
مجري: اولين سوال از خانم بازيگر شده. سوال كردن شما چطور شد كه به اين درك از نقش رسيدين و اينقدر خوب بازي كردين.
صداي بك نفر از ميان جمع كه كمي شبيه فرياد است: من اينو نپرسيدم!
مجري: خانم بازيگر بفرماييد.
صداي درون سالن بلند تر از قبل؛ چيزي شبيه وقتي كه دست شما لاي يك در آهني گير كرده و صدايتان كمي از حد معمول بلندتر مي شود: من گفتم اين چه بازي بود كه داشتي؟ چرا اينقدر ضعيف بازي كردي؟ پرسيدم كه فاميل كارگرداني يا نه؟ (...صدا ناگهان قطع مي شود گويا طرف كلا لاي در گير مي كند و در كاملا بسته مي شود.)
خانم بازيگر: بله سوال كتبي خيلي خوبي بود و من خوشحالم كه اهالي رسانه واقعا اينقدر فهيم شدن كه فرق بازي خوب و بازي بازاري رو مي فهمن ولي من اجازه مي خوام كه خانم كارگردان به اين سوال پاسخ بدن چون من هر چي دارم از ايشون دارم.
خانم كارگردان: من اتفاقا با همين تفكري كه داد زد كار دارم. من مي خوام همين تفكر غلط رو از جامعه ريشه كن كنم...خودتون ديدين و شنيدين...واقعا من براي خودم متاسفم كه اين افراد مثلا روزنامه نگارن.
مجري: خيلي ممنون. من واقعا خوشحالم كه دوستان به سوالات خيلي خوب و واضح و شفاف پاسخ مي دن و هيچ ابهامي نمي مونه. سوال بعدي از آقاي تهيه كننده اس. پرسيدن چقدر به اكران موفق اين فيلم اميدوارين و فكر مي كنين هزينه اي كه براي فيلم شده بازگشت داره يا نه؟
آقاي تهيه كننده: سلام. من خوشحالم كه در اين جلسه هستم ولي اين سوال رو بايد خانم كارگردان جواب بدن چون در تمام روزهايي كه فيلم توقيف بود ايشون به همه دلداري مي دادن كه غصه نخورين همه چي درست مي شه.
خانم كارگردان: خوشحالم كه اين سوال پرسيده شد؛ به هر حال فيلم من يك فيلم زيرپوستي است و من مطمئنم فروش خوبي خواهد داشت و از پول اكران اين فيلم مي شه چهار تا ديگه از همينا ساخت.
مجري: پرسيدن كه چرا فيلم اينقدر ضايع است...ببخشيد من بايد واضح بپرسم.
خانم كارگردان: اين سوال سياسيه و من جواب نمي دم.
مجري: سوال كردن چقدر بديم شما ديگه فيلم نمي سازين؟
خانم كارگردان: اين سوال هم سياسيه و من اصلا از سياست خوشم نمي آد و جواب نمي دم.
مجري: پرسيدن خب كه چي؟
خانم كارگردان: بله اين سوال خوبيه و خوشحالم كه اين سوال هاي فني هم در بين برخي سوال هاي موردداري كه مي دانم از كجا خط مي گيرند پرسيده مي شود. ببينيد من اتفاقا همين سوال را در فيلم مطرح كردم و بزرگترين سوال فيلم هم همين است كه خب كه چي؟ و خوشحال مي شم كه شما منتقدان پاسخ اين سوال رو بدين.
مجري: پرسيدن شما خودتون خواهر و مادر ندارين...البته من منظور اين سوال را نمي فهمم.
خانم كارگردان: مي شه بگين اين سوالو كي پرسيده؟
مجري: از دفتر جشنواره اعلام كردن كه اسم ها محفوظ باشه.
خانم كارگردان: باشه من جواب اين سوالو به پرسشگرش مي دم ولي پايين دم در...كريم! (خانم كارگردان با سر اشاراتي به فردي قوي هيكل در ميان جمع مي كند.)
مجري: سوال پرسيدن كه دمت گرم. بازم بساز؛ دمت گرم...
خانم كارگردان: مرسي! قربونتون برم. خوشحالم كه اين نگاه هاي هنري هم در سالن هست.(صداي كف شديد حضار و سوت ممتد سالن را برداشته است.)
مجري: بله اشاره مي كنن وقت ما تموم شده من از همه عوامل فيلم تشكر مي كنم و اميداورم كه خوش گذشته باشه.
خانم بازيگر: من يه نكته اي اگر مي شه بگم و اون اينكه من در اين كار خودم رو شناختم و فهميدم سينما با خانم ميلاني معنا مي شه و خوشحالم كه ايشون از بين اين همه بازيگر منو انتخاب كردن و خوشحالم كه اومدم اينجا هم شما رو ديدم و هم برج ميلاد رو. فقط اين رو هم بگم كه خانم ميلاني بهترين كارگردان ايرانه كه اگه بذارن مي تونه جاي «اسكورچيزي» رو در جهان بگيره تاكيد مي كنم اگر بذارن...ممنون و خوشحالم كه...مرسي.
مجري: بله سوال آخري كه هم اكنون بدستم رسيد رو مي خونم: به نام خدا. بنا بر ماده 74 و بند شين ماده 141 خانم كارگردان نيت كرده بوده كه در فيلم خود به برخي چيزها اهانت كنه و طبق تبصره سه ماده 33 قانون ما، در صورت تكرار در فيلم بعدي ما هم تكرار مي كنيم. با تشكر. معاونت مطبوعاتي وزارت
¤¤¤
تذكر اول: آنچه خوانديد يك طنز روزانه است و اسنادش نيز موجود است.
تذكر دوم: نام نويسنده بنا بر دلايل امنيتي و ادامه حضور در برج ميلاد؛ در روز پاياني جشنواره درج مي شود.

 



اين «هيچ»، «بيست» نمي گيرد !

تقي دژاكام
«هيچ» براي عبدالرضا كاهاني ، كسي كه فيلم خوب و ماندگار « بيست» را ساخته است ، يك عقبگرد محسوب مي شود و نه يك پيشرفت و يا حتي در جا زدن .
«هيچ» دو احتمال يا دو روايت از فردي
( «مهدي هاشمي» كه در فيلم «نادر سياه دره» ناميده مي شود ) است كه به بيماري زياده خواري مبتلاست و به همين دليل ، تنها كس و كارش در دنيا كه عمه پيرش باشد ، او را به زن سالمندي كه كارهاي شخصي او را انجام مي دهد
مي اندازد تا از شرش خلاص شود .
زن ميانسال در خانه اي فرسوده و قديمي زندگي مي كند كه چهار خانواده شكل يافته و نيافته را در خود دارد ؛ خانواده هايي كه مردانشان هر كدام يا به تن پروري يا كارهاي دست پايين از جمله بوقچي گري يك تيم ورزشي مي پردازند و زنانشان مي كوشند خود را به آينده اميدوار نشان دهند ، اما با ورود «نادر سياه دره» به اين مجموعه و در حالي كه هر كدام از آنها انتظار دارند اين اتفاق ، موجب بهبودي و گشايشي در امورشان شود ، اوضاع خرابتر مي شود و زياده خواريهاي تازه وارد ، عرصه را بر همه تنگ مي كند و آنها بيش از پيش ، فقر و تنگدستي را تجربه مي كنند تا آنجا كه در پايان روايت اول ، مهدي هاشمي را با تيپا از خانه بيرون مي اندازند .
اما در روايت دوم ، اهالي همين خانه قديمي متوجه مي شوند كه مهدي هاشمي زياده خوار ، در بيمارستاني كه پيشتر در آن كار مي كرده است ، معاينه شده و پزشكان دريافته اند كه بيماري نادر او ، ناشي از وجود چندين كليه اضافي در بدن اوست .نادر سياه دره تحت عمل قرار مي گيرد و بي آنكه بيماريش خوب شود ، تنها وضع مالي اش خوب مي شود به طوري كه با فروختن آنها به ديگران ، مهدي هاشمي از هر كليه چيزي بين 30 تا 35 ميليون تومان به جيب مي زند كه البته بيمارستان ، تمام آن مبلغ را در حسابي بانكي ريخته و كارت برداشت از حساب را به او مي دهد .
حالا اهل آن خانه قديمي ، نادر سياه دره را با احترامات وي ژه در جمع خودشان مي پذيرند و در ريخت و پاشهاي شكمي او ، آنها هم به لفت و ليسي مي رسند . اما با گذشت زمان ، اين اتفاق ، موجب حوادثي مي شود كه هم اخلاق و هم بنيانهاي خانوادگي همه آن مجموعه را دستخوش تأثيرات منفي خود مي كند و در پايان فيلم ، خانه اي كاملا از هم پاشيده باقي مي ماند .
¤ ¤ ¤
زياده خواري مهدي هاشمي در اين فيلم ، هم از ديدگاه سياسي - اجتماعي قابل بررسي است و هم مجموعه فيلم و دو احتمال و دو روايت آن را مي توان با نگاه جامعه شناختي و فرهنگي ارزيابي كرد .
هر كدام از اين دو نگاه ، موضوع فيلم را سوژه اي كمتر دستمالي شده و تا حدودي بكر نشان مي دهد و از اين جهت ، »هيچ« امتيازي بيشتر از »بيست« دريافت مي كند اما از لحاظ چگونگي پرداخت اين سوژه ، هر چند فيلم »هيچ« را نبايد رفوزه يا رد شده دانست اما نمره قبولي آنچناني هم نمي گيرد . البته «مهدي هاشمي» در اين فيلم هم توانسته است ، بازيگري خوب خود را به رخ بكشد و موفق شود تا حد زيادي مخاطب را هم از خود متنفر و هم از زياده خواري مشمئز كند و تأثير زيادي در موفقيت فيلم بگذارد . البته در سطحي پايينتر ، ديگر
نقش آفرينان فيلم نيز بازيهاي خوبي ارائه كردند و توانستند در چشم تماشاگران ، خوب بنشينند.
«هيچ» يك مزيت ديگر هم دارد و آن اين كه يكي از بهترين طراحي هاي صحنه فيلمهاي دو سه روز اول جشنواره را به خود اختصاص داده بود
به گونه اي كه اگر اين فيلم در بخش مسابقه قرار مي داشت ، قطعا يكي از نامزدهاي اصلي طراحي صحنه محسوب مي شد .
درباره اين فيلم و چند فيلم ديگر جشنواره امسال بايد از نگاهي ديگر به زبان و ادبيات و ديالوگها و صحنه هاي آنها و تأثير آن بر ادبيات و فرهنگ عمومي جامعه هم پرداخت كه اين وظيفه را به زماني ديگر مي گذارم .
حرف آخر اينكه : كاهاني دو روايت و دو نگاه را از ماجراي بيماري نادر سياه دره براي ما طرح كرده است ، اما آيا زياده خواريهاي مهدي هاشمي و هاشمي هاي ديگر ، روايت و احتمال سومي براي طرح نداشتند ؟

 



منادي و بازگشت يادداشتي بر فيلم «طلا و مس»

پژمان كريمي
يك اثر سينمايي «ديني» چه مختصاتي دارد؟
آيا هر آن اثري كه دربرگيرنده نمادهاي ديني است، واجد نام و صفت «ديني» به شمار مي آيد؟
- آيا دستمايه قرار دادن رشته هايي از مفاهيم معنوي، سبب ساز ظهور اثر ديني قرار مي گيرد؟
در ازاي هر يك از پرسشهاي بالا، مجموعه اي از پاسخ هاي مترادف و گاه متضاد را مي توان سراغ گرفت. اما بستر مشترك پاسخ هاي درست- به زعم نگارنده- كوتاه است و روشن:
اثر سينمايي ديني و اساساً يك اثر هنري ديني، در ذات خود، انسان (=مخاطب) را به «فطرت الهي» رهنمون مي شود.
ممكن است اثري با كاربست «نماد»، يا تمسك به مجموعه اي از مفاهيم نهان و آشكار معنوي و گاه به توأماني هر دو شيوه، ميان انسان و فطرت اش تبديل به پلي مطمئن و كوتاه شود. فطرتي كه حدود آن را خداخواهي، عدالت جويي و «زيبادوستي» شكل داده و درك دقيق و استيلاي كامل آن بر ساحت ذهن و انديشه و جوارح مخاطب، تعالي بخش و در نهايت جلوه اي از وصال اثيري معرفي مي شود. از اين روست كه رويكرد به خلق اثر ديني بسيار دشوار تعريف مي شود.
بر پايه آنچه گفته شد؛ «طلا و مس» فيلمي بسيار خوب و دلنشين و نمونه اي سهل ممتنع از پيكره سينماي ديني به شمار مي رود. قصه اين فيلم، ساده مي نمايد:
«همسر يك طلبه دچار «ام.اس» است. طلبه تلاش مي كند ضمن انجام كارخانه و نگهداري دو فرزند، هزينه هاي معاش خانواده و درمان همسر را فراهم سازد. در كنار اينها، او- ناگزير- بايد در نقش مرهم و مونس همسر آشكار شود. او كه از درس و بحث بازمانده است در نهايت باور مي كند، ابتلائات دنيوي، نهال مهرورزي و حس دگرخواهي اش را بارور كرده و وي را به خدا نزديك تر. دستاوردي كه عافيت زميني و درس و بحث، كفايت به تحقق آن نمي كند.
در سراسر فيلم، عنصر كشمكش وجود دارد. كه مثل كشمكش طلبه با شرايط دشوار زندگي كه او را غافلگير كرده است. كشمكش ها، ضرورت شكيبايي را يادآور مي شود. چنين است كه شكيبايي، كسوت سپر دفاعي طلبه مي گردد. او وقتي با ناتواني روحي و
ضعف بينايي و حس خستگي به پاي دار قالي مي نشيند، با هر گره، شكيبايي را تمرين مي كند. اما مگر مي توان شكيبايي هاي سترگ را بي عنايت يكتاي قادر تصور كرد؟ طلبه جوان، به درخواست همسرش شروع به تلاوت كلام حق مي كند. بر زبان او، آياتي درباره شكيبايي و گشايش در پس سختي ها، جاري مي شود. در اين فيلم، نه طلبه و نه مخاطب، چهره استاد اخلاق و عرفان را نمي بيند و تنها شنونده صداي اوست. صدايي كه كنايت از نداي غيبي است و جمله بلايا و ابتلائات گيتيانه را خواست و عنايت حق سبحانه و پلكان بازگشت به فطرت الهي و وصال حقيقي معنا مي نمايد.
طلا و مس، با قصه و متني خوب و كارگرداني روان و بي تكلف، دوست داشتني است؛ بسيار دوست داشتني!

 



نگاهي به فيلم «آل» هياهوي بسيار براي هيچ

آرين اميدوار
فيلم «آل» به كارگرداني بهرام بهراميان، با سر و صداي بسياري در بيست و هشتمين جشنواره بين المللي فيلم فجر حضور يافت. اين فيلم از قبل با يك پروژه تبليغاتي بسيار سنگين، معرفي شد و در هنگام نمايش فيلم در مركز جشنواره نيز، دست اندركاران آن هياهوي بسياري به پا كردند. اما در نهايت ديديم كه «آل» هياهوي بسيار براي هيچ است.
قرار بود يك فيلم متفاوت در ژانر وحشت را تماشا كنيم؛ فيلمي با جلوه هاي خاص و ماتريال غني. اما مواد و عناصر فيلم، علي رغم تركيبي خوش ظاهر، به دل نمي نشينند و آل را به فيلمي اعصاب خردكن تبديل كرده اند. به طوري كه تماشاگر در هنگام تماشاي فيلم، دائم به ساعتش نگاه مي كند تا هرچه زودتر از دست آن خلاص شود.
انتخاب ارمنستان به عنوان لوكيشن اين فيلم، هيچ دليل دراماتيكي ندارد و بهانه اي براي استفاده از برخي جلوه هاي تصويري آن كشور بوده است.
از همه بدتر، كابوس هاي پي درپي شخصيت اصلي فيلم است كه به جاي وحشتناك بودن، مضحك است.
در مجموع، «آل» يك فيلم ناموفق محسوب مي شود و جايگاه مهمي در اين دوره از جشنواره و سينماي ايران نمي يابد.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14