(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 12 بهمن 1388- شماره 19574
 

شش ماه زندان به خاطر يك بيت شعر غلط عوامانه
انقلاب اسلامي و رهبري امام خميني(ره) از منظر تئوري هاي انقلاب خورشيد و دريچه هاي كوچك
ژنرال هايي كه آب شدند
رئيس سازمان سيا: كامپيوترهاي ما انقلاب را نمي فهمند
استقبال 33 كيلومتري



شش ماه زندان به خاطر يك بيت شعر غلط عوامانه

سال 42 بنده را به زندان قزل قلعه بردند. در همان زمان، چند جوان تهراني را هم آوردند. من از پشت در سلول شنيدم كه دارند حرف مي زنند؛ فهميدم اينها را تازه دستگير كرده اند. قدري خوشحال شدم؛ گفتم چند روزي كه بگذرد و بازجويي ها تمام شود، داخل زندان انفرادي هم گشايشي پيش مي آيد؛ با اينها تماس مي گيريم و حرفي مي زنيم و بالاخره يك هم صحبتي پيدا مي كنيم. شب شد؛ ديديم يكي يكي آنها را صدا كردند و بردند. يك ساعت بعد من در همان سلول مشغول نماز مغرب و عشا شدم. بعد از نماز ديدم يك نفر دريچه روي در سلول را كنار زد و گفت: حاج آقا! ما برگشتيم. ديدم يكي از همان تهراني هاست. گفتم در را باز كن، بيا تو. در را باز كرد و آمد داخل سلول. گفتم چرا زود برگشتي؟ معلوم شد آنها را پاي منبر مرحوم شهيد باهنر گرفته بودند. شهيد باهنر ماه رمضان سال 42 در شبستان مسجد جامع تهران منبر رفته بود؛ ساواكي ها هجوم مي آورند و عده اي را همين طوري مي گيرند؛ اين پنج شش نفر هم جزو آنها بودند. خود شهيد باهنر را هم همان وقت گرفتند و به زندان قزل قلعه بردند. از اين افراد بازجويي مي كنند، مي بيننند نه، اينها كاره اي نيستند و فعاليت مهمي ندارند؛ لذا آنها را رها مي كنند. وقتي وسايل جيب آنها را مي گردند، تقويمي از اين شخصي كه او را باز گردانده بودند، پيدا مي كنند كه در يكي از صفحات آن با خط بدي يك بيت شعر غلط عوامانه نوشته شده بود:
جمله بگوييد از برنا و پير
لعنت الله رضا شاه كبير
او نه شعار داده بود، نه اين شعر را چاپ كرده بود، نه جايي آن را نقل كرده بود؛ فقط در تقويم جيبي اش اين شعر عوامانه را نوشته بود. به همين جرم، او را شش ماه به زندان محكوم كردند!
19/2/1384
¤ شماره حضرت آيت الله خامنه اي در زندان «كميته مشترك ضد خرابكاري»

 



انقلاب اسلامي و رهبري امام خميني(ره) از منظر تئوري هاي انقلاب خورشيد و دريچه هاي كوچك

محمد صرفي
انقلاب به عنوان پديده اي سياسي- اجتماعي از جذاب ترين موضوعات براي صاحب نظران علوم اجتماعي و سياسي بوده است و از دير باز افراد گوناگوني از منظرهاي مختلف به تبيين و تشريح اين موضوع و ابعاد آن پرداخته اند. در اين نوشتار سعي مي شود از سه منظر تئوري هاي كاركردگرايانه، ساختارگرايانه و روانشناسانه به پديده انقلاب اسلامي و بخصوص نقش رهبري حضرت امام(ره) نگاه شود. بدون شك تشريح و نقد هر كدام از اين تئوري ها به نسبت انقلاب اسلامي، مجالي مفصل تر و عميق تر مي طلبد.
¤¤¤
تئوري هاي كاركردگرايانه
چالمرز جانسون
چالمرز جانسون نظريات خود در باب انقلاب را در دو كتاب با عناوين «انقلاب و نظام اجتماعي» و «تحول انقلابي» ارائه كرده است. جانسون معتقد است براي شناخت يك انقلاب بايد جامعه انقلابي و نظام ارزشي آن را شناخت.
به اعتقاد وي در جامعه با سه حالت روبرو هستيم؛ 1. محيط اجتماعي، سياسي و... تغيير كرده اما ارزش ها ثابت مي مانند.
2. محيط ثابت مانده اما ارزش ها تغيير مي كنند. 3. هم محيط و هم ارزش ها دچار تغيير مي شوند. حال چنانچه اين تغييرات محيطي و ارزشي با يكديگر هماهنگ نشوند جامعه به سوي انقلاب مي رود.
جانسون نحوه برخورد حكومت با جامعه دستخوش
بي ثباتي را عامل بعدي
مي شمارد. به اعتقاد وي چنانچه حكومت با انعطاف خود عامل
بي ثباتي را رفع كند مي تواند از وقوع انقلاب جلوگيري كند.
چنانچه حكومت در اين مرحله موفق نباشد، ارتش حلقه نهايي ماجراست. جانسون ناكارآمدي، بي طرفي و حتي انقلابي شدن ارتش را عامل شتابزا و آخرين مرحله انقلاب معرفي مي كند.
نظريه جانسون با در تبيين انقلاب به طور عمومي و انقلاب اسلامي به عنوان موردي خاص با اشكلاتي مواجه است. وي مشخص نمي كند چه ميزان و چه نوع از عدم تعادل اجتماعي، جامعه را به سوي انقلاب سوق مي دهد.
نكته ديگر آنكه جانسون اولويت خود را به رژيم حاكم داده و كمتر از انقلابيون مي گويد. ظاهراً وي معتقد است رژيم حاكم در هر مرحله اي با اتخاذ تدابيري مي تواند جلوي وقوع انقلاب را بگيرد. به اعتقاد وي در صورت عدم تعادل اجتماعي، حكومت در صورت مصالحه با انقلابيون
مي تواند از خطر انقلاب در امان بماند. يعني با شريك كردن رهبران انقلابي در قدرت و پذيرش بعضي خواسته هاي مردم، آتش را فرو نشانده و در واقع دست به نوعي معامله سياسي بزند.
نگاهي به سير تحولات انقلاب اسلامي نشان مي دهد، مطرح كردن چنين نظريه اي درباره اين انقلاب و شخص امام(ره) به عنوان رهبر انقلاب كاملاً مردود است چرا كه انعطاف از سوي رژيم بايد با انعطاف انقلابيون همراه شود. اما حضرت امام بر اساس قاعده نفي سبيل از هرگونه مذاكره و مصالحه خودداري كردند، چرا كه پذيرش مذاكره به معناي مشروعيت طرف مقابل است. در حقيقت بحث اصلي حضرت امام(ره) درباره چگونگي اداره كشور توسط رژيم طاغوت نبود ايشان با اصل و ماهيت اين رژيم مخالف بودند.
ساموئل هانتينگتون
ساموئل هانتينگتون در كتاب خود با عنوان »سامان سياسي در جوامع دستخوش دگرگوني«، انقلاب را پديده اي كمياب توصيف مي كند كه بسياري از جوامع آن را تجربه نكرده اند. هانتينگتون كشورها را به سه دسته سنتي، توسعه يافته و در حال گذار(نه سنتي و نه توسعه يافته) تقسيم مي كند. به اعتقاد وي انقلاب تنها در جوامع در حال گذار رخ مي دهد.
هانتينگتون طبقه متوسط شهري را بدنه انقلاب و دانشجويان را هسته مركزي انقلاب مي داند و معتقد است آنچه آنان را به سوي انقلاب سوق مي دهد، برآورده نشدن درخواست ها و محروميت از فرصت هاي مشاركت در نظام سياسي است.
نكته ديگري كه در نظريه هانتينگتون به چشم مي خورد تقسيم بندي انقلاب به دو نوع شرقي و غربي است. وي معتقد است در الگوي غربي ابتدا نهادهاي پيشين برچيده شده، سپس نهادهاي جديد جايگزين مي شود اما در الگوي شرقي كشور شاهد دوره اي از حكومت دوگانه است. در اين دوره انقلابيون به دور از مركز پا گرفته و به تدريج مركز را نيز تحت كنترل خود درمي آورند.
تئوري هانتينگتون براي تبيين انقلاب اسلامي ايران با چند اشكال روبرو است. بر اساس نظريه وي انقلاب اسلامي ايران از نوع شرقي انقلاب هاست اما در عمل آنچه روي داد اين بود كه ابتدا مركز(تهران) تحت كنترل انقلابيون درآمد.
نكته بعدي اينكه در اين نظريه حرفي از رهبري انقلاب به ميان نمي آيد و تنها درباره نقش دانشجويان توضيحاتي داده مي شود. اگر چه بعيد به نظر مي رسد منظور هانتينگتون از رهبر انقلاب، دانشجويان باشد اما حتي در چنين حالتي نيز مشاهده
مي كنيم اين نظريه از تبيين انقلاب اسلامي عاجز است. شايد اين مشكل را بتوان در نكته اي ديگر جست. وي عامل اصلي اتحاد انقلابيون را مليت گرايي مي داند. اگر چه بحث مليت در انقلاب اسلامي بي تاثير نبوده است اما بدون شك عامل مذهب در اين انقلاب نقش اصلي و اساسي را داشته است اما در نظريه هانتينگتون تنها عاملي كه از آن سخني به ميان نمي آيد مذهب است. در چنين حالتي ميزان موفقيت اين نظريه در تبيين رهبري امام خميني(ره) روشن است.
تئوري هاي ساختارگرايانه
ماركس
تئوري انقلابي ماركس از نوع تك علتي است. به اعتقاد وي تضاد منافع طبقاتي جامعه را به سوي انقلاب رهنمون مي كند. در نظريه ماركس جامعه داراي دو طبقه است؛ طبقه اي كه استثمار
مي كند و حاكم است و طبقه ديگر آنهايي كه استثمار مي شوند و محكوم هستند. در اين وضعيت طبقه استثمار شده (به اعتقاد وي طبقه كارگر) در ابتداي امر دچار از خود بيگانگي است ولي به مرور نسبت به وضعيت خود آگاهي يافته و طبقه حاكم را سرنگون كرده و خود تبديل به طبقه حاكم مي شود.
چنانچه از دريچه اين نظريه به انقلاب اسلامي بنگريم، اصولاً در ايران نبايد انقلابي رخ مي داد. چرا كه ماركس انقلاب را حركت طبقه كارگر عليه طبقه حاكم و مرفه در جوامع توسعه يافته مي داند. از اين مسئله گذشته، شايد بتوان مهم ترين چالش اين تئوري را در ماديگرايي كامل آن دانست. هر چند عوامل اقتصادي در بروز نارضايتي هاي اجتماعي دخيل بوده اند اما به هيچ عنوان اين عوامل نقش محوري نداشتند. البته برخي گروه هاي ماركسيستي و احزابي مانند حزب توده چنين ادعايي دارند اما تاملي در شعارهاي مردم - به عنوان نمود مطالبات آنها- و همچنين سخنراني و پيام هاي امام خميني(ره) به خوبي مي تواند ميزان صحت اين ادعا را مشخص كند.
مهم ترين بحثي كه مي تواند بيانگر ميزان تناقض تئوري ماركس با انقلاب اسلامي و رهبري امام(ره) باشد، موضوع خودآگاهي طبقاتي است. به عقيده ماركس هنگامي كه
سرمايه داري به بالاترين مرحله رشد خود برسد، آگاهي طبقاتي بصورت خودبخود اتفاق مي افتد. بر اين اساس انقلاب ها نيازي به عنصر رهبر ندارند و آگاهي توده ها بصورت خودجوش انجام مي شود. اما آنچه عملاً در انقلاب اسلامي رخ داد تلاش حداقل 15 ساله امام(ره) و شبكه اي از روحانيون براي آگاهي دادن به مردم ايران بود. اين نكته (آگاهي بخشي به مردم) به عنوان يك اصل از ابتدا مد نظر ايشان بوده است. چنانچه در كتاب ولايت فقيه به عنوان منشور مبارزه و نقشه راه قيام مردم عليه رژيم، ايشان تبليغات و كار فكري را اولين و مهم ترين گام در رسيدن به هدف(تشكيل حكومت اسلامي) معرفي مي كنند.
لنين
نظريه لنين در باب انقلاب را مي توان به نوعي تجديد نظر در افكار ماركس دانست. هر چند لنين خود چنين ادعايي نمي كند. در حقيقت در دست گرفتن قدرت از هر راهي براي لنين اصل بوده است. نقطه تمايز اصلي ميان نظريات ماركس و لنين در چگونگي آگاهي طبقه كارگر است. همانطور كه ذكر شد ماركس آگاهي اين طبقه را خود بخود مي داند اما لنين در كتاب »چه بايد كرد؟« عنوان مي كند چنانچه طبقه كارگر به حال خود رها شود، به آگاهي نمي رسد. وي در اين موضوع حزب را مورد تاكيد قرار داده و براي آن نقش رهبري قائل است. به اعتقاد وي حزب سازماني كوچك است كه فعاليت افراد آن انقلابي گري بصورت حرفه اي است. اين افراد لزوماً نبايد از طبقه كارگر باشند. در واقع لنين معتقد به انقلاب حزبي است.
حال در مورد ايران اين سوال پيش مي آيد كه آيا شرايط آن زمان ايران، تلقي مردم نسبت به احزاب، جايگاه و ماهيت واقعي احزاب ايراني به گونه اي بوده است كه رهبر انقلاب از اين طريق مردم را متحد كرده و عليه رژيم حاكم به ميدان آورد؟
به طور كلي احزاب آن دوره را با اين سه صفت مي توان شناخت؛ تضاد جهان بيني آنها با جهان بيني غالب جامعه ايراني، وابستگي به بيگانگان و دستوري بودن آنان.
مجموعه اين عوامل باعث شده بود مردم اعتمادي به احزاب نداشته باشند و امام(ره) نيز با شناخت عميقي كه از تاريخچه و ماهيت احزاب در ايران و نگاه مردم به آنان داشتند، هيچگاه درصدد برنيامدند كه قيام مردم را از طريق حزبي به پيش ببرند.
تدا اسكاچپول
اسكاچپول معتقد است انقلاب در جوامع كشاورزي و در پي نوسازي هاي ناخواسته رخ
مي دهد. هنگامي كه چنين جامعه اي در معرض خطر و شكست نظامي قرار گيرد دست به نوسازي مي زند. اين نوسازي هزينه هاي زيادي دارد كه بايد از طريق طبقه زمين دار تامين شود. اين طبقه با دولت درگير شده و باعث زوال آن مي شود. به اعتقاد اسكاچپول، آنچه بروز انقلاب و سقوط دولت را تكميل مي كند شورش هاي دهقاني و مشاركت نخبگان حاشيه اي در اين ميدان است.
انديشه، اراده، ايدوئولوژي و رهبري در تئوري وي جايگاهي ندارد. وي انگيزه رهبراي انقلابي را در حد كسب ثروت و مشاركت در قدرت تنزل مي دهد. جوهر تئوري اسكاچپول را مي توان اينگونه دانست؛ انقلاب ها ساخته نمي شوند بلكه مي آيند.
(جبر گرايي)
البته همه اين نظرات تا سال 1357 براي اسكاچپول معتبر بود. وقوع انقلاب اسلامي در ايران اسكاچپول را دچار شوك و به اعتراف خودش نظريات وي را دچار دگرگوني هاي عميق كرد. اسكاچپول در سال 1981 با انتشار مقاله اي تحت عنوان «حكومت تحصيل دار و اسلام شيعي در انقلاب ايران» به اشتباهات فاحش خود اذعان و به نقش آفريني عواملي مانند ايدئولوژي و رهبري تاكيد كرد.
وي در اين مقاله به طور مبسوط به نقش كليدي حضرت امام(ره) در انقلاب اشاره كرده و بر نظريات پيشين خود خط بطلان مي كشد.
تئوري هاي روانشناسانه
پيتريم سوروكين
سوروكين يك ضد انقلابي تمام عيار است. به عقيده وي انسان موجودي وحشي بوده كه بر اثر زندگي اجتماعي ، تربيت
بي رحم تاريخي، رشد تدريجي سنت ها و اخلاقيات و... خوي وحشي خود را كم كم از دست داده و توانسته است اميال و غرايزش را تحت كنترل درآورد. سوروكين مي گويد در شرايط انقلابي اين پوشش كنار رفته و دوباره همان انسان وحشي ظاهر مي شود. جامعه با ارزش ها و
سنت هاي خود وداع گفته و انحرافي عميق را تجربه مي كند. سوروكين معتقد است اين دگرگوني اجتماعي چنان است كه گويي عصايي جادويي در كار است!
او سركوب شش غريزه را عامل بروز چنين وضعيتي مي داند. اين غرايز عبارتند از؛ گرسنگي، دارايي، جنسي، آزادي، صيا نت نفس و اظهار وجود.
سوروكين سركوب غريزه ششم (اظهار وجود) را عامل اصلي انقلاب مي داند و معتقد است چنانچه حاكميت رهبران انقلابي را جذب و وارد قدرت كند، انقلاب مهار خواهد شد.
در مورد نسبت نظريه مذكور با انقلاب اسلامي بايد گفت اين حركت نه تنها جدايي از ارزش ها و بريدن از گذشته و تاريخ جامعه بود، بلكه برعكس عاملي براي احياي ارزش هاي فراموش شده بود كه ريشه در تارخي كهن (قيام امام حسين عليه السلام بر ضد ظلم و جور) داشت.
در مورد رهبر انقلاب نيز سوروكين به عامل اظهار وجود تكيه مي كند، حال آنكه سيري در زندگي امام راحل حاكي است ايشان هيچگاه براي نفس خود دست به حركتي نزدند و اصولاً انقلاب را «قيام لله» مي دانستند.
الكسي دوتوكويل
بر خلاف نظريه سوروكين، دوتوكويل معتقد است بهبود شرايط زندگي مردم در شرايط خاص باعث انقلاب مي شود. بر اساس نظريه وي اغلب انقلاب ها در شرايطي رخ مي دهد كه حكومت فشار را كاهش داده و برخي خواسته هاي مردم را برآورده مي كند. در اين حالت نه تنها اعتراض ها كمتر نمي شود بلكه افزايش يافته و مسائل گسترده تري را شامل مي شود تا اينكه در نهايت به سرنگوني رژيم حاكم ختم مي شود. دوتوكويل براي تبيين نظريه خود انقلاب فرانسه را مورد بررسي قرار
مي دهد.
نظريه دوتوكويل بيشتر ناظر به رفتار حكومت است و به رفتار انقلابيون و رهبران آنها توجهي ندارد.
چنانچه بخواهيم از اين منظر به انقلاب اسلامي بنگريم، با اشكالات مهمي روبرو خواهيم بود. اولاً در دهه 50 و سال هاي پاياني عمر رژيم پهلوي وضعيت مردم از منظرهاي گوناگون اقتصادي، سياسي، فرهنگي و... بهبود قابل توجهي نيافته بود. ثانياً رژيم هيچگاه درصدد كاهش فشار و اعطاي امتياز بر نيامد. البته ممكن است عده اي به مواردي مانند شوراي سلطنت، دولت آشتي ملي، دستگيري برخي سران رژيم و... استناد كنند كه در اين مورد بايد گفت اين رخدادها فريبي بيش نبود و دستگاه حاكم تا واپسين روزهاي عمرش درصدد اصلاح واقعي خود برنيامد و از هيچ اقدام خشني براي حفظ حيات خود ابا نداشت و آنچه از سوي رژيم انجام نشد به علت نخواستن نبود بلكه در نتوانستن ريشه داشت.
جيمز ديويس
ديويس پس از بررسي انقلاب فرانسه، روسيه و ركود اقتصادي دهه 30 در آمريكا نظريه خود را ارائه كرد. به اعتقاد وي انقلاب زماني رخ مي دهد كه پس از يك دوره بلند مدت از شكوفايي و رشد، دوره اي كوتاه اما سريع از وخيم شدن اوضاع پيش مي آيد. وي اين وضعيت را در يك منحني (معروف به منحني J) شرح مي دهد. در اين منحني انتظارات مردم پس از دوره شكوفايي دائم رشد مي كند و اوضاع در عين حال وخيم
مي شود.نسبت اين شاخص در منحني به بدترين حالت(نقطه غير قابل تحمل) كه رسيد، انقلاب رخ مي دهد.
كساني كه موافق تطبيق اين تئوري با انقلاب اسلامي هستند، مي گويند نوسازي در ايران كه با افزايش قيمت نفت همراه بود باعث افزايش انتظارات مردم شد اما كاهش قيمت نفت و ناتواني حكومت در برآورده كردن انتظارات جامعه باعث انقلاب شد.
در مورد اين تئوري بايد گفت مشكل عمده آن توجه صرف به مورد اقتصاد و ناديده گرفتن ساير عوامل است. شاهد آنكه قيام مردمي پيش از ركود ادعايي آغاز شده بود - قيام 15 خرداد- و حركت هاي انقلابي محدود به دوران كاهش قيمت نفت نبوده است.
تئوري ديويس توضيح
نمي دهد نقطه غير قابل تحمل دقيقاً كجاست و شاخص هاي عيني تر آن چيست. مشكل ديگر آنكه اين تئوري به جايگاه رهبري توجهي ندارد. بنظر مي سد ديويس معتقد است پس از رسيدن جامعه به نقطه غير قابل تحمل، آگاهي خود بخود اتفاق افتاده و انقلاب بوقوع مي پيوندد. چنين ديدگاهي با نقش و جايگاه حضرت امام(ره) در انقلاب كاملاً متعارض است.
تد رابرت گار
گار صاحب تئوري محروميت نسبي است كه در كتاب خود «چرا انسان ها شورش مي كنند» آن را ارائه كرده است. در اين تئوري جامعه هنگامي دچار شرايط انقلابي مي شود كه افراد حس
مي كنند ميان توقعات ارزشي آنان و قابليت هاي ارزشي محيط تفاوت هاي فاحشي وجود دارد. در اين شرايط فرد خود را مستحق شرايطي مي داند كه محيط
نمي تواند آن شرايط را براي او فراهم كند.
اين مسئله باعث احساس ناكامي در افراد مي شود، خواه اين ناكامي ناشي از افزايش توقعات آنان يا سركوب خواست ها و توقعات آنان باشد. گار انقلاب را نوعي خشونت اجتماعي مي داند.
طبق نظريه گار درباره انقلاب اسلامي بايد گفت اگر چه جامعه احساس ناكامي داشته است اما اين تئوري مشخص نمي كند كدام مرحله از ناكامي باعث شرايط انقلابي مي شود.
در مورد رهبري حضرت امام(ره) هم بر طبق نظريه محروميت نسبي بايد گفت اين تئوري به هيچ عنوان درباره ايشان صادق نيست. چرا كه حضرت امام(ره) در زماني دست به قيام زدند كه در جايگاه مرجعيت قرار داشتند و مورد احترام آحاد جامعه بودند. دست زدن به قيام در چنين شرايطي و خود را دچار مخاطره هاي بسيار كردن در حالي كه آينده و نتيجه ماجرا نيز مشخص نيست، نمي تواند از منظر تئوري محروميت نسبي توجيه شود.
سخن پاياني
نگاهي به تئوري هاي فوق و ساير تئوري هاي انقلاب، حاكي از ناهماهنگي گسترده و گاهي تضاد آشكار ميان پديده انقلاب اسلامي و نقش رهبري حضرت امام(ره) با اين تئوري ها دارد. كه به طور اجمال براي اين تقابل مي توان دلايل زير را برشمرد؛
1- اغلي تئوري هاي انقلاب خواهان حفظ وضع موجود بوده و پديده انقلاب را نوعي انحراف و بيماري اجتماعي مي دانند.
2- تئوري پردازان انقلاب از ديدگاه مادي به اين پديده نگريسته و توجهي به عوامل مذهبي و روحاني ندارند، حال آنكه معنويت و مذهب نقشي اساسي در انقلاب اسلامي داشت.
3- بر خلاف شخصيت امام(ره) اغلب تئوري هاي روانشناسانه انقلاب، رهبران انقلابي را افرادي به دنبال كسب قدرت، ثروت و منافع شخصي معرفي مي كنند.
4- برخي تئوري پردازان (اغلب ساختارگرايان) نقشي براي رهبري، ايدئولوژي و مذهب قائل نيستند.
5- انقلاب اسلامي با تكيه بر اسلام، مفاهيم جديدي مانند شهادت، مرجعيت، فتوا، انتظار و... را به صاحب نظران علوم اجتماعي معرفي كرد كه تا آن زمان براي آنان ناآشنا و بيگانه بود.
6- اغلب تئوري هاي انقلاب بيشتر به رفتار حكومت مي پردازند و از نقش انقلابيون غافل هستند.

 



ژنرال هايي كه آب شدند

«...مثل برف اب خواهيم شد«، بعيد است اين كتاب را در كتاب فروشي ها پيدا كنيد اما اگر كمي تلاش كنيد در كتابخانه ها پيدا مي شود.
اين كتاب مستند، متن مذاكرات شوراي فرماندهاي ارتش در روزهاي پاياني عمر رژيم پهلوي است كه از روي نوارهاي ضبط شده در جلسات پياده شده است. در اين مجموعه گفت و گوها و مذاكرات خواندني ژنرال هاي ارتش شاهنشاهي بدون كم و زياد نقل شده است. اگر چه در دي و بهمن 1357 جلسات متعددي ميان فرماندهان ارتش برقرار شده بود اما اين كتاب به گزارش سه مورد از آنان مي پردازد. جلسه نخست 25 دي(يك روز قبل از فرار شاه)، جلسه دوم 3بهمن و جلسه سوم 9 بهمن ماه 1357.
مرور حرف ها و طرح هاي رده بالاترين فرماندهان ارتش پهلوي براي جلوگيري از سقوط رژيم، پس از سه دهه براي همه بخصوص جوانان بسيار خواندني و مفيد خواهد بود. اين كتاب در سال 1366 توسط نشر ني منتشر شده است.
¤¤¤
قره باغي: گزارشي كه ديشب داده بودند به فرماندار نظامي، جناب نخست وزير چي گفته بودند؟ اين جا مطرح بفرماييد كه جناب نخست وزير بر محور نطريات تيمسار سپهبد محققي گفتند كه يك محلي تهيه بشود براي دستگيري چقدر؟ ... دويست هزار يا صد هزار! جا داريد كه...
محققي: مردم هم كه الان يك سره »يا مرگ، يا خميني« است. خوب ما از خميني نترسيم. بگوييم، بگذاريم برود. اين رئيس دولت اگر مي خواهد حكومت بكند، شب... همه را مامورين بگيرند، زندان كنند، آويزان كنند. تند و انقلابي جلو برويم... اگر بخواهيم اينطور شل؛ شلي برويم جلو، اين كه رفت اصلاً ديگر هيچ كس نمي آيد و جرات اينكه نخست وزير بشود ندارد... افسرهاي جزء و سربازها هم مي روند و ديگر نمي ايستند كه ارتش بتواند كاري بكند.
نجيمي نائيني: موقعيت ما خيلي حساس است. مثلاً نيامدن آيت الله خميني... نيامدن ايشان (از نظر) مردم مثل اين است كه اصلاً جلوي امام حسين(ع) را گرفته ايد به ميدان؛ عاشورا، كربلا... شايد هزاران نفر بيايند خودشان را به كشتن بدهند... او (امام خميني) فكر مي كند كه بايد سيستم شاهنشاهي را در مملكت ايران از بين ببرد و هدفش هم همين است و دنبال آن مي رود ... ما بايد تيمسار! استراتژي خودمان را روشن كنيم و بر اساس آن جلو برويم و الا...
محققي: اگر صحبت از استقلال مملكت و باقي ماندن ارتش است، اين كار يك روز نيست. اين روز را مي شود يك جوري سنبل كرد و رفت قايم شد توي... ولي سربازها روزنامه مي خوانند، راديو گوش مي كنند ما با يك مشت مردم خائن(!) طرفيم و مردم
وطن پرست خاموش(!) هم به انتظار ما نشسته اند و از اول بنده اين ناله را كردم، گريه كردم، به همه فرماندهان گفت. شاهدند!... فرماندار نظامي مي گويد 10 تا اتوبوس سرباز براي آموزش مي رفته اند و از قم عبور مي كرده اند، همه شعار مضره مي داده اند.

 



رئيس سازمان سيا: كامپيوترهاي ما انقلاب را نمي فهمند

سازمان سيا بعد از ارزيابي خود از وضعيت جامعه ايران در مرداد، 57 اعلام نموده بود كه ايران در وضع انقلابي و ياحتي ماقبل انقلابي قرار ندارد و سازمان اطلاعاتيCIA نيز در ارزيابي اطلاعاتي خود در تاريخ 28 دسامبر 1978 (6/7/57) اعلام كرد:انتظار مي رود كه شاه تا ده سال ديگر به طور فعال زمام قدرت را دردست داشته باشد! اين درحالي بود كه كارتر در سفر خود پيش از انقلاب اسلامي به ايران، ايران را جزيره ثبات و آرامش در يكي از پرسرو صداترين نقاط دنيا خوانده بود.
اين انقلاب و پيش آمدهاي آن وضعيت ما را نابود كرد و افراد ما را پراكنده ساخت و سازمان و روش هاي باثبات ما را به هيچ و پوچ تبديل كرد. «استانفليد ترنر»، رئيس وقت سازمان سيا، درخصوص وقوع انقلاب اسلامي ايران معتقد بود: سازمان سيا در پيش بيني دو مسئله شكست خورد، اول، تشكل تمامي گروه هاي مخالف شاه تحت رهبري يك رهبر 75 ساله تبعيدي.
دوم، باوجود ارتش قوي توقع نداشتيم انقلاب به اين سرعت پيروز شود.
هفته نامه آبزرور چاپ لندن طي مقاله اي به قلم يكي از نويسندگان انگليسي در اشاره به همين واقعيت نوشت: غرب هرگز نفهميد كه چرا شاه سقوط كرد و چرا يك روحاني توانست كشوري را در تب انقلاب بيفكند.... و غرب را با احياء بنيادگرايي اسلامي به لرزه درآورد.
«ماسيموفيني» روزنامه نگار معروف ايتاليايي هم در تحليلي در همين زمينه كه در روزنامه ايتاليايي «ايل جورنو» به رشته تحرير درآورد مي نويسد: «حقيقت انقلاب اسلامي و تفكر امام خميني(ره) بسيار عميق است و جهان غرب از درك عميق آن عاجز است.» سخنان بوش رئيس جمهور آمريكا به نحوي ديگر واقعيت فوق را مبرهن مي كند.
وي مي گويد: من از رئيس وقت سازمان سيا كه به دليل پيروزي انقلاب ايران از كار بركنار شد، پرسيدم، يعني شما با اين همه آدمي كه در دنيا داريد با اين تجهيزات فوق پيشرفته با اين همه بودجه اي كه صرف مي كنيد نتوانستيد انقلاب مردم ايران را پيش بيني كنيد در پاسخ به من گفت: آن چه در ايران روي داده است يك پديده بي تعريف است، كامپيوترهاي ما آن را نمي فهمند!
ميراحمد رضا حاجتي

 



استقبال 33 كيلومتري

¤ ديشب ساعت 23 و 30 دقيقه امام محل اقامت خود در نوفل لوشاتو را ترك كرده و به سوي فرودگاه شارل دوگل حركت كردند.
¤ حضرت امام به هنگام خروج از فرانسه با ارسال پيامي خطاب به مردم فرانسه، ضمن اظهار تشكر از آنها خداحافظي كردند.
¤ امام خميني پس از اقامه نماز در كف هواپيما، روي دو پتو با آرامش خوابيدند. اين در حالي بود كه همه علاقمندان، دوستداران و نزديكان ايشان، نگران انجام اين پرواز بودند. خطر انهدام هواپيما و يا ربودن آن در آسمان چيزي بود كه همه را تا لحظه فرود آن در فوردگاه تهران، نگران ساخته بود.
¤ امروز امام خميني پس از سال ها دوري و تبعيد به كشور بازگشت. ساعت 9 و سه دقيقه هواپيماي حامل امام پس از دوبار نزديك شدن به باند و اوج گرفت، فرود آمد. حضرت امام ساعت 9 و 35 دقيقه از هواپيما خارج شدند.
¤ در سالن فرودگاه 120 خط تلفن براي خبرنگاران در نظر گرفته شده است. با اين حال براي استفاده از تلفن و مخابره داغ ترين خبر دنيا بايد مدت زيادي در صف بود!
¤ تدابير امنيتي شديدي در سالن حكم فرماست و حتي آيت الله مطهري و مفتح كه خود از سران كميته استقبال هستند هم بازرسي مي شوند.
¤ با ورود حضرت امام به سالن فرودگاه، فرياد «الله اكبر» سالن فرودگاه را به لرزه در آورد. مستقبلين با خواندن سرود «خميني اي امام»، اشك هاي مشتاقان را بر گونه هايشان جاري كردند.
¤ ايران اسلامي شاهد بزرگترين و تاريخي ترين استقبال بود. حضور ميليوني مردم كه صف مستقبلين را از فرودگاه تهران تا بهشت زهرا امتداد داده بود، حاكي از عشق و علاقه بي نظير آنها به رهبر خويش بود. كيهان طول جمعيت استقبال كننده را 33 كيلومتر اعلام كرد.
¤ حضرت امام در اولين سخنراني خود در ميان انبوه مستقبلين مشتاق در بهشت زهرا، گفتند: من وقتي چشمم به بعضي از اينها كه اولاد خودشان را از دست داده اند مي افتد، سنگيني اي در دوشم پيدا مي شود كه نمي توانم تاب بياورم. محمدرضا پهلوي فرار كرد و همه چيز ما را به باد داد. مملكت ما را خراب كرد و قبرستان هاي ما را آباد. ايشان اضافه كردند: من دولت تعيين مي كنم، من توي دهن دولت مي زنم ... من به پشتيباني اين ملت دولت تعيين مي كنم. من به ارتش يك نصيحت مي كنم و يك تشكر ..... ]ما[ مي خواهيم ارتش مستقل باشد. آقاي ارتشبد شما نمي خواهيد؟ آقاي سرلشكر شما نمي خواهيد مستقل باشيد؟ و اما تشكر مي كنم از قشرهايي كه متصل شدند به ملت.
¤ بي بي سي در مصاحبه با بختيار پرسيد اگر آيت الله خميني تشكيل حكومت اسلامي بدهد، واكنش شما چيست؟ بختيار تهديد كرد ما يك دولت و يك ارتش داريم. در ايران هيچگاه دو حكومت نخواهد بود، به هر قيمتي!
¤ كيهان در امروز به چاپ سوم رسيد. تيتر يك روزنامه اين بود؛ اولين پيام امام در وطن. در چاپ سوم تيتر يك اين بود؛ امام: با پشتيباني ملت توي دهن اين دولت ميزنم.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14