(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 12 بهمن 1388- شماره 19574
 

دشمن از بابت اسلام احساس خطر كرده است
روايت اسلحه اسد و...؟! ادامه خاطره ششم؛ مرگ اسد در هاله اي از ابهام- 10
روزهاي گمشده- خاطرات احمد اللهياري

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




دشمن از بابت اسلام احساس خطر كرده است

در واقع از آنجا كه انسان از يك سو داراي گرايش فطري به سمت كمالجويي است و از سوي ديگر در درون خود از دو ساحت داني و عالي برخوردار است در نتيجه اغواي انسان از طريق تزيين جلوه هاي دنيوي سبب مي شود كمالجويي انسان در مسير لذت طلبي و تماميت خواهي قرار گيرد و اين زمينه اي براي استعلاي نفس و برتري جويي هاي خارجي مي شود كه نتيجه اي جز استخدام ديگران در خدمت خود ندارد و اين همان استكبار است كه با دست در دست هم دادن انسانهاي مستكبر تبديل به جبهه استكبار مي شود.
در مقابل اين جنبه ظلماني، جلوه سفيدي نيز وجود دارد؛ جلوه اي كه با تجلي آن انسان با گذشتن از خويشتن و خلاص شدن از خودخواهي هاي نفساني، حاضر به وقف حيات خود براي آرامش و آسايش ديگران است. انساني كه از ديدن رنجها و ظلم هاي مستضعفين به رنج مي آيد و به علت داشتن درد مستضعفين و محرومين ، زندگي را به جهادي براي تحقق عدالت و رفع ظلم و استكبار تبديل مي كند. اين تصوير از انسان است كه معناي مبارزه با نفس به مثابه جهاد اكبر را قابل فهم مي كند.
انقلاب اسلامي ايران به رهبري حضرت امام(ره) وجهه عبوديت و لوح سفيد وجود انسان و جنبه خارجي جهاد اكبر در كالبد جهان مدرن بود كه استكبار ستيزي، عدالت خواهي و آزادي بخشي جزء ذاتي و تغيير ناپذير آن به حساب مي آيد.
اسلام سالها در كشاكش انگاره هاي تحجرآميز و قشري مآب به عنوان دشمن داخلي و نگرشهاي التقاطي و بدعت آميز روشنفكري غربزده از رسالت اصلي خود همچون نابودي بساط فراعنه، رهايي ملتهاي دربند و اقامه قسط جهاني در پرتو عبوديت دور مانده بود. امام خميني(ره) با نقد اين تفاسير ناقص و معيوب از اسلام از آنها تحت عنوان اسلام آمريكايي ياد كرد و تمام تلاش خود را معطوف به راه اندازي قيام الهي و احياء اصول فراموش شده اسلام ناب محمدي(ص) كرد كه در همين راستا موفق به آزادسازي ايران اسلامي از دست نظام سلطه گرديد.
نتيجه احياء اسلام ناب، ترسيم آرمانهاي انقلابي و ظلم ستيزانه اي بود كه با آزادسازي انرژي متراكم مسلمانان و مستضعفين جهان به حركت سراسري ملتهاي دربند منتهي شد. حركتي كه هدفگيري خود را به سمت به زانو درآوردن مستكبرين و قلدران جهاني و تغيير معادلات قدرت بين الملل به نفع مستضعفين تنظيم كرده است.
در نگرش حضرت امام(ره) ايران به عنوان اولين پايگاه آزاد شده از دست نظام سلطه، سنگر فرماندهي بسيج عمومي مستضعفين جهان به حساب مي آيد كه وظيفه هدايت و پشتيباني مادي و معنوي آنها در نبرد با مستكبرين را بر عهده دارد.
از اين جهت رويارويي و تقابل هميشگي ما با نظام سلطه به محوريت آمريكا پديده چنان تعجب برانگيزي به حساب نمي آيد. چرا كه اين پديده جزء ذاتي اسلام ناب محمدي(ص) محسوب مي شود.
از طرفي ديگر ساطع شدن نور انقلاب اسلامي يا همان صدور انقلاب باعث گرديد موج بيداري اسلامي در ديگر ملتهاي محروم و مستضعف جهان و تلاش آنها براي احقاق حقوق پايمال شده خويش فراگير شده و ترس بر اندام مستكبرين مستولي يابد از اين بابت نظام سلطه سالهاست كه براي مهار اين موج بيداري اسلامي چاره انديشي و طرح ريزي كرده است. در اين ميان ايران به عنوان كانون بيداري اسلامي و سرچشمه الهام بخشي ديگر كشورها در صدر برنامه ها و توطئه هاي نظام سلطه قرار دارد.
همچنين اهميت انقلاب اسلامي به غير از مكتبي و ايدئولوژيك بودن آن، از ناحيه وقوع آن در منطقه فوق استراتژيك خاورميانه است. چرا كه خاورميانه منبع اصلي تامين انرژي فسيلي دنيا به حساب مي آيد و هرگونه تغيير در ساختار قدرت آن تاثيرات جبران ناپذيري بر روند تامين و توزيع انرژي مورد نياز صنعت در هم تنيده جهاني خواهد داشت و اين اتفاق به معناي برهم خوردن نظم اقتصادي دنيا به عنوان شريان حياتي نظام سلطه است. جالب اينجاست كه اتفاقا عمده منابع انرژي منطقه خاورميانه در حاشيه نوار شيعي اين منطقه متشكل از ايران، عراق و سواحل شرقي عربستان قرار دارد.
دليل ديگري كه مي توان براي رويارويي و نبرد پايان ناپذير جمهوري اسلامي ايران و نظام سلطه بر شمرد ترس نظام سلطه از تبديل شدن مدل حكومت مردم سالاري ديني مبتني بر ولايت فقيه به الگوي جايگزين ليبرال دموكراسي غربي است كه بدون شك رقم خوردن اين اتفاق مهم، پاياني بر حيات ايدئولوژيك غرب و خط بطلاني بر ادعاي بي بديل بودن الگوي زيست سكولار به حساب مي آيد. به زبان ديگر محقق شدن اين رويداد تاريخي اثبات شعار « مي شود، مي توانيم» است كه پيامد آن گسترش روح استقلال طلبي، خودباوري و اعتماد به نفس در بين ديگر كشور هاي محروم دنياست.
اما از آنجايي كه تمام طرح هاي ممكن براي به زانو در آوردن ايران اسلامي از جمله انحراف در انقلاب توسط برخي از انقلابيون در ابتداي امر، ترور رهبران، انجام كودتا، تحريك و تقويت گروه هاي جدايي طلب، جنگ تمام عيار نظامي، تحريم هاي كمر شكن اقتصادي و ... اجرا و به دليل فرهنگ عبوديت، مقاومت، پايداري، قناعت و تعاون مردم ايران بي ثمر گشته و همان طور كه در فصلهاي پيش اشاره شد نظام سلطه در صدد برآمده تا عقبه فكري و فرهنگي اين نظام مستحكم را مورد هدف قرار دهد. از اينرو سالهاست كه با تغيير آرايش نظامي خود از جنگ سخت به نرم، تهاجم گسترده فرهنگي خود را شروع كرده است.
چرايي تهاجم فرهنگي و جنگ نرم دشمن 24/7/1368
وقتي استكبار جهاني به بركت انقلاب اسلامي ، با رشد معنوي اسلام مواجه شد و در جبهه نظامي و سياسي نتوانستند انقلاب و جمهوري اسلامي را ـ كه امروز مظهر و نمودار اسلام عملي است ـ بكوبند و شكست بدهند و خواستند به تهاجم فرهنگي دست بزنند، مزدور خودشان را وادار كردند تا به شخصيت رسول اكرم و نبي معظم اهانت بكند و شيطان صفتي ، به دستور شياطين زر و زور عالم ، آن كتاب شيطاني را بنويسد كه البته با پاسخ و عكس العمل قاطع مسلمين عالم و در مقدم آنان ، امام بزرگوار و رهبر
عظيم الشأن و فقيد ما مواجه شدند كه به هدر بودن خون آن شيطان صفت و اعدام او حكم كردند.
در تهاجم فرهنگي به اسلام، ايران كانون اصلي است 7/9/1368
امروز، همان تفكر ضد اسلام ناب ، يا اگر بخواهيم دقيقتر بگوييم ، ضد مذهب ناب ـ كه دايره اش از انقلاب وسيعتر است ـ به كليت اسلام و به يك معنا به هر مذهبي كه احساس مي كنند در آن اصالتي وجود دارد، متوجه است . امروز، كاردينال هاي مسيحي امريكاي لاتين ، به همان اندازه مغضوبند كه علماي انقلابي مصر يا تونس مورد غضب واقع شده اند. الان تمام دنيا متوجه اين است ؛ منتها همه مي دانند و متوجهند كه ايران ، كانون اصلي است .
اينها از اسلام به شدت احساس خطر كرده اند 7/9/1368
تهاجم عجيبي وجود دارد. چيزهايي كه شما مي شنويد ـ مثل حجاب در فرانسه و مبارزه با دختران محجبه در اين كشور ـ اينها جرقه هايي است كه نشان از آتشهاي زير خاكستر مي باشد و از كار عظيمي در پشت پرده خبر مي دهد. قضيه فقط اين نيست كه يك دولت مثلا لاييكي بگويد كه ما نمي خواهيم محجبه اي باشد؛ نه ، اينها اصلاً از اسلام به شدت احساس خطر كرده اند. البته ، اين موضوع تازگي هم ندارد؛ از سابق نيز اين طور بوده است .
استقلال فرهنگي به ضرر دشمن است 15/2/1372
اين]فساد گستري[ كار كيست؟ كار همان دشمني كه استقلال اقتصادي به ضرر اوست، استقلال سياسي به ضرر اوست، استقلال فرهنگي به ضرر اوست. اينها عوامل دشمن اند. اين، تهاجم فرهنگي است. اين، مبارزه با ملت ايران است، كه دشمن ها دارند انجام مي دهند. مخصوص ما هم نيست. اينها با اسلام بدند و با اسلام دارند دشمني مي كنند.
آسيب پذيري انسان، دليل پيگيري تهاجم فرهنگي از سوي دشمن 15/10/1373
...دشمن و نهادهاي دشمن، بر اثر تجربه فهميده اند كه انسان، آسيب پذير است... اگر مي بينيد كه مسئله تهاجم فرهنگي يا شبيخون فرهنگي يا قتل عام فرهنگي در اين كشور به شدت از طرف دشمن دنبال مي شود، اگر مي بينيد كه تبليغات دشمن در همه جاي دنيا روي جمهوري اسلامي بيش از جاهاي ديگر متمركز است، و اگر مي بينيد كه دايم تلاش مي كنند ذهن ملت - بخصوص جوانها و مؤمنين - را در داخل جمهوري اسلامي تصرف كنند، به همين سبب است... مي گويند كه «هر انساني، قابل فاسد شدن است. هر كس باشد، مي توان فاسدش كرد.« البته راست مي گويند.
تهاجم فرهنگي غرب، ناشي از سلطه طلبي آنها 3/1/1374
در همه فرهنگها و تمدنها هم، يك چيزها بايد و يك چيزها نبايد است. هر ملتي، بر حسب نياز خود، چيزي را انتخاب مي كند. كسي حق ندارد به يك ملّت ديگر بگويد: آقا! شما چرا با فلان چيز موافقيد يا با فلان چيز مخالفيد؟ بحث علمي جداست، بحث اعتقادي جداست. اما آنجا كه ملّتي با يك ملّت ديگر حرف مي زند، اين غلط است كه بگويند: آقا! شما چرا - فرضاً - در حالت غذاخوردن، مثل ما عمل نمي كنيد؟ خوب؛ هر ملّتي، عادت و فرهنگي خاص و بايد و نبايدي دارد؛ كه معمولاً برطبق نيازها شكل مي گيرد. امروز در دنيا، متأسّفانه، اين عادت زشت وجود دارد كه سردمدارها و قدرتمندان نظامي و مالي دنيا (يعني همين قدرتهاي استكباري عالم)، همه ملتهاي دنيا را مورد اهانت قرار مي دهند، كه «شما چرا مثل ما زندگي و رفتار نمي كنيد؟!« مسئله تهاجم فرهنگي كه بنده بارها بر آن تكيه كرده ام، يك بخش عمده اش مربوط به همين قضيه است.
فرهنگ غربيها، درست يا نادرست، مال خودشان است. قانع نيستند به اينكه ملّتهاي ديگر به آنها بگويند «خيلي خوب! فرهنگ شما مال خودتان باشد. ما به شما اعتراضي نمي كنيم كه اين گونه زندگي مي كنيد، لباس مي پوشيد، رفتار مي كنيد، و اين جور خلقيّاتي داريد.» مي گويند: «ملّتهاي ديگر بايد مثل ما رفتار كنند و لباس بپوشند.» اگر فردي در مجامع جهاني و رسمي شركت كند، فرضاً فلان چيز را به گردنش نبسته باشد، از نظر غربيها و سردمداران آنها و فرهنگ غربي، كار او، مطرود است. «آقا؛ چرا شما اين را نمي بنديد؟» خوب؛ يك ملّت ديگر، متقابلاً، از آنها سؤال مي كند: «شما چرا مي بنديد؟» همان طور كه شما آن طور پسنديديد، آن گونه خواستيد، آن گونه لباس مي پوشيد، آن جور مد داريد، هر ملتي هم، براي خودش - فارغ از درستي و نادرستي - يك فرهنگ، آداب، عادات، عقايد و رسومي دارد. اگر بخواهيم حساب درست و نادرست را پيش بكشيم، بديهي است كه فرهنگ اسلامي و فرهنگي كه از وحي الهي سرچشمه مي گيرد (يعني فرهنگ ملّتهاي اسلامي)، درست و متقن است. به هرحال، با قطع نظر از اينكه كدام درست و كدام نادرست است، هر ملّتي بايد روي پاي خود بايستد، و فرهنگ، عقايد، آداب و عاداتش را، خودش انتخاب كند. هيچ قدرتي حق ندارد به ملتها بگويد كه آقا؛ شما چرا اين جوري رفتار مي كنيد، آن جوري رفتار نمي كنيد؟ اين، غلط است.

 



روايت اسلحه اسد و...؟! ادامه خاطره ششم؛ مرگ اسد در هاله اي از ابهام- 10
روزهاي گمشده- خاطرات احمد اللهياري

نمونه ديگر از اين گونه قتل ها كه در جمع اعضاء شايع شد به دست حسن نوروزي رخ داده است . نوروزي در روزهاي جمعه اكثراً در محل تالار قندريز(5) با بچه هايي كه سازمان چريكهاي فدايي خلق را تشكيل دادند، ملاقات و ديدار داشت.
يكي از كساني كه به جمع آنان پيوسته بود «اسد» نام داشت. اين شخص در آغاز با شور و حرارت بسيار به اين جمع پيوسته بود و تا آن حد اعتماد حسن نوروزي را جلب مي كند كه حسن اورا مسلح مي سازد و يك اسلحه كمري به او مي دهد. اما در جريان عمل اسد كم كم سرد شد و روحيه مبارزاتي را از دست داد و كوشيد تا كم كم از اين گروه جدا شود. به نظر مي رسيد كه او از زندان و شكنجه واهمه داشت. بر اين اساس اسلحه خود را درون يك چاه مي اندازد.
چند روز بعد اتفاقاً حسن نوروزي به سراغ او مي رود و او را با خود به محل امني مي برد و از او اسلحه اي را كه به وي امانت داده بود، طلب مي كند. اما اسد ماجرا را تعريف كرده و مدعي مي شود كه اسلحه را در چاه انداخته است.
حسن نوروزي(6) كه خود را مومن ترين فرد به ايدئولوژي ماركسيستي مي دانست، از اين مسئله ناراحت مي شود و ديگر از اسد خبري بدست نيامد .
چندي بعد نيز حسن نوروزي در يك درگيري در چمن سلطان اليگودرز دستگير شد و در بازداشتگاه ژاندارمري اين منطقه با خوردن سيانور خودكشي كرد. با مرگ حسن ماجراي مرگ اسد نيز در هاله اي از ابهام ماند و معلوم نشد كه جنازه او را چه كرده است؟ زيرا ديگر هيچيك از بچه ها اسد را نديدند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پانوشت ها :
5- گالري قندريز در مقابل داشنگاه تهران، جنب خانه كتاب (انتشارات مرواريد) قرارداشت و مالكين آن سه نفر از دست اندركاران هنرهاي تجسمي به نامهاي فندريز، روئين پاكباز و. . . بودند. قندريز در يك حادثه رانندگي جان باخت. اين تالار قبلاً به نام تالار ايران اداره مي شد كه پس از مرگ قندريز نام وي را بر آن گذاشتند. تالار فندريز در عين اينكه با سازمانهايي چون چريكهاي فدايي خلق رابطه داشت و جلسات كانون نويسندگان در آن محل برگزار مي گرديد، بادفتر فرح پهلوي هم از طريق فيروز شيروانلو اسماعيل نوري علا مرتبط مي شد. و حتي اعتباراتي براي فعاليت هاي تبليغاتي از دفتر هنري فرح كه زيرنظر شيروانلو بود مي گرفتند. از محل اين اعتبارات بود كه سه كتاب از نوري علا و يك كتاب از يدالله رويايي را منتشر كردند. اين گالري روزهاي جمعه در اختيار بچه هاي چريكهاي فدايي بود. زيرا وضعيت ساختمان آن طوري بود كه وقتي درب ورودي آن را مي بستند از هيچ طرف داخل آن ديده نمي شد. بچه هاي وابسته به سازمان چريكهاي فدايي به صورت منفرد به اين جا مي آمدند و اغلب جلسات بحث و گفتگو و ديدارهاي خود را در اين محل برگزار مي كردند. تالار فندريز در حقيقت سالن بحث و گفتگوي چريكها بود. نحوه فعاليت اين تالار هنوز براي من به صورت معما باقي مانده است. زيرا از يك سو با دفتر فرح مرتبط بود و از سوي ديگر با سازمانهاي مخالف نظير كانون نويسندگان و چريكهايي فدايي، جلسات انتقاد از افراد چريكها و گروههاي زيرمجموعه اش در روزهاي جمعه در اين محل برگزار مي شد.
6 -حسن نوروزي كه بعد از انقلاب مبدل به «بت» سازمان چريكهاي فدايي خلق شد و از سوي اين سازمان لقب «رفيق كبير» گرفت. عكس او در ابتداي تمام كتب منتشره از سوي چريكهاي فدايي- هم اكثريت هم اقليت و هم گروه اشرف دهقاني چاپ شد. وي كارگرزاده اي فقير و تهي دست بود كه پدرش از آذربايجان شوروي به ايران مهاجرت كرده و به عنوان كارگر ساختماني در قسمت ساخت خطوط، بويژه حفر تونل به استخدام راه آهن ايران درآمد بود. حسن به دليل فقر سياهي كه به خانواده اش تحميل شده بود، تحصيلات چنداني نداشت. كاركردن و نان بردن براي خانواده باعث شده بود تا پس از پايان دوره ابتدايي به تحصيلات خود خاتمه دهد. به طوري كه خودش مي گفت مادرش تبارگرجي داشت و خودش نيز به دليل همين تبار گرجستاني و روسي صاحب قيافه اي تقريبا روسي بود و سبيل هايش به طور كامل بور بود. او با تنگدستي بسيار بزرگ شده بود و خاطرات بسيار تلخي از اين فقر و سيه روزي داشت. هنوز دانش آموز دبستاني بود كه پدرش با اينكه سن و سال چنداني نداشت، فوت كرد و سرپرستي خانواده بر دوش حسن نوروزي افتاد. و وي براي سيركردن شكم خود و مادر و برادرش مجبور به كارگري شد. خودش مي گفت:
«بامرگ پدرم، ابتدا براي يافتن كار آواره بيابانها و شهرستانها شدم و در شركت هاي راهسازي به فعاليت پرداختم. »
او پس از كسب تجربه به عنوان كارگر آهنگري در راه آهن دولتي ايران به صورت كارگر روزمزد استخدام شد. خانه شان در خيابان شوش، بعد از سه راهي شاهپور، روبروي ديوار راه آهن در انتهاي يك كوچه بن بست قرارداشت، كار او در اين اواخر كه مهارتي كسب كرده بود پتك زدن بر آهن گداخته بود. خودش خيلي از سختي كارش مي ناليد. روحيه اي به طور كلي قانون ستيز داشت و چون دولت ايران را حكومت سرمايه داري مي دانست با همه چيز آن عناد مي ورزيد و با اينكه در ابتداي امر اطلاعات و دانش چنداني درباره ماركسيسم نداشت فقط براساس شنيده هايش از پدر و مادرش، حكومت كمونيستي را ايده آل ترين حكومت مي دانست.
نوروزي شديداً تظاهر به گرايشات كمونيستي مي كرد و از اينكه اهالي محل و جوانان راه آهن اورا به سبب شباهتها و سبيل بورش «حس روس» مي ناميدند، لذت مي برد، رفتاري شديداً ضدمذهبي داشت و كارش در اين زمينه تظاهر و نمايش بود. شب هاي جمعه و ماه رمضان و محرم به مسجد قندي در خيابان خاني آباد مي آمد و در كنار چند جوان همفكرش مي نشست و به مسخره كردن و خنديدن بچه مسلمانها مي پرداخت.
به موازات رشد اطلاعات و آگاهي هايش، گرايشهاي روشنفكري هم در او رشد مي كرد. به عنوان مثال، موسيقي كلاسيك گوش مي كرد و از اپرا صحبت مي كرد. همين گرايشات كم كم اورا به سمت ابتدال سوق مي داد حتي به سوي مصرف موادمخدر كشاند، بويژه شبهايي كه با بچه هاي ديگر سرگرم كپي برداري از جزوه هاي چاپ پكن مي شدند، به صورت دانگي چند بسته هروئين مي خريدند و براي اينكه بتوانند ساعات بيشتري بيدار بمانند، هروئين مصرف مي كرد.
حسن نوروزي در ماجراي ترور سپهبد فرسيو بشدت فعال بود و از همان زمان به طور كامل مخفي شد. او چند بار از محاصره ساواك گريخت و همين امر به او چهره اي افسانه اي بخشيده بود.
در برخورد با سرمايه داران به شدت بيرحم بود. روحيه اي آنارشيست و خرابكارانه داشت و هر چيزي را كه متعلق به افراد سرمايه دار، كسبه پول دار محل يا دولت بود، مي دزديد يا تخريب مي كرد.
او پس از اينكه آخرين بار از مرز خسروآباد وارد آبادان شد و بعد از اينكه در درگيري با ماموران ساواك موفق به فرار شد، در مسير حركت به سوي تهران در چمن سلطان اليگودرز، توسط يك شاگرد قهوه چي به نام «باراني» شناسايي شد و ماموران به صورت ناگهاني برسر او ريختند و وي را بدون هيچ مقاومتي بازداشت كردند. اما او در بازداشتگاه ژاندارمري با خوردن سيانور خودكشي كرد. حسن نوروزي آنچنان شهرتي پيدا كرده بود كه خبر كشته شدنش را ساواك در اختيار جرايد گذاشت و دستور داد تا آن را با آب و تاب چاپ كردند.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14