(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 14 بهمن 1388- شماره 19576
 

اتاق بغلي مسكو است!
كنفرانس گوآدلوپ وضعيت NO WIN رژيم امام به كارتر باج نداد
افسانه هلندي سرگردان
اسناد تاريخ
ميشل فوكو: انقلاب اسلامي بعد چهارم قدرت را آشكار كرد
تاكتيك تأسيس واتيكان!



اتاق بغلي مسكو است!

سال چهل و هفت ايشان (مرحوم جلال آل احمد) به مشهد آمده بود. در جلسه اي كه با آن مرحوم بوديم، از اين حرف ها خيلي گذشت. احتمال مي دهم خودم شنيده باشم، احتمال هم مي دهم كسي از او شنيده بود و براي من نقل مي كرد. مي گفت: ما در اتاق هاي حزب توده، مرتب از اين اتاق به آن اتاق جلو رفتيم. منظورش اين بود كه مراحل حزبي را طي كرديم و به جايي رسيديم كه ديديم از پشت ديوار صدا مي آيد! گفتيم آن جا كجاست؟ گفتند اينجا مسكو است! گفتيم ما نيستيم؛ برگشتيم. يعني به مجرد اين كه در سلسله مراتب حزبي احساس كردند كه اين وابسته به خارج است، گفتند ما ديگر نيستيم. بيرون آمدند و با خليل ملكي و جماعتي ديگر، نيروي سوم را درست كردند.
77/2/22

 



كنفرانس گوآدلوپ وضعيت NO WIN رژيم امام به كارتر باج نداد

در پي وخيم شدن اوضاع ايران و در حالي كه شاه خود را براي خروج از كشور آماده مي كرد، كنفرانس گوآدلوپ با حضور كارتر رئيس جمهور آمريكا، ژيسكار دستن رئيس جمهور فرانسه، هلموت اشميت صدراعظم آلمان غربي و جيمز كالاهان نخست وزير انگلستان در هفته اول ژانويه 1979 در جزيره گوآدلوپ به طور غيررسمي و با ابتكار پاريس تشكيل شد.
گزارش ها حاكي است در اين كنفرانس علاوه بر موضوع محوري انقلاب ايران، جنگ كامبوج، خشونت در آفريقاي جنوبي، خطرات روزافزون شوروي در خليج فارس، مسئله تركيه، كودتا در افغانستان و وضعيت يمن جنوبي از مسايلي بودند كه مورد بحث قرار گرفتند.
گوادلوپ كجاست؟
گوادلوپ نام جزيره اي كوچك در شرق درياي كارائيب و غرب اقيانوس اطلس است. اين جزيره با حدود 1800 كيلومترمربع وسعت و 360 هزار نفر جمعيت داراي آب و هوايي گرم و مرطوب و پرباران است. در اواخر قرن پانزدهم ميلادي توسط كريستف كلمب كشف شد و از اوايل قرن نوزدهم ميلادي جزء مستعمرات فرانسه شد. در پايان جنگ دوم جهاني فرانسه به شهروندان آن حقوقي برابر با فرانسويان داد و يكي از ايالات ماوراء بحار فرانسه شد. به همين دليل يك فرماندار انتصابي از فرانسه زمامدار اين جزيره است و 3 نماينده و 2 سناتور همواره از گوادلوپ در مجلسين فرانسه حضور دارند. مردم گوادلوپ كاتوليك، پول آنها فرانك و زبان رسمي و رايج آنها فرانسه است كه با خط لاتين نوشته مي شود. شهرك «باستر» با حدود 20هزار نفر جمعيت، مركز اين جزيره محسوب مي شود و پنبه، نيشكر، قهوه و موز، مهمترين محصولات آن به حساب مي آيد.
در گوادلوپ چه گذشت؟
در اوائل دي 1357 والري ژيسكاردستن رئيس جمهور فرانسه از سران دولت هاي آمريكا، انگلستان و آلمان درخواست كرد به گوادلوپ سفر كنند تا به طور غيررسمي راجع به بحرانهاي بين المللي با يكديگر به بحث و تبادل نظر بپردازند. در آن زمان تبعات كودتاي كمونيست ها در افغانستان، خشونت هاي فزاينده نژادي در آفريقاي جنوبي، اشغال نظامي كامبوج توسط ارتش ويتنام و مهمتر از همه آنها انقلاب اسلامي ايران مهمترين دغدغه سياسي رهبران كشورهاي غربي محسوب مي شد. اين دغدغه خاطر براي ژيسكاردستن كه كشورش ميزبان امام خميني رهبر انقلاب بود نيز بيشتر وجود داشت. ژيسكاردستن آن گونه كه در خاطرات خود مي گويد هنوز باور نداشت كه كار شاه به پايان رسيده است. او گزارشهاي ارسالي «رائول دلاي» سفير فرانسه در تهران را كه تأكيد مي كرد راهي جز خروج شاه از كشور وجود ندارد «بدبينانه» خوانده و به همين دليل براي آگاهي از اوضاع ايران «ميشل پونياتوسكي» فرستاده ويژه خود را كه دوست شاه نيز بود، به تهران اعزام كرده بود. از اين رو وقتي گزارش هاي پونياتوسكي را نيز با جمع بندي سفير فرانسه يكسان يافت، در يك سردرگمي سياسي دعوتنامه هايي براي جيمي كارتر رئيس جمهور آمريكا، جيمز كالاهان نخست وزير انگلستان و هلموت اشميت صدراعظم آلمان فرستاد و آنها را به گوادلوپ دعوت كرد تا به مشورت پرداخته، راهبردهاي سياسي خود را با آنها همسو سازد و چاره مشتركي براي حفظ منافع خويش در ايران بيابند.
اين عده روز 14 دي 1357 وارد گوادلوپ شدند و سپس به محل تشكيل اجلاس كه آلاچيقي در كنار دريا بود رفتند. در اين نشست حساسيت شركت كنندگان راجع به مسائل ايران به مراتب بيشتر از ساير مسائل و بحرانهاي بين المللي بود. بحث هاي مربوط به ايران، ابتدا با سخنان جيمز كالاهان آغاز شد:
«شاه از دست رفته و ديگر قادر به كنترل اوضاع نيست. راه حل واقعي براي جانشيني او هم وجود ندارد. مردان سياسي كه در ميدان مانده اند توانايي هاي محدودي دارند. به علاوه بيشتر آنها با رژيم ارتباطاتي داشته اند و آلوده به مسائل و مشكلات اين رژيم هستند. آيا ارتش مي تواند در اين ميان يك نقش انتقالي ايفا كند؟ نه ارتش فاقد تجربه سياسي است و فرماندهان آن هم به شاه وفا دارند.»
ژيسكاردستن در ابتدا تحت تاثير اظهارات شاه به «پونيا توسكي» فرستاده ويژه كاخ اليزه، صرفا تحليل هاي محمدرضا پهلوي را مطرح كرد. او گفت:
«... خطر سقوط شاه و احتمال مداخله شوروي، مهمترين عللي هستند كه بايد دولت هاي غربي درجلوگيري از وقوع آنها بكوشند شاه از من تقاضا كرده است براي كاستن از فشار شوروي، به طور مشترك اقدام كنيم. به نظر من لازم است از طرف سران به شوروي هشدار داده شود تا شوروي ها بدانند كه اين سران مستقيما درگير و نگران اوضاع هستند بايد از شاه پشتيباني شود زيرا با وجود اينكه، او تنها ضعيف شده، ولي ديد واقع بينانه اي، به مسائل دارد و تنها نيرويي است كه در برابر جريان مذهبي، ارتش را دراختيار دارد. از طرف ديگر اين امكان وجود دارد كه مشكلات فزاينده اقتصادي، در سطح طبقه متوسط كه تعداد آنها در تهران زياد است و از نفوذ قابل توجهي هم برخوردارند تغييراتي به وجود آورد و ابتكار سياسي آنها را در آينده ممكن سازد.»
فقط بختيار
مع الوصف گزارش هاي مستندي كه در روز شروع كنفرانس و روزهاي پس از آن به گوادلوپ رسيد، به تدريج رئيس جمهور فرانسه را به قضاوت هاي واقع بينانه ترسوق داد. او معتقد بود كارتر بايد براي تثبيت دولتي كه پس از رفتن شاه از كشور درايران شكل مي گيرد. به تماس با امام خميني به عنوان راه حل نهايي متقاعد گردد. كارتر به خروج شاه متقاعد شده بود ولي تنها دولت بختيار را به عنوان دولت قانوني پس از شاه به رسميت مي شناخت. او پذيرفته بود كه شاه ديگر نمي تواند درايران بماند ولي به اراده ارتش براي تحكيم موقعيت بختيار همچنان اعتماد داشت. او اعتقاد داشت فرماندهان نظامي نخواهند گذاشت انقلاب به پيروزي برسد ولي مايل به كودتاي آنان نيز نبود.
كارتر به سوليوان سفير آمريكا در تهران نيز اعتماد چنداني نداشت و ژنرال هايزر را براي بررسي اوضاع و واداشتن ارتش به تبعيت از بختيار به تهران فرستاده بود.
كارتر در سخنان خود گفت:
«... شاه ديگر قادر به ماندن و ادامه حكومت نيست. زيرا مردم ايران به هيچ روي خواهان او نيستند. به علاوه دولت يا دولتمردان وجيه المله ديگري برجاي نمانده تا حاضر به همياري و همكاري با او باشد».
كارتر تا آنجا پيش رفت كه هر نوع امكان موفقيت شاه را منتفي دانست و رهبران غرب را به انديشيدن پيرامون آينده اي كه در آن نظام سلطنت قطعاً جايي نخواهد داشت دعوت كرد اين درحالي است كه وي يك سال پيش از آن در سفر به تهران و پس از ملاقات با شاه تاكيد كرده بود كه شاه ايران را به جزيره ثبات در منطقه تبديل كرده است. (7)
هلموت اشميت صدراعظم آلمان نيز اگر چه بيش از ساير
هم پيمانان نگران منافع اقتصادي دركشورش در ايران بود ولي اعتقادي به باقي ماندن شاه دركشور نداشت.
سران كشورهاي آمريكا، آلمان، انگليس و فرانسه پس از 3روز گفتگو و مشورت راجع به تحولات ايران به اين نتيجه رسيدند كه باقي ماندن شاه درايران سبب تداوم بحران خواهد بود. مع الوصف هيچ يك حاضر نبودند كه درصحن بين المللي «گوادلوپ» به عنوان مركز تباني غرب براي سقوط شاه يا زمينه ساز پيروزي انقلاب اسلامي ايران شناخته شود.
پس از پايان اجلاس گوادلوپ، كارتر به توصيه ژيسكاردستن و همچنين همراهان خود از جمله ساير وس ونس وزير خارجه و برژينسكي مشاور امنيت ملي آمريكا، تصميم گرفت امام خميني را به وضعيتي ميان سقوط رژيم شاه و پيروزي انقلاب اسلامي متقاعد سازد. او اين وضع را درحفظ دولت بختيار جستجو مي كرد. به همين دليل يك روز پس از پايان اجلاس- 18 دي- پيغام خود را به طور غيرمستقيم و توسط دو تن از مقامات فرانسوي به اطلاع امام خميني رساند. او در پيام خود از امام خميني خواست تا تمام نيرو و اهتمام خويش را جهت جلوگيري از مخالفت مردم عليه بختيار به كار بندد وي در اين پيام به قطعي بودن خروج شاه اشاره كرد و سپس تهديد كرد كه «تهاجم به بختيار به مثابه قماري است كه تلفات فراوان بر جاي خواهد گذاشت و وخامت اوضاع به مداخله ارتش خواهد انجاميد.»
امام باج نمي دهد
امام در پاسخ درخواست كارتر را قاطعانه رد كردند و فرمودند:
«... پيام آقاي كارتر دو جهت داشت يكي موافقت با دولت بختيار يا دست كم سكوت در شرايط فترت موجود و دوم راجع به احتمال كودتاي نظامي يا پيش بيني وقوع آن.»
در باب موضوع اول امام تاكيد كرد كه «همه مصايب و خونهاي ريخته شده ملت براي رهايي از زير بارگران سلسله پهلوي است. ملت ما حاضر نيست با دولت بختيار به عنوان ميراث شاه و يا با تدابيري چون تشكيل شوراي سلطنت كه همه آنها غيرقانوني است، كنار آيد. اما درباره حفظ آرامش ما بارها تاكيد كرده ايم كه همواره خواهان مملكتي آرام و با ثبات بوده ايم. اما با وجود شاه آرامش هيچ گاه باز نخواهد گشت. آقاي كارتر اگر حسن نيت دارند مي بايست از پشتيباني كودتا يا دخالت در امور ايران دست بكشند، تا خواسته مشروع ملت محقق گردد و آرامش و ثبات دائمي برقرار شود. ملت ايران نيز از كودتاي نظامي هيچ هراسي به خود راه نخواهد داد. زيرا چندين ماه است كه رژيم با خشونت و قهر و غلبه نظامي و با حادترين شكل آن با مردم رفتار كرده است.
مردم ايران براي من پيام فرستاده اند كه در صورت بروز كودتاي نظامي بايد حكم جهاد مقدس داد. من كودتا را نه به صلاح ملت ايران مي دانم و نه به صلاح ملت آمريكا. اما اگر چنانچه كودتايي صورت پذيرد ملت ايران از چشم شما خواهد ديد. من به حكم اين كه يك روحاني هستم هميشه مصلحت بشر در نظر مي گيرم. لذا به شما توصيه مي كنم كه جلوي اين خونريزي ها را بگيرند و ايران را به حال خود واگذاريد. در اين صورت است كه نه تسليم شرق خواهد شد و نه تسليم غرب.
ملت را به حال خود واگذاريد تا من از اشخاص پاكدامن براي انتقال قدرت، يك شوراي انقلاب تاسيس كنم تا امكانات مناسب جهت به ثمر نشستن حكومت مبعوث ملت انجام پذيرد، در غير اين صورت اميد به آرامش نيست. اكنون در سازمان نيروهاي مسلح ايران اختلاف عميق و اساسي بروز كرده است و در صورت كودتا بسياري را ارتشييان كه به ما پيوسته اند اين تلاش را در نطفه خفه خواهند نمود...»
روز 21 دي سايروس ونس وزير خارجه آمريكا و سخنگوي 4 كشور شركت كننده در كنفرانس گوادلوپ به روزنامه نگاران اظهار داشت:
«... شاه در نظر دارد تعطيلات خود را در خارج از ايران بگذراند و دولت ايالات متحده نيز اين تصميم شاه را تأييد مي كند. آمريكا احساس مي كند كه شاه ديگر در آينده ايران نقشي ندارد.»
در همين روز «آنتوني پارسونز» سفير انگلستان در ايران با اطمينان از خروج قطعي شاه قصد ترك ايران را داشت. وي مي گويد: «در اين ديدار خداحافظي، شاه نظر مرا راجع به سرنوشت خودش جويا شد. من گفتم او را در وضعي مي بينم كه آمريكاييها براي آن اصطلاح «no win» (وضعيتي كه در آن هيچ اميدي به پيروزي وجود ندارد) به كار مي برند و اضافه كردم هر روز كه شما بيشتر در كشور بمانيد بختيار مثل برفي كه در آب افتاده باشد، تحليل خواهد رفت، اگر كشور را ترك كنيد شانس كمي براي بازگشت خواهيد داشت. زيرا بختيار توانايي برقراري نظم و استقرار حكومت خود را ندارد... طوفان انقلاب ايران را فرا گرفته و همه نهادهاي قانوني را كنار زده است...»
سران دولت هاي غربي در گوادلوپ به خوبي از قدرت انقلاب مردم و از سقوط قريب الوقوع شاه و رژيم تحت الحمايه او با خبر بودند. از اين رو در موضعي انفعالي و در وضعيتي كه كمترين اميدي به بقاي شاه نداشتند، ناگزير شدند با رفتن او از كشور موافقت كنند. در واقع كنفرانس گوادلوپ تحت الشعاع اراده ملت ايران قرار داشت والا قدرت هاي غربي چيزي در حمايت همه جانبه خود از رژيم شاه كم نگذاشتند. به قول فردوست «كارتر تا آنجا كه مي توانست از رژيم او و از خود او پشتيباني كرد. كارتر به تهران آمد و آن نطق كذائي را سر ميز شام كرد كه حداكثر حمايت از محمدرضا بود. كارتر حتي با تلفن هاي روزمره تلاش كرد محمدرضا را از نظر روحي آماده حداكثر مقاومت كند ولي محمدرضا آمادگي نداشت. كارتر آنچه را كه لازم بود در حمايت از شاه انجام داد. او كه نمي توانست براي حمايت از محمدرضا در ايران قشون پياده كند.
نه آمريكا نه ساير دولتهاي غربي، هيچ گونه كوتاهي در حمايت از شاه نداشتند. ولي مشكل آنها اين بود كه هيچ برنامه اي براي نجات شاه و رژيم او نداشتند و موج فراگير انقلاب آنها را دچار استيصال و سردرگمي كرده بود. حضور آنها در گوادلوپ نمايانگر آخرين تلاش هاي بي هدف و مايوسانه آنها برابر انقلاب اسلامي بود. به همين دليل بود كه قوي ترين متحدان غربي بهترين راه را در خروج او از كشور ديدند. از اين رواست كه پيروزي انقلاب را مظهري از ناكامي غرب مي شمارند.

 



افسانه هلندي سرگردان

«ويليام شوكراس«، روزنامه نگار انگليسي در كتاب »آخرين سفر شاه؛ سرنوشت يك متحد آمريكا« به سال هاي پاياني حكومت پهلوي مي پردازد. شوكراس در ارزيابي خود از سقوط رژيم پهلوي معتقد است؛ »در ماجراي سرنگوني شاه و رژيم سلطنتي، خود او بيش از همه مقصر بوده است .»
نويسنده در كتاب خود درباره فرار شاه و مسائلي كه بعد از فرار از كشور براي او پيش آمد توضيحاتي را مي دهد كه در نوع خود دست اول و جذاب است. البته در اين كتاب به مسائل قبل از انقلاب هم اشاره مي شود. شاه بعد از اينكه از كشور خارج شد و آخرين سفر خودش را انجام داد دچار سرگرداني و بي اعتنايي شد كه از جانب متحدان سابقش نسبت به او صورت گرفت. در اين كتاب ويليام شوكراس اين مسايل را به دقت بررسي مي كند و اين را مشخص مي كند كه شاهي كه قبل از سرنگوني خودش تا چه حد به هر حال به دليل منافعي كه آمريكا و انگليس و ديگران از آن مي برند ظاهراً مورد احترام آنها بود بعد از اينكه از قدرت خلع مي شود تا چه حد مورد بي اعتنايي و بي احترامي آن صورت مي گيرد و به صورت يك آواره بين المللي درمي آيد. شوكراس در كتاب خود از فساد خاندان پهلوي و اطرافيان آنها نيز ماجراهاي جالبي نقل مي كند.
شوكراس در مقدمه كتاب خود مي نويسد؛
در آوريل 1979، شاه ايران كه سه ماه بود تخت و تاجش را از دست داده بود و ايالات متحده و تقريبا تمام كشورهاي جهان از پذيرفتن او خودداري كرده بودند، در جزيره اي در باهاما بسر مي برد. در اين هنگام دكتر هنري كيسينجر در ضيافت شام مدرسه بازرگاني دانشگاه هاروارد نيويورك طي نطقي اظهار داشت: «اين درست نيست كه ايالات متحده با شاه، دوست سي و هفت ساله اش، مثل «هلندي سرگردان» كه دنبال بندري براي پهلو گرفتن و پناه جستن مي گشت، رفتار كند.» 1
هلندي سرگردان يكي از كهن ترين افسانه ها است. اشاره كيسينجر با قدرت سخنوري اش به اين افسانه بدين منظور بود كه احساسات موافق را به نفع شاه برانگيزد. موضوع اصلي افسانه هلندي سرگردان اين است كه دست نيافتن او به پناهگاه، مجازاتي است كه بخاطر سيئات اعمال يا ديوانگي هاي خودش مي بيند. سرگرداني ابدي او بيشتر به علت بدكاري هاي خودش است تا بي عاطفگي جهان.
در بيشتر افسانه ها، هلندي سرگردان يا به علت ارتكاب قتل يا محاربه با خدا محكوم به سفري است بي پايان. افزون بر آن هركس كه با كشتي شبح گون او تماس بگيرد دچار نفرين خواهد شد. بدين سان والتر اسكات در يكي از كتاب هايش به نام «روكباي» اين اشعار را مي سرايد:
با بادبان هاي افراشته و پرباد
كشتي شيطاني با طوفان رو در رو مي شود
و تماشاگران نفرين شده نيك مي شناسند
منادي غرق و نابودي را.
اين كتاب سرگذشت يك سفر است، سفر توأم با سرگرداني شاه به سوي تبعيد و مرگ و نيز عوامل گوناگون حكومت او - مناسبات او با انگليسي ها و آمريكايي ها، پليس مخفي اش ساواك، سيا، نفت، خريد اسلحه. داستان سقوط و تبعيد شاه از جمله داستان هايي است كه ماهيت روابط بين دولت ها و رهبرانشان را نشان مي دهد. داستان وفاداري و عافيت طلبي است. به قول شارل دوگل: «دولت ها غول هايي هستند بي احساس.» اين كتاب توسط عبدالرضا(هوشنگ) مهدوي ترجمه و نشر آسيم آن را منتشر كرده است. بخش هايي از كتاب شوكراس را كه بارها تجديد چاپ شده است، مرور مي كنيم.
¤ ¤ ¤
جواب دندان شكن
هميشه به پنجره هاي سفارت ايران در واشنگتن، قوطي هاي خاويار و بطري هاي شامپاين و بسته هاي كادو آويخته بود و تمام شهر به او )اردشير زاهدي، آخرين سفير شاه در واشنگتن) تملق مي گفتند تا اين كه انقلاب، همه اينها را از زير پايش جارو كرد. آنگاه اعمال نفوذهايي كه كرده بود، بيش از ريخت و پاش هايش نقل مجالس و محافل شهر گرديد.
در واشنگتن اردشير زاهدي نقش يك الواط شيفته خوشگذراني را بازي مي كرد كه سيل اغذيه لذيد و اشربه گرانبها را به حلق قدرتمندان و سرشناسان سرازير مي كرد.
او يك نمايشگر افسانه اي بود كه از بوسيدن هنري كيسينجر و ليزامينلي و اندي وارهول و اليزابت تيلور به يك اندازه لذت مي برد. اليزابت تيلور يكي از مشهورترين معشوقه هاي بي شمارش بود.
هيچ جايي پر ريخت و پاش تر از سفارت ايران در خيابان ماساچوست با سقف گنبدي آينه كاري و پرده هاي ابريشمي مجلل و قالي هاي گرانبها وجود نداشت كه تالار آن به وسيله شخصيت پرشر و شور زاهدي ميزبان اين ضيافت ها، گرم و گيرا مي شد.
ساعتهاي مچي طلا و خاويار و شامپاين و زنان زيبا بخشي از بذل و بخشش هاي بي حساب زاهدي به مهمانان او بود.
زاهدي ... بدون موفقيت زياد كوشيد دانشجويان تندروي ايراني را قانع سازد كه به جاي تظاهرات عليه شاه، بايد از او پشتيباني كنند... او به جمعي از دانشجويان گفت كه ارتقاء او به مقام سفارت نشان مي دهد كه چه فرصتهاي بزرگي براي جوانان در ايران وجود دارد. يكي از جوانان جواب داد: »آري، ولي شاه فقط يك دختر دارد.» با توجه به اينكه زاهدي داماد شاه بود جمله مزبور كنايه دقيقي بوده است.
نشريات اروپا را ساكت كنيد!
در سال 1355 هنگامي كه اشرف پس از ملاقات با چند تن از سران بزرگ باندهاي قاچاق مواد مخدر به ويلاي مجلل خود در ژوان لوپن (جنوب فرانسه) برمي گشت اتومبيل وي به رگبار مسلسل بسته شد... به اشرف هيچ آسيب جدي نرسيد، اما رسوايي بزرگي براي همه ما كه به نوعي به خانواده محمدرضا وابسته بوديم به بار آورد. روزنامه هاي معتبر فرانسه از جمله لوموند، فيگارو، اكسپرس، فرانس سوار اطلاع دادند كه ترور شاهزاده ايراني از سوي يك سازمان جنايتكار به دليل دخالت اشرف پهلوي در بازار مواد مخدر فرانسه صورت گرفته است... محمدرضا به سفارتخانه هاي ايران در اروپا دستور داد تا به هر وسيله اي هست نشريات اروپا را ساكت كنند. سيل فرش و قاليچه، پسته و خاويار و هداياي گرانقيمت، حتي رپرتاژ آگهي هاي چند صدهزار دلاري به سوي نشريات اروپايي سرازير شد و پول زيادي صرف گرديد تا اين ماجراي فضاحت بار به فراموشي سپرده شود.
خانواده پهلوي و گنجينه هاي هنر ملي ايران
يكي از اعضاي خانواده پهلوي گنجينه هاي هنر ملي ايران به ويژه صنايع دستي طلاي مربوط به دوران باستان را كه در تپه مارليك از زير خاك درآمده بود علناً دزديد و براي استفاده شخصي به خارج از كشور برد. شاه در 1971و 1974 و بالاخره در 1978 كه ديگر خيلي دير شده بود كوشيد جلوي اين گونه فسادها را بگيرد، اما هميشه اين كار را با ترديد مي كرد. نظر باطني اش اين بود كه اگر بازرگانان معمولي ايراني از قبل سياستهاي او كوههايي از پول به دست مي آورند، دليلي ندارد كه خانواده خودش از مزايايي كه به ايران داده است بهره مند نشوند.
آخرين معشوقه شاه كيست؟
از دربار ايران بوي تعفن سكس بلند بود. همه دائماً در اين خصوص صحبت مي كردند كه آخرين معشوقه سوگلي شاه كيست... دلالي محبت يكي از اشكال پيشرفته هنر در محافل تهران به شمار مي رفت. يكي از درباريان جوان و پشتكاردار كه در حال حاضر در محله بلگر يوياي لندن زندگي مي كند، مي گويد: براي پيشرفت مي بايست پااندازي كرد.

 



اسناد تاريخ

¤ سازمان امنيت و اطلاعات كشور (ساواك)
¤ پيشگاه مبارك اعليحضرت همايون شاهنشاه آريامهر
مفتخراً به شرف عرض مي رساند:
در تاريخ 5/7/57 طي گزارشي به شرف عرض رسيد كه «مناخيم بگين» نخست وزير اسرائيل اظهار تمايل نموده درصورتي كه رأي انور ملوكانه استقرار پذيرد به منظور تقديم عرايضي پيرامون تحولات حاصله در كنفرانس «كمپ ديويد» به طور غيررسمي به تهران مسافرت كرده و به پيشگاه اعليحضرت همايون شاهنشاه آريامهر شرفياب گردد.
در پاسخ استدعاي مناخيم بگين مقرر گرديد تاريخ مسافرت را متعاقباً اعلام خواهيم داشت كه اوامر صادره به همين نحو به رابط سرويس اسرائيل ابلاغ گرديد تا به مقامات متبوعه اش اطلاع دهد.
دكتر «كيمخي» معاون سرويس اسرائيل كه به مناسبت كنفرانس سه جانبه (سرويس هاي ايران- تركيه- اسرائيل) به تهران آمده در تاريخ 2/10/57 طي ملاقاتي با جان نثار اظهار داشت چنانچه شاهنشاه آريامهر اراده فرمايند وزير امور خارجه اسرائيل افتخار خواهد داشت در هر تاريخي كه تعيين شود به ايران مسافرت كرده و به منظور تقديم مراتب همبستگي دولت و ملت اسرائيل و نيز تقديم عرايضي پيرامون تحولات اخير خاورميانه به پيشگاه شاهنشاه به حضور معظم له شرفياب گردد.
جان نثار سپهبد ناصر مقدم
پاراف نهايي: از شرف عرض پيشگاه مبارك شاهنشاه آريامهر گذشت
مقرر فرمودند در زمان حال به مصلحت نيست. امكان علني شدن وجود ندارد، در آينده اقدام خواهد شد.
سپهبد مقدم 3/10/57

 



ميشل فوكو: انقلاب اسلامي بعد چهارم قدرت را آشكار كرد

پل ميشل فوكو (Michel Foucault 15 اكتبر 1926- 24 ژوئن 1983) فيلسوف، تاريخدان و متفكر معاصر فرانسوي است.
وي فرزند «آن مالاپار» و جراح متمول «پل فوكو» است و در ناحيه سنت موار پوآيته فرانسه به دنيا آمد. بعدها اسم خود را به ميشل فوكو تغيير داد.
به خاطر نظريات عميق و ديدگاه انقلابي درباره جامعه، سياست و تاريخ از سرشناس ترين متفكران قرن بيستم است. همچنين فوكو جزو رهبران نظري پسا ساختگرايي محسوب مي شود.
طي اقامت امام خميني در فرانسه، ميشل فوكو به محل اقامت امام خميني در دهكده نوفل لوشاتو رفت و زير درختي با ايشان به گفت وگو نشست.
ميشل فوكو درباره هيچ كشور يا رويداد خارجي به اندازه ايران و انقلاب آن ننوشته است؛ درحالي كه در همان سال ها رويدادهاي انقلابي ديگري در آمريكاي لاتين يا شمال آفريقا در جريان بوده است. وي براساس تجربه انقلاب ايران، نظريه «بعد چهارم قدرت» را مطرح كرد. به اعتقاد او انقلاب اسلامي بعد چهارم قدرت را آشكار كرد.
متون و مصاحبه هاي زيادي از فوكو درباره انقلاب اسلامي منتشر شده و در سال 2005 كتابي با موضوع فوكو و انقلاب اسلامي در ايالات متحده منتشر شد. متن حاضر بخشي از گفت وگويي است ميان ميشل فوكو و خانم كلربري ير و پير بلانشه كه خبرنگار روزنامه ليبراسيون در ايران بودند.
بلانشه: در مورد اراده جمعي، آن چه مرا شگفت زده كرد- ايران هم مرا مجذوب كرده بود و هم گاهي نسبتا نگران و آشفته- اين بود كه براي مثال دانشجويان مي گفتند: «ما همگي يكسان ايم، ما همگي يك هستيم، همگي پيرو قرآن ايم، همگي مسلمان ايم، تفاوتي ميان ما نيست. و اين را بنويسيد كه ما همگي يكسان ايم.» با اين حال به خوبي مي دانيم كه تفاوت هايي وجود داشت. براي مثال، روشنفكران و بخشي از بازاري ها و قشرهاي مياني مي ترسيدند كه تندروي كنند و با اين حال تبعيت مي كردند. اين همان چيزي است كه بايد توضيح اش داد.
فوكو: به طور قطع، در آن چه در ايران روي مي دهد واقعيتي بسيار قابل ملاحظه وجود دارد. مردم با حكومتي سروكار داشتند كه تا بن دندان مسلح بود و ارتش بزرگي را در خدمت خود داشت كه به گونه اي شگفت انگيز و غيرقابل تصور وفادار بود؛ مردم با پليسي سروكار داشتند كه گرچه يقينا بسيار كارا نبود، اما خشونت و بي رحمي اش اغلب جاي خالي زيركي و ظرافت را پر مي كرد؛ به علاوه، رژيمي كه مستقيما متكي به ايالات متحده بود؛ و سرانجام رژيمي كه از پشتيباني تمام جهان و كشورهاي بزرگ و كوچك اطراف برخوردار بود. به يك معنا، اين رژيم تمام برگ هاي برنده و البته نفت را در دست داشت كه درآمدهايي را براي دولت تضمين مي كرد و دولت مي توانست به دل خواه از آن استفاده كند. با اين حال، مردم قيام كردند؛ البته مردم در بافتي از بحران و مشكلات اقتصادي و غيره قيام كردند، اما مشكلات اقتصادي ايران در اين دوران آن قدرها بزرگ نيست كه مردم در دسته هاي صدهزار نفري و ميليوني به خيابان ها بريزند و در مقابل مسلسل ها سينه سپر كنند. در مورد اين پديده است كه بايد صحبت كرد.
بلانشه: شايد ما در مقام قياس با مشكلات اقتصادي بيش تري رو به روئيم.
فوكو: شايد درنهايت با در نظر گرفتن تمام مشكلات اقتصادي، هم چنان بايد ببينيم كه چرا مردم قيام كردند و گفتند: ديگر اين وضع را نمي خواهيم. ايرانيان با قيام شان به خود گفتند- و اين شايد روح قيام شان باشد؛ ما به طور قطع بايد اين رژيم را تغيير دهيم از دست اين آدم خلاص شويم، بايد كاركنان فاسد را تغيير دهيم، ما بايد همه چيز را در كشور، اعم از تشكيلات سياسي، نظام اقتصادي و سياست خارجي تغيير دهيم. اما به ويژه بايد خودمان را تغيير دهيم. بايد شيوه بودنمان و رابطه مان با ديگران، با چيزها، باادبيات، با خدا وغيره كاملاً تغييركند و تنها در صورت اين تغيير ريشه اي در تجربه مان است كه انقلاب مان انقلابي واقعي خواهد بود. من فكر مي كنم كه در همين جا است كه اسلام ايفاي نقش مي كند. آيا اين نقش همان جاذبه اي است كه تكاليف و دستورهاي اسلام دارد؟ شايد، اما به ويژه در رابطه باشكل زندگي چنين نقشي برايشان دارد، و مذهب براي آنان نويد و تضمين وسيله اي براي تغيير ريشه اي ذهنيتشان ]سو بژكتيويته[ است. تشيع دقيقا شكلي از اسلام است كه با تعاليم و محتواي باطني خود ميان اطاعت صرف بيروني و زندگي عميق معنوي تمايز قائل مي شود؛ وقتي مي گويم كه آنان از طريق اسلام در جست و جو تغيير در ذهنيت خويش اند، اين گفته كاملاً سازگار است. با اين واقعيت كه روش سنتي اسلامي از پيش حضور داشته و به آنان هويت مي داده است؛ در اين شيوه كه آنان مذهب اسلام را به منزله نيرويي انقلابي زيست مي كنند، چيزي غير از اراده به اطاعتي وفادارانه تر از قانون شرع وجود داشت، يعني اراده به تغيير كل هستي شان بازگشت به تجربه اي معنوي كه فكر مي كنند در قلب اسلامي شيعه مي يابند. هميشه از ماركس و افيون مردم نقل قول مي آورند. ] اما[ جمله اي كه درست پيش از آن جمله وجود دارد و هرگز نقل نمي شود، مي گويد كه مذهب روح يك جهان بي روح است. پس بايد گفت كه اسلام در آن سال 1978 افيون مردم نبوده است، دقيقاً از آن رو كه روح يك جهان بي روح بوده است.
آن چه به جنبش ايران قدرت بخشيد، يك ويژگي دوگانه است. از يك سو، اراده اي جمعي كه ازلحاظ سياسي كاملاً مستحكم شده است و از سوي ديگر، اراده به تغيير ريشه اي زندگي. اما اين تأييد دوگانه صرفاً مي تواند بر سنت ها و نهادهايي متكي باشد كه حامل يك بار ميهن پرستي افراطي، ملي گرايي و طرد هستند و حقيقتاً نيرويي بسيار عظيم براي به دنبال كشيدن افراد دارند. براي رويارويي با قدرتي مسلح و چنين مهيب، نبايد احساس تنهايي كرد يا از هيچ آغاز كرد. جدا از مسائل مربوط به جانشيني بي درنگ شاه، مسئله ديگر نيز دست كم به همان اندازه توجه مرا جلب كرده است كه آيا اين جنبش يك پارچه و واحد كه به مدت يك سال مردم را در برابر مسلسل ها برانگيخته است، قدرت را خواهد كه از مرزهاي خاص خود فراتر رود و پا را فراتر از آن چيزهايي بگذارد كه مدتي بر آن ها متكي بوده است؟ آيا اين محدوده ها و اين تكيه گاه ها به محض انجام خيزش، محو خواهند شد يا برعكس، ريشه خواهند دواند و تقويت خواهند شد؟ بسياري در اين جا و برخي در ايران، انتظار و اميد ديدن لحظه اي را دارند كه سرانجام لائيسم حقوق خود را بازيابد، و لحظه اي كه انقلاب خوب و حقيقي و جاودانه ظاهر شود. من از خودم مي پرسم كه اين راه منحصر به فرد، راهي كه طي آن مردم عليه سرسختي سرنوشت شان وعليه همه آن چه براي قرن ها بوده اند، «چيزي كاملاً متفاوت» راجست و جو مي كنند، آنان را تا كجا خواهد برد.

 



تاكتيك تأسيس واتيكان!

¤ حضرت امام طي يك مصاحبه مطبوعاتي در مدرسه رفاه اعلام كردند: شوراي انقلاب حكومت موقت تعيين خواهد شد و حكومت موقت، موطف خواهد بود كه مقدمات رفراندم را تهيه كند. همچنين قانون اساسي كه تدوين شد، به آراء عمومي گذاشته مي شود. ايشان دولت بختيار را غيرقانوني اعلام كردند و گفتند: كاري نكنيد كه مردم را به جهاد دعوت كنم.
¤امروز صبح خبرنگاران داخلي و خارجي با حضور در مدرسه علوي سؤالات خود را از امام مي پرسند. قطب زاده و يزدي مأموريت دارند سؤال ها و جواب ها را به انگليسي و فرانسوي ترجمه كنند.
¤درپي جلسه اعضاي شوراي انقلاب با حضور امام خميني، به پيشنهاد اعضا و موافقت امام، مهندس مهدي بازرگان براي نخست وزيري دولت موقت انتخاب شد.
¤مهندس بازرگان درباره انتخابش به نخست وزيري دولت موقت اظهار داشت در پي تشكيل جلسه شوراي انقلاب در روز 14/11/57، آقاي (امام) خميني ما را مخاطب قرارداده پرسيدند براي نخست وزير چه كسي را تعيين كنيم؟... نمي دانم آقاي مطهري بود يا يكي ديگر از روحانيون شوراي انقلاب كه مرا پيشنهاد كرد. در هر حال نظر عموم روي من رفت و اگر كسي موافقت نداشت، حرفي نزد.
آيت الله خميني تبسم و اظهار خوشوقتي كرده، گفتند به اين ترتيب خيالم از دو طرف راحت شد. ظاهرا منظور ايشان از دو طرف، مليون و روحانيون بود. (حضرت امام مدت ها پس از استعفاي بازرگان چندين بار در سخنراني هاي خود گفتند: كه انتخاب بازرگان اشتباه بود و من قلبا به اين امر راضي نبودم.)
¤مشتاقان زيارت امام خميني در مقابل محل اقامت ايشان تجمع كردند. يونايتد پرس جمعيت مشتاق را بالغ بر چهار و نيم ميليون برآورد كرد.
¤تيتر يك روزنامه كيهان امروز از قول امام بود؛ كاري نكنيد مردم را به جهاد دعوت كنم.
¤خبرگزاري فرانسه: بختيار در مصاحبه با لوماتن گفت: بعضي اوقات صبر بهترين تاكتيك است و اگر آيت الله خميني بخواهد در شهر مقدس قم دولت پيشنهادي خود را به وجود آورد، به او اجازه خواهم داد تا دولتي شبيه به واتيكان تأسيس كند.
¤دستور آزادي سيصدوپنجاه زنداني محاكم نظامي صادر شد.
¤كتاب «ايران عليه شاه» در پاريس به قلم احمد فروغي و يك فرانسوي بنام ژان لوره وري منتشر مي شود. اين كتاب 180 صفحه اي اولين كتاب منتشر شده درباره اوضاع ايران پس از فرار شاه است.
¤تظاهرات مردم در برخي از شهرستان ها بدون درگيري با مأموران انجام شد.
¤ دانشجويان ايراني با حمله به سفارتخانه هاي ايران در آمريكا، لبنان و استراليا، نسبت به رژيم سلطنتي ايران ابراز انزجار كردند.
¤ چهل تن ديگر از نمايندگان مجلس از مقام خود استعفا دادند.
¤هفته نامه الوطن العربي نوشت: يك ژنرال ارتش به ملاقات شاه در خارج از كشور رفت. اين هفته نامه مي نويسد ارتش به نيروهاي زبده خود اميدوار است و در صورت تجزيه ارتش، به كمك اين واحدها ارتش اوضاع را در دست مي گيرد.
¤از سوي ياسر عرفات، پيام تبريكي خطاب به حضرت امام ارسال شد.
¤آسوشيتدپرس گزارش داد: واكنش كشورهاي اسلامي در مقابل بازگشت آيت الله خميني متفاوت بوده است. سادات در مصر گفت: او هيچ آيت اللهي در مصر نخواهد داشت. مطبوعات سعودي در اين مورد سكوت اختيار كرده اند و رژيم بغداد نيز تاكنون موضعي اتخاذ نكرده است تنها قذافي گفت: به محض درخواست كمك از بذل آنچه در امكان دارد، دريغ نخواهد كرد.
¤به مناسبت ورود حضرت امام به ايران، مراسم جشني در كشور ليبي بر پا شد.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14