(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 19 بهمن 1388- شماره 19580
 

فحش هاي اراذل مآبي!
گفت وگو با سفير كانادا درتهران درزمان انقلاب سفيري كه مرد شماره يك «سيا» درايران شد
بدون شرح ...
عكسي كه ضربه نهايي را به رژيم زد



فحش هاي اراذل مآبي!

در آن رژيم ديده بودم كه حتي افسرهاي ارشد، مورد اهانت قرار مي گرفتند. يكي از فرماندهان معروف و از آن افراد خبيث خشن- كه به درك واصل شده و نمي خواهم اسمش را بياورم- در سال 42 در مشهد فرمانده بود. من هم در آن موقع زنداني بودم. ما را به آن جا بردند، تا تحويل بدهند. او من را ديد و به طرفم آمد. در آن وقت، اين شخص سرتيپ بود و سرهنگ هايي دوروبرش بودند. او آن چنان به اينها اهانت مي كرد، كه من تعجب كردم. فكر نمي كرد كه لااقل جلوي من زنداني مخالف دستگاه- كه به همين عنوان هم من را گرفتند آوردند و خيلي هم جوان بودم و طبعا خصوصيات جواني داشتم- نبايد اين حرف ها را بزند. نه، ابايي نداشتند. آنهايي هم كه مورد اهانت قرار مي گرفتند، ظاهرا امتناعي نداشتند! من شبيه اين قضيه را مكرر ديده بودم؛ آن يك موردش بود. در پايين ترها هم من ديده بودم كه فحش مي دادند، اهانت مي كردند و بد مي گفتند. يك درجه فاصله، براي اهانت كردن كافي بود. البته ممكن بود كه كسي شخصيت قوي محكمي داشته باشد و مافوقش جرأت نكند به او خيلي فحش بدهد. چنين چيزهايي هم بود؛ ليكن اهانت كردن، كار خلافي محسوب نمي شد! به زيردست خود اهانت مي كردند و فحش هاي اراذل مآبي مي دادند.
22/10/1369

 



گفت وگو با سفير كانادا درتهران درزمان انقلاب سفيري كه مرد شماره يك «سيا» درايران شد

«كنت داگلاس تايلر» بين سال هاي 1357 تا 1360 سفير كانادا درايران بود. اوايل بهمن ماه همين امسال، انتشار كتاب «مرد ما درتهران» راز 30ساله اين ديپلمات كانادايي را فاش كرد. اين كتاب به وقايع انقلاب ايران مي پردازد. نويسنده آن تاريخداني كانادايي بنام رابرت رايت است.
تايلر اين موضوع را درمصاحبه با روزنامه كانادايي «گلوب اند ميل» تاييد و به عامل سيا بودن اعتراف كرده است. تايلر مي گويد، همواره فكر مي كرد كه فعاليتش براي سازمان سيا تا سه دهه ديگر هم علني نشود. وي اضافه مي كند بر اساس توافق كارتر - رئيس جمهور وقت آمريكا - با جو كلارك- نخست وزير كانادا- وي به عنوان رئيس «سيا» در ايران انتخاب مي شود. تايلر هم اكنون ساكن نيويورك است و درسال 1980 به دليل خوش خدمتي اش به سازمان سيا، از كنگره آمريكا مدال طلا و از دولت خود مدال افتخار گرفته است.
آنچه مي خوانيد گفت وگوي شبكه«پرس تي وي» با تايلر است. متن اين مصاحبه براي انتشار، بطور اختصاصي در اختيار ما قرار گرفته است.
¤ شما در ابتدا چگونه شد كه به ايران رفتيد؟
- در دهه هفتاد ايران جزو كشورهاي پرطرفدار ميان ديپلمات ها بود و من خوشبخت بودم كه شانس عهده گرفتن مأموريت ديپلماتيك در ايران را پيداكردم. مأموريت من در بهار 1977 به من ابلاغ شد و من در اكتبر 1977 وارد تهران شدم.
¤ پس شما در دوران پرتلاطمي وارد ايران شديد؟
- اوضاع در آنزمان نسبتاً آرام بود. در آنزمان اينطور بنظر مي رسيد كه جايگاه شاه مستحكم است. روابط تجاري در حال گسترش بود و مردم عموماً به آينده روشني چشم دوخته بودند.
¤ روابط كانادا و ايران در آنزمان به چه صورت بود؟
- بسيار خوب بود. ما نفت زيادي از ايران مي خريديم و تجهيزات مكانيكي و تكنولوژيك زيادي به ايران مي فروختيم. در بخش مهندسي به ايراني ها مشاوره مي داديم. يك كارخانه بزرگ كاغذسازي براي ايراني ها ساخته بوديم و بدنبال ساخت يك نيروگاه انرژي بخار بوديم.
¤ روابط سفارتخانه هاي كانادا و آمريكا در تهران با يكديگر چگونه بود؟
- سفارتخانه هاي آمريكا و كانادا در همه جاي دنيا روابط بسيار خوب و نزديكي با يكديگر دارند. سفارت كانادا نزديك ترين رابطه را با سفارت هاي آمريكا، استراليا، نيوزيلند و انگلستان دارد.»
¤ سفير آمريكا در آنزمان با شاه ملاقات هاي هفتگي داشت. آيا شما هم بطور مرتب با شاه ديدار مي كرديد؟
- خير. سفراي انگلستان و آمريكا دسترسي ويژه اي به دربار داشتند. در وهله بعدي هم شوروي و فرانسه جاي داشتند. كانادا بهمراه كشورهاي اسكانديناوي، ايتاليا و ديگر كشورها در رده دوم يا سوم اهميت قرار داشت. اما ما روابط فرهنگي مطلوبي داشتيم. تعدادي از ايراني ها در كانادا زندگي مي كردند و روابط تجاري دو كشور در حال بسط و توسعه بود. من حدوداً هر دو ماه يكبار شاه را مي ديدم.
¤ شخصاً چند بار با شاه ملاقات كرديد؟
- شايد حدود پانزده بار.
¤ اين ديدارها چقدر بطول مي انجاميد؟
- ملاقات هايي كه براي تقديم اعتبارنامه بود حدود يك ساعت بطول مي انجاميد. اما ملاقات هاي ديگر حدود يك ربع تا بيست دقيقه طول مي كشيد. بعضي ديدارها هم مناسبت هاي خاصي مانند تولد شاه بود. اما من احساس مي كنم طي همين ملاقات ها شناخت خوبي از وي بدست آوردم. با شهبانو آشنايي داشتم. هنگامي كه ديويس، فرماندار اونتاريو از ايران ديدار نمود شاه يك ميهماني ناهار به افتخار حضور او ترتيب داد. ديدار شاه از كارخانه كاغذسازي در شمال هم به تحكيم روابط كمك كرد.
¤ گفتيد طي همين ملاقات ها توانستيد شناخت خوبي از شاه بدست بياوريد. او چگونه شخصيتي داشت؟
- او با وجود اينكه در اواخر دهه شصت عمر خود بود سالم و تندرست بنظر مي رسيد. جاه طلبي هاي زيادي براي كشور داشت و ايمن و مطمئن بنظر مي رسيد. تنها باري كه او را نامطمئن ديدم در پاييز 1978 در ضيافت ناهار مشترك و همچنين در ديدار از كارخانه كاغذسازي در شمال بود. او در آن مقطع محتاط تر و مضطرب تر از هميشه بود.
¤ آيا در مورد دليل اضطراب يا نگراني خود چيزي به شما گفت يا تنها ظاهرش حاكي از اضطراب و نگراني بود؟
- خير. خودش چيزي نگفت. در ضيافت ناهار تعدادي از مشاوران ارشدش حضور داشتند و گفتگوها حول تلاطم جامعه و واكنش بين المللي به آن بود. مشاوران شاه نگران ناآرامي هاي بوجود آمده در قم، اعتراضات در تبريز و تظاهرات مقطعي در تهران بودند. البته آنها تصور مي كردند كه بزودي بر اوضاع مسلط خواهند شد. اوضاع ايران در پاييز 1978 بشكلي بود كه احساس مي شد جو كشور قرار است تا مدتي متلاطم باشد.»
¤ نگرش و ديدگاه سفارتخانه هاي خارجي در آنزمان چگونه بود؟
-شاه در آن زمان ارتشي با 650000 نيرو داشت تصور ما بر اين بود كه شاه جاي خود را به پسرش خواهد داد و پارلمان صاحب قدرت بيشتري خواهد شد فكر مي كرديم سلطنت در ايران نهايتاً مثل نظام سلطنتي انگلستان حالت كمابيش سمبليكي پيدا خواهد كرد . فكر مي كرديم تغييراتي اعمال خواهد شد تا جامعه بازتري به وجود بيايد و نظر مردم تأمين شود. روزنامه نگاران هم همين تصور را داشتند. يادم نمي آيد تا يك سال قبل از آمدن خميني كسي خواهان كنار رفتن شاه يا تغيير بنياديني بوده باشد. اگر هم كسي مدعي است كه در آن زمان وقوع انقلاب را پيش بيني مي كرده است حداقل علناً چيزي در اين خصوص گفته نمي شد. حتي پس از آمدن خميني هم بسياري متعجب شده بودند و فكر مي كردند خميني دو، سه سال ديگر در پاريس بماند.
¤ كار و مأموريت شما در ايران از چه زماني دچار دگرگوني و تلاطم گشت.
-وقتي شاه رفت. بختيار نخست وزير شد و كابينه هر روز تغيير مي كرد و نفوذ افسران ارتش بيشتر شد، متوجه شديم كه موضوع فراتر از تغيير كوچكي در دولت است.
¤ آخرين ديدار شما با شاه كي بود؟
-نوامبر 1978
¤ در آن ديدار چه گذشت؟
-درمورد سرمايه گذاري هاي كانادا در ايران صحبت كردم. اما رفتار او قطعاً با نوامبر تفاوت داشت. البته پارسونز و ساليوان، سفراي انگلستان وآمريكا هرهفته او را مي ديدند و آنها نسبت به ديگر سفرا در موقعيت بهتري براي قضاوت در خصوص تغيير رفتار و برخورد شاه قرار دارند.
¤ آيا آنها با شما در اين خصوص صحبت مي كردند؟
-من ديدارهاي مرتبي به خصوص با ساليوان داشتم. ديدگاه و موضع ساليوان در خصوص ايران با موضع رسمي واشنگتن، بخصوص با ديدگاه برژينسكي، مشاور امنيت ملي تا حدودي فرق مي كرد.
¤ اولين بار چه كسي به شما گفت كه دولت ايران به زودي سقوط خواهد كرد؟ آيا خودتان متوجه اين موضوع شديد؟
-وقتي افسران نيروي هوايي سركشي كردند و تنها گارد جاويدان براي شاه باقي ماند و آنها هم ديگر حاضر به تيراندازي به سوي مردم نبودند ديگر فهميديم كه كار رژيم تمام است. متوجه شده بوديم كه انقلابي در شرف وقوع است اما هيچ كس نمي دانست انقلاب چه مسيري خواهد داشت.
¤ در آن زمان ارتباط شما با دولت كانادا به چه صورت بود؟
- ما بشكل روزمره با دولت كانادا در ارتباط بوديم و تفسير خود را از وقايع ايران به دولت ارائه مي داديم. سفارت ما هم مرتب از ناتو، سازمان ملل و پايتخت هاي اروپايي پيام دريافت مي كرد. ما اميدوار بوديم واشنگتن برلين يا ديگر پايتخت ها بتوانند حجم انبوه اطلاعاتي را كه از ايران بيرون مي رفت دركنار هم قراردهند و از آنچه درحال وقوع است سردربياورند. آخر مشكل ديپلماسي درعصر حاضر اين است كه حجم اطلاعاتي كه وجود دارد بقدر زيادي است كه پردازش و كنار هم قراردادن آنها تقريبا غيرممكن شده است.
¤ آيا آنهايي كه شما به آنها اطلاعات مي داديد توانستند قطعات پازل آنچه در ايران مي گذشت را در كنار هم قراردهند؟
- فكر نمي كنم هيچكس در آن برهه زماني مي دانست قرار است در ايران چه اتفاقي رخ بدهد و اوضاع به چه سمتي خواهد رفت فكر مي كنم خود ]امام[خميني هم متعجب شد كه توانست به اين زودي وارد كشور شود فكر مي كنم سلامت شاه بسيار سريع تر از آنچه پزشكانش تصور مي كردند رو به وخامت نهاد و ساختار دولت ايران بسيار سريعتر از آنچه در داخل و خارج از ايران تصور مي شد فروريخت.»
¤ وقتي شاه ايران را ترك كرد درغرب و بخصوص كانادا چه واكنش و احساسي بوجود آمد؟ يا اميد به اينكه اوضاع بهتر خواهدشد شكل گرفت يا ترس از بدترشدن اوضاع بوجود آمد؟
- فكر مي كنم اكثر مردم تهران وقتي ]امام[ خميني آمد احساس پيروزي داشتند واكنش جهاني بيشتر تعجب بود. فكر مي كنم جهان چيز چنداني در مورد ايران نمي دانست ايران يكي از قديمي ترين كشورهاي جهان با دو، سه هزار سال تاريخ است كشوري كه ناگهان در ابتداي دهه هفتاد با شاه، بحران نفتي بين المللي و موضع مستقل شاه نسبت به آمريكا و اسراييل در صحنه جهاني ظاهر شد، چيزهايي مثل قصد شاه براي خريدن خط هوايي پان آمريكن ايران را درصدر خبرها قرار داد. اما عموما در مورد اينكه ايران و جهان عرب به چه شكل است. اينكه ايران با شوروي هم مرز است، اينكه ايران و تركيه تا چه حد به يكديگر نزديك هستند يا اينكه رابطه خصمانه ايران و عراق به چه شكل است اطلاعاتي وجود نداشت.
¤ بعد از جنگ جهاني دوم غرب بطور اعم و آمريكا و انگستان به طور اخص در ايران مداخله نموده و حضور داشته اند. با توجه به اين موضوع دليل اينكه تا اين حد در مورد ايران و اين سؤالات كليدي كه مطرح كرديد ناآگاهي وجود داشته چه بود؟
- ايران با حضور شاه و شهبانو يك كشور سلطنتي با مقادير زيادي، از نفت درنظر گرفته مي شد و غير از اين و اينكه اين كشور تاريخ باشكوهي داشته باشد. جهان چيز چنداني در مورد ايران نمي دانست.
¤ در مقطع زماني كه شاه ايران را ترك مي كند و دولت بختيار بر سركار مي آيد تعامل شما با اين دولت به چه شكل بود؟
- دولتي به معناي واقعي وجود نداشت. من بدنبال وزراي اقتصاد وبازرگاني بودم تا با آنها در مورد مسائل تجاري في مابين صحبت كنم و پيداكردن آنها در آنزمان دشوار بود. زندگي آنها در آن مقطع همراه با هرج و مرج بود. ازدسامبر 1977 تا ژانويه 1980 كه من ايران را ترك كردم دولت، دولت تصميمات لحظه اي بود.
¤ آيا شما ديپلمات ها نگران امنيت خود نبوديد؟
- انقلاب ها همينگونه اند و با هرج و مرج همراه هستند ما در شميران، در شمال تهران احساس امنيت مي كرديم. اما هنگام رفت و آمد در مركز شهر بايد احتياط مي كرديم. البته سپاه پاسداران هم بود كه در آنزمان به هيچكس جواب پس نمي داد. بنابراين بايد در ايست هاي بازرسي هم محتاط مي بوديم. اما كسي با خارجي ها كار نداشت. اصولاً تعداد خارجي هايي كه در ايران مانده بودند بسيار كم بود. اين تئوري توطئه وجود داشت كه آمريكا و انگلستان پشت سرهمه چيز هستند اما سپاه پاسداران با خارجي ها كاري نداشت.
¤ هنگامي كه آيت الله خميني به ايران مي آيد و دولت موقت را مستقر مي كند دستوري كه اوتاوا به شما داد چه بود؟
- اوتاوا هم به اندازه ما سردرگم و متعجب بود. آنها در ابتدا گفتند خوب بياييم با دولت جديد رابطه برقرار كنيم. اين كاري بود كه بايد انجام مي شد. از من خواستند درخواست رسمي برقراري روابط را به وزير خارجه ايران تقديم كنم و ببينم چه پيش خواهد آمد. در اغلب وزارتخانه ها فردي كه ضد شاهي بود بهمراه فردي از نزديكان خميني مسئوليت وزارتخانه را برعهده گرفته بودند. بنابر اين همواره با دو نفر طرف بوديم. اين افراد همه تلاش خود را براي پيشبرد امور انجام مي دادند. انواع گروه ها و دسته جات فعال بودند. حزب توده بود. روحانيون جوان بودند. روحانيون مسن تر بودند. طرفداران شاه بودند. در واقع مثل يك دولت پارلماني بدون پارلمان بود. شرايط هم شرايط برد باخت بود. هيچيك از طرفين حاضر به تشكيل دولت ائتلافي نبودند.
¤ آيا در آنزمان مشخص بود كدام طرف در نهايت برنده اصلي خواهد بود؟
- خير، كاملاً مشخص نبود. تنها مشخص بود كه ]امام[ خميني برنده اصلي خواهد بود اما اينكه خميني كدام گروه يا فرد را براي همراهي با خود انتخاب خواهد كرد مشخص نبود. اغلب سفارتخانه ها بسته شده بود. بنابر اين بيشتر كشورها چاره اي جز متوسل شدن به چند سفارتخانه اي كه بازمانده بودند براي گرفتن خبر نداشتند.
¤ آيا غرب نسبت به مسيري كه انقلاب داشت وارد آن مي شد راضي بود؟
- آنها نمي دانستند بايد راضي و خوشحال باشند يا ناراحت و مغموم باشند. تفسير و تحليل رخدادها دشوار بود. به اعتقاد من در زمان شاه همه كشورها از ثبات موجود در ايران استقبال مي كردند. ممكن است انتقادهايي نسبت به سلطنت مطلقه شاه، نسبت به فعاليت هاي ساواك و يا نسبت به فساد مالي و شكاف درآمدي موجود در ايران بوده باشد اما اغلب كشورها در مجموع نسبت به وضع موجود راضي بودند و تغيير ناگهاني رهبري يك كشور در خاورميانه همانطور كه امروز شاهد آن هستيد لزوماً چيز خوبي نيست.
¤ آيا در زماني كه شاه رفته بود و دولت موقت بر روي كار آمده بود ارتباطات شما با سفارت آمريكا گسترده تر شد؟ آخرين باري كه ساليوان را قبل از اينكه ايران را ترك كند ديديد كي بود؟
- وضعيت تغيير چنداني نكرد.من همواره با سفارت آمريكا ارتباط داشتم. آخرين تماس من با ساليوان تماس تلفني بود كه او قبل از ترك تهران و براي خداحافظي با من داشت. پس از آن بروس لنگهام، كاردار سفارت وارد ايران شد. البته بروس لنگهام، با توجه به سوابق و تجربيات گسترده ديپلماتيكش در عمل در حد يك سفير بود.
¤ واكنش آمريكايي ها پس از اولين مورد تسخير سفارت در روز ولنتاين (25 بهمن) چه بود؟
- فكر مي كنم فايل هايي را كه در سفارت مانده بود به واشنگتن فرستادند. پليس نگهبان سفارت را عوض كردند. همچنين احتمالاً تصميم گرفتند موضع بيطرفانه تري نسبت به رويدادهاي ايران داشته باشند.
¤ در روزي كه دومين مورد تسخير سفارت رخ داد روزتان چگونه آغاز شد؟
- يك روز يكشنبه آرام بود. مثل هميشه ساعت هشت و نيم.نه وارد دفترم شدم. در آنزمان هيچ چيز معلوم نبود. نمي دانستيم به چه شخصي بايد زنگ زد، وزير بازرگاني كه بود، آيا فردي كه ديروز وزير امور خارجه بود امروز همچنان در پست خود حضور دارد يا خير. چنين وضعيتي بود. اما ما ديگر به اين وضعيت عادت كرده بوديم. در ميانه روز شنيدم كه سفارت آمريكا اشغال شده است.
¤ خبر چگونه به شما رسيد؟
- در آنروزها راديو بهترين منبع خبرها بود. از راديو شنيدم و بعد سفراي ديگر زنگ زدند و خبر دادند. فرداي آن روز سفارت شوروي بمناسبت يكي از روزهاي ملي شوروي همه سفرا را دعوت كرده بود. نظر اغلب سفرا بر اين بود كه اين ماجرا بزودي با مداخله ]امام[ خميني تمام خواهد شد يا يزدي كه در آن زمان وزير خارجه بود، مسئله را مانند دفعه قبلي حل خواهد كرد. رمزي كلارك هم قرار بود از طرف آمريكا به ايران بيايد و فكر مي كرديم مسئله حل و فصل خواهد شد.
¤ نظر رمزي كلارك چه بود؟
- او هيچگاه به ايران نرسيد. ]امام[ خميني اجازه ورود او را به ايران نداد.
¤ آيا يزدي در مراسم سفارت شوروي حاضر بود؟
- خير. فكر نمي كنم. يكي از مقامات وزير خارجه ايران در مراسم حاضر بود اما حاضران عمدتاً غيرايراني بودند.
¤ آيا در اين مراسم دوست خود، بروس لنگهام، را ملاقات كرديد؟
- خير. اما تصورم اين بود كه دو، سه روز بعد او را ملاقات خواهم كرد. همانطور كه گفتم همه فكر مي كرديم ماجرا بزودي فيصله خواهد يافت اما بعد از پنجم يا شش روز ديگر فهميديم كه مسئله جدي است.
¤ واكنش اوتاوا چه بود؟
- در اوتاوا هم نگراني وجود داشت البته نه در مورد كانادايي ها چون تقريبا تمام كانادايي هاي حاضر در ايران كشور را ترك كرده بودند. اوتاوا و ديگر پايتخت هاي دنيا نگران تاثير گروگان گيري بر وضعيت منطقه بودند.
¤ در هفته پس از گروگان گيري در سفارت كانادا چه گذشت؟
- من و همكارانم بدنبال حل مساله از راه ديپلماتيك بوديم. موفقيت چنداني نداشتيم اما تلاش خود را كرديم. بعد از آن در روز چهارشنبه بود كه خبردار شديم تعدادي از كاركنان سفارت آمريكا موفق شده اند از طريق يك در فرعي از سفارت فرار كنند و بدنبال جايي براي پنهان شدن هستند.»
¤ چگونه از فرار اين افراد مطلع شديد؟
- همكارم جان شيردان، كه مسوول امور مهاجرت سفارت بود به من خبر داد. او با همتاي خود در سفارت آمريكا دوست بود و وقتي ماجرا را از او شنيد به من گفت آنها دنبال كمك هستند. من هم با نخست وزير در اوتاوا تماس گرفتم و ماجرا را به او گفتم به او توضيح دادم كه مي خواهيم اين افراد را يا در سفارت يا در خانه من و يا در خانه جان پناه بدهيم.
¤ اين افراد قبل از اينكه شما به آنها پناه بدهيد كجا بودند؟
- آنها در آپارتمان خالي يكي از كاركنان سفارت كه خودش جزو گروگان ها بود پنهان شده بودند.
¤ اولين بار كي با آنها ملاقات كرديد؟
- آنها را عصر همان روز در خانه جان شيردان ملاقات كردم. قبل از آن هم پاسخ نخست وزير را دريافت كردم كه اعلام كرده بود با تصميم ما موافق است و هر طور صلاح مي دانم مساله را پيگيري كنيم.
¤ واكنش ديپلمات هاي آمريكايي پس از اينكه نزد شما آمدند چه بود؟
- آنها از اينكه به يك مكان نسبتا امن رسيده بودند خوشحال بودند. يكي از زوج ها نزد ما ماندند و سه زوج در خانه شيردان اسكان يافتند. زوج ديگري نيز هفته بعد از سفارت سوئد به خانه شيردان رفتند.
¤ آيا در اين زمان بطور مرتب با ديپلمات هاي آمريكايي ديدار داشتيد؟
- زوجي كه در طبقه بالاي خانه مان اسكان يافته بودند را هر روز مي ديديم و بقيه را هنگامي كه به خانه شيردان مي رفتم مي ديدم.
¤ خواسته هاي ديپلمات هاي آمريكايي چه بود؟
- آنها مي خواستند هرچه سريعتر ايران را ترك كنند اما من بايد مقدمات اين كار را با اوتاوا هماهنگ مي كرديم و به علاوه چون آنها ديپلمات هاي آمريكايي بودند ما نمي توانستيم به تنهايي دست به اقدام بزنيم و بايد با آمريكايي ها هم همكاري مي كرديم.
¤ چقد+ر طول كشيد تا طرح خروج ديپلمات ها را تدوين نموديد؟
- ما به اين نتيجه رسيديم كه حتي اگر مسئله گروگان گيري خاتمه يابد پنهان نمودن اين شش تن از سوي سفارت كانادا مي تواند مسئله ساز باشد و در نتيجه تصميم گرفتيم اين افراد را از ايران خارج كنيم.»
¤ اگر موضوع برملا مي شد روابط ايران و كانادا تا چه حد دستخوش بحران مي شد؟
-به احتمال زياد من و تعدادي از كاركنان سفارت را از ايران اخراج مي كردند.»
¤ طرح نهايي خارج كردن ديپلمات ها را چه كسي ريخت؟
-يك طرح اوليه داشتيم و نياز به همكاري آمريكايي ها داشتيم. بنابراين سيا هم يك طرح ارائه داد. در واقع سه طرح ريخته شد. وقتي در نهايت دو مأمور سيا روز قبل از ترك تهران از سوي ديپلمات ها آمدند نظر خود ديپلمات ها بر اين شد كه طرح سيا را، كه در آن اين افراد مستندساز معرفي مي شوند، پياده كنيم.
¤دو طرح ديگر چه بود؟!
-اين بود كه اين افراد را بعنوان تكنيسين ميدان هاي نفتي كه براي كمك به ايراني ها به كشور آمدند جا بزنيم. طرح ديگر اين بود كه آنها را متخصصان كشاورزي كانادايي كه با سازمان جهاني غذا همكاري مي كنند معرفي كنيم.
¤پس در نهايت ديپلمات هاي آمريكايي تصميم گرفتند در نقش مستندساز ظاهر شوند؟
-بله. اين راه بنظر از همه بهتر مي آمد. البته بنظر من هر سه گزينه خوب بود.
¤آيا ايراني ها مي دانستند كه شش تن از گروگان ها فرار كرده اند و جايي در ايران پنهان شده اند؟
-خير. برخي مي گويند وزارت امور خارجه خبر داشت اما من شك دارم.
¤ آيا با بروس لنگهام هم در مورد اين شش تن صحبت كرديد؟
-بله. طوري صحبت مي كرديم كه ايراني ها نفهمند. در اتاقي كه صحبت مي كرديم صداي موسيقي مي آمد و ما آرام صحبت مي كرديم.
¤آيا لنگهام نمي ترسيد كه خروج اين شش تن براي بقيه گروگان ها بد شود؟
-خير. او در اين خصوص ترسي نداشت. او به من اطمينان كامل داشت و مرا بهترين فرد براي انجام اين كار مي دانست.
¤پس از ديدارتان با مأموران سيا چه اتفاقي افتاد؟
-آنها مهرها و ويزاها را همراه خود آوردند و نقشه را يك بار ديگر مرور كرديم. يكشنبه شب آخرين شام را با هم خورديم و شش ديپلمات صبح دوشنبه تهران را ترك كردند.
¤ صدور پاسپورت هاي كانادايي براي ديپلمات هاي آمريكايي به چه شكل صورت گرفت؟
- همه قوانين و مراحل اداري براي اين ماموريت كنار گذاشته شد.
¤ آيا دو مامور سيا هم با پاسپورت كانادايي خارج شدند؟
- خير يكي از آنها پاسپورت ايرلندي و ديگري پاسپورت آرژانتيني داشت.
¤ پس از آن چه شد؟
- ما تمام اسناد محرمانه را از بين برديم و من پس از صرف ناهار با سفراي دانمارك، نيوزيلند و انگلستان عصر همان روز ايران را به مقصد كپنهاگ ترك كردم.
¤ خبر چگونه درز كرد؟
- من از كپنهاگ به پاريس رفتم. سايروس ونس از كانادايي ها تشكر كرد. هيچكس نمي دانست او براي چه چيزي دارد از كانادايي ها تشكر مي كند. گالتير، كه روزنامه نگار تيزبين و باهوشي بود ماجرا را در نشريه لوپرس كار كرد و پس از آن همه جهان خبردار شد.
¤ در بازگشت استقبال قهرمانانه اي از شما شد؟
- بله. اما اصلا آمادگي چنين استقبالي را نداشتم.
¤ عواقب اين اقدام براي كانادا چه بود؟
- آمريكايي ها عميقاً قدردان بودند. سفارتخانه ما در ايران هشت سال تعطيل بود.
¤ اگر قبول كنيم كه در وهله اول منافع غرب باعث روي آوردن غرب به ايران شد. به عنوان يك ديپلمات اسبق فكر مي كنيد همين منافع مجدداً دو كشور را به هم نزديك خواهد كرد؟
- فكر مي كنم هرگونه تعادل در خاورميانه نيازمند رابطه خوب ميان ايران و غرب باشد. در حال حاضر تمركز استراتژي غرب در خاورميانه نه بر روي اسرائيل و فلسطين بلكه بر روي منطقه خاورميانه است. ايران در افغانستان منافع مشتركي با كشورهاي غربي دارد. ايران رابطه خوبي با تركيه دارد و مي تواند نقش تعيين كننده اي در عراق داشته باشد. اما نمي دانم اين امر در شرايط فعلي چگونه مي تواند ميسر شود.

 



بدون شرح ...

چند عكس درمورد انقلاب سال 1357 وجود دارد كه هيچگاه ازحافظه تاريخ ملت ايران پاك نخواهد شد. يكي از اين عكس هاي تاريخي همين صحنه پايين آمدن حضرت امام از هواپيماي فرانسوي در روز 12 بهمن است. دراين عكس جواني خارجي و خوش تيپ دست در دست امام دارد، اما او كيست؟
برخي گزارش هاي وطني اعلام كرده بودند خيلي دنبالش گشته اند اما ظاهراً فوت كرده است.
چند روز پيش مركز اسناد انقلاب اسلامي پرده از اين راز شگفت برداشت. آن جوان كه تا امروز همه گمان مي كردند يكي از مهمانداران هواپيماست، «ژرژان فابين باتااوش» نام دارد. زنده است و همه اين سال ها در ايران بوده است!(شايد هم به دليل سختي اسمش تا به حال كسي او را پيدا نمي كرده است!)
وي كه حالا حسابي پير شده درباره خود مي گويد:«64سال دارم و اصالتاً اهل الجزاير هستم و به فرانسه مهاجرت كردم و دريك خانواده مسيحي بزرگ شده ام. بعد از تحصيلات دانشگاهي جذب پليس فرانسه شدم و به هنگام ازدواج قسمتم يك خانم ايراني به نام «بيتا آهي» شد و ثمره اين ازدواج هم دو فرزند است؛ يك دختر و يك پسر كه الان بين آمريكا و ايران تردد مي كنند.»
باتااوش درباره نحوه آشنايي اش با حضرت امام مي گويد:«وقتي آقاي خميني به پاريس آمد، پليس فرانسه چند نفر را براي محافظت نزد امام فرستاد اما آقاي خميني هيچ كدام را نپذيرفت تا اين كه قسمت من شد و در همان ديدار اول علقه اي ميان من و آقاي خميني برقرار شد و چون فارسي هم صحبت مي كردم مزيد برعلت شد و درمدت 116 روز اقامت امام درنوفل لوشاتو همواره با امام بودم.
وقتي كه قرارشد آقاي خميني به ايران بيايد من هم همراه ايشان درآن پرواز تاريخي بودم و زماني كه هواپيما مي خواست در فرودگاه مهرآباد به زمين بنشيند، يونيفرم مخصوص پوشيدم و به هنگام تشريف فرمايي امام از پله هاي هواپيما دست امام راگرفتم و امام هم دست مرا گرفت و از پله ها پائين آمديم- روز عجيبي بود. انگار مسيح (ع) ظهور كرده بود. ايشان ادامه داد و گفت: به علت علاقه اي كه به امام پيدا كرده بودم به احمد آقا گفتم مي خواهم درايران بمانم.
احمد آقا گفت دولت فرانسه براي شما مشكل درست نمي كند؟ گفتم خير،خودم را بازنشسته مي كنم. بعد از موافقت امام و احمد آقا و گرفتن حكم بازنشستگي به ايران آمدم و با نظر احمد آقا با شهيد چمران و سپس مرحوم نظران همكاري هاي متعدد داشتم...
دركارهاي مختلف كمك مي كردم . حالا هم كه پير شده ام و همسرم نيز از من جدا شده است و درغربت و بي كسي و آوارگي درتهران به سر مي برم تا اين كه بميرم و جنازه ام را آتش بزنند و در دريا بريزند تا به وسيله گردش آب به طبيعت برگردم!»
خب! آدم درباره اين ماجرا خيلي چيزها مي تواند بنويسد اما بهتر است بدون شرح باشد.

 



عكسي كه ضربه نهايي را به رژيم زد

¤ جمعي از پرسنل نيروي هوايي با انجام رژه و خواندن سرود در مقابل حضرت امام، با حركت اسلامي مردم ايران و رهبري نهضت اعلام همبستگي كردند، ايشان همچنين از راهپيمايي مردم در حمايت از دولت مهندس بازرگان تشكر كردند.
¤ انتشار عكس بيعت همافران با امام چنان ضربه اي به پيكر نيمه جان رژيم زد كه ستاد ارتش، عكس روزنامه كيهان (عكاس: حسين پرتوي) را تكذيب كرد.
¤ مطبوعات و راديو رياض: مهندس بازرگان اعلام كرد نتوانسته است رضايت ارتش راجلب كند و ارتشيان از قانون اساسي حمايت مي كنند. وي طي اولين سخنراني عمومي پس از اعلام نخست وزيري دولت موقت گفت: بنده ماشين سواري نازك نارنجي هستم كه بايد روي جاده هاي آسفالت و راه هموار حركت كنم.
¤ طرفداران قانون اساسي، شهر خوي را به آتش كشيدند و در شهر گنبد به يك حمام زنانه يورش بردند.
¤ عده اي از هواداران رژيم كه به طرفداري قانون اساسي در تهران تجمع كرده بودند، با مخالفين خود به زد و خورد پرداختند.
¤ خبرنگار لس آنجلس تايمز، در تيراندازي هاي خيابان فرح آباد ژاله تير خورد و كشته شد.
¤ طي روزهاي گذشته و امروز، شهر تهران شاهد تظاهرات مردم و فرياد و خشم كليه اقشار در مقابل رژيم بود. بانك ها و ديگر موسسات دولتي مورد هجوم مردم به ستوه آمده از جنايت هاي شاه قرار گرفتند و شعله هاي آتش از همه سو زبانه مي كشيد.
¤ امام خميني طي نطق كوتاهي كه از شبكه تلويزيوني كاركنان اعتصابي راديو و تلويزيون به طور مستقيم پخش مي شد ضمن آرزوي موفقيت براي كاركنان رسانه هاي گروهي گفتند: دستگاه هايي در اين قسمت بوده و هست كه بايستي در خدمت مردم مي بودند. ولي رژيم غاصب از آنها در راه هدف هاي نامشروع استفاده كرده است.
¤ سرهنگ قذافي حمايت خويش را از انقلاب مردم ايران اعلام داشت.
¤ در درگيري هاي گرگان، پنج نفر كشته و يازده نفر مجروح شدند.
¤ خانواده افسران بازداشتي نيروي هوايي، همچنان با ادامه تحصن، تهديد به اعتصاب غذا كردند.
¤ مهندس شريف امامي كه از طرف دادستاني ممنوع الخروج شده بود، از كشور گريخت.
¤ گروه منصورون، ترور رئيس گارد دانشگاه جندي شاپور اهواز را به عهده گرفت.
¤ افراد مسلح به يك شعبه بانك ملي در كرمان دستبرد زدند. همچنين موجودي يكي از شعب اين بانك در تهران نيز سرقت شد.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14