(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 20 بهمن 1388- شماره 19581
 

مي گفتند آيه قرآن اين اهانت به اسرائيل است!
گفت و گو با ابراهيم حاجي محمد زاده امام فرمود دندان روي جگر بگذاريد
سراشيبي سقوط
درگيري گارد و همافران انقلابي
پيروزي انقلاب اسلامي تخريب پايگاه سياسي - نظامي صهيونيسم در ايران



مي گفتند آيه قرآن اين اهانت به اسرائيل است!

سال 50 در مشهد براي دانشجوها درس تفسير مي گفتم و اوايل سوره ي بقره - ماجراهاي بني اسرائيل - را تفسير مي كردم. بنده را به ساواك خواستند و گفتند چرا شما راجع به بني اسرائيل حرف مي زنيد؟ گفتم آيه قرآن است؛ من دارم آيه قرآن را معنا و تفسير
مي كنم. گفتند نه، اين اهانت به اسرائيل است! درس تفسير بنده را به خاطر تفسير آيات بني اسرائيل - چون اسم اسرائيل در آن بود - تعطيل كردند. اختناق در آن زمان عجيب بود؛ اما نه از طرف دولت امريكا، نه از سوي دولت فرانسه، و نه از طرف دولت هاي ديگر مطلقاً رژيم طاغوت به مخالفت با آزادي و دمكراسي متهم نشد. آن زمان انتخابات برگزار مي شد؛ اما مردم اصلاً نمي فهميدند كي آمد، كي رفت و چه كسي انتخاب شد. به آن صورت رأي گيري وجود نداشت؛ صندوق رأيي درست مي كردند و اسم نماينده يي را كه خودشان مي خواستند و از دربار تأييد شده بود، از صندوق بيرون مي آوردند. با اين كار، صورت مسخره يي از يك رأي گيري را به نمايش مي گذاشتند. امروز هم كه در بعضي از كشورهاي منطقه ي ما از اين چيزها وجود دارد، مطلقاً آنها مورد تعرض نيستند؛ اما ايران اسلامي كه در طول بيست و شش سال تقريباً بيست و پنج انتخابات برگزار كرده، باز متهم به اين است كه مردم سالاري ندارد و اين جا انتصابات است و انتخابات نيست!
19/2/1384

 



گفت و گو با ابراهيم حاجي محمد زاده امام فرمود دندان روي جگر بگذاريد

محمد صرفي
¤ تفاوت فضاي سياسي پيش از انقلاب و بعد از انقلاب در چيست؟
- فضاي سياسي قبل از انقلاب و پس از آن به علل مختلفي تفاوت هاي بسياري دارند. امروز معيارهايي داريم كه آن روز اصلاً با اين معيارها آشنايي هم نداشتيم. در يك جمله حتي براي متديننين كه براي امام حسين(ع) اشك مي ريختند و آرزوي شهادت داشتند، نوعي حيرت بود. با توجه به شرايط جامعه، مبارزه با رژيم شاه يك اصل مسلم بود. يعني مبارزه نكردن با اين رژيم، براي مسلمانان مساوي با عدم باور به راه انبياء و كربلا و عاشورا بود. واقعيت اين است كه اين تحير موجب شد همه قشر ها و جريانات سياسي با سئوالات بسياري مواجه شوند. سوالاتي كه پاسخي براي آن نداشتند. حتي در ماركسيست هايي هم كه با رژيم مقابله مي كردند و حتي ممكن بود جانشان را هم بدهند، اين تحير بود. همه گرفتار حصارها و چارچوب هايي بودند.
اين حصارها به شكل هاي مختلفي وجود داشت و حتي مبارزين مذهبي هم به نوعي گرفتار آن بودند. پس از انقلاب، يك روز با آقاي شريعتمداري به سمت دفتر سياسي سپاه مي رفتيم. من گفتم؛ حسين جان! اگر امام نيامده بود و ما امام را به عنوان ولي و رهبر و چراغ راه نداشتيم، الان چه حرفي براي گفتن داشتيم؟ آيا غير از حرف هاي منافقين بود؟
اين زماني بود كه منافقين خيلي ادعاي اسلامي بودن و تشيع داشتند.
آقاي شريعتمداري هم جواب داد؛ نه! احتمالاً حرف ما هم همين
حرف ها بود. حالا كمي پايين تر يا بالاتر.
در گذشته كه خيلي از ما با تعليمات مبارزاتي برخاسته از اجتهاد و اسلام ناب آشنايي نداشتيم، امام در تعريف اسلام ناب در برابر اسلام آمريكايي جمله اي دارد كه مي فرمايد؛ اسلام عارفان مبارزه جو.
امام يك گونه اي از مبارزه را به ما تعليم داد كه اگر غير از اين بود به هيچ جا نمي رسيديم.
¤ تاثير اين معيار و چارچوب جديد در چگونگي و سرنوشت مبارزه چه بود؟
بگذاريد از قول امام پاسخ بدهيم. يك مرتبه حسنين هيكل - انديشمند مصري كه كتاب هاي زيادي دارد و ارادت فوق العاده اي هم به امام داشته است- در سال 1357 در نوفل لوشاتو به ديدار امام رفته و مصاحبه اي با ايشان انجام مي دهد. اين مصاحبه خيلي خواندني است.
در اين مصاحبه، هيكل از امام
مي پرسد؛ «من در سالهاي 1950 و 1951 »در اوج مبارزات مردم ، عليه انگليسي ها« در ايران بودم و اولين كتاب خود را درباره ايران نوشتم .
(بر قله هاي آتشفشان) نظر شما در مورد تفاوت مبارزات ، در آن سالها و مبارزات كنوني چيست ؟ و چرا امپرياليسم جنبش را در آن سالها شكست داد؟»
اين سئوال خيلي كليدي است و نشان مي دهد حسنين هيكل از شكست انقلاب واهمه داشته است.
حضرت امام در پاسخ مي فرمايد؛ « نظر من اين است كه جنبش فعلي خيلي عميقتر است ، تا جنبش زمان مرحوم دكتر مصدق .جنبش در آن وقت صرفا سياسي بود؛ و الان در جنبش جنبه ديني غلبه دارد. در مملكت ايران ، مردم همه مسلمان هستند. اقشار زيادي از سياست
بي خبرند؛ اما به دين علاقه دارند. تمام دهات - كه خوب است برويد و ببينيد - همين شعارهاي شهر را
مي دهند ودرخواستهاي آنان را دارند. تمام مردم از كوچك - طفل دبستاني - تا پيرمرد در حال نزع ، يكصدا همين مطلب را مي گويند. اين درخواستها و شعارها به طوري ملي شده است ، كه كسي نمي تواند مناقشه كند. اين جنبش داراي يك معناي اسلامي - سياسي است ؛ و جنبش گذشته فقط سياسي بود. جنبش كنوني عمقش بيشتر، و اميد به پيروزي اش بيشتر است ؛ اميد كه اين نهضت را نتوانند خاموش سازند.»
هيكل در ادامه مي پرسد؛ « چند سال قبل من شاه را در ايران ملاقات كردم . همه تصور مي كردند كه اوضاع تثبيت شده است. سئوال اين است كه چرا اين وضع اتفاق افتاد؟ چگونه اتفاق افتاد؟ و اين توسعه عظيم جنبش از كجاناشي مي شود؟»
حضرت امام كه از نزديك شاهد ماجراهاي كودتاي 28 مرداد سال 32 بوده اند و حتي تحليل خود از علل شكست آن حركت را به صورت مكتوب به آيت الله كاشاني رسانده بودند. با توجه به اشرافيت ايشان به مسائل، اينگونه به سئوال هيكل پاسخ
مي دهند؛ «اين قدرت ، ناشي از اسلام است . در زمان كاشاني - مصدق ، اصل سياست بود. جنبه هاي سياسي جنبش قوي بود. در زمان كاشاني ، هم به وي نوشتم و هم گفتم ، كه بايد جنبه هاي ديني را توجه كنيد. نتوانستند و يا نخواستند. ايشان به جاي تقويت جنبه هاي ديني و به جاي آنكه جهات ديني را به جهات سياسي غلبه بدهند، خودشان سياسي شدند؛ رئيس مجلس شدند، كه اشتباه بود. من گفتم كه بايد براي دين كار كنند نه آنكه سياسي بشوند.
اما حالا جنبش در همه جهات ، ديني است ، اسلامي است ؛ سياست هم داخل آن است . اسلام ، دين سياسي است ؛ سياست در بطن اين جنبش است . خوب است حالا هم سري به ايران بزنيد و ببينيد - از نزديك - كه امروز چيست و آن روز چه بود.»
¤ اين ملاك ها در برخورد با افراد و جريان ها مثل منافقين چطور بروز پيدا مي كرد؟
يك كتاب سه جلدي درباره مجاهدين خلق يا همان منافقين چاپ شده كه خيلي خواندني است. زمان تبعيد حضرت امام، منافقين بارها نماينده مي فرستند و دنبال تاييد گرفتن از ايشان هستند. بسيار هم از داخل ايران سفارش اينها را مي كردند.
مثلاً يك بار نماينده اينها با يك نامه سري به نجف مي رود. نامه را حرارت مي دهند و كلمات آشكار
مي شود. در نامه، منافقين به جوانان اصحاب كهف تشبيه شده بودند. ولي امام مي ديد اعتقاد اينها مشكل دارد.
امام هيچوقت منافقين را تاييد نكرد.
¤ عده اي الان مي گويند امام در آن دوران خطوط تمايز را با
گروه هاي مختلف و غير ديني روشن نكرد و به نوعي همه زير چتر ايشان و انقلاب بودند. با اين تفاسير چنين اشكالي كه به انقلاب وارد مي كنند نمي تواند صحيح باشد.
- اگر چنين اشكالي به امام وارد باشد، قبل از ايشان به پيامبر وارد است. وقتي پيامبر مكه را فتح كرد، يكي فرياد زد كه امروز روز انتقام است اما پيامبر فرمود روز رحمت است. خانه امثال ابوسفيان ها را خانه امن قرار داد. شيوه انبياء و اولياء ، اتمام حجت و نصيحت و هدايت است.
امام هم چنين شيوه اي داشت. تا اگر كسي زمينه هدايت دارد، هدايت شود. به عنوان نمونه بني صدر شايعه كرده بود كه امام به من راي داده است. خب! امام مي توانست همان اول بگويد نه، من به بني صدر راي نمي دهم و راي نداده ام. اما چنين كاري نكردند. صبر كردند تا قدم به قدم مردم با آگاهي پيش بروند. چيزي را به عنوان اينكه فقط امام گفته است، نپذيرند. موارد زيادي بود. در مورد نهضت آزادي، يا آقاي منتظري.
الان هم مقام معظم رهبري همين روش و منش را دارند. مي خواهند مردم خودشان به بصيرت و آگاهي برسند. افراد و جريان ها را بشناسند. اينها وارث انبيا و ادامه دهنده اين راه هستند.
امام قدم به قدم ما را با اين راه آشنا كرد. شما فكر مي كنيد جوانان امروز با جوانان انقلاب قابل مقايسه هستند؟ والله اينطور نيست. الان جوانان ما يك تجربه 30 ساله دارند. اين آگاهي و تعليم را امام به جوانان داد.
¤ اگر حضرت امام اين روش و سيره خاص را ارائه نمي كردند چه اتفاقي مي افتاد؟
حضرت امام پيامي دارند به روحانيت. در بخشي از آن مي فرمايند؛ « در مدرسه فيضيه فرزندخردسالم ، مرحوم مصطفي از كوزه اي آب نوشيد، كوزه را آب كشيدند، چرا كه من فلسفه مي گفتم . ترديدي ندارم اگر همين روند ادامه مي يافت ، وضع روحانيت و حوزه ها، وضع كليساهاي قرون وسطي مي شد كه خداوند بر مسلمين و روحانيت منت نهاد و كيان ومجد واقعي حوزه ها را حفظ نمود. علماي دين باور در همين حوزه ها تربيت شدند و صفوف خويش را از ديگران جداكردند. قيام بزرگ اسلامي مان نشات گرفته از همين بارقه است . البته هنوز حوزه ها به هردو تفكر آميخته اند و بايد مراقب بود كه تفكر جدايي دين از سياست از لايه هاي تفكراهل جمود به طلاب جوان سرايت نكند. »
امام كسي است كه عرفاي بزرگ در برابر ايشان خشوع مي كنند. ايشان كه مصباح الشريعه را نوشته مي فرمايد؛
«اينكه در روايت است كه اسلام غريب است ، از اول غريب بوده و الان هم غريب است ، براي اينكه غريب آن است كه نمي شناسند او را. در يك جامعه اي هست او، اما نمي شناسند، نمي شناسند اسلام را، هيچ وقت شناخته نشده به آن طوري كه بايد باشد.مگر پيش خودمان ، هميشه يك ورق را گرفته اند، آن ورق ديگر را حذفش كرده اند؛ يامخالفت با آن كرده اند.
يك مدت زيادي گرفتار عرفا ما بوديم ، اسلام گرفتار عرفا بود. آنها خدمتشان خوب بود؛ اما گرفتاري براي اين بود كه همه چيز را
برمي گردانند به آن ور. هر آيه اي دستشان مي آمد مي رفت آن طرف . مثل تفسير ملا عبدالرزاق. خوب بسيار مرد دانشمندي ،بسيار مرد با فضيلتي ]است [ اما همه قرآن را برگردانده به آن طرف ؛ كانه قرآن با اين كارها كار ندارد. يك وقت هم گرفتار شديم به يك دسته ديگري كه همه معنويات رابرمي گردانند به اين ، اصلا به معنويات كار ندارند؛ كانه اسلام آمده براي اينكه ]دنيا رابگيرد[ اسلام هم طريقه اش مثل هيتلر كه او آمد كه دنياگيري كند و كشورگشايي كند،اسلام هم آمده كشور گشايي كند! عرض مي كنم هر چه مربوط به زندگي است و هر چه مربوط به طبيعت است و هرچه اينها را گرفته اند؛ هر چه معنويات است برگردانده اند به اين طرف . بعضي از تفسيرها، بعضي از اشخاصي كه مي خواهند اظهار فضيلت بكنند، ملاحظه كنيد همه مسائل را برگردانده اند به اين آب و خاك ؛ همه چيز را فداي حيوانيت كرده اند. عرفا همه چيز را فداي انسانيت كرده اند، خوب ، باز او، باز او اما اينهاغفلت از آن كرده اند. اسلام همه چيز]است [ آقا. اسلام آمده انسان درست كند و انسان همه چيز است ؛ همه عالم است انسان .»
¤ يك مورد عيني و در عين حال ناگفته از سيره حضرت امام مي فرماييد؟
- اين موردي كه مي خواهم بگويم، براي اولين بار است كه جايي نقل مي كنم. بني صدر در ظاهر معتقد به مردم بود اما در باطن به هيچ وجه چنين اعتقادي نداشت. مي گفت بايد مردم و روحانيت را گول زد. يكي از صحنه هاي حضور مردم، سپاه بود. به همين جهت دشمني خاصي با سپاه از خود نشان مي داد. هر چه از دستش بر مي آمد عليه سپاه انجام مي داد. به همين خاطر بنده به عنوان يكي از اعضاي شوراي فرماندهي سپاه درگيري زيادي با بني صدر داشتم. آن زمان آقاي صفوي مسئول چند يگان درنزديكي آبادان بود. يك طرح عملياتي با همان چند يگان محدود داشت. در سفري كه با مقام معظم رهبري با شهيد چمران و اينجانب بعنوان نماينده سپاه به مناطق جنگي جنوب داشتيم ضمن بازديد اين طرح را به آيت الله خامنه اي و شهيد چمران ارائه كرد. آنها خيلي پسنديدند و گفتند بيا و اين طرح را در دزفول ارائه كن. مسئولين سياسي و نظامي مرتبط با جنگ در اين جلسه بودند. ما هم رفتيم. بني صدر اجازه نداد من وارد جلسه شوم. بعلت همان درگيري ها كه عرض كردم.
آقاي رحيم صفوي رفت طرحش را گفت و اضافه كرد كه مقداري اسلحه و مهمات مي خواهد. طرح را همه استقبال مي كنند. بني صدر يادداشتي برمي دارد وانمود مي كند و روي آن يادداشت چيزي مي نويسد و در پاكت مي گذارد و به دست برادرمان آقاي رحيم صفوي مي دهد. آقاي صفوي خوشحال بيرون آمد و گفت تمام شد و ما راه افتاديم.
در راه گفتم نگاهي به نامه بيندازم. پاكت هم درش باز بود. نامه را درآوردم، ديدم رويش نوشته؛ جناب سرهنگ فروزان، گويا آقا رحيم طرحي دارد. بررسي كنيد!
من از فرط عصبانيت داشتم منفجر مي شدم. گفتم اصفهاني و اينقدر سادگي؟! چرا نخواندي؟ آقا رحيم هم گفت با شرايط جلسه و حرف هاي خود بني صدر، من گفتم حتماً نوشته اسلحه و مهمات بدهيد.
ما اين وضع را كه ديديم تصميم گرفتيم با عده اي از شوراي فرماندهي سپاه خدمت امام برويم و شكايت كنيم. در اينجور جلسه ها هم معمولاً من حرف مي زدم. رفتيم خدمت امام. ايشان هم تازه از بيمارستان مرخص شده بودند. با بغض و گريه شروع كردم به حرف زدن و از مشكلات جبهه و كارشكني هاي بني صدر گفتم. اول فرمودند بيايد جلوتر. كمي رفتيم جلو. گفتند بازهم بياييد. آنقدر جلو رفتيم كه 30 يا 40 سانت بيشتر با ايشان فاصله نداشتيم. امام سرشان را هم خم كرده و جلو آوردند. فرمودند شما حرفتان را زديد، بگذاريد من هم بگويم.
فرمودند؛ بسم الله الرحمن الرحيم. من اين حرف ها را در محضر خدا مي زنم. بعد انگشت اشاره شان را دوراني حركت دادند و ادامه دادند؛ شما خيال مي كنيد من اين اطرافيانم را قبول دارم؟
حالا يادم نيست دقيقاً كه فرمودند خيلي يا بعضي از اينها را قبول ندارم. ولي دندان روي جگرم مي گذارم پيغمبر اكرم هم همينگونه بودند. برخي از اطرافيان خواستند ايشان را ترور كنند.ولي ايشان دندان روي جگر مي گذاشت من بخاطر اسلام اعتقاد اسلامي ام را نمي گويم دندان روي جگر مي گذارم. شما هم دندان روي جگر بگذاريد و برويد بجنگيد. اگر هم نمي توانيد دندان روي جگر بگذاريد، برويد هر كاري مي خواهيد بكنيد اما يادتان باشد بايد روزي جواب بدهيد.
اين را در نظر بگيريد كه ما براي چه رفته بوديم. رفته بوديم از بني صدر شكايت كنيم. با اين حرف ايشان مي خواستند بگويند خبرهايي است بايد تحمل كرد.
البته ايشان همين حرف را بصورتي ديگر آشكارا زده است. در جلد 18 صحيفه صفحه 254 كه فرموده اند؛ « ما بايد امروز تحمل كنيم ، صبر بايد بكنيم . فاستقم كما امرت و من تاب معك اين چيزي بود كه پيغمبر اكرم گفت ، شيبتني سوره هود به واسطه اين ، آن هم به خاطر اينكه و من تاب معك بود، براي اينكه مي ديد
نمي تواند استقامت كند، ما بايداستقامت كنيم ، بايد حفظ كنيم ، بايد صبر كنيم .»
يا مثلا در صفحه 436 همين جلد كه شبيه همين حرف را زده اند.
¤ با اين شرح، همه كساني كه با امام بودند علاوه بر اينكه ملاك حال فعلي آنهاست، در آن همراهي هم بايد دقت كرد.
- بله. شما در رابطه با جريان آقاي منتظري و يا بني صدر ديديد كه گفتند من با اينها موافق نبودم و عده اي
بني صدر را بزرگ كردند و قائم مقامي را تحميل كردند. اين مربوط به الان هم نيست. سبقه تاريخي دارد. حضرت عيسي مگر حواريونش چند تا بودند؟ يكي از همين ها رفت و محل اختفاي ايشان را لو داد. مگر اطرافيان پيامبر، شتر ايشان را پي نكردند؟ پس اين مسائل مال امروز و ديروز نيست و ريشه در تاريخ دارد.

 



سراشيبي سقوط

تورقي در كتاب «حزب خلق مسلمان ايران»
شايد «آن روز» هم وقتي از وابستگي او به بيگانه سخن مي رفت، به سختي قابل باور بود و حتي عده اي به افراط گرايي متهمت مي كردند؛ «آن روز» اما عهد ناصري يا مظفري و در هنگامه قطعنامه تركمنچاي يا عصر مشروطه نبود، بلكه در كوران مبارزه عليه شاه و حتي پس از پيروزي انقلاب بود.
به هر ترتيب همان روز هم وقتي ازملاقات او- كه در قامت مرجع تقليدي جامع الشرايط ظاهر گشته بود- با شاه يا عامل سيا حرفي به ميان مي آمد، تكذيب كه سهل است، تكفير را هم به مدد مي گرفتند، تا از اين مخمصه رهايي يابند. تعجب نكنيد، اما در آن روز هم سخن از ماجراي پول هاي سرازيرشده ازسوي سرويس هاي بيگانه فراوان بود و وقتي هم از جاسوسي نزديكانش براي خارجي ها به او خبر مي دادند، جز انكار حاصل ديگري نداشت...
روزها را اما گويي عهدي نانوشته با خويش است، كه با گذرشان هيچ حقيقتي را درنهان باقي نگذارند و اين است قدرت تاريخ و همان چيزي كه عده اي «امروز» بايد از آن درهراس باشند. باورش اما امروز كه اسناد بسياري از آن دوران به دست آمده ساده است؛ ولي بايد پذيرفت قربان صدقه شاه رفتن، توسط روحاني به ظاهر برجسته اي كه عنوان «آيت الله» را با خود يدك مي كشيد، به سختي قابل پذيرش بود براي تاريخ البته اثبات اين موضوع زحمتي نداشت و از همين رو متن نامه آيت الله! را پس از سوءقصد ناموفق به شاه اين گونه برملا كرد: «استماع خبر سوءقصد نسبت به ذات همايوني موجبات نگراني و ناراحتي شديد داعي را فراهم كرده است [....] از خداوند متعال خواستاريم كه پادشاه اسلام را از جميع عوارض و گزندها در حفظ و حمايت خود نگهداري فرمايد/ 27/1/.44»
به راستي «سيدكاظم شريعتمداري» كه ظاهراً عمري را در مسير كسب علوم ديني سپري كرده بود، از چه رو به اين وضعيت افتاد كه اسدالله اعلم در وصفش نوشت:
«پس از سركوب ملاها] درسال42[ استمزاجي كردم تا ببينم كدام يك از آيت الله ها حاضر است تا حدودي با ما همكاري كند؟ درپاسخ همين آيت الله شريعتمداري پيشنهاد كرد علي الحساب معادل هشت هزار دلار به او بدهم و در آينده اگر خبري بود با من تماس خواهدگرفت.»
اين رويه وابستگي شريعتمداري آن چنان درميان درباريان معروف بود كه فردوست هم در خاطراتش نوشت:
« ]محمدجعفر[ بهبهانيان، معاون دربار كه امور مالي هم در اختيارش بود و هركجا مي رفت مايه بركت بود، به كرات با چمدان دستي پر از پول براي ديدار شريعتمداري به قم رفت» او همچنين در جاي ديگر اشاره كرد «يك روز شريعتمداري به كاخ سعدآباد آمد و شخصا با شاه ديدار كرد.»
حاصل كلام آنكه به باور صاحبنظران، تحليل مسائل سياسي - اجتماعي، ارتباط تنگاتنگ و ارگانيكي با اطلاعات تاريخي تحليلگر دارد و اين مهم ضرورت مطالعه در خصوص رويدادهاي پيشيني را دوچندان خواهدكرد.
دراين ميان اما تشابه به نوع كنش شخصي همچون كاظم شريعتمداري، با وقايع امروز جامعه هم اشتياق افراد را در فهم چنين وقايعي افزون مي دارد. شايد از همين روست كه دفتر پژوهش هاي مؤسسه كيهان نيز مجلدات 35 و 36 از مجموعه نيمه پنهان را به همين امر اختصاص داده و با انتشار اثري دوجلدي تحت عنوان «حزب خلق مسلمان ايران، از ظهور تا سقوط» به قلم اصغر حيدري، تبيين قابل توجهي از حضور كاظم شريعتمداري و حزب متبوعش درفضاي سياسي - اجتماعي ايران به عمل آورده است. تعجب نكنيد، بله او هم پس از پيروزي انقلاب و ناكامي در همراهي اش با شاه و براي تداوم حضور خود در جامعه به كار حزبي روي آورد و به تاسيس حزب خلق مسلمان ايران اقدام كرد.
همچنان كه در كتاب يادشده خواهيد خواند؛ حجت الاسلام دعاگو در خاطرات خود درخصوص انگيزه تاسيس اين حزب عنوان مي كند:
«تصور شريعتمداري اين بود كه حزب جمهوري اسلامي، تشكيلات اختصاصي حضرت امام است و در برابر آن، حزب جمهوري خلق مسلمان را تشكيل داد»
گفتني است جلد دوم اين كتاب كه دي ماه سال جاري به چاپ رسيده، به طور مبسوط و در فصل اولش، عملكرد اين حزب را به تبيين و ارزيابي نشسته است. آن گونه كه از اسناد ارائه شده در كتاب مذكور برمي آيد، از موارد بسيار خطرناك فتنه حزب خلق مسلمان، همكاري با گروههايي همچون حزب دموكرات، حزب كومله كردستان،
فدائيان خلق و مجاهدين خلق بود و شايد خطرناك ترين بخش اين فتنه، مقدمه سازي جهت ورود شاهپور بختيار به تبريز و اعلام «حكومت ايران آزاد»، همراه با خونريزي گسترده و اشغال تمام كشور به كمك آمريكا بوده است.
فصل دوم اين كتاب هم به روند انحلال حزب خلق مسلمان پرداخته و در ادامه فصل سوم آن، وضعيت شريعتمداري پس از انحلال حزب را بازبيني نموده است.
شايد تكان دهنده ترين بخش از فصل سوم، موضوع ارتباط و همكاري كاظم شريعتمداري با عوامل كودتاي نوژه و همچنين قطب زاده باشد.
براساس اعترافات برخي دست اندركاران كودتاي نوژه كه دراين اثر خواهيد خواند، سيدكاظم شريعتمداري در جريان اين كودتا قرارگرفته و او آمادگي خود را براي همكاري و تاييد عمليات كودتا كه در صورت موفقيت منجر به شهادت حضرت امام و جمع بسياري از مردم بي گناه مي شود، اعلام كرده بود.
طي اعترافات صريح قطب زاده هم كه در صدد بود طي كودتايي به انفجار بيت امام اقدام كند، اين بار نيز از اطلاع و هماهنگي شريعتمداري پرده برداشته شد.
از ويژگي هاي قابل توجه جلد اول اين اثر اما فصلي جالب تحت عنوان «نگاهي به روابط حزب با آمريكا» است كه براساس اسناد لانه جاسوسي از ارتباطات تنگاتنگ اعضاي اين حزب و شخص شريعتمداري با واسطه هاي سرويس هاي اطلاعاتي آمريكا پرده برمي دارد. به اين نمونه توجه كنيد:
«سري، از وزارت امور خارجه، واشنگتن به تمام پست هاي ديپلماتيك اروپايي، خاور نزديك و آسياي جنوبي، 27/دي/57: به سفارت گفته شده است كه آيت الله شريعتمداري خواهان حمايت بدون سروصداي ايالات متحده براي يك رقابت مذهبي ميانه روانه با]امام[ خميني است.»
برابر سند ديگري كه در اين كتاب خواهيد ديد، شريعتمداري دريافت مبلغ پنج ميليون دلار ازسفارت آمريكا را كافي ندانسته و خواستار مبالغ بيشتري مي شود.
البته نبايد از نظر دور داشت كه آنچه به اين اثر دوجلدي جلوه خاص بخشيده، تدوين مطالب و ارائه نظريات بر پايه حجم بالايي از مدارك تاريخي است كه اصل كليه اين اسناد و به اضافه تصاوير بسياري، در ضميمه هريك از مجلدات به چاپ رسيده تا ازاين رهگذر، مسير تحقيق براي پژوهشگران اين عرصه هموار گردد.
به هر روي عاقبت امر چنين فردي كه خويش را عالمي ديني معرفي مي كرد، در اين آشفته بازار تاريخ و همچنين جزئيات بيشتري از روند او سقوط در اين سراشيبي تند اما نيازمند مطالعه اين اثر پژوهشي است.

 



درگيري گارد و همافران انقلابي

¤ با حمله مأموران گارد به پادگان نيروي هوايي تهران، جنگ خياباني آغاز شد. به گفته همافران، وقتي كه راديو اعلام كرد فيلم ورود امام خميني بعد از اخبار تلويزيون نمايش داده خواهد شد، آنها در سالن پادگان اجتماع كردند. با ظاهر شدن تصوير حضرت امام بر صفحه تلويزيون، طنين صلوات سالن را پر كرد و در اين هنگام، افراد گارد به سوي آنها تيراندازي كردند و درگيري آغاز شد.
¤ مردم ساكن در اطراف خوابگاه همافران، هنگامي كه از حمله نيروي گارد به همافران آگاه شدند، اهالي خيابان هاي اطراف را نيز با خبر كردند و طولي نكشيد كه جمعيت انبوهي در كنار ديوار خوابگاه گرد آمدند كه با فرياد الله اكبر از همافران حمايت مي كردند.
¤ اجتماع مردم در كنار خوابگاه همافران نيروي هوايي كه از ساعت ده شب آغاز شده بود همچنان ادامه يافت. ترس مردم اين بود كه در صورت پراكنده شدن، نيروهاي گارد، مجددا به همافران حمله كنند، لذا از دفتر حضرت امام كسب تكليف كردند و دفتر امام توصيه كردند كه پراكنده نشويد.
¤ مردم در كنار خوابگاه نيروي هوايي همچنان شعار مي دادند و خود را با آتش لاستيك هاي فرسوده گرم مي كردند كه در ساعت 5/3 بعد از نيمه شب مأموران حكومت نظامي با خودروهاي نظامي و در حاليكه از دور با شليك رگبار مسلسل ها به طرف هوا در صدد ترساندن مردم بودند، به اجتماع مردم حمله كردند. در اين هنگام مردم به كوچه هاي اطراف پناه بردند اما مأمورين توانستند يكصد و پنجاه و دو نفر را دستگير و به محل استقرار حكومت نظامي در كلانتري تهران منتقل كنند. در بين دستگير شدگان دو روحاني نيز حضور داشتند. (ظاهرا اولين كلانتري ساقط شده در جريان هجوم مردم همين كلانتري بود.)

 



پيروزي انقلاب اسلامي تخريب پايگاه سياسي - نظامي صهيونيسم در ايران

مجيد زادبود
دستگاه مرموز سياسي، اقتصادي و جاسوسي صهيونيسم با نفوذ و رخنه در بدنه سياسي حكومت پهلوي، خصوصاً در دستگاه تصميم گيري و ديپلماسي اين رژيم، ايران را به پايگاه سياسي و نظامي صهيونيسم بين الملل و حامي دولت جعلي صهيونيستي در منطقه تبديل كرد.
پيروزي انقلاب اسلامي به رهبري حضرت امام، علاوه بر اينكه با برچيدن سلطنت جور و ستم پهلوي، ايران را از زير يوغ سردمداران صهيونيسم خارج نمود؛ با فراگيرسازي مسئله فلسطين و برجسته سازي خوي اشغالگري رژيم جعلي صهيونيستي، موجوديت جعلي اسرائيل و آرمان هاي صهيونيسم را مورد ترديد و تشكيك قرار داد، به طوري كه همگاني سازي مبارزه عليه اسرائيل در جهان اسلام مهمترين پيامد آن بود، لذا در اين گزارش تلاش شده تا با بررسي روابط شاه و رژيم جعلي صهيونيستي، موقعيت جهاني و منطقه اي اسرائيل در قبل و بعد از پيروزي انقلاب اسلامي مورد بررسي و تحليل قرار گيرد.
رژيم پهلوي، پايگاه سياسي و نظامي صهيونيسم
راهبرد خزنده و رازآلود صهيونيست ها در ايران، از جمله اسرار ناگفته و پنهان تاريخ معاصر است. حضور ايادي صهيونيسم در رأس دستگاه سلطنت و مراكز مهم تصميم گيري و سياستگذاري، ايران عصر پهلوي را به پايگاه سياسي و استراتژيك براي صهيونيست ها در سطح جهان تبديل كرده بود.
در مدت 37 سال سلطنت جور و ستم محمدرضا، سراسر كشور جولانگاه محافل و مأموران «يهودي - ماسوني» گرديد، به طوري كه «سازمان فراماسونري» كه يكي از بخش هاي اساسي پيكره صهيونيسم جهاني به شمار مي رود، با نفوذ و گسترش فعاليت هاي تشكيلاتي خود در ايران، حلقه هاي وابستگي سلطنت ايران را به صهيونيسم جهاني محكم تر مي كرد. جالب توجه است كه اكثر كساني كه در دوران سلطنت جور و ستم پهلوي به عنوان نخست وزير انتخاب مي شدند يا از استادان و اعضاي بلند پايه، لژي هاي فراماسونري صهيونيسم بودند و يا از دست نشاندگان و مأموران صهيونيست؛ به عنوان مثال «اميرعباس هويدا» از نخست وزيران معروف دوران سلطنت محمدرضا پهلوي از اين دست به شمار مي رفت. در دوران نخست وزيري«هويدا» پيوندهاي نهان و عيان دربار ستمگر پهلوي با محافل قدرتمند و چپاولگر صهيونيسم جهاني به مستحكم ترين شكل خود رسيد.
در ادامه امتيازات و مولفه هاي اساسي روابط رژيم صهيونيستي و حكومت پهلوي مورد بررسي و تحليل قرار مي گيرد.
شناسايي دو فاكتور شاه؛ تثبيت جهاني اسرائيل
در دوران پيش از كودتاي 28 مرداد و دوران پس از آن، رژيم منحوس پهلوي، رويكردي يكسان و تعريف شده در قبال مسئله فلسطين از خود نشان نداده است. به طوري كه اين سياست دو پهلو در موضوع شناسايي رژيم صهيونيستي در دوران نخست وزيري ساعد در اسفندماه 1328 (مارس 1950) تا اعلام قطع رابطه با اسرائيل در دوره دكتر مصدق و در جريان نهضت ملي شدن نفت به خوبي قابل مشاهده است.
موضوع شناسايي رژيم صهيونيستي از سوي شاه در جريان اولين سفر شاه به ايالات متحده آمريكا در 26 آبان 1328، آغاز شد؛ به طوري كه در طول اقامت 48 روزه شاه كه با هدف جلب كمك هاي مالي و اقتصادي ايالات متحده انجام مي شد، محمدرضا پهلوي و مقامات همراه وي ملاقات هاي پي درپي اي با سرمايه داران صهيونيست و محافل و لابي هاي صهيونيستي آمريكا داشتند كه اين امر مسئله شناسايي رژيم صهيونيستي را در دستور كار سلطنت پهلوي قرار داد.
بعد از به رسميت شناختن رژيم صهيونيستي توسط تركيه به عنوان اولين كشور اسلامي، شناسايي دو فاكتوي شاه، دولت جعلي صهيونيستي را در فضاي جنگ اعراب و اسرائيل و تحولات ناشي از دوقطبي شدن نظام بين المللي بيش از پيش تثبيت و تحكيم مي كرد.
نمايندگي هاي سياسي ايران، بازوان اطلاعاتي اسرائيل
در راستاي روابط سياسي و ديپلماتيك شاه و رژيم صهيونيستي، سران صهيونيستي با استفاده از نفوذ سرويس اطلاعاتي خود (موساد) در بدنه سياسي رژيم پهلوي و به بهانه ضعيف خواندن نمايندگي هاي خارجي ايران، تلاش كردند تا با نفوذ در اين بخش مهم از نظام سياسي شاه، از طريق تحت پوشش قرار دادن نمايندگي ديپلماتيك ايران در ديگر كشورهاي جهان، اهداف، برنامه ها و تبليغات جهاني مورد نظر خود را پيگيري نمايند، به طوري كه فعاليت هاي سري و جاسوسي صهيونيستي در سايه نمايندگي هاي سياسي ايران، توانست مقاصد سياسي، نظامي و اطلاعاتي خود را دنبال نمايد. براي مثال نفوذ موساد در نمايندگي سياسي ايران، زمنيه جمع آوري اطلاعات درباره تحركات قومي گرايانه اعراب و كمونيسم منطقه اي را در خاورميانه فراهم آورد.
شاه پايه گذار روند سازش اعراب - اسرائيل
پس از جنگ «يوم كيپور»در 1973، رژيم صهيونيستي به شدت نسبت به برقراري ارتباط با مصر با عنوان قدرت جهان عرب در جهت خروج از معادله امنيتي خاورميانه احساس نياز مي كرد. در اين راستا »زامير« رئيس وقت موساد با نصيري رئيس ساواك در تهران ملاقات و مذاكره كردند و پس از اشاره به زمينه هاي همكاري و توافقات ميان شاه و رژيم صهيونيستي و ابراز نگراني از مواضع شوروي در ميان عرب، وي تقاضا كرد تا ايران براي ديدار ميان مصري ها و صهيونيست ها، وساطت كند و شخص محمدرضا پهلوي به عنوان دوست واقعي رژيم صهيونيستي! پيام آن رژيم را به انور سادات رئيس جمهور مصر ابلاغ كند.
رژيم شاه هم، جهت ملاقات انور سادات و بيكن سادات نخست وزير وقت دولت جعلي صهيونيستي در ابعاد مختلف سرمايه گذاري كلان كرد. به طوري كه وام هاي كلان ايران به مصر محصول اين وساطت ها بود. سرانجام سادات در اواخر آبان 1356 سفر ننگين خود را به بيت المقدس به مرحله اجرا درآورد.
با ميانجيگري شاه در پروژه سازش اعراب و رژيم غاصب و خروج رژيم صهيونيستي از انزواي سياسي در محيط پيراموني خود، سيطره سرطاني رژيم جعلي صهيونيستي در منطقه خاورميانه و قلب جهان اسلام بيش از پيش گسترده شد.
بازار داخلي ايران و رشد و شكوفايي اقتصاد رژيم صهيونيستي
سابقه روابط تجاري بين بازرگانان يهودي و ايراني به قبل از شناسايي رژيم جعلي صهيونيستي از سوي دولت پهلوي باز مي گردد. بازرگانان كه از طريق فروش كالا سود سرشاري كسب مي نمودند، با فشار و نفوذ خود به دولت ايران، نقش تعيين كننده اي در ايجاد روابط اقتصادي ايران و رژيم صهيونيستي ايفا نمودند. با شناسايي و عادي شدن روابط شاه با رژيم جعلي صهيونيستي روابط اقتصادي ايران و رژيم صهيونيستي بعد تازه اي يافت. در اين راستا نگاهي به جدول ميزان بازرگاني خارجي ايران به رژيم صهيونيستي ما را با اين واقعيت آشنا مي سازد كه بين صادرات ايران به رژيم صهيونيستي نسبت به واردات كالا از ايران فاصله بسياري وجود دارد. طبق آمار رسمي منتشره از سوي رژيم جعلي صهيونيستي، صادرات اين رژيم به ايران طي سال 1976 متجاوز از 92 ميليون دلار و واردات از ايران طي همان مدت فقط 4/4 ميليون دلار بوده است.
به طور كل در روابط اقتصادي رژيم صهيونيستي با ايران كه بيش از پيش ايران را به عنوان يك بازار مطمئن و پر سود كالاي رژيم صهيونيستي تبديل كرده بود، اقتصاد رژيم صهيونيستي در سطح منطقه اي و جهاني توسعه و رشد قابل ملاحظه پيدا كرده بود.
نفت ايران، بهبود موقعيت بين المللي رژيم صهيونيستي
نفت ايران براي رژيم جعلي صهيونيستي جنبه حياتي داشت، بنابراين رهبران اين كشور تمام تلاش خود را براي جريان عادي و مطمئن آن به كار بستند. در دوران سلطنت جور و ستم محمدرضا پهلوي، گفت وگوهاي پنهاني رژيم جعلي صهيونيستي بر سر نفت از همين سال ها آغاز شد و در جريان آن، ايران با فروش نفت موافقت كرد. با بسته شدن كانال سوئز توسط جمال عبدالناصر در سال 1335، همكاري نفتي ايران و رژيم جعلي صهيونيستي افزايش يافت. بسته شدن كانال سوئز و در نتيجه آن طولاني شدن سير تردد كشتي هاي نفتي و تجاري، از دماغه اميدنيك در جنوب آفريقا سبب گرديد كه صهيونيست ها طرحي را ارائه كنند كه به واسطه آن نفت كش ها وارد «بندر ايلات» در خليج عقبه شوند و نفتي دريافتي از ايران به وسيله يك خط لوله جديد 42 اينچي به بندر اشكلون واقع در ساحل درياي مديترانه انتقال يابد و از آنجا به وسيله كشتي هاي نفت كش به اروپا حمل گردد. از بندر ايلات و خط لوله ايلات - اشكلون (كه مخارج آن را دولت ايران پرداخت كرده بود) نفت ايران را به اروپا انتقال مي داد، اين مسئله سبب شد تا موقعيت جهاني رژيم جعلي صهيونيستي به عنوان يك ميان راه بين المللي، تقويت مي كرد.
همانندسازي تمدن ايراني و يهودي، بسترساز آرمان هاي جعلي صهيونيسم
صهيونيسم بين الملل با گذاشتن لكه جعلي خود در قلب جهان اسلام و منطقه استراتژيك خاورميانه، براي ترغيب جوانان يهودي براي اعزام به فلسطين اشغالي، احتياج به فرهنگ سازي و تمدن سازي داشتند كه از اين جهت همانندسازي با تمدن كهن ايراني بسيار راهگشا بود. در اين راستا صهيونيست ها با در نظر گرفتن باستانگرايي شاهنشاهي اين الگو را جلوه گر ساختند كه همانند كوروش، شاه ايران بايد نجات دهنده و حامي قوم ستمديده يهود باشد در نتيجه همانندسازي تمدن ايراني و يهودي براي مشروعيت بخش آرماني و فرهنگي دولت جعلي صهيونيستي بسيار كارآمد بود.
انقلاب اسلامي و شمارش معكوس سقوط صهيونيسم
قبل از پيروزي انقلاب اسلامي، حضرت امام خميني (ره) بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران، صهيونيست ها، يهوديان سياسي و نمايندگان و عاملان استعمار جهاني را غاصب جنايتكار معرفي كرده و مبارزه با اين رژيم اشغالگر را تا آزادي سرزمين هاي مسلمانان و رهايي قدس شريف و مسجدالاقصي از چنگال صهيونيست ها را لازم
مي دانست به طوري كه حضرت امام (ره) در پاييز سال 1352 مقارن با جنگ اكتبر 1973، طي پيامي خطاب به سران دولت هاي اسلامي نوشتند: »... برعموم دولت هاي ممالك اسلامي و خصوصاً دول عربي لازم است كه با توكل بر خداي متعال و تكيه بر قدرت لايزال، همه قوا و نيروي خويش را بسيج ساخته و به ياري مردان فداكاري كه در خط اول جبهه، چشم اميد به ملت اسلام دوخته اند، بشتابند... سران كشورهاي اسلامي بايد توجه داشته باشند كه اين جرثومه فساد را كه در قلب كشورهاي اسلامي
گماشته اند، تنها براي سركوب ملت عرب نيست، بلكه خطر و ضرر آن متوجه همه خاورميانه است.»
پس از پيروزي انقلاب اسلامي، امام نگرش طردجويانه اي نسبت به رژيم جعلي صهيونيستي اقامه داشتند، به طوري كه به اين رژيم جعلي عنوان «غده سرطاني منطقه» داده اند و همچنين براي همگاني و سراسري كردن مبارزه با صهيونيسم و تشكيل جبهه اي واحد در برابر رژيم جعلي صهيونيستي، قضيه فلسطين را يك قضيه اسلامي و نه عربي خواندند. در اين راستا، امام خميني جهت جاوداني شدن مسئله قدس و فلسطين، آخرين جمعه ماه مبارك رمضان را به عنوان «روز جهاني قدس» اعلام نمودند و فلسطين را «پاره تن اسلام» خواندند.
انقلاب اسلامي با تكيه بر منادي آن (امام خميني (ره)) كه دفاع و حمايت از مستضعفان و مسلمانان جهان را وظيفه نظام جمهوري اسلامي ايران مي خواند، فصل جديدي در مبارزه با صهيونيسم و دولت جعلي صهيونيستي در جهان اسلام و حوزه بين الملل به شرح ذيل آغاز كرد.
مرزبندي بين جهان اسلام و رژيم صهيونيستي
از جمله آرمان هاي حكومت اسلامي كه توسط معمار الهي انقلاب اسلامي طراحي گرديد، زير سوال بردن مشروعيت رژيم جعلي صهيونيستي بود. انقلاب اسلامي با طرح اين ديدگاه كه قضيه فلسطين يك قضيه اسلامي است و نه صرفاً عربي و با قرار دادن فلسطين در كانون توجه جهان اسلام، براي اولين بار مرزبندي جديدي را ميان جهان اسلام و رژيم جعلي صهيونيستي ايجاد كرد. اين امر علاوه بر اينكه جبهه واحدي از امت اسلامي را در برابر دولت اشغالگر قدس تشكيل مي داد، بلكه ديوار محكمي كه سران صهيونيستي در وراي معاهده ننگين كمپ ديويد در سال 1979 براي خارج كردن خود از معادله امنيتي منطقه و همچنين خروج از انزواي سياسي كشيده بودند، به يكباره فرو مي ريخت.
فراگيرسازي مبارزه و افول ايده اسرائيل بزرگ
موج بيداري اسلامي كه در نتيجه پيروزي انقلاب اسلامي در جهان اسلام ايجاد شد، علاوه بر اينكه مبارزه با صهيونيسم را هدفمند و نظام مند كرد، سبب شد تا تمام برنامه هاي صهيونيسم در سيطره و تسلط بيشتر مناطق اسلامي، از جمله ايده اسرائيل بزرگ كه تصرف مناطق اسلامي را از نيل تا فرات در بر مي گرفت، به شكست بينجامد. در اين راستا مي توان به ظهور حركت مقاومت سراسري در فلسطين و لبنان عليه اشغالگري رژيم جعلي صهيونيستي اشاره داشت.
در كل مي توان گفت كه موج بيداري اسلامي حاصل از آرمان هاي انقلاب اسلامي، در مبارزه با اشغالگري رژيم صهيونيستي، ماشين جنگي صهيونيسم را در اشغال و چپاول بيشتر سرزمين هاي اسلامي در منطقه متوقف ساخت.
حساسيت زايي مسئله فلسطين و تشكيك در موجوديت رژيم صهيونيستي
با پيروزي انقلاب يك باره مسئله فلسطين و جنايت هاي ددمنشانه رژيم جعلي صهيونيستي در اشغال سرزمين ملت فلسطين در بورد جهاني قرار گرفت. پيام و ديدگاه انقلاب اسلامي كه ظلم و ستم صهيونيسم و مظلوميت ملت فلسطين را بيش از پيش برجسته مي كرد، حساسيت افكار عمومي جهان را بر رژيم صهيونيستي و مناقشه فلسطين افزايش داد، به طوري كه موجوديت جعلي رژيم صهيونيستي و آرمان هاي صهيونيسم از نگاه افكار عمومي و محافل سياسي جهان مورد تشكيك و ترديد قرار گرفت.
تخريب تلاش هاي مشروعيت ساز رژيم صهيونيستي
ديدگاه هاي انقلاب اسلامي در مبارزه با صهيونيسم و وجود جعلي غده سرطاني در منطقه و پيكره جهان اسلام، بسياري از ايده ها و طرح هاي سران صهيونيستي را كه در طول سال ها با برنامه ريزي هدفمند (از بعد نظامي گرفته تا بعد اقتصادي) دنبال مي شد كه پيامد اصلي آن مشروعيت سازي رژيم جعلي صهيونيستي در خاورميانه و روند سازش دول عربي سازشكار با اسرائيل بود، به يك باره بر باد
مي داد، به طوري كه به گفته «جيمي كارتر» رئيس جمهور اسبق ايالات متحده، انقلاب اسلامي، تمام نتايج مذاكرات «كمپ ديويد» را بر باد داد.
با اين روند بايد گفت كه پيروزي انقلاب اسلامي موقعيت و ماهيت دولت جعلي صهيونيستي در خاورميانه و تلاش هاي مذبوحانه سران صهيونيستي در
مشروعيت سازي بين المللي اين رژيم را مورد تشكيك قرار داد و به مخاطره انداخت.

 

(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14