رسول اكرم (ص)، بارز ترين عنصر مشترك بين شيعيان و اهل سنّت
آيت الله جوادي آملي طبق برخي از نقل ها كه معروف بين اماميّه است، 17 ربيع الأوّل مصادف با ميلاد مسعود خاتم انبياء (ص) و همچنين وجود مبارك امام صادق (ع) است و جزء بهترين اعياد جهان اسلام است. آنچه كه مي توان از بيانات اين خاندان استفاده كرد، بايد معرّف همين خاندان باشد. وجود مبارك رسول گرامي (ص) را خداي سبحان در قرآن معرفي كرده، خود آن حضرت خودش را معرفي كرده، و وجود مبارك امير مؤمنان (ع) هم آن حضرت را معرفي كرده. صاحب علم لدني دانستن رسول اكرم (ص) از سوي قرآن كريم در قرآن كريم، ذات أقدس له رسول اكرم را به عنوان صاحب علم لدنّي معرفي كرده. اين بحث براي همه ما حوزويان و عزيزاني كه در حوزه پر بركت كامياران با تلاش و كوشش معلّمان و روحانيون بزرگوار آن منطقه تلاش مي كنند، مي تواند نافع باشد. خداي سبحان، رسول گرامي را به عنوان صاحب علم لدني معرفي كرده است؛ اين براي همه ما آموزنده است. مستحضريد كه علم را معمولاً به لحاظ موضوع و محمول و مسأله و مبادي تقسيم مي كنند. يكي علم حكمت است، ديگري كلام است، ديگري فقه است، ديگري اصول است و همچنين تقسيمات ديگر.گاهي علم را به لحاظ معلّم تقسيم مي كنند، كه اين علم را اين شخص پيش كي ياد گرفت. البتّه همه علوم از ذات أقدس له است؛ نه تنها بر اساس ما ب كم م ن ن عمه فم ن الله (1) هر نعمتي كه هست از خداست؛ بلكه درباره علم بالخصوص ذات أقدس له فرمود: علّم النسان ما لم يعلم (2). فرمود: خداي سبحان بشر را آموخت، علم به او ياد داد. فراگيري ساده ترين تا پيچيده ترين مسائل علمي از ناحيه خداي سبحان در مسائل ساده و پيچيده، همه را ذات أقدس له به خود ا سناد مي دهد. در سوره مباركه نحل فرمود: و الله اخرجكم م ن بطون امّهات كم لا تعلمون ش يئاً (3). شما در زاد روز ميلادتان چيزي نمي دانستيد، و خداي سبحان چشم و گوش و دل به شما داد كه مجاري ادراكند تا ياد بگيريد. بعد فرمود: اين مسائل ابتدائي را كه شما در اسناد و قباله هايتان مي نويسيد، اينها را هم ما به شما آموختيم:و ليكتب ب ينكم كات أ ب العدل كما علّمه الله(4). حكم را خدا ياد داد، تنظيم سند را هم خدا ياد داد. اين حيوان هاي شكاري را كه كسي تعليم مي دهد، خواه مرغ دست آموز را كه پرواز كردن و صيد كردن و بازگشت را به او ياد مي دهند، يا كلب معلّم را كه شكار كردن ياد مي دهند؛ تعليم حيوانات شكاري را خدا فرمود: ما به شما گفتيم چه جوري اين حيوانات را دست آموز كنيد كه: تعلّ مونهنّ م مّا علّمكم الله(5) اين را در اوائل سوره مباركه مائده فرمود، آن را در اواخر سوره مباركه بقره فرمود. فرمود: ما به شما ياد داديم كه چگونه اين حيوانات را دست آموز بكنيد. هيچ چيز از خود انسان نيست ! استناد همه كمالات به خداي سبحان اين نكره در سياق نفي كه مي گويند مفيد عموم است، يكي از موارد روشنش در همين سوره مباركه نحل است. فرمود: و الله اخرجكم م ن بطون امّهات كم لا تعلمون ش يئاً. بعد در پايان سوره مباركه بقره فرمود: در تنظيم اسناد، در قباله ها، توافق نامه ها، قولنامه ها ب العدل بنويسيد: كما علّمهم الله؛ هم حكم را، هم اصل تنظيم را. در مسأله تربيت و تعليم حيوانات دست آموز هم فرمود: آنچه را كه شما به اين حيوانات دست آموز ياد داديد، اينها صيد كردند؛ براي شما حلال است: فكلوا م مّا امسكن.وقتي تعليم حيوان شكاري مسبوق به تعليم الهي است، وقتي تدوين يك قولنامه مسبوق به تعليم الهي است؛پس معارف علمي وزين به طريق اولي ازاوست. تفاوت علم » لدنّي » و » غير لدنّي » بنابراين تمام علوم ما از ناحيه خداي سبحان است، اين حرفي درآن نيست. امّا آنچه كه در اين شب هاي پر بركت مطرح است، آن است كه ما يك معلّم خوبي داشته باشيم كه از او بهتر در عالم نيست، و راه هم هست. آن تقسيم اين است كه علم يا ( لدنّي ) است، يا ( غير لدنّي ). اين علم لدنّي نظير حكمت و فقه و اصول نيست كه به لحاظ موضوع و محمول و مسأله و مبادي و مباني تقسيم بشود. اگر اين علم را انسان » لدن »، يعني نزد، يعني پيش خدا ياد گرفت؛ اين علم مي شود لدنّي. اگر پيش استاد و حكيم و متكلّم و فقيه و فلان مرجع ياد گرفت، همين علم حوزوي و دانشگاهي است. اين علوم حوزوي و دانشگاهي گاهي با آدم هست، گاهي نيست؛ گاهي با سهو و خطا همراه است، گاهي هم ممكن است در اواخر عمر از انسان گرفته بشود كه: و م نكم من يردّ لي ارذل العمر ل كي لا يعلم م ن بعد ع لم ش يئاً (6). كم نبودند علماي حوزوي يا دانشمندان دانشگاهي كه در آخر عمر گفتند: ما هر چه خوانده ايم، همه از يادمان برفت ! آخرهاي عمر از خواندن يك سطر فارسي هم عاجز بودند !! اين هم در تاريخ خيلي ها نقل شده، هم خيلي ها را ديديم. همراهي علم با عمل صالح، شرط لازم فراگيري ( علم لدنّي ) پس خيلي به اين علوم حوزوي و دانشگاهي اعتمادي نيست؛ مگر اينكه انسان اين را با عمل صالح مخلوط كند، كم كم شرائطي را پيدا كند كه پيش خدا اين حرف ها را ياد بگيرد. خداي سبحان هم آماده است، فرمود: ا تّقوا الله و يعلّ مكم الله(7)، يا ا ن تتّقوا الله يجعل لكم فرقاناً (8). حالا لازم نيست كه انسان به آن مقام عالي برسد؛ چون مال انبياء و معصومين است و اينها حسابشان جداست وكسي طمع آن مقام ها را نخواهد داشت. امّا همين يك مختصري كه ما بلديم؛ اين مختصر را اگر پيش معلّم ياد بگيريم، اين مي ماند؛ و اين علم مي شود علم لدنّي. » لدن » يعني نزد؛ نه اينكه علم لدنّي يك علم ديگر است ! همين اسماي الهي، همين معارف الهي، همين تفسير را انسان يك وقتي پيش فلان مفسّر ياد مي گيرد، مي شود عالم حوزوي يا دانشگاهي. يك وقتي پيش (الله) ياد مي گيرد !! اهميّت ويژه » تقوا » در كنار بهره مندي از ( حواس ظاهري ) به منظور فراگيري علم براي اينكه انسان طلبه خوبي بشود در حوزه، يا دانشجوي خوبي باشد در دانشگاه، روي همان روال منطقي كه من فقد ح سّاً، فقد ع لماً؛ آن پيش مي رود. كه بايد چشم سالم داشته باشد، گوش سالم داشته باشد ، استعداد خوب داشته باشد؛ تا ياد بگيرد. اگر كسي چشم و گوش نداشت، علم حاصل از آن حواس را از دست مي دهد. اين حرفي بود كه از 3 ـ 4 هزار سال قبل تا الآن در حوزه هاي قبل السلام و بعد السلام بود و هست كه: من فقد ح سّاً، فقد ع لماً. امّا حرفي را كه وجود مبارك پيامبر آورد، حرف هاي نو؛ اين را مي گويند: » فناوري ». آن حرف هاي نوئي كه پيامبر آورد، اين است كه: من فقد تقويً، فقد فقد ع لماً. اگر كسي خداي ناكرده تقوائي را از دست داد، بايد بداند در همان مسير بي تقوائي به جائي نمي رسد؛ هر چه هم درس بخواند ! چون فرمود: ن تتّقوا الله يجعل لكم ... ، به صورت قضيه شرطيه است. يا سر از دادگاه ويژه در مي آورد، يا سر از اوين در مي آورد، يا سر از جاي ديگر!! فرمود: ن تتّقوا الله يجعل لكم فرقاناً. در خيلي از موارد است كه انسان نمي فهمد چه كار بايد بكند؛ راه چيست، وظيفه چيست. آن فرق بين حق و باطل براي او مقدور نيست. اين به صورت جمله شرطيّه هم هست؛ يعني اگر كسي خداي ناكرده بي تقوا بود، آن نور را ديگر ندارد. وقتي نور نداشت، اين علم فمشكل را حل نمي كند. انديشه بي انگيزه، كاري از آن ساخته نيست ! چو دزدي با چراغ آيد، گزيده تر برد كالا. پس من فقد تقويً، فقد ع لماً؛ اين حرف نوئي است ! اين در 4 هزار سال نبود. اين مسأله من فقد ح سّاً، فقد فقد ع لماً از زمان ارسطو تا حال بود؛ در كتاب هاي منطقي فراوان است. قبل از اسلام، حين ظهور اسلام، بعد از اسلام؛ در حوزه ها هم هست. اسلام در عين حال كه آن حرف را پذيرفت كه مجاري ادراكي بايد باشد، حواس بايد باشد، استعداد بايد باشد؛ امّا به اين،سامان داد. فرمود: اينها لاشه علم است؛ يك روحي بايد دراين لاشه مثل عيساي مسيح بدمي به نام » تقوا »، كه براي كي درس مي خواني، و براي چي درس مي خواني. اين كه شد، آنوقت انسان قدرت فرق بين حق و باطل پيدا مي كند. ضرورت حفظ » وحدت » ميان مسلمانان، با تكيه بر خطوط مشترك شما عزيزاني كه در حوزه علميه كامياران زندگي مي كنيد، در عين اينكه آن مسائل كلامي تان را حفظ مي كنيد، عقائدتان را حفظ مي كنيد؛ ( وحدت ) را هم فراموش نخواهيد كرد ! ما بيش از هر چيزي نيازمند به وحدتيم. مشكلات علمي را انسان مي تواند با تدوين كتاب هاي علمي حل كند. در هيچ جا، مخصوصاً در ايران اسلامي شما نمي يابيد كساني را كه نسبت به اهل بيت (عليهم السّلام) بي ارادت باشند ! حالا ممكن است آن مقامات خاص ولايت و امامت را درست ارزيابي نكرده باشند، امّا نسبت به اينها ارادتمندند. دوستي اينها را اجر رسالت پيغمبر مي دانند:قل لا اسئلكم عل يه اجراً لا المودّه ف ي القربي(9). اين را فخر رازي گفته، بسياري از بزرگان اهل سنّت گفته اند؛ اين را هم برادران اهل سنّت قبول كردند كه دوستي اهل بيت مزد رسالت پيامبر است. پس وقتي ما يك دوست مشتركي داريم؛ فرمايشات آنها، كلمات آنها، رهبري هاي آنها، هدايت هاي آنها براي همه ما ( مصباح اله دايه ) خواهد بود. بنابراين ضمن حفظ آن معارف كلامي، ما اين وحدتمان را هم حفظ مي كنيم. حريص بودن امير مؤمنان (ع) نسبت به حفظ وحدت ميان امت پيامبر (ص) چند تا بيان نوراني در نهج البلاغه هست كه وجود مبارك حضرت امير فرمود، در يكي از نامه ها نوشت؛ فرمود: در بين تمام امت اسلامي هيچ كسي مثل من علي به وحدت مسلمانها نمي انديشد و حريص تر نيست ! فرمود: لا تج د رجلاً احرص علي وحدت اين امت، م نّي(10). فرمود: از من حريص تر كه جامعه را يكسان نگه بدارد، نمي يابيد؛ اين در بيان نوراني حضرت در نهج البلاغه است. فرمود : بيش از همه و پيش از همه من داعي وحي دارم.حضرت اين رانسبت به ديگران كه او را قبول نداشتند مرقوم فرمود. اين نامه ها را حتماً در نهج البلاغه ملاحظه بفرمائيد. بعد در خطبه معروفي فرمود: ا لزموا السّواد الاعظم فنّ يد الله مع الجماعه (11)، فرمود: از جامعه جدا نشويد، اختلاف نيندازيد، اختلاف نكنيد، داعي اختلاف نداشته باشيد؛ ودر خطبه اي ديگر فرمود: بدانيد هيچ امتي با اختلاف به مقصد نمي رسد ! بعد يك بياني دارد كه به ما مي فهماند اين را حضرت از روي آن علم به سنّت الهي مي فرمايد، نه روي تجارب تاريخي.فرمود: نّ الله سبحانه و تعالي لم يعط احداً ب فرقه خيراً م مّن مضي و لا م مّن بق ي (12). فرمود: ذات أقدس له هيچ امتي را با تفرقه خير نداد. اگر دو نفر در يك روستا، يا در يك بخش، يا در يك شهر، يا در يك شهرستان، يا در يك استان، يا در يك كشور خداي ناكرده با هم اختلاف داشته باشند؛ هر دو از خير محرومند. فرمود: خداي سبحان هيچ كسي را در اثر اختلاف خير نداد؛ نه در گذشته، نه در آينده. گذشته را حالا ممكن است انسان بر اساس تجربه هاي تاريخي بيان كند، امّا آينده چه ؟! يعني سنّت الهي اين است. رسول اكرم (ص)، بارز ترين عنصر مشترك بين شيعيان و اهل سنّت بنابراين آن مسائل كلامي تان، آن بحث هاي عقلي تان؛ همه اش سر جايش محفوظ است.مباحثي مثل سقيفه كجا، غدير كجا؛ علي كجا، ديگري كجا ! حرف هاي علمي محترمانه اداء مي شود. هرگز كاري نكنيم كه خداي ناكرده تفرقه اي ايجاد بشود ! با اينكه ما معيارهاي فراواني براي وحدت داريم كه مصداق بارزش وجود مبارك رسول گرامي هست؛ وحدت قرآن هست، وحدت اسلام هست، وحدت نبوّت هست، محبّت اهل بيت هست، مودّت اهل بيت هست كه اجر رسالت است. چگونگي آموختن علم لدنّي با تكيه بر اوصاف رسول اكرم (ص) چند جمله اي هم مربوط به وجود مبارك رسول گرامي (ص) از زبان نوراني امير مؤمنان، علي بن أبيطالب (ع) عرض كنيم. وجود مبارك حضرت امير وقتي پيامبر را وصف مي كند؛ مي فرمايد: وجود مبارك پيامبر اين خصيصه ها را دارد؛ المجتبي ل خلائ ق ه (13). كه اگر ما هم به نوبه خود اين راهها را برويم، ما هم مي توانيم از علم لدنّي استفاده كنيم. امّا معناي اينكه ما علم لدنّي استفاده مي كنيم، اين نيست كه آنطوري كه آن بزرگان دارند داشته باشيم ! آنها دائماً درمحضر ذات أقدس له اند؛ ما در تمام مدّت عمر، يك لحظه. آنها علوم فراواني مي گيرند، ما ولو يك مطلب. در تمام مدّت عمر يك مطلب را هم ياد بگيريم، اين مي ماند براي ابد؛ اين هرگز فراموش نمي شود، هميشه چراغ است. ولو يك مطلب را در تمام مدت عمر بدانيم، اين هميشه حافظ ماست. ما تا علم لدنّي ياد نگيريم، به جائي نمي رسيم؛ يك. و علم لدنّي يعني پيش خدا رفتن؛ اين هم يك مطلب. دو جور انسان مي تواند پيش خدا درس بخواند؛ يكي اينكه خدا پيش آدم بيايد، يكي اينكه آدم برود پيش خدا. براي ما مقدور نيست برويم پيش خدا ! آن دنا فتدلّي(14) مي خواهد و كان قاب قوسين او ادني(15) مي خواهد و نّك لتلقّي القرآن م ن لدن حكيم عليم(16) مي خواهد و جان كندن مي خواهد؛ آن هم تازه بعد از افاضه ذات أقدس له. براي مابالا رفتن مقدور نيست ! چگونگي نيل به مقام ( ميهماني ) و ( ميزباني ) خداوند امّا خدا دو جور با بندگانش سخن مي كند، در دو مرحله بنده ها را به حضور مي پذيرد. يكي اينكه بنده ها بروند بالا؛ مثل انسانهاي معصوم، انبياء و ائمه (عليهم السّلام). يا نه، لطف خدا تنزّل كند برابر حديث نوراني امام سجاد (ع) كه در صحيفه فرمود: دان ف ي علوّ ه ، عال ف ي دنوّ ه (17). خدا در عين حال كه در مراحل بالا حضور و ظهور دارد، فيضش در مراحل داني هم حضور دارد. فرمود: اگر شما شرائط تقوا را داشته باشيد و داراي دل شكسته باشيد: أنا ع ند المنكس ره قلوبهم (18). پس ما يا مهمان خدائيم، اين مال انبياء و معصومين است؛ يا ميزبان خدائيم، اين مال ما هاست. « دل شكسته »، مهمان خانه خداي سبحان اگر كسي داراي دل شكسته بود، آنجا خدا حضور دارد. فرمود: أنا ع ند المنكس ره قلوبهم. دل غافل كه اهل شكستن نيست !! دل دنيا دوست كه اصلاً در اين فضا نيست ! آنجائي كه دل مي شكند، انسان از همه نا اميد مي شود، فقط به سمت خداي سبحان متوجه است؛ بايد بداند كه الآن موقع ميزباني اوست. فرصت خوبي است ، مهمان خوبي مي خواهد بيايد و آن فيض الهي است. البتّه آن مراحل عاليه ديگر نصيب انسان نمي شود. ولي بالأخره فيض خاص را انسان در كنار قلبش مي يابد. همان جا اگر يك مطلب هم نصيبش شد، اين تا آخر عمر آدم را حفظ مي كند. يا مهمان خدا شدن، يا ميزبان او شدن. اولياي الهي جامع هر دو كمالند؛ هم مهمانند، هم ميزبان. براي ما مهمان الهي شدن مقدور نيست، امّا ميزبان الهي شدن مقدور است؛ به شرط اينكه دل شكسته داشته باشيم. تفاوت « عالم رباني » با ( كاسب علم فروش ) دلي كه به دنبال زرق و برق است ودنبال نان و نام است و برايش مهم است كه نام ما را بردند، يا نام ما را نبردند، ما بالا نشستيم، يا ما پائين نشستيم، يا به ما بر خورد؛ اين به جائي نمي رسد ! اين آدم كاسب است، نه عالم رباني !! اين مثل سائر كسبه است؛ يكي نان مي فروشد، يكي گوشت مي فروشد، يكي پنير مي فروشد، يكي هم فقه و اصول و تفسير و كلام مي فروشد. اين به جائي نمي رسد ! اين كاسب است؛ حرف كاسب هم جامعه را زنده نمي كند ! شما مي خواهيد در دلهاي مردم اثر بگذاريد؛ مگر دل، نصيب هر حرفي مي شود ؟! اين آهوي وحشي مگر به سراغ كسي مي آيد ؟! اينجور نيست. او مي داند كه حرف كه را گوش بدهد. اگر ما ن شآء الله كاسب نبوديم، عالم رباني بوديم، جزء وارثان انبياء بوديم؛ يقيناً حرف ما در دلهاي ديگران اثر مي گذارد، چون از جاي طيّب و طاهر در آمده. اوصاف رسول اكرم (ص) در بيان حضرت امير (ع) وجود مبارك حضرت امير درباره پيامبر (ص) فرمود: المجتبي م ن خلائ ق ه. يعني در بين تمام مخلوق ها، خداي سبحان پيامبر را مجتبي كرد. » ا جتباء » از ج بايه است؛ ج بايه يعني برچين كردن. شما مي بينيد وقتي به يك ميوه فروشي رسيديد، چهارتا ميوه درشت كه هست، براي مهمان هايتان برچين مي كنيد. آن ميوه هاي شاداب شيرين درشت سالم را وقتي سوا كرديد، برچين كرديد؛ اين را مي گويند : ج بايه، اين حالت را مي گويند: ا جتباء. آن ميوه هاي برچين شده را مي گويند: « مجتبي ». در بين همه بشر، ذات أقدس له وجود مبارك پيامبر را برچين كرد. اينها ميوه درخت انسانيّت و باغ انسانيّت اند. فرمود: بوستان انسانيّت بالأخره بايد ميوه بدهد: و الله انبتكم م ن الأرض نباتاً (19). مي فرمايد: شما در بوستان الهي به دنيا آمديد، باغبانتان هم خداست.شما جزء درختاني هستيد كه خداي سبحان شما را غرس كرده، شما بايد ميوه بدهيد. همه اين درخت هائي كه ميوه مي دهند؛ در بين همه اين ميوه ها، وجود مبارك پيامبر برچين شده است. شرح حقائق الهي، سمت والاي رسول خدا (ص) و المعتام ل شرح حقائ ق ه (20). « ا عتاماً » يعني ا ختار ، «ا عتيم » يعني ا ختير. يعني ذات أقدس له در بين همه،پيامبر را اختيار كرده كه حقائق الهي را شرح بدهد براي مردم. حقيقت را هم گفتند نظير گوهر عمق درياست. بعضي ها سوار كشتي مي شوند، در دريا راه مي روند، تجارت مي كنند؛ اينها از گوهرهاي دريا با خبر نيستند؛ چون اين كشتي ها روي آب راه مي رود، نه در آب ! بعضي از كشتي ها تحت البحري است، در آب مي رود؛ امّا به آن عمق نمي رسد. اينها از ماهي هاي در دريا، از خيلي از بركات و كرامت هاي دريا با خبرند. بعضي ها مي روند عمق دريا، و آن گوهرها را در مي آورند. پس ما يك سفينه داريم، يك دريا داريم، يك گوهر داريم. احكام الهي نيز همين طور است! بعضي ها احكام الهي را سوار مي شوند، روي دريا حركت مي كنند؛ اينها فيض شان اين است كه از جهنّم نجات پيدا مي كنند، اهل سعادتند، بهشت مي روند؛ امّا اينكه آن معارف نصيبشان بشود، اينطور نيست. بعضي ها كشتي هايشان تحت البحري است؛ امّا اينكه به عمق بروند و گوهر بگيرند، نيست. امابعضي ها تحت البحري است و به عمق مي روند. تجلّي كرامات معقول در ساحت مقدّس نبوي (ص) فرمود: وجود مبارك رسول گرامي، المعتام ل شرح حقائ ق ه. چون اينچنين است، و المختص ب عقائ ل كرامت ه(21). اين كرامت هاي معقول و خيلي برجسته را مي گويند: » عقيله ». اين تاي عقيله تاي مبالغه است، تاي تأنيث نيست؛ هم حسين بن علي (ع) عقيله بني هاشم است، هم زينب كبري. اين تاي عقيله مثل تاي علامه است، نه تاي تأنيث ! هم وجود مبارك أبي عبدالله عقيله بني هاشم است، هم وجود مبارك زينب كبري؛ يعني اينها خيلي عاقلند. عقائل كرامت ها را ذات مقدّس رسول گرامي داراست. برتري وحي بر سائر علوم و المصطفي ل مكار م ر سالات ه(22)؛ آن رسالت ها، فرستادن ها، پيام آوري ها، پيك هاي ويژه خدا، هر كرامتي داشته باشد، وجود مبارك رسول گرامي جامع همه آنهاست. آنگاه معلوم مي شود كه وحي،سلطان علوم است، با علوم ديگر قابل قياس نيست، و انبياء و ائمه (عليهم السّلام) سلطان امّتند، امام امّتند، با امت قابل قياس نيستند؛ اين كه آن بزرگوار گفت: دوش در ا ستارگان غلغله افتاده بود كز سوي نيك اختران، اختر اسعد رسيد عقل در آن غلغله خواست كه پيدا شود كودك هم كودكست، گرچه به ابجد رسيد (23) اين است. مي گويد: وقتي وجود مبارك پيامبر به دنيا آمد، يك غلغله اي در آسمانها شد. ستاره ها به هم نزديك شدند، اوضاع دگرگون شد؛ چرا ؟ براي اينكه از آن نيك اختران، وجود مبارك رسول اكرم كه ( اختر اسعد ) است، رسيد. عقل هم در اين صحنه خواست خودش را نشان بدهد؛ اماعقل در اينجاها راه ندارد ! حالا اگر كودكي از شير خوارگي ترقّي كرد وابجد يادش دادند؛ بالأخره كودك است. اين كه ديگر معارف الهي را ياد نگرفته، تازه ابجد ياد گرفته ! عقل ولو عقل فارابي ها باشد، عقل بوعلي سينا ها باشد، مي فرمايد: اينها حداكثر يك ابجد بلد باشند. سرّ برتري وحي نسبت به سائر علوم و دانش هاي بشري مبادا كسي خداي ناكرده خيال بكند حكماء اينجور مي گويند، انبياء اينجور مي گويند !!بلكه انبياء مقابل ندارند، وحي، مقابل ندارد. وحي،سلطان علوم است، انبياء سلطان مردمند؛ ائمه، ائمه اند، امامند، سلطانند؛ ديگران همه رعيت اند ! حكمت و كلام، رعيت وحي است، فقه و اصول،رعيت وحي است. اين علوم عادي كه در حوزه و دانشگاه ياد مي گيرند، اينها رعيتند؛ آن علم لدنّي، سلطان علوم است. علم معصومين (ع) به حقائق عالم و شرح آن براي مردم هيچ كسي مثل پيغمبر و اولاد پيغمبر (عليهم السّلام) به حقائق عالم آشنا نيستند. وجود مبارك حضرت امير در نهج البلاغه فرمود: خدا پيغمبر را براي ( تفسير ) فرستاده. » تفسير » يك معناي ظاهري دارد كه مثلاً آيه را معنا كند، فلان جمله را معنا كند. آسمان را تفسير كند، زمين را تفسير كند، دريا را تفسير كند، انسان را تفسير كند؛ اين را مي گويند: ( شرح حقيقت ). در همان خطبه معروف، وقتي وجود مبارك پيامبر را معرفي مي كند، مي فرمايد: درود بر پيامبري كه: المجتبي م ن خلائ ق ه، المعتام ل شرح حقائ ق ه، و المختص ب عقائ ل ك رامات ه، و المصطفي ل مكار م ر سالات ه (24). يعني خدا در بين همه، پيامبر را انتخاب كرده تا حقائق الهي را براي مردم شرح بكند. اين چيزهائي كه بشر مي فهمد اينهاعلوم ابتدائي است. كي مريض است، كي سالم است؛ يك دانشجو بعد از چند سال مي فهمد كه اين قلب سالم است يا مريض است. امّا يك مرضي است كه در حوزه نيست، در دانشگاه هم نيست؛ اين در مسجد و حسينيّه است وآن مرض روحي است. لزوم كشف امراض قلبي و درمان آنها فرمود: اگر كسي خداي ناكرده با داشتن همسر نسبت به نامحرم نگاه كرد، اين قلبش مريض است؛ در همين سوره مباركه احزاب به همسران پيامبر دستور داد كه: لا تخضعن ب القول فيطمع الّذ ي ف ي قلب ه مرض و قلن قولاً معروفاً (25). به زنها دستور داد: شما در موقع حرف زدن مواظب باشيد، و گرنه آن كسي كه قلبش مريض است، طمع مي كند. حالا اگر كسي در يك نامحرمي طمع كرد، اين قلب مريض است؛ آيااين را مي شود با طب فهميد ؟! اين يك مرض ديگر است، يك درمان ديگر است. اين مرض را كي مي فهمد ؟! اين را ما مي توانيم بفهميم كاملاً ومحال نيست. اين نظير غيب سماوات و أرض نيست كه مخصوص معصومين باشد ! آن كه مخصوص علي و اولاد علي است، فرمود: نّي ب طرق السّماء أعلم م نّي ب طرق الأرض (26). امّااينكه من خودم مريضم يا نه، از آن علوم نيست! اين را مي توانيم بفهميم. انسان چقدر غافل باشد كه از خودش هم بي خبر باشد !! اين اگر از اسرار عالم باشد، غيب باشد؛ بله، مخصوص آنهاست. امّا اين مربوط به خود ماست تأسّي به معصومين (ع)، بهترين عيدي مؤمنان بنابراين ما اين راه را مي توانيم طي بكنيم. بهترين عيدي ما اين است كه به ذات مقدّسش و ذات مقدّس امام صادق (ع) و به ائمه ديگراهل بيت (عليهم السّلام) تأسّي بكنيم. حالا اگر از اسرار ديگران بي خبريم، لازم نيست با خبر باشيم؛ ولي از اسرار خودمان لاأقل با خبر بشويم، كه سالميم يا نه، بد بو هستيم يا نه. اين را مي توانيم بفهميم. اگر ن شآء الله اين بوديم، عيدي مان را گرفتيم. سخنراني آيت الله جوادي آملي (مدظلّه العالي) در جلسه درس اخلاق به مناسبت سالروز ميلاد رسول اكرم (ص) و امام جعفر صادق (ع) در ديدار با طلاب كامياران، فضلاء و دانشجويان و اقشار مختلف مردم قم ؛ فروردين 1385 (1) نحل / 53 (2) علق / 5 (3) نحل / 78 (4) بقره / 282 ـ با تلخيص (5) مائده / 4 (6) نحل / 70 (7) بقره / 282 (8) انفال / 29 (9) شوري / 23 (10) اشاره به: نهج البلاغه / نامه 78 (11) نهج البلاغه / خ 127 (12) نهج البلاغه / خ 176 ـ انواع الظلم (13) نهج البلاغه / خ 178 ـ الله و رسوله (14) نجم / 8 (15) نجم / 9 (16) نمل / 6 (17) برداشت از: صحيفه سجاديه / دعاي 47 (18) منيه المريد / 123 (19) نوح / آيه 17 (22-21-20) نهج البلاغه / خ 178 ـ الله و رسوله (23) ديوان شمس تبريزي (24) نهج البلاغه / خ 178 (25) احزاب / 32 (26) نهج البلاغه / خ 189 ـ ( ع لم الوصي )
|