(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 16 اسفند 1388- شماره 19598
 

ايمان با بصيرت
آثار صله رحم
راهكارهاي شادي آفرين
بصيرت پيامبر(ص) دركلام وحي
انتخاب بهترين نمونه



ايمان با بصيرت

قال الامام علي (ع)عن رسول الله (ص): ان نور البصيره روح الحياه الذي لاينفع ايمان الا به مع اتباع كلمه الله و التصديق بها.
امام علي(ع) از رسول خدا (ص) فرمود: نور بصيرت، جان زندگي است و ايمان، سودي نمي بخشد، مگر با اين نور و با پيروي از كلمه خدا (كلمه توحيد) و تصديق آن. (1)

1-بحارالانوار، ج 03، ص 73

 



آثار صله رحم

داود رقي گفت خدمت حضرت صادق (ع) نشسته بودم به من ابتدا بدون سابقه فرمودند، اي داود عملهاي شما را روز پنجشنبه بر من عرضه داشتند و در بين آنچه از عمل تو بر من عرضه شد صله رحم تو را ديدم نسبت به پسرعمويت فلاني، از اين كار تو مسرور شدم و مي دانم اين پيوند خويشاوندي كه تو كردي زودتر اجل او رامي رساند و عمرش را تمام مي كند. داود گفت: من پسرعمويي داشتم بدسيرت و دشمن خاندان نبوت، شنيدم وضع زندگي او آشفته است و از نظر معيشت در سختي است. قبل از آنكه عازم مكه شوم مقداري از اموال را براي مخارج آنها فرستادم. (بحارالانوار، ج 16، ص 29)
و نيز ميسر از حضرت باقر يا صادق (عليهماالسلام) نقل كرده كه به من فرمود اي ميسرگمان مي كنم تو نسبت به خويشاوندانت صله رحم مي كني گفتم بلي فدايت شوم در بازار كار مي كردم وقتي كه كوچك بودم دو درهم مزد مي گرفتم يك درهم آن را به خاله ام و درهم ديگر را به عمه ام مي دادم. فرمود به خدا قسم دو مرتبه تاكنون اجل تو رسيده بود ولي به واسطه همين صله رحم و نيكي به خويشاوندان كه مي كردي تاخير افتاد.(1)

1-بحارالانوار، ج16، ص 39

 



راهكارهاي شادي آفرين

پرسش:
شادي و سرور يكي از نيازهاي حياتي انسان وجوامع بشري است. در اين رابطه چه راهكارهايي براي تحقق شادي و سرور، در فرد و جامعه وجود دارد؟
پاسخ:
شادي و سرور يكي از مهم ترين متغيرهاي موثر در شادابي و نشاط روحي و فيزيكي انسان است درباره اينكه چه عوامل و راهكارهايي موجبات شادي و سرور انسان را فراهم مي آورد ديدگاهها و نظرات متفاوت و ناهمگوني وجود دارد كه در اينجا ما به برخي از مهم ترين متغيرها و راهكارهاي شادي آفرين و سرورانگيز از ديدگاه آيات و روايات به نحو اجمال اشاره خواهيم كرد.
1- ايمان
قرآن مجيد رسيدن به اطمينان قلبي را منحصرا در ياد خدا مي داند، اين اطمينان اساس هر نوع شادي است پژوهش هاي روان شناسي غربي نيز نشان مي دهد كه افراد معتقد به خدا، جهان آخرت و تعاليم كتاب مقدس، شادتر و براي زندگي، پرانگيزه ترند. هم چنين افرادي كه به طور مرتب به معابد براي پرستش خداي واحد مي روند، شادتر از كساني هستند كه به دنبال كليسا نمي روند.
2. رضايت و تحمل
يكي از راه هاي مهم شادي، كنار آمدن با مشكلات و رضايت مندي از مقدرات الهي است. امام صادق(ع) مي فرمايد:
نشاط و شادي، در پرتو راضي بودن به رضاي خدا و يقين به دست مي آيد و اندوه و غم، در شك و ناخشنودي به مقدرات الهي حاصل مي شود.
(بحارالانوار، ج68، ص 159).
3. عبادت
يكي از اسباب شادي و نشاط، نماز و ارتباط و مناجات با خداست. افرادي كه به دعا و نماز مي پردازند، كمتر دچار نگراني و اندوه مي شوند. امام صادق(ع) به يكي از يارانش فرمود:
چه عاملي شما را مانع شده در وقتي كه غم و اندوه دنيوي برايتان ايجاد گرديد، وضو بگيرد و داخل مسجد شود و دو ركعت نماز بخواند و خداوند بزرگ را صدا بزند و از او كمك بخواهد!؟ آيا نشنيده اي كلام خدا را كه فرموده: از نماز و روزه كمك بگيريد. (همان: ج 66، ص 342)
كسي كه گناهي مرتكب شده و عذاب وجدان او را غمگين كرده، با توبه و استغفار، از احساس گناه رهايي مي يابد و نشاط اوليه را به دست مي آورد.
پيامبراكرم(ص) مي فرمايد:
كسي كه بسيار استغفار كند، خداوند او را از هر اندوهي، گشايشي و از هر تنگنايي، راه نجاتي مي بخشد. (نهج الفصاحه، ح 2941)
ذكر خدا، آرام بخش دل و نشاط دهنده روح است. امام صادق(ع) مي فرمايد:
اي سفيان! زماني كه چيزي تو را محزون ساخت «لا حول و لا قوه الابالله» زياد بگو؛ زيرا اين جمله، كليد شادي است. (بحارالانوار، ج 57، ص 201)
ادامه دارد

 



بصيرت پيامبر(ص) دركلام وحي

خليل منصوري
بصيرت و روشن بيني، نوعي علم و آگاهي خاص است كه ارتباط نزديك با ادراك حقايق از طريق دل و قلب دارد. از اين رو گاه از آن به روشن دلي نيز ياد مي شود. هر انساني به بصيرت دست نمي يابد و چنان كه قرآن بيان مي كند بيش تر مردم به هنگام مرگ و فرو افتادن لايه هاي ظاهري دنيا از پيش چشم دل است كه به بصيرت دست مي يابند كه اين بيش تري مردم نيز اصولا چشم دلشان به دوزخ و آتش سوزان آن روشن مي شود.بي گمان پيامبر اكرم(ص) به سبب برخورداري از تمامي اسماي الهي از جمله بصير و فعليت يابي همه كمالات وجودي دروي، مظهر تمام وكامل آنهاست.لذا مي توان گفت كه «خلق الله آدم علي صورته، خداوند آدم را بر صورت خويش آفريد» حضرت محمد(ص) همان صورت كمالي الهي است. بر اين اساس برخورداري وي از ضميري روشن و آگاه و بصيرتي تام وكامل، امري طبيعي است.
نويسنده دراين مطلب برآن است، اين وجه از وجوه كمالي و مظهريت اسماي الهي حضرت ختمي مرتبت را براساس آموزه هاي وحياني قرآن، تبيين نمايد. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
مظهريت تمام وكامل پيامبر(ص) از خدا
در برخي از روايات اين معنا مورد تاكيد است كه خداوند حضرت آدم (ع) را بر صورت خويش آفريده است. هرچند كه اين معنا گاه مي تواند امري باطل و تجسمي ناروا و تصوير و ترسيمي خرافي از خداوند سبحانه به دست دهد؛ اما مي تواند وجه وجيه و شايسته اي نيز بيابد و تصويري درست از واقعيت انسان بنماياند.
برخي از مخالفان شرايع الهي، بر اين نكته تاكيد مي كنند كه آدمي به ويژه شرايع الهي ابراهيمي، تصويري از خداي انساني خلق كرده اند. به اين معنا كه هر صفت كمالي را در خود يافته، به شكل اطلاقي و تمام و كمال آن را براي خداوند ساخته و هر آن چه ضد كمالي است از خداوند مخلوق ذهني خود حذف كرده اند. اين گونه است كه تصوير و ترسيم خدا در دين اسلام با تمامي شرايع و مذاهب آن، تصوير كمالي انسان است.
شايد اين معنا بسيار نزديك به حق باشد كه تصويري كه شرايع ابراهيمي از خداوند ارائه مي دهند، اين گونه است؛ زيرا از نظر پيامبران ابراهيمي، خداوند همه صفات كمالي خويش را در آدمي به وديعت گذاشته است. اين معنا در قرآن به صراحت و روشني بيان مي شود كه «و علم آدم الاسماء كلها؛ و خداوند به آدم همه اسماء الهي را تعليم داد.از آن جايي كه تعليم الهي به شكل آموزش صرف نبوده بلكه نوعي جعل و وضع بوده است، مراد آن خواهد بود كه همه صفات و اسماي كمالي الهي در انسان سرشته شده و مي تواند فعليت يابد. از اين رو انسان از اين قابليت برخوردار است تا با حركت عبودي در مسير آموزه هاي عقلاني و وحياني به شدني دست يابد كه او را در مقام فعليت اسماي الهي، درمقام خلافت الهي مي نشاند و انسان كامل همان خداي مجسم مي شود با اين تفاوت كه صفات خداوند ذاتي و عين ذات اوست و در آدمي عرضي است.براين اساس تصويري كه قرآن از حضرت محمد (ص) ارائه مي دهد، همان صورت الهي است. به اين معنا كه حضرت محمد (ص) به سبب فعليت بخشي به تمامي اسماي سرشته در ذات خود توانسته تا در مقام مظهريت كامل و تمام الهي در آيد و صورت مجسم خداوند گردد. بنابراين مي توان گفت كه حضرت محمد(ص) خداوند مجسم و صورت الهي كامل و تمام است.خداوند در آياتي چند تصوير كاملي از حضرت محمد(ص) ارائه مي دهد كه در مقام قاب قوسين او ادني (نجم، آيه 9) قرار مي گيرد. اين بدان معناست كه آن حضرت در مقام قرب و شدن هاي كمالي به جايگاهي رسيده است كه از نظر معنوي، منزلتي نزديك تر به خداوند از آن متصور نيست. براين اساس مي توان گفت كه آن حضرت صورت كامل الهي و مظهر تام و كامل خداوندي است.
نتيجه طبيعي چنين شدن كامل و تمام آن است كه وي از علم غيب تبعي برخوردار باشد، (جن آيات 26 و 27 و نيز آل عمران، آيه 179) چنان كه از ديگر صفات و اسماي ذاتي الهي به طور طبيعي برخوردار مي باشد، زيرا خليفه مي بايست در صفات و كمالات درحد مستخلف عنه باشد. بدين ترتيب او صاحب بصيرتي الهي است كه با تقرب الي الله به دست آورده است. لذا خداوند به پيامبر(ص) مي فرمايد كه به مردم اعلام كند: قل هذه سبيلي ادعو الي الله علي بصيره انا و من اتبعني؛ بگو: اين راه من است كه با بينايي به سوي خدا مي خوانم، من و هركه از من پيروي كند. (يوسف، آيه 108)
اين بصيرت و بينايي خاص پيامبر(ص) مي تواند راه درست را نشان دهد و مردم را از گمراهي ها برهاند. بنابراين بصيرت خاص وي موجب شده تا امكان بهره مندي از راه درست و راست براي آن حضرت(ص) و پيروانش فراهم آيد.
خداوند در آياتي چند از جمله آيه 05 سوره انعام و نيز 71 سوره هود درباره برخورداري پيامبر گرامي اسلام(ص) از بصيرت و روشن دلي و آگاهي خاص سخن به ميان مي آورد كه مي تواند از لايه هاي ظاهري گذشته و حقايق را در پس اين پرده هاي ضخيم دنيوي و زماني ببيند و دستگير و راهنماي مردم باشد.
اصولا علت اين كه آن حضرت(ص) و حتي ديگر پيامبران (ص، آيه 54) امكان اين را يافته اند تا به عنوان راهنماي انسانها از سوي خداوند انتخاب و معرفي شوند، برخورداري ايشان از بصيرت بوده است. از اين رو در آيه 108 سوره يوسف دعوت پيامبر(ص) را بر اساس اصول بصيرت مي داند و همين معنا را در آيات پيش گفته از جمله آيه 71 سوره هود براي حضرت موسي(ع) اثبات مي كند.
چيستي بصيرت
بصيرت خاص موجب مي شود تا شخص صاحب بصيرت، در مراتب عالي از ادراك و شهود قرار گيرد و در دام زمان و مكان و لحظه گرفتار نيايد بلكه آخر و پايان هر امري را ببيند و شهود نمايد. براين اساس علم بصيرتي، علم نوري و شهودي است كه فراتر از زمان و برتر از مكان و لحظه قرار مي گيرد.البته ناگفته نماند كه اين بصيرت همانند هر امر و صفت ديگري داراي مراتب تشكيكي و درجات متفاوت است. لذا همانند ايمان و علم داراي درجات است و آن چه در پيامبر(ص) گفته شده عالي ترين، كامل ترين و تمام ترين درجه از بصيرت ممكن براي هر موجودي غيراز خداوند مي باشد.كسي كه از بصيرت بهره مند است، داراي قوه اي در قلب مي شود كه حقايق هستي و امور را به نور قدس الهي روشن مي بيند و آن را ادراك و فهم مي كند. بنابراين به ملكوت هر چيزي راه مي يابد و از پايان و عاقبت هر امري آگاهي شهودي پيدا مي كند. (موسوعه كشاف اصطلاحات الفنون، ذيل بصيرت).
اين معرفت و شناختي كه به دست مي آورد از آن جايي كه شهودي است هيچ شك و ترديدي در آن راه نمي يابد و از علم قطعي صوري برهاني، بسيار قوي تر است، زيرا درعلم قطعي صوري برهاني نيز احتمال خطا و اشتباه و ترديد مي تواند راه يابد و دست كم آرامش دروني كامل ايجاد نمي كند ولي علم بصيرت، ادراكي شهودي است و به شخص اجازه مي دهد تا به آرامشي باور نكردني دست يابد و هرگز دچار ترديد نشود. (نگاه كنيد، ترتيب العين، ج1، ص 166ذيل واژه بصر)
كسي كه داراي عالي ترين مرتبه و درجه بصيرت است به آن چه دل و قلبش مي يابد چنان اطمينان دارد كه امر ظاهري ديدني به چشم ظاهر در برابر آن هيچ است.
راه دست يابي به بصيرت
همه انسان ها از اين ظرفيت و گنجايش برخوردارند كه به بصيرت و روشن دلي شهودي دست يابند. خداوند درآيه 8 سوره ق يكي از راه هاي دست يابي به اين توانمندي و قوت و قدرت را انابه به درگاه خداوندي مي داند، زيرا انابه نوعي بازگشت به سوي خداوند است كه به معناي بريدن از غير است. شخص با بريدن از غير و واگذاري و تفويض خود به خداوند، از چشم الهي به مسايل مي نگرد و چيزي از هستي بر او پوشيده نمي ماند.
اصولا عبادالرحمان كساني هستند كه به سبب پذيرش مطلق آموزه هاي عقلاني و عقلايي و حركت عبودي و اطاعتي از خداوند، داراي چشم بصيرت مي گردند و از روشن دلي سود مي برند. از اين رو خداوند در آيات 63 و 73 سوره فرقان از بصيرت عبادالرحمن سخن مي گويد كه در برابر آيات الهي خاضع هستند.
آيه 108 سوره يوسف به خوبي تبيين مي كند كه دسترسي به بصيرت براي پيروان واقعي حضرت محمد (ص) با پيروي از سيره و سنت آن حضرت (ص) به سادگي امكان پذير است.
همين معنا را خداوند به شكل ديگري در آيه 201 سوره اعراف بيان مي كند، زيرا در اين آيه تقواي الهي را عامل بيداردلي و بصيرت مردم مي شمارد. بي گمان تقواي الهي به شكل كامل و درست آن در اطاعت از راه پيامبر گرامي (ص) به دست مي آيد. مومنان به سبب همين اطاعت و تقواي مطرح شده از سوي عقل و شريعت محمدي (ص) مي توانند به مقام بصيرت و روشن دلي شهودي و آگاهي حضوري و فهم خاص دست يابند و فراتر از لحظه هاي تاريخي رخدادها به تحليل و تبيين و توصيه بپردازند. اين معنا را مي توان از آيات بسياري از جمله آيات 23 و 24سوره هود، آيات 16 و 19سوره رعد و 18 و 19سوره فاطر و 58 سوره غافر به دست آورد.
البته امور ديگري در اين كار مي تواند كمك كار آدمي باشد كه از جمله مي توان به تعقل و تأمل در آيات الهي و تدبر در نشانه هاي آفاقي و انفسي (ق، آيات 7 و 8 و سجده آيه 27) بهره مندي از معجزات ودلايل روشن و الهي (اسراء آيات 59 و 101 و 102) و قرآن (اعراف آيه 203) و ديگران آموزه هاي وحياني (قصص، آيه 23) اشاره كرد.
ژرف نگري و بصيرت پيامبر (ص)
زندگي پيامبر(ص) سرشار ازموارد و مصاديقي است كه نشان مي دهد كه آن حضرت(ص) تا چه اندازه از بصيرت الهي بهره مند بود. قرآن به عنوان معجزه بين و مبين الهي است. اصولا معجزات الهي به سبب آن كه چشم دل آدمي را روشن مي سازند و پرده ها را از برابر ديدگان ظاهربين فرو مي افكنند دركلام الهي به عنوان بصائر ياد مي شود. به اين معنا كه معجزات از جمله خروج ناقه از دل سنگ هاي خاراي كوه (اسراء، آيه 95) و يا عصاي موسي و تبديل آن به اژدها و مانند آن پرده هاي ظاهري قوانين مادي و دنيوي را فرو مي ريزد و حقيقتي را فراي قانون طبيعي به نمايش مي گذارد. از اين رو همه معجزات الهي به عنوان بصائر معرفي شده است. (انعام آيه 104) زيرا اين گونه لايه هاي زيرين حقايق آشكار مي شود و ملكوت هرچيزي هويدا مي گردد. قرآن به عنوان معجزه محمدي(ص) بسياري از حقايق هستي را آشكار كرده است كه امكان دانش و آگاهي از آن فراهم نبوده است.بنابراين پيامبر(ص) نه تنها خود اهل بصيرت بود بلكه به گونه اي عمل مي كرد تا اين بصيرت براي ديگران نيز حاصل شود. آيه 108 سوره يوسف اين بصيرت زايي ازسوي پيامبر(ص) آن را تبيين و تحليل مي كند. به اين معنا كه پيروي از آموزه هاي پيامبر و سيره و سنت آن حضرت(ص) مي تواند موجبات بصيرت براي آدمي را فراهم آورد و حقايق هستي چنان كه هست آشكار شود و پرده هاي ظاهري فروافتد.
هر عمل پيامبر(ص) ذكر الهي است لذا موجب بصيرت زايي مؤمنان مي شود و توحيد و قدرت الهي دركلام و سيره و سنت آن حضرت(ص) آشكار مي گردد. آياتي چون 61 سوره رعد و نيز 27 سوره قصص به اين امكان توجه مي دهد.در داستان صلح حديبيه برخلاف ظاهر رخداد، پيامبر(ص) نشان داد كه فراتر از لحظه ها مي بيند و در دام مكان و زمان گرفتار نيست. از اين رو فتح مكه را به عنوان دست آورد مهم صلح حديبيه مطرح مي كند كه براي برخي از منافقان ابراز تمسخر شده ولي موجب تقويت ايمان مؤمن مي شود. همين مسئله بصيرت پيامبر(ص) را مي توان درامور جانشيني اميرمؤمنان(ع) و فتنه هاي پس از آن گفت. آن حضرت(ص) بارها تاكيد مي كند كه همراهي با قرآن و عترت مي تواند زمينه پيروزي امت و سربلندي آن شود و مخالف با اين فرمان مي تواند تباهي را به دنبال آورد و فتنه هاي بسياري را سبب شود. اما اصحاب آن حضرت(ص) گوش ندادند و نتيجه آن شد كه جامعه از زمان آن حضرت (ص) تاكنون رنگ خوشبختي و آرامش واقعي را به خود نديده است.
اصولا همراهي با آن حضرت(ع) و پيروي از آموزه هايش عامل بصيرت زائي است، همچنان كه عامل پيروزي و بهره مندي از امدادهاي الهي نيز مي باشد. با اين همه بيشتر مردمان بر خلاف آموزه هايش عمل كردند.
به هرحال، حضرت محمد(ص) در مقام اوج انسانيت و مظهريت تمام كمال خداوند سبحانه، برخوردار از بصيرتي بود كه بيرون از دايره لحظه و تاريخ و رخدادها و ظواهر امر، بود و كساني كه از آن حضرت(ص) پيروي كرده و مي كنند مي توانند به اين بصيرت حتي در درجات عالي و برتر آن دست يابند به شرط آن كه به تمام و كمال از سيره و سنت آن حضرت(ص) پيروي كنند و فرمان اهل بيت وي را كه نور واحد و نفس يكسان و يگانه اويند، به جان بخرند و دمي از آن گام فراتر ننهند.

 



انتخاب بهترين نمونه

حسين كريمشاهي بيدگلي
الگوخواهي وسرمشق داشتن، از نيازهاي اساسي و طبيعي انسان است. نيازي كه ضرورت آن از آغاز طفوليت احساس مي شود وبه مرور زمان، الگوهاي جديد به تناسب شرايط و نيازها جايگزين الگوهاي قبلي مي شود و اين تغيير و تحول ها، روند تكامل انسان را درپي دارد.
انسان هايي كه درمراحلي از زندگي خويش فاقد نمونه مي شوند. آن مراحل، دوران سرگشتگي و حيراني آن هاست. نمي دانند دركدام جهت بروند، با كدام سرعت حركت كنند، چگونه با موانع برخورد نمايند و چه روشي را درحركت و رويارويي با مسائل و مشكلات پيش گيرند. اين ها همه دست به دست هم داده، انسان را حيران و سرگردان مي كند. درمقاله ها حاضر نويسنده كوشيده است نگاهي به لزوم داشتن بهترين الگو داشته باشد. اينك مطلب را با هم از نظر مي گذرانيم:
ارزش ها؛ بهترين الگو
شناخت الگوي مناسب اسلام براي هدايت انسان ها به سرمنزل مقصود و سير از ملك تا ملكوت درقالب كلمات به صورت «قرآن» ظهور يافته و در قالب اعمال به صورت «اسوه حسنه» (پيامبر يا امام). چنان چه انسان اسوه حسنه را نشناسد و او را مقتداي خويش در همه زمينه ها نداند، حتماً نمونه هايي منفي و كاذب را مقتداي خويش مي گيرد. زيرا نمي توان بدون اسوه زندگي كرد. مسئله انتخاب الگو به قدري مهم است كه خداوند پس از ذكر نام چند پيامبر، به پيامبرش دستور مي دهد به هدايت انبياء اقتدا كند:
«فبهداهم اقتده» (انعام 90)؛ پس به هدايت آنان اقتدا كن.
و از همين آيه معلوم مي شود كه ارزش ها، ارزش الگو شدن را دارند. درحديثي كه محمدبن مسلم از امام باقر (ع) نقل مي كند، آمده است:
«هركه براي عبادت خداي عزوجل خود را به زحمت اندازد. اما پيشوايي كه خداوند براي او مقرر كرده نداشته باشد، كوشش او نپذيرفته و خود او گمراه و سرگردان است و خدا اعمال او را دشمن مي دارد...» 1
آن كه بدون اسوه حسنه سيره مي طلبد، راه به جايي نمي برد و از تلاش بسيار خويش طرفي نمي بندد كه كمال طلبي بدون اسوه يابي گمراهي دور است. پيمودن مسير كمال بدون كامل العقلي راه يافته ميسر نيست. بلكه بايد نمونه راستين را يافت و وجودش را غنيمت شمرد و از پيشوايان جور و پيروانشان پرهيز كرد. انساني كه هميشه مضطرب است. براي شناخت راه از چاه به دنبال سرمشق مي گردد تا او را سرگرداني بيرون آورد و پيامبر (ص) كه به عنوان الگو و اسوه معرفي شده. چنين نقشي را براي انسان كمال طلب و حقيقت خواه بر عهده دارد. از آن جا كه آن بزرگوار، انسان كامل درتمام ابعاد است. پس بهترين الگوي جامعه انساني است.
اسوه قرآني
خداوند در قرآن، پيامبر را اين گونه به عنوان الگو معرفي مي كند:
«لقد كان لكم في رسول الله أسوه حسنه لمن كان يرجوا الله و اليوم الاخر و ذكر الله كثيرا» (احزاب 21) البته براي شما در زندگي رسول خدا سرمشق نيكويي است براي آن ها كه اميد به رحمت خداوند و روز رستاخيز دارند و خدا را بسيار ياد مي كنند.
كلمه اسوه به جز اين آيه در آيات4 و 6 سوره ممتحنه هم آمده است. علامه طبرسي درمعناي اسوه مي گويد:«كلمه اسوه از اتساء گرفته شده، مانند قدوه و اقتداء و اسم است كه به جاي مصدر قرارگرفته است.» 2
شيخ طوسي (ره) درتفسير آيه فوق مي گويد:«اسوه حالتي براي صاحب آن كه ديگران به آن حالت اقتدا مي كنند و الگو بودن در انسان است. پس هر كس از الگوي خوب پيروي كند، كارهايش خوب مي شود.» 3
اين آيه كريمه دليل روشني است بر اين كه معيار و ملاك شناخت تعاليم، دستورها و مقررات اسلام؛ شخص نبي گرامي اسلام(ص) است و رفتار آن نبي گرامي در همه جا براي مردم به عنوان اسوه و الگوي انسانيت معتبر است. گرچه آيه كريمه در جريان جنگ احزاب نازل شده و صبر و تحمل نبي گرامي اسلام(ص) در جريان جنگ و پايداري در برابر مشكلات مورد نظر است، ولي او براي همه در همه زمان ها و مكان ها اسوه است.
تعبير به «لكم»، اسوه بودن پيامبر اعظم(ص) را براي همه مخاطبان به طور يكسان ثابت مي كند، ولي با تعبير «لمن كان» به بهره وري از اين اسوه توسط كساني كه داراي شرايط ويژه هستند، اشاره دارد؛ يعني اين طور نيست كه همگي از اين اسوه عام بهره ببرند، بلكه افرادي خاص بهره مند مي شوند، مثل خورشيد كه براي همه نورافشاني مي كند، ولي آن كسي بهره مند مي شود كه نابينا نباشد. همچنين قيد «لقد كان لكم» براي دلالت بر استمرار سرمشق بودن پيامبر(ص) براي مومنين است، به اين معني كه پيروي از پيامبر(ص) تكليفي است ثابت از زمان گذشته6.
امام علي(ع) درباره الگوگيري خود از رسول خدا(ص) مي فرمايد:
«و لقد كنت اتبعه اتباع الفصيل اثر امه، يرفع لي في كل يوم من اخلاقه علما و يأمرني بالاقتداء به»7؛ و من همواره با پيامبر بودم، چونان فرزند كه همواره با مادر است، پيامبر هر روز نشانه تازه اي از اخلاق نيكو را برايم آشكار مي فرمود و به من فرمان مي داد كه به او اقتدا كنم.
پس از رحلت نبي گرامي اسلام(ص) انحراف از سنت و روش ايشان، موجب مشكلات فراواني براي امت شد و به تدريج حكومت اسلامي كه بايد ضامن و مجري كتاب خدا و سنت رسول اكرم(ص) باشد، تبديل به حكومت سلطنتي شد و منافع نامشروع گروهي خاص را تضمين كرد و زندگي مادي و حيات معنوي جامعه را به انحطاط كشانيد و امام(ع) از اين انحطاط تعبير به «الثقل الفادح» مي نمايد كه بر گرده آن ها سنگيني مي كند.
اخلاق نسبي است يا مطلق؟
سؤال اين جاست كه چه عاملي باعث اين تغيير رويه و رويگرداني از الگو قرار دادن رسول خدا(ص) شد؟ آيا واقعا مسائل اخلاقي دچار تغيير شده يا انسان ها متحول شده اند؟ آيا پيشرفت علم و تكنولوژي مسبب اين همه بداخلاقي و بي اخلاقي است؟ و اصولا آيا اخلاق يك امر مطلق است يا نسبي؟ اين سؤالي است كه پاسخي واضح و آشكار دارد. آن چه از مسائل روشن دين است، اين است كه اخلاق به طور كلي نسبي نيست، بلكه اخلاق فطري و ثابت است. استاد شهيد مرتضي مطهري در اين باره مي گويد:
«امروز در عصر ما يك مسئله اي در زبان ها افتاده است و چون درست اين مسئله را ادراك نكرده اند، سبب يك سلسله بدآموزي ها شده است؛ و آن مسئله، مسئله نسبيت اخلاق است. يعني معيارهاي انساني و اين كه چه چيز خوب است و چه چيز بد است. خوب است انسان چگونه باشد و خوب است چگونه نباشد؟ آيا اين يك امر نسبي است يا يك امر مطلق است؟ گروهي معتقدند كه به طور كلي اخلاق و معيارهاي خوب و بد اخلاقي نسبي است؛ به عبارت ديگر «انسان بودن» امري است نسبي و معناي نسبيت اين است كه در زمان ها و مكان هاي مختلف تغيير مي كند. به اين معنا كه يك چيز در زمان ديگر و شرايط ديگر، ضداخلاق است؛ و اين معناي نسبيت اخلاق است. اصول اوليه اخلاق و معيارهاي اوليه انسانيت به هيچ وجه نسبي نيست، ولي معيارهاي ثانوي نسبي است و در اسلام هم ما با اين مسئله مواجه هستيم. در سيره رسول اكرم(ص) يك سلسله اصولي را مي بينيم كه اين ها اصول باطل و ملغي است. يعني پيغمبر در سيره و روش عملي خودش هرگز از اين روش ها، در هيچ شرايطي استفاده نكرده اند. همان گونه كه ائمه(ع) هم از آن استفاده نكردند و از نظر اسلام در تمام شرايط و زمان ها و مكان ها مطرود است... نتيجتاً مي فهميم كه اين ها معيارهاي قطعي و جزمي است كه در همه شرايط بايستي نهي بشود؛ زيرا از اصول اوليه است و نسبيت بردار نيست.»8
الگوي كامل
در اخلاق پيامبر اعظم(ص) ويژگي هايي وجود دارد كه آن حضرت از روز نخست پايبند به آن ها بود و تحت هيچ شرايطي حاضر نبود از آن ويژگي ها دست بردارد.
مسلماني كه بخواهد انسان كامل شود بايد از رسول خدا(ص) پيروي كند، گفتار آن حضرت و كردار و اخلاقش را الگوي گفتار و رفتار و اخلاق خود قرار دهد. اگر پيامبر در زندگي ما اسوه باشد، در ايمان و توكلش، در اخلاص و شجاعتش، در زهد و تقوايش، به كلي برنامه هاي زندگي ما دگرگون خواهد شد و نور و روشنايي سراسر زندگي ما را فراخواهد گرفت.
امروز بر همه مسلمانان مخصوصاً جوانان با ايمان و پرجنب و جوش فرض است كه سيره پيامبر اكرم(ص) را مو به مو بخوانند و به خاطر بسپارند و او را در همه چيز قدوه و اسوه خود سازند كه مهم ترين وسيله سعادت و استواري دين همين است:
«من اخذ دينه من كتاب الله و سنه نبيه صلي الله عليه و آله زالت الجبال قبل ان يزول و من اخذ دينه من افواه الرجال ردته الرجال»9؛ هر كه دينش را از كتاب خدا و سنت پيامبرش برگيرد ]از كوه ها استوارتر است كه[ كوه ها فرو ريزد و او استوار ماند؛ و آن كه دينش را از دهان شخصيت ها و مردم گيرد، همان مردم او را از دين بازگردانند.
امام حسين(ع) خطاب به خواهر گرامي اش فرمود:
«ان لي و لك و لكن مومن مؤمنه اسوه بمحمد صلي الله عليه و آله وسلم»10؛ براي من و تو و هر مرد و زن مؤمن، محمد(ص) نمونه و اسوه است.
او اسوه اي كامل است تا مسلمان خود را بر عيار او زند و بازآفريني كند:
مرد حق بازآفريند خويش را
جز به نور حق نبيند خويش را
بر عيار مصطفي خود را زند
تا جهان ديگري پيدا كند11
امام علي(ع) درباره لزوم پيروي و تأسي از نبي گرامي اسلام(ص) مي فرمايد:
«حقيقتاً مقتدا قراردادن رسول اكرم(ص) براي تو كافي است. از پيامبرت (ص) كه پاكيزه ترين مردم است پيروي كن؛ زيرا راه و رسمش سرمشق و الگويي است براي هر كسي كه تأسي جويد و انتسابي است عالي براي هر كس كه بخواهد منتسب شود و محبوب ترين بندگان نزد خداوند كسي است كه از پيامبرش سرمشق گيرد و قدم به جاي قدم او گذارد.»12
پيامبراكرم(ص) حقيقتاً الگوي چه كساني است؟
پاسخ به اين پرسش را از آيه كريمه 21 سوره احزاب دريافت مي كنيم كه ايمان به خداوند و ثواب آخرت و زياد به ياد خداوند بودن را شرط كساني مي داند كه به پيامبر اكرم(ص) اقتدا مي كنند و او را سرمشق خود قرار مي دهند.
علامه طبرسي در معناي «لمن كان يرجوا الله» مي گويد: «در صدر آيه اقتدا به رسول الله(ص) را براي همه ايمان آورندگان مي داند، سپس به وسيله كلمه «لكم»، مختص كساني مي داند كه ايمان و اميد به ثواب و پاداش هاي خداوند دارند.»13
اين كلام امام علي(ع) كه «محبوب ترين بندگان نزد خداوند كسي است كه به پيامبرخدا(ص) تأسي نمايد و دنباله رو او باشد.»؛ مأخوذ است از آيه كريمه:
«قل ان كنتم تحبون الله فاتبعوني يحببكم الله»؛13 (آل عمران 31) اي پيامبر! بگو اگر خدا را دوست مي داريد، از من پيروي كنيد تا خدا نيز شما را دوست بدارد.
آن حضرت هم چنين مي فرمايد: «نزديك ترين و شايسته ترين مردم به پيامبران آنان هستند كه از همه به تعليمات پيامبران آگاه ترند و يا بيش از همه به تعليمات آن ها عمل مي نمايند. سپس اين آيه را تلاوت نمود:
«ان أولي الناس بابراهيم للذين اتبعوه و هذا النبي والذين امنوا»؛ (آل عمران 68) «شايسته ترين و نزديك ترين مردم به ابراهيم آنان هستند كه از او پيروي كردند و اين پيامبر (ص) و مؤمنان به او.» سپس فرمود: «دوست محمد (ص) كسي است كه خداوند را اطاعت كند، هر چند پيوند نسبي او دور باشد و دشمن محمد (ص) كسي است كه خدا را عصيان كند، هر چند قرابت اونزديك باشد.» 16
در جاي ديگر مي فرمايد: «پس هر كه بخوا هد خوش بختي واقعي پيدا كند، بايد به اين فرستاده خداوند اقتدا كند، گام در جاي گام هايش بگذارد و از هر دري او داخل شد وارد شود و اگر چنين نكند، از هلاكت ايمن نشود؛ زيرا خداوند محمد (ص) را نشانه قيامت و بشارت دهنده بهشت و انذار كننده از عقوبت ها و كيفرها قرارداده است.» 17
خلق عظيم
پيروزي پيامبر اسلام (ص) هر چند با تأييد و امداد الهي بود، ولي عوامل زيادي از نظر ظاهر داشت كه يكي از مهم ترين آن ها خلق عظيم پيامبر (ص) بود. آن چنان صفات عالي انسان و مكارم اخلاق در او جمع بود كه دشمنان سرسخت را تحت تأثير قرار مي داد و به تسليم وادار مي كرد و دوستان را سخت مجذوب مي ساخت.
اگر اين را معجزه اخلاقي پيامبر اعظم (ص) بناميم، اغراق نگفته ايم، چنان كه نمونه اي از اين معجزه اخلاقي در فتح مكه نمايان شد. هنگامي كه مشركان - كه ساليان دراز هر چه در توان داشتند بر ضد اسلام و شخص پيامبر (ص) به كار گرفتند - در چنگال مسلمين گرفتار شدند، پيغمبر اكرم (ص) بر خلاف تمام محاسبات دوست و دشمن، فرمان عفو عمومي صادر كرد و تمام جنايات آن ها را به دست فراموشي سپرد و همين سبب شد كه به مصداق «يدخلون في دين الله أفواجا» فوج فوج مسلمان شوند.
آري؛ اگر اين اخلاق كريمه و اين ملكات فاضله نبود، آن ملت عقب مانده جاهلي و آن جمع خشن انعطاف ناپـذير در آغوش اسلام قرار نمي گرفتند و به مصداق «لا نفضوا من حولك» همه پراكنده مي شدند. و چه خوب است كه اين اخلاق اسلامي امروز زنده شود و در هر مسلماني، پرتوي از خلق وخوي پيامبر (ص) باشد.
الگوگيري مسئولان
پيامبر اكرم (ص) به فرمان خداوند در برابر همه مشكلات صبر كرد، همان گونه كه ديگر پيامبران اولوالعزم چنين كردند. آن وجود شريف تمام فشارها را به جان خريد تا اسلام پايدار بماند و امروز به دست ما برسد و راه رسم مبارزه با شياطين و راه پيروزي بر آنان و نيل به اهداف بزرگ الهي اين است.
با اين حال چگونه عافيت طلبان مي خواهند بدون شكيبايي و تحمل رنج و درد به اهداف بزرگ خود نائل شوند؟ چگونه مسلمانان امروز در برابر اين همه دشمناني كه كمر به نابودي آن ها بسته اند، مي خواهند بدون الهام گرفتن از مكتب اصيل پيغمبر اسلام (ص) پيروز شوند؟ مخصوصاً رهبران اسلامي بيش از همه مأمور به اين برنامه اند. چنان كه در حديثي از اميرمؤمنان علي (ع) آمده است:
«ان الصبر علي ولاه الامر مفروض لقول الله عزوجل لنبيه: فاصبر كما صبر أوالعزم من الرسل و ايجابه مثل ذلك علي اوليائه و اهل طاعته. بقوله: لقد كان لكم في رسول الله اسوه حسنه»؛ 18 صبر و استقامت بر رهبران و زمامداران فريضه است، زيرا خداوند به پيامبرش فرموده: «فاصبر كما صبر اولواالعزم من الرسل» و همين معني را بر دوستان اهل طاعتش نيز فرض كرده است؛ چرا كه مي گويد:براي شما در زندگي پيامبر، تأسي نيكويي بود (و شما نيز بايد همگي به او اقتدا كنيد).
امروز هم با توجه به آيه:
«فاستقم كما امرت و من تاب معك و لاتطغوا انه بما تعملون بصير»؛ (هود 112) پس همان گونه كه فرمان يافته اي، استقامت كن؛ و هم چنين كساني كه با توجه به سوي خدا آمده اند (بايد استقامت كنند)؛ و طغيان نكنيد كه خداوند آن چه را انجام مي-دهيد، مي بيند.
مسئوليت مهم ما مسلمانان و مخصوصا رهبران اسلامي در اين چهار جمله خلاصه مي شود؛ استقامت، اخلاص، رهبري مؤمنان و عدم طغيان و تجاوز. و بدون به كاربستن اين اصول، پيروزي بر دشمناني كه از هرسو از داخل و خارج ما را احاطه كرده اند و از تمام وسايل فرهنگي و سياسي و اقتصادي و اجتماعي و نظامي بر ضد ما بهره گيري مي كنند، امكان پذير نيست.
امام(ع) وظيفه حاكم اسلامي را عمل بر طبق سنت و روش نبي گرامي اسلام(ص) مي داند و مي فرمايد:
«حقي كه شما بر گردن ما داريد، عمل به كتاب خداوند و روش پيامبر(ص) و قيام به حق او و ترفيع سنت اوست.»
عمل نمودن به كتاب خداوند و براساس روش و سيره نبي گرامي اسلام(ص) برهمه مسلمانان لازم و فرض است و اين وجوب بر پيشوايان به نحو اكيد است، بلكه از حقوق رعيت بر حاكم شمرده مي شود.
امام (ع) دراين كلام نوراني مفسده جوياني كه منافع شخصي آنها به واسطه حكومت حق به خطر افتاده را مورد نكوهش قرار داده مي فرمايد: آنچه از حاكم اسلامي بايد انتظار داشت، عمل به ضوابط اسلامي يعني رفتار براساس قرآن كريم و روش پيامبراكرم(ص) است، نه حفظ منافع و دنياي اشخاص سودجو و دنياپرست.
قيام به حق پيامبراعظم(ص)، چيزي جز عمل به كتاب و روش آن حضرت نيست، يعني مبارزه با مظاهر جاهليت و امتيازات طبقاتي و اين چيزي است كه با منافع دنياپرستان سودجو جوردرنمي آيد.
ترفيع و اقامه و پاسداشت و اهتمام به سنت نبي گرامي اسلام(ص) از وظايف حاكم است و كوتاهي در آن ظلم به حقوق رعاياست.
نعمت وجود پيامبر(ص) براي مؤمنان
امام علي(ع) پيامبرخدا(ص) و شيوه زندگي او را به عنوان ملاك ارزش معرفي مي نمايد:
«كافي است كه پيامبر خدا(ص) را سرمشق خود قرار دهي و او سرمشق توست در بي ارزش بودن دنيا و رسوايي ها و بدي هايش، زيرا دنيا از او گرفته شد، اما براي ديگران مهيا شد. از نوشيدن شير دنيا وي را جدا ساختند و از زخارف و زيبايي هاي آن بركنار داشتند... در زندگي رسول خدا(ص) اموري كه تو را بر عيوب دنيا مي سازد؛ چه اين كه او و نزديكانش در دنيا گرسنه بودند و با اين كه منزلت و مقامي عظيم در پيشگاه خداوند داشت. زينت هاي دنيا را از او دريغ داشت. بنابراين با عقل خويش بايد بنگرد كه آيا خداوند با اين كار پيامبرش را گرامي داشته يا به او اهانت كرده است؟ اگر كسي بگويد كه به او اهانت كرده، به خدا سوگند، اين دروغ محض است و اگر بگويد: او را گرامي داشته، بايد بداند خداوند ديگران را كه زينت هاي دنيا به آن ها داده، گرامي نداشته است؛ چه اين كه دنيا را براي آن گسترده و از مقرب ترين افراد به او دريغ داشته است.»20
آن حضرت درهمان خطبه مي فرمايد: «چه منت بزرگي خداوند بر ما گذاشته كه چنين پيشوا و رهبري به ما عنايت كرده تا راه او را بپوييم.»
يادآوري و بزرگداشت نعمت نبي گرامي اسلام(ص) به وسيله امام علي(ع)، به پيروي و تأسي از آيه كريمه قرآن است كه مي فرمايد:
«لقد من الله علي المؤمنين اذ بعث فيهم رسولا من انفسهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمه و ان كانوا من قبل لفي ضلال مبين»22 خداوند بر اهل ايمان منت گذاشت كه رسولي از خود آنها درميان آنان برانگيخت كه برآنها آيات خدا را تلاوت كند و نفوس آنان را از هر نقص و آلايش پاك گرداند و به آنها احكام شريعت و حقايق حكمت بياموزد، هرچند قبلا در گمراهي آشكاري بودند.
نبي گرامي اسلام(ص) خاتم پيامبران است و با دين او سلسله اديان تمام مي شود و او سيد انبياء و برترين پيامبران است. پس روش و طريقه او هم بايد بهترين و هدايت كننده ترين روش ها باشد.
پاسداشت سنت نبوي
امام(ع) در دستورالعمل به مالك اشتر، اين نكته بسيار مهم را مورد توجه قرار مي دهند؛ يعني مراجعه به سنت رسول خدا(ص)، آن هم سنتي كه همه را گردهم جمع مي آورد و باعث تفرقه و پراكندگي نيست و چنين سنتي نزد اهل بيت آن رسول گرامي (ص) است:
«مشكلاتي كه در فهم احكام برايت پيش مي آيد و اموري كه بر تو مشتبه مي شود را به خدا و رسول ارجاع بده؛ چرا كه خداوند تعالي به گروهي كه دوست داشته آن ها را ارشاد و راهنمايي كند، چنين فرموده: اي كساني كه ايمان آورده ايد! اطاعت خدا كنيد و اطاعت رسول او و ولي امري كه از خود شماست و اگر در چيزي نزاع كرديد، آن را به خدا و رسولش ارجاع دهيد. پس ارجاع به خداوند يعني براساس آيات محكم عمل نمودن و ارجاع به رسول يعني عمل نمودن به سنت آن حضرت، سنتي كه همه را گردهم مي آورد و پراكنده نمي كند.» 23
امام(ع) درباره اقامه سنت و برپا داشتن آن مي فرمايد:
«اما وصيت من اين است كه هيچ چيز را شريك خدا قرار ندهيد و درباره محمد(ص) سفارشم اين است كه سنت و شريعت او را ضايع نگردانيد. اين دو ستون محكم را برپا داريد و اين دو چراغ پرفروغ را فروزان نگه داريد.» 24
تضييع سنت؛ عمل نكردن به آن و بي تفاوتي در قبال آن و يا تغيير دادن آن است.
پاورقي ها در دفتر روزنامه موجود است .

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14