(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 22 فروردين 1389- شماره 19616
 

طلب روزي با كار مضاعف
نجات يافتگان
مراتب نفس
عكس العمل مناسب دربرابر خوب و بد
الگوها و روشهاي مصرف بهينه
آفات خودرايي



طلب روزي با كار مضاعف

قال علاء ابن كامل لابي عبدالله (ع): ادع الله ان يرزقني في دعه . قال (ع): لا ادعوك لك: اطلب كما امرك الله.
هنگامي كه «علاء ابن كامل» از امام صادق (ع) درخواست مي كند در حق او دعا كند تا خداوند روزي او را به آساني برساند، امام درخواست او را رد كرده و پاسخ مي دهند:
«براي شما دعا نمي كنم. آنچنان كه خداوند متعال به تو دستور داده است جوياي رزق خود باش.1

1- وسايل الشيعه، ج 17، ص 20

 



نجات يافتگان

ابن مسعود نقل كرده است «هنگامي كه به حضور پيامبر اعظم (ص) شرفياب شدم، ايشان فرمودند: پسر مسعود! امت هايي كه قبل از ما بودند بر هفتاد و دو گروه تقسيم شدند. فقط دو گروه از آنان به سعادت نائل آمده و بقيه هلاك شدند!
اول- گروهي كه با ملوك و زمامداران جبار مسيحي به مبارزه برخاستند و عاقبت به دست آنان به شهادت رسيدند.
دوم- كساني كه از يك سو امكان مبارزه با جباران را نداشتند و از سوي ديگر تعليمات مذهبي اجازه سازش و سكوت را در برابر آنان نمي داد، پس ناگزير از هجرت شده در غارها و شكاف كوه ها و دور از اجتماع به زندگي ادامه دادند و به اصطلاح به رهباني گري پرداختند. اينان همان كساني هستند كه خداوند درباره آنها مي گويد: «رهبانيت را پديد آوردند در حالي كه ما بر آنان مقرر نفرموده بوديم. 1

1- تفسير مجمع، جلد 9، ص 243

 



مراتب نفس

پرسش:
اقسام متعدد نفس را چگونه مي توان با توجه به ماهيت آن تبيين نمود؟
پاسخ:
در بخش نخست پاسخ به اين سئوال در خصوص ماهيت نفس و حقيقت آن به نحو اجمال ديدگاه ملاصدرا را بيان كرديم. اينك در بخش پاياني دنباله مطلب را پي مي گيريم.
نفس اماره
باتوجه به آن چه بيان شد بايد گفت ترديدي نيست كه در انسان يك نفس واحد وجود دارد، اما به دليل حالات و شئون و ملكات گوناگون، همان يك نفس به نام هاي مختلف ياد مي شود. مثلا گاهي از نفس انساني به نفس اماره ياد مي شود، چون نفس وقتي ميل و گرايش به طبيعت بدني پيدا كرد معمولا امر و دستوردهنده به سوي لذت و شهوات حسي است و قلب كه شأن قدسي دارد به سوي عالم طبيعت كشيده مي شود، و هرگاه خواهش طبيعت انسان به سوي لذات دنيوي باشد نفس او حالت (اماره) بودن دارد يعني بسيار امركننده به سوي بدي ها و روح انساني به اعتبار غلبه حيوانيت نفس اماره خوانده مي شود چون همواره امر به كارهاي بد مي كنند2.
از بعضي عرفا نقل شده است: در اوايل سلوك كه هنوز ولايت وجود به انسان به طور كامل مستولي نشده است، نفس را اماره گويند3.
نفس لوامه
و هم چنين همان نفس واحد نسبت به بعضي حالات به نام نفس لوامه ياد مي شود. يعني بسيار ملامت كننده خود، اين مرتبه از نفس يا اين حالت براي نفس انسان، نصيب عده خاصي مي شود به عبارتي عده خاصي نفس شان چنين حالتي پيدا مي كند كه خويش را از كارهاي بد ملامت كند و به سوي عالم قدس فراخواند. علت اين تعبير اين است كه نفس در مقام تلألو نور قلب از غيب قرار مي گيرد و براي اظهار كمال آن و ادارك وخامت عاقبت و فساد احوال آن، نفس را به جهت لوم و سرزنش بر افعال خود لوامه گويند اين مرتبه مقدمه براي ظهور مرتبه قلب است كه مرتبه و شأن قدسي نفس انسان است4.
بعضي از عرفاً در اين باره نيز گفته اند: در اواسط سلوك كه نفس مقداري تحت تصرف ولايت قرار مي گيرد اما هنوز به طور كامل منقاد و تسليم محض در طاعت نيست آن را نفس لوامه گويند كه پيوسته خود را ملامت مي كند5.
نفس مطمئنه
و بالاخره نفس وقتي از صفات ناپسند كاملا پاكيزه شد و به اخلاق حميده متصف گرديد آن را نفس مطمئنه مي خوانند6. از برخي عرفا در اين باره نقل شده: در اواخر سلوك چون كراهت و تمرد كاملا از نفس گرفته مي شود و نفس از دشمني و نزاع با انقياد قدسي منزه مي گردد، صفت اطمينان و آرامش به او دست مي دهد از اين رو نفس مطمئنه ناميده مي شود.
در مجموع از آن چه بيان شد معلوم مي شود كه همه نام هاي ياد شده به يك حقيقت صدق مي كند و نفس انسان در عين حال كه يكي است نسبت به مراتب خود به نام هاي خاصي ياد مي شود چنان كه گفته اند: «گاهي نفس گفته مي شود و مراد نفس ناطقه انساني است كه خلاصه حقيقت انسان است، و چون نفس در هر لحظه و ساعت نقش خاصي دارد و به رنگ خاصي در مي آيد لذا ضبط احوال او آسان نيست، نفس اماره، لوامه و مطمئنه، همگي اسامي اوست به حسب مراتب مختلفه و اوصاف متقابله در هر مرتبه اي به سبب وصفي ديگر رسمي ديگر يافته است.»7
پي نوشت ها
2-لغت نامه دهخدا، ج 48، ص .166
3-فرهنگ اصطلاحات عرفاني، ص .764
4-لغت نامه، دهخدا. ج 48، ص .680
5-فرهنگ اصطلاحات عرفاني، ص .765
6-لغت نامه دهخدا، ج 48، ص .670
7-فرهنگ اصطلاحات عرفاني، ص .765

 



عكس العمل مناسب دربرابر خوب و بد

عباسعلي كامرانيان
زاهدي ازكنار عده اي عبور مي كرد. شنيد كه آنها مشغول گفت و شنود هاي بي فايده اند و در ضمن سخنهايشان، گاهي آلوده به تهمت غيبت و دروغ نيز مي شوند دراين هنگام ايستاد و به جمع آنها سلام كرد و با مهرباني گفت:
عمر هركس بهترين سرمايه اوست. بهترين سرمايه را خوب است كه انسان صرف بهترين كارها كند. از اين سرمايه، خوب استفاده نماييد! گناه، سرمايه انسان را تلف مي كند و...
آنگاه حركت كرد و به جمع عده اي ديگر از مومنان كه درحال گفتگوي علمي و مفيد بودند پيوست. در ميان اين گروه، شاداب و بشاش بود و از مصاحبت با آنها خوشحال مي شد. ديگران را نيز دعوت مي كرد تا در چنين جمعي حاضر شوند و توشه معرفت بردارند.
يكي از آشنايان زاهد كه شاهد نهي ازمنكر او به گروه گناهكار و امر به معروفش به ديگران براي حضور درگروه مومنان بود پرسيد: آقا! نكند عده اي از امر به معروف و نهي از منكر شما دلگير شوند. مردم نوعاً از انتقاد خوششان نمي آيد و...
زاهد گفت:«البته بايد با شرايط و رعايت مراتب امر به معروف و نهي از منكر كرد كه من هم سعي كردم اينطور عمل كنم، اسلام بي تفاوتي در برابر نيكوكار و بدكار را نمي پسندد؟! مگر نمي داني خداوند متعال درباره بي تفاوتي در برابر كارهاي خوب و بد ديگران وعواقب آن براي همه در آيه 25 سوره انفال فرموده اند:
و اتقوا فتنه «لاتصيبن الذين ظلموا منكم خاصه و اعملوا ان الله شديد العقاب
(با امر به معروف و نهي ازمنكر) از فتنه (بلا و آشوب) بپرهيزيد كه (اگر نازل شود) فقط به ستمكارانتان نمي رسد (بلكه همه را فراخواهد گرفت؛ زيرا عده اي گناهكار و بقيه نيز سكوت كردند و عكس العمل مناسب نشان ندادند) و بدانيد كه خداوند سخت كيفر است!
بنابراين، مومن بايد در برابر خوبي و بدي، عكس العمل مناسب داشته باشد تا افراد جامعه گرفتار بلا و مصائب نشوند.

 



الگوها و روشهاي مصرف بهينه

رضا شريف زاده
بي گمان تمدن سازي نيازمند الگوهايي در حوزه هاي مختلف زندگي انساني است كه از جمله مهم ترين آن ها مي توان به تعريف و تعيين الگوي كامل در حوزه اقتصادي در بخش هايي چون توليد، توزيع و مصرف اشاره كرد. هر چند كه تعيين الگوهاي توليد و توزيع، مهم و اساسي است ولي مسئله الگوي مصرف مهم ترين و اساسي ترين بخش سه گانه است؛ زيرا با وجود بهترين الگوها و مناسب ترين شيوه ها در توليد و توزيع، شيوه مصرف و فرهنگ آن مي تواند به تمام زحماتي كه براي تصحيح و اصلاح دو بخش انجام گرفته، آسيب برساند و كار را بي سامان و بي نتيجه سازد. از اين رو همگان بر اصلاح و تصحيح الگوهاي مصرف و ايجاد فرهنگي مناسب تاكيد مي ورزند تا زمينه براي بهره گيري و بهره مندي درست امكانات و فرصت ها فراهم آيد و مجموعه اي متراكم از آن، فرصت اجراي طرح و برنامه هاي بلندپروازانه را تحقق بخشد و شكوفايي تمدني را پديد آورد.
دست يابي به اين مهم تنها زماني شدني است كه مجموعه اي از شرايط مناسب فراهم آيد كه از جمله آنها تغيير اساسي در بينش ها و نگرش هاي مصرف است. در اين نوشتار اين مسئله براساس تحليل قرآن مورد توجه قرار گرفته و نويسنده با بهره گيري از آيات قرآن كوشيده است تا علل و عوامل تاثيرگذار بر شيوه هاي مصرف را در راستاي تمدن سازي تبيين كند و راهكارهاي تغيير و اصلاح در اين حوزه را برپايه آيات و آموزه هاي وحياني ارايه دهد. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
مفهوم شناسي مصرف
مصرف از واژه عربي صرف به معناي گرديدن و تغيير دادن گرفته است. هر چند كه در عربي اين مفهومي كه در ادبيات فارسي از آن استفاده مي شود به ذهن نمي آيد ولي اين واژه ارتباطي تنگاتنگ با مفهوم فارسي آن دارد. در كاربردهاي فارسي وقتي از مصرف سخن به ميان مي آيد، مراد از آن بهره گيري و استفاده از چيزي در راستاي برآورد يك و يا چند نياز ذاتي و يا عرضي است. انسان در زندگي روزانه خويش در مدت زماني كه در قرارگاه زمين، زندگي مي كند، نيازمند چيزهايي است كه موجبات دوام و بقا و يا رشد و بالندگي را فراهم آورد. اين مجموعه نيازهاي بشري بسيار متعدد و متنوع است ولي مي توان گفت كه عمده ترين آنها شامل اموري چون تغذيه، آسايش و آرامش است.
خداوند در آيات بسياري از قرآن تبيين مي كند كه همه چيزهايي كه در آسمان و زمين و به عبارت ديگر در دنيا فراهم آمده است به شكلي مربوط به پاسخ گويي به نيازهاي بشري به عنوان اشرف و اكرم مخلوقات بوده است. از اين رو از بشر مي خواهد كه با بهره گيري درست از آن ها و نيز توجه يابي از طريق آنها به سوي خداوند، سپاسگزار و شاكر نعمت هاي الهي باشد.
براين اساس هرگونه استفاده و بهره گيري از امكانات و ثروت هاي مادي زمين و آسمان، نه تنها براي انسان مباح و مجاز است بلكه اصولاً همه آن ها براي انسان است. لذا انسان تنها با مصرف و استفاده از آن ها مي تواند به كمال لايق و شايسته انساني خويش دست يابد.
تأكيد خداوند بر اين است كه همه هستي انسان و تحت تدبير واراده اوست، بيان ديگري از اين معناست كه همه چيز هستي، نه تنها قابليت تصرف و مصرفي شدن براي انسان را دارا مي باشد بلكه انسان، بايد همه آن ها را بهينه تصرف و مصرف كرده تا در مسير كمالي خويش قرار گيرد.
اصولاً براساس اين ديدگاه، كمال هرچيزي در آن است كه مورد مصرف انسان قرار گيرد. اين معنا به اشكال مختلف در آيات قرآني بيان شده است. انسان به عنوان اشرف مخلوقات مجاز است تا همه چيز را به تسخير خويش درآورد ودر مسير كمالي خود و ديگران از آن بهره مند شود.
هرچند كه يكي از مأموريت ها و مسئوليت هاي بشر از نظر قرآن آباداني زمين به عنوان خليفه الهي دانسته شده است (هود آيه 61) ولي اگر به اين مسئوليت و وظيفه به دقت توجه شود به روشني معلوم مي شود كه اين هدف نيز در راستاي بهره گيري كامل هرچيزي در مسير شدن كمالي انسان است.
به اين معنا كه بشر براي بهره گيري واستفاده درست از امكانات زميني نيازمند آن است كه زمين را آباد ساخته و هرچيزي را از قوه به فعليت درآورد تا در مسير رشد و برآورد نياز خويش از آن به درستي بهره گيرد.
بهره كشي از زمين، مقتضي آن است كه قواي زميني از شكل خام و بسيط آن خارج شود و به اشكالي درآيد كه بتواند نيازهاي مختلف و متعدد بشر را برآورده سازد. اين بدان معناست كه زمين و چيزهايي كه در آن قرار دارد به دست انسان باتوجه به نيازهاي وي تغيير يابد و قابليت مصرف و بهره برداري را پيدا نمايد.
از اين رو گفته شده كه مأموريت انسان براي آباداني زمين نيز در حقيقت در راستاي بهره مندي و مصرف بهينه و مناسب از استعدادها و امكانات زمين براي انسان مي باشد. پس برخلاف تصور رايج، هرچند كه از طريق آباداني در زمين، موجودات ديگر نيز بهره مند مي شوند و به كمال لايق و سزاوارشان مي رسند ولي در حقيقت اين تغيير در جهت تغييراتي است كه مصرف بهتر و مناسب تر آن ها را براي انسان فراهم تر مي سازد.
آيات قرآن با واژگان و اصطلاحات چندي خواهان مصرف درست و بهينه انسان از زمين مي باشد. لذا بر اموري چون رو آوري به شكر نعمت و دوري از اتراف و اسراف و مانند آن تأكيد مي ورزد تا به انسان بياموزد كه مصرف درست و مناسب هر چيزي مطلوب و محبوب خداوند است. هنگامي كه آيات الهي پس از ذكر هر نعمتي، از مردم مي خواهد تا شاكر آن باشند به معناي آن است كه از ايشان مي خواهند كه به درستي از آن ها استفاده كنند و به جا مصرف نمايند تا موجبات رشد و بالندگي بشر را فراهم آورد نه آن كه انسان با مصرف نادرست و نامناسب آن ها، خود را از كمال دور سازد و از مقام انسانيت ساقط شود.
اصلاح در حوزه رفتار مصرف
از آنچه گفته شد معلوم مي شود كه آيات قرآني سرشار از آموزه ها و گزاره هايي است كه از انسان مي خواهد تا شناختي كامل نسبت به امور و چيزهاي دنيا پيدا كرده و راه درست و مناسب استفاده از آن ها را بياموزد. از اين رو مي توان گفت كه مجموعه اي از آموزه هاي دستوري دين و قرآن به ويژه بخش حلال و حرام آن كه از آن به شريعت ياد مي شود درحقيقت همان تبيين و معرفي درست مصرف است. به اين معنا كه به انسان مي آموزد كه چگونه از چيزهاي دنيا استفاده كرده و آن را در مسير بهره مندي خويش به كار گيرد.
به سخن ديگر، آموزه هاي وحياني قرآن حاوي مجموعه اي كامل از روش ها و راهكارهاي بهره مندي و مصرف درست چيزها در راستاي دست يابي انسان به كمال در دنيا و آخرت و رشد و بالندگي در مسير شدن و خلافت الهي است كه از آن به عبوديت ربوبي تعبير و تفسير مي شود.
در برخي از آيات و آموزه هاي وحياني اسلام از اموري منع شده است؛ زيرا بهره مندي و مصرف هر يك از آن ها و استفاده نادرست از آن امور و چيزها، مي تواند آدمي را از كمال دور سازد.
بنابراين مي توان گفت كه بخش اعظم شريعت، ناظر به اصلاح در حوزه رفتاري انسان در چگونگي مصرف و بهره گيري از چيزهاست؛ زيرا بدون اصلاح در چگونگي شيوه هاي مصرف، نمي توان به هدف و مقصد اصلي دست يافت. ريشه اين مطلب را بايد در اين گرايش ذاتي انسان جست كه همواره موجودي ظلوم و جهول است (احزاب، آيه 72) و هرگز در حدي نمي ماند و به اصطلاح عرفاني موجودي است كه حد يقف ندارد. ظلوم به معناي تجاوز از حد و حدود است و جهول به معناي ناداني بسيار مي باشد. عدم احاطه كامل علمي و شناخت جامع نسبت به نيازهاي واقعي خود و ظرفيت هاي هر چيزي مي تواند در شيوه درست و مناسب مصرف آدمي خلل وارد سازد. از سويي عدم قرار گرفتن در حد و مرزي معين، نيز انسان را به سوي افراط و تفريط سوق مي دهد. از اين رو نمي تواند ازهر چيزي به مقدار نياز و يا به طريق درست بهره گيرد. از اين رو نيازمند آموزه هايي است تا وي را در مصرف درست و مناسب ياري رساند.
پس شريعت و آموزه هاي دستوري آن، تنها در راستاي ايجاد شناخت درست و رهايي بشر از ظرفيت هاي خود و هر چيز ديگري كه براي وي در زمين ساخته شده و نيز تبيين شيوه هاي درست و مناسب مصرف آن، وارد شده است.
فقهيان و دانشمندان علم اصول فقه اسلامي بارها و بارها بر اين نكته تأكيد داشته اند كه احكام و قوانين اسلامي كه به اشكال پنج گانه واجب و حرام و مستحب و مكروه و مباح بيان شده است تنها براي اصلاح درست رفتار آدمي و بهره گيري و مصرف درست هر چيزي در زندگي مي باشد. هر حكمي داراي مصالح و مفاسدي است كه برخي از آن ها به شكل بيان علت حكم و بخشي ديگر به عنوان بيان فلسفه و حكمت حكمي بيان شده است تا آدمي دريابد كه همه اين آموزه ها و احكام و قوانين تنها در راستاي دست يابي انسان به كمال است؛ زيرا برخي از چيزها به شكل خاصي قابليت مصرف نداشته و يا مي تواند مصرف آن زيانبار باشد.
بنابراين مي توان گفت كه آموزه هاي وحياني، چيزي جز اصلاح حوزه رفتاري انسان در مصرف و بهره گيري از امور و چيزها نيست. اين مساله اي است كه براي تبيين فلسفه آموزه ها و قوانين شريعت مي بايست همواره در نظر داشته شود.
اسوه هاي اصلاح و تغيير
انسان به عنوان موجودي كه بسياري از مسايل را از طريق تقليد مي آموزد و به ديگري منتقل مي كند، نيازمند چيزي است كه از آن به عنوان اسوه و الگو ياد مي كنند. الگو به چيزي گفته مي شود كه مي تواند آدمي را در مسير كمالي خويش ياري رساند و قابليت عمل را به شيوه ملموس و محسوس بنماياند.
براي الگوسازي هر چيزي و يا هر كسي، نياز به آن داريم تا آن چيز يا آن كس از طرق گوناگون به عنوان چيزي مهم و اساسي شناخته و معرفي شود. از اين رو تبليغ به معناي ارايه شناخت كامل و درست براي مهم سازي، اهميت و ارزش خاصي مي يابد، زيرا با شناخت است كه شخص و يا چيزي براي انسان اهميت و ارزش پيدا مي كند و در پي آن مي رود.
انسان ها در طول مدتي به امري عادت مي كنند و اين در حالي است كه جامعه و انسان ها و نيز نيازهاي آنان تغيير مي يابد. بنابراين تغيير دايم شرايط و مقتضيات، مقتضي تغيير دايم و اصلاح وضعيت است. اين گونه است كه اصلاحات دايمي و تغيير در امور، متناسب با تغيير شرايط و مقتضيات، امري ضروري و بايسته است و گريزي از آن نيست.
ناگفته نماند كه نيازها و امور هستي به دو دسته ثابت و متغير دسته بندي مي شود. برخي از امور همواره ثابت است و نيازها و پاسخ هاي ثابتي را مي طلبد، ولي برخي ديگر از امور، مرتب در حال تغيير است و نيازهاي نوشونده و پاسخ هاي نو و تازه اي مي طلبد. اين بخش دوم است كه لزوم اصلاح دايمي و تغيير متناسب را مي طلبد تا نوعي هماهنگي و سازگاري در ميان آن ها تحقق يابد.
قرآن در حوزه مسايل اقتصادي، برخي از امور را به عنوان الگوهاي ثابت بيان داشته است؛ چنان كه در اين حوزه به دو تن از پيامبران كه در اين حوزه فعاليت داشته اند به عنوان الگوهاي عيني و ملموس تاريخي اشاره مي كند. حضرت شعيب(ع) و حضرت يوسف(ع) بيش ترين مباحث در حوزه مسايل اقتصادي را مطرح مي سازند (هود آيات 84 تا 88) و حتي حضرت يوسف(ع) در عمل نشان مي دهد كه چگونه بايد از توليد تا توزيع تا مصرف، الگوهاي بهينه و مناسبي داشت تا جامعه بتواند. علاوه بر عبور از گذرگاه هاي بحران ها، به شكوفايي دست يافته و فرصت تمدن سازي براي جامعه فراهم آيد. (يوسف، آيات47 تا 49 و نيز 59 و 63) البته بسياري از آيات به حوزه اقتصادي پرداخته و همه مسايل ريز و درشت را تبيين و توضيح مي دهد؛ زيرا حوزه اقتصادي مهم ترين بخشي است كه زندگي انسان را تحت تأثير قرارمي دهد.
فرهنگ سازي
آيات قرآني به ويژه آياتي كه در مدينه نازل شده، در راستاي فرهنگ سازي تمدني است. بخش مكي آن در حوزه فرهنگ سازي فرهنگي و شناختي نسبت به جايگاه انسان و خدا و نيز انسان و ديگران مي باشد تا نگرش ها و رفتارها براساس شناخت ها و بينش ها شكل گيرد. مجموعه آيات مكي ومدني فرهنگ خاصي را براي جامعه اي كه قرآن از آن به عنوان جامعه نمونه و شاهد ياد مي كند، ترسيم مي سازد.
بنابراين مي توان گفت كه هدف آيات قرآني، فرهنگ سازي كامل و جامع براي جامعه اي نمونه و الگو است كه بشريت بتواند بر اساس آن، جامعه جهاني سالم و كامل را ايجاد كند و مردم با بهره گيري از همه توان خويش و جامعه و زمين، عدالت قسطي را توسعه بخشند و مجموعه انساني به شكل جمعي بتوانند به سوي مسير كمالي حركت نمايند.
دست يابي به اين مهم، نيازمند سختي هاي بسياري است؛ چرا كه تغيير و تحول در رفتارها و نگرش ها بسيار سخت و كند است. از اين رو پيامبر(ص) در مدت بيست و سه سال توانست نگرش مردم را اصلاح و تغيير دهد. اين در حالي است كه پيامبر در جامعه اي مأموريت پيدا كرد كه از كم ترين سابقه تمدني برخوردار بود مردم آن امي و بي كتاب و قانون مدون بودند.
جامعه جزيره، جامعه اي بدوي بود كه قابليت بسياري براي دگرگوني داشت و از كمال برخوردار نبود؛ زيرا جوامعي كه احساس و يا توهم كمال را دارند نسبت به تغيير، واكنش سرد و منفي نشان مي دهند و درصد مقاومت در آن ها بالاست. جوامع بدوي همانند درختان جوان و بوته هايي است كه قابليت تغيير و ترميم پذيري را بيش تر مي كند. از اينرو جامعه صدر اسلام توانست با فرهنگي رشد كند كه مي توان از آن به جامعه نمونه قابل گسترش در سطح جهان ياد كرد.
اقتصاد در برابر اتراف و اسراف
اقتصاد واژه اي است كه ناظر به تبيين الگوي مصرف است. اين واژه به معناي ميانه روي واعتدال است، ولي در كاربردهاي اسلامي و قرآني، به منظور تبيين شيوه درست و مناسب مصرف از آن واژه استفاده مي شود. اقتصاد تبيين مي كند چيزهايي كه از آن به نام مال ياد مي شود و كاربردهاي بسيار و نقشي مهم در زندگي بشر و تعالي و تكامل او دارد، چگونه مورد مصرف و استفاده قرارگيرد؛ زيرا مردم به علل دروني و بيروني از حد اعتدال و ميانه در مصرف امور خارج مي شوند و به سوي اتراف و اسراف سوق مي يابند.
اتراف به معناي رفاه زدگي، حالتي است كه بسياري از مردم بدان متمايل و گرفتار مي شوند و مجموعه اي از اثرات و نعمت هاي الهي را به طوري مصرف مي كنند كه بيش از نياز فردي و جمعي آنان است. اگر بخواهيم مثالي براي رفاه زدگي بيان كنيم مي توان به مصرف بيش از اندازه موادغذايي اشاره كرد كه موجب مي شود چربي زايد در بدن انباشته شود. اين چربي زايد نه تنها براي بدن مفيد نيست بلكه براي آن بسيار زيانبار هم هست.
مترفان در جامعه كساني هستند كه بيش از نياز خود از امكانات و توليدات بهره مي گيرند و گرفتار مصرف زياد چيزي مي باشند.
دركنار اين گروه، مي توان به گروههاي ديگر اجتماعي اشاره كرد كه به ريخت و پاش گرايش دارند. اينان چيزي را بيش از نياز به كار نمي گيرند و مصرف نمي كنند بلكه با زياده روي از نوعي ديگر، نعمت الهي را تباه مي سازند و كفران نعمت مي كنند. اينان به جاي آن كه مثلا درست ميوه را مصرف كنند و بيش از اندازه نخورند، آن را نيم خورده دور مي اندازند. اسراف در غذا به معناي ريخت وپاش، بدون خوردن آن است.
بنابراين مي توان تفاوت ميان اتراف و اسراف را دراين دانست كه مترف كسي است كه بيش از اندازه از يك نعمتي برخوردار بوده و آن را مصرف مي كند كه هيچ سودي براي او ندارد، درحالي كه مسرف نه تنها آن را استفاده و مصرف نمي كند بلكه آن را تباه كرده و دور مي ريزد. حتي اگر از اين تفاوت نيز چشم بپوشيم و هردو نوع را نوعي زياده روي بدانيم، مي توان به اين امر توجه داد كه اتراف و اسراف در هرحال نوعي خروج از حد اعتدال و ميانه روي در مصرف است.
تاثير مترفان در تباهي جامعه
مسرفان و مترفان مردماني هستند كه با زياده روي در مصرف و خروج از حد اعتدال و عدم ميانه روي درمصرف موجبات تباهي نعمت و عدم بهره گيري ازآن را فراهم مي آورند و شرايط مناسب كمال يابي عده اي را از ميان برمي دارند.
خداوند در آياتي چند بيان مي كند كه هرگونه اسراف و اترافي، براي فرد و جامعه زيانبار است و آدمي را از كمال دور مي سازد. از آن جايي كه دوري از كمال به معناي دوري از خداوند است، آيات قرآني تبيين مي كند كه خداوند مسرفان و مترفان را دوست نمي دارد؛ زيرا كسي كه از خداوند دوري مي كند نمي تواند محبوب خداوند باشد (انعام آيه 141 و نيز اعراف آيه31)
مترفان به سبب اين كه نسبت به نعمت هاي الهي واكنش مثبتي نشان نمي دهند، فرصت بسياري را از جامعه و مردم سلب مي كنند و تباهي جامعه را سبب مي شوند (اسراء آيه16) پس ازنظر قرآن شيوه مصرف مي تواند موجبات تباهي فرد و جامعه را فراهم آورد. بنابراين اصلاح جامعه در گرو اصلاح الگوي مصرف است. امري كه در اين عنوان مورد تاكيد قرار گرفته است.
شكوفايي تمدني و بقاي آن در گرو اصلاح الگوي مصرف است كه بر اساس اعتدال و ميانه روي در مصرف و اقتصاد درست صورت مي گيرد.
اگر نگاهي به وضعيت بحران مالي در غرب بيندازيم درمي يابيم كه ريشه بحران غرب در شيوه نادرست الگوهاي مصرف بوده است. اتراف و اسراف گروهي همراه با بورس بازي و انباشت ثروت و دنيا طلبي موجب شد تا جامعه غرب بلكه بلوكي كه براساس شيوه و الگوي مصرف غربي رفتار مي كند گرفتار بحران عظيم شود.
اصلاحات درحد توان
براي دست يابي به شكوفايي تمدن اسلامي نياز است تا بينش ها و نگرش ها براساس اقتصاد اسلامي كه بر بنياد ميانه روي و اعتدال است، تصحيح و اصلاح و گاه تغيير شكل يابد. هركسي بايد درحد توان خود به اصلاحات اقتصادي و تصحيح نگرش ها اقدام نمايد. حضرت شيعب(ع) با انتقادهايي كه نسبت به الگوهاي مصرف جامعه خود داشت در برابر انتقادهاي گروه ها و افراد رقيب مي فرمايد كه وي درحد توان مي كوشد تا اصلاحات را به سرانجام رساند. (هود آيه88)
در حقيقت اصلاحات درحد توان و استطاعت، وظيفه و مأموريت همگان است و كسي نمي تواند از زير بار اين مسئوليت شانه خالي كند و مدعي شود كه با يك گل بهار نمي شود، زيرا هر شخصي وظيفه دارد مسئوليت خويش را انجام دهد و موظف به نتيجه نيست، هرچند كه با گام هايي كه تك تك برداشته مي شود، انسان ها به مقصد و مقصود مي رسند.
منتقدان اصلاحات اقتصادي به بينش شعيب اشاره مي كنند و مي گويند كه آيا نمازت موجب شده كه خواستار اصلاحات اقتصادي شوي؟ از اين پرسش به سادگي مي توان دريافت كه نقش بينش ها تا چه اندازه مي تواند مهم و اساسي شمرده شود؛ زيرا نماز كه به معناي پذيرش ربوبيت و عبوديت الهي است، در حقيقت بيانگر پذيرش هدفمندي همه مسايل ريز و درشت هستي مي باشد. بنابراين پذيرش هدفمندي هستي اقتصاد و شيوه مصرف را تعيين و تبيين مي كند و توضيح مي دهد كه چگونه بايد نسبت به نعمت ها و مصرف آن واكنش نشان داد و عمل كرد.
به سخن ديگر، هدفمندي كه از طريق نماز و عبوديت القا مي شود، شيوه و الگوي مصرف را نيز تبيين مي كند و انسان ها نمي توانند بيهوده و بي برنامه ريزي، مصرف و اقتصاد خويش را رها سازند.
ارايه الگوي مصرف
ما درحال حاضر كه مدعي نظريه تمدني اسلام هستيم بايد نخست همانند دوران صدر اسلام جامعه الگو و نمونه اي ارايه دهيم كه بخشي از آن بلكه بخش مهم آن به الگوهاي اقتصادي به ويژه الگوهاي مصرف مربوط مي شود. بنابراين بايد با بررسي و تحقيق در آيات قرآني و روايي بهترين الگوي مصرف را استخراج و به جامعه ارايه دهيم.
اصلاح دايمي الگوهاي مصرف در زمينه هاي مختلف نياز دايمي هر جامعه و ضرورت امروزي جامعه اسلامي ايران است كه مي كوشد تمدن اسلامي جديد را تعريف و به شكل عملي به جهانيان ارائه دهد.


 



آفات خودرايي

عليرضا شفيعي
ضرورت ديگران را بهتر از خود ديدن
استبداد اجتماعي و سياسي ريشه در خودرأيي و اعجاب نفس دارد. كساني كه به بيماري خودپرستي دچار هستند و به اين باور ابليسي و شيطاني رسيده اند كه «انا خير منه؛ من از او بهترم» در مسيري گام برمي دارند كه ظهور و بروز آن در صحنه عمل اجتماعي و سياسي، به شكل خودكامگي و خودرايي و استبداد است.
اين در حالي است كه اسلام با تأكيد بر عزت نفس و كرامت و شرافت آدمي، از وي مي خواهد تا ديگران را حقير و پست نشمارد و براي هر كسي ارزشي مناسب خود قايل شود. بر اين اساس بهره گيري از عقل ديگري را عين خردمندي و دين داري دانسته است و كمال عقل را در خرد جمعي و بهره گيري از خردهاي ديگران دانسته است.
چنين نگرشي موجب مي شود تا انسان به اين باور برسد كه همه چيز را همگان دانند و همگان هنوز از مادر نزاده اند. بنابراين براي هر كسي ارزشي و علم و خردي قايل است كه مي تواند براي او مفيد باشد. اين كه امام سجاد(ع) حكم مي كند كه به بزرگ خويش به سبب اين كه پيش از تو به خدا ايمان آورده است احترام گذاري و به كوچك تر خود به سبب اين كه كم تر از تو گناه و خطايي مرتكب شده تكريم كني، افزون بر اين كه جنبه مثبت نگري را تأكيد مي كند، اين باور را در شخص تقويت مي نمايد كه همواره ديگران را بهتر از خود ببيني و خود را در نزد نفس خويش كوچك و خوار شماري.
اين نگرش همان گونه كه گفته شده به معناي خوار و ذليل كردن خود در نزد ديگران نيست، زيرا اين خوار شمردن نفس در نزد خود است كه موجبات بزرگي و رشد شخص مي شود؛ به اين معنا هر كسي كه خود را كوچك و ناقص شمارد براي رهايي از نقص و كوچكي خود تلاش مي كند و براي كسب كمالات مي كوشد. از اين رو آغاز جهل هر كسي را زماني شمرده اند كه به اين باور برسد كه فارغ التحصيل شده و از نظر علم و دانش به كمال رسيده است؛ زيرا چنين شخصي همانند زميني بلند است كه از آب بهره مند نمي گردد. تواضع و فروتني بيان ديگري از اين مطلب است كه تقابلي با عزت نفس نيز ندارد.
اميرمؤمنان علي(ع) مي فرمايد: من رضي عن نفسه كثرالساخطون عليه؛ هر كه از خود خشنود و راضي شد، خشم گيرندگان بر او بسيار خواهد بود (غررالحكم، ص 659) زيرا رفتاري خودپسندانه در پيش مي گيرد كه چنين منشي به سبب آن كه بازتاب آن تحقير ديگري است موجب مي شود تا ديگران از رفتارش ناراضي و ناخشنود شوند و بر او خشم گيرند.
خودپسندي، آفت عقل
آن حضرت(ع) هم چنين مي فرمايد: خودپسندي و اعجاب نفس، دليل بر ناتواني عقل اوست (بحارالانوار، ج1، ص161) زيرا اگر انسان، عقل خويش را به درستي به كار اندازد در برابر كمالاتي كه در خود مي يابد هزاران مرتبه كمالات ديگر در ديگري مي يابد كه اجازه نمي دهد تا به خود مغرور شود و خود را بهتر از ديگري بداند.
از اين رو آن حضرت بارها و بارها به اشكال مختلف از خودپسندي و عجب پرهيز مي دهد و آن را مخالف عقل و خرد برمي شمارد. در جايي ديگر آن حضرت مي فرمايد: العجب يفسدالعقل، خودپسندي، عقل را به فساد مي كشاند (غررالحكم، ص26) زيرا خودپسندي موجب مي شود تا شخص عقل را به كار نگيرد و در تكميل نواقص خود نكوشد و اين گونه، خرد به سبب عدم بهره گيري از آن به تباهي كشيده مي شود.
امام صادق(ع) در تأكيد بيانات اميرمؤمنان علي(ع) مي فرمايد: هر كه خودپسند شد هلاك مي شود چنان كه خودرايي و مستبد به هلاكت مي رسد؛ زيرا هر دو شخص در دامي مي افتند كه از آن نمي توانند فرار كنند. خودپسند در پي تكميل نواقص نمي رود و در نقص مي ماند و هلاك مي شود و با رفتارهاي زشت و ناپسند خود مردم را بر ضد خود بسيج مي كند، چنان كه خودرأي نيز با اكتفا به عقل ناقص خود كارهايي انجام مي دهد كه موجب هلاكت مي شود.
هنگامي كه خودپسندي و خودرأيي در عمل اجتماعي و سياسي بروز كند موجب مي شود تا از بسياري از همكاري ها و همدلي ديگران بازماند و در ارتباط گيري شكست خورد. از اين رو حضرت اميرمؤمنان(ع) مي فرمايد: من استبد برايه هلك و من شاور الرجال شاركها في عقولها؛ هركه خودرأيي كند هلاك شود و هر كه با ديگران مشورت نمايد، در عقل آنان مشاركت جسته است. (بحارالانوار، ج75، ص104) مشاركت در عقل به معناي دست يابي به روش هايي است كه شايد بيرون از توان خرد وي است. بر اين اساس با مشاركت جويي در عقل ديگران خود را نجات مي دهد و راهكارهايي را براي كارهاي سخت و مشكل مي يابد كه بيرون از توان شخصي او بوده است.
آن حضرت(ع) به مؤمنان هشدار مي دهد و مي فرمايد: خودرأي مباش كه هر كه خودرأي باشد هلاك مي گردد. (غررالحكم، ص 811) بنابراين استبداد واقعي در اين است كه انسان خرد خود را كافي شمارد و از عقل ديگران سود و بهره نبرد. بازتاب عدم مشاركت واقعي در همكاري نكردن با ديگران در سرمايه هاي عقلاني، در رفتارهاي زشت و نادرست و غلط، تجلي و ظهور مي كند. در نتيجه استبداد و خودرأيي است كه انسان به هلاكت مي افتد و در نزد ديگران خوار و ذليل مي شود. (غررالحكم، ص618)
بنابراين راه رهايي از خودرأيي و استبداد آن است كه از خودپسندي رهايي يابيم و ديگران را به عنوان خردهاي مستقل و دانايان بپذيريم و از خرد و رأي ايشان بهره گيريم تا اين گونه از هلاكت و ذلت و خواري در دنيا و آخرت نيز رهايي يابيم.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14