(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 5 ارديبهشت 1389- شماره 19628
 

كور واقعي
همراهي در سفر
ديده بصيرت
حكمت هاي قرآني
رمز «موفقيت» مومن در امتحانات خداوند
نقش عذاب هاي دنيوي در تكامل انسان



كور واقعي

قال النبي(ص): ليس الاعمي من عمي بصره، ولكن الاعمي من تعمي بصيرته.
پيامبر اعظم (ص) فرمود: كور، آن كسي نيست كه ديده اش كور باشد، بلكه كور (واقعي) كسي است كه (چشم) بصيرتش كور باشد. (1)
1- كنزالعمال، ج 1، ص 243

 



همراهي در سفر

در روايتي نقل شده است پيامبر اعظم (ص) در سفري همراه ياران بود، دستور داد گوسفندي را ذبح كرده و گوشتش را آماده سازند. يكي گفت: ذبح آن با من، ديگري گفت: پوست كندن آن با من، سومي گفت: پختن آن با من...
آن حضرت فرمود: جمع كردن هيزم براي تهيه آتش نيز با من.
حاضران گفتند: اي رسول خدا! شما زحمت نكشيد، ما اين كار را انجام مي دهيم. پيامبر گرامي(ص) فرمود: مي دانم، ولي دوست ندارم در ميان شما امتياز داشته باشم. خداوند براي بنده اش نمي پسندد كه در ميان همراهانشان داراي امتياز باشد. آنگاه برخاست و به بيابان رفت و به گردآوري هيزم پرداخت. آن حضرت مي فرمود: «سيدالقوم خادمهم» آقا و بزرگ قوم، خدمت گزار آنها است.(1)
1- بحارالانوار، ج 76، ص 273

 



ديده بصيرت

پرسش:
مفهوم ديده بصيرت چيست و چه تأثيراتي در روند حركت تكاملي انسان دارد؟
پاسخ
بيناي مطلق
در نوزده آيه از قرآن، خداوند متعال، با صفت بينايي توصيف شده است. اين صفت حاكي از احاطه علمي و ذاتي آفريدگار بر همه چيز است. لذا برخي از روايات، بصير را از صفات ذات خداوند دانسته اند. بنابراين بيناي مطلق اوست و همه چيز، بينايي را از او دريافت مي كنند و هركس به او نزديكتر باشد، از بصيرت و بينش بيشتري برخوردار خواهدبود.
معناي ديده بصيرت
از منظر قرآن، درباطن انسان، شعور مرموزي وجود دارد كه با الهام فطري الهي، مي تواند خوب را از بد و حق را از باطل تشخيص دهد. متن آيه شريفه خداي متعال در اين باره چنين است:
و نفس وماسويها فالهمها فجورها وتقويها. (شمس- 8و7)
سوگند به نفس و آن كه آن را درست كرد! پس پليدكاري و پرهيزگاري اش را به آن الهام كرد.
در روايتي از امام صادق(ع) اين الهام فطري، چنين تفسير شده است.
اي عرفها و الهمها، ثم خيرها فاختارت (بحارالانوار، ج24، ص71)
يعني به آن شناساند و الهام فرمود. پس، او را مخير ساخت و او انتخاب كرد. و در حديث ديگري از آن حضرت آمده است كه درباره الهام فجور و تقوا فرمود:
عرفه الحق من الباطل (بحارالانوار، ج24، ص72) حق و باطل را به او شناساند.
و نيز در تفسير آيه «وهديناه النجدين» (البلد-10) و دو راه را به او نشان داديم. از آن حضرت روايت شده «نجدالخير و نجدالشر» (بحارالانوار، ج5، ص196) يعني راه نيكي و راه بدي را (نشان داديم) ديده بصيرت، درواقع، همان شعور فطري مرموز و ادراك باطني موجود در باطن انسان است كه قدرت تشخيص نيك و بد، خير و شر، و حق و باطل را دارد و او را به آينده نگري و پيروي از حق و دوري گزيدن از باطل، دعوت مي نمايد. اين شعور و ادراك در ابتداي زندگي، به صورت استعداد و اجمال در نهاد همه انسان ها وجود دارد و به تدريج شكوفا مي شود. شكوفايي اين شعور، شكوفايي انسانيت است. و فلسفه بعثت انبياي الهي، چيزي جز رشد و بالندگي و شكوفايي انسانيت و سازندگي جامعه مطلوب انساني نيست. با بهره گيري از برنامه انبياء در تقويت ادراكات باطني، قدرت ديده بصيرت، به تدريج، افزايش مي يابد تا آن جا كه حقايق معقول، به صورت محسوس براي انسان قابل رويت مي گردند. چنان كه از پيامبر(ص) روايت شده كه فرمود: هيچ بنده اي نيست مگر آنكه دوچشم در چهره اش دارد كه با آنها، امور دنيا را مي بيند و دو چشم در دلش كه با آنها امور آخرت را مشاهده مي كند. پس هرگاه خداوند خير بنده اي را بخواهد دو چشمي را كه در دل اوست، مي گشايد و او با آنها، آنچه را خداوند در عالم غيب وعده اش را داده است، مي بيند و به وسيله غيب (دوچشم دل) به غيب ايمان مي آورد. (كنزالعمال، ج2، ص42)
بديهي است كه خواست خداوند حكيم درباره بازشدن ديده بصيرت شماري از انسان ها، گزاف نيست بلكه به مقتضاي نظام حكيمانه آفرينش، ديده بصيرت كساني بازشده و تقويت مي گردد كه جهت شكوفايي ادراكات باطني خود، حركت كرده باشند.

 



حكمت هاي قرآني

عباسعلي كامرانيان
تنها راه آرامش و سعادت
عده اي درباره راههاي رسيدن به خوشبختي و آرامش باهم صحبت مي كردند.
يكي گفت: به نظر من در اين دوره و زمانه، مهمترين عامل رسيدن به آرامش، پول است يعني اگر پول داشته باشي همه چيز داري!
ديگري گفت: پول خوب است اما، سلامتي از پول مهمتر است انسان سالم، انسان خوشبخت است.
پس از آن، هر يك از اعضاي گروه نظر خود را درباره راههاي رسيدن به آرامش و خوشبختي بيان كردند. در بين آنها مرد مؤمن دنيا ديده اي ساكت بود.
از او پرسيدند: نظر شما در اين باره چيست؟
گفت: اينها كه شما فرموديد از وسايل خوشبختي و آرامش است كه هر يك در جاي خود و به اندازه لازم، براي آرامش بخشي انسان و خوشبختي او ضروري است اما...
فردي كه در كنار او نشسته بود بي مقدمه گفت:
اما به نظر من انسان بايد با روشهاي آرامش بخش عارفانه، سير و سلوك كند تا به خوشبختي برسد. من در بعضي از اين كلاسهاي عرفاني شركت مي كنم. كافي است كه به خوبي اعتقاد داشته باشي، تمركز كني، خودت را مركز عالم وجود بداني و...
همين كافي است!
مرد دنيا ديده گفت:
«عرفان هاي ساختگي» نيز درمان درد اضطراب و نگراني انسان از نرسيدن به سعادت نيست! اين عرفانها، وارداتي و ساختگي و منحرف كننده است مبادا فريب اين گونه بازيها را بخوريد! اينها نيز مانند مذاهب ساختگي، عرفانهاي استحمارسازند:
ترسم نرسي به كعبه اي اعرابي
اين ره كه تو مي روي به تركستان است!
اما آنچه موجب سعادت ابدي و خوشبختي انسان مي شود عبارت است از : ايمان كه به معني اقرار به زبان، يقين قلبي و عمل به فرمايشات الهي است و مجموعه اعمال صالح انسان مي باشد. اين راه انسان را در دنيا و آخرت به بهشت مي رساند. خداوند متعال در اين باره فرموده اند: لهم دار السلام عند ربهم و هو وليهم بما كانوا يعملون فقط براي آنها (مؤمناني كه داراي اعمال صالح هستند در بهشت) خانه امن و امان نزد پروردگارشان خواهد بود؛ و او، ولي و ياور آنهاست بخاطر اعمال (نيكي) كه (در دنيا) انجام مي دادند.(1)

 



رمز «موفقيت» مومن در امتحانات خداوند

¤ آيت الله مصباح يزدي
در مقاله حاضر ضمن اشاره به برخي اوصاف برجسته متقيان از ميانه روي در زندگي و صبر در مشكلات به عنوان صفات برجسته مومنان سخن گفته شده ا ست. با هم آن را از نظر مي گذرانيم.
امام علي(ع) در بيان اوصاف و نشانه هاي متقيان مي فرمايد: و كيسا في رفق و قصدا في غني و تجملا في فاقه و صبرا في شده ؛ از نشانه هاي مومن اين است كه تيزبين، با فراست و با كياست است؛ مطالب را خوب درك مي كند؛ اشخاص را خوب مي شناسد؛ ولي در عمل عجله نمي كند، كاري را كه بايد انجام دهد با رفق و مدارا انجام مي دهد. تعبير كيسا في رفق شبيه تعبير حزما في لين است. يعني مومن، دورانديش و اهل حزم و احتياط است؛ عاقبت كارها را درك مي كند و درباره آن مي انديشد؛ اما در عمل با تندي و عصبانيت برخورد نمي كند؛ بلكه در رفتار خود لين و نرم خو است. البته گاهي بين دو ويژگي فراست و تيزهوشي با نرم خويي و انتخاب روش اصلح در برخورد، تزاحم ايجاد مي شود و جمع كردن بين آنها هنري مضاعف است.
ميانه روي و اعتدال
حضرت امير(ع) بعضي خصوصيات مؤمنين در زمينه مسائل مالي را بيان مي فرمايند. انسان گاهي در حال غنا و توانمندي به سر مي برد و گاهي درحال فقر و تنگ دستي. معمولا آدمي اگر ثروت و درآمد زياد داشته باشد، به ولخرجي و اسراف مبتلا مي شود؛ و اگر گرفتار و فقير باشد، جزع و فزع مي كند و مشكلات خود را به رخ همه مي كشد. ولي مؤمنين و شيعيان ممتاز اين طوري نيستند. آنها در حال غنا و ثروتمندي اسراف و ولخرجي نمي كنند؛ بلكه افرادي ميانه رو هستند و اعتدال و اقتصاد را رعايت مي كنند؛ در حال تنگدستي نيز آبروي خود را نمي برند، نزد هر كسي اظهار حاجت نمي كنند و عزت نفسشان اجازه نمي دهد ديگران متوجه فقر و نيازشان شوند. اين دو صفت يكي مربوط به حالت غنا و فراخ دستي است و ديگري مربوط به حالت فقر و تنگدستي. نكته اي كه لازم است مجددا تأكيد شود اين است كه اصل كلي- كه شايد استثنائي هم نداشته باشد- اين است كه انسان در همه كارها بايد از افراط و تفريط پرهيز كرده و حد اعتدال را رعايت كند.
البته مفهوم اعتدال و حد وسط، مفهومي كمي نيست. براي به دست آوردن حد اعتدال در هر زمينه اي يا ابتدا بايد حد افراط و تفريط در آن مشخص شود؛ تا براساس آنها متناسب با نوع رفتار مورد نظر حد وسط مشخص شود؛ و يا با كمك دليل عقلي يا شرعي حد مطلوب هر امري معين شود؛ تا براساس آن افراط و تفريط مشخص گردد. چون افراط و تفريط با حد وسط متضايف هستند و معرفتشان با يكديگر حاصل مي شود. مثل مفهوم «پدر و پسر» كه يكي را بدون ديگري نمي توان شناخت.
براي شناختن حد وسط در هر كار بايد توجه داشته باشيم كه ما اهداف عملي و رفتاري متعددي داريم. چون انسان مجموعه اي است از توان ها، قدرت ها، طاقت ها و استعدادها كه بايد آنها را براي رسيدن به هدف نهايي- كه در فرهنگ ما قرب الهي است- به كار گيرد. انسان تنها قوه عاقله و تفكر نيست كه فقط در پي آموختن باشد؛ بلكه خدا به انسان عواطف، احساسات، محبت، عشق، خوف، رجا و... هم داده، فعاليت هاي بدني نيز بايد داشته باشد. اما اگر كسي تمام وقت و توان خود را صرف يكي از زمينه ها كند، - حتي اگر زمينه صحيحي باشد- حق ساير قوا تضييع شده و نسبت به آن ها تفريط مي شود. مثلا اگر كسي تمام وقت به درس خواندن مشغول باشد و به عبادت اهميتي ندهد، چنين كسي حتي اگر فيلسوف و استاد برجسته شود و - به تعبير بعضي روايات- بتواند مو را هم بشكافد، اما چون اهل عبادت نيست، روحش از انس با خدا و آنچه هدف اصلي خلقت است، بهره اي نبرده و رشد نكرده است. تحصيل علم بايد مقدمه اي براي رشد معنوي انسان باشد.
اگر كسي درپي هر دو باشد، يعني نيمي از وقتش را صرف عبادت و نيم ديگر را صرف تحصيل علم كند، زندگيش را از كجا تأمين خواهد كرد؟ بنابراين اگر انسان تمام نيرويش را صرف يكي از اين زمينه ها كرده و نسبت به ساير قوايي كه خدا به او داده و تكاليف ديگري كه در صحنه هاي ديگر برعهده او گذاشته شده، بي توجه باشد، نسبت به آن ها تفريط مي شود.
حد وسط اين است كه انسان وقت داشته باشد ابزارهايي كه خدا دراختيار او قرارداده، مثل اعضا و جوارح، قواي روحي و جسمي، عواطف و احساسات و... را به گونه اي به كار گيرد كه بيشتر مورد رضايت خدا باشد. براين اساس، انسان بايد در برنامه هاي خود سهمي را براي تحصيل علم، سهمي را براي معاشرت با زن و فرزند، سهمي را براي كسب روزي حلال و... قرار دهد، به گونه اي كه در هيچ يك افراط و تفريط نباشد.
اگر اعتدال درزندگي به عنوان يك اصل كلي پذيرفته شد، بر اساس آن دركميات نيز ميانه روي شكل پيدا مي كند. مثلاً كسي كه مال و ثروتي دارد، متناسب با درآمد خود بايد مقداري را براي تأمين هزينه هاي زندگي خانواده، و مقداري را براي انفاق و رسيدگي به ديگران، از اقوام و خويشاوندان، همسايگان، دوستان و ساير فقرا درنظر بگيرد. اگر انسان تمام درآمدش را صرف انفاق كند. براي رفع نياز روزمره خانواده اش، محتاج ديگران مي شود و اين كار صحيحي نيست. حتي اگر احتمال مي رود در آينده نزديك موردي براي انفاق پيش آيد كه ضرورت بيشتري نسبت به موارد فعلي دارد، بايد مقداري از درآمد خود را براي آن مورد پس انداز كند. دراين زمينه هم بايد حد وسط رعايت شود؛ هركس متناسب با شأن خود، بخشي از درآمد و دارايي خود را صرف هزينه هاي گوناگون زندگي و بخشي را صرف كمك و دستگيري از نيازمندان كند؛ به گونه اي كه نه خود، نيازمند ديگران شود و نه به حرص، زياده خواهي و افزون طلبي و نهايتاً به دنياپرستي گرفتار شود.
پرهيز از اسراف
حضرت امير(ع) مي فرمايد: مؤمن درحال توانمندي در مخارج شخصي خود زياده روي و اسراف نمي كند و درحالي كه پيرامون او افراد نيازمندي زندگي مي كنند كه به يك وعده غذا محتاج اند، او سفره هاي رنگين آن چناني نمي اندازد. او به تناسب شأن خود و خانواده اش حد وسط معقولي را تعيين مي كند كه نيازهاي زندگي شأن را تأمين كند؛ نه اسراف مي كند، و نه از سربخل، آن قدر كم خرج مي كند كه به بيماري گرفتار شود. تعيين حد اعتدال براي هر كس به شئونات و نيازهاي او وخانواده اش بستگي دارد كه بايد با توجه به اختلاف سطح زندگي افراد مختلف، با تدابير عاقلانه مشخص شود و حد مشخص كمي ندارد.
عزت نفس
حال اگر كسي به اندازه رفع نياز خود و خانواده اش درآمد نداشت، چه كند؟ افراد ضعيف النفس سعي مي كنند ابتدا از راه هاي حلال با عرض حاجت نزد ديگران نياز خود را برطرف كنند، اما اگر از اين طريق نيازشان رفع نشد، و ضعف نفس بر آنها غلبه كرد. ممكن است دست به گناه بزنند. اما كساني كه ايمان قوي دارند و در مكتب اهل بيت تربيت شده اند، ارزش ايمان وارتباط با خدا را درك كرده اند و به راحتي آبروي خود را نمي برند و نمي گذارند ديگران بفهمند كه محتاج هستند. قرآن هم اين مساله را مورد تأكيد قرارداده و مي فرمايد:«للفقرا، الذين احصروا في سبيل الله لايستطيعون ضربا في الارض يحسبهم الجاهل اغنيا، من التعفف تعرفهم بسيماهم لايسالون الناس الحافا و ما تنفقوا من خير فان الله به عليم (بقره 732)
مؤمنان كساني هستند كه از شدت عفت و عزت نفس و آبروداري، كسي كه ايشان را نمي شناسد و از زندگي آنها خبر ندارد، گمان مي كند ثروت مند هستند؛ در صورتي كه چنين نيستند. خدا هم در قرآن از چنين كساني تعريف كرده است.
اساساً آبروداري ارزشي است كه همه انسان ها كمابيش اهميت آن را درك مي كنند و مي فهمند اظهار فقر و نياز به ديگران، يا تملق گويي ديگران به طمع مال، كار سبكي است. آبروداري بين تمامي انسان ها- از مسلمان و كافر- مشترك است.
پسندم آنچه را جانان پسندد
ولي مؤمنين ممتاز، انگيزه قوي تري براي آبروداري دارند. آنها به واسطه اعتماد و ايمان به تقديرات الهي مي دانند اگر با وجود سعي و تلاش، دارايي بيشتري برايشان فراهم نشده، از آن روست كه خداوند متعال مصلحت ندانسته است. روايات زيادي در اين زمينه داريم؛ مانند: ان من عبادي المومنين من لا يصلحه الا الغني و لو صرفته الي غير ذلك لهلك و ان من عبادي المؤمنين من لايصلحه الا الفقر و لو صرفته الي غير ذلك لهلك. كافي (2/ص 253) خداي متعال مي فرمايد: من مي دانم كه براي بعضي از بندگانم صلاح نيست كه پولدار باشند؛ از اين رو آن ها را هميشه تنگ دست نگه مي دارم، مبادا فاسد شوند. در آيه شريفه اي نيز خداوند مي فرمايد: ولو بسط الله الرزق لعباده لبغوا في الارض (شوري/72) بعضي ديگر برخلاف اين گروه، اگر زندگي شان تأمين نشود، سراغ راه هاي نامشروع مي روند و دينشان فاسد مي شود. خداوند مي فرمايد: من نمي خواهم مؤمن فاسد شود و دينش را از دست بدهد؛ لذا روزي چنين كسي را وسيع قرار مي دهم.
مؤمني كه اهل يقين است، به آنچه خدا مصلحت دانسته و مقدر فرموده راضي است. نه مثل كساني كه قرآن در وصفشان مي فرمايد: اگر روزيشان تنگ شود، مي گويند خدا ما را خوار كرده است. (فجر/61) مؤمن مي گويد: خداوند خوب تدبير كرده؛ مصلحت من همين بود و از او ممنون هستم.
اين مرتبه اي است براي كساني كه انگيزه براي آبروداري دارند. مرتبه لطيف تر از اين براي كساني است كه ايمانشان به حدي رسيده كه نه تنها به تدابير الهي راضي هستند، بلكه آنها را موهبتي در حق خود مي دانند. مانند كسي كه پزشك داروي تلخي را براي او تجويز كرده و مي داند اين دارو وسيله معالجه اوست. چنين كسي نه تنها از طبيب گله اي ندارد، بلكه كار او را لطفي در حق خود مي داند و از او سپاس گزار است. مؤمنين رفتارهاي خدا را نسبت به خود نشانه لطف و محبت خدا مي دانند. طبق روايتي مؤمن هنگامي كه به فقر مبتلا مي شود، مي گويد مرحبا بشعار الصالحين (كافي /2/ ص362) خوش آمدي؛ تو موهبت خدا هستي. چنين كساني در واقع رفتار عاشقانه اي با خدا دارند و مي دانند چه ثروت و چه فقر، هر دو براي تربيت آنها و وسيله تكاملشان است. از همين رو فقري را كه خدا پنهاني به آن ها داده، مثل رازي مي دانند كه پنهاني بين عاشق و معشوق مبادله مي شود؛ رازي بين خدا و بنده؛ لذا نمي خواهند كس ديگري متوجه اين راز و رابطه بشود.
خداوند براي تكامل بنده، او را به فقر مبتلا كرده؛ او هم مي داند كه اين محبت خداست و از اين تدبير الهي خوشحال است. اما چون خداوند اين فقر را پنهان به او داده و ديگران از آن خبر ندارند، اين راز را پنهان نگه مي دارد.
تمؤمنين ممتاز علاوه بر اين اوصاف در شدائد و مشكلات صبور هستند. خواه، ناخواه، در طول زندگي براي انسان سختي هايي پيش مي آيد: لقد خلقنا الانسان في كبد (بلد/4) زندگي انسان توأم با رنج است. حتي مرفه ترين افراد رنج هايي دارند كه به ذهن ما خطور نمي كند. زماني كه انسان به رنجي مبتلا مي شود، اعم از اين كه اين رنج در اثر فقر يا بيماري باشد، يا در اثر فراق عزيزي، و يا در اثر بلاياي طبيعي و... عقل حكم مي كند كه انسان در مقابل اين سختي ها بردبار باشد. اگر وقتي براي انسان سختي پيش آمد، شروع به داد و فرياد كند، آيا مشكلش حل مي شود برعكس، با حفظ آرامش ممكن است مشكل زودتر برطرف شود.
مؤمن علاوه بر عاقلانه بودن صبر در برابر سختي ها و مشكلات، انگيزه بالاتري نيز دارد و آن، اين كه تمام اين سختي ها امتحانات خداست؛ چون خودش فرموده: ولنبلونكم بشيء من الخوف والجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات (بقره/551) اگر شما با كسي كه علاقه زيادي به او داريد و مشتاق هستيد كه با او رابطه صميمي داشته باشيد، طرح رفاقت بريزيد. او هم صراحتا به شما بگويد كه براي آزمون شما در ادعاي رفاقت و صميمت، امتحاناتي را براي شما پيش خواهد آورد. اگر امتحاني براي شما پيش آمد كه در نتيجه آن ميزان وفاداري شما به او ثابت شود، از اين امتحان نگران و ناراحت مي شويد؟ يا سعي مي كنيد از اين امتحان سربلند و سرفراز بيرون بياييد؟ تا زودتر به مطلوب برسيد و محبت شما در دل او جا بگيرد و روابطش را با شما تقويت كند. اگر كسي توجه داشته باشد كه تمام وسايل و حوادث خير و شر اين عالم براي آزمايش است، آيا از آزمون و وسايل و ابزار آن نگران مي شود؟ يا تلاش مي كند از آزمايش سربلند بيرون بيايد؟
بينش مؤمن نسبت به اين عالم و زندگي آن با ديگران متفاوت است و توجه دارد كه هر چه از خير و شر در اين وجود دارد، زمينه هايي براي آزمايش انسان است: لنبلوهم ايهم احسن عملا (كهف/7) و هر حادثه تلخ و شيريني يك برگه امتحاني است كه بايد با صبر و تحمل از عهده آن برآيد. پس در مقابل سختي ها ناراحت نمي شود. چون مي داند آزمون الهي است و بعد از تحمل سختي و مرارت، پاداشي از طرف خداوند نصيب او خواهد شد. از همين رو همه سختي ها و شيريني ها، از فقر و غنا، براي او خوش آيند و گوارا است.

 



نقش عذاب هاي دنيوي در تكامل انسان

¤ عليرضا حجازي
عذاب هاي الهي كه در دنيا اتفاق مي افتد، هر چند كه بيانگر خشم و غضب الهي نسبت به گناهان بزرگ بشر است، ولي مهم ترين عامل در حفظ اعتدال، تعادل، مديريت و نظارت بر حركت كلي هستي و انسان بشمار مي رود و باعث مي شود امكان ادامه حركت هاي رشدي و كمالي براي بشر و ديگر موجودات هستي فراهم آيد.
نويسنده در اين مطلب با توجه به نقش عذاب هاي الهي كه اقوام و جوامع بشري بدان گرفتار مي شوند، بر آن است كه براساس آموزه هاي قرآن، اين نقش را تبيين و تحليل كند. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
عذاب هاي الهي، سنت الهي
يكي از سنت ها و قوانين الهي، سنت عذاب دنيوي است. هر چند كه از نظر قرآن و آموزه هاي وحياني آن، دنيا سراي مجازات و عذاب هاي الهي نيست بلكه سراي امتحان و ابتلا و جايگاه رشد و بالندگي و شدن هاي انساني است، ولي اين گونه نيست كه هيچ گونه مكافات و مجازاتي در اين دنيا براي عامل جنايات و گناهان نباشد، بلكه آثارو پيامدهاي طبيعي آن به شكل بازتاب در همين دنيا گريبانگير عامل و يا عاملان آن مي شود و حتي در برخي موارد به علل و اهدافي كه در ادامه برخي از آن ها بيان مي شود، عذاب هاي دنيوي، به عنوان عذاب استعجالي گريبانگير بشر مي شود.
بسياري از مردم در طول زندگي با مورد و يا مواردي از بازتاب هاي گناه و جرم خود مواجه شده اند كه از مصاديق عذاب هاي استعجالي است. به اين معنا كه شخص، گناه و جرمي را مرتكب مي شود، به گونه اي كه كسي جز خداوند از آن آگاه نيست ولي در يك مدت زماني، خود گرفتار مجازاتي مي شود كه عامل اصلي همان گناه و جرم خود وي بوده است. بنابراين انسان، گرفتار بخشي از مجازات و مكافات در دنيا خواهد شد، هر چند كه به سبب فقدان ظرفيت دنيا، مجازات و عذاب هاي اصلي و دايمي به رستاخيز و سراي ديگر واگذار شده است.
عذاب هاي استعجالي
عذاب هاي استعجالي، عذاب هايي است كه انسان در همين دنيا به عنوان مجازات و مكافات عمل مي بيند. برخي از اقوام و جوامع در برابر انذارها و تهديدهاي پيامبران، اولياء و مصلحان جامعه، آن را به تمسخر گرفته و خواهان مجازات اخروي در همين دنيا مي شدند كه از آن به عذاب هاي استعجالي نيز ياد مي شود.
البته اگر اين اقوام و امت هاي نادان و گستاخ حتي اگر خواهان عذاب هاي استعجالي نبودند، خداوند به علل و اهداف ديگر، ايشان را به سنت عذاب در دنيا و نيز لزوم مجازات و مكافات عمل، مي گرفت.
اين عذاب هاي الهي در دنيا اختصاص به اقوام گذشته ندارد و اين گونه نيست كه اگر در گذشته اقوامي به عذاب هاي الهي چون توفان و غرق و زلزله و مانند آن گرفتار مي شدند و نيست و نابود مي گشتند، امروزه اين عذاب ها برداشته شده باشد، بلكه اين عذاب هاي الهي همواره تا روز قيامت ادامه خواهد داشت و اين يك سنت الهي و قانون خداوندي در دنياست؛ زيرا هدف از اين عذاب ها افزون بر تنبيه و مجازات گناهكاران، دست يابي به جهاني سالم تر و محيطي معتدل تر است تا فرصت هاي برابر براي رشد و بالندگي به همه جوامع داده شود و هيچ قومي از هدايت تكويني و تشريعي خداوند بي بهره نشود؛ زيرا هنگامي كه محيط انساني به گناهان و بزهكارهاي بشر چنان آلوده شود كه فرصت رشد و بالندگي از نسل هاي ديگر گرفته شود، سنت الهي اقتضا مي كند كه اين اقوام را به اشكال مختلف از ميان بردارد تا هدايت الهي به عنوان يك سنت در همه زمان ها و مكان ها، باقي و برقرار باشد؛ چون خداوند پس از هبوط آدم (ع) به زمين به ايشان و فرزندانش وعده داد كه از سوي خود هدايت هاي تكويني و تشريعي را داشته باشد. (بقره آيات 38 و 39)
بنابراين هدف از گزارش هايي كه درباره عذاب هاي دنيوي اقوام گذشته بيان شده است تنها براي عبرت و پندگيري نيست بلكه براي اين است كه دانسته شود عذاب هاي الهي دردنيا يك سنت و قانون الهي است تا انسانها بتوانند دريك محيط سالم و متعادل از هدايت هاي تكويني و تشريعي الهي بهره مند شوند. از اين رو حتي قانون و سنت جنگ، به عنوان يك سنت الهي درجوامع، جاري و ساري است، زيرا اگر اين قانون و سنت الهي نبود، جوامع و اقوام دچار فسادي مي شدند كه هرگز فرصت و زمينه اي براي رشد و بالندگي نسل هاي آينده فراهم نمي آورد.
خداوند درباره علت غرق شدن قوم نوح (ع) به اين نكته توجه مي دهد كه اين قوم در درجه اي از تباهي قرار داشت كه ديگر نسل هاي آينده آن نمي توانست دريك محيط متعادل و سالم رشد كند، زيرا محيط را چنان آلوده كرده بودند كه كودكان از همان آغاز تولد در فرهنگ باطل كفر و فجور رشد مي كردند (نوح آيه 27) و اجازه نمي يافتند تا از هدايت تكويني (فطري و طبيعي) و تشريعي سود برند، هم چنين سنت جنگ از اين رو در جوامع بشري جاري و ساري است تا اجازه بقا و تباهي در برخي از جوامع و مردمان داده نشود؛ زيرا گاه غدد سرطاني چنان بدخيم است كه جز به جراحي امكان برداشته شدن فراهم نيست. از اين رو خداوند در تبيين و تحليل اهداف سنت الهي جنگ درجوامع بشري مي فرمايد:«فهر موهم بأذن و قتل داود جالوت و اثاه الله الملك و الحكمه و علمه مما يشاء ولولا دفع الله الناس بعضهم يبعض لفسدت الارض ولكن الله ذو فضل علي العالمين، پس آنان را به اذن خدا شكست دادند، و داود، جالوت را كشت،و خداوند به او پادشاهي و حكمت ارزاني داشت، و از آنچه مي خواست به او آموخت. و اگر خداوند برخي از مردم را به وسيله برخي ديگر دفع نمي كرد، قطعاً زمين تباه مي گرديد. ولي خداوند نسبت به جهانيان تفضل دارد. (بقره آيه 251).
در آيه 40سوره حج در تبيين علت ياد شده به جزييات و مصاديقي از فوايد و آثار آن اشاره كرده و مي فرمايد:الذين اخرجوا من ديار هم بغير. حق الا أن يقولو ربنا الله ولولا دفع الله. الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع وبيع و صلوات و مساجد يذكر فيها اسم الله كثيراً ولينصرن الله من ينصره ان الله لقوي عزيز؛ همان كساني كه بنا حق از خانه هايشان بيرون رانده شدند. ] آنها گناهي نداشتند [جز اينكه مي گفتند:«الله پروردگار ما خداست.» و اگر خدا بعضي از مردم را با بعض ديگر دفع نمي كرد، صومعه ها و كليسا ها و كنيسه ها و مساجدي كه نام خدا در آنها بسيار برده مي شود، سخت ويران مي شد، و قطعا خدا به كسي كه ] دين [او را ياري مي كند، ياري مي دهد، چرا كه خدا سخت نيرومند شكست ناپذير است.
بنابر اين، سنت عذاب هاي استعجالي براي دست يابي به اهداف مهم و اساسي است كه مي توان نقش آن را همانند جراحي غده هاي سرطاني ارزيابي كرد. به اين معنا كه اگر اقوام و ملت ها با جنگ يا عذاب هاي ديگر چون توفان و صاعقه و زمين لرزه و سيل و مانند آن، مجازات نشوند، اين وضعيت مي تواند مانند بيماري واگير همه ملت ها و نسل ها را آلوده كند.
به سخن ديگر، يكي از اهداف سنت عذاب هاي الهي، ايجاد فرصت برابر براي همه امت ها و ملت ها است تا همگان در يك شرايط مساوي امكان بهره مندي از هدايت هاي الهي را داشته باشند.
عذاب ستمكاران،نعمت براي مردم
از نظر قرآن عذاب هاي دنيوي ستمكاران در حكم نعمت هاي بزرگ براي مردم است، لذا آنان بايد روزهاي نابودي و شكست ستمكاران را براي خود در حكم ايام الله قرار دهند كه خداوند در آن روز به ايشان نعمت بزرگ رهايي از ستمكاران را عنايت فرموده است.
خداوند در آياتي چون آيه 74 و 05 سوره بقره، غرق شدن فرعونيان را نعمت الهي براي بني اسرائيل مي شمارد و از ايشان مي خواهد تا همواره آن را به ياد داشته باشند و آن روز را به عنوان ايام الله پاس داشته و بزرگ شمارند. به اين معنا كه اگر فرعونيان و ستمگران دچار عذاب غرق نمي شدند، عامل گمراهي و اذيت و آزار مومنان و مردم بودند. بنابراين غرق ستمگران و نجات بي گناهان، نعمت بزرگي است كه خداوند در حق بي گناهان روا داشته است. اين واقعه بزرگ، نعمت و خاطره اي قابل تذكر و يادآوري است.
اگر در آيه 72 سوره نوح، قوم نوح را مردمي دانسته است كه محيط اجتماعي را چنان تباه ساخته بودند كه جز از ايشان فاجر و كافرزاده نمي شد، غرق شدن ايشان و نجات مومنان به وسيله كشتي نوح(ع) به معناي نعمت بزرگي است كه خداوند به اين مردم بخشيده تا در يك فضا و محيط به دور از فسق و فجور و كفر بتوانند زندگي كرده و فرزندان خويش را تربيت كنند. از اين رو خداوند در آياتي از جمله آيات 14 تا 44 سوره يس غرق شدن قوم و نجات پيروان حضرت نوح(ع) و خانواده اش را رحمت الهي دانسته است تا اين گونه فرصت براي اين مردم فراهم آيد تا بتوانند در محيطي سالم و معتدل از زندگي دنيا و فرصت هاي برابر رشد و بالندگي استفاده كنند و در مسير متاله شدن و خدايي گشتن گام بردارند.
نقش تكاملي عذاب دنيوي
عذاب هاي دنيوي نقش بسيار مهم و اساسي در حفظ تعادل و اعتدال در هستي و جوامع بشري دارد. اگر اين عذاب هاي الهي چون جنگ و زلزله و سيل و مانند آن نباشد، فساد و تباهي كه برخي از انسان ها و جوامع بشري ايجاد مي كنند، همچون ويروس و بيماري خطرناك واگير، همه مردم ونسل هاي بشري را تباه مي كرد.
با نگاهي به برخي از مناطقي كه گرفتار سيل و وتوفان ومانند آن شده است مي توان دريافت كه در آن مناطق، فساد و تباهي در اوج خود بوده و مردم جامعه، خود را به گونه اي ساخته بودند كه نسل هاي آينده امكان بهره مندي از فطرت و طبيعت الهي و عقلاني را نداشتند؛ زيرا محيط فاسد، فطرت آنان را تباه و عقل ايشان را زايل مي كرد. وقوع سونامي كه در برخي از مناطق ساحلي جهان رخ داد، به آن دليل بود كه مناطق، آلوده به ويروس خطرناك فساد و فسق و فجور بوده است. اگر ديده مي شود كه در برخي ديگر از مناطق، اين وقايع رخ نداده، به اين معناست كه امكان عبرت پذيري براي آنان فراهم باشد و يا اين كه در انتظار چنين رخدادهايي باشند كه به ظاهر رخدادهاي طبيعي جلوه داده مي شود. هر رخداد طبيعي را مي توان با استغفار و توبه، مديريت و كنترل كرد و اجازه نداد تا آثار مخرب و زيانبار كلاني از خود به جا گذارد؛ زيرا همه هستي تحت ربوبيت مطلق الهي است كه قادر و تواناست و او در مقام عزت است نه آن كه رخدادهاي طبيعي و عوامل آن بر خداوند عزت داشته باشند. بر اين اساس، رخدادهاي به ظاهر طبيعي، در بسياري از موارد همان عذاب هاي الهي است. از اين رو در گزارش هاي قرآني از سيل، توفان خاك و شن، صاعقه، زلزله، غرق شدن و بسياري ديگر رخدادهاي به ظاهر طبيعي به عنوان عذاب اقوام گناهكار و بزهكاري چون قوم نوح، سبا، مدين، عاد و ثمود و مانند آن ياد شده است.
به سخن ديگر، اين رخدادهاي به ظاهر طبيعي، همان جنود الهي هستند كه مأموريت يافته اند تا اقوام گناهكار را مجازات نمايند و بستري مناسب براي رشد و بالندگي ديگران فراهم آورند. اين گونه است كه خداوند از اين عذاب هاي الهي چون غرق شدن قوم نوح(ع) براي پيروان آن حضرت(ع) به عنوان نعمت بزرگ الهي ياد مي كند و غرق شدن فرعونيان را براي بني اسرائيل نعمتي قابل بزرگداشت مي داند؛ زيرا هريك از اين دو عذاب، در حكم ايجاد بستري براي كمال يابي مردم باقيمانده مي باشد. اگر اين عذاب هاي الهي نبود، مؤمنان نمي توانستند در يك محيط مناسب به رشد و بالندگي برسند و هستي در مسير اصلي كمال و رشد همچنان راه خويش را ادامه دهد.
با هر يك از اين عذاب هاي الهي ازجمله جنگ و زلزله و غرق شدن گروهي، فرصت هاي مناسب معتدلي براي بسياري از مردم فراهم مي آيد تا در مسير درست گام بردارند و دغدغه مزاحمت هاي بي پايان دشمنان كمال و حق و متاله شدن را نداشته باشند.
هريك از رخدادهاي به ظاهر طبيعي از منظر قرآن، هشدار و اتمام حجتي براي ديگر مردم است تا به سمت فسق و فجور و تباهي نروند. خداوند با اين معجزات بزرگ خود بر همگان اتمام حجت مي كند تا به سوي حق و هدايت بازگردند و در مسير هواهاي نفساني و وسوسه هاي شيطاني گام برندارند و از حق و حقيقت غافل نشوند. (اعراف آيه 134 تا 136 و آيات ديگر)
امروزه ما به طور مستقيم يا غيرمستقيم از راه ماهواره ها و ديگر رسانه هاي ارتباطي به آساني از سنت هاي الهي و خشم و غضب او مطلع مي شويم و از همه جزئيات آن آگاه مي باشيم. بنابراين ديگر پرده هاي غفلت از برابرمان فرو افتاده است و به سادگي مي توانيم از انتقام خداوند آگاه شويم، مگر آن كه دل هاي ما به سبب فسق و فجور، زنگار گرفته باشد و پرده بر ديدگان حقيقت بين خويش افكنده باشيم تا نتوانيم حق را ببينيم و عذاب هاي الهي و سنت او را نظاره گر باشيم. اما اگر اين گونه نبود، مي توانيم هرروزه هشدارهاي بي شمار الهي را نسبت به خود و ديگران ببينيم كه از ما خواسته مي شود تا در مسير كمالي قرار بگيريم و از آن تجاوز نكنيم.

 

(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14