یکشنبه 26 ارديبهشت 1389-
شماره 19646
نقش فاطمه(س) در مبارزه با فتنه ها
|
|
|
نقش فاطمه(س) در مبارزه با فتنه ها
فاطمه(س) دختر گرامي پيامبر(ص) اشرف زنان در همه تاريخ بشريت است. از اين روست كه از ميان چهار زن بزرگ هستي، نامش بسيار فراتر از همگان مي درخشد و خورشيد وجودش در كهكشان هستي هر خورشيدي را چون ستاره اي خرد در خود مي گيرد. اين عظمت و شرافت و بزرگي را نه تنها به نسب بلكه به حسبي برد كه با ايمان خالص و تقواي الهي به دست آورد. مجاهدت هاي وي بود كه او را بر تارك هستي نشاند و خداوند خود مديحه سراي وي گشت و سوره ها و آيات بسيار در كمال تألهش فرو فرستاد. فاطمه(س) فاطمه است و هيچ كس را نمي توان با او سنجيد. از اين رو كسي جز خداوند نمي تواند در حق اين بانوي بزرگ عالم بشريت سخن بگويد؛ زيرا او وجه الله بود و همه هستي اش وجه الله را مي جست. لذا خداوند در سوره انسان، از اين صفت فاطمي سخن مي گويد و بدان وي را مي ستايد. بيان همه وجوه و ابعاد وجودي حضرت فاطمه(س) حتي بر پايه گزارش هاي قرآني كه در حق اين بانوي كرامت و شرافت آمده است، بيرون از توان هر انساني است؛ مگر آن كه خود يكي از وجودات نوري و نوراني باشد. نويسنده در اين مطلب تنها به بخشي از عمل سياسي آن بزرگوار در مسير مظهريت خلافت الهي و حجت رباني و ربوبيت مظهري، با اشاره به سخنان آن حضرت در مسجد پيامبر(ص) پرداخته است تا دست كم حقي از آن بزرگوار را ادا كرده باشد. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم. فاطمه(س) يكتا و يگانه بي گمان برخي از وجودات هستي، از مقام احديت و وحدانيت بهره مي برند و مظهر آن اسماي حسناي الهي هستند. از جمله اين وجودات مي توان از پيامبر گرامي(ص) اميرمومنان(ع) و فاطمه(س) ياد كرد. اينان بي هيچ ترديدي، مظاهري از اسم احد و واحد هستند و مي توان ايشان را يكتا و يگانه در ميان موجودات انساني بلكه همه موجودات هستي دانست كه خداوند آفريده است. از اين رو، سخن گفتن از آنها بسيار سخت و دشوار است؛ زيرا مصداقي ديگر وجود ندارد تا آنان و رفتارشان را بر پايه امري سنجيد و براساس مقايسه، جايگاه و نقش آنان را در هستي باز گفت. علامه آيت الله حسن زاده اين انسان عالم عامل در درسهاي خود در خصوص برخي از فرشتگان، آنان را نوع منحصر به فرد معرفي مي كرد. به اين معنا كه از نوع جبرئيل، تنها همين يك فرد، وجود يافته است و دومي براي آن نيست هر چند كه مي توان براي او دومي را متصور شد. هم چنين حضرت ميكائيل، عزرائيل و اسرافيل (عليهم السلام) از انواع منحصر به فرد هستند و از اين انواع مصاديق ديگر وجود ندارد. به سخن ديگر، انسان نوعي از انواع حيوانات است. اين نوع، داراي ميلياردها مصداق است كه هم اكنون در زمين زيست مي كنند. اما فرض كنيد كه از نوع انسان تنها حضرت آدم(ع) آفريده مي شد و فرد ديگري از اين نوع آفريده نمي شد. در اين صورت، آدم نوع منحصر به فردي بود كه دومي نداشت. به يك معنا، پيامبر(ص)، اميرمومنان(ع) و فاطمه(س) اين گونه هستند. يعني آنان در سطح خود يكتا و يگانه هستند و هيچ كس در سطح ايشان نيست تا بتوان با مقايسه، درك و فهمي درست از آنها داشت. البته اين بدان معنا نيست كه آن حضرات بزرگوار از افراد نوع انساني نيستند، بلكه به اين معناست كه از افراد منحصر به فردي از لحاظ درجات و سطوح مقامات انساني هستند. بنابراين نمي توان به سادگي آنها را شناخت؛ به ويژه كه شناخت كامل نيازمند احاطه علمي و وجودي است و تنها خداوند است كه بر ايشان احاطه وجودي و علمي دارد. از اين رو تنها خداوند است كه ايشان را مي شناسد و مي تواند معرفي كند. نكته اي كه نبايد از آن غافل شد، اينكه آنان چنان كه قرآن بيان داشته است، از نوع بشر هستند، چنان كه بارها قرآن با تاكيد، از زبان آنان مي فرمايد: انا بشر مثلكم؛ من بشري همانند شمايم. اما در همان آيات اين معنا نيز تبيين شده كه آنان به دلايلي از ظرفيت بيش تري برخوردار بوده اند كه بدانان وحي شده است و همين ظرفيت بيش تر، وجه تمايز آنان با ديگر افراد نوع بشر است. البته در رواياتي از خود پيامبر(ص) اين معنا نقل شده كه در مقام نوري نه وجود خلقي مادي، نور آن حضرت(ص) و نور اميرمؤمنان(ع) به تبع او نور اهل بيت عصمت و طهارت (س) از نوري غير از نور ديگر افراد نوع انساني مي باشد. اين بدان معنا خواهد بود كه در مرتبه اي از مراتب انشا و ايجاد اين افراد از افراد نوع بشر، تفاوت هاي معناداري وجود داشته است كه آنان را در مرتبه اي فراتر مي نشاند. بنابراين مي توان گفت كه هر يك از اهل بيت(ع) به يك شكلي يكتا و يگانه اند و مظهر يكتايي و يگانگي خدا هستند. بر اين اساس، علي(ع) علي است و فاطمه(س) فاطمه است و دومي ندارند تا بتوان به سنجش و ارزيابي و داوري در گفتار و رفتار و يا در شخصيت وجودي و مانند آن پرداخت. خداوند در آيه مباهله، وجود انحصاري اين انوار تابناك هستي را بيان مي كند و نشان مي دهد كه چگونه حضرت اميرمؤمنان علي(ع) در مقام نفس، نفس پيامبر(ص) است؛ چنان كه پيامبر(ص) در بياني ديگر، تبيين مي كند كه در مقام نوري، اميرمؤمنان علي(ع) از نور وي جدا شده است. ابن داوود از اهل عامه در كتاب سنن (جزء 5 ص 76 حديث شماره 4700) از پيامبر(ص) نقل مي كند كه مي گويد: اول ما خلق الله العقل و در منابع شيعي نيز آمده است: اول ما خلق الله نوري (منتخب ميزان الحكمه، ج1، ص 324) و همچنين در مسند احمد از اهل عامه آمده است كه پيامبر(ص) فرمود: «من و علي از نور واحد خلق شده ايم و خداوند روح من و روح علي بن ابيطالب را قبل از خلقت عالم خلق نمود.» و ابن مغازلي شافعي در كتاب مناقب خود نقل مي كند كه پيامبر(ص) فرمود؛ من و علي نوري بوديم در خدمت حضرت حق و اين نور، خداوند را تسبيح مي گفت و تقديس مي كرد قبل از آنكه آدم خلق شده باشد و اميرالمؤمنين علي(ع) فرمود؛ «كنت وليا و آدم بين الماء و الطين» شرح و تفصيل اين روايات مجال ديگري مي طلبد. به هر حال از آيات و روايات اين معنا به دست مي آيد كه حضرت فاطمه(س) شخصيت منحصر به فردي از ديدگاه خداوند و پيامبر(ص) است و نمي توان اين كلمه وجودي الهي را كه موجب پذيرش توبه آدم(ع) به سبب قرب منزلت مي شود (بقره، آيه 37 و نورالثقلين، ج1، ص 67 احاديث 143تا 148 و نيز درالمنثور، سيوطي شافعي، ج1، ص 147) به سادگي شناخت چه رسد كه شناخت كاملي از آن بزرگوار ارايه نمود. فاطمه(س) در مقام دفاع از ولايت فاطمه(س) انسان كامل، حجت بالغ و خليفه الهي است كه همه ابعاد شخصيتي وي در زندگي كوتاهش به گونه اي تجلي يافته است تا الگو و اسوه اي كامل از سوي خداوند براي بشريت به ويژه زنان باشد. درباره سيره سياسي آن حضرت(س) كمتر سخن گفته شده است. در حالي كه با نگاهي گذرا به همان مدت بسيار كوتاه و اندك 75 يا 95 روزه زندگي پس از پيامبر(ص)، مي توان درباره عظمت شخصيت سياسي آن حضرت (س)، بصيرت و شناخت كامل و تحليلي ايشان از فتنه ها و مسايل سياسي و عواقب حركت هاي ضلالت آور سقيفه، دفاع از ولايت و نظام سياسي قرآن، حمايت از انديشه نظام ولايي، جانفشاني و شهادت در اين مسير به گونه اي كه نخستين شهيد ولايت و نظام ولايي و اولين ايثارگر و جانباز درعرصه تثبيت تاويل پس از تثبيت تنريل شد، سخن ها گفت و كتب تحليلي و تبييني ارايه كرد. آن چه در اين مقال گفته مي شود تنها برخي از صفات ايشان درعرصه عمل سياسي است و با بررسي و تحليل زندگي سياسي آن حضرت (س) مي توان ده ها عنوان برجسته ديگر را براي آن حضرت رديف كرد كه سرآمد و پيشگام و سرمشق درآن عرصه سياسي بوده است. در سيره و تواريخ اسلامي و روايي به تواتر اين معنا نقل شده است كه آن حضرت (س) نسبت به انتخاب جانشين براي پيامبر(س) در سقيفه به شدت واكنش نشان داده و به دليل آن كه برخي با وجود نصوص صريح از پيامبران (ص) درجانشيني حضرت اميرمومنان علي(ع) در غدير و مواضع ديگر به اين نكته سرنوشت ساز بي توجهي كردند به شدت نگران بود و به مقابله با خطر پرداخت. آن حضرت (س) همانند پيامبر (ص) به دفاع از كيان اسلام كه در ولايت و نظام ولايي تجلي مي يافت، برخاست؛ زيرا قرآن و آموزه هاي آن زماني مي تواند جامعه بشري را نجات بخشد كه پس از پذيرش ظاهري و تنزيلي قرآن، درسايه سار ولايت الهي، آن آموزه هاي وحياني را به طور كامل تاويل و به اجرا در آورد. تاويلي كه فاطمه (س) از آن سخن مي گفت، تاويل واژگاني و مفهومي الفاظ و ظواهر قرآن نبود، بلكه آن حضرت تاويل را تحقق وجودي آموزه ها و عمل به آن ها مي دانست. اين گونه است كه تاويل عرفاني و مانند آن را تنها بطني از بطون قرآني مي دانست كه مرتبط با تنزيل است و ارتباطي با تاويلي كه خداوند خواسته است ندارد؛ زيرا تاويل واقعي را تنها راسخون درعلم يعني اهل بيت عصمت و طهارت مي توانند تحقق بخشند. از اين رو حضرت زهرا (س) به حكم رسالت عظماي الهي قيام مي كند و به هدف پاسخ گويي به يكي از آموزه هاي اصيل قرآن يعني قيام عدالت، به جنگ كساني مي رود كه يا مخالف تنزيل بودند و يا به تنزيل بسنده كرده به تاويل پـشت نموده بودند و يا آن كه اصولا تاويلي براي قرآن نمي خواستند و قرآن ظاهر و اسلام وارونه را مي جستند. آن حضرت (س) نخستين مدافع از اسلام تاويلي و اجرايي در قالب عمل كامل بر اساس آموزه هاي وحياني درسايه سار ولايت عظماي الهي امير مومنان علي (ع) بود. چنان كه در همين راه همانند پدر بزرگوارش(ص) آزارها ديد و مصيبت ها تحمل كرد و در نهايت به شهادت رسيد. مبارزه با فتنه گران و تاويل ستيزان چنان كه گفته شد، اسلام دو چهره دارد، چهره اي كه در قالب لفظ و ظاهر است و چهره اي كه در قالب معناست و درپس الفاظ نهفته است.چهره نخست هرچند كه اهميت دارد و در قالب تنزيل جا گرفته است تا كليات ايماني مردم را نشان دهد و راه از چاه بازشناساند، اما آن چهره دوم تاويلي است كه به آن الفاظ معنا و مفهوم واقعي مي بخشد و آن زماني است كه آن چه دانسته شد، درجان و جامعه عملي گردد و انسان و جامعه و جامعه اي متاله و خدايي براساس فرهنگ قرآني ايجاد كند. اما در عصر نبوي دو جريان نفاق و كفر اجازه نمي دادند كه تنزيل صورت گيرد، چه رسد كه تاويلي انجام گيرد و مردم را خدايي و جامعه را قرآني نمايد. اين دو جريان، همانند دوره جاهليت، به ظاهر بسنده مي كردند و باطن را نمي جستند؛ از اين رو همانند دوره جاهلي، دنبال بتاني ديگر بودند تا واسطه هايي براي ايشان با خدايشان باشد. بدين ترتيب فتنه اي شكل مي گيرد و بسياري از مردم مدينه ساده لوحانه در دام فتنه گرفتار مي آيند و با ايشان همراه مي شوند و چنان بر سر اسلام ضربه اي مهلك مي زنند كه هنوز است اهل تاويل و ولايت بايد در انتظار منجي باشند تا بيايد و در آخر زمان حكومت جهاني عدالت محور بر پا نمايد و تاويل قرآن را همانند تنزيل آن كامل گرداند. آن حضرت(س) در مسجد پيامبر(ص) خطبه اي خواند كه فتنه گران را لرزاند و براي آيندگان خط و نشان تعيين كرد؛ زيرا مردم در فتنه چنان غرق شده بودند كه نهيب هاي پيامبرگونه فاطمه(س) تأثيري در آنان نداشت و همان خط فتنه را پي گرفتند و همانند قوم ثمود، ناقه صالح را پي كردند و به شهادت رسانيده و سر و گوشت ناقه هاي صالح پيامبر امي خدا(ص) را بر سر نيزه كرده و به شامات فرستاده و در شهرها و روستاها دوره گردانيدند و كردند آن چه را نبايد مي كردند. فاطمه(س) در مسجد كوفه از مصيبت هاي پيامبر(ص) براي تنزيل سخن مي گويد و سپس رو به فتنه گران كرده از مصيبت هايي كه فرزندان پيامبر(ص) يعني اهل بيت عصمت و طهارت و پسر عم پيامبر(ع) اكنون براي تاويل قرآن از دست ايشان مي كشد سخن به ميان مي آورد و مي فرمايد: «اي مردماني كه براي شنيدن سخن بيهوده شتابانيد و كردار زشت و زيان آور را ناديده مي گيريد. آيا در قرآن نمي انديشيد يا آنكه بر دلها مهر زده شده است؟! بي ترديد اعمال زشت، قلب هايتان را تيره و تار كرده است و گوش ها و چشم هايتان را فرا گرفته است. چه بد آيات قرآن را تأويل مي كنيد و بدمسيري را به او نشان داديد... به خدا قسم تحمل اين بار گران، برايتان كمرشكن است و پايان آن نيز، چيزي جز بدبختي و تيره روزي نخواهد بود و هنگامي كه پرده ها برداشته شود و اعمالتان آشكار گردد، خود را ميان زيانكاران خواهيد يافت.» اين خود نشان مي دهد كه فتنه گران تا چه اندازه ضد تاويل قرآن بودند و اجازه نمي دادند تا نظام قرآني در جامعه پديد آيد و جامعه براساس آموزه هاي قرآني مديريت و ولايت شود. از اين رو فاطمه(س) پس از شكست در قيام خود، نوميدانه به خانه باز مي گردد و مي فرمايد: از اين پس واي بر هر صبحي كه خورشيد در آن طلوع كند. چرا كه ديگر اين مردم نمي توانند تاويل قرآن را در جان و جامعه خويش ببينند و اسلام واقعي از ميان ايشان رخت بر مي بندد و تا زمان منجي، مردم در ميان حق و باطل و فتنه هاي بسيار گرفتار مي شوند. آن حضرت(س) سپس سرزنش كنان مي فرمايد: كردار شما را خدا مي بيند و به همين نزديكي، آنان كه ستم كردند، در خواهند يافت كه به كجا بازمي گردند. من دختر كسي هستم كه به شما از عذاب الهي هشدار داد. پس شما كار خود را بكنيد و ما نيز كار خود را خواهيم كرد و منتظر بمانيد كه ما نيز منتظر خواهيم ماند.»
|
|
|