(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 4 خرداد 1389- شماره 19653

وادي قدس
باز آزادي ات مبارك باد
مجنون مجنون
شانه اي براي يادگاري
جمله ها و نكته ها
اخبار دانش آموزي درخشش دانش آموز مركز تيزهوشان ملاصدرا ناحيه سه شيراز در مسابقات كشوري
زنگ تفريح
خود را اصلاح كنيم
براي تيم مظلوم شهيد سپاسي
زنگ پرورشي ( 10)
زنگ پرورشي ( 10)



وادي قدس

با وضو وارد شويد، اين سرزمين چون كربلاست
حكم «فاخلع» بشنويد اين وادي قدس طوي است1
شرح جانبازي و ايثار جوانان وطن
از در و ديوار و خاك پاك اين جا بر ملاست
خرمشهر- 1371
1-اشاره به آيه «فاخلع تعليك رنك بالواد المقدس طوي» (12- طه)

 



باز آزادي ات مبارك باد

از كنار ستاره مي آيم
با دلي پاره پاره مي آيم
تربت پاك عاشقان اينجاست
به زيارت دوباره مي آيم

اين همه دشت و تپه و ماهور
روزگاري نه آن قدرها دور
بود در پنجه حوادث دهر
صحنه هاي نبرد ظلمت و نور

كشته ها ريخت پشته بر پشته
آب كارون به خون شد آغشته
پاي هر نخل گوييا دشمن
تخم باروت در زمين كشته

شصت و يك بود و سوم خرداد
مي رسيد از بر خدا امداد
شد مكرر حديث غزوه بدر
شهر ما گشت خرم و آزاد
¤
هر دلاور زعاشقان وطن
جان سپر كرد پيش اهريمن
با مددخواهي از خدا و رسول
دست رد زد به سينه دشمن

گرچه بر سينه ات كه سوزان است
جاي سر پنجه هاي شيطان است
باز آزادي ات مبارك باد
كه بهين هديه ات زرحمان است

دكتر حكيمه دبيران؛ استاد نمونه بسيج
دانشگاه تربيت معلم

 



مجنون مجنون

مي گن جزيره مجنون آدمو مجنون مي كنه. نمي فهميدمش. ولي وقتي تو رو ديدم فهميدم. فهميدم آن چنان مجنون شدي كه مجنون از جنونش گمنامت كرد. با همون سن كم.
جمعه اومده بوديم واسه تشييع. وقتي به معراج شهدا رسيديم، اشك و آه بود كه از ديواراش بلند مي شد. مادران شهدا هم بودن. هر كسي دنبال مجنون خودش مي گشت. يكي عكس بچه شو كه روش نوشته «جاويدالاثر» به دست گرفته بود. يكي ديگه دستش يه برگه بود. با چشماي منتظرش، تك تك تابوتارو نگاه مي كرد تا شايد بتونه لاله شو از بين اون همه گل پيدا كنه. اما وقتي به نتيجه اي نمي رسيد. فقط دونه هاي اشكش بود كه صورتشو نوازش مي داد.
بقيه مردم هم بودن. هر كسي يه گوشه كنار يه تابوت نشسته بود، داشت درد دل مي كرد. يكي دعا مي خوند يكي روضه يكي حرفاشو رو تابوت مي نوشت. خلاصه هر كسي تو حال و هواي خودش بود.
ولي تمام حرف من اينجاست. جايي كه مداح گفت: «شهدا هنوزم به ياد ما هستن. هنوز مارو ول نكردن. بعد از اين همه سال اومدن پيشمون.»
بدجور به فكر فرو رفتم. تنها يه چيز تو ذهنم نقش بسته بود. يه نگاهي به تو كردم، يه نگاه هم به خودم. گفتم تو 17 سالته. منم همينطور. با اين فرق كه تو هنوز به ياد مايي ولي ما...؟
اونجا بود كه واقعا فهميدم «شهدا شرمنده ايم!»
محيا ايرجي/ شهريار

 



شانه اي براي يادگاري

مجيد درخشاني
همين كه از لندكروز پريدم پايين ديدمش. تازه از مرخصي آمده بود. كنار منبع آب نشسته بود و با حوصله وضو مي گرفت. از بلندگوي «موقعيت» صداي اذان بلند شد. با خوش حالي به طرفش رفتم، تفنگم را به درختي تكيه دادم و پاورچين پاورچين از پشت سر به او نزديك شدم. دل توي دلم نبود. در يك فرصت مناسب، دست هايم را روي چشم هايش گذاشتم.
با خونسردي، دست راستش را كه تر بود، بالا آورد و با سر انگشت هايش پايه انگشت قطع شده ام را لمس كرد و گفت: «شناسايي شدي، عباس آقا.»
خنديدم و گفتم: «ها، ماشاءا...»
دستم را برداشتم؛ هر دو ايستاديم. به گرمي دست داديم و احوالپرسي كرديم.
انگار در اين 10-15 روز مرخصي، قدش بلندتر شده بود و موهاي نرم صورتش بيشتر.
پرسيدم: «خب، چه خبر؟ خوش گذشت؟ مادرت راضي شد كه دوباره بيايي جبهه؟»
گفت: «بد نگذشت، ننه ام كوتاه آمد. ديگر آن ننه بچه دوست قبلي نبود!»
خنديدم و گفتم: «يك خبر خوش؛ همين كه آرزويش را داشتي!»
فرصت نداد، گفت: «عمليات نزديك است.»
با تعجب پرسيدم: «كي بهت گفت؟»
- راديو بسيج!
شانه قرمز رنگ كوچكي را از جيب بلوز خاكي رنگش بيرون آورد و سر و ريش اش را شانه زد.
گفتم: «چي برايم آوردي؟»
گفت: «خودم را؛ بعد هم انار و نبات و باقلوا.
با اخم گفتم: «دلم مي خواهد يك چيزي براي يادگاري بهم بدهي كه خوردني نباشد.
همان طور كه موهايش را شانه مي كرد، گفت: «اين شانه خوب است؟»
گفتم: «از خرس، يك نخ مو هم غنيمت است.» و خنديدم.
خواستم شانه را بگيرم كه دستش را كنار كشيد و گفت: «چند روزي كارش دارم.»
گفتم: «اه... شوخي نكن. بده به من!»
با تبسم گفت: «بالاخره اين مال تو مي شود. من شب عمليات شهيد مي شوم، دلم مي خواهد وقتي مي روم به ديدار معشوق سر و صورتم مرتب باشد. اول موها و ريشم را شانه بزن بعد هم شانه را بردار.»
با مسخرگي گفتم: «وعده سر خرمن مي دهي؟ اصلا كي گفته جناب عالي پروازي هستي؟ اصلا مگه نشنيدي كه بادمجان بم آفت ندارد؟!»
دستم را گرفت و گفت: «معلوم مي شود، حالا زود وضو بگير، برويم جماعت...»
شب عمليات، هول و ولا داشتم كه اكبر شهيد شود. اما به خير گذشت.
شب دوم بود كه براي مأموريت بايد از تپه بلندي بالا مي رفتيم و روي آن مستقر مي شديم. ستون در دل شب به آرامي و زحمت خودش را بالا مي كشيد.
ناگهان صداي رگبار تير باري بلند شد و كسي از بالاي سرم سر خورد و كنار تخته سنگي متوقف شد و گفت: «يا حسين.»
تفنگم را به تخته سنگ تكيه دادم و به طرفش رفتم و گفتم: «چي شد برادر؟»
توي تاريك روشن هوا، سينه اش را كه از خون خيس شده بود، ديدم و بي اختيار داد زدم: «امدادگر!» نگاهم به صورتش افتاد. باورم نمي شد. خودش بود «اكبر» انگار بهم مي خنديد.
بالاي سرش رفتم و گفتم: «اكبر... اكبرجان، حالت... خوب...»
همان طور لبخند مي زد. دست هاي گرمش را گرفتم و تكان دادم: «اكبر... بلند شو!»
انگار سال ها بود كه پرواز كرده بود، مات و مبهوت بودم. ناگهان دستم را كردم توي جيب بلوزش، شانه را بيرون آوردم و با گريه موهايش را شانه زدم.
امدادگرها آمدند و او را بردند. گيج و منگ بودم. شانه را توي جيبم گذاشتم، تفنگم را برداشتم و با خشم و نفرت به طرف دشمن از كوه بالا كشيدم...

 



جمله ها و نكته ها

1-نماز، يكي از بهترين شيوه هاي توكل به خداوند مقتدر است كه احساس بي نيازي از غير او در نمازگزار پديدار مي شود.
2- همراه شدن با دين، موجب هدايت و روشن شدن مسيرهاي زندگي و سعادتمندي در دنيا و آخرت مي شود.
3- بهار، پيام آور اميدواري به نزول رحمتها و الطاف بيكران خداوند غفور به بندگانش، مخصوصا به توبه كاران نادم است.
4-تفكر در زنده شدن زمين مرده در فصل بهار، افزايش دهنده ايمان به خدا، اصل معاد و فضايل اخلاقي است.
5- انساني كه روشهاي زندگيش را مطابق فرمايشات مقدس قرآن كريم و حضرات چهارده معصوم- عليهم الصلوه والسلام- قرار بدهد، عليرغم قرار گرفتن در معرض امتحانات بزرگ و سخت خداوند رئوف، هرگز طعم شكست را نخواهد چشيد.
6- ايمان مومنين و مومناتي كه همه امتحانات مختلف خداوند رحيم را با سربلندي و بدون دل آزاري پشت سر مي گذرانند، استوار و واقعي است.
7- توجه به گذشت سريع زمان با دورانديشي و تجسم رسيدن وقت مرگ، عامل افزايش ذخاير آخرت با گرايش به اعمال عبادي- معنوي است.
8- تحمل رنجهاي ناشي از همت و كار، بي نهايت آسوده تر از تحمل رنجهاي فقر و نداري است.
9- آدم چاپلوس با خودشيريني، گزينه غيرخدا را براي موفق نمودنش انتخاب مي كند ولي نتيجه خلاف انتظارش خواهد شد.
01- مشركين با سوءبرداشت از نعمت اختيار در حالي با رب العالمين عزوجل- دشمني مي كنند كه ذره اي قدرت توقف كردن اختيارات و تصميم هايش را ندارند.
سليمان بلغار

 



اخبار دانش آموزي درخشش دانش آموز مركز تيزهوشان ملاصدرا ناحيه سه شيراز در مسابقات كشوري

مسابقات كشوري انتخابي آسيا در دهم ارديبهشت ماه در اهواز برگزار گرديد.
در اين مسابقات حبيب يقطين دانش آموز كلاس دوم رياضي مركز استعدادهاي درخشان ملاصدراي ناحيه سه شيراز موفق به كسب مقام دوم- دو امدادي المپيك كشوري (مدال نقره و حكم قهرماني) گرديده اند. همچنين ايشان مقام ششم 100 متر و مقام هفتم 400 متر در مسابقات كشوري با مانع را نيز كسب نموده اند.

 



زنگ تفريح

ضرب المثل هاي مدرسه اي
¤ امتحان برادر مرگ است.
¤ يكي را به كلاس راه ندادند گفت من متفرقه ام.
¤ به شاگرد گفتند شاهدت كيست گفت هم كلاسي ام
¤ يكي درس بلد نبود مي گفت كتاب اشتباه است.
¤ شاگرد تنبل قبول شد هيچ كس باور نكرد.
¤ خدا شاگردي را به بغل دستي اش محتاج نكند.
¤ شاگرد تنبل معطل بهانه است.
¤ تابلوهاي راهنمايي
¤ به رستوران بين راهي نزديك مي شويد احتياط كنيد.
¤ جاده در دست تخريب است.
¤ به پل كم «عرض» نزديك مي شويد سكوت كنيد.
¤ جاده يك طرفه است وصيت كنيد برگشتي در كار نيست.
¤ به تونل نزديك مي شويد سرتان را بدزديد.

 



خود را اصلاح كنيم

هريك از ما از مجموعه اي از عقايد و باورهاي درست يا نادرست ساخته شده ايم. محيط خانواده، مكان مدرسه و ميدان اجتماع عواملي بوده اند كه اين باورها را پديد آورده اند؛ رشد و تعالي بخشيده اند و آنها را بر ما حاكم ساخته اند. حال اين عقايد، برحسب ذاتيت خود، برخي مفيد هستند و بسياري هم ممكن است مضر باشند اما چه كنيم كه با اين مصالح ساخته شده ايم. يافتن و زدودن اين عوامل منفي، اگر غيرممكن نباشد، آسان هم نيست. دراين زمينه مي توانيم در رفتارهاي خود دقيق شويم، عكس العمل سخنان خود را در ديگران بسنجيم و مستقيما درباره خود از دوستان نظر بخواهيم. اگر به اين رگه هاي منفي واقف شديم سعي كنيم آنها را با القاء به نفس و تكرار اين تلقين، از خود برانيم. البته اين تلاش، در وادي امر مشكل هست؛ اما امكان پذير مي باشد. پس از مدتي از تداوم اين ورزش در خلقيات خود، درمي يابيم كه بهتر شده ايم. از معاشرت با مردم راحت تر بيرون مي آييم و قضاوت ديگر را درباره خود، مثبت تر مي يابيم. همواره اين ورزش تلقين به نفس را وسيله مناسبي براي دگرگون شدن، مفيد واقع شدن و احساس راحتي و سعادتمندي بيشتركردن بدانيم.
فلسفه اساسي آمدن پيامبران و نزول كتاب هاي آسماني و هدايت رهبران جوامع بشري، همين يافتن خلقيات نامناسب و تبديل آن به صفات بهتر و پسنديده تر است.
بيژن غفاري ساروي - ساري

 



براي تيم مظلوم شهيد سپاسي

پرواز
دوباره نيمه شب شد
دلم دوباره پرزد
به قاب عكس نازت
كبوترانه سرزد
¤
شكفته بر لب تو
گل قشنگ لبخند
كنار قاب عكست
پلاك و چفيه، سربند
¤
نسيم خاطراتت
وزيده توي شيراز
ولي خودت كجايي؟
در آسمان پرواز
¤
مجيد جان! تو خوبي
هميشه مهرباني
چقدر بي تو تنهاست
«غلام پيرواني»
¤
همان مربي خوب
كه آشناي دل هاست
همان كه بر لب او
هميشه ذكر زهراست
¤
بيا كمي كنارش
بگو كه داري اش دوست
بيا كه هرچه از دوست
رسد به دوست نيكوست
¤
تو توي آن بهشتي
كه شب «نود» ندارد
پر از سلام و نور است
و حرف بد ندارد
¤
به حافظ و به سعدي
خبر بده بدانند
كه تيم هاي شيراز
هميشه ميهمانند!
¤
شب است و در دل من
دوباره شور و غوغاست
شهيد ما «سپاسي»
ميان آسمان هاست
محمد عزيزي(نسيم)

 



زنگ پرورشي ( 10)
x
سردار شهيد عبدالمجيد سپاسي
اكنون مي خواهيم شهيدي را معرفي كنيم كه يكي از شهداي بزرگ استان فارس و شيراز است؛ كسي كه غريب است و فقط در ليگ برتر كشور يا مسابقه فوتبالي نام آن برده مي شود.
آقايان زحمت كشيده اند نام آن شهيد را روي يكي از تيمهاي شيراز گذاشته اند. ولي تا به حال آن آقايان كه نام اين شهيد بزرگوار را روي اين تيم گذاشتند گوشه اي از وصيتنامه اين شهيد يا رشادتهاي اين شهيد را به ما نسل سوم انقلاب بازگو كرده اند؟ آيا تا به حال گفته اند شهيد سپاسي كي بود كه ما بيشتر به اين شهيد افتخار كنيم؟ بگذريم حالا ما نكاتي از وصيتنامه اين شهيد را بازگو مي كنيم.
1-شهيد عبدالمجيد سپاسي.
2-محل تولد شيراز
3- تاريخ تولد 1340
4-مسئوليت، معاون عمليات لشكر 19 فجر
5- تاريخ شهادت: 29/12/1366
6-محل شهادت: جبهه دربندي خان شمال خرمال ارتفاعات سه تپان
7-محل دفن: گلزار شهداي شيراز
وصيتنامه شهيد:
به نام او كه همه چيزم از اوست، به نام او كه زندگي ام درجهت رضايت اوست به نام او كه زنده ايم به نام او كه آزاديم و زندگي ام به خاطر اوست شدنم در جهت اوست، بودنم از اوست يادم از اوست، جانم اوست، مقصودم اوست، مرامم اوست، احساسش مي كنم با قلبم با ذره ذره وجودم با تمام سلولهايم اما بيانش نتوانم كرد. اي همه چيزم به يادم باش كه بي تو هيچ و پوچ خواهم بود. خدايا! آرامش بر ما فرو فرست و به هنگام برخورد با دشمن پايدارمان بدار. ..
بيدارتر از ستاره
در عملياتي كه قبل از عمليات والفجر ده مي خواست انجام شود، بايد در منطقه فاو به طرف جاده هاي كليدي بصره حركت مي كرديم، زمان بسيار ضيق بود. شهيد سپاسي كار توجيه نيروها را براي اين عمليات فقط با يك عكس هوايي انجام مي داد، يعني در هر گردان و هر دسته به صورت جداگانه مي رفت سراغ بچه ها و
تو ضيح مي داد. اين كار تقريبا تا صبح به طول مي انجاميد، اگرچه او به اين بي خوابي ها عادت داشت. در عمليات كربلاي 8هشت، چهل و هشت ساعت تمام نخوابيد و روز سوم عمليات كه ديگر توان راه رفتن نداشت، كف سنگر افتاد، در حالي كه آنجا هم استراحت نكرده و با بي سيم به كنترل اوضاع پرداخته بود.
فجر سپاسي...
شهيد سپاسي، انرژي و قابليت فوق العاده اي داشت، در آغاز جنگ، از اولين كساني بود كه راهي جبهه شد، ابتدا خمپاره انداز بود، سپس مسئول ادوات تيپ امام سجاد(ع) شد، پس از آموزش، مسئول توپخانه شد و كم كم مسئول طرح عمليات گرديد، شجاعتش واقعا تماشايي بود، به همين جهت نام امير لشگر 19 فجر را بر او نهادند، پس از شهادتش نيز تيم فوتبال «فجر سپاسي» شيراز متبرك به نام آن عزيز شد.
چشم هاي باراني
مجيد شخصيتي شوخ داشت و بسيار اهل مزاح بود، در عين حال تفسير قرآن و دعاي كميل مي كرد و اشك مي ريخت، كساني كه ظاهر مجيد را ديده بودند، باور نمي كردند كه او اين گونه اشك مي ريزد. يادم مي آيد كه يكبار نيم ساعت تمام فقط در سجده مانده بود، وقتي برخاست، زمين از اشكهايش خيس شده بود و تكه هاي گل به صورتش چسبيده بود، آن شب پس از چند ساعت كوهپيمائي و شناسايي، تا ميرسيد به نماز شب مي ايستاد و اين چنين بود كه در جواب راز و نيازهاي شبانه اش نواي «ارجعي الي ربك» را پاسخ گفت.
منبع: مجمع فرهنگي ميعاد با شهيدان
(miad-shirazblogfacom)

 



زنگ پرورشي ( 10)

محمد عزيزي (نسيم)
كتابهاي خوب
خلاصه : اگر مبلغ 200 هزار تومان براي خريد كتاب تحويل شما بدهند بهتر است آن را چگونه خرج كنيد ؟
در قسمت زير چند راهنمايي براي يافتن كتاب خوب ارائه شده است .
انتخاب ناشر
اگر ناشر كتاب را بشناسي و با ديدگاه و سياست گذاري هايش آشنا باشي بهتر مي تواني كتاب هاي مناسبت را پيدا كني .
البته بعضي ناشران هستند كه خيلي به مسائل اعتقادي پايبند نيستند ولي در عرصه ي توليد كتاب بسيار فعال كار مي كنند و برعكس يعني ناشراني هم هستند كه معتقد و متعهدند اما از ارائه آثاري ماندگار عاجزند .
خوب است برويم سراغ متعهدهاي متخصص . انتشارات مدرسه، كانون پرورش فكري ، سوره ي مهر، به نشر ، سروش ، پيدايش ، قدياني و .... از ناشران خوب كودك و نوجوانند .
كتاب هاي خوب را از چند راه مي توانيد بشناسيد.
اگر اهل مطالعه هستيد آنها را از كتابخانه ها مي گيريد و مي خوانيد اگر هم زياد فرصت مطالعه نداريد
1 - بامشورت كردن با نويسندگان مورد اعتماد.
2 - با بررسي فهرست كتاب هاي سال ايران.
3 - با دقت در نام نويسند ه ( با توجه به سوابق )
4 - كيفيت محتوا و شكل كار كتابتان را انتخاب كنيد .
كتاب خوب علاوه بر محتوا از نظر كاغذ ، نوع حروف ، تصاوير و... نيز بايد مطلوب باشد.
5 - براي كتابخانه بايد انواع كتاب ها را تهيه كرد.
دايره المعارف ، علمي ، ادبي ( شعر، داستان ) ، هنري ، فرهنگ لغت و...
CD كتيبه : كاري از وزارت فرهنگ وارشاد اسلامي : فهرست كتاب هاي هر سال را دارد
اميدوارم كتابخانه تان باغي هميشه سبز باشد .

 

(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14