چهار شنبه 12 خرداد 1389- شماره
19660
بصيرت چيست و بصير كيست ؟
|
|
E-mail:shayanfar@kayhannews.ir |
|
بصيرت چيست و بصير كيست ؟
انقلاب اسلامي كه ادامه حركت جهاني نبي اكرم (ص)، و بروز دوباره حكومت شيعي در تاريخ است همانند تجربه نخستين خود، امروز از برخي آفت هاي دروني رنج مي برد. آفت هايي كه در يك ارزيابي كوتاه به قرابت شگفت آورشان با چالش هاي دوره پيشن حاكميت تشيع مي رسيم. در آن زمان مردم و جريان هاي خواص هر يك به نحوي عدالت مداري اميرالمومنين(ع) را تهديد مي كردند. تحجرگرايي و بي بصيرتي مردم نسبت به مقام مولا و شرايط آن روز اسلام از سويي و اشرافي گري، بدعت گذاري، منافق روشي و براندازي جريان هاي خواص در كنار جرياني كه به ظاهر در جبهه حق بود ولي با سكوت خود در عمل حكومت مولا را به زيرمي كشيد از سوي ديگر، گردابي را به وجود آورد كه عدالت علوي را در خود فرو مي برد. از اين رو بازخواني شرايط و مشكلات حكومت علوي از جمله ضروريات امروز ماست. چرا كه ما راه و عملكرد خود را در ادامه حكومت مولا تفسير مي كنيم و چالش هاي پيش روي خود را از همان سنخ مي يابيم. گذر سه دهه از تاريخ پرافتخار انقلاب اسلامي ما را به آزمون انتخابات دهم رياست جمهوري رساند. مرحله اي كه بنابود مانند ساير مقاطع انتخاباتي با يك گزينش مردمي به انتها برسد. ولي ناگهان به معركه آتش افروزي و نفاق افكني بدل شد. اشخاص و جريان هاي بسياري ماهيت پنهان و فروخورده خويش را پس از ساليان متمادي نقاب داري، به يك باره نماياندند و انقلاب را با همه دستاوردهاي چشم گيرش، به چالش كشيدند و خيال هاي خام زيادي پختند. مردمي كه پيش از اشاره رهبر خود، حماسه جاويد نهم دي را مي آفرينند و سر فتنه گران را به سنگ مي كوبند، از وجود تمايزي روشن ميان زمانه ما و اميرالمومنين(ع) خبر مي دهند. تمايزي كه اين بار از به محاق رفتن حق مداري جلو مي گيرد. آنچنانكه پس از اين رخداد سترگ، سران فتنه و نفاق يكي يكي براي نجات خود از مهلكه، راه هاي گريز را مي جويند. اين حضور حماسي و خدايي به طور قطع از وجوه بارز تمايز زمانه ما با دوران اميرالمومنين است. ولي نكته اينجاست كه علاوه بر ويژگي هاي خواص دوره مولا (اشرافي گري، نفاق، گرايش به سكوت و براندازي)، نخبگان امروزين جامعه ما، بار انحراف مردمان زمانه اميرالمومنين(ع) را هم به دوش مي كشند. به طوري كه بي بصيرتي خصوصيت بسياري از آنان شده است. حوادث خيره كننده اخير در حالي بروزكرد كه شيعه تا فتح دوباره خيبر فقط چند ضربه شمشير فاصله دارد؛ كه اگر اين رخداد خارق العاده رخ بنمايد جايگاه اسلام و شيعه به گونه اي ديگر رقم مي خورد. در چنين شرايطي شاهد چالش و ترديد افكني در قلب جهان تشيع بوديم و از اين دردناك تر، فتنه گري و يا سكوت مرگبار نخبگاني را به چشم ديديم كه آبروي خود را از انقلاب و اسلام گرفته اند. در چنين برهه حساسي بر همه وفاداران به انقلاب و ميراث اهلبيت(ع) است در جنگ نرمي كه با حركت هاي ساختارشكنانه حذف دستاورد بزرگ شيعه، حكومت اسلامي را هدف گرفته است، قدمي را از باب وظيفه بردارند. موسسه اشراق حكمت و فرهنگ برآمده جمعي از دانشجو- طلبه هاي حوزه عليمه قم است، كه به عون الله تعالي، با رويكرد حكومتي، حضور پيشتازانه در علوم حوزوي و دانش هاي مربوطه را وجهه همت خود دارد، با همه بضاعت مزجات خويش، مانند آحاد مردم، مددرساني به نظام بسترساز فرج را از جمله وظايف اساسي و علمي خود مي داند. از اين رو توجه به كارهاي مطالعاتي را كنارنهاده وبراي چاره انديشي در خصوص شرايط موجود به همفكري نشستيم. در نهايت بناشد كه مجموعه هايي پژوهشي در قالب بررسي تحليلي و آسيب شناسانه انتخابات دهم، ارزيابي تاريخي و جريان شناسانه از دوره اميرالمومنين(ع) و مشكلاتي كه آن حضرت در مدت كوتاه حكومت خود با آنها دست به گريبان بود را عرضه كنيم و نيز به زمينه و زمانه فتنه و شگردهاي فتنه گران از منظر امام سجاد(ع) و نقش روشنگري هاي صحابي با بصيرتي چون عمار توجه كنيم كه مجموعه حاضر، حاصل بخشي از اين هم انديشي است. در مجموعه حاضر از تطبيق رويدادها بر شرايط حاضر پرهيز كرده ايم البته فضاي مباحث به حدي روشن است كه شايد نيازي به اين كار هم نبود. اميد آنست كه حاصل اندك اين تكاپو، كه برخاسته از دغدغه هاي اصيل مردمي است، براي روشنگري و تجربه اندوزي در سير به سوي حل مشكلات كنوني موثر باشد. هرچند وضعيات پيش آمده تا همين امروز هم بركات بي شماري عايد ملت و انقلاب كرده است كه شرح آن مجال ديگري مي طلبد. بصيرت اگر كسي برگ هاي تاريخ اسلام را تورق كند، به اين حقيقت پي مي برد كه امت پيامبر(ص) در اثر تسامح و سهل انگاري هايي كه از خود بروز داد به دردهاي سختي مبتلا گرديد؛ به طوري كه اواخر خلافت عثمان مردم دريافتند گرفتار بيماري جانكاهي هستند كه آسايش و آرامش شان را ربوده است. از اين رو در گام نخست به دنبال اميرمؤمنان(ع) رفته، افسار عنان خلافت را با اصرار به دست آن حضرت سپردند؛ ولي هنوز چندي از خلافت آن حضرت نگذشته بود كه راه اطاعت از امام را كنار نهاده، رسم عصيان و چموشي را برگزيدند. آنها درد را حس مي كردند، اما درخصوص درمان سهل انگار بودند؛ طبيب حاذقي را برگزيدند، ولي عمل به نسخه هايش را لازم نمي ديدند. ريشه نابساماني هاي آنان در مرحله نخست در ضمير آحاد مردم پنهان بود و در مرحله بعد در بيرون وجودشان؛ لكن آنها گمان مي كردند همه نابساماني ها در دنياي خارج از وجودشان نهفته است. بنابراين پيش از درون نگري به برون نظر افكنده، به دنبال اصلاح نظام سياسي رفتند و در پي آن اميرمؤمنان(ع) را به حكومت برگزيدند؛ غافل از آنكه تا زماني كه بيمار ، روح مبارزه با اميال دروني خود را نياغازد، و بر اطاعت از نسخه هاي شفابخش حكيم عزم خود را جزم نكند، هرگز جامه سلامتي بر تن خويش نخواهد ديد. برخورد آنها با اميرمؤمنان(ع) همانند رفتار گلّه اي چموش و خودسر با صاحب و راهنماي خود بود. تا زماني كه خزانه بيت المال پر بود و حضرت آنها بهره مي داد، در اطراف حضرت متراكم بودند؛ ولي هر گاه خزانه خالي مي شد و يا مولا آنها را از دستيازي ناحق به اموال ديگران منعشان مي فرمود، زبان به اعتراض مي گشودند. چنانكه در جنگ جمل، آن زمان كه حضرت آنها را از تصاحب اموال و زنان و فرزندان بصريان منع كرد، به شدت پرخاش كردند ؛ و يا وقتي كه جنگ صفين به درازا انجاميد و به ظاهر چيزي جز ضرر و زيان جاني و مالي برايشان به دنبال نياورد، زبان اعتراض شان برآمد. يكي از ريشه هاي مهم اين رفتار متناقض و حيرت انگيز، جهالت و ناآگاهي بود كه ما در اين مقام تحت عنوان مشكل ضعف بصيرت بدان مي پردازيم. در روزگار خلافت اميرمؤمنان(ع)، اسلام بيش از آنكه از بيرون مرزهاي جهان اسلام تهديد شود، از درون مرزها تهديد مي شد؛ يعني دو امپراطور روم و ساساني، هم از لحاظ نظامي و هم از لحاظ فرهنگي مغلوب قدرت نظامي و توان فرهنگي مسلمانان شده بودند. ولي در متن جامعه اسلامي روح ايمان و باورهاي قرآني و ارزش هاي ديني در اثر انحراف مسير خلافت و فساد مالي و نفوذ فرهنگ فاسد بني اميه، هر روز بيشتر از روز گذشته به ضعف مي گراييد؛ لذا علي بن ابيطالب(ع) هنگامي كه به حكومت رسيد، تمام هم و غم خود را بر سر احياي ارزش هاي اصيل اسلام و ملاك هاي قرآني و در يك كلام اسلام ناب پيامبر(ص) گذاشت. از منظر حضرت اصلاحات داخلي در دو محور مي بايست دنبال شود؛ كوتاه كردن دست منافقاني كه با نام اسلام قصد سلطه بر مفصل هاي حساس و پست هاي كليدي جامعه اسلامي را داشته و با كارشكني ها و اعمال خلاف دين، موجبات نابساماني جامعه و نارضايتي مردم را فراهم مي آوردند. دو جنگ جمل و صفين و عزل كارگزاران اموي از پست هاي جهان اسلام، از مهم ترين اقدامات حضرت در جهت تحقق اين دو هدف اصلاحي به شمار مي آمد. جاي ترديد نيست كه در صورت تحقق طرح فوق، دردهاي جامعه اسلامي تا حد زيادي درمان مي شد؛ چرا كه هم امت اسلامي از آلودگي به سنت هاي مخالف شريعت رهايي مي يافت و هم حكومت از لوث منافقان پاك مي شد. اصلاحات حضرت به دو امر مهم نياز داشت؛ يكي صبر و بردباري و ديگري بصيرت و آگاهي. صبر و بردباري به خاطر آنكه اساسا اصلاحاتي چون مبارزه با سنت هاي فاسد كه در گذشته پايه گذاري و در زمان اميرمؤمنان(ع) به صورت يك هنجار اجتماعي درآمده بود و يا جنگ با ناكثين و قاسطين، كارهاي سخت و دشواري بودند؛ از اين رو به حلم و پايمردي نياز داشتند. برخي از آن سنت ها، همچون تقسيم نابرابر بيت المال يا سياست گسترش فتوحات، موجب افزايش رفاه برخي از مسلمانان و رزمندگان فاتح مي شد؛ بنابراين آنها با توقف آن مخالفت مي كردند؛ غافل از آنكه تقسيم نابرابر بيت المال موجب زوال عدالت اجتماعي و رشد تبعيض و اختلاف هاي ظالمانه طبقاتي گرديده و بغض و كينه اقشار فرودست را نسبت به طبقات بالاتر افزايش مي داد. گسترش فتوحات نيز، بدون توجه به ابعاد معنوي، انگيره هاي فتوحات را از جهاد في سبيل الله به كشورگشايي هاي شاهانه و زياده خواهانه مبدل مي ساخت؛ چرا كه از منظر اسلام، تا زماني كه توسعه حيات دنيوي در راستاي توسعه حيات اخروي نباشد، ارزش به حساب نمي آيد؛ بلكه تضعيف حيات معنوي را بدنبال خواهد داشت و فرهنگ جامعه را به يك فرهنگ مادي و به دور از ارزش هاي متعالي قرآن مبدل مي سازد؛ روحيه خودپسندي و خودمحوري را زنده و ريشه ايثار و گذشت را مي خشكاند. و اينها همان دردهاي پنهاني است كه مردم آن عصر بدان مبتلا بودند. جنگ با منافقان داخلي نيز بصيرت افزونتر را مي طلبيد؛ چون منافقان كه در لباس ناكثين و قاسطين خود را نشان دادند، مانند ساير مسلمانان اهل نماز و روزه و حج و زكات بودند و به زبان اظهار مسلماني مي كردند. برخي از آنها جزء اصحاب با سابقه پيامبر(ص) بودند و مخالفت هاي خود با حضرت امير(ع) را به تعاليم اسلام، همچون دفاع از خون مظلوم و ضرورت تحويل قاتلان خليفه مظلوم مستند مي كردند؛ بنابراين مبارزه و جنگ با آنها كاري بس دشوار بود. از اين روي حضرت در آغاز جنگ با منافقان داخلي به يارانشان فرمودند: «و قد فتح باب الحرب بينكم و بين اهل القبله، و لايحمل هذا العلم لا اهل البصر و الصبر و العلم بمواضع الحق ؛ ميان شما و اهل قبله در جنگ گشوده شد، و اين علم را برندارد مگر آنكه بينا و شكيباست، و داند كه حق در كجاست». درنگي در مفهوم بصيرت طبق تعريف برخي از علماي بزرگ علم لغت، بصيرت عبارت است از حقايقي از دين يا غير دين كه به باور قلبي مبدل شده باشد. «خليل بن احمد» بصيرت را چنين تعريف مي كند: «اسم لما اعتقد في القلب من الدين و حقيق الامر ؛ يعني بصيرت نام اعتقاد قلبي به يك امر ديني و يا يك حقيقت مي باشد». بنابراين هر دانايي بصيرت به حساب نمي آيد، بلكه دانايي همراه با باور و ايمان بصيرت است؛ از اين رو بصيرت موجب هدايت و حركت است. در حالي كه علم همواره مقرون باور قلبي نبوده و در نتيجه لزوماً عمل را به دنبال ندارد. براي نمونه خيلي از مردم مي دانند سيگار براي انسان زيان بار است؛ ولي به دليل اينكه به مضرّات آن باور ندارند از آن استفاده مي كنند؛ حتّي برخي از پزشكان به انواع مواد مخدّر معتاد مي باشند. تقريباً هر انسان الهي مي داند روزي اين جهان را ترك و به عالم برزخ و حساب سفر خواهد كرد و در آنجا يكايك اعمالش مورد ارزيابي قرار گرفته و جزا و پاداش بدان تعلق مي گيرد؛ اما از آنجايي كه اين بينش در بسياري از مردم از ساحت ذهن به ساحت قلب رسوخ نكرده و به ايمان باطني تبديل نگرديده، موجب تقوي و پرهيزگاري آنها نمي شود. ولي علم مقرون با اعتقاد قلبي مايه حركت و عمل است و از اين روست كه بصيرت موجب هدايت بوده، و انسان را از غلفت بيدار مي كند. انسان بصير به كمك اين قوه از خطر گمراهي و فريب خوردن در امور و موضعگيري غافلانه و حساب نشده در امان است. بصيرت مانند سپري است كه در هنگامه فتنه ها و مواقف خطرناك انسان را مصون و محفوظ نگه مي دارد. شايد از اين روست كه «زره و لباس محافظ جنگي» را «بصيرت» ناميده اند ؛ چون انسان را از شمشيرها و ضربه هاي نابهنگام و غافلانه حفظ مي كند. گفتني است از لوازم بصيرت زيركي و فطانت است؛ زيرا وقتي آدمي به روشني از جوانب مسائل پيش رويش اطلاع داشته باشد، نقطه ابهامي برايش باقي نمي ماند تا مانع برخورد صحيح با آن شود؛ بنابراين با درايت و زيركي بيشتري وارد عمل خواهد شد. به علاوه انسان بصير به دليل برخورد عميق و نگاه ژرف به مسائل، از حوادث گذشته و حال براي آينده عبرت خواهد گرفت؛ لذا لغت دانها بصيرت را گاه به لوازمش، يعني زيركي و عبرت ترجمه كرده اند. خلاصه اينكه انسان دو چشم دارد يكي چشم سر و ديگري چشم دل، با چشم دل مي توان حق را از باطل تشخيص داد و انسان بصير كسي است كه چشم دلش بينا باشد از اين رو فرهنگ قرآن كساني را كه از حوادث پيرامون خود عبرت مي گيرند و حق و باطل را تشخيص مي دهند داراي بصر، و كساني كه آيات الهي را ناديده مي گيرند و به گمراهي و كفر رومي آورند، كور و نابينا توصيف مي كند ؛ « والله يؤّيد بنصره من يشاء ، نّ في ذلك لعبره لاولي الابصار» ( آل عمران/ 13 ) « فنها لاتعمي الابصار و لكن تعمي القلوب الّتي في الصدور» (حج46 ) بنابراين مقصود از اجتماع بصير، اجتماعي است كه علاوه بر چشم سر، چشم دلش نيز بينا باشد، گره هاي كور مشكلات خود و راه گشودن آن را مي داند، دوستان و دشمنان خود را بشناسد، به ضعف هاي خويش آشنا و راه درمانش را بداند، جريان هاي سياسي و فرهنگ ساز و ارتباط آنان را با ارباب دين و دنيابشناسد، رابطه زر و زور و تزوير را درك كند و نسبت به علائم نفاق و صداقت و عناد شناخت كامل داشته باشد. در مقابل اگر جامعه اي دردهاي خود و راه درمانش را نشناسد، نسبت به سرچشمه هاي هدايت و انحراف خود بيگانه باشد، معيار روشني براي اقبال و ادبار به شخصيت ها و يا امواج فكري و فرهنگي حاكم بر محيط خود نداشته باشد، بي دليل روزي از يك شعار حمايت و بي حساب فرداي آن روز از در مخالفت با آن درآيد، چنين جامعه اي فاقد بصيرت و نابينا است. كما اينكه جامعه عصر حاكميت اميرمؤمنان(ع) به اين بلا مبتلا بود؛ به طوري كه حضرت در وصف آنها مي فرمودند: «عمأ ذو أبصار ؛ كورانيد با چشمهاي بينا». آري جامعه بدون بصيرت كور است و همچون كوران اعمال متناقض از خود بروز مي دهد؛ براي دستمالي قيصريه اي را به آتش مي كشد، اصلا به خيرش نمي توان اميدوار بود؛ هرگز قابل اعتماد نيست و در حساس ترين لحظات، به خاطر عدم درك موقعيت خود، پيشواي بصيرش را تنها مي گذارد. وجودشان كالعدم و حياتشان مساوي مماتشان است. از اين رو اميرمؤمنان(ع) در وصفشان مي فرمود: «ايها الشاهده أبدانهم الغائبه عنهم عقولهم ؛ اي مردم]ي[ كه به تن حاضرند و به خرد ناپيدا». آنان به دليل كوردلي و ناتواني در تحليل مسائل و شناخت حق و باطل، از روي هواهاي خود حكم مي كنند و از آنجا كه هواهاي نفساني به تعداد افراد جامعه متفاوت بوده و در زمان هاي مختلف تغيير مي كنند، چنين جامعه اي ثبات خود را از دست مي دهد. هر دسته اي خواسته اي متفاوت با ديگران دارد و هر روز چيزي غير از مطلوب ديروز را طلب مي كند. يك روز عده اي خواهان جنگ با دشمن و روز ديگر عده اي ديگر خواهان صلح و روز سوم هر دو از خواسته خود دست برمي دارند. بنابراين مشكل بصيرت از مشكلات خطرآفريني است كه روند اصلاح جامعه را متوقف مي كند؛ به طوري كه اگر برترين رهبران عالم هم در رأس چنين جامعه اي قرار گيرند، از رفتار متناقض و كردار حيرت انگيز مردم زمين گير مي شوند؛ كما اينكه حضرت در مورد مردم زمان حكومتش مي فرمودند: «المختلفه أهواؤهم، المبتلي بهم امراؤهم ؛ يك سر و گونه گونها سودا، فرماندهان به آنان مبتلا». جريان هاي بي بصيرت فقدان بصيرت و ناآشنايي با زمان و مكان و توطئه هاي در حال شكل گيري، در ميان ياران حضرت به گونه هاي مختلفي تجلي يافت.و ما مي كوشيم با تقسيم جريان بي بصيرت به دو گرايش تندرو و كندرو، نكته ها و نمادهاي عبرت انگيز آن را بررسي كنيم : الف.كندروها نا آشنايي به معارف ژرف اسلامي و تمايلات دنياطلبانه در نهايت سبب آن بود كه تعدادي از طيف هاي برجسته امت اسلامي در مواجهه با رويدادها به جاي دقت و تلاش براي تشخيص حق، آسان ترين راه ممكن را برگزيده و خود را از ورود در معركه ها بركنار بدارند. در بعد تفريطي برخي بدون توجه به شخصيت الهي اميرمؤمنان(ع)، تحت عنوان احتياط ديني، حمايت آن حضرت در جنگ ها را وامي نهادند. شخصيت ها و طيف هايي مانند اسامه بن زيد، ياران و شاگردان عبدالله بن مسعود، عبدالله بن عمر و ابوموسي اشعري از اين جمله اند كه شرح موضع گيريها و اقداماتشان در پي مي آيد؛ يكم: اسامه بن زيد از شركت در جنگ جمل كناره گيري كرده به حضرت عرض كرد: «أنت أعزّ الخلق عليّ ولكنّي عاهدت الله أن لاأقاتل أهل لاله لاالله؛ شما عزيزترين مخلوقات نزد من هستي، ولي من با خدا عهد بسته ام با كساني كه خداي يكتا را مي پرستند جنگ نكنم.» دوم: ياران و شاگردان عبدالله بن مسعود، يكي از فقها و اصحاب نامدار پيامبر(ص)، كه در زمان مولا صاحب منزلت اجتماعي بودند. اينان زماني كه حضرت براي بركندن ريشه مفاسد در امت اسلامي سپاه خود را براي حركت به سوي صفين مي آراست، تكليف خود را در اقدامات ارشادي در قبال طرفين حق و باطل، آن هم در عرصه نبرد يافتند. شاگردان عبدالله نزد ايشان آمده و گفتند: نا نخرج معكم، لاننزل عسكركم و نعسكر علي حده حتي ننظر في أمركم و أمر أهل الشام... ؛ ما با شما مي آييم ولي در لشگرگاه شما توقف نمي كنيم؛ بلكه به طور جداگانه منزل مي كنيم تا ببينيم كار شما با شاميان به كجا مي انجامد؛ آنگاه منتظر مي مانيم هر كدام از شما مرتكب عملي شد كه بر او حرام بوده يا فسادي از او ظاهر شد، بر عليه او وارد عمل مي شويم.
|
|
|