(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 17 خرداد 1389- شماره 19663

عوام زدگي و بحران بي اعتمادي نتيجه بي بصيرتي درجامعه

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




عوام زدگي و بحران بي اعتمادي نتيجه بي بصيرتي درجامعه

جواد اميري
اميرمؤمنان(ع) پس از اين خيانت ابوموسي اشعري وي را عزل و قرظه بن كعب انصاري را به جايش نصب فرمود و در حكم عزل ابوموسي نوشت: « فما هذا اول يومنا منك، و ان لك فينا لهنات و هنيات ؛ اين اولين روزي نبود كه تو به ما خيانت كرده اي تو پيش از اين نيز نسبت به ما بديها روا داشته اي». حضرت با اين جملات خواست به ابوموسي بفهماند هرگز فريب او را نخورده و اگر چند روزي در زمان خلافتش كرسي فرمانداري وي را تحمل كرده بنابر مصالحي بوده است. اما اين داستان غم انگيز عبرتهايي را در پي داشت.
نخست آنكه عدم دقت و نگاههاي خوش باورانه و اعتمادهاي بيجا وقتي از لايه هاي زيرين نظام اسلامي به لايه هاي بالاي نظام سرايت كند و بزرگان و شخصيت هاي كليدي نظام اسلامي با بصيرت به شخصيت افراد ننگرند و زمينه عرضه سمت هاي كليدي را به افراد منافق فراهم آوردند تبعات زيان بار آن به مراتب بيش از ضعف بصيرت و آگاهي عامه مردم و طبقات زيرين نظام است.
دوم آنكه بيداركردن خواص از خواب غفلت به مراتب سخت تر و خسارت بارتر از ساير اقشار است اگر به جاي جناب مالك شخص عادي ديگري از حضرت تقاضاي ابقاي ابوموسي را مي كرد بي ترديد حضرت به تقاضاي او ترتيب اثر نمي داد ولي از كنار تقاضاي مالك نمي توانست بي اهميت بگذرد چرا كه العياذ بالله دلسردي مالك شخصيتي كه معاويه او را يكي از دو بازوي اميرمؤمنان(ع) مي خواند، مي توانست آثار زيان بارتري براي مصالح حكومت اسلامي داشته باشد. زيانهايي كه به مراتب افزونتر از خيانت ابوموسي و ترديد كوفيان بود.
عبرت سوم ماجراي ابوموسي اين است كه چه بسا عزل و نصب برخي از كارگزاران ناصالح در يد قدرت حاكم اسلامي قرار نداشته و حاكم اسلامي علي رغم ميل خويش از باب دفع افسد به فاسد موظف به تحمل برخي از كارگزارانش باشد. بنابراين منتقدان حكومت اسلامي تا زماني كه وجود مقتضي عزل يك كارگزار خاطي براي آنان احراز نگرديد شايسته نيست زبان به اعتراض گشوده و سياست هاي حاكم را زير سؤال ببرند چرا كه در اين صورت نه تنها خدمتي روا نداشته بلكه كليت نظام ضربه زده اند.
چالش ها
جامعه اي كه به بيماري ضعف بصيرت مبتلا گرديده و همه مسائل را به ديده سطحي بنگرد و قوه درك عميق حق و باطل و گرايش قلبي به حقيقت را از دست بدهد، علاوه بر ابتلا به گرايش هاي تندروي و كندروي كه نمونه هايي از آن را پيشتر ذكر كرديم، بلاياي ديگري را نيز در خود نهفته دارد برخي را برمي شمريم؛
بحران بي اعتمادي
چنين جامعه اي گرفتار بحران بي اعتمادي است؛ نه كسي را شايسته اعتماد مي داند و نه كسي مي تواند به آنها اعتماد كند. اين واقعيت تلخ به وضوح در عصر حاكميت اميرمؤمنان(ع) رخ مي نمايد. روزي كه آنها با اصرار از آن بزرگوار خواستند حاكميت را بپذيرد، حضرت از پذيرش آن اباكرده و با اشاراتي چون «انّا مستقبلون أمراً له وجوه و ألوان لاتقوم له القلوب و لاتثبت عليه العقول ؛ ما كاري را در پيش رو داريم كه چهره هاي چندگانه و رنگارنگي دارد، به طوري كه قلب ها به ترديد مي افتند و عقل ها به تزلزل»، عدم اطمينان خويش را نسبت به ثبات قدم آنان در راه تحقق اصلاحات بيان فرمودند.
آنچه حضرت از پيش مي ديد و به خاطر آن اظهار نگراني كرده، از پذيرش خلافت امتناع مي فرمودند، به زودي به وقوع پيوست. آنها ابتدا مانند مقلدي فرمانبردار خود را تسليم حضرت كردند، ولي آن گاه كه هنگامه جنگ فرا رسيد و پاي ايثار جان و مال به ميان آمد، حقانيت اين جنگ ها را به چالش كشيدند و در صدد عمل به احتياط برآمدند؛ و در نهايت در كشاكش جنگ صفين به مجتهدان و فقهاي پرمدعايي تبديل شدند كه در مقابل امامشان، با استفاده نابجا از موازين شريعت، اميرمؤمنان(ع) را به پذيرش آتش بس واداشتند. اما بعد با استناد به آيه «ن الحكم الا لله ؛ قانونگذاري تنها از آن خداست»، پذيرش حكميت را خلاف مقتضاي قرآن دانستند و حضرت را متهم به كفر نموده و خواهان توبه آن بزرگوار شدند.
عوام زدگي
پيامد ديگر عدم بصيرت، عوام زدگي و تحجّر گرايي است. مردمي كه خود را سرگرم ظواهر ساخته و افق نگاهشان از لايه هاي سطحي پديده هاي پيش رو تجاوز نمي كند، مجذوب سياسيون و هنرمندان و افسونگران چرب زبان و فريبكار خواهند شد؛ و در برابر اصحاب ك بار دين و علما و فقها و پارسايان و عرفا ژست اسلام شناسي و حق طلبي گرفته، خود را منجي جامعه مي پندارند. عبدالله بن وهب راسبي و برخي ديگر از سران خوارج از اين دست افراد بودند كه در مقابل شخصيتي چون علي بن ابيطالب(ع) ژست اصلاح گرانه مي گرفتند، در حالي كه خود جز روخواني قرآن بهره اي از اين كتاب آسماني نداشتند، به آن حضرت درس تفسير دين مي آموختند.
هر قدر از عمر كوتاه حكومت علي(ع) مي گذشت،فتنه ها
پيچيده تر مي شد و شخصيت هاي بزرگ و فقها و سياسيون و اصحاب نزديك پيامبر(ص)، يكي پس از ديگري، از سر حسادت يا قصور فهم و يا حب جاه و مقام و يا مال و منال از اميرمؤمنان(ع) جدا مي افتادند و جنگ هاي طولاني و پياپي شكل مي گرفت، ترديد و حيرت مردم بيشتر و سردرگمي ها افزونتر مي شد. به طوري كه سرانجام خوارج در اثر ناتواني در فهم سياست هاي اميرمؤمنان(ع) و عدم درك صحيح از ريشه مشكلات، راه حل نابساماني هاي جامعه را در ترور اميرمؤمنان(ع) و معاويه و عمرو بن عاص ديدند و حضرت را به شهادت رساندند.
بصيرت بخشي مولا
اميرمؤمنان(ع) براي تنوير افكار عمومي و زدودن جهل و بي بصيرتي علاوه بر توصيه مكرر به گريز از دنيا و چنگ زدن به دامن اهل بيت كوشيدند تا با بيان علائم انسانهاي پرهيزگار و عالمان راستين آنها را از گرفتار شدن در دام مردمان فاسق و عالمان بي عمل برهانند، به علاوه وظايف يك حاكم الهي را براي آنان بيان و عملكرد خود را در راستاي تحقق اين وظايف تبيين نمايند. از اين رو ترس از خدا و دوري از شهوتها، عدم همكاري با هواپرستان، تسليم بودن در برابر فرمان الهي و پذيرش پيشوايي قرآن را از مهمترين علائم مردمان پرهيزگار برمي شمردند؛و در وصف مردمان عالم نما مي فرمودند: «... وديگري كه دانشمندش دانند، و بهره اي از دانش نبرده ترّهاتي چند از نادانان، و مايه هاي جهلي از گمراهان بدست آورده، دام هايي از فريب ودورغ گسترده. كتاب خدا را به راي خويش تفسيركند ، و حق را چنانكه دلخواه اوست تعبير كند. ـ مردم ـ را از بلاهاي سخت ايمن دارد و گناهان بزرگ را آسان شمارد. در كارهاي شبهه ناك افتاده است و گويد: چون شبهه اي باشد بازايستم. در بدعت ها آرميده است و گويد: اهل بدعت نيستم. صورت او صورت انسان است، دل او دل حيوان. نه راه رستگاري را مي شناسد، تا در آن راه رود و نه راه گمراهي را تا از آن باز گردد، چنين كس، مرده اي است ميان زندگان».
مردم زمان حاكميت علي بن ابيطالب(ع) وظايف امام خود را به درستي نمي دانستند گمان مي كردند امام وخليفه برگزيده و موفق آنست كه خرجين آنها را از اموال بيت المال پركند زندگي مرفهي برايشان ترتيب دهد، موقعيت اجتماعي مطلوبي براي آنان فراهم آورد؛ آنها و فرزندانشان با نزديكي به خليفه در جايي مناسب كاريابند. از منظر آنها مسئول توانا كسي بود كه در سياسي كاري و فريب دادن حريف چيره دست باشد از اين رو پس از صفين كم كم اين شايعه بر زبانها افتاد كه معاويه سياستمدارتر و زيرك تر از علي(ع) است. حضرت در پاسخ فرمودند «والله ما معاويه بأدهي مني و لكنه يغدر و يفجر و لولا كراهيه الغدر لكنت من أدهي الناس ؛ به خدا سوگند، معاويه زيركتر ازمن نيست، ليكن شيوه او پيمان شكني و گنهكاري است. اگر پيمان شكني ناخوشايند نمي نمود، زيركتر از من كس نبود».
مولا مي دانست كه اين باورها برخاسته از نقصان درايت و فقدان بصيرت افراد است. از اين رو ضمن مبارزه با فقر فكري و فرهنگي جامعه، از آنان مي خواست به جاي پي جويي درخواست هاي نابجا در فراگيري دانش بكوشند و شيوع منكرات را جلوگيرند و قبل از آن، خود نيز دامن خود را از منكرات پاك نمايند.
مي فرمود: « همانا، بر امام نيست جز آنچه از امر پروردگار واگذارشده؛ كوتاهي نكردن در موعظت، و كوشيدن در نصيحت و زنده كردن سنت؛ و جاري ساختن حدود بر مستحقان و رساندن سهم هاي ـ بيت المال ـ به درخور آن.
پس به سوي ـ كشتزارـ دانش بشتابيد پيش از آنكه بوته آن خشك شود، و پيش از آنكه به خود پردازيد و فرصت گرفتن علم از منبع آن و اهل آن از دست رود؛ و از كار زشت باز ايستيد و ديگران را از آن بازداريد؛ چه، به بازايستادن پيش از بازداشتن مأموريد.»
يكي از جلوه هاي عدم آگاهي مردم اين بود كه بي تأمل و تدبير موضع گيرند. از اين رو حضرت از آنها مي خواست وقتي از چيزي اطلاع درستي ندارند بي دليل تصديق و انكار نكنند.
مي فرمود: «لا تقولوا بما لا تعرفون فن اكثر الحق فيما تنكرون و احذروا من لا حجه لكم عليه. و هو أنا ؛ پس مگوييد آنچه را كه نمي دانيد كه بيشتر حق در چيزي است كه منكر آنيد و آن را كه بر او حجتي نداريد ـ و آن منم ـ معذور شماريد. »
خدمات حضرت در دوران حاكميت پيش از آنكه جنبه هاي مادي و اقتصادي داشته باشد جنبه فرهنگي و اخلافي داشت. مردم پيش از آنكه روي رفاه را ببينند درگير جنگ هاي داخلي شدند و با سياست تساوي در تقسيم بيت المال روبرو گرديدند. علتش هم اين بود كه حضرت معتقد بود مشكل جامعه مشكل كمبود درآمد ملي نيست بلكه مشكل فقدان عدالت اجتماعي و ظلم و تبعيض و نفوذ بيگانه است. لذا با سياست هاي خويش تا حد زيادي عدالت اقتصادي و قضايي را احياء و ارزشهاي فراموش شده را زنده و دست منافقان و دشمنان مسلمانان را از سر آنها كوتاه كرد. ولي عدالت و احياي ارزشها چيزي نبود كه بتوان آنرا به نمايش گذارد لذا مردماني كه چشمانشان كار عقلشان را مي كرد در كارآمدي حكومت آن بزرگوار ترديد روا داشتند. از اين جهت گاه حضرت به تبيين خدمات بنيادين خود مي پرداخت تا نگويند فايده اين جنگ ها چه بود جز اينكه عمر ما را تضييع كرد و دست ما را به برادركشي آلوده ساخت و خسارتهاي مالي و جاني برايمان آورد. مولا عمل به قرآن را سند افتخار دوران حكومت خود دانسته و مي فرمود: «ألم أعمل فيكم بالثقل الاكبر و أترك فيكم الثقل الأصغر قد ركزت فيكم رايه الايمان و وقفتكم علي حدود الحلال و الحرام ؛ آيا حكم قرآن را ميان شما جاري نداشتم و دو فرزندم را ـ كه پس ازمن چراغ راه دين اند ـ و خاندان پيامبر را كه گوهران گزينند براي شما نگذاشتم. رايت ايمان را ميان شما پابرجا كردم و مرزهاي حلال و حرام را برايتان جدا».
حضرت با بيان اين امور ملاك ارزيابي كاركرد يك نظام اسلامي رابه آنها مي آموخت. به آنها فهماند اگر در يك حكومت آزادي و آباداني و رفاه رشدكند ولي به قرآن عمل نشود، حدود الهي تعطيل و حلال و حرام رعايت نگردد، و فروغ ايمان در دلها غروب كند، آن حكومت، حكومت موفقي نيست و خير و سعادتي براي رعيت خود به بار نيارد. مي فرمود من با اجراي عدالت در جامعه، عافيت را بر قامتتان پوشانده ام «ألبستكم العافيه من عدلي فرشتكم المعروف من قولي و أريتكم كرائم الاخلاق من نفسي ؛ از عدل خود لباس عافيت برتنتان كردم. و با گفتار و كردار خويش معروف را ميان شما گستردم؛ ـ تا بدانيد دادگر كيست ونيكوكار چه كسي است ـ و با خوي خود شما را نشان دادم كه اخلاق گزيده چيست». از منظر مولا حاكم اسلامي پيش از آنكه يك متخصص توسعه اقتصادي باشد بايد يك مهندس ساماندهي اخلاق كريمه انساني باشد تا بتواند در كنار رشد مادي رشد معنوي جامعه را تضمين كند.
در آن روزگار برخي گمان مي كردند شاميان به خاطر رونق زندگي مادي خوشبخت تر از آنها هستند ولي حضرت با اين باور مبارزه كرده و مي فرمود: «برخي از شما گمان مي برند كه دنيا به كام بني اميه شد، و همه خوبيها را افزون به آنها سپرده و آنها را از سرچشمه خود سيراب كرده و تازيانه و شمشيرشان از سر اين امت كنار نخواهد رفت.
كساني كه چنين مي انديشند در اشتباه اند، زيرا سهم بني اميه تنها جرعه اي از زندگي لذت بخش است كه مدتي آن را مي مكند سپس همه آنچه را كه نوشيده اند بيرون مي ريزند.»
گفتني است به رغم بي بصيرتي هايي كه در ميان توده فراگير بود. بسياري از ياران صديق حضرت، شخصيت هايي چون مالك و عمار و قيس افرادي با درايت و بصيرت و مرداني خبير بوده اند كه با هوشياري و بيداري مدام خويش اركان نظام اميرمؤمنان(ع) را حفظ كردند. وگرنه در همان سالهاي نخست با جدا شدن طلحه و زبير و عايشه از اميرمؤمنان(ع) بنيان حكومت امير مؤمنان(ع) سست مي شد و ترديد تمام ياران حضرت را فرامي گرفت. اگر نبود مهاجران و انصار فراواني كه در جنگ جمل و صفين در كنار حضرت ايستادگي كردند اكثر تابعين از امير مؤمنان(ع) جدا مي شدند، از اين رو مورخ و تحليل گر منصفي چون اسكافي در علت فروپاشي حكومت حضرت بر كشته شدن ياران با بصيرت علي (ع) تكيه مي كند و مي نويسد«خواص اهل بصيرت و يقين از مهاجران و انصار با علي بوده اند، افرادي چون ابن عباس، عمار، مقداد و أبي ايوب انصاري و خزيمه بن ثابت و أبو الهيثم بن تيهان و قيس بن سعد و أشباه آنها از مردان با بصيرت و معرفت كه جنگ آنها را در كام خود فرو برد و مرگ آنها را نابود كرد سرانجام گروهي عوام با علي ماندند كه دلهايي خالي از علم و يقين داشتند، در حال ضعف بصيرت و يقين از علي پيروي مي كردند، نه از صبر مهاجران بهره اي داشتند و نه از يقين انصار، (آنها) وقتي ديدند جنگ ها به طول انجاميده و برخي به برخي ديگر متصل گرديد و مردان با بصيرت و يقين رفته اند، و مردان ضعيف العمل و كوته بين باقي مانده اند كساني كه از جنگ ناخوش آيند و از قتل منضجرند، كسالت و سستي بر آنها عارض گرديد و به راحت طلبي گرايش پيدا كردند، و به زن و فرزند خود روي آوردند.»
در چنين شرايطي بود كه حضرت زبان به ملامت آنان گشود و فرمود: «ليتني لم أعرفكم معرفه جرّت ندما ؛ كاش شما را نمي شناختم و با شما آشنا نمي شدم آشنايي اي كه سرانجام به پشيماني ختم گرديد»، «لقد ملاتم قلبي غيظاً و أفسدتم علي رأيي بالعصيان و الخذلان ـ شما قلبم را نسبت به خود از خشم لبريز كرده و فرمانم را با نافرماني و سرپيچي بي ارزش كرده ايد. »
اهميت بصيرت در نگاه رهبر انقلاب
از منظر مقام معظم رهبري داشتن بصيرت باعث هوشياري و درك حضور دشمن در كمينگاه انقلاب است:
تجربه هائي هم اين انتخابات داشت. يك تجربه براي ملت ما و مسئولان ما بود كه من اصرار دارم بر اينكه اين تجربه را همه مان جدي بگيريم؛ هم مسئولان جدي بگيرند، هم آحاد مردم جدي بگيرند. و آن تجربه اين است كه باور كنيم كه هميشه امكان ضربه زدن از سوي دشمنان انقلاب و دشمنان ايران اسلامي هست؛ حتي در بهترين شرائط. هميشه كمين دشمن را در نظر داشته باشيم. غفلت از اينكه ممكن است به حركت عمومي ملت ايران ضربه اي وارد شود، چيز خطرناكي است. هشيار باشيد. اين همان توصيه امير مؤمنان (سلام الله عليه) است كه فرمود: «و من نام لم ينم عنه».(1) در عرصه زندگي سياسي دچار خواب آلودگي نشويم؛ در پشت سنگرها خوابمان نبرد. اگر تو خوابت برد، بايد بداني كه دشمن ممكن است بيدار باشد. اين تحليل نيست كه ما ميگوئيم، اطلاع است. دشمنان نظام جمهوري اسلامي سعي كردند، تلاش كردند، شايد بتوانند در فضاي آزادي اي كه نظام اسلامي به مردم داده است، براي مردم دغدغه و دردسر درست كنند. سعي كردند، پول خرج كردند، رسانه هاي زيادي را به كار انداختند، عوامل بسياري را بسيج كردند، شايد بتوانند از اين وضعيتي كه براي ملت ايران يك عيد به حساب مي آمد، يك جشن بزرگ ملي به حساب مي آمد، وضعيتي عليه ملت ايران درست كنند؛ تلاش شد. اين تجربه بايستي براي ما - همه ما، همه آحاد مردم - تجربه هشداردهنده اي باشد. اگر ما در صحنه زندگي سياسي و اجتماعي به همديگر بدبين باشيم، به چشم دشمن به يكديگر نگاه كنيم، اين فرصت براي دشمنان حقيقي ما پيش خواهد آمد. اگر فكر نكنيم، اگر بصيرت نداشته باشيم، اگر فراموش كنيم كه دشمناني در كمين انقلابند، ضربه خواهيم خورد؛ اين براي ما تجربه شد .
ايشان همچنين با تاكيد بر مطالعه تاريخ اسلام به فرازي از فرمايشات اميرالمومنين(ع) اشاره كرده و بر لزوم داشتن صبر و بصيرت د ركنار يكديگر تاكيد دارند:
من يك وقت به بعضي دوستان گفتم زندگي پيغمبر را ميلي متري بايد مطالعه كرد. هر لحظه اين زندگي يك حادثه است؛ يك درس است؛ يك جلوه عظيم انساني است؛ تمام اين بيست وسه سال همينجور است. جوانهاي ما بروند تاريخ زندگي پيغمبر را از منابع محكم و مستند بخوانند و ببينند چه اتفاقي افتاده است. اگر شما مي بينيد امتي به اين عظمت به وجود آمد - كه امروز هم بهترين حرفها، بهترين راهها، بزرگترين درسها، شفابخش ترين داروها براي بشريت توي همين مجموعه امت اسلامي است - اين جور به وجود آمد، گسترش پيدا كرد و ريشه دار شد. والا صرف اينكه حق با ما باشد، ما پيش نميرويم؛ حق همراه با ايستادگي. اميرالمؤمنين - بارها من اين جمله را از آن بزرگوار نقل كردم - در جنگ صفين فرمود: «لا يحمل هذا العلم الا اهل البصر و الصبر». اين پرچم را كساني ميتوانند بلند كنند كه اولا بصيرت داشته باشند، بفهمند قضيه چيست، هدف چيست؛ ثانيا صبر داشته باشند. صبر يعني همين استقامت، ايستادگي، پابرجائي. اين را ما بايد از بعثت درس بگيريم.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14