(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 17 خرداد 1389- شماره 19663

لزوم الگوبرداري از شخصيت حضرت فاطمه(س)
رابطه اخلاق و سياست با تاكيد بر انديشه امام خميني(ره) مشخصات جامعه توحيدي اسلامي



لزوم الگوبرداري از شخصيت حضرت فاطمه(س)

كريم صادق زاده
انسان ها به طور طبيعي علوم خود را از ديگران مي آموزند. اين علوم شامل علوم رفتاري نيز مي شود. هر كسي مي كوشد باتوجه به مفهوم موفقيت و محبوبيت، از كساني تقليد و پيروي كند كه او را موفق و محبوب تر از ديگران مي شمارد. و لذا مفهوم الگوبرداري و الگوسازي در آدمي شكل مي گيرد.
از آن جايي كه انسان ها نمي توانند در همه زمينه ها موفق و سرآمد باشند، الگوها نيز دچار نواقص عديده اي هستند ولي مردم با چشم پوشي از نواقص باتوجه به موفقيت شخص در يك عرصه، او را در همه مسايل زندگي الگو قرار مي دهند. از اينرو جوان از فوتباليست موفق، حتي در زمينه نوع پوشش و آرايش مو و مانند آن تقليد و الگوبرداري مي كند. اين درحالي است كه چنين الگوبرداري از آدم هاي موفق در يك زمينه، مي تواند آثار منفي به دنبال داشته باشد.
خداوند با انتقاد از چنين الگوبرداري، خواهان محدوديت سازي از الگوبرداري ها مي شود و براين اساس پيامبران را تنها در همان زمينه و روش موفق آميزشان مورد تجليل و الگوبرداري معرفي مي كند و از الگوبرداري در ساير موضوعات و مسايل باز مي دارد. از اين رو از الگوبرداري از حضرت ابراهيم(ع) درباره دعا نسبت به مشرك باز مي دارد و او را سزاوار الگوبرداري در اين مطلب و موضوع برنمي شمارد (سوره ممتحنه، آيات4و 6) و در تحليل رفتار وي به اين نكته توجه مي دهد كه وي نسبت به مردم بسيار مهربان و دلسوز بوده و همين دلسوزي موجب شده تا رفتاري برخلاف اصول عقايد داشته باشد كه ازنظر دين، رفتاري كمالي نيست. (توبه، آيات113و 114)
اهل بيت(ع) كاملترين الگوها
خداوند در قرآن، كامل ترين الگوها را اهل بيت عصمت و طهارت(ع) برمي شمارد و به صراحت ايشان را به عنوان برترين الگوها معرفي مي كند؛ زيرا آنان در همه زمينه ها و عرصه ها بر پايه اصول وحياني حركت مي كردند و حتي در امور خرد و ريز نيز ترك اولي از ايشان مشاهده نشده است. خداوند در آيه21 سوره احزاب، حضرت پيامبر(ص) را اسوه كاملي معرفي مي كند كه در همه زمينه ها بايد الگو قرار گيرد.
حضرت فاطمه(س) از جمله الگوهاي معرفي شده از اين خاندان است كه در آيات و سوره هائي از جمله سوره انسان به عنوان برترين الگوي كامل در ميان زنان مطرح مي شود و از مؤمنان از زن و مرد خواسته شده تا از ايشان پيروي كنند و او را الگوي كامل خود در ايمان و رفتار قرار دهند.
نگاهي گذرا به گزارش قرآن از بينش و نگرش فاطمه(س) نشان مي دهد كه وي زني كامل در همه حوزه هاست و به سادگي قابليت پيروي از ايشان وجود دارد. وي داراي عفت و حيا بود كه ملكه اي نفساني است و شرم و حياي وي به گونه اي است كه با نامحرمان، هم كلام نمي شود ولي اين حيا موجب نمي شود تا از مسئوليت اجتماعي خود باز ايستد و براي مبارزه به ميدان نرود و حقوق خود و شوهرش را استيفا نكند، لذا به مسجد مي رود و در ميان مردان و زنان با حفظ حجاب و پوشش شرعي به سخنراني مي ايستد و از مقام ولايت دفاع و حقوق خويش را از فدك مطالبه مي كند.
آن حضرت(س) در عمل اجتماعي وارد مي شود و با آن كه به خودسازي از راه روزه ادامه مي دهد، به ديگرسازي نيز توجه دارد و درد افراد جامعه را درد خويش مي شمارد و در مقام ايثار، غذاهاي خود را به كافر حربي مي دهد كه اسير شده و يا غذاي خويش را به فقيران و مستمندان جامعه مي بخشد. چنين رفتاري قابل پيروي همگاني است.
حضرت فاطمه(س) ارزش زن را در دست يابي به كرامت و شرافت انساني مي داند و عرضه تن و بدن را نه تنها آزادي نمي داند، بلكه عاملي براي تعرض به ساحت امنيت روحي و اجتماعي خود برمي شمارد. به اين معنا كه برخي از آزادي ها را عين اسارت زن مي داند؛ زيرا اگر زيبايي هاي جنسي و جنسيتي زن آشكار و شناخته شود، احتمال تعرض از سوي بيماردلان اجتماعي وجود دارد و ضريب امنيتي وي كاهش مي يابد. از اين رو خود را به حجاب تن، افزون بر حيا و عفت روح مي آرايد تا اين گونه كرامت و شرافت خويش را حفظ كند، بي آن كه كوچك ترين تعرضي به حقوق انساني، اجتماعي، سياسي و اقتصادي وي شده باشد.
حجاب، راهكار امنيتي
بررسي ها نشان داده كه بيشتر زناني كه از سوي بيماردلان مورد تعرض قرار مي گيرند، كساني هستند كه زيبايي هاي زنانگي خويش را آشكار ساخته اند. بنابراين حجاب در حقيقت يك راهكار امنيتي است كه زنان با به كارگيري آن، هم از آزادي هاي واقعي در جامعه سود مي برند و هم از تعرض بيماردلان در امان مي مانند. از اين رو قرآن در تعليل لزوم حجاب از سوي زنان، به عدم شناخته شدن و عدم اذيت اشاره مي كند. (احزاب، آيه59)
رفتار خاندان اهل بيت عصمت و طهارت(ع) نشان مي دهد كه ايشان با رهايي از بند بردگي علايق دنيوي، هواهاي نفساني و وسوسه هاي شيطاني، به مرتبه آزادگي واقعي رسيده اند و در همه صحنه هاي اجتماعي و سياسي و اقتصادي حضوري واقعي و جدي دارند. اين گونه است كه حضرت فاطمه(س) و هم چنين دختران گرامي اش(س) در همه صحنه هاي حساس تاريخ ساز عصر نخست اسلامي حضور دارند و مسئوليت هاي اجتماعي، آنان را از مسئوليت خانوادگي و تربيت فرزند و شوهرداري باز نمي دارد. حضرت فاطمه(س) در ميدان هاي جنگي در كنار اميرمؤمنان(ع) و پدرش(ص) حضور مي يابد و هنوز مسجد فاطمه(س) در كنار شهر مدينه در جنگ احزاب و خندق وجود دارد كه بيانگر اين حضور حتي در عرصه نظامي و پشتيباني از نيروهاي رزمنده است.
همكاري در كارهاي خانه و مديريت آن و رايزني با پيامبر(ص) در امور خانه و خانواده، بخشي از گزارش هايي است كه در روايات بسيار آمده است. بنابراين شناسايي اين رفتارها و تحليل آن مي تواند زمينه اي براي الگوسازي درست از شخصيت زن كاملي چون حضرت فاطمه(س) براي نسل هاي امروز و فرداي جامعه باشد كه اين مهم بايد از سوي عالمان ديني با مراجعه به روايات معتبر و آيات قرآني صورت گيرد.

 



رابطه اخلاق و سياست با تاكيد بر انديشه امام خميني(ره) مشخصات جامعه توحيدي اسلامي

يوسف فتحي
در بخش اول مقاله حاضر كه هفته گذشته منتشر گرديد، پيرامون مفهوم اخلاق و سياست سخن گفته شد و رويكردهاي مختلف در مورد دين مورد بررسي قرار گرفت، در بخش دوم و پاياني مشخصات جامعه توحيدي از نگاه امام راحل(ره) تبيين و تشريح شده است كه با هم آن را از نظر مي گذرانيم.
توحيد؛ غايت علوم وشرط اصلاح جامعه
شرط اصلاح جامعه، علم همراه با خودسازي، تزكيه و ايمان است؛ زيرا اگر علم با خودسازي، همراه شد به قلب وارد مي شود و در نتيجه، ايمان تحصيل مي گردد از اين رو، تمام علوم و معارفي كه بدون تزكيه نفس حاصل شوند، جز خسارت و حسرت، سودي نخواهند داشت. حتي علم توحيد نيز بدون اخلاص، انسان را از معرفت توحيدي و ساحت قرب الهي دور مي كند، درحالي كه قرب الهي، ميزان تشخيص حق و باطل است.
حضرت امام،علوم حوزوي را مقدمه تهذيب و اصلاح نفس مي داند و مي فرمايد كه نبايد در طول عمر در مقدمه ماند، بايد به ذي المقدمه وارد شد. كسب ملكات فاضله براي حوزه هاي علميه به خاطر مسئوليت سنگين شان در اصلاح و هدايت جامعه، ضروري است. ايشان ورود عالم به جامعه، يا اقبال مردم به او قبل از تهذيب نفس را مضر و ضرر آن را بيش از سود آن مي داند. مبارزات اجتماعي - سياسي و جهاد با طاغوت ها تابع جهاد نفس است؛ يعني غلبه بر طاغوت، تابع پيروزي بر نفس است.
امام خميني (ره) دراين خصوص مي فرمايد:«اگر شما منظم و مهذب شويد، همه جهات شما تحت نظم و ترتيب باشد، ديگران به شما طمع نمي كنند. راه ندارند كه در حوزه هاي علميه و جامعه روحانيت نفوذ كنند. شما خود را مجهز و مهذب كنيد...حوزه هاي خود را ... آماده سازيد... قدم را الهي كنيد. حب دنيا را از دل بيرون نماييد.آن وقت مي توانيد مبارزه كنيد» (امام خميني، 1361: 57-58) «بنيانگذار انقلاب اسلامي، براساس اصلاحات اجتماعي و سياسي را اصلاح افراد مي داند (امام خميني، 1377: 67)، اما درعين حال، اصلاح جامعه را به عنوان هدف نهايي برمي شمرد.بر اساس همين ديدگاه مي نويسد:« اين بنده بي بضاعت ضعيف، مدتي بود با خود حديث مي كردم كه چهل حديث از احاديث اهل بيت عصمت و طهارت (ع) كه در كتب معتبره اصحاب و علما ثبت است، جمع آوري كرده و هريك را به مناسبت، شرحي كند كه به حال عامه مناسبتي داشته باشد» (امام خميني، 1373: 2). دركتاب «شرح حديث جنود عقل وجهل» نيز آورده اند كه «نويسنده درنظر ندارد كه بحث در اطراف جهات علميه اين حديث شريف كند... سوم آنكه استفاده از نكات علميه، منحصر به اهل علم و فضل است ودست عامه از آن كوتاه است و ما را نظر به استفاده عموم، بلكه عوام است.چهارم و آن عمده است، آنكه مقصود مهم از صدور اين احاديث شريفه و مقصد الهي از بسط علوم الهيه، افهام نكات علميه و فلسفيه و جهات تاريخيه و ادبيه نيست و نبوده، بلكه غايت القصواي آن سبكبار نمودن نفوس است از عالم مظلم طبيعت و توجه دادن ارواح است به عالم غيب و منقطع نمودن طاير روح است از شاخسار درخت دنيا كه اصل شجره خبيثه است و پرواز دادن آن است به سوي فضاي عالم قدس و محفل انس كه روح شجره طيبه است و اين حاصل نيايد، مگر از تصفيه عقول و تزكيه نفوس و اصلاح احوال و تخليص اعمال» (امام خميني، 1382: 7-8).
نكاتي كه از جملات حضرت امام به دست مي آيد عبارتند از:
1- اصلاح جامعه، با اصلاح تمام افراد اجتماع حاصل مي گردد، نه صرفاً با اصلاح خواص؛
2- هدف و مقصد اصلي معارف، تربيت و توحيد است. اين مقصود از طريق پرداختن به مباحث علمي عادي و... حاصل نمي گردد؛
3-حركت اجتماعي به بسيج عمومي و سياسي - اجتماعي بستگي دارد و حركت اجتماعي و سياسي به تربيت و تزكيه روحي وابسته است؛ زيرا حركت هاي اجتماعي بدون اصلاح و تزكيه يا نتيجه نخواهد داد و يا به فزون خواهي و دنياطلبي ، تبديل خواهد شد.
4- درحركت ها و جريان هاي اجتماعي تربيت عامه و بدنه جامعه مهم و كارساز است.
5- امام، انقلاب اسلامي را با حضور و همراهي توده مردم پايه گذاري نمود.
اگر دراعتقاد انسان، پرتو نور الهي سايه افكند، نفاق،كفر، شرك و انواع آلودگي هاي ذهني و روحي از بين مي رود، در واقع هرچه ميل به سوي توحيد كند از انواع كدورتها و تيرگي ها به دور خواهد شد. اگر درجامعه، توحيد سايه گستر باشد، عقب ماندگي ها، كمبودها و كاستي ها، پليدي ها و ناروايي هاي اجتماعي، ظلم ها و ستم ها، شكافهاي طبقاتي و بي عدالتي ها، استبدادها و طغيانها، برده گيريها و فزون خواهي ها از بين خواهند رفت.
نفي وابستگي انسان به خود و همه قدرتهاي اجتماعي و ارتباط منحصرآدمي در همه ابعادش با شعور و اراده حاكم بر وجود (خدا)، لازمه جهان بيني توحيدي است. اين است كه انسان در برابر خودخواهي و خودگرايي و قدرتهاي دروغين و بندهاي ذلت آور ترس و طمع، به عصيان برمي خيزد. قيام براي خدا عامل طمأنينه و فروريختن ترس و وحشت در تمام قدرتهاي پوشالي است. (امام خميني، 1379، ج5: 34)
در اسلام اصل و ريشه تمام انديشه ها، توحيد قرار داده شده است. اخلاق اسلامي بر اساس توحيد استوار گرديده است «كلمه طيبه كشجره طيبه اصلها ثابت و فرعها في السماء» (سوره ابراهيم (41): 42). اصول، معارف و تعليمات اخلاقي اسلام و فقه اسلامي علي رغم عمق وگستردگي اجزاء پيوسته و مرتبط و روي هم رفته يك واحد متشكل خداپرستي است (طباطبايي؛ بي تا: 71). بنابراين، حركت به سوي خداپرستي، روح مستقيم و متعادل مي طلبد؛ همانگونه كه بين روح مستقيم و جامعه مستقيم نسبتي تنگاتنگ وجود دارد.
جامعه توحيدي اسلامي
معناي جامعه توحيدي اين است كه تمام بخش هاي لشگري و كشوري و همه مردم فكر خدا باشند. اما عده اي مي گويند جامعه توحيدي به معناي حذف تفاوت هاي اقشار، گروهها و طبقات اجتماعي جامعه نيست. در حالي كه حضرت امام اين نوع فهم از جامعه توحيدي را يك توطئه، انحراف و خيانت مي داند (امام خميني، 1379، ج11: 418-419). ايشان جامعه قدرت محور ماترياليستي را شيطاني، ديكتاتوري، سلطه گري و طاغوتي و جامعه خدامحور را اقامه كننده عدالت اجتماعي، سلطه ستيز، حق گرا و طرفدار مستضعفان مي داند. (امام خميني، 1368: 01). امام خميني(ره) نظام اسلامي را نظام مبتني بر «صراط مستقيم» و بلوك غرب و شرق را مصداق «ضالين» و «مغضوب عليهم» توصيف مي كند. (امام خميني، 1379، ج41: 153-155)
براين اساس، درجامعه توحيدي اسلامي، مقصد همه چيز، معنويت است. طبيعت هم صورتي از الوهيت و موجي از عالم غيب است و انسان موجودي تربيت شده، به تربيت هاي الهي مي باشد. دراين جامعه، حكومت، حكومت الهي است و حال آنكه حكومت هاي ديگر، حكومت را براي غلبه و سلطه بر مردم مي خواهند. حكومت اسلامي، جلوه اي از جلال الوهيت است و مي خواهد حكومت الله در عالم پيدا بشود. هدف حكومت توحيدي، تاسيس يك جامعه متمايز با انسان هاي تربيت شده به تربيت الهي است. اين حكومت مي خواهد انسان برسد به جايي كه «در وهم تو نايد آن» (همان، ج8: 436) «سياست اين است كه جامعه را هدايت كند و راه ببرد، تمام مصالح جامعه را درنظر بگيرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را درنظر بگيرد (همان، ج31: 432) موارد زير را مي توان از مشخصات جامعه و نظام سياسي توحيدي اسلامي از نگاه امام خميني دانست:
1- حافظ مصالح اسلام و ملت مسلمان بودن و دوربودن از هواهاي نفساني (همان، ج91: 225)؛
2- حق محوري، عدالت مداري و كسب رضايت الهي (همان، ج81: 84). «نظام اسلامي، هم كارگزارش عادل و عدالت گستر است، هم خود مبتني بر قوانين عادلانه است» (همان، ج41: 13)؛
3- مقصد نهايي جامعه توحيدي، قرب الهي و الهي شدن انسان است (لك زايي، 1386: 165)؛
4- مسئولين اين جامعه بايد داراي صفاتي همچون علم، تزكيه نفس، تقوا، ايمان و عدالت باشند (امام خميني، 1379، ج3: 304)
5- جامعه توحيدي ضدنظام استبدادي و ديكتاتوري و ضد قدرت طلبي دنيامحورانه است (همان، ج11، 73)؛
6- اين جامعه براساس آيه شريفه «انماالمؤمنون اخوه» (حجرات (94): 01) داراي انسجام و همبستگي است؛
7- داراي نظم سازمان بنيادين و قاعده مند است (همان، ج31: 51)؛
8-عمران و آباداني دنيا و آخرت انسان و تربيت و موحدنمودن وي را از وظايف خود مي داند (همان، ج8: 3؛ لك زايي، 1386: 172)؛
9- در جامعه سياسي توحيدي، قرآن كريم، برنامه عمل در تمام شئون فردي و اجتماعي است (امام خميني، 1379، ج61:39)؛
10- حفظ استقلال و نفي نظري و عملي وابستگي به بيگانگان از اهداف اصلي اين جامعه است (همان، ج11: 419 و 420)؛
11-خدمت نمودن به اسلام و خلق خدا از آرمان هاي نظام توحيدي مي باشد (همان، ج71: 146).
بنابراين، هدف غايي و نهايي اين نظام، رشد توأمان توسعه مادي، گسترش رفاه اجتماعي و ارتقاي سطح اخلاق و معنويت در جامعه است. از اين رو، در تمامي برنامه ريزيهاي اقتصادي، اجتماعي، سياسي و فرهنگي جامعه، بايستي دين، اخلاق و سياست با هم لحاظ شوند. پس براساس سامانه جامعه توحيدي اسلامي، نظام آموزش و پرورش، امور سياسي، اقتصادي و اجتماعي و در نتيجه ساختار روابط اجتماعي وضع متفاوتي خواهند يافت.
انسان شناسي
شكل گيري جامعه توحيدي در گرو وجود انسان هاي موحد است؛ هرچند چنين جامعه اي، خود بستر مناسبي براي تربيت انسان هاي موحد مي باشد؛ زيرا موحدشدن انسان به تربيت او براساس فطرت اصيل و الهي اش بستگي دارد؛ چرا كه در واقع انسان، داراي ابعاد مختلفي است. در اينجا آنچه كه با محور مقاله حاضر تناسب دارد مورد توجه قرار گرفته است:
1- فطرت انسان
حضرت امام با استناد به آيه 03 سوره مباركه روم، فطرت را جميع معارف حقه مي داند كه خداوند انسان را براساس آنها آفريده است. ايشان معتقد است كه چون انسانها در امور فطري با يكديگر مشترك هستند- زيرا فطرت از لوازم وجود در اصل خلقت است- علم جهل، عادات و مذاهب و حتي احكام عقلي، موجب اختلاف در آنها نمي شود؛ زيرا امور فطري؛ اختصاص به طائفه اي خاص ندارد «فطر الناس عليها» (روم (03):03) و قابل تغيير و تبديل هم نيستند «لا تبديل لخلق الله» (همان). احكام و لوازم فطرت مثل خود فطرت از بديهيات مي باشند. امام خميني(ره) اصل توحيد، معاد، نبوت، وجود ملائكه الله، انزال كتب، حريت، تسليم در برابر سلطان عظيم الشأن و عدالتخواهي را از امور فطري انسان مي داند (امام خميني، 1373: 180-281؛ همو، 1382: 29، 89، 101 و 772)
انسان، داراي دو نوع فطرت اصلي و فرعي مي باشد. فطرت عشق به كمال مطلق، فطرت اصلي و استقلالي و فطرت تنفر از نقص، فطرت فرعي است. ازاين رو، انسان با يكي از ماسوي منقطع و با ديگري به جمال الهي واصل مي شود (امام خميني، 1382: 303). انسان در واقع به دنبال دستيابي به كمال مطلق است؛ هرچند در تشخيص مصاديق كمال مطلق، دچار اشتباه مي شود (همان: 08). فطرت انسان، حقيقت جو است. لذا اگر حجاب هاي ظلماني، بلكه نوراني از رخسار فطرت برداشته شود، خودبيني و خودخواهي از بين برود (همان: 28). فطرت اصلي انسان از تصرف ابليس، محفوظ بماند. انسان خلاف حق را نپذيرد. از حق روي گردان نشود و تعليمات قرآن شريف و انبياي عظام و اولياي كرام در او جلوه كرده و راه وصول به خير مطلق و جمال مطلق را مي پيمايد (همان: 511).
غفلت انسان از خود، نفس را سرخود بار آورده، باعث مي شود انسان از تمام حقايق متنفر گردد؛ زيرا تعالي و انحطاط انسان آن گونه كه انسان تصور مي كند، انجام نمي پذيرد، بلكه اگر انسان ميل به دنيا كند، تمامي نيروهاي طبيعي، فعال شده، سرعت و شدت سقوط را افزايش مي دهند و اگر انسان ميل به ملكوت كند، تمامي نيروهاي غيبي از وي دستگيري كرده و تعالي او را افزايش دهند. «اگر قدمي در راه سعادت زدي درهايي از سعادت به رويت باز شود و از عالم غيب از تو دستگيري ها شود. درهاي رحمت به رويت باز شود و جاذبه الهي تو را به عالم روحانيت جذب كند و كم كم محبت حق در قلبت جلوه كند و محبت هاي ديگر را بسوزاند» (همان: 68).
حقيقت عقل، تابع امر الهي است و اقبال و ادبار دارد،ولي حقيقت جهل، فقط ادبار دارد؛ چون اقبال دوپايه دارد: ترك خودخواهي و خودبيني يا قيام براي خدا و حب كمال مطلق كه به اصل فطرت برمي گردد (همان: 44-54). اين دو حقيقت (عقل و جهل) دو معيار توسعه و تعالي و عقب ماندگي انسان 4 است. اگر ما اقبال عقل را كسب عوامل توسعه و تعالي و ادبار آن را رفع موانع توسعه و رشد و عدم اقبال جهل را ناتواني و عجز از ايجاد بسترها، زمينه ها و عوامل توسعه و تعالي فرض كنيم، قهراً ادبار جهل، نوعي حركت قهقرايي،تاريك انديشي، تحجر وعقب ماندگي تمام عيار انسان خواهد بود. ما در تاريخ با دو نوع جريان مواجه هستيم: جريان مترقي- متعالي و جريان واپسگرا؛ اصحاب سعادت و كمالات و ارباب شقاوت و نواقص؛ همان گونه كه وجود عقل و جهل دائمي است، وجود اين دو جريان هم دائمي است. همان طور كه نزاع عقل و جهل دائمي است، نزاع دو جريان مترقي و واپسگرا يا جريان حق و باطل نيزدائمي است. تضاد عقل و جهل در دو سطح روانشناختي (تضاد بين قوه واهمه و قوه عاقله) و سطح اجتماعي مطرح مي شود. از اين رو، نزاع جنود رحمان و جنود شيطان در انديشه امام خميني يك امر واقعي است؛ زيرا پيروزي هريك از آنها در مملكت وجودي انسان، ثمرات اجتماعي و سياسي خاص خود را خواهد داشت. براين اساس، چون اين مطلب، يكي از ثمرات حركت جوهري در حكمت متعاليه است، ميزان فهم تئوري انقلاب اجتماعي- سياسي امام خميني(ره) به ميزان فهم تئوري انقلاب انساني امام، بستگي دارد. اين يك جريان پيوسته و از نظر معرفت شناختي انباشتي است. مسئله اصلي حضرت امام، وجود يك حكومت يا سلطنت يا مفاسد موردي اجتماعي نيست، بلكه مسئله اصلي ايشان، تربيت و اصلاح بشر و بازگشت به فطرت اصلي و دوري از فروافتادن در دنياطلبي است.
حضرت امام، بين ادبار عقل و ادبار جهل، قائل به تفاوت است. ايشان ادبار عقل را توجه به كثرت، عالم طبيعت و اطاعت حق مي داند و معتقد است كه ادبار عقل در حقيقت، اقبال است؛ اما ادبار جهل، براي اطاعت امر حق نيست، بلكه براي خودخواهي، خودنمايي، شيطنت و قضاي شهوات نفس است. بنابراين، اقبال جهل در واقع ادبار است. چنانچه عبادت چند هزار ساله شيطان جز دوري از پروردگار و پديدار شدن حجاب بر او چيزي نيفزود. عبادت او هوي و از روي خودخواهي بود و نتيجه اي جز تكبر و خودبيني نداشت. پس ابليس كه نماد جهل است، به هيچ وجه، امر اقبال را اطاعت ننموده «و قال له: اقبل فما اقبل» (همان: 54 و 05). انبيا آمده اند تا قواي عقلاني- رحماني انسان را تقويت كنند و او را به رشد و تعالي برسانند و جامعه بشري را ترقي بخشند و هرگونه تضاد يا ناهماهنگي بين عناصر اعتقادي، سياسي، اجتماعي و تربيتي انسان را كه عامل واماندگي و واگرايي است از سر راه وي بردارند.
2-ابعاد وجودي انسان
انسان داراي دو مرتبه است؛ مرتبه ظاهري، ملكي و دنيوي و مرتبه باطني، غيبي و ملكوتي كه از عالم ديگر است. نفس انسان كه ازعالم غيب و ملكوت است، به طريق كلي، گاه به مقامات هفت گانه، گاه چهارگانه، گاه سه گانه و گاه دوگانه تقسيم شده است. از اين رو، هريك از مقامات و مراتب وجودي انسان، جنود رحماني دارد كه او را به سعادت دعوت مي كنند و جنود شيطاني دارد كه او را به عالم سفلي جذب و به شقاوت دعوت مي كنند. جدال و نزاع بين اين دو لشگر، هميشگي است و انسان ميدان جنگ اين دو طايفه مي باشد.
اگر وجود انسان، تحت تصرف «وهم» قرار گيرد، قواي انسان، قواي شيطاني مي شوند. اين قوه به لحاظ فطري ميل به دنيا دارد واصل اصول شرور مي باشد. اما اگر «قوه وهم» تحت تصرف عقل وشرع قرار گيرد و حركات آن تحت نظام عقل و شرع درآيد، وجود انسان رحماني و عقلاني مي شود. قوه عاقله به حسب ذات، مجرد و به حسب فطرت، ميل به خيرات، كمالات، احسان وعدل دارد. جهاد نفس، بالاترين جهاد، غلبه كردن انسان بر قواي وهمي خود و آنها را تحت فرمان خالق درآوردن و مملكت نفس را از لوث وجود قواي شيطاني و جنود آن پاك نمودن است (همان: 12؛ همو، 1373: 6)؛ زيرا جامعه رحماني يا شيطاني تابعي از انسان رحماني يا شيطاني است. از اين رو، حاكميت فضايل اخلاقي و سياست الهي ثمره حاكميت جنود رحماني در وجود انسان و حاكميت مفاسد اخلاقي ثمره حاكميت جنود شيطاني در مملكت وجودي انسان است. بنابراين، جامعه انساني، زماني الهي مي گردد كه انسان ها الهي باشند.
3- انسان و نيازمندي به دين
حاكميت جنود عقل يا جهل در سرزمين وجود انسان، دو نوع انسان و دو نوع جامعه و نظام اجتماعي را نتيجه مي دهد. براساس حكمت متعاليه، مواد ملكي از جمله انسان و بالتبع جامعه، خاصيت صيرورت دارند (حركت جوهري). لذا انسان به دليل ماهيت غير مكتفي بالذات بودن، قادر به ترسيم صحيح مسير و مقصد نيست. به همين جهت، نياز به شريعت دارد. بنابراين، چون مثلث سياست، دين و اخلاق از هم تفكيك ناپذيرند، اصلاح جامعه، بدون تهذيب و تزكيه نفس، غيرممكن خواهد بود و تهذيب صحيح نفس نيز بدون استعانت از شريعت الهي محقق نخواهد شد؛ زيرا همه احكام الهي و خطابات ديني، مقصدي جز اصلاح و تربيت انسان ندارند. براين اساس، بدون اصلاح و تربيت ديني انسان، نه تنها اصلاحي در جامعه به وجود نمي آيد، بلكه افساد و فساد، رواج خواهد يافت؛ چرا كه دين داراي دو ابزار نيرومند است كه هر نيروي مخالفي را مغلوب خود مي كند؛ الف- دين به انسان جهان بيني و معرفت مي دهد. لذا فرد ديندار با راهنمايي دين، به زندگي فراتر از اين جهان، آگاهي يافته و ايمان مي آورد و سعادت ابدي را در پيروي از مقررات ديني مي يابد كه خداوند به وسيله پيامبران براي نجات بشر فرستاده است. ب- دين براي انسان، اخلاق آفريني و زهدافزايي مي كند. فرد ديندار براساس عقايد ديني با ميل و رغبت از آزادي خويش در برابر خشنودي خداوند مي گذرد (طباطبايي، بي تا: 31). بنابراين، دين سه كار ويژه مهم دارد:
1- سامان بخش جامعه است؛
2- اداره كننده جامعه است؛
3- كنترل كننده جامعه است.
1-3- از طريق آگاهي بخشي؛
2-3- از طريق اخلاق آفريني.
از نظر امام خميني(ره) كم اتفاق مي افتد كه بشر به خودي خود بتواند از حجاب طبيعت و مرتبه دنيايي بيرون آمده، با فطرت اصلي به عالم اصلي خود سير كند و به كمال، جمال و جلال مطلق برسد. به همين دليل، خداوند انبيا و كتب آسماني را فرستاد تا انسان را از بيرون كمك كنند و فطرت او را به فعليت برسانند؛ زيرا هدف بعثت، تربيت انسان كامل است. آنچه مقصد ذاتي و غايت بعثت و دعوت انبيا و مجاهدت اوليا است، آن است كه انسان طبيعي را، انسان لاهوتي كنند و از افق كثرت به افق وحدت نائل گردانند. تمام اعمال، افعال قلبي و قالبي براي حصول اين مقصد مقدس است. مقصود از اعمال قلبي، اعمالي است كه فطرت را به حالت اوليه خود برگرداند و مراد از اعمال قالبي در اين مقام، اعمالي است كه نفس را متذكر احوال خود كند و از خواب گران و مستي طبيعت برانگيزاند و آن اشتغال به ياد خدا است. (امام خميني، 1382:321). پيامبران و اوليا مي خواهند، انسان را از ظلمت طبيعت به نور ملكوت رسانند «يخرجهم من الظلمات الي النور» (بقره(2):752) با اين بيان، احكام الهي به دو مقصد منقسم مي شوند؛ اصلي- استقلالي و فرعي- تبعي. مقصد اول توجه دادن فطرت به كمال مطلق است. لذا اصول اعتقادي و بخشي از فروعات، مثل نماز و حج، به اين مقصد مربوط مي شوند و مقصد دوم كه تبعي و عرضي است، تنفر دادن فطرت از شجره خبيثه است كه ام النقايص و ام الامراض است(همان:78-97).
4- تحول و تربيت پذيري انسان
همه مباحث به تربيت پذيري انسان بازمي گردد. امام خميني با تأثير از حكمت متعاليه، انقلاب درون را يك امر ممكن دانسته و عقيده به غيرقابل تغيير بودن نفس را بي اساس و غيرعلمي مي داند. «بايد دانست كه انسان مادامي كه در اين دنيا است، به واسطه آنكه در تحت تغييرات و تصرفات واقع است، تبديل هر ملكه]اي[ به ملكه]اي[ مي تواند و اينكه مي گويند فلان خلق، فطري و جبلي است و قابل تغيير نيست، كلامي است بي اساس و پايه علمي ندارد» (همان:973). ازنظر حضرت امام اين صيرورت (مجاهدت با نفس و حركت به سوي حق تعالي) شرايطي دارد كه عبارتند از: 1- «تفكر» درباره همه نعمتها از جمله نعمت ارسال رسل و انزال كتب و يافتن مقصد و وظيفه انسان در برابر آنها؛ 2- «عزم» بر ترك معاصي، انجام واجبات و جبران «مافات»؛ 3- «مشارطه، مراقبه و محاسبه»؛ 4- «تذكر» ياد خدا و نعمت هاي او. امام خميني، توجه نمودن به عظمت، نعمت، رحمت و حضور الهي و ترك نافرماني خدا و فراموش كردن ياد او را بزرگترين عرصه جنگ جنود عقل و جهل مي داند (امام خميني، 1373: 6-21).
بر اين اساس، تربيت در نظام اخلاقي اسلام، يك عنصر پايه اي است. عوامل رشد انسان و جامعه، جنود عقل و عوامل انحطاط و زوال آنها جنود جهل و شيطان است. حضرت امام از مراتب وجود، مرتبه ملك را عالم تبدلات و تغييرات مي داند و مي فرمايد: «اگر اين مواد ملكيه و تغييرات و حركات جوهريه طبيعيه و اراديه نبود و خداي تعالي، مسلط نكرده بود بر اين نشئه تبدلات و تصرمات را، احدي از نفوس ناقصه به حد كمال موعود خود و قرار و ثبات خود نمي رسيد و نقص كلي در ملك و ملكت وارد مي شد» (همان: 20-121). مسير عوالم ديگر، همين نشئه و مرتبه است. خانه تربيت و محل به دست آوردن مقامات و كمالات و زندگاني سعادتمندانه، همين نشئه ملكي است (همان:121). اگر اين گونه شد، دنيا ممدوح و جامعه، فاضله خواهد بود.
از ميان صفات اخلاقي، زهد، عامل سلامت مطلقه مسير تربيت، تكامل و هدايت انسان است (امام خميني، 1382:630-703). زهد، تنفر از نقص و ميل به كمال و حق است. در واقع يك نوع آزاد شدن است «پس زهد عبارت است از تنفر از نقص و اعراض از غير حق به فطرت مخموره مفطوره [فطرت اصيل] و از احكام فرعيه فطرت اله است.» (همان:303). انسان به واسطه آن به عالم قدس و طهارت پرواز كند و كمال انقطاع از عالم تعلقات به سوي خدا براي او حاصل شود. در مقابل، وابستگي به دنيا مانع اصلي هدايت و تربيت است. تا قلب انسان متوجه دنيا و در غلاف ملك و بند غل و زنجير اين عالم است، ظلماني است و قابل نور هدايت و جلوه جمال و جلال نيست. زهد، اعراض از ماسوي الله و وصول به توحيد و جمال جميل است (همان:603). زهد به مفهومي كه بيان شد، رهايي از ماسوي الله و وصول به توحيد است كه يكي از عوامل عمده رشد و ترقي انسان به حساب مي آيد. «وبر» زهد؛ را مخالف رفاه طلبي، لذت جويي، بيهودگي، ارضاي هوي و هوس نفساني و بالاتر از همه، انحراف از زندگي سالم مي داند (وبر،1371:531). در واقع اگر فرد غرق در خود شود، نه تنها خود را به هلاكت مي اندازد، بلكه زمينه انحراف جامعه را هم فراهم مي كند. زهد، عامل رستگاري و رشد انسان است. بنابراين، هر چيزي كه انسان را از رستگاري باز دارد، خلاف زهد مي باشد؛ زيرا عمر انسان براي نيل به رستگاري، كوتاه است. لذا اتلاف وقت، زياده گويي، تجمل پرستي، بيكاري و... براي رشد انسان مضر و از نظر اخلاقي محكوم است. رعايت زهد و كاركردن، هر دو فرمان الهي هستند كه نتيجه آنها رفاه عمومي، آرامش رواني و توسعه اقتصادي و اجتماعي است. البته، همان گونه كه معلوم است، فاصله زهد «وبري» از زهدي كه حضرت امام، ترسيم مي كند از ملك تا ملكوت است. نظام ايده آل «وبر» نظام سرمايه داري است و مي خواهد از طريق زهد به نظام سرمايه داري برسد. درحالي كه نظام ايده آل امام خميني(ره) جامعه توحيدي اسلامي است و مي خواهد از طريق زهد، انسان را به ملكوت اعلي نائل كند.
شايد بتوان گفت كه حضرت امام به سه دليل: 1- ماهيت دگرگون پذيري انسان و جهان؛ 2-جامعيت مراتب انسان و 3- مظهر اسم الله و خليفه الهي بودن انسان، تغيير در جهان وجودي انسان و جهان را ممكن مي داند و بر آن تأكيد دارد. «بدان كه انسان تا در اين عالم طبيعت- كه عالم ماده و تغير است- وجود دارد مي تواند حالت جحود و انكار را كه از بدترين احوال نفس است و موجب خذلان نفس و خسران ابدي است- تغيير دهد و از تحت تصرف جند جهل و شيطان بيرون آيد و در تحت تصرف عقل و رحمان وارد شود» (امام خميني،1382:811 و 351).
علامه طباطبايي براي اصلاح جامعه و تأمين سعادت دو جهان، اصلاح و تربيت كل را مقدم بر اصلاح جزء مي داند و مي نويسد: «1- اصلاح يك جامعه يا يك ملت در ميان همه جوامع بشري با روابط جهاني كه روز به روز نزديك تر و محكم تر مي شود، كوششي بيهوده است، مانند تصفيه كردن يك قطره در يك استخر آلوده است. 2- اصلاح يك جامعه با غفلت از اصلاح جوامع ديگر، امري خلاف حقيقت اصلاح طلبي است» (طباطبايي، بي تا: 61). امام خميني برخلاف نظر علامه، معتقد است: «بايد دانست كه تربيت يك طفل را نبايد يكي محسوب داشت و همين طور سوءتربيت و سهل انگاري درباره يك طفل را نبايد يكي حساب نمود. چه بسا كه به تربيت يك طفل، يك جمعيت كثير، بلكه يك ملت و يك مملكت اصلاح شود و به فساد يك نفر، يك مملكت و ملت فاسد شود» (امام خميني، 1382:451). اصل سرايت در ديدگاه امام يك امر مسلم است. به اين معنا كه اگر يكي از حوزه هاي زندگي انسان، سالم باشد به حوزه هاي ديگر نيز سرايت مي كند و اگر بخشي ناسالم باشد، به عرصه هاي ديگر نيز نفوذ خواهد كرد. تفكر امام، سيستمي است. لذا سلامتي نظام را در سلامتي اجزا و سلامتي اجزا را در سلامتي سيستم مي داند. در يك نظام، اگر اجزا و روابط آنها صحيح تنظيم نشود، نظام به هم خورده، به طور طبيعي ناكارآمد جلوه خواهد كرد. «اگر مردم را تربيت كنيد... كشور شما سالم مي ماند و به ساير جاها سرايت مي كند، قهري است اين» (امام خميني، 1379، ج 91: 753). امام، انسان را به يك ميوه تشبيه مي كند كه اگر سير خود را از طبيعت تا حقيقت، از ملك تا ملكوت، از شهادت تا غيب براساس تعاليم انبيا طي كند، تبديل به يك ميوه رسيده مي گردد (امام خميني، 1381، ج 3: 965). در غير اين صورت، فاسد مي شود. اين مسأله كه هر محصولي بايد براساس دستورالعمل آفرينش گر آن به كار گرفته شود، امري عقلاني و منطقي است.
اعتدال
انسان، چهار قوه دارد: قوه عاقله روحانيه؛ قوه غضبيه سبعيه، قوه شهويه بهيميه و قوه واهمه شيطانيه. صورت انسان در عالم ملكوت به طور كلي از هشت حالت خارج نيست و بالتبع صورت دنيوي انسان و جوامع هم به اين صورت خواهد بود، اما تنها يك صورت از صور انسان، انساني و الهي است. اين هشت حالت عبارتند از:
1-صورت مستقيم انساني يا صورت زيباي انسان، در صورتي كه سه قوه شهويه، غضبيه و واهمه تابع روحانيت عقل و شريعت الهي شوند، اين صورت پديد مي آيد.
2-صورت درندگي (سبعي): اگر قوه غضبيه، مقام روحانيت نفس و مرتبه عقلي را تحت تصرف درآورد، ساير قوا نيز تابع آن مي شوند.
3-صورت حيواني (بهيمي): اين حالت، زماني پديد مي آيد كه قوه شهويه بر ساير قوا غلبه كند.
4-صورت شيطاني: اين صورت، زماني پيش مي آيد كه غلبه با قوه واهمه شيطانيه باشد و مملكت به تصرف شيطان درآيد.
5-حيوان- درنده.
6-شيطان- درنده.
7-حيوان- شيطان.
8-حيوان- درنده- شيطان (امام خميني، 1382: 382- 482).
بر اين اساس، افراط و تفريط در غضب، مذموم و از رذايل اخلاقي محسوب مي شوند. وجود تصادم و تضاد در اين دنيا، امري طبيعي است و غضب، مقدمه و وسيله دفاع در مواقع تصادم و تضاد است؛ يعني مفاسد و موانع نظام مدينه فاضله انساني، توسط نيروي غضب دفع مي گردند. از اين رو، غضب و همه احكام جزايي و كيفري اسلام صورت ملكي رحمت الهي هستند؛ چون باعث تصفيه و قطع اعضاي فاسدكننده سيستم اجتماعي مي شوند (امام خميني، 1379، ج 9: 963). قوه غضب در اين حالت، كاركردهاي مختلفي دارد:
1-دفاع از هتك نظام جامعه بشري؛
2-حفظ و دفاع ازمرزهاي مملكت و حدود و ثغور آن؛
3-حفظ نظام ملت؛
4-پاسداري در برابر تهاجم به مدينه فاضله و جهاد با اعداي انسانيت و ديانت؛
5-آباداني دنيا، توسعه و ترقي و خودباوري؛
6-حفظ نظام عالم به وسيله اجراي حدود و تعزيرات و ساير سياسات الهي و عقلي؛
7-جهاد با نفس و دفع جنود ابليس و جهل؛
8-مانع از ارتكاب محرمات الهي و محرك اقامه فريضه امر به معروف ونهي از منكر؛
9-وسيله تحصيل سعادت دنيا و آخرت؛
01-ابزار سخت گيري بر كفار «اشداء علي الكفار رحماء بينهم» (سوره فتح (84): (92)؛
11-جهاد عليه دشمنان دين و جامعه، حراست از جان، مال و ناموس مردم و نواميس الهي؛
21-سرمايه زندگاني ملكي وملكوتي و مفتاح خيرات و بركات؛
31-ابزار حفظ و اصلاح نظام عالم (امام خميني، 1382: 242 و 442؛ همو، 1373: 413-531)؛
41-وسيله اصلاح فردي و اجتماعي و بسترساز انقلابهاي بزرگ اجتماعي.
بنابراين، نيروي غضب در اعتدال در سطوح مختلف، نقش دارد. در سطح فردي، عامل حفظ حريم و حفظ عفت انسان مي باشد. در سطح متوسط، حافظ حريم خانواده است. در سطح كلان، مدافع مرزهاي اخلاقي، اجتماعي و جغرافيايي يك جامعه محسوب مي گردد و در سطح كلان تر، نگاهبان شئونات انساني و مدينه فاضله بشري است.
تفريط
اين نيرو در هر كس كه باشد موجب پديدار شدن رذايل اخلاقي خواهد شد (در واقع اين حالت، يك نوع تضييع است). اين حالت، موجب پيدا شدن حالات زير مي شود:
1- سازش با اهل معصيت و سهل انگاري؛
2- ضعف و تنبلي؛
3- خودپروري و كم صبري؛
4- عدم ثبات قدم و راحت طلبي؛
5- فرار از جنگ، خمودي، زيربار ظلم رفتن و تن دادن به ننگ و ذلت؛
6- رضايت به رذايل و تن دادن به آنها و بي مبالاتي نسبت به خود، ملت و نوع بشر؛
7- بروز خوف، جبن و خود كم بيني (امام خميني، 1382: 342؛ همو،1373:431)؛
8- شانه خالي كردن از مسئوليت در موقع ضرورت؛
9- ترك امر به معروف و نهي از منكر؛
01- عدم قيام در برابر ظلم ستمگران.
افراط
در اين حالت، قوه غضب از جند رحماني و عقل خارج شده، به جنود جهل و شيطان خواهد پيوست كه به طور قطع آثار زيانباري را در پي خواهد داشت. اين آثار عبارتند از:
1- تخريب ايمان، خروج انسان از دين الهي در اثر غضب، كفر و الحاد؛
2- سب انبيا و اوليا، قتل نفوس مظلومه، هتك حرمت ديگران، داشتن كينه نسبت به بندگان خدا و حتي ذات باري تعالي؛
3- قساوت قلب و رشد رذايل اخلاقي، مثل حسد و مفاسد ديگر؛
4- فتنه آفريني هاي بزرگ؛
5- ارتكاب اعمال خلاف مقصد الهي و ارتكاب اعمالي بر خلاف آرمان مدينه فاضله انساني؛
6- منهدم شدن نظام عالم و آدم؛
چه بسا با غلبه قوه غضب، نظام جامعه انساني و سرتاسر عالم، منقلب و تحت تأثير قرار گيرد. از اين رو، امام خميني، جنگ جهاني دوم را نائره غضب يك سبع تبه روزگار مي داند كه به اسم پيشوايي آلمان، عالم و خصوصاً ملت خود را بيچاره و بدبخت كرد. اگر رشد و پيشرفت اروپا تحت عقل و پرچم دين الهي اداره مي شد، عالم يكپارچه نورانيت و عدالت مي گرديد (امام خميني، 1382: 524-642؛ همو، 1373: 831).
7- خاموش شدن تمام عقايد حقه و انوار معرفت و ايمان.
«اگر غضب انسان، سركشي كرد و عنان را از انسان گرفت و شدت و اشتعال پيدا كرد، ديگران بايد او را علاج كنند. در اين صورت، خيلي صعب العلاج است و با پند و موعظت كار از پيش نمي رود. ناچار اين را بايد با تخويف و ترساندن يا حاضر شدن اشخاصي كه از آنها حشمت مي برد (علاج كنند)» (امام خميني، 1382:673).
ماده اصلي قوه غضب درحالت افراط، حب دنيا است و راه علاج آن هم مقابله با آن است. اگر انسان به شؤون دنيايي بي توجهي نشان دهد در نفسش، طمأنينه پيدا مي شود و قرار و ثبات پيدا مي كند.
خداخواهي، سعه صدر و طمأنينه، تواضع و عزت نفس مي آورد و در مقابل، خودخواهي و خودبيني، ضيق صدر به همراه دارد. اسير تكبر نفس براي رسيدن به مقاصد دنيايي خود، در برابر اهل دنيا به تملق و چاپلوسي رو مي آورد. لذا راه اصلاح تمام مفاسد، اقبال به حق و ترك هواهاي نفساني است (همان: 733-833). صاحب اين فطرت (تواضع) در مقابل هيچ يك از مخلوقات ديگر، تملق و چاپلوسي نمي كنند؛ زيرا كه مبدأ تملق، خودخواهي و دوري از حق است. پس تواضع در برابر حق و خلق از لوازم فطرت اصيل و تكبر و تملق از لوازم فطرت محجوبه است (همان: 553). طمأنينه، نفس انسان را در مقابل حزب شيطان، نگهداري و بر لشگرهاي جهل و شيطنت درون و بيرون به پيروزي مي رساند. اخلاق فاضله را پرورش داده و از رذايل اخلاق، منع مي كند. انسان با طمأنينه نفس، خود يك ملت واحده است؛ زيرا تنها انسان با ثبات مي تواند تمام وظايف فردي و اجتماعي خود را انجام دهد؛ همان گونه كه بزرگان دين با پيروي از اخلاق فاضله در مقابل جهل قيام مي كردند. اين روح بزرگ انبياي عظام است كه يك تنه در مقابل پندارهاي جاهلانه يك جهان، قيام و نهضت مي كنند و از تنهايي خود و زيادي جمعيت هاي مخالف، هيچ خوف و وحشتي به خود راه نمي دهند. اين روح باثبات است كه انسان را بر ممالك بزرگ عالم با ع ده و عده معدود، مسلط و چيره مي سازد. قلبي كه نور توحيد در آن تابيده باشد، داراي طمأنينه است و مجاري امور را به قدرت خدا مي داند.
(همان: 360- 363)
نتيجه گيري
امام خميني(ره) با شرح و تفسير حديث «جنود عقل و جهل» و «چهل حديث» از احاديث معصومين(ع) و سخنراني در مناسبت هاي مختلف در جست وجوي ترسيم و تصوير انسان و جامعه ايده آل، سياست الهي و نظام توحيدي است. در جامعه توحيدي، تمام زواياي زندگي انسان، توحيدي مي شود؛ زيرا در اين جامعه، دين، اخلاق، سياست، انسان، تاريخ و حاكميت، توحيدي مي باشد. حضرت امام، سياست قدرت محور ماترياليستي را شيطاني، ديكتاتوري، سلطه گري و طاغوتي و سياست خدامحور را اقامه كننده عدالت اجتماعي، سلطه ستيز، حق گرا و طرفدار حقيقي مستضعفان مي داند. ايشان نظام اسلامي را مصداق «صراط مستقيم» و بلوك غرب و شرق را مصداق «ضالين»، «مغضوب عليهم» و «نظام طاغوتي» مي داند. اينكه جامعه در كدام مسير قرار گيرد، بستگي به تربيت و هدايت انسان دارد؛ چرا كه سلامتي نظام در سلامتي اجزا و سلامتي اجزا در سلامتي نظام است. ايشان معتقد است كه اخلاق و سياست بالفعل، خدامحور هستند و اين گونه نيست كه قرار باشد اين عالم خدامحور شود، بلكه عالم بالفعل خدامحور است. امام رابطه خدا و انسان را گزاره انشايي نمي داند، بلكه آن را گزاره خبري مي داند. از اين رو، عزلت گزيني و انزواطلبي را محكوم كرده و همه را به مبارزه عليه طاغوت دعوت مي نمايد (امام خميني، 1379، ج1: 117-119). امام، قائل به همساني انسان و اسلام است و انسان را داراي مراتب و اسلام را جامع تمام جهات مادي و معنوي، غيبي و ظاهري او مي داند. حضرت امام، چون كتاب خدا را برنامه جامع اصلاح و تربيت انسان و جامعه مي داند در مقابل مدعيان جدايي دين از سياست، اخلاق و سياست را در يك رابطه سيستماتيك با محوريت توحيد، مورد تحليل قرار مي دهد. ايشان، نزاع جنود رحماني با جنود شيطاني را بسيار عظيم توصيف مي كند و مي گويد: با شكست جنود رحماني، انسان از صورت انسانيت، خارج مي گردد.
امام خميني، حقيقت عقل را تابع امر الهي مي داند كه هم اقبال دارد و هم ادبار، ولي حقيقت جهل را فقط داراي ادبار مي داند؛ زيرا معتقد است كه اقبال دو پايه دارد: ترك خودخواهي و خودبيني و قيام براي خدا و حب كمال مطلق كه به اصل فطرت انساني بازمي گردد. (امام خميني، 1382: 44-54). بنابراين، اين دو حقيقت (عقلي و جهلي) دو معيار تعالي و انحطاط انسان هستند؛ چرا كه اقبال عقل، عامل تعالي و ادبار آن مانع تعالي و عدم اقبال جهل، موجب ايجاد بسترها و زمينه ها و از عوامل توسعه مي باشد. از اين رو، براساس دو جريان عقل و جهل، در تاريخ با دو نوع جريان اجتماعي، مواجه خواهيم بود؛ جريان مترقي و جريان واپسگرا. پس از آنجا كه دوام وجود عقل و جهل بر دوام دو جريان تاريخي دلالت مي كند، دوام نزاع عقل و جهل نيز بر نزاع دائمي دو جريان مترقي و واپسگرا يا جريان حق و باطل دلالت خواهد كرد. بنابراين، فهم تئوري انقلاب اجتماعي- سياسي امام خميني(ره) به فهم تئوري انقلاب انساني ايشان بستگي دارد كه درواقع اين يك جريان پيوسته و از نظر معرفت شناختي انباشتي است؛ زيرا مسئله اصلي امام، مبارزه با يك حكومت يا سلطنت يا مفاسد موردي اجتماعي نيست، بلكه مسئله اصلي ايشان، تربيت و اصلاح بشر و بازگشت به فطرت اصلي است. در واقع حضرت امام در انديشه بنيانگذاري حيات طيبه و زندگي معقول بوده است؛ زيرا ايشان، جامعه را بستر اصلاح سياسي، اجتماعي و اخلاقي افراد و افراد را موثر در ايجاد بسترهاي مناسب اجتماعي و هدايت جامعه مي دانست. از اين رو، برخلاف عرفا كه غالبا انزواطلب هستند، جامعه گرا بوده اند.
ــــــــــــــــــــــــــ
منابع
1- قرآن كريم.
2- آلن. ر.بال و ب. گاي پيترز، سياست و حكومت جديد، ترجمه عبدالرحمن عالم، تهران، شركت نشر قومس، .1384
3- اخلاق كارگزاران در كلام و پيام امام خميني(ره)، تهيه و تنظيم از بنياد مستضعفان و جانبازان استان قم، دفتر انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، .1377
4- امام خميني، سيدروح الله، آداب الصلوه ، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(ره)، .1372
5- تقريرات فلسفه امام خميني، عبدالغني اردبيلي، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(ره)، .1381
6- جهاداكبر، تهران، واحد تحقيقات اسلامي بنياد بعثت، .1361
7- صحيفه امام، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(ره)، مجلدات: 1، 2، 3، 4، 5، 6، 7، 8، 11، 31، 41، 61، 71، 81، 91، .1379
8- وصيتنامه سياسي- الهي، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، .1368
9- شرح حديث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(ره) .1382
01- شرح چهل حديث (اربعين حديث)، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(ره) .1373
11- برگسن، هانري، دو سرچشمه اخلاق و دين، ترجمه حسن حبيبي، تهران، شركت انتشار، .1358
21- خسروپناه، عبدالحسين، گستره شريعت، تهران، دفتر نشر معارف، .1382
31- رفيع پور، فرامرز، آناتومي جامعه، يا سنه الله؛ مقدمه اي بر جامعه شناسي كاربردي، تهران، شركت سهامي انتشار، 773.1
41- طباطبايي، سيدمحمدحسين، اسلام و اجتماع، قم، جهان آرا، بي تا.
51- لك زايي، نجف، درآمدي بر مستندات، قرآني فلسفه سياسي امام خميني، قم، مؤسسه بوستان كتاب، 683.1
61- ماكس، وبر، اخلاق پروتستان و روح سرمايه داري، ترجمه انگليسي: تالكوت پارسنز، ترجمه فارسي: عبدالمقصود انصاري، تهران، سمت، 1731.


 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14