(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 24  خرداد 1389- شماره 19669

بررسي كارآمدي حكومت از ديدگاه امام خميني(ره)
عقل؛ پيامبر دروني



بررسي كارآمدي حكومت از ديدگاه امام خميني(ره)

عليرضا صدرا و مسلم كرم زادي
امروزه بحث كارآمدي از مفاهيم مهم در علم مديريت و اقتصاد مي باشد و در عرصه اداره كشور و حكومت تحت عنوان كارآمدي سياسي به كار مي رود و تحقق مهم ترين كار ويژه هاي حكومت با آن سنجيده مي شود. ولي كارآمدي به معناي بازدهي، رضايت، خدمت و...؛ يعني رسيدن به اهداف از پيش تعيين شده، بسته به اهدافي كه مورد نظر قرار مي گيرد، مي تواند متفاوت باشد. در اين پژوهش سعي شده است كارآمدي حكومت از ديدگاه امام خميني(ره) به عنوان معمار و طراح نظام جمهوري اسلامي، مورد بررسي قرار گيرد. در اين راستا ابتدا به توضيح و تحليل «كارآمدي سياسي» و ارتباط آن با ديگر مفاهيم سياسي پرداخته، سپس كارآمدي سياسي و راههاي تحقق آن در حكومت اسلامي را از ديدگاه ايشان مورد بررسي قرار گرفته است. اينك بخش اول مطلب حاضر را كه از فصلنامه حكومت اسلامي سال چهاردهم شماره سوم انتخاب شده، با هم از نظر مي گذرانيم.
جايگاه و ابعاد كارآمدي
امروزه، كارآمدي از مفاهيم مهم در علم مديريت و اقتصاد مي باشد كه به حوزه مباحث علوم سياسي نيز وارد شده است. در نتيجه، بحثي با عنوان «كارآمدي سياسي» مورد توجه محققان علم سياست قرار گرفته است؛ ولي تاكنون رهيافت ها و نظريه هاي متفاوت و حتي مختلفي در باب كارآمدي ارائه شده كه مي توان آنها را در سير مراحل تكاملي دانست؛ همچون رشد، توسعه، توسعه پايدار و توسعه انساني كه در روند اقتصادي مطرح شده اند. از جمله اين رهيافت ها «رهيافت بازدهي» بوده كه نسبت خروجي يا درآمد حاصله را نسبت به خروجي يا درآمد در نظر داشته، ملاك ارزيابي قرار مي دهد يا «رهيافت توفيق» كه ميزان و نسبت دستيابي به اهداف تعيين شده را ملاك مي داند. «رهيافت رضايت عمومي» و ميزان جلب و افزايش رضايت عمومي و سرانجام «رهيافت مصلحت» كه اعم از همه آنهاست را نيز بايد در اين راستا دانست.
اهميت كارآمدي سياسي و كارآمدي حكومت، از آن روست كه سيستم سياسي، نقش تعيين كننده اي در ساير سيستم هاي نظام اجتماعي دارد، اگر اين سيستم در رسيدن به اهداف خود موفق باشد، رونق و بهبود در كل نظام اجتماعي حاصل مي گردد.
كارآمدي به معناي توفيق- رسيدن به اهداف تعيين شده- را مي توان از ديدگاه هاي مختلف، مورد بررسي قرار داد.اينكه چه هدفي سرلوحه كار قرار مي گيرد و كارآمدي، دستيابي به آن اهداف تعيين مي شود، بنابر نظرات و ديدگاه هاي متفاوت مي تواند كاملا با هم فرق داشته باشد. به همين دليل در اين تحقيق سعي داريم به بررسي «كارآمدي سياسي از نظر امام خميني(ره)»؛ معمار و طراح نظام جمهوري اسلامي بپردازيم. براي انجام اين كار به بررسي نظرات حضرت امام خميني در كتاب «ولايت فقيه» و همچنين مجموعه نظرات و ديدگاه هاي ايشان در «صحيفه نور» مي پردازيم.
مفهوم كارآمدي
كارآمدي ترجمه واژه «Effectiveness» در انگليسي مي باشد و با كلماتي مانند «اثربخشي» و «تقرب به هدف» مترادف مي باشد (زاهدي، الواني و فقيهي، 1383: 111). كارآمدي به طور خلاصه به «ميزان نيل به اهداف تعيين شده، گفته مي شود» (همان). در فرهنگ اصطلاحات مديريت، كارآمدي «ميزان موفقيت در تحقق هدفها و يا انجام ماموريت» كه نشان دهنده درجه رسيدن به اهداف مي باشد، تعريف شده است (معيني، 1370: 155).
در يك تعبير، اصطلاح «كارآمدي» معمولا همراه با «كارآيي» به كار برده شده و به صورت همسان در نظر گرفته مي شود، ولي بايد خاطر نشان كرد اين دو واژه، متفاوت مي باشند. «كارآيي» به معناي آگاهي به چگونگي انجام كار و انجام صحيح آن، هنگامي بهبود مي يابد كه به ازاي هر واحد ورودي، خروجي مفيد بيشتري توليد شود. در واقع كارآيي، نسبتي است كه برخي جنبه هاي عملكرد واحد را با هزينه هايي كه براي انجام آن متحمل شده مقايسه مي كند. در حالي كه كارآمدي يا «اثربخشي» به معناي هدايت منابع به سوي اهدافي است كه ارزشمندترند. به عبارت ديگر، انجام كارهاي قابل قبول و كسب اهداف صحيح است (كاظمي، 1381: 15). به طور كلي كارآمدي «اثربخشي» ميزاني است كه يك اقدام يا فعاليت به هدف پيش بيني شده نايل مي شود (معيني، 1370: 211).
بايد توجه داشت كه مفهوم «كارآيي» بيشتر براي سيستم هاي فني كاربرد دارد و به گونه اي تك بعدي به مسائل مي نگرد. به سخن ديگر كارآيي، نگرش دروني دارد و فعاليت سيستم ها را بدون اثرگذاري و تاثيرپذيري از سيستم هاي شامل و مشمول خود مورد توجه قرار مي دهد. براي جبران غفلت از چنين تاثير و تأثري، مفهوم ديگري به نام «اثربخشي» مطرح شده است. اين مفهوم به خلاف كارآيي بر نگرش بيروني استوار است و آثار و فعاليت هر سيستم بر ديگر سيستم ها را نيز مد نظر قرار مي دهد. به بيان كلي مي توان كارآيي را معياري براي «درست انجام شدن كارها» و اثربخشي يا كارآمدي را «كار درست را انجام دادن» دانست (مرعشي، بليغ و غياث آبادي، 1385: 96- 97).
با اينكه در علم مديريت «كارآمدي» در گرو كسب هدفهاي تعيين شده و رضايت خاطر كساني است كه در راه رسيدن به اهداف نقش دارند، اما «كارآيي» در به كارگيري و تخصيص منابع توليد، براي استفاده از آن و صرف حداقل هزينه و كمترين ضايعات براي هر ميزان توليد است (اخوان كاظمي 1383، ش34: 66). اين دو واژه را در علم سياست به گونه اي مترادف در نظر مي گيرند كه به نظر نمي رسد درست باشد، ولي مي توان اين دو را با هم و در كنار هم براي توضيح ميزان كارآمدي دولت ها با حداكثر كارآيي به كاربرد. در اين صورت و به تعبير ديگر كارآيي، به معناي كارآمدي نيروهاي سياسي يا كارآمدي سياسي نيروها بوده و كارآمدي به معناي كارآيي نهادهاي نظام سياسي دولت و ساير نهادهاي سياسي و يا حتي كارآيي سياسي نهادهاي اقتصادي و فرهنگي نيز مي باشد، چه كارآيي نيروها و چه كارآمدي نهادها؛ اعم از بهره وري و اثربخشي در رفع نارسايي ها و ناسازواري ها.
مباحث كارآمدي و كارآيي در علم و عمل سياسي، داراي جايگاهي برجسته و با اهميت هستند؛ زيرا نظام سياسي، گسترده ترين و كلان ترين ساحت يك نظام اجتماعي است و دستيابي به كارآمدي و كارآيي اين نهاد، ساير اهداف نظام اجتماعي را تأمين مي كند؛ اهميت كارآمدي در نظام سياسي تا حدي است كه «كرين برينتون» در كتاب «كالبدشكافي چهار انقلاب» يكي از عوامل هفتگانه مؤثر در وقوع انقلابهاي آمريكا، فرانسه، روسيه و چين را ناكارآمدي نظام سياسي آنها مي داند: «به راستي كه ورشكستگي قريب الوقوع حكومت در يك جامعه متنعم را مي توان به خوبي يك گواه پيشيني بر ناكارآيي آن دانست، دست كم در روزهاي پيشين كه دولت ها خدمات اجتماعي يا «سوسياليزه» كمي برعهده داشتند» (برينتون، 1366: 41).
نظام سياسي، آنگاه كارآيي (كارآمدي) دارد كه بتواند وظيفه هايي را كه بيشترين مردم يا حكومت شوندگان از آن متوقع هستند، انجام دهد و وظيفه اصلي يك نظام سياسي، پشتيباني همه جانبه از زندگي فردي، اجتماعي، سياسي، مادي و معنوي همه شهروندان، به ويژه پاسداري از آسايش و امنيت تك تك آنان در اجتماع است (قائدي، 1383، ش31: 299).
علاوه بر اين، كارآمدي ارتباط نزديكي با مفهوم «پاسخگويي» در نظام هاي دموكراتيك دارد. در اين نظام ها با پاسخگويي به مطالبات، خواسته ها و نيازهاي مردم و توجه به مصالح و منافع عمومي، رضايت مندي مردم جلب مي شود. همچنين بديهي است؛ نظام «مشروعي» كه قائل به پرسشگري مردم و ضرورت پاسخگويي به آنهاست مي بايستي از حداكثر «كارآمدي» سود ببرد تا بتواند به مطالبات ضروري مردم پاسخ گويد (اخوان كاظمي، 1383، ش34:67). به همين دليل، مفهوم «پاسخگويي در قبال عملكرد» شامل اثربخشي و دستيابي به اهداف ]كارآمدي[ نيز شده است و دستيابي به نظام پاسخگويي مناسب از اهداف اصلي اكثر اصلاحات بخش دولتي شده است. به طور كلي پاسخگويي، نيروي پيش برنده اي است كه بر كارگزاران حكومت، فشار وارد مي آورد تا در قبال عملكرد خود، مسئول باشند و از عملكرد خوب خدمات عمومي، اطمينان حاصل كنند (ترنر و هيوم، 1379: 160).
در مقام نتيجه گيري از بحث كارآمدي سياسي، بايد گفت كه حكومت ها بنا به تعريفي كه از اهداف خود دارند، در پي دستيابي به كارآمدي كه همان دستيابي به اهداف تعيين شده است، مي باشند. بنابراين، كارآمدي سياسي يك كشور، ممكن است متفاوت با كارآمدي كشور ديگر باشد. اين تفاوت از اينجا نشأت مي گيرد كه اهداف هر دولتي براساس فلسفه و ارزش هاي خاص آن تعيين مي شود؛ مثلا كارآمدي سياسي يك كشور با نظام «سوسياليستي»، متفاوت از كارآمدي يك كشور با حاكميت ارزشهاي ليبرالي و سرمايه داري است؛ زيرا كارآمدي در كشور اول، رسيدن به حداكثر عدالت اجتماعي است. در حالي كه در كشورهاي ليبرالي و سرمايه داري، هدف، حاكميت قانون بازار بر جامعه، بدون نقش توزيعي دولت مي باشد. از اين رو، بايد در نظر داشت كه كارآمدي سياسي در كشورهاي مختلف مي تواند متفاوت باشد (لاريجاني، 1373:34).
با وجود تفاوت روش كشورها براي دستيابي به اهداف تعيين شده، همه آنها در يك چيز با هم اشتراك دارند و آن هم كارآمد بودن است؛ يعني هر هدفي كه مدنظر باشد- هر چند متفاوت- حكومت كارآمد، حكومتي است كه به اين اهداف برسد. بنابراين، با توجه به مباحث پيش گفته، در اين قسمت از تحقيق سعي مي كنيم به تبيين كارآمدي حكومت از ديدگاه امام خميني(ره) بپردازيم. براي تبيين كارآمدي سياسي از منظر حضرت امام، ابتدا بايد ببينيم كه از نظر ايشان سياست و حكومت چه ويژگي هايي دارند و دولت اسلامي، بايد چه اهدافي را دنبال كند.
سياست از ديدگاه امام خميني(ره)
در مكتب سياسي امام خميني، معنويت با سياست در هم آميخته است و اين دو با هم دنبال مي شوند. به همين دليل، ايشان تعريف خاصي از سياست دارند. حضرت امام، در تعريف سياسي بر دو مقوله «اصلاح» و «هدايت» تأكيد مي نمايند. نتيجه اين دو مقوله ايجاد تعادل و توازن در جامعه و از بين بردن فساد و سلطه به ناحق و جابرانه است.
امام خميني(ره) در اين باره مي فرمايد: «سياست معنايش اداره كشور است. سياست؛ يعني جلوگيري از مفاسدي كه هست» (امام خميني، 1378 (الف)، ج 1: 239). «سياست اين است كه جامعه را هدايت كند و راه ببرد. تمام مصالح جامعه را در نظر بگيرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگيرد و اينها را هدايت كند به طرف آن چيزي كه صلاحشان هست، صلاح ملت است» (همان: ج 13: 217-218).
از ديدگاه امام خميني، سياست به سه نوع تقسيم مي شود: سياست اسلامي، سياست صحيح غيرالهي و سياست شيطاني. از نظر ايشان، برتري با سياست اسلامي يا همان سياست كارآمدي دو ساحتي يا متعادل و متعالي مي باشد. «آنهايي كه فاسدند، سياست شان سياست شيطاني است. آنهايي كه صحيح راه مي برند، باز سياستي است كه راجع به مرتبه حيوانيت انسان، راجع به رفاه اين عالم... لكن انبيا هم اين عالم و هم ]آن[ عالم را ]مي خواهند[... مردم را به آنچه صلاح مادي و معنوي از مرتبه اول، تا آخري كه انسان مراتب كمال دارد و همان صراط مستقيم است» (همان).
امام خميني(ره) حكومت را وسيله اي براي تحقق هدفهاي عالي خدايي و انساني و عدالت اجتماعي مي داند. اين حكومت، مبتني بر ديانت و با كاركرد وسيع در جهت تامين رستگاري انسان در دنيا و آخرت است و نه حكومت به معناي غربي آن؛ يعني محدود به وظايف خاصي در حوزه روابط مادي انسانها (خاتمي، 1371: 40). ايشان در كتاب «ولايت فقيه» درباره حكومت در اسلام مي فرمايند: «از نظر اسلام، حكومت بايد به تربيت انسان كامل بپردازد». بنابراين، كارآمدي حكومت از نظر ايشان، تربيت انسانها براي رسيدن به كمال مي باشد و راه ديگري جز اين كارآمدي اسلامي نيست. «انسان كامل و فاضل، انساني كه قانون متحرك و مجسم است و مجري داوطلب و خودكار قانون است، معلوم است كه اسلام تا چه حد به حكومت و روابط سياسي و اقتصادي جامعه اهتمام مي ورزد تا همه شرايط به خدمت تربيت انسان مهذب و با فضيلت درآيد» (امام خميني، 1378(الف) ج 5:109).
بنابراين، از نظر امام سياست «يعني مملكت داري به طرز صحيح و عاقلانه موافق با همه روابط و ضوابط كه در اسلام است» (همان: 110). همچنين از نظر ايشان اوج كمال يك ملت، رسيدن به تعالي معنوي و فضايل اخلاقي است. «براي يك ملت بزرگ، هيچ چيزي بالاتر از تصميم و عزم و اراده استوار آنان براي رسيدن به حق نيست» (همان، ج 20:215).
بعد از بررسي سياست و حكومت از نظر حضرت امام، در اين قسمت به تبيين كارآمدي حكومت از ديدگاه ايشان مي پردازيم. در اين راستا، ابتدا به بررسي ديدگاه امام در مورد حكومت كارآمد مي پردازيم، سپس مولفه هايي را كه از نظر ايشان باعث تحقق كارآمدي حكومت مي گردد، مورد بررسي قرار مي دهيم.
خدمت به مردم
امام خميني(ره) دولت اسلامي را دولت خدمت معرفي مي كند كه كارآمدي آن در خدمت كردن به مردم، ظهور پيدا مي كند. در چنين حكومتي، رهبري سياسي مردم، تنها وسيله اي براي خدمتگزاري به مردم است، نه ابزاري براي فخرفروشي و كسب امتيازات مادي. «رهبري و رهبري در اديان آسماني و اسلام بزرگ، چيزي نيست كه خود به خود ارزش داشته باشد و انسان را خداي نخواسته به غرور و بزرگ انديشي وادارد. آن همان است كه مولاي ما علي بن ابيطالب درباره آن گوشزد فرموده است ]ايشان بارها ارزش حكومت در اسلام را از زبان امام علي(ع) بيان مي كردند؛ زيرا حضرت امير حكومت را از نعلين پاره اي بي ارزش تر مي دانستند[ خود را جز خدمتگزار به ملت هاي ستمديده ندانيد» (همان: 7-8).
ايشان در جمع اعضاي هيات دولت در 23 آبان 1360 در اين باره مي فرمايند: «انبيا خودشان را خدمتگزار مي دانستند، نه اينكه يك نبي اي خيال بكند حكومت دارد به مردم. حكومت در كار نبوده. اولياي بزرگ همين احساس را داشتند كه اينها آمدند براي اينكه مردم را هدايت كنند. ارشاد كنند، خدمت كنند به آنها. شما هم احساس قلبي تان اين مطلب باشد كه واقعا ما آمديم كه به اين مردم خدمت كنيم و اين خدمت به مردم، خدمت به خودمان است» (همان، ج 15: 358).
ايشان همچنين در جمع نيروهاي نظامي و انتظامي در تاريخ 28 آبان 1359 در اين باره خطاب به آنها و همه كارگزاران مردم فرمودند: «وظيفه همه ما و همه شما و همه كساني كه دست اندركاران امور مردم هستند؛ از دولت و از همه، اين وضع را پيدا بكنند كه خودشان را خدمتگزار بدانند» (همان، ج 13:)370).
ادامه دارد

 



عقل؛ پيامبر دروني

صائب مصطفوي
هدايت الهي پيش از آن كه از طريق وحي پيامبران انجام گيرد، از طريق وحي عقلاني انجام مي شود؛ زيرا اگر عقل سالم و ادراك درستي وجود نداشته باشد، امكان تشخيص حق از باطل، زشت و زيبا، بد و خوب و مانند آن نيز براي بشر وجود نخواهد داشت. از اين رو در آموزه هاي قرآني بر جايگاه بلند خردورزي و تعقل تأكيد شده و معيار انسانيت و كرامت و شرافت بشر در بهره مندي از اين قوه و توانايي معرفي شده است؛ زيرا بي خردي به معناي بي تقوايي است و خردورزي مفهومي جز تقوا ندارد، چون اين خرد است كه حق و باطل و زيبا و زشت و خوب و بد را از هم باز مي شناسد و آدمي را از ارتكاب زشتي ها باز مي دارد و به سوي خوبي ها و زيبايي ها رهنمون مي سازد.
در فرهنگ قرآني، درك حقايق هستي و حتي حقايق وحياني قرآن، مبتني بر خردورزي است و انسان هايي كه از اين توانايي بهره مند نباشند و يا خرد را به كار نگيرند و تعقل نورزند، از ايمان بي بهره اند؛ زيرا ايمان جز به شناخت حق و دلبستگي به آن تحقق نمي يابد و شناخت آدمي نيز از راه ابزارهاي شناختي و به كارگيري عقل (قلب) شدني است، لذا خداوند، غيرمؤمنان را به بي خردي و قفل بودن دل ها و قلوب (عقول) متصف مي كند.
نويسنده در اين مطلب بر آن است تا جايگاه عقل را در مقام پيامبري دروني و نقش آن در همه ابعاد زندگي از نگاه آموزه هاي قرآني مورد بررسي قرار دهد. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
حسن و قبح عقلي
سخن گفتن از عقل در قرآن به معناي سخن گفتن از شرافت و كرامت آدمي است؛ زيرا آن چه به آدمي ارزش و اعتبار مي بخشد، عقل است. البته در تحليل قرآني، آن چه به آدمي ارزش مي بخشد نفس عقل نيست بلكه تعقل و خردورزي است. به اين معنا كه همه انسان ها از توانايي و قوه عقل برخوردارند، ولي آن چه موجب مي شود تا آدمي در مسير كمالي قرار گيرد و خدايي شود، بهره گيري از توان عقل و خردي است كه در ذات وي سرشته شده است.
عقل كه گاه در قرآن از آن به عناوين ديگري چون قلب، لب، حجر و مانند آن ياد شده است، قوه تفكر است كه مي بايست به كار گرفته شود تا به انسان ارزش انسانيت و شرافت و كرامت انساني عنايت كند. از اين رو در قرآن كريم، 49 بار از مشتقات «عقل» استفاده شده و همه اين مشتقات به صورت فعل آمده اند؛ زيرا بكارگيري اين قوه براي آدمي ارزش و اعتبار مي آورد. كسي كه عقل را به كار مي گيرد، به قدرت تشخيصي مي رسد كه از راه تفكر در آيات الهي به دست مي آورد؛ زيرا شناخت انسان از خود و بيرون، از طريق تفكر انجام مي گيرد و آيات الهي در آفاق و انفس آدمي به او كمك مي كند تا درك و تحليل درستي از خود، خدا و جهان به دست آورد و موقعيت خود را نسبت به آن دو بسنجد.
در آموزه هاي قرآني ارتباط تنگاتنگي ميان عقل و قلب بيان شده و سخن از «لهم قلوب يعقلون بها دل هايي كه با آن خرد مي ورزند و تفكر مي كنند (حج آيه 46) به ميان آمده است. اين بدان معناست كه قلب آدمي مركز تفكر و خردورزي است. چنان كه در همين آموزه ها از ابزارهاي شناختي چون شنوايي و بينايي ياد شده و ارتباط آن با تفكر و تعقل تبيين شده است. (ملك آيه 10، فرقان آيه 44 و بقره آيه 75)
همين ارتباط شگفت را ميان خردورزي و هدايت (بقره آيه170)، خردورزي و دانش (عنكبوت آيه43)، خردورزي و ايمان (بقره آيه75)، خردورزي و يقين(شعراء آيات 24و 28)، خردورزي و تقوا (انعام آيات 151و 152) و مانند آن مي توان يافت. در برخي از اين آيات مانند آيات سوره شعراء جمله به طور كامل تكرار شده و در پايان تنها به جاي موقنين (اهل يقين)، تعقلون(تعقل و خردورزي مي كنيد) قرار داده شده (شعراء آيات24و 28) و يا به جاي تعقلون، تتقون آورده شده است. (انعام آيات 151و 152) تا اين گونه نشان دهد كه نتيجه تعقل و خردورزي چيزي جز تقوا و يقين نيست.
در همين آيات و آيات ديگر، اين گونه بيان مي شود كه اگر كسي به درستي از ابزارهاي شناخت بهره گيرد به خردورزي مي رسد و كسي كه خردورزي نمايد به يقين، علم، تقوا، ذكر و هدايت دست مي يابد. بنابراين خردورزي است كه آدمي را به كمالات مطلوب مي رساند و بهره گيري از آيات تكويني و تشريعي ويا آفاقي و انفسي تنها با خردورزي شدني است. بر اين اساس مي توان گفت كه پذيرش ايمان و توحيد فقط با تعقل و بهره گيري از عقل امكان پذير است.
چنان كه از آموزه هاي قرآني برمي آيد، عقل انساني، قادر به تشخيص زشتي ها و زيبايي ها و حسن و قبح برخي از امور است؛ زيرا عقل به يك معنا همان فطرتي است كه انسان بر آن سرشته شده است و فطرت سالم انساني به طور طبيعي گرايش به خدا و كماليات دارد.
عقل همان گونه كه قدرت تشخيص امور گوناگون را دارد، در حوزه افعال نيز اين گونه است. به اين معنا كه قادر به تشخيص افعال خوب از بد و زيبا از زشت است. اين عقل عملي در برابر عقل نظري قرار مي گيرد، زيرا مدركات عقل عملي به حوزه افعال و اعمال اختصاص مي يابد و مدركات عقل نظري نيز به حوزه امور ذهني و فكري مرتبط مي باشد.
به عنوان نمونه عقل انساني به طور مستقل اين را درمي يابد كه در حوزه عمل، عدالت امري خوب و ظلم امري بد است. لذا دانشمندان مي گويند كه حوزه مدركات عقل عملي حسن و قبح افعال است.
ديدگاه عدليون
به نظر معتقدان به عدليه (شيعيان و معتزليان)، افعالي وجود دارد كه عقل از درون ذاتش بي استعانت از وحي و شريعت، حسن آنها را درك مي كند و حكم به لزوم انجام آن ها مي دهد، چنان كه زشتي اموري ديگر را درك كرده و بر لزوم ترك آن ها فرمان مي دهد. بر اين پايه، همه چيزها، داراي حسن و قبح ذاتي هستند كه عقل، بيش تر آن ها را درك مي كند و تشخيص مي دهد. به عنوان نمونه كمك به همنوع داراي حسن ذاتي است و دروغ و ظلم به ديگري داراي قبح ذاتي مي باشد؛ زيرا فطرت سالم انساني، به طور طبيعي به نيكي ها و خوبي ها و زيبايي ها گرايش داشته و از بدي ها و زشتي ها اجتناب مي ورزد.
ازنظر عدليه، هر چيزي كه انسان سالم با فطرت سليم و عقل خويش، زشت و بد مي يابد و از آن پرهيز مي كند و يا آن را خوب و نيك مي يابد و به آن مي گرايد، در دايره مفسده و مصلحت قرار مي گيرد و ترك و يا انجام آن لازم مي شود. البته احكام الهي كه به امور مختلف تعلق گرفته و حكم وجوب و يا تحريم يافته است، آن ها نيز در دايره مفسده و مصلحت مي باشند و به سبب مصالح و مفاسدي، حكمي از احكام بر آن ها بار شده است. به سخن ديگر: كل ما حكم به الشرع حكم به العقل و كل ما حكم به العقل حكم به الشرع؛ هر چيزي كه شريعت به آن حكم كرده عقل نيز بدان حكم كرده و هر آن چه عقل به آن حكم مي كند شريعت نيز به آن حكم مي كند؛ زيرا هر دو دسته احكام عقلاني و وحياني براساس مصالح و مفاسدي است كه عقل و شريعت به آن رسيده اند. از آن جايي كه عقل، مصالح و مفاسد برخي از چيزها را نمي تواند به هر دليلي تشخيص دهد، وحي به كمك عقل آدمي آمده و به او كمك مي كند. براين اساس در شريعت اسلامي سخن از احكام تأسيسي و امضايي به ميان مي آيد. به اين معنا كه مصلحت و مفسده برخي از امور را عقل نمي تواند تشخيص دهد كه شريعت به كمك وي آمده و احكام را تأسيس كرده است، ولي در آن جايي كه عقل، مصلحت و مفسده را به دست آورده، شريعت و وحي آن را امضا و تأييد كرده است. (نگاه كنيد: اصول فقه، مظفر، الميزان، ج 5، ص 10، ج 12، ص 277، ج8، ص 56 و منابع اصولي و تفسيري ديگر)
مصاديق و موارد حسن و قبح عقلي
همان گونه كه گفته شد، اغراض انسان، سبب جعل امر و نهي و اعتبار حسن و قبح براي افعال شده است. در تشريع احكام از سوي خداوند نيز همين گونه عمل شده است. بنابراين وجود مصلحت و مفسده در امور، سبب امر و نهي الهي به آن ها شده است. برهمين اساس، آن چه را خداوند امر كرده حسن و آن چه را نهي كرده قبيح است.
خداوند در بسياري از آيات قرآني، اصل حسن عدل و يا قبح ظلم را به عقل عملي واگذار كرده و در جايي نفرموده كه ظلم قبيح است؛ با اين همه مي فرمايد كه: «و ما ربك بظلام للعبيد»، خداوند نسبت به بندگان ظالم نيست. به اين معنا كه حكم عقل عملي، بر قبح ظلم است و خداوند آن را از خود نفي مي كند.
در برخي از امور كه حرمت آن را بيان مي كند مانند حرمت زنا و لواط، در بيان علت اين حكم مي فرمايد كه اين امور فحشا و فاحشه مي باشد؛ بنابراين معلوم مي شود كه عقل، زشتي و قبح اين امور را درك كرده و خداوند تنها حرمت تشريعي را تأكيد كرده است.
در كاربردهاي قرآني هرگاه چيزي داراي قباحت شديد باشد از آن به فاحشه تعبير مي كند (القاموس المحيط، ج1، ص 817) و به گفته برخي، كار قبيحي كه قبح آن از حد و مرز گذشته و بسيار قبيح باشد، از آن تعبير به فاحشه مي شود. (الكشاف، زمخشري، ج1، ص 213) البته واژه سوء نيز به معناي قبيح و زشت است (لسان العرب، ابن منظور، ج 6، ص 416)
از آياتي چون 169 و 268 سوره بقره چنين استنباط مي شود كه هر فردي طبق عقل و فطرت سالم خود، قبح و زشتي برخي از امور را درك مي كند. از اين رو فرموده كه شيطان شما را به كارهاي زشت (سوء) و بسيار قبيح (فحشاء) فرمان مي دهد؛ زيرا سوء و فحشاء چيزهايي است كه عقل آن ها را زشت شمارد و شريعت آن را تأكيد كند. (انوار التنزيل، بيضاوي، ج 1، ص 161)
عقل آدمي به نيكوئي و ارزشمندي آزادي و استقلال (نحل، آيه 75)، شايستگي نيكي در برابر نيكي (الرحمن، آيه 60)، ارزشمندي و حسن اداي امانت (نساء، آيه 58)، برتري معبود حقيقي نسبت به معبودان دروغين (نمل، آيه 59)، برتري نور بر ظلمت (انعام، آيه 122 و رعد، آيه 16)، پيروي از افراد هدايت يافته (يونس، آيه 35) برتري حيات و زندگي (انعام، آيه 122)، برتري آفريدگار بر غير خالق (نحل، آيه 17 و نمل، آيه 64)، داشتن صاحب يگانه به جاي تعدد ارباب و صاحبان (يوسف، آيه 39 و زمر، آيه 29)، دعوت ديگران به عدل و برابري (نحل، آيه 76)، برتري حركت در راه مستقيم به جاي راه هاي اعوجاج (نحل آيه 76)، خوبي و زيبايي علم (انعام آيه 50 و آيات ديگر)، قدرت و توانايي در انجام كار نسبت به ضعف و ناتواني (نحل، آيه 75) و قضاوت عادلانه بر داوري ستمگرانه (نساء آيه 58) حكم مي كند ومردم را به انجام آن ها فرمان مي دهد.
در مقابل، همين عقل عملي نيز موارد بسياري را كه مي بايست انسان از آن ها به عنوان كارهاي زشت و بد اجتناب كند، معرفي مي كند كه از جمله مي توان به اختلاف افكني ميان مومنان (انفال، آيات 45 و 46 و توبه آيه 107)،زشتي ازدواج با همسر پدر (نساء آيه 22)، پيروي از افراد بي عقل (بقره آيه 170)، اطاعت از ناتوان و نيازمند هدايت در امر هدايت (مائده آيه 104 و يونس آيه 35)، اطاعت از فرمان سوء و فحشاي ابليس و شيطان (بقره آيات 168 و 169)، اطاعت از هواهاي نفس و زياده خواهي هاي آن به عنوان مصداقي از ظلم (قصص آيه 50)، افتراء و بهتان به ديگران (نساء آيات 20 و 50 و 156 و آيات ديگر)، اهانت به ميهمان و بي حرمتي نسبت به او (حجر آيات 67 تا 69)، بازداشت بي گناهان (يوسف آيه 79) ترجيح امور پست به جاي امور ارزشمند (بقره آيه 61)، ترجيح گمراه بر هدايت يافته (يونس آيه 35) برتري كور بر بينا (انعام آيه 50)، ترك عمل به علم (بقره آيه 44)، تساوي مجرم بر مسلم و مطيع قانون (قلم آيات 35 و 36)، تقليد كوركورانه (بقره آيه 170) ترك پاداش به نيكوكار و محسن (الرحمن آيه 60) خلف وعده (آل عمران آيه 9) حكم بر خباثت و پستي در امور (بقره آيه 267)، انكار حق و حق ناپذيري (هود آيات 18 تا 24)، ظلم (بقره آيه 35)، خيانت (يوسف آيات 51 و 52)، دروغگويي (آل عمران آيه 61)، زنا (اسراء آيه 32) سرقت (يوسف آيات 70 تا 77) پيمان شكني (بقره آيه 100)، عقاب شخص در برابر قانوني كه اطلاع ندارد و بيان نشده (اسرا آيه 15) فساد (بقره آيه 11)، غصب مال مردم به ناحق (بقره آيه 188)، غفلت از نجات خود (ملك آيه 10)، قتل بي گناه (بقره آيه 30)، كتمان حقايق (بقره آيات 41 و 42) نهي از معروف (توبه آيه 67) و مانند آن اشاره كرد.
اگر نگاهي به اين آيات و آيات ديگر بيندازيم در مي يابيم كه عقل آدمي خود پيامبري بزرگ است كه بي آن نمي توان بسياري از امور را درك كرد و تشخيص داد و حكم آن را دانست. اين عقل آدمي است كه به اين امور حكم مي كند و خداوند بر اساس همان عقل عملي است كه بر آن مهر تاييد مي زند و به عنوان فحشاء و سوء و امر مفسده انگيز و يا فاسد از آن ها پرهيز داده و يا به اموري كه داراي مصلحت است فرمان انجام مي دهد.
براساس آموزه هاي قرآني تعبد و تعقل چنان به هم مرتبط هستند كه نمي توان موردي را يافت كه تعبد و تعقل با هم گره مناسب و درستي نخورده باشد. اگر موردي ديده مي شود كه ارتباطي ميان آن دو نيست، به يقين، مواردي است كه اشتباه در تطبيق است و يا عقل از مسير سلامت و فطرت خود بيرون رفته و يا اين كه شريعت به تحريف كشيده شده است.
بنابر اين انسان بايد ارزش عقل، اين پيامبر و حجت دروني خويش را به درستي دريابد و بر اساس آن عمل كند و اجازه ندهد كه اين دريچه شناخت و فهم و عمل از ميان برود و يا كور شود و يا پرده اي بر آن افكنده گردد و امكان بهره مندي درست از آن براي صاحبش سلب شود.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14