(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 25 خرداد 1389- شماره 19671

قدم زدن با شنل توقعات فانتزي



قدم زدن با شنل توقعات فانتزي

گاليا توانگر
پسري سي ساله هستم كه نمي دانم به خواستگاري چه دختري بروم؟! چطور انتخاب كنم و اصلاً چه كسي را انتخاب كنم؟ كدام دختر را انتخاب كنم كه من اولين علاقه زندگي اش باشم؟! دوستانم مي گويند براي ازدواج بايد با طرف مقابل معاشرت داشته باشي تا او را خوب بشناسي، اما من به نظر خانواده ام اهميت مي دهم. متأسفانه كل خانواده هم روي يك گزينه به اتفاق نظر نرسيده اند! تكليف من چيست؟ همه مي گويند زني زيبا، جوان و پولدار ايده آل است!!
آنچه كه خوانديد عين نوشته جواني است كه در يكي از مجلات خانوادگي به چاپ رسيده و مشاور آن مجله هم پاسخ هايي داده است. به سن و بعد سردرگمي اين فرد توجه داشته باشيد. معمولاً اولين چالش پيش روي ازدواج را مشكلات اقتصادي مطرح مي كنند، ولي آيا حقيقتاً اين تنها مشكل است. هيچ كس نمي خواهد منكر اين مشكل بزرگ و اساسي شود: مسكن، كار، جهيزيه، خرج عروسي و... همه هفت خوان رستم هستند، اما تيرگي زماني چيره مي شود كه ما خودمان هم ندانيم از زندگي مان چه مي خواهيم؟!
آمارها پيرامون جوانان بالاي سي سال چه زن و چه مرد كه ازدواج نكرده اند، بسيار ضدنقيض است. خودتان هم مي توانيد در اينترنت به راحتي آمار را جست وجو كنيد. اما بگذاريد آمار را رها كرده و به اصل قضيه بپردازيم. چرا سي سال به بالا ها ازدواج نمي كنند؟ بيشتر مدنظر ما آنهايي ست كه چه زن و چه مرد كار و درآمد و استقلال هم دارند، اما تن به ازدواج نمي دهند.
در پاسخ به اين مسئله اگر چه دلايل در باب خانم ها و آقايان كاملاً مجزاست ولي يك دليل مشترك وجود دارد و آن هم اين است كه ما نمي دانيم از زندگي چه مي خواهيم؟ خودمان را نشناخته ايم و براي انتخاب آموزشي نديده ايم كه معياري در ذهن داشته باشيم. به قول معروف هرچه خوش آيد، پيش آيد... آقا سي و چند سال دارد، ولي هنوز يك نوجوان است و خانم با سن بالا مثل دختربچه ها رويايي فكر مي كند. مردها اغلب به ظاهر توجه مي كنند و زنان به موقعيت شغلي و مالي. با اين بچه هاي سي و چند ساله چه مي توان كرد؟ و اصلاً چه خانواده اي را تشكيل داد؟
روياهاي دست نيافتني!
چه شد؟ دختر را پسنديدي؟ نه... وضع مالي خوبي داشتند، اما فرم بيني دختره به دلم ننشست!
چه شد؟ دختر را پسنديدي؟ نه... خيلي متدين و خوش اخلاق بود، اما بيست و نه سال داشت، مادرم مي گويد بايد شش، هفت سال از من كوچكتر باشد. تازه شايد نتواند فرزندي به دنيا بياورد!!
چه شد؟ دختر را پسنديدي؟ نه... طفلكي فوق ليسانس داشت، اما خانه شان اجاره اي بود. چيزي نداشتند.
چه شد؟ پسر را پسنديدي؟ نه... دوستم رويا كه ديپلم دارد، شوهرش مهندس است، من بايك شاگرد مغازه ازدواج كنم؟!
چه شد؟ پسر را پسنديدي؟ نه... خوش تيپ نبود!
چه شد؟ پسر را پسنديدي؟ نه... منحصر به فرد نبود!!!
اي خدا... ما كجا و فلسفه تكامل و رشد كجا؟ وقتي پايش بيفتد همه استاد مي شوند و چندين ساعت از عشق و تفاهم و تكامل سخن مي گويند، اما در لحظه امتحان روي ديگري دارند. انگار بخواهند سهم همه نداشته هايشان را با همين ازدواج مطالبه كنند.
بعد از سي و چند سال آيا زمان آن نرسيده كه جلوي آينه بايستيد و از خوبي ها و بدي هاي خودتان ليستي تهيه كنيد. به نظر شما فرم بيني، اندازه قد، داشتن مدرك، ماشين، خانه، چه قدر مي تواند ما را به سر منزل مقصود حيات بشري نزديك كند؟
خيال مي كنيد چند سال زنده ايد؟ تا دير نشده خودمان را اصلاح كنيم!
زهرا. ميم مجرد كه سي و چهارسال دارد و در يك مزون لباس عروس مشغول مهره دوزي است، مي گويد: «من يك خانواده سنتي دارم. خودم هم به ازدواج به شيوه سنتي معتقدم. به خدا يكه و تنها درس خواندم، بعد كار پيدا كردم. چه قدر زحمت خانواده را كشيدم، همين چند مدت پيش بالاخره خواستگاري را يكي از همكارانم معرفي كرد. اولاً سه سال از من كوچكتر بود و بعد بلافاصله پرسيد: چه قدر درآمد دارم؟ فكر مي كنم ازدواج براي جوان ها سه صورت دارد: ازدواج عاشقانه كه معمولاً در سن پايين و با جذبه فراوان رخ مي دهد و بعد آتشش هم سريع فروكش مي كند. ازدواج تجاري، كه در آن اشخاص به دنبال دريافت ماديات و فاكتورهاي مادي هستند. ازدواج از سر ناچاري هم كه براي دقيقه نودي ها به ويژه خانم هاست. در اين بين آموزشي براي ازدواج منطقي و محبت آميز وجود ندارد، به همين دليل با شكست مواجه مي شوند. اين كه در كنار هم چه قدر همديگر را به آرامش و كمال برسانيم، ديگر جزء شعارها شده است. الآن دخترهاي متدين و بااخلاق كه مي توانند مادران خوب آينده باشند، مانده اند، اما كساني كه با ظاهرشان دام گستراني دارند، محور تشكيل خانواده قرار مي گيرند. خودتان تصور كنيد نتيجه كار چه طور خانواده اي خواهد بود؟ به اين فكر كنيد كه مادر بچه هاي من چه كسي است؟ و يا پدر فرزندانم چطور بايد باشد؟ شايد ملاك انتخاب ها تغيير كند.»
صدور گواهينامه ازدواج از سال هاي دبيرستان و دانشگاه
خانواده اولين و پردوام ترين سازمان اجتماعي در همه جوامع بشري است. مهمترين واحد اجتماعي كه به عنوان كوچك ترين هسته اصلي اجتماع، بارزترين نقش ها را در رشد جسماني، اجتماعي، اخلاقي، عاطفي و عقلاني فرد ايفا مي كند. ازدواج يك نياز، يك خواسته طبيعي و پيماني مقدس بين پسر و دختر براي كسب آرامش، بدست آوردن استقلال، رسيدن به آرزوي پدر و مادر شدن و ايجاد امنيت اجتماعي است. مقام معظم رهبري در بياني زيبا مي فرمايند: «تشكيل خانواده و وصلت را يك فرصت الهي بشماريد و آن را قدر بدانيد و تا آنجا كه برايتان امكان دارد، براي حفظ و بارور كردن زندگي و مفيد كردن آن براي جامعه و تطبيقش با آنچه در مقررات الهي است، بكوشيد. چرا كه تشكيل خانواده بايد تجديد عهدي دوباره با خداي متعال باشد.»
انسان هميشه به دنبال رسيدن به سعادت است و لازمه سعادتمندي اين است كه فرد از تلاطم و اضطراب روحي در امان باشد. علوم مختلف روانشناسي و جامعه شناسي مؤكد اين نكته هستند كه اين آرامش را در معناي واقعي مي توان در خانواده يافت. خانواده اي كه در امور و برخورد با وقايع پيش رو آيه شريفه «وتواصوا بالحق و تواصوا بالصبر» را راهگشا و راهنماي خود قرار دهد.
عباس اسماعيل گل مشاور مسائل خانواده معتقد است براي ازدواج بيشتر از اين كه آمادگي مادي و آمادگي از نظر شرايط اجتماعي و اقتصادي داشته باشيم، نياز داريم از لحاظ روحي و رواني آمادگي داشته باشيم. وي مصرانه تأكيد مي كند: «80 درصد ازدواج آمادگي روحي و رواني فرد است و تنها 20 درصد شرايط اقتصادي تعيين كننده اند. لااقل در مرحله انتخاب صحيح اين فكر و انديشه ماست كه دخالت مستقيم دارد.»
وي مي گويد: «زيربناي يك ازدواج خوب، انتخاب خوب است و براي انتخاب خوب بايد ذهني آماده و آموزش ديده داشت. اين آمادگي ذهني بايد با داشتن پارامترهايي چون عوامل و شرايط خانوادگي، اجتماعي و نيز بهداشت رواني حاصل شود.
براي مثال شايد در يك خانواده بنا به دلايلي نظير اين كه خواهر بزرگم ازدواج نكرده پس هنوز نوبت من نيست، اصلا به فرد فرصت انتخاب داده نشود و از لحاظ خانواده زمان ازدواج او فرا نرسيده باشد، لذا به ازدواج اين شخص اساساً فكر هم نمي شود. گاه شرايط روحي حاكم بر خانواده بستر ايجاد ذهنيت منفي نسبت به مسئله ازدواج در فرزندان مي شود. بچه هاي طلاق هميشه از ازدواج ترس دارند و از طرف ديگر حمايت خانواده را نيز پشتوانه خود نمي بينند.
در خانواده هايي كه بين پدر و مادر طلاق رسمي رخ نداده و تنها طلاق عاطفي جاري است، نيز بي رغبتي به ازدواج در بين فرزندان كاملا احساس مي شود.»
اين روانشناس، خانواده را اصلي ترين پشتوانه فرد در مسئله ازدواج مي داند و معتقد است هرگونه خلل در روابط والدين رابطه مستقيم با اختلال روند ازدواج فرزندان دارد.
وي در ادامه مي گويد: «متاسفانه جامعه نيز دائماً به جاي بازگويي نمونه هاي موفق در ازدواج، به الگوسازي و انتقال موارد ناموفق اصرار مي ورزد. اين گونه گل اميد ازدواج را در دل جوانان مي خشكانيم و ترس از ازدواج را نهادينه مي كنيم. شكست خورده ها را نبايد آينه عبرت جوانان قرار داد، بلكه با يك ديد روشن پايه هاي يك انتخاب درست را در ذهن جوانان بنا بگذاريم.»
وي به نبود آموزش هاي پيش از ازدواج در سطح فراگير اشاره كرده و مي گويد: «همگان تصورشان اين است كه وقتي فردي را براي ازدواج انتخاب كرديم، تازه روند مشاوره آغاز مي شود، در حالي كه جوانان به ويژه در دانشگاه ها بايد واحدهايي را جهت آشنايي با معيارهاي صحيح ازدواج بگذرانند. در اين واحدهاي آموزشي هدف بايد ابتدا شناسايي خود و سپس استخراج معيار براي انتخاب هر فرد باشد. هيچ كجاي دنيا بعد از انتخاب مشاوره نمي دهند. روند مشاوره ها بايد از سال ها قبل و از دبيرستان و سال هاي ابتدايي دانشگاه آغاز شود.»
در پي صحبت هاي اين روانشناس اين تلنگر به ذهنم زده مي شود كه سازمان هاي مرتبط با مسئله ازدواج جوانان و طراح صدور گواهينامه گذراندن دوره هاي آموزش اجباري پيش از ازدواج بايد به اين موضوع توجه داشته باشند كه اين گواهينامه را هر جوان ايراني بايد در سال هاي دبيرستان و يا در لابه لاي دروس دانشگاهي اخذ كرده باشد. وگرنه براي يك خواستگار سي و چند ساله اين موارد نه تنها زمان مناسبش گذشته، بلكه بر ذهنيت شكل گرفته و جا افتاده وي تأثيري نخواهد داشت.
خواسته هاي فانتزي و خودپسندي ها
اين يك واقعيت است كه چند دهه قبل همه با هم ارتباطات و رفت و آمدهاي منسجمي داشتند. از احوال هم خبر مي گرفتند و در همين مهماني ها و رفت و آمدها، بسياري از ازدواج ها شكل مي گرفت. الان همه درها را به روي خودمان بسته ايم و دائماً تكرار مي كنيم: «قسمت نبود!!»
حتي كسي هم حاضر نيست به جوان خانواده خودش، مورد مناسبي را پيشنهاد دهد. مي گويند: «بد و خوبش پاي ماست!!»
ورود ماهواره و اينترنت نيز به ظهور شيوه هاي جديد همسرگزيني دامن زد. اگرچه اكثر اين شيوه ها آخر و عاقبت ندارند، اما به جاي تصحيح روند آشنايي و ايجاد فرصت لااقل براي فرزندان خودمان، بي خيال كل قضيه شده ايم.
اولين دستاورد دوستي هاي به اصطلاح مدرن ظهور بدگماني هاي دامنه دار بين جوانان و حتي تصميم آنها به هرگز ازدواج نكردن بوده است.
سعيد حسين زاده 29 ساله كه متأهل است و صاحب سه فرزند سه قلو با لبخند مي گويد: «من واقعا بعد از ازدواجم به اين كه خدا فرموده ازدواج كنيد روزيتان چند برابر مي شود، رسيده ام. مگر مي شود انسان نيت خيري داشته باشد، اما خداوند رهايش كند؟»
وي كه در يك مغازه كت و شلوار دامادي مشغول به كار است، يكي از چالش هاي پيش روي ازدواج را ناآگاهي جوانان نسبت به فوايد ازدواج مي داند و مي گويد: «در حال حاضر اولويت جوانان ازدواج نيست، بلكه تحصيلات و منزلت اجتماعي است، لذا بيشتر عمرشان را صرف رسيدن به شرايط ايده آل مي كنند و وقتي به خود مي آيند، مي بينند فرصت ها گذشته است.
خيلي از دوستانم را مي شناسم كه مي گويند: وقتي همه چيز داشته باشيم زن مي گيريم. وقتي هم همه چيز به دست مي آورند، ديگر احساس مي كنند هيچ كس در حد آنها نيست و بدگمان مي شوند.»
حجت الاسلام مهدي فاطمي راد كه در چندين دانشگاه معتبر كشور مشغول ارائه مشاوره هاي متعدد به ويژه مشاوره ازدواج است، توضيح مي دهد: «بدگماني به جنس مخالف يكي از دلايل مهم پسران بالاي سي سال براي هرگز ازدواج نكردن است. در اين افراد بدگماني سه شاخه مي شود: بدگماني ناشي از تجربيات تلخ اطرافيان و احيانا طلاق در خانواده و فاميل، بدگماني به پاكدامني دختران و بدگماني ناشي از سخت پسندي و ايده آل گرايي.»
وي مي گويد: «هر چه سن بالاتر مي رود، ايده آل گرايي بيشتر روي خودش را نشان مي دهد و تصميم گيري عاطفي به حداقل مي رسد تا جايي كه برخي افراد فراموش مي كنند عاطفه هم جزئي از شرايط انتخاب همسر است. به قول معروف اين ها ديگر از آن طرف بوم پرت مي شوند، لذا معيارهاي منطقي جاي خودش را به معيارهاي سفت و سخت مي دهد. در اين ميان عده اي هم هستند كه دائما مي پرسند: پسر و دختر خوب كجاست؟ من به اين افراد گوشزد مي كنم كه با طرح چنين سؤالاتي فضاي فكري خود را زير سؤال نبرند. و بدگماني نوع سوم بدگماني به اينكه اين افراد در حد من نيستند. ارزش و داشته هاي من خيلي بالاست. خيلي محترمانه بايد گفت: «روبروي آينه بايستيد تا ببينيد كه نه شما پرنسسيد و نه اطرافيانتان كلئوپاترا! زمان كه بگذرد و فرصت ها كه از دست بروند، مجبوريد در قلعه تنهايي تان يك فرمانرواي ساكت و محزون باشيد.»
همه سازمان ها براي ازدواج جوانان
سهم بگذارند
وقتي در حل مسئله كم مي آوريم، دروازه توجيه و تئوري پردازي هاي «من درآوردي» باز مي شود. اين كه تعداد دختران بالاي سي سال هرگز ازدواج نكرده چند برابر پسران است، يك واقعيت است، اما لااقل يك راه حلي پيدا كنيم كه همين 60 هزار پسر بالاي سي سال ازدواج كنند، بلكه از جمعيت چند صد هزار نفره هرگز ازدواج نكرده ها كم شود.
يكي از روساي جمعيت شناسي كشور چند سال قبل در پاسخ به اين كه راه حل چيست؟ گفت: «نگران نباشيد. فقط ممكن است دير ازدواج كنيد، تا 50 سالگي كه سن تجرد مطلق است، وقت داريد!!»
بنده خدا شايد منظورش اين بوده كه بعد هم علي ايحال ته خط است و كلا بايد از ايستگاه زندگي پياده شد!
كافي است يك جستجو در اينترنت داشته باشيد تا با انواع نظريه پردازي ها آشنا شويد.
صاحب نظري توضيح داده كه ازدواج نكرده ها هوش عاطفي پاييني دارند! اين ها قادر نبوده اند تشخيص بدهند چه كسي دوستشان داشته و لذا خود را در موقعيت مناسب قرار نداده اند!!
اما به روزترين نظريه و راه حل جامعه شناسانه كه مطرح شده اين است كه دختران با همسن هاي خود و يا افراد كوچكتر از خود ازدواج كنند. اين نظريه به شدت در رسانه ها تبليغ شد و انگار در يكي و دو سال گذشته رونقي هم داشته و افرادي بوده اند حتي با اختلاف دو دهه شوهر كرده ا ند! اما از طرف ديگر جامعه ما كه هميشه يك ملاك ازدواج را بزرگتر بودن مرد مدنظر قرار داده، اگر هم افراد از سرناچاري پذيرا شوند، در درازمدت به تفاهم كه هيچ، به تحمل نيز نمي رسند.
پس چه كنيم؟ اين سؤالي است كه مسئولان و مردم بايد با هم پاسخ بدهند. به نظر مي رسد همه شيوه هاي موثر را بايد توأمان درنظر گرفت و همه سازمان ها بايد در سروسامان دادن جوانان سهيم باشند. اين كه ازدواج جوان هيچ وقت اولويت اول برنامه هاي اجتماعي و فرهنگي نبوده، مأيوس كننده است.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14