(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 2  تير  1389- شماره 19677

آن پولها...
چهار پرده از سناريوي
هجمه به بنيانگذار جمهوري اسلامي
نگاهي به كتاب «انحصار نوين رسانه اي»
غول ها دم مي جنبانند



آن پولها...

آرتميس پارسا
دين مبين اسلام خيلي كامل تر و جامع تر از اديان الهي ديگر به مقوله درآمد و نحوه كسب روزي پرداخته است. في الواقع در طول دوران بشريت يكي از اصلي ترين و مهمترين دغدغه هاي بشر ارتزاق و به بيان امروزتر كسب درآمد بوده است. از ابتدا اينكه چطور انسان روزي خود را تامين نمايد مورد نظر بشر قرار گرفته است. فارغ از چگونگي فاعلي اين قضيه آنچه بيشتر حايز اهميت است تفاوت ماهوي بدست آوردن غذا و يا به عبارت ديگر پول مي باشد. انسانهاي اوليه با قرار دادن محدوده هاي شكار براي يكديگر به نوعي حقوق هر قوم و گروه را مشخص و تخطي از آن را كسب غذا از راه نادرست مي دانستند. اين بدان معناست كه حتي در ابتدايي ترين حالت تحصيل غذا قوانيني براي تشخيص صحيح و ناصحيح بودن ارتزاق معين ومشخص گرديده بوده است. به مرور زمان و با پيچيده تر شدن جوامع بشري و تنوع راههاي كسب درآمد به مراتب شاخص هاي درست و نادرست بودن درآمد نيز افزايش يافت. اين ارزش گذاري در دين مبين اسلام به اوج خود رسيده و ما آن را در ادبيات ديني خود روزي حلال و حرام مي ناميم در اسلام، تعيين قوانين كلي و جزيي و اجتهاد هرگونه تحصيل پول و موقعيت مورد ارزشيابي قرار مي گيرد. جامعيت اين قوانين به حدي است كه مي توان ادعا نمود هيچ كس نمي تواند بيان كند كه ثروت و يا فرصت اقتصادي سياسي و... را بدست آورده ولي هيچ شاخصي براي حلال يا حرام بودن آن وجود ندارد. بدين معني كه با قوانين قرآن و احاديث ائمه و مرجعيت شيعه حتي كوچكترين و ظاهرا بي اهميت ترين درآمدها قابل بررسي و اعلام نظر درخصوص حلال و حرام بودن است. اين مطلب يكي از برجستگي ها و افتخارات دين اسلام است كه نشان مي دهد در كنار ديگر اديان محترم الهي بسيار كامل تر و جامع تر به اين مسئله پرداخته و به گويشي ساده تر برنامه براي زندگي انسان در دين اسلام آنقدر كامل و جامع است كه حتي كوچكترين مسائل زندگي را نيز از قلم نيانداخته است و حتي بيش از تصور بسياري بدان پرداخته است و آيا بر ما حجتي باقي مي ماند كه در روز قيامت پاسخگوي اعمال خداي ناكرده ناشايست خود باشيم؟ اما سؤال اساسي كه در اين جا مطرح مي گردد آن است كه اساسا چرا بايد بر روي درآمد انسانها ارزش گذاري كرد؟ و اين حلال و حرام چه تأثير در زندگي انسان داشته و دارد؟ جواب به اين سؤال بسيار وسيع و كارشناسي مي باشد كه نه مجال اين مطلب اجازه پرداختن كامل به آن را مي دهد و نه اين بنده حقير شانيت پرداختن به آن را دارد. اما اجمالا آنچه كه به ذهن مي رسد آن است كه اگر به انسانها اجازه داده شود از هر راهي كسب درآمد و ثروت و... نمايند آنوقت عده اي قليل و قدرتمند بدون كوچكترين ملامت و مانعي انسانهاي بسياري را به زنجير كشيده و حقوق عده اي كثير در دستان جماعتي كوچك قرار مي گيرد. اين بي قانوني و عدم وجود ارزش گذاري الهي باعث مي گردد هرج و مرج در جوامع بشري ايجاد گرديده و نيز مردم دچار ياس و نااميدي در زندگي اجتماعي خود گردند. بنابراين دين اسلام با هوشياري و توجه ظريف به عدالت و زندگي توام با شادي و نشاط، وضع كردن اين قوانين و نيز وضع مجازات هاي سخت براي نقض آن هم در اين دنيا و هم در روز آخرت را يكي از اصلي ترين راهها براي سعادت بشريت مي داند. تاكيد دين اسلام بر كسب روزي حلال بدانجاست كه حرام خوران و كساني كه حق مردم بر گردنشان مي باشد از جهاد نيز منع گرديده اند و تا اين حقوق را احقاق ننمايند. ارزش معنوي كامل براي جهاد آن ها منظور نمي گردد. اما اين كسب روزي حلال غيراثرات فراوان اجتماعي تأثيرات فردي بسيار مهم و اساسي نيز دارد. پيامبر اسلام در حديثي مي فرمايند كسب روزي حرام علاوه بر خود فرد در چهل نسل بعد از او نيز تاثير مي گذارد. و اگر هم بگويم حلال و حرام بودن روزي در تمام شئونات زندگي و موضع گيري ها و تصميمات انسان تاثير به سزايي دارد باز هم حق مطلب را ادا ننموده ايم. امام حسين(ع) در روز عاشورا بارها مردم را به خدا دعوت كرده و يادآور شدند كه راه پيامبر چه بوده است اما چرا عده اي كه در سپاه يزيد بودند علي رغم اينكه برخي از آنها پيامبر را ديده بودند و صحت سخنان امام حسين(ع) را مي دانستند باز هم به سخنان ايشان توجه نكرده و با بي رحمي تمام و قساوتي كه در طول تاريخ نظير آن را بسيار كم سراغ داريم پسر رسول خدا و ياران پاك و باوفايش را به شهادت رساندند؟ جواب اين سؤال را امام حسين(ع) خود در روز عاشورا اين طور بيان مي دارند و مي فرمايند «مي دانيد چرا سخنان من ذره اي در شما تأثير ندارد؟ چون شكمهايتان از مال حرام پر شده و مال حرام زير پوست شما رفته است لذا حرفهاي من را نمي شنويد!» اين سخنان بدون شرح خود حاوي اين نكته مهم است كه يك انساني كه ادعاي مسلماني دارد تا چه حد بايد نسبت به كسب روزي خود حساس بوده و هر پول يا فرصت اقتصادي كه به وي پيشنهاد شد بدون توجه به حلال و حرام بودن آن قبول نكند؟ چرا كه عاقبت دريافت پول حرام آنقدر خطرناك است كه منجر به ايستادن در برابر امام حسين(ع) نيز مي گردد. افرادي چون شريع كه قاضي القضات اميرالمؤمنين بود و شمر كه در جنگ صفين در صف ياران حضرت علي(ع) با معاويه جنگيد با همين مال هاي حرام به جايي رسيدند كه اولي حكم به قتل امام حسين(ع) مي دهد و دومي با قساوت تمام سر از بدن انسان كامل و حجت خدا بر روي زمين براي اندكي مال دنيا جدا مي كند و خداوند لعنتشان كند. در مناظره هاي انتخاباتي آقاي دكتر احمدي نژادي از آقاي كروبي درخصوص پول هاي شهرام جزايري سؤال نمود كه ايشان پاسخ ندادند اين پول ها كجا رفت و چه شد؟ اما امروز پس از يكسال با مواضع ضدنظام و ضدمردم و ضداسلام آقاي كروبي و ديگر همقطارانشان معلوم گرديد اين پول هاي شهرام جزايري كجاست. اين پول ها زير پوست امثال آقاي كروبي و خاتمي رفته و باعث گرديده كه در كنار دشمنان قسم خورده اسلام و ايران اينان نيز پنجه زهرآلود بر صورت مردم كشيده و آنچه كه دستاورد هزاران شهيد مي باشد را براي زندگي دو روزه دنيا و راحتي خود براحتي به ثمن بخس بفروشند و اين درسي است براي همه كه هر پول و فرصتي كه برايمان قابل دسترسي و رسيدن بودن را اعتنا نكنيم كه شايد عواقبش دنيا و آخرت را بسوزاند.

 



چهار پرده از سناريوي
هجمه به بنيانگذار جمهوري اسلامي

مهدي سعيدي
هرچه مي گذرد ماهيت جريان فتنه كه در ائتلاف پنهان و پيداي مدعيان خط امام و ضدانقلابيون خارج از كشور شكل گرفته است، بيشتر آشكار مي شود و پرده از چهره مدعياني كه با سرقت نام حضرت روح الله(ره) در انتخابات 22خرداد قصد ربودن رأي ملت را داشتند، آشكار مي گردد.
دراين ميان سناريويي در آستانه ارتحال حضرت امام خميني(ره) و سالگرد حماسه 40 ميليوني ملت ايران در 22خرداد، كليد خورد كه قصد داشت اين بار «عبور از حضرت امام(ره)» را دنبال نمايد. دراين ميان 4 نوشته توسط سه تن از اعضاي ستاد فتنه گران در فاصله زماني نزديك به هم منتشر گرديد كه به نوعي وجوه مشترك فراواني داشت و اين فرض را تقويت مي كرد كه از نوعي هماهنگي برخوردار است. وجه مشترك هرچهار نوشته حمله به بنيانگذار كبير انقلاب اسلامي حضرت امام خميني(ره) بود.
نوشته اول به سران فتنه توصيه مي كند كه از نام امام بگذرند، چرا كه تاكيد بر «خط امام» سودي براي فتنه گران نداشته و تكرار آن موجب ريزش هواداران خواهدشد.
مقاله دوم ركن اساسي انديشه سياسي حضرت امام را كه «نظريه ولايت مطلقه فقيه» باشد، نشانه رفته است.
مقاله سوم تلاشي است براي سياه نمايي از دهه اول انقلاب، و زيرسؤال بردن تصميمات و اقداماتي كه نظام اسلامي و در رأس آن حضرت امام خميني(ره) داشته است.
و نوشتار چهارم، بيشرمانه حضرت امام(ره) را به عنوان يك متهم و مجرم معرفي مي كند كه بايد از آن برائت جست!
پرده اول: برائت از نام خميني!
درست در شب سالگرد ارتحال حضرت روح الله(ره)، اكبرگنجي، نويسنده معلوم الحال فراري فتنه سبز به ميدان آمده و با نوشتاري خطاب به موسوي، كروبي و خاتمي، از آنها مي خواهد كه از نام امام خميني(ره) فاصله بگيرند و از خط امام اعلام برائت نمايند!
گنجي دراين مقاله كه عنوان «جنبش سبز و آيت الله خميني» بر آن نهاده است، خطاب به سران داخلي فتنه كه به دروغ خود را مدعي خط امام معرفي مي كند، چنين توصيه مي كند: «دفاع از آيت الله خميني و خود را پيرو او معرفي كردن از نظر تاكتيكي و استراتژيك نادرست است.»
وي با صراحت اعلام مي دارد: «موسوي و كروبي و خاتمي و ديگر رهبران مياني جنبش؛ نمي توانند بخشي از اقشار جامعه را كه مريد رهبر و پيرو اسلام فقاهتي بنيادگرايانه اند، جذب كنند. جنبش سبز فقط مي تواند اقشار چند ميليوني مخالف و ميليونها شهروند بي طرف را جذب و سازماندهي كند.»
گنجي در ادامه استدلال مي كند كه رفتار موسوي، كروبي، خاتمي و ديگر سران فتنه با ادعاي پيروي از خط امام در تعارض آشكار بوده و تداوم تكرار اين ادعا به سود فتنه سبز نخواهدبود، لذا به عنوان يك ناظر بيروني و دلسوز فتنه سبز!
اين راهكار را پيشنهاد مي كند كه: «ميرحسين موسوي، مهدي كروبي، محمدخاتمي و...؛ به جاي تكرار مداوم پيروي از «راه امام»، يا بيان اين سخن كه «امام خميني بزرگترين الگوي اصلاح طلبي است»؛ در اين خصوص سكوت پيشه كنند و سخني نگويند كه نه تنها هيچ كس را جذب نمي كند،. بلكه بخشهاي مهمي از فاعلان جنبش دموكراسي خواهي را دفع مي كند»!؟
پرده دوم: هجمه به نظريه ولايت مطلقه فقيه
بازيگر اصلي پرده دوم اين سناريو «محسن كديور» نام دارد. كديور كه خود را شاگرد برجسته منتظري معرفي مي كند، يكي ديگر از ضدانقلابيون فراري كه اتفاقا از همراهان نزديك موسوي و كروبي در فتنه سبز بوده است. در اين پرده، وي باارسال نامه اي خطاب به حجت الاسلام سيدحسن خميني (26/3/89) از ايشان مي خواهد تا به عنوان «يكي از نوادگان فاضل مرحوم آيت الله خميني» از ركن اساسي انديشه سياسي حضرت امام كه «نظريه ولايت مطلقه فقيه» باشد اعلام برائت كند.
وي كه خود را «يك دوست مشفق» براي سيدحسن معرفي مي كند، با صراحت اعلام مي دارد كه حضرت امام (ره) در كارنامه خود از «چند خطاي نه چندان كوچك» برخوردار است كه در صدر آن ارائه مكتب سياسي ايشان مبتني بر نظريه «ولايت انتصابي مطلقه فقيه» قرار دارد!
كديور، نواده امام را چنين مورد سوال قرار مي دهد كه: «بالاخره پرسش نهائي اين است با توجه به تجربه عملي دو دهه اخير ايران، آيا تصور ولايت مطلقه فقيه باعث تصديق به بطلانش نمي شود؟»
وي با متهم كردن نظام اسلامي و در راس آن رهبري نظام اسلامي، خطاب به فرزند يادگار امام مي نويسد: «از آنجا كه ولايت فقيه و مصداق فعلي آن (بنا به شهادت مرحوم پدر شما و سه نفر ديگر از سران نظام در آن زمان) مورد رضايت آيت الله خميني بوده است، آيا علاوه بر براهين نظري، ارزيابي منصفانه دو دهه اخير بالاترين دليل بر بي اعتباري اين نظريه نيست؟ پرسش جدي اين است: خط امام اين «خطاي فاحش» را چگونه مي خواهد اصلاح كند؟»
كديور دركنايه اي تمسخرآميز خطاب به سيدحسن اظهار مي دارد: «اميدوارم شما نيز در تحقيقاتتان به اين نتيجه برسيد كه ولايت شرعي فقيه بر مردم فاقد مستند معتبر عقلي و نقلي است»!؟
و در نهايت از فرزند امام دعوت مي كند تا به فتنه سبز بپيوندد: «جنبش سبز در مبارزه مسالمت آميز خود با استبداد ديني و ولايت جائر راهي دراز در پيش دارد و ياري نظري و عملي شما را سخت مغتنم مي شمارد. اميدوارم خميني جوان در آينده اي نه چندان دور از استوانه هاي حوزه علميه قم باشد.»
پرده سوم: توبه از عملكرد دهه اول انقلاب
سيد مصطفي تاج زاده عنصر افراطي سازمان مجاهدين كه همزمان به عضويت جبهه مشاركت نيز در آمده و نقش هماهنگ سازي در اين دو حزب غيرقانوني را در سالهاي اخير برعهده داشته است، در پرده سوم نقش آفريني كرده است و به تازگي (23/3/89) با درج مقاله اي با عنوان «پدر، مادر، ما باز هم متهميم»! نسبت به سوابق و مواضع خود در دهه اول انقلاب اسلامي اعلام برائت كرده است!
وي در بند سوم اين نوشتار با عنوان «اعتراف من» در بررسي وضعيت دهه اول انقلاب اسلامي اعلام مي دارد كه: «همه ما در آن دوره خطاهاي جدي داشتيم» و سپس به شمارش آن خطاها مشغول مي شود. وي در اين نوشته به نفي اقدامات نظام اسلامي مي پردازد و با سياه نمايي از عملكرد انقلاب اسلامي از آن دوران به عنوان لكه هاي تاريك تاريخ ياد مي كند و اعلام مي دارد بايد «تكليفمان را با لكه هاي تاريك تاريخ خودمان مشخص كنيم»!؟
اين عضو تواب سازمان مجاهدين به عنوان نمونه به مواردي اشاره مي كند كه دقت در آن به خوبي نشان مي دهد اين هجمه تند و تيز به گذشته، رفتار سياسي بنيانگذار بزرگ جمهوري اسلامي را هدف قرار داده است. تاج زاده مي نويسد: «در عين حال اعتراف مي كنم كه اگر در زمان خود در مقابل مواجهه نادرست با آيت الله شريعتمداري و براي حفظ حريم مرجعيت اعتراض مي كرديم، كار به جايي نمي رسيد كه امروز حرمت مراجع و... مورد تعرض قرار گيرد».
وي در ادامه به نقد عملكرد دادگاه هاي انقلاب اسلامي در مبارزه با ضدانقلاب و گروهك منافقين مي پردازد و اعلام مي دارد: «خطاي ما اين بود كه در مقابل برخي رفتارهاي دادگاه هاي انقلاب موضع نگرفتيم... «واضح تر بگويم، سكوت تأييدآميز درباره نحوه محاكمات دادگاه انقلاب خطاي ما بود.»
حمايت از گروهك هاي مطرود امام و جرياني كه تلاش داشت تا با استحاله انقلاب اسلامي، زمينه سازي حاكميت نظامي ليبراليستي را فراهم آورد و آن را به كشوري در منظومه نظام سرمايه داري غربي مبدل سازد، بخش ديگري از اين اعترافات است. تاجزاده كه به خوبي با نظرات حضرت امام نسبت به ليبرالها و گروهك نهضت آزادي آگاه است، و خيانت هاي آنها در طول جنگ تحميلي را بهتر از خوانندگان اين نوشتار مي داند، با چشم پوشي از اين سابقه سياه مي نويسد: «بايد از برخوردهاي ناصوابي كه با مهندس بازرگان و دكتر سحابي صورت گرفت، عذر خواست و نيز بايد از همه سياسيوني كه خواهان فعاليت قانوني بودند و حقوقشان به بهانه هاي مختلف نقض شد، پوزش طلبيد.»
اوج اعتراضات تاجزاده كه آن را مي توان سرمنشأ ديگر انحرافات دانست، نفي حكومت اسلامي در عصر غيبت و زير سؤال بردن نظريه تشكيل نظام اسلامي مبتني بر نظريه ولايت فقيه و ترويج تفكرات سكولاريستي است. وي با صراحت اعلام مي دارد كه: «بزرگترين خطاي ما تعميم مناسبات سياسي در عصر «عصمت» به عصر «غيبت» بود.» و در شرح آن مي نويسد: «در حقيقت سال ها طول كشيد تا كاملا درك كنيم حكومت در عصر غيبت، با وجود و حضور انسان هاي متوسط كه نه به همه اسرار و رموز جهان و جامعه و انسان آگاهند و نه از حب و بغض ها و منافع شخصي بري هستند، نمي تواند سعادت اخروي شهروندان را تامين كند. گذاشتن چنين باري بر دوش حكومت عملا به معناي آن است كه دولت در تمام عرصه هاي زندگي شهروندان دخالت كند و به اين ترتيب ضمن نقض حقوق و آزادي هاي آنان، در تامين رفاه مردم و نيز توسعه علمي و فني اقتصادي ميهن با مشكلات عديده مواجه شود.»
وي سپس به سير استحاله خود و همفكرانش اشاره مي كند و از آن چنين ياد مي كند: «البته ما كوشيده ايم از اين خطاها درس بگيريم و به ويژه پس از جنگ، رفتار و گفتار خود را اصلاح كنيم.»
پرده آخر: امام در جايگاه متهم و مجرم!؟
«آيت الله خامنه اي بيش از هر كس ديگر به خط امام ملتزم است.» در نگاه اول شايد گمان كنيد كه اين عبارت توسط يكي از ياران و دلسوزان نظام و ارادتمندان به رهبر معظم انقلاب اسلامي بيان شده است، اما با كمال تعجب بايد گفت كه اين تعبير بخشي از پرده چهارم ضربه نهايي اين سناريو است كه باز هم توسط اكبر گنجي نوشته شده است.
گنجي مرتد! در اين نوشتار كه با عنوان «آيت الله خميني؛ بي گناه يا...» (27/3/89) منتشر شده است، به بهانه بررسي مقاله «مصطفي تاجزاده» تلاش دارد تا ضمن زير سؤال بردن چهره بزرگ مرد تاريخ انقلاب اسلامي، ايشان را شخصيتي مستبد و ظالم معرفي كند كه عامل بدبختي ملت ايران در سه دهه اخير بوده است! تعبير فوق نيز بدان معناست كه رهبر معظم انقلاب اسلامي نيز ادامه دهنده همان راه استبدادي است كه حضرت امام(ره) بنيان نهاده بود و مي توان از آن به عنوان «خط امام» ياد كرد!
اين مزدور وابسته به دستگاههاي جاسوسي آمريكا كه متاسفانه با قاطعيت از موسوي و كروبي حمايت مي كند، در اين نوشته با صراحت و بي شرمي بيشتري آن «عزيز سفر كرده» را مورد بي احترامي قرار مي دهد و مي نويسد: «چه كسي نمي داند كه آيت الله خميني آمر جنايت عليه بشريت بود؟»
قلم بدست مزدور فتنه سبز، با ادبياتي توهين آميز حضرت امام(ره) را متهم به جنايت كرده مي نويسد: «آيت الله خميني كه حفظ نظام را مهمتر از كليه احكام شرعي به شمار مي آورد و آن را تئوريزه كرد، براي حفظ نظام هر عملي را مجاز مي دانست. مگر در تابستان 1367 چند هزار زنداني سياسي به حكم او قتل عام نشدند؟ سرسپردگي به آيت الله خامنه اي با سرسپردگي به آيت الله خميني تفاوتي ندارد، هر دو مصداقي از نظام سلطاني را به نمايش گذارده و مي گذارند.»
وي در عباراتي كه قلم از تكرار آن شرم دارد، حضرت امام را متهم به ديكتاتوري كرده و مي نويسد: «آيت الله خميني هيچ مرجع تقليدي را كه موضعي انتقادي اتخاذ مي نمود را تحمل نمي كرد.»! و در ادامه مي افزايد: «... مسئله اين بود، در اين كشور هيچ كس نبايد مطرح شود. هر كس مطرح مي شد، كارش را مي ساختند. در دهه اول انقلاب، بايد، فقط آيت الله خميني مطرح مي گشت...»!؟
نقد و نظر:
اين سخنان با صراحت، ماهيت جريان فتنه و پارادوكس عجيبي را كه امروز با آن مواجه است به خوبي آشكار مي سازد و حامي پيامهاي قابل توجهي است.
1- اين سخنان نشان مي دهد كه اين جريان در تعارض كامل با خط امام و انقلاب اسلامي قرار گرفته و شعارها و خواسته هاي آن بي شك با آرمانهاي امام و انقلاب در تعارض بوده و قابل جمع نمي باشد.
2- در تعبيري فراتر از بند اول بايد گفت كه اين جريان در برابر آن آرمانها شكل گرفته و ايستادگي در برابر ولي فقيه زمان كه به تعبير گنجي «بيش از هر كس ديگر به خط امام ملتزم است»، نشان از آن دارد كه فتنه سبز اتفاقا براي مقابله و نابودي آرمانهاي امام و انقلاب شكل گرفته است.
3- اين اعترافات به خوبي نشان مي دهد، هواداران باقي مانده براي جريان فتنه نه تنها از امت حزب الله حامي انقلاب نبوده، بلكه ضدانقلابيون به حاميان اصلي آن مبدل شده اند. در واقع چيزي از 13 ميليون هوادار موسوي كه روزگاري به عنوان «نخست وزير امام» به وي راي دادند ديگر باقي نمانده و جمعي ضدانقلاب خارج نشين هنوز بر نام تكرار وي اصرار مي ورزند!
4- موسوي، كروبي و خاتمي در قبال چنين اظهاراتي نمي توانند سكوت اختيار كرده و به سادگي عبور نمايند. اين سخنان توسط كساني ايراد گرديده كه از اعضاي اصلي ستاد فتنه بوده و سالهاي متمادي به عنوان ليدر اين جريان در دوران دوم خرداد، مورد ستايش اين افراد قرار گرفته اند. اين اظهارات در واقع اعترافاتي محسوب مي شود كه گنجي، كديور و تاجزاده از درون جبهه فتنه ارائه كرده اند و مي تواند مرجع ارزيابي و قضاوت قرار گيرد.
حتي برائت ظاهري از اين سخنان نيز مشكلي را حل نمي كند، چرا كه اين سخنان بر حقايقي منطبق است كه از پارادوكس موجود در اين جريان سرچشمه گرفته است و هر تحليلگر آگاه به صحنه اي را به تصديق وامي دارد. راه برائت جستن از آن، تكرار ادعاي دروغين، «پيروي از خط امام» نيست. برائت از اين اعترافات نيازمند تغيير رويه در گفتار و عمل است كه معلوم نيست سران فتنه با عملكردي كه در يكسال گذشته داشته و بر تداوم آن اصرار دارند، بتوانند موفق به انجام آن شوند.
سران فتنه در دو راهي انتخاب قرار گرفته اند، يا بايد به پيشنهاد گنجي عمل نموده و از «تكرار مدام پيروي از راه امام» دست بردارند و يا با توبه از جرائم گذشته، خود را در برابر ملت، نظام اسلامي تسليم نمايند. آنگاه اين قانون نظام اسلامي است كه تكليف آنان را مشخص خواهد نمود.
5- شنيدن چنين اظهاراتي در مورد بنيانگذار جمهوري اسلامي در حالي كه به گفته سيدحسن «هنوز بيش از 20 سال از ارتحال ايشان نگذشته است»؟! دل هر دردمند و عاشق حضرت روح الله را به درد آورده و جريحه دار مي كند! امروز عاشقان امام(ره) منتظرند كه بزرگاني چون آيات عظام وحيد خراساني، صافي گلپايگاني، موسوي اردبيلي، مكارم شيرازي، محمد گيلاني، جوادي آملي، راستي كاشاني، هاشمي رفسنجاني و ديگر عزيزاني كه از ماجراي اعتراضات مردمي به رفتار سياسي سيدحسن رنجيده خاطر شده بوده و آنرا نوعي اهانت به ساحت مقدس حضرت امام قلمداد كردند، به صحنه آيند و در برابر اين توهينهاي آشكار به حضرت امام و آرمانهاي انقلاب اسلامي سكوت اختيار نكنند.
و در آخر از حجت الاسلام سيدحسن خميني به عنوان نواده عزيز حضرت روح الله مي خواهيم كه با موضع گيري صريح و قاطع در برابر اين اتهامات، اين اميد را در عاشقان امام زنده بدارد كه علي رغم جوسازيها و تحريفات اطرافيان، ايشان پيام ملت در 14 خرداد را به گوش جان شنيده اند.

 



نگاهي به كتاب «انحصار نوين رسانه اي»
غول ها دم مي جنبانند

محسن شاهوردي
سال 1920 در ايالت ماساچوست آمريكا جنايتي رخ مي دهد. رئيس اداره پرداخت ها و معاونش در «برين تري جنوبي» در روز روشن به رگبار بسته شده و كشته مي شوند. پليس دو ايتاليايي مهاجر و دوره گرد را دستگير مي كند. محاكمه آنها هفت سال به طول مي انجامد و روزنامه ها در فضاسازي عليه متهمين نقشي اساسي دارند. شواهد محكمي براي محكوم كردن آنها نيست اما فشار مطبوعات بالاخره به اعدام آنها بوسيله صندلي الكتريكي منجر مي شود.
تصاوير اعدام اين دو نفر بر ذهن «بن اچ. باگديكيان» براي هميشه نقش مي بندد. سال ها بعد باگديكيان با ديدن كتابي به ياد خاطرات هفت سالگي خود افتاده و به شكل غريبي علاقه مند به كشف داستان آن «جنايت و مكافات» مي افتد و سال ها وقت صرف آن مي كند.
او كه حالا خود خبرنگار است، پس از تحقيقات طولاني متوجه مي شود آن دو ايتاليايي نقشي در آن جنايت نداشته و بي گناه اعدام شده بودند. اما مهم ترين چيزي كه در اين ميان جلب توجه مي كند، نقش مطبوعات در اين ماجراست. همين موضوع انگيزه اي مي شود براي تحقيقات دامنه دار و عميق وي درباره نقش رسانه ها در دنياي امروزي و نگارش كتاب «انحصار نوين رسانه اي».
اگر در اوايل قرن بيستم، جنجال هاي بي پايه روزنامه ها در ايالت ماساچوست منجر به مرگ دو ايتاليايي بي گناه شد، اين روند در قرن بعد فضاحتي به مراتب وحشتناك تر بوجود آورد.
نويسنده در اين كتاب شش فصلي به قلمي روان و جذاب به نقش برجسته رسانه ها در شكل دادن به رويدادهاي دنياي امروز مي پردازد. اينكه چگونه و به مرور زمان ده ها رسانه بزرگ دنياي غرب تبديل به چند رسانه شدند و صاحبان آنها را مي توان در يك كيوسك تلفن جاي داد! باگديكيان در فصل دوم كتاب خود به معرفي پنج غول رسانه اي آمريكا كه افسار ذهن مخاطبين را در دست دارند مي پردازد.
وي در بخش معرفي «نيوز كورپ مورداك»- سومين غول رسانه اي آمريكا متعلق به روبرت مورداك، ميلياردر صهيونيستي- به نكات جالبي اشاره مي كند. آنها در همه چيز دست دارند؛ از چاپ ميليوني انجيل گرفته تا انتشار مجله هاي مستهجن!
«آقاي مورداك مردي چند چهره است. او هنوز روزنامه نيوزآودورلد را منتشر مي كند كه به مسائل جنسي مي پردازد و هنوز پرتيراژترين رسانه چاپي در بريتانياست. راد و آلما هولمگرن در كتابشان، «ثروت هاي حيرت انگيز»1 القابي را كه مورداك را با آن توصيف كرده اند برشمرده است «شارلاتان، غول هشت پا، قمارباز، دشمن سازش و دزد دريايي.» با اين وصف، مورداك صاحب انتشارات واندروان هم هست كه بالاترين تيراژ چاپ انجيل را در ايالات متحده دارد. جاي شگفتي است اگر مورداك مورد بخشايش قرار نگيرد، چون تيراژ نيوزآودورلد كه مملو از تصاوير زنان برهنه است فقط چهار ميليون است، در حالي كه انتشارات واندروان او سالانه هفت ميليون نسخه انجيل چاپ مي كند!»
سگ را بجنبان!
در سال 1998 فيلمي جالب در هاليوود به نمايش درآمد. در اين فيلم يكي از رؤساي جمهور آمريكا به نمايش درمي آيد كه براي انتخاب در دور دوم رياست جمهوري خود با مشكل مواجه است. يك متخصص تبليغات (با بازي رابرت دونيرو) را استخدام مي كند تا بر ضعف هاي او سرپوش بگذارد. پيشنهاد مشاور وقيحانه است: جنگي را راه بينداز تا همه، مشكلات را فراموش كنند و ذهن ها منحرف شود. نام اين فيلم «سگ را بجنبان» بود. جرج بوش در سال 2003 سگ را جنباند و جنگ عراق را آغاز كرد. مطبوعات آمريكا با تمام ادعايشان در برابر خيال پردازي هاي كاخ سفيد درباره تسليحات كشتار جمعي صدام، تنها به جنباندن دم اكتفا كرده و در آزمايش تاريخي خود رفوزه شدند.
دمي كه به نشانه اطاعت جنبيد
«رسانه هاي خبري ايالات متحده هميشه به خود باليده اند كه همچون مطبوعات حكومت هاي ديكتاتوري عروسك خيمه شب بازي نيستند و مزيت ويژه اخبار آمريكايي در اين است كه دروغ مسئولان نظام را رو مي كنند و اغراق گويي يا انحراف از حقيقتشان را آشكار مي سازند، اما واقعيت اين است كه در انجام وظيفه شان در قبال جنگ عراق در سال 2002 شكست خوردند.
چند ماه پس از آغاز جنگ، حملات سنگين هوايي و زميني عراق را به تلي از خاك مبدل كرد و سربازان آمريكايي كنترل كشوري از هم پاشيده را در دست گرفتند، اما هيچ كس اثري از سلاح هاي كشتار جمعي نيافت كه رئيس جمهور آمريكا تهديدي قريب الوقوع توصيفش كرده بود. چند هزار نفر از مردم عراق كه احتمالاً بخش عمده شان غيرنظامي بودند، در اين جنگ كشته شدند. اگرچه خسارات جاني آمريكايي ها به نسبت كم تر از عراقي ها بود، اما هر روز كه از اشغال عراق مي گذرد، بر تعداد كشتگان آمريكا افزوده و نابودي تجهيزات نظامي آمريكا ابعاد بيش تري پيدا مي كند. زماني كه خبرنگارها دست از انتقاد از حكومت مي كشند، اخبار واقعي تحريف مي شود و هزينه آن بسيار سنگين خواهد بود. نمونه اش هم ماجراي سرجوخه جسيكالينچ است. سربازان جورج بوش به عراق حمله كردند و با مقاومت بي نهايت كم و سازمان نيافته مواجه شدند. در يكي از موقعيت هاي جنگي جسيكا لينچ، سرباز زن آمريكايي و همراهانش به كمين نيروهاي عراقي گرفتار شدند. لينچ در اثر تصادف وسيله نقليه اش با كاميون زخمي شد و پزشكان عراقي او را پيدا كردند و به بيمارستان خود بردند.
آن شب در قرارگاه نظاميان ايالات متحده خبرنگارهاي آمريكايي را از خواب بيدار كردند تا از اين «ماجراي داغ» گزارش تهيه كنند. آن بي چاره ها هم فكر كردند كه آن موقع شب جز دستگيري صدام چه خبري مي تواند تا اين حد مهم باشد كه آنان را از تخت خوابشان بيرون بكشد.
خبرنگارهاي خواب آلود جمع شدند تا ماجراي جسيكا لينچ را بشنوند. به خبرنگارها گفتند كه لينچ تا آخرين گلوله با عراقي ها جنگيده و چون مهماتش تمام شده به چنگ آن ها افتاده و به خاطر زخم ناشي از گلوله و سرنيزه به بيمارستان عراقي ها برده شده و آن جا پزشكان هم به جاي معاينه و معالجه، ضرب و شتم و شكنجه اش كرده اند و با همان حال زخمي و دست و پاي شكسته و بدن سوخته روي تخت بيمارستان بازجويي اش كرده اند. پس از گذشت پاسي از شب، واحد عمليات ويژه ارتش آمريكا به مدد سلاح هاي مخصوص ديد در شب به بيمارستان يورش برد و از تمام صحنه ها فيلمبرداري كرد و سرجوخه لينچ را از دست پزشكان عراقي نجات داد. او را با هلي كوپتر به نقطه امني بردند تا پزشكان آمريكايي معالجه اش كنند. بعد ارتش آمريكا اعلام كرد كه او نمي تواند مصاحبه كند، چون حافظه اش را كاملاً از دست داده است. داستان نجات لينچ به همراه فيلم ويديويي آن در تلويزيون ايالات متحده پخش شد و خشم و وحشت مردم آمريكا را نسبت به رفتار وحشيانه عراقي ها با يك سرباز زن زخمي آمريكايي برانگيخت.
اين ماجرا از ريشه دروغ بود. واحد «نجات» ارتش آمريكا واقعاً براي بيرون آوردن لينچ از بيمارستان عراقي ها به يك يورش دست زد و او و همراهانش واقعاً به دام كمين عراقي ها افتاده بودند. اما سرجوخه لينچ زخمي از گلوله يا سرنيزه بر تن نداشت، فقط چند استخوانش در اثر تصادف شكسته بود و نيازي به درمان چند زخم سطحي داشت كه پزشكان عراقي با نهايت مهرباني و ادب انجام داده و درمانش را در اولويت قرار داده بودند. آن ها حتي تلاش كرده بودند راهي براي بازگرداندن او به ارتش آمريكا پيدا كنند كه با يورش واحد نجات ارتش آمريكا مواجه شدند. بعد هم پدر جسيكا لينچ با خشم به ادعاي از دست رفتن حافظه دخترش اعتراض كرد و گفت دخترش همه چيز را به درستي و بسيار شفاف به خاطر مي آورد.
البته ارتش آمريكا هم هنگام تحويل گرفتن سرجوخه لينچ از پزشكان عراقي ماجراي واقعي را مي دانست، اما اجازه داد داستان كذب چرخه خبري را به طور كامل طي كند و اثر ساديستي و هولناك خود را برجاي بگذارد. ارتش آمريكا زماني به تصحيح اين خبر كذب اقدام كرد كه ديگر دروغ بودنش در سرتاسر جهان منتشر شده بود.»
خواندن كتاب 170صفحه اي «انحصار نوين رسانه اي» با ترجمه علي رضا عبادتي براي آنهايي كه مي خواهند تصوري دقيق تر از دنياي امروز و روابط پيچيده قدرت و ثروت در آن داشته باشند، ضروري است.
نويسنده در پايان كتاب با اشاره به افزايش فشار افكار عمومي نسبت به روند فعاليت رسانه ها، عاقبت خوشي را براي آن پيش بيني مي كند و البته تأكيد مي كند تا رسيدن به فضاي مطلوب راهي طولاني و سخت در پيش است.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14