(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 7 تير 1389- شماره 19680

گفتگو با كلر ژوبرت نويسنده مسلمان دغدغه هاي هر جامعه در ادبيات آن منعكس مي شود
اخلاق غزل اين است!
ادبيات با طعم يخ در بهشت
چشم به راه شنيدني ها!
درست بنويسيم!



گفتگو با كلر ژوبرت نويسنده مسلمان دغدغه هاي هر جامعه در ادبيات آن منعكس مي شود

گسترش دين مبين اسلام، امروزه پديده اي جدي ارزيابي مي شود. اين آئين الهي، هر روز نگاهها و دل هاي جستجوگر ايمان و حقيقت را مجذوب خود مي كند. اين اتفاق در همه عرصه ها قابل مشاهده است؛ از جمله در ساحت «ادب و هنر»!
خانم كلر ژوبرت نويسنده و هنرمند فرانسوي الاصل است كه مي كوشد به واسطه هنر و قلم رساي خود، دغدغه هاي ديني و آرماني اش را متجلي و منتشر كند.
هفته نامه «زن روز»، با وي گفت وگويي انجام داده كه متن آن عيناً درپي مي آيد:
¤¤¤
از خودتان بگوييد.
در سال 1961 (1340) در پاريس متولد شدم و در يك خانواده مسيحي بزرگ شدم. در نوجواني به خاطر بعضي مسائل اعتقادي از مسيحيت فاصله گرفتم و مشغول جستجو و مطالعه در مورد اديان و مكاتب مختلف شدم، تا اينكه در سن 19 سالگي مسلمان شدم.
رشته تحصيلي ام علوم تربيتي (ليسانس) و ادبيات كودكان
(فوق ليسانس)است و تحصيلاتم بيشتر از راه دور با دو دانشگاه فرانسوي بوده است. مقداري تحصيلات حوزوي هم دارم.
چند سال است كه درايران به سر مي بريد و چرا؟
حدود دو سال و نيم پس از مسلمان شدن، با يك دانشجوي ايراني ازدواج كردم و چند ماه بعد (يعني حدود 26 سال پيش) ساكن ايران شديم. اما هر چند ماه يك بار به پدر و مادرم در فرانسه سر مي زنم.
چه چيز باعث شد كه به قصه نويسي براي كودكان روي بياوريد؟
از كودكي علاقه شديدي به ادبيات داستاني و همچنين به نقاشي داشتم. اما در آن زمان تصور نمي كردم كه بتوانم داستان نويس و تصويرگر شوم. تا اينكه صاحب دو پسر شديم. زماني كه آنها كوچك بودند، آن قدر قصه دوست داشتند كه سر هر فرصتي (سر سفره، توي راه مدرسه...) از من داستان مي خواستند و در خيلي از مواقع كتاب دم دستم نبود كه برايشان بخوانم. اين شد كه شروع به ساختن داستان كردم و كم كم مشغول نوشتن آنها شدم. كار تصويرگري را كمي بعد شروع كردم. هنوز هم عاشق ادبيات داستاني هستم و معتقدم كه خيلي كمكم كرده تا بسياري از مسائل زندگي را بهتر درك كنم. به نظرم زندگي بدون مطالعه خيلي كوچك و تنگ است...
بيشتر از چه سوژه هايي استفاده مي كنيد؟ منابع شما براي داستان نويسي چيست و از كجا الهام مي گيريد؟
به سوژه هايي مي پردازم كه دغدغه من هستند و در عين حال مناسب كودكان مي دانم، به خصوص سوژه هاي ديني و اجنماعي. از هر چيزي هم كه بتوانم الهام مي گيرم، از حرفهايي كه مي شنوم، از صحنه هايي كه مشاهده مي كنم، حتي صحنه هاي خيلي كوچك و گذرا، از مطالبي كه مي خوانم، از مسائلي كه اطرافم مي بينم... آخرين داستاني كه به زبان فرانسه منتشر كردم براي پسر بچه ناشنوايي نوشتم كه از داشتن سمعك شرمنده و غصه دار بود. به هر حال هر چيزي، هر ايده اي را كه احتمال مي دهم بتواند مصالح داستاني باشد يادداشت مي كنم و هر چند وقت يك بار يادداشتهايم را مرور مي كنم.
به نظر شما قصه و داستان تا چه حد در كودكان تأثيرگذار است؟آيا مي تواند يك روش مناسب براي تعليم و تربيت باشد؟چگونه؟
قصه و داستان تأثير فراواني در شكل گيري شخصيت كودك دارد اما اين تأثير غير مستقيم است و در دراز مدت صورت مي گيرد. به اين خاطر، در عين حال اينكه داستان مي تواند در تعليم و تربيت نقش برجسته اي داشته باشد، نبايد انتظار داشت كه اين نقش به شكل سريع و مستقيم نمايان شود...
شخصيت سازي در قصه هاي شما به چه صورت است و از چه شخصيت هايي بيشتر استفاده مي كنيد؟
خيلي دوست دارم از حيوانات به عنوان شخصيت داستاني استفاده كنم. با اين شخصيتها مي توانم داستانهايي را به وجود بياورم كه مابين واقع گرايي و فانتزي قرار دارند. با اين شخصيتها احساس مي كنم كه آزادي بيشتري براي قرار دادن آنها در موقعيتهاي مختلف دارم. در ضمن براي تصويرسازي ترجيح مي دهم از عناصر طبيعت بهره ببرم تا عناصر زندگي شهري.
داستان هايتان را به چه زباني نگارش مي كنيد؟ آيا به زبان هاي ديگري هم ترجمه شده است؟
داستان نويسي را همزمان به زبان فارسي و فرانسه شروع كردم. اولين كتابم در ايران چاپ شد (در سال 1375)و دو سال بعد، اولين كتابم در فرانسه. سه جلد كتاب دو زبانه (فرانسه ـ فارسي) در فرانسه منتشر شد و چند كتاب هم در لبنان به زبان فرانسه. بعضي از داستانهايم را به فارسي يا فرانسه ترجمه كردم.
چند جلد از كتاب هاي قصه شما تا به حال به چاپ رسيده است؟با چه تيراژي؟آيا به چاپ مجدد هم رسيده است؟
در ايران هشت جلد كتاب به چاپ رسيد و در فرانسه و لبنان 17 جلد. دو تا از كتابهايي كه كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان منتشر كرد به چاپ دوم رسيد (با تيراژ حدود 20هزار جلد).
به نظر شما آيا قصه نويسي براي كودكان در هر كشور و در هر فرهنگي بايد متفاوت باشد؟ يا اينكه مي توان از يك زبان و يك روش براي همه بچه ها استفاده كرد و قصه گفت؟
قصه نويسي در هر فرهنگي، با وجود وجوه مشترك فراوان، سبكهاي خود را دارد. اما به طور كلي قصه هاي فرهنگهاي ديگر براي كودكان و حتي بزرگسالان جذابيت خاصي دارد و اين، يك راه بسيار عالي است براي آشنايي با فرهنگهاي ديگر است.
از طرف ديگر البته دغدغه هاي هر جامعه در ادبيات آن كشور منعكس مي شود و موضوع بعضي داستانهاي يك كشور ممكن است براي بچه هاي كشور ديگري جذابيت كمتري داشته باشد، مانند موضوع «طلاق» و«دو خانه داشتن» (خانه پدر و خانه مادر) كه در غرب فراوان به آن پرداخته مي شود. اما به هر حال ادبيات كودكان هم جنبه بومي دارد، هم جنبه بين المللي و تقابل اين دو جنبه شرط غني بودن آن است.
چه كساني در اين امر مشوق شما بودند؟
همسرم و فرزندانم بزرگترين مشوق من هستند. دو پسرم كه حالا دانشجو هستند داستانهايم را با نكته سنجي نقد مي كنند و در بيشتر موارد از اتنقاداتشان استفاده مي كنم. انتقادات سنجيده براي يك نويسنده بزرگترين وسيله پيشرفت است.
چه تفاوت هايي در روش تربيتي بين ايران و كشورهاي اروپايي وجود دارد؟
امر تربيت در هيچ كدام از اين كشورها به تعادل نرسيده است و بين افراط و تفريط (مثلا بين سخت گيري و سهل انگاري)به شكلهاي گوناگون معلقند. از بعضي لحاظ اين روشهاي مي توانستند مكمل هم باشند، از جمله از نظر پرورش ارزشهاي اخلاقي.
به طور كلي فكرم مي كنم كه اگر به مسئوليت پذيري كودكان بيشتر توجه مي شد خيلي از مسائل، هم در ايران و هم در غرب حل مي شد. البته در اين زمينه صاحب نظر نيستم و فقط نظر شخصي ام را بيان مي كنم.
براي بهبود افزايش كتابخواني چه مسائلي را بايد در نظر گرفت؟
در امر كتابخواني دو مسئله اساسي دخيلند: از طرفي نقش والدين و از طرف ديگر دسترسي به كتاب. معتقدم كه اگر والدين به موقع و به اندازه كافي كودكشان را در خواندن ياري و حمايت كنند و كتابهاي متنوعي در اختيارش قرار گيرد، اين كودك كتابخوان خواهد شد.
زماني كه بچه ها دارند با سواد مي شوند، پدر و مادر بايد وقت بگذارند، هر روز در كنار كودك بنشينند، با او بخوانند و نگذارند كه خسته يا كلافه شود، تا با كتاب انس پيدا كند و ياد بگيرد كه از مطالعه لذت ببرد. گاهي مدتي طول مي كشد تا كودك در امر خواندن مستقل شود و والدين بايد صبور باشند و او را به حال خود رها نكنند.
در ايران دسترسي به كتاب به هيچ وجه مطلوب نيست، با وجود اقداماتي كه صورت گرفته هنوز تعداد كتابخانه ها كم است و شرايط امانت نامناسب.
بهترين راه حل كنوني براي خانواده ها، كتابخانه هاي خانگي است و تبادل كتاب بين بچه ها براي تقسيم هزينه ها، تا انشاالله اوضاع كتابخانه هاي رسمي به حد مطلوب برسد.
جايگاه خانواده در غرب و هم چنين جايگاه زن و مرد در خانواده به عنوان مادر و پدر به چه صورت است؟
در فرهنگ كنوني غرب، فرد بر خانواده مقدم است و به اين خاطر است كه پايه هاي خانوادگي تا اين اندازه سست شده. تفاهم زناشويي مستلزم يك سري گذشت و درك صبورانه طرف مقابل است و چون منافع شخصي در آن جا مقدم است، تا مشكل كوچكي پيش مي آيد خيلي ها براي دستيابي به آسايش آني ترجيح مي دهند به جاي اين كه صبر كنند و كوتاه بيايند جدا شوند. از طرف ديگر زنان غربي در پي رهايي يافتن از جايگاه سنتي خود، هنوز جايگاه مناسبي را پيدا نكرده اند.
در خانواده هاي غربي، در محيط خانواده، حرف اول را چه كسي مي زند؟
پاسخ دادن به اين سوال براي من كه در آن جا زندگي نمي كنم سخت است. احساس مي كنم كه بستگي به هر خانواده دارد.
مسلما مردسالاري در غرب كاهش يافته است ولي به معني آن نيست كه مشورت متقابل جايگزين آن شده باشد. از طرف ديگر فكر مي كنم كه فرزندسالاري كه تا چند سال پيش تا حدودي حاكم بود به خاطر مشكلات فراوان اقتصادي و افزايش مشغله ها، كمتر ديده شود. اما اين ها حدس و گمان است و بايد از لحاظ جامعه شناسي بررسي شود.
نگراني هاي بچه ها و پدر و مادرها در رابطه با از هم پاشيدگي خانواده كه در غرب بسيار به چشم مي خورد را بيان كنيد.
از طريق مطالعاتي كه داشتم مي دانم كه بچه ها از اين اوضاع خيلي صدمه مي بينند، و حتي بچه هايي كه در اين موقعيت جدايي قرار ندارند از كوچك ترين اختلاف والدينشان هراسان مي شوند كه نكند منجر به طلاق شود.
اين امر در ادبيات كودكان غرب انعكاس فراواني دارد و خيلي از كتاب ها به اين مسئله مي پردازند و تلاش مي كنند كه وجهه فجيع آن را كاهش دهند. اين كتاب ها بيشتر سعي دارند به كودكان القا كنند كه بچه هاي طلاق مي توانند در آرامش زندگي كنند و بر مشكلات مادي و رواني ناشي از اين وضعيت غلبه كنند.
به نظر شما برنامه هاي تربيتي و آموزشي در ايران از چه نقاط قوت و ضعفي برخوردار است؟
در جايگاهي نيستم كه بتوانم به طور دقيق و سنجيده قضاوت كنم، اما مي توانم به اين نكته اشاره كنم كه برنامه هاي آموزشي در ايران متكي بر حفظ كردن مطالب است و گنجاندن اطلاعاتي از پيش تعيين شده در ذهن كودك بدون توجه به حس كنجكاوي او. از طرف ديگر، اين تعيين اطلاعات يابي به جاي مهارت يابي به عنوان معيار موفقيت دانش آموز دست معلم را مي بندد و مانع اعمال خلاقيت در آموزش مي شود. اميدوارم تلاش هايي كه در اين زمينه براي دگرگون كردن اين چهارچوب انعطاف ناپذير آموزشي مي شود به ثمر برسند، به خصوص تلاشها و پژوهش هايي كه به نام »فلسفه براي كودكان« در حال حاضر صورت مي گيرند.
در مقابل، به گمانم بزرگترين نقطه ضعف آموزش در غرب جو حاكم در كلاس ها و عدم احترام دانش آموزان به معلم است كه امري فراگير است و كار تعليم را بسيار دشوار كرده.
در حوزه داستان نويسي آيا بايد براي مخاطب دختر و پسر تفاوت قائل شد؟
به اعتقاد من، اين را نمي توان به عنوان يك اصل كلي پذيرفت.اكثر داستان ها مناسب مخاطب پسر و دختر هر دو هستند. اما گاهي موضوع داستان يا شخصيت آن، مخاطب پسر يا دختر را بيشتر جذب مي كند كه امري طبيعي است.
اما درعين حال فكر مي كنم كه خيلي خوب است اگر پسرها و دخترها از علائق و دغدغه هاي هم با خبر باشند و از طريق مطالعه ياد بگيرند كه همديگر را درك كنند و براي تفاوت هاي يكديگر احترام قائل باشند.
وقتي بچه بودم علاقه اي به مطالعه كتاب هايي را كه شخصيت اصلي آن پسر بود نداشتم و مثلا قصه هاي «نيكلا كوچولو» را در بزرگسالي خواندم. اما پسرهايم را تشويق كردم كه ديد بازتري نسبت به اين مسئله داشته باشند و كتاب هايي كه شخصيت اصلي آن دختر است بخوانند و مي خواندند.
از كاري كه انجام مي دهيد راضي هستيد؟ اگر به گذشته نگاه كنيد آيا از انتخابي كه در مورد ازدواج و محل سكونت و رشته تحصيلي و داستان نويسي خود كرديد ،رضايت مطلوب و صد در صد داريد؟
كارم را بسيار دوست دارم و آن را با لذت و رضايت فراوان انجام مي دهم، به علاوه اين كه مي توانم آن را در منزل انجام دهم و آزادانه برنامه ريزي كنم. البته فعاليت هاي اجتماعي هم در ارتباط با كارم دارم اما به صورت پاره وقت.
در مورد امور ديگر هم بسيار راضي هستم و خدا را شكر
مي كنم.

 



اخلاق غزل اين است!

دلم رازي است بي اندازه رسوا
گفتنش سخت است
چنان طوفان
كه جز در گوش دريا
گفتنش سخت است
نه از بن بست طبعم نيست
اخلاق غزل اين است
تماشايش دل انگيز است اما
گفتنش سخت است
علي محمد مودب

 



ادبيات با طعم يخ در بهشت

فريبا طيبي
تابستان 89 هم رسيد. چشم روي هم بگذاري، به آخر رسيده .تا مي گويند تابستان، اولين چيزي كه به ذهن متبادرمي شود، يك قاچ هندوانه، يك پارچ شربت خاكشير خنك و يك ليوان يخ در بهشت است. مثلا هيچ وقت «كتاب» به ذهنت نمي زند. زمستان فرق مي كند. وقتي
مي گويند زمستان، به خاطر شبهاي سرد و بلندش، شاهنامه خواني، قصه هاي پدر بزرگ و مشاعره هاي خانوادگي درشب نشيني ها پيش چشم مي آيد. وقتي مي گويند بهار، عشق و شور و غزل را متصور مي كند. پاييز هم جاي خودش را دارد. فصل شاعرهاست، فصل عاشق ها، اين پادشاه فصل ها... اما تابستان طفلكي هيچ جور با ادبيات مربوط نشده تا حالا. تابستان ها خيلي خاطره اي از شعر و ادبيات به خاطر ندارند. به همين سبب گمان مي كنم اين تابستان مغفول مانده، پتانسيل خوبي دارد براي دوست شدن با ادبيات، با خواندن. جمعيت دانش آموزان و دانشجويان و نيز فرهنگيان زحمتكشي كه تابستان سركار نمي روند، خودش طيف گسترده اي را تشكيل مي دهد كه رسما سه ماه تعطيلند و مي توانند از اين فرصت، خيلي خوب استفاده كنند. (صرف نظر از دبستاني ها كه هفته اول خرداد امتحاناتشان تمام مي شود و عملا چهارماه تعطيلي دارند.)
تابستان 89 رسيد و تا به خودت بجنبي تمام شده. معمولا ما وقتي تصميم مي گيريم كه كاري، هنري، ورزشي، چيزي را شروع كنيم، از آنجايي كه اكثر ما آدمها يك جورهايي عاشق وقت تلف كردن و حواله كردن كار امروز به فرداييم، در ناخودآگاهمان هي بهانه مي تراشيم كه: از اول ماه بعد، از اول مهر، از شنبه، خوش بينانه اش از فردا! كمتر پيش مي آيد كه بگوييم از همين حالا و همين لحظه .به ويژه تصميم هايي كه به نوعي با كتاب و خواندن گره خورده باشد. خوشبينانه اش انجام آن را به سال بعد موكول مي كنيم، آن هم بعد از چهاردهم فروردين! اما واقعا اين تابستان پتانسيل خوبي دارد براي خواندن و دانستن. من كاري به كلاس ها و تورها و اردوها و برنامه ريزي هاي خانواده و شهرداري و نهادهاي مختلف ندارم. عرض بنده اين است، همه مايي كه سه ماه تعطيليم، تصميم بگيريم كه در اين 93روز، در بعد از ظهرهاي گرم و كسل كننده و طولاني، بخوانيم و چه چيزي بهتر از ادبيات خودمان، براي خواندن. ذخاير ادبي كم نظيري داريم كه كمتر مي شناسيم. بعضي خلاهاي فرهنگي موجود، جاي تامل دارد. مثلاً اينكه چرا جوانهاي ما خيلي با ضرب المثل هاي فارسي آشنا نيستند. درگفته ها و نوشته ها و شوخي هاشان، درپيامك ها و ايميل هاشان خيلي ضرب المثل به كار نمي برند.حكايت نمي دانند. خيلي شعر نمي دانند. نهايتش تفال حافظ است كه وقتي تعلق خاطري، چيزي پيدا مي كنند- چنان كه افتد و داني- فاتحه اي خرج شاخ نبات مي كنند و تفالي و شاهدي و همين. اصلا همين حافظ نقطه عزيمت خوبي است براي رفاقت با ادبيات. حافظ سر جمع 470 تا 500غزل دارد. در تابستان هر روز پنج، شش غزل بخوانيم تا آخر تابستان يك دور غزليات حافظ را مرور كرده ايم. مي شود بيت هاي مورد علاقه را علامت بزنيم و كم كم حفظ كنيم. يا مثلا خيام.
شانس خيام درپيدا كردن شهرت در خارج از كشور خيلي بيشتر است تا در ايران. رباعيات خيام را 50 تا 150 رباعي ذكر كرده اند ولي اغلب محققان 70 تا 73 رباعي را صحيح مي دانند. كه اين رباعيات خوش ريتم و شيرين براي حفظ كردن بسيار روان است. يا گلستان سعدي كه حدودا 80-170 حكايت، بيشتر نيست. داشت يادم مي رفت. كتاب بسيار ارجمندي كه هرچند موضوع بحث ما نيست، ولي حتما بايد بخوانيم. حتي پيش از خواندن ادبيات خودمان. «نهج البلاغه». ما كه عاشق و دلبسته مولا علي عليه السلام هستيم، نهج البلاغه بايد كتاب باليني مان باشد. در مقدمه چاپي از اين كتاب خواندم كه «جرج جرداق» -نويسنده مسيحي و استاد ادبيات عرب در لبنان -اعتراف كرده بود:«جاذبه هاي كلام امام علي چنان شوري درمن ايجاد كرد كه 200 بار نهج البلاغه را مطالعه كرده ام»! آن وقت چند نفر از ما اين كتاب بزرگ راكامل تا آخر خوانده ايم؟!
تابستان 89 هم رسيد. تا چشم به هم بگذاري، گذشته. ما كه تابستان فراغت داريم،خوب است كمي با خواندن رفاقت كنيم. بگذاريم تابستان هاي مان طعم خواندن و صميميت با ادبيات را بچشد، آن هم ادبياتي با طعم يخ در بهشت.

 



چشم به راه شنيدني ها!

پژمان كريمي
روزي و روزگاري، قصه گويي، يكي از بخش هاي شنيدني «راديو» بود. به خصوص روزهايي كه هنوز چون امروز، رسانه ها چه از حيث گونه و چه از بابت تعدد، مانند امروز ظهور نيافته بودند.
مطمئناً خاطره قصه گويي شادروان حميد عاملي، محمدرضا سرشار و مريم نشيبا، از ياد و ذهن علاقه مندان «قصه» و «راديو» پاك شدني نيست.
صداي خوب، لحن صميمي و گونه روايت اين گويندگان «قصه»هاي معمولي را هم شنيدني مي ساخت، مخاطب را همراه مي نمود و تخيل ماجراها و شخصيت ها را دلپذير مي كرد.
اينك، پس از آن سال هاي شنيدني قصه، ديگر نشاني از قصه گوهاي چيره دست نمي توان ديد. ديگر «قصه هاي ظهر جمعه» تكثير نشد. چرايش را تنها در كم بود «قصه» خوب جستجو نكنيم. قصه خوب،قصه ايراني خوب كه به دل و ذهن مخاطب ايراني بنشيند و آينه دغدغه ها و آشناي دلمشغولي هايش باشد، صداي خوب قصه گو، ساعت مناسب پخش قصه به ويژه ساعت مياني يك روز تعطيل و يا ساعات پاياني يك شب زمستاني و... همه در كيفيت پذيرش «قصه» دخالت دارد اما يك چيز را جداي از تكنيك و بايستگي هاي فني معنا كنيم و ضرورت واقعيت يافتن اش را ناديده نه انگاريم؛ صميميت قصه گو!
قصه گوهاي موفق، صدا و لحن و روايتي صميمي داشته اند. «صميميت قصه گو» شايد مثل خود «قصه»، مانند خود واژه داستان، تعريف ناشدني است! «صميميت قصه گو» همان عنصري است كه وقتي باشد، من و تو و هر شنونده اي بلافاصله مي شناسيمش، درك اش مي كنيم و باورش مي سازيم. آن وقت است كه در قالب و بستر همين «عنصر»، قصه اي معمولي را هم مي پسنديم و با آن چند دقيقه اي زندگي مي كنيم، پنجره خيالمان را مي گشائيم و افق هاي نگاه و مرزهاي حواس مان را در دورها ترسيم مي سازيم.
هنوز هم راديو قصه گو مي گويد برايمان! اما آيا اين رسانه نجيب و مونس هميشه تنهايي ها، دوباره براي تك تك مان قصه گويي صميمي خواهد شد؟!

 



درست بنويسيم!

اكبر خوردچشم
چندسال پيش از اين از شبكه هاي مختلف سيما ميان برنامه اي با عنوان «درست بنويسيم» پخش مي شد كه به اقرار همگان در نوع نوشتار اغلب افراد جامعه اثرات بسيار مطلوبي داشت، حالا اين قبيل برنامه هاي مفيد چرا ديگر پخش نشد، بماند. اما ما قصد داريم در اين نوشتار و مقاله بعدي، به برخي از پركاربردترين علايم نگارشي اشاره اي داشته باشيم، ولي قبل از آن سطوري چند درباب اهميت توجه به امر ويرايش مي آوريم.
همانطور كه مي دانيم، خط چهره نوشتاري هر زبان است و نوشتن نخستين نشانه باسوادبودن.
اهميت درست نوشتن براي تك تك افراد جامعه تا آن حد مهم است كه كافي است در نوشتار شخصي يك يا چند غلط املايي پيدا شود، آن وقت آن شخص به صورت مستقيم و يا غيرمستقيم متهم به بي سوادبودن مي شود.
پس اين از الزامات دوران مختلف بوده است كه هركس دست به قلم مي برد و نوشتاري چند، هرچند به شكل يك برنامه كوتاه مي نويسد، به نوعي سطح دانسته ها و حتي شخصيت اجتماعي خودش را نمايان مي سازد.
حال با توجه به آنچه عنوان شد، لازم است يك نفر تا آنجا كه مي تواند مسائل مربوط به نگارش را رعايت كند، به اين اميد كه اين امر مهم در جامعه ما رفته رفته تبديل به امري لازم الاجرا شود تا اين چنين زبان و خط فارسي از حوادث ايام چون تنگ ترشدن دايره واژگان، هجوم كلمات و عبارات بيگانه، ساخت تركيبات نامناسب و نامفهوم، ورود كژتابي به زبان و... مصون بماند.
آنچه ما دراين نوشتار و نوشتار بعدي از آنها ياد مي كنيم، برگرفته از برخي كتب نگارش چون كتاب «غلط ننويسيم» تاليف «دكتر ابوالحسن نجفي»، «راهنماي نويسنده و ويراستار» تاليف «ايرج جهان شاهي»، «انشاء و نگارش» تاليف دكتر «حسن ذوالفقاري»، «دستورخط فارسي» تاليف «دكتر سليم نيساري» و... است.
1-كاربرد «يت»
برخي از واژگاني چون ايرانيت، خوبيت، انسانيت و... بسيار استفاده مي كنند. اين كاربرد نادرست است، زيرا «يت» پسوند مصدرساز عربي است و به كلمات عربي متصل مي شود مثل: بشريت، انسانيت، مديريت. پس بهتر است براي كلمات فارسي از «ي» استفاده كنيم تا «يت». مثل خوبي، ايراني و آشنايي
2- اخوان به جاي ا خوان
بايد توجه داشت اخوان تثنيه اخ و به معناي «دوبرادر» است، در حالي كه ا خوان به معناي برادران مي باشد.
3- استمداد
اين كلمه را با فعل «كردن» بايد به كار برد و نه طلبيدن. زيرا استمداد خود به معناي «مددطلبيدن» است، پس استفاده از عبارت «استمداد طلبيدن» اشتباه است.
4- اكثر و اكثريت
اين دو كلمه را نبايد به جاي هم به كار برد، زيرا اكثر صفت تفضيلي و به معناي «بيشتر» يا «بيشترين» است ولي اكثريت، اسم مصدر است و به معناي «وضع و كميت بيشتر» است. پس بهتر است گفته شود اكثر مردم تا اكثريت مردم.
5- كاربرد حروف اضافه «با» و «براي»
از آنجا كه اقتضاي زبان كوتاه شدن است، پس چه خوب است از حروف اضافه كوتاهي چون «با» و «براي» استفاده شود تا از تركيباتي چون «به وسيله» و «به منظور». يعني درست اين است نوشته شود: «نامه را با پست فرستادم» تا اين كه نوشته شود: «نامه را به وسيله پست فرستادم.»
6- كاربرد همزه پاياني
استفاده از همزه پاياني در زبان عربي لازم است. زيرا در تلفظ مي آيد. اما در كلمات و عبارات فارسي لازم نيست. مثلاً به جاي اين كه بنويسيم؛ «املاء و انشاء» بايد بنويسيم «املا و انشا»» زماني كه واژه به واژه بعدي متصل مي شود، جاي همزه را «ي» مي گيرد. مثل: «املاي فارسي» نه «املاء فارسي»
7- اعاده حيثيت
اغلب با حرف اضافه «از» به كار مي برند كه اشتباه است، زيرا اعاده به معني بازگرداندن چيزي به كسي است. پس بهتر است بگوييم «به او اعاده حيثيت كردند» تااين كه بگوييم: «از او اعاده حيثيت كردند»
8- باسمه تعالي
اين تركيب درست است زيرا «ب» به «اسم» اضافه شده است. اما نوشتن به صورت «بسمه تعالي» (كه اغلب اين گونه نوشته مي شود) از نظر دستوري درست نيست.
9- بخشودن و بخشيدن
اغلب از «بخشيدن» به معني عفو كردن استفاده مي كنند كه نادرست است، زيرا بخشيدن به معني «دادن، دهش كردن» است تا بخشودن كه به معناي «عفو كردن و درگذشتن» مي باشد. پس بهتر است بنويسيم: «گناه او را بخشودند و حيات دوباره را به وي بخشيدند.»
01- حذف بي قرينه فعل
هرچند كوتاه شدن جمله براي زبان خوب است. ولي نبايد اين امر منجر به آن شود كه بدون قرينه افعال يا كلمات لازم در جمله را حذف كنيم، مثلا جمله «پليس سارقان را دستگير و به زندان فرستاد» نادرست است، زيرا فعل «كرد» بدون قرينه و تكرار حذف شده است، پس شكل درست عبارت اين مي شود: «پليس سارقان را دستگير كرد و به زندان فرستاد.»
11- اثر
كلمه اثر به معناي «نشانه بازمانده از چيزي» و يا «جاي پا» است. پس لازم است آن را با حرف اضافه «بر» به كار ببريم تا حرف اضافه «در». از اين رو جمله «آنها بر اثر ريزش كوه مردند» درست است تا جمله «آنها در اثر ريزش كوه مردند».
21- تفاوت
به معني «فرق و تمايز» است و نمي توان آن را در معاني علاقه، اعتنا و توجه به كار برد. پس جمله «او به سرنوشت خود بي تفاوت است» غلط است. بهتر است گفته شود: «او به سرنوشت خود بي توجه (بي اعتنا- بي علاقه) است.»
31- پرهيز از حشو
حشو در لغت به معني تكرار زائد است؛ يعني بي فاصله دو كلمه هم معني را بياوريم، مثل «سوابق گذشته، حسن خوبي، فينال آخر» پس بهتر است به جاي عباراتي چون «دست بند دست، در سن بيست سالگي، پس بنابراين، سنگ حجر الاسود، سال عام الفيل، سؤال پرسيدن، شب ليله القدر، تخته وايت برد» از اين واژگان استفاده كنيم: «دست بند، در بيست سالگي، بنابراين، حجر الاسود، عام الفيل، پرسيدن، ليله القدر و وايت برد»
14- تدفين و دفن
بهتر است به جاي كلمه تدفين، از كلمه «دفن» استفاده شود.
15- تصادف و تصادم
بسيار اتفاق مي افتد اين دو واژه به نادرست جاي هم استعمال مي شوند، زيرا تصادف به معناي «به هم خوردن و با هم روبه رو شدن بر حسب اتفاق» است، در حالي كه تصادم به معناي «به هم كوفته شدن»، به سختي به هم خوردن» و «صدمه رساندن» است، بنابراين بهتر است بگوييم «او بر اثر تصادم اتومبيل كشته شد» تا اين كه بگوييم: «او بر اثر تصادف اتومبيل كشته شد.»
16- كاربرد فعل مجهول
زماني از فعل مجهول در جمله استفاده مي شود كه فاعل «نهاد» نداشته باشد و كننده كار معلوم نباشد. پس به كار بردن جمله «كتاب گلستان به وسيله سعدي شيرازي نوشته شده است» نارواست و به جاي آن مي نويسيم: «كتاب گلستان نوشته شده است، سعدي كتاب گلستان را نوشته است.»
17- تهور و شجاعت
ظاهراً به يك معني است، اما در عمق خودشان با هم تفاوت دارند، زيرا تهور به معناي «بي باكي كوركورانه و ناانديشيده» است، در حالي كه شجاعت به معني «بي باكي همراه با انديشمندي و عاقلانه است» پس كاربرد شجاعت صحيح است.
18- تكميل نقايص و تكميل نواقص
بسيار در اداره ها مي شنويم كه «برويد و به تكميل نقايص پرونده تان بپردازيد.» اين تركيب غلط است، زيرا نقايص جمع نقيصه و نقيصه هم به معني «عيب» و «خوي بد» است، پس بهتر است گفته شود «رفع نقايص» تا «تكميل نقايص» اما تركيب «تكميل نواقص» غلط نيست، زيرا نواقص جمع ناقصه و به معناي «ناكامل ناتمام» است و بنابراين تكميل نواقص به معني «كامل كردن ناكامل ها» است و كاربردش اشكالي ندارد.
19- كاربرد تنوين عربي در كلمات فارسي
لازم است كلمات فارسي را با تنون عربي همراه نسازيم، پس آوردن واژگاني چون «تلفناً، زباناً، دوماً، سوماً و...» نادرست است.
ادامه دارد...

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14