(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 9 تير 1389- شماره 19682

بني اميه خونريزان خونخواه

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




بني اميه خونريزان خونخواه

اميرمؤمنان(ع) مي ديد امويان به عنوان يك حزب زرسالار و دنيامدار امروزه پر و بال گرفته و مفصل هاي مهم حكومت اسلامي در اختيار گرفته و در لباس يك مؤمن و مسلمان در كمين ذبح اسلام و امت اسلامي هستند. از اين رو به مردمان حجاز و عراق و يمن كه سال ها پس از فتح مكه ايمان آورده و چهره سفاك و كينه توز بني اميه را از نزديك نديده بودند و نمي دانستند پشت اين چهره هاي آراسته به زيور و نشانه تدين و گفتارهاي ملايم و آميخته با ادبيات ديني چه نيات و نقشه هاي شومي نهفته است، از طريق بيان سوابق سوء آنان جرأت مي بخشيد تا در جنگ با آنان عزمشان را جزم كنند و هيچ ترديدي به خود راه ندهند. ادبيات اميرمؤمنان(ع) به گونه اي است كه گويي مي خواهد به مردم بفهماند جنگ با نفاق، عين جنگ با كفر است و اسلام ظاهري و نماي نوين منافق هيچ تأثيري در زدودن كفر باطني اش ندارد. از اين رو آنها را در عين قرائت نماز و قرآن و اتيان حج و عمره و روزه، «دشمن اسلام» يعني كافر مي خواند.
بنابراين اگر در جامعه اسلامي، جريان نفاق حكومت ديني را تهديد كند، وظيفه مسلمانان اين است كه با آنها مثل كفار برخورد كنند و هيچ ترديدي در جهاد با آنان در خود راه نداده و با كمال صراحت، پيشينه سوء و گذشته پوشالي آنها را به مردم گوشزد نمايند. از همين روست كه پيشواي متقيان وقتي به امويان مي رسد، تقوا را در افشاگري و بيان مفاسد آنان ديده و مي فرمايند: «وأيم الله مازلنا لهم علي السلام متّهمين و لأحداثهم فيه خائفين حتّي نجمت منهم هذه الأمور التي ترون».402
با همه اين تلاش ها باز برخي در جنگ صفين از ميدان جنگ فرار مي كردند؛ تو گويي لاك ديني امويان به قدري مقاوم بود كه اصحاب اميرمؤمنان(ع) در استمرار جنگ ترديد مي كردند. حضرت براي روشن شدن آنها قسم ياد كرده، مي فرمودند:
والّذي بعث محمداً بالحقّ لقد قاتلت معاويه و أباه علي تنزيل الكتاب و أنا اليوم أقاتله و أشياعه علي تأويل الكتاب403 ؛قسم به كسي كه محمد را به حق به رسالت مبعوث كرد، من در گذشته با معاويه و پدرش بر سر تنزيل قرآن جنگيده ام و امروز با او و طرفدارانش بر سر تأويل بردن مفهوم قرآن مي جنگم.
اين سخن نشانگر آن است كه در مكتب علي(ع)، گناه انكار نزول قرآن مساوي تحريف آن است؛ چرا كه هر دو منجر به انحراف بشريت از وحي مي شود، كه صراط مستقيم سلوك لي الله و نيل به سعادت است و اين در حقيقت انكار خدا و رسول به شمار مي آيد كه عين كفر است، اما در لباس ايمان.
بازتاب هشدار مولا
اصحاب امام علي(ع) از حيث درك سياسي و بينش اجتماعي دو دسته بودند: دسته اول، كه اكثريت اصحاب اميرمؤمنان(ع) را به خود اختصاص داده بودند، از هوش سياسي پاييني برخوردار بودند. در ميان اين گروه كساني بودند كه تنها به ظاهر رفتار دو سپاه علي(ع) و معاويه مي نگريستند و وقتي مي ديدند هر دو شعائر ظاهري اسلام را رعايت مي كنند، بر سر دوراهي ترديد مي ماندند. همين گروه بودند كه در خلال جنگ صفين با مشاهده قرآن هاي سپاه شام دست از جنگ با شاميان شستند. اين گروه اگر هم مي خواستند شايد نمي توانستند ماهيت سپاه شام را كشف كنند و با خيال آسوده با آنها بجنگند.
اما در ميان سپاه حضرت ياران خاصي پيدا مي شدند كه با بصيرت به آن چيزي كه اميرمؤمنان(ع) از آن ابراز خطر مي كرد، پي بردند. يكي از اين افراد هوشمند و بافراست، مالك اشتر است. مالك در مورد امويان قسم ياد كرده و مي گفت:
قسم به خدا! بني اميه جز خيانت، چيزي به اسلام نيفزودند و براي اهل اسلام چيزي جز بغض و كينه به يادگار نگذاشتند. اگر برخي از آنها بر طائفه اي از مسلمانان سلطه پيدا كنند، خداوند را به خشم آورده و با اعمالشان زمين را تيره و تاريك مي كنند؛ سنت پيامبر| را مي ميرانند و بدعت ها را زنده مي كنند.404
مالك با همين ديدگاه روشن كه كاملاً منطبق بر نظريه اميرمؤمنان(ع) در مورد امويان مي باشد، در جنگ صفين، دليرانه با سپاه معاويه مي جنگيد و تا پاي چادر معاويه پيش مي رفت و سرش را حواله دشمن مي كرد؛ چرا كه هيچ ترديدي در حقانيت خويش و باطل بودن دشمن نداشت. از اين رو مي گفت: «فعجل النهوض بنا ليهم405 ؛با سرعت ما را به سوي آنها ببر».
يكي ديگر از كساني كه به خوبي به ماهيت امويان پي برده و به عمق راز حساسيت علي(ع) نسبت به بني اميه رسيده بود، قيس بن سعدبن عباده است. او كه همواره از ياران توانمند اميرمؤمنان(ع) به حساب مي آمد، خطاب به اميرمؤمنان (ع) در مورد جنگ با معاويه و يارانش چنين مي گويد:
به طرف دشمن مان فشار بياور و درنگ مكن؛ چرا كه جهاد آنها از جهاد ترك ها و روميان برايم محبوب تر است؛ زيرا آنها در دين خدا مسامحه
مي كنند و مي خواهند اولياي خدا، اصحاب رسول خدا و آن كساني كه به نيكي با اصحاب پيامبر برخورد كرده اند را ذليل كنند. وقتي بر كسي خشم گيرند او را محبوس مي كنند، يا به باد كتك مي گيرند و يا از ديارش بيرون مي كنند، يا محرومش مي نمايند. فيء (نوعي از اموال بيت المال) ما را براي خود حلال مي شمارند.406
نكته مهمي كه در كلام جناب قيس توجه انسان را جلب مي كند اين است كه او جنگ با امويان را بر جنگ با كفار ترجيح مي دهد و فلسفه آن را تسامح ديني بني اميه و برخورد برده وار و بي اعتنايي به اصحاب رسول خدا و اولياي الهي مي شمارد. از اينجا به روشني به دست مي آيد كه از ديدگاه دست پروردگان اميرمؤمنان(ع)، يكي از نشانه هاي سلامت يك جريان سياسي، تعهد به دين و ديگري حرمت نهادن و قدرشناسي از افراد باتقوا و برگزيدگان ديني است. به علاوه، ايشان چنگ انداختن خودسرانه بر بيت المال مسلمانان را علت ديگر برائت خويش از امويان مطرح مي كند، كه اين خود بيان گر آن است كه اميرمؤمنان(ع) به گونه اي كارگزاران خود را تربيت نموده بود كه نه تنها خود در مسأله بيت المال اهل اختيار باشند، بلكه اساساً شيوه برخورد افراد و جريان ها با بيت المال را ملاك حق يا باطل بودن آنها به شمار آورند. گفتني است قيس مدتي از سوي حضرت، فرماندار مصر و سپس از سرداران بنام لشكر امام علي (ع) بوده است.
درست همين ملاك را ما در نظريه حارث بن عبيدالله أعور در مورد بني اميه مشاهده مي كنيم. ايشان خطاب به اميرمؤمنان(ع) در ايام حكومتش، با تكيه بر مسأله دست يازي خودسرانه بني اميه بر بيت المال، جنگ با آنان را روا دانسته و مي گويد:
چرا ما در راه خدا با كساني كه ما را از شهر و فرزندان و اموالمان جدا كرده، شرب خمر مي كنند و لباس حرير مي پوشند و بر ابريشم لم مي دهند و گمان مي كنند في ء (نوعي از اموال بيت المال) ما بر ايشان حلال است، جهاد نمي كنيم؟407
نكته قابل توجه ديگر در كلمات حارث بن عبيدالله أعور اين است كه از منظر او حاكمي كه بر فرش ابريشمي مي خوابد ولي رعيتش يك زندگي ساده دارد، مجرم است؛ چرا كه از منظر اسلام يكي از وظايف اساسي حاكم برقراري عدالت اجتماعي است. از اين رو فرماندار يا استانداري كه زندگي اشرافي دارد، خود عدالت را نقض كرده و هرگز نمي تواند محرومان را درك كند.
عبدالله بن بديل خزاعي نيز هنگام اظهار وفاداري نسبت به علي(ع) عليه امويان، روي سه مسأله زياده خواهي مالي و سيطره جويي و كينه هايي كه از اميرمؤمنان(ع) در دل هاي امويان مانده، انگشت نهاده و آنها را علل جنگ امويان با حضرت معرفي نموده است. عبدالله كه از افاضل اصحاب اميرمؤمنان(ع)408 و شخص زاهد و از بزرگان و پيران تابعين به شمار مي آمده،409 در اين مورد چنين مي گويد:
همانا آن قوم (بني اميه) براي اينكه به تقسيم مساوي بيت المال تن ندهند و به خاطر طمعي كه به بيشتر گرفتن از بيت المال دارند و به خاطر از دست ندادن سلطه خودشان و به خاطر از دست ندادن مظاهر دنيايي كه در دستشان است و به خاطر نفاق و كينه اي كه در سينه شان است و دشمني اي كه در نفسشان مي يابند، با ما مي جنگند. چگونه معاويه با علي بيعت كند و حال آنكه او]مولا[ برادر و دايي و جدش را به قتل رسانيد؟!410
هر يك از اين بزرگان كه از شخصيت هاي نامدار سپاه مولا بودند، به دليل بينش عميق سياسي ـ اجتماعي و دشمن شناسي بالا، در مقابل سپاه شام پايداري به خرج داده اند. به گونه اي كه عبدالله بن بديل تا خيمه معاويه پيش رفت و سرانجام شاميان دسته جمعي به او حمله كرده و ايشان را به شهادت رساندند.
آري! اگر انسان اهل بصيرت باشد و آگاهي سياسي عميق داشته باشد، نه تنها در شناخت حق و باطل مشكلي نخواهد داشت، بلكه در ميدان جهاد از نبرد و شهادت هراسي به دل راه نخواهد داد؛ چرا كه معرفت به حق و باطل مانع
راه يافتن ترديد در دل و سست شدن قدم انسان در ميدان جهاد مي شود.
بنابراين در يك جمع بندي كلي مي توان گفت امويان به عنوان يك جريان زرسالار و دنيامدار، چهار خصيصه خطرناك را در كمون خويش داشتند كه اندك اندك در گستره زمان همه را ظاهر كردند:
نخست آن كه همواره در پي سلطه جويي و برتري و علوّ بر جامعه بودند؛ ميل به خودكامگي و خداوندگاري در آنان موج مي زد.
دوم آن كه سعي مي كردند انسان هاي برجسته و تيزبين را در خدمت خود بگيرند و اگر به چنين هدفي نمي رسيدند، آنها را از سر راه بر مي داشتند.
سوم آن كه سعي مي كردند سطوت احكام شريعت را بشكنند؛ تا آن گونه كه خود مي خواهند و هواهايشان اقتضا مي كند، در جامعه حركت كنند و قيدي به نام دين آنها را محدود نكند.
چهارم آن كه با دين ميانه خوشي نداشته؛ سعي مي كردند به هر طريق ممكن اسلام را از ريشه بكنند، كه البته اين خصوصيتشان ارتباط تنگاتنگي با خصوصيت سوم آنان داشت.
گذري بر سياست هاي امويان
بني اميه هسته مركزي حزب طلقا به حساب مي آمدند. آنان كساني بودند كه پيش از پيروزي اسلام، قدرت برتر مكه و حتي جزيره العرب به حساب مي آمدند؛ هم از حيث نظامي و هم از حيث سياسي و اقتصادي قدرت، درجه اول شمرده مي شدند. پس از بعثت پيامبر(صلي الله عليه و آله)، به شدت با دعوت آن حضرت مخالفت ورزيدند؛ چرا كه حاكميت ارزش هاي اسلامي را با منافع دنيوي خويش در تضاد مي ديدند؛ از اين رو عليرغم تساهل با ساير اديان مكه، با اسلام به سختي مبارزه كردند. پيامبر
(صلي الله عليه و آله) و مسلمانان را تحت سخت ترين فشارها قرار دادند؛ به طوري كه مسلمانان براي حفظ دين و انجام مناسك خويش، دست از مال و منال و خاندان خود شستند و به ناچار به حبشه و مدينه هجرت كردند؛ ولي كفّار قريش به سركردگي بني اميه همچنان به تعقيب آنها ادامه داده، افرادي را به حبشه فرستادند تا پادشاه حبشه را به اخراج مسلمانان وادارند.
آنان سه جنگ سنگين و خونين و خسارت بار را بر حكومت نوپاي پيامبر در مدينه تحميل كردند كه در برخي از اين جنگ ها ضربه هاي سختي به مسلمانان وارد كردند. هدف اصلي آنان در اين جنگ ها قبل از هر چيز نابودي اسلام و كشتن پيامبر(صلي الله عليه و آله) بود. ولي در پرتو مجاهدت هاي پيامبر(صلي الله عليه و آله) و اميرمؤمنان(ع) و اصحاب راستين آن حضرت و در سايه امدادهاي غيبي خداوند متعال، سرانجام مسلمانان پيروز شدند و مكه را فتح كردند. روز فتح مكه نيز ابوسفيان و فرزندانش تنها از روي ترس اسلام آوردند و سياست دشمني علني و حمله از بيرون را به ستيز پنهان و نفوذ از درون تغيير دادند.
آنان كه از نابودي اسلام از طريق جنگ مسلحانه كاملا نوميد شده بودند، اين بار تصميم گرفتند با نفوذ در اركان جامعه اسلامي و اشغال مفصل هاي حساس دستگاه تصميم گيري جامعه، بار ديگر بر مسلمانان سيطره يابند. از اين رو ابتدا مناطق مفتوحه شامات را به دست گرفته، اول يزيد بن ابي سفيان و بعد از مرگ او برادرش معاويه فرمانده نيروهاي نظامي و حاكم شام شدند.411 آنها در زمان عثمان قلمرو نفوذ خود را گسترش داده، رياست دفتر عثمان و فرمانداري كوفه و مصر را نيز تصاحب كردند412و از آنجا كه فرمانداري كوفه بر تمام مناطق ايران نيز نظارت داشت، مي توان گفت ايران هم تحت نفوذ بني اميه قرار گرفت.
آنان پس از نفوذ در دستگاه هاي اجرايي، اقتصادي و سياسي جهان اسلام، عمليات استحاله را آغاز كردند. يكي از مهم ترين روش هاي استحاله آنها شكستن حرمت احكام اسلام از طريق رواج فساد اخلاقي، اقتصادي و اداري و تحريك احساسات مسلمانان بود. آنان از اين طريق در جامعه اسلامي التهاب ايجاد مي كردند و با ناراضي ساختن مردم از حكومت، انديشه ناكارآمدي حكومت ديني را بارور مي كردند؛ وليدبن عقبه بن ابي معيط رسماً در كوفه شراب خورد و در محراب عبادت هنگام نماز صبح از فرط شراب خواري استفراغ كرد. اين عمل سخت مسلمانان كوفه را خشمگين ساخت؛ به طوري كه يكي از نمازگزاران ـ عتاب بن غيلان ـ گفت: «واللّه لاأعجب لا ممّن بعثك لينا والياً و علينا اميراً؛413 قسم به خدا! از كسي كه تو را والي و امير ما قرار داده تعجب مي كنم»؛ سعيدبن عاص رسماً به مردم كوفه گفت: «نّما هذا السواد قطين لقريش؛414 سرزمين هاي سرسبز عراق كالاي بي مقدار قريش است».
اين سخن به معناي برده دانستن فاتحيني بود كه با جانبازي هاي خود اين مناطق را فتح كرده و اكنون بر اساس حق اسلامي خويش مي بايست از محصولات آن استفاده كنند. از اين رو اعتراض مردم را برانگيخت و مالك اشتر گفت: «أتجعل ما أفاء اللّه علينا بظلال سيوفنا و مراكز رماحنا بستاناً لك و لقومك؟؛415 آيا اين زمين هاي سرسبزي را كه خداوند در ازاي شمشير زدن ها و فرود آمدن نيزه هايمان به عنوان غنيمت به ما عطا فرموده، مال خود و قومت مي خواني؟».
عبداللّه بن سعدبن ابي سرح نيز با ظلم و ستم خود مردم مصر را به تنگ آورد؛ به گونه اي كه عدّه زيادي از مسلمانان از مصر به مدينه آمده و از او شكايت كردند. ولي شكايت آنان موجب به خطر افتادن جان خودشان گرديد؛ زيرا هنگام بازگشت، متوجه توطئه اي شدند كه جان همه معترضان را تهديد مي كرد.416
اين برخوردهاي دوگانه، مردم شهرهاي مختلف را به تنگ آورد؛ از اين رو خواهان عزل عثمان شده، و چون ثمر وارونه كار خود را ديدند، سرانجام او را كشتند.
معاويه گمان مي كرد با كارشكني هاي بني اميه و عزل عثمان حكومت به دست او خواهد افتاد؛ روي همين جهت به زبان از عثمان حمايت مي كرد، ولي در عمل زمينه انتقال قدرت از عثمان به خود را فراهم مي ساخت. از اعزام نيروي كمكي براي او نيز اجتناب ورزيد و مزورانه خود را حامي عثمان مي خواند كه از قضا اين خدعه او نزد خليفه لو رفت.
معاويه دنبال حذف حكومت به ظاهر ديني عثمان و تحكيم قدرت خويش بود؛ ولي با تلاش بزرگاني چون مالك اشتر و عمّار ياسر و
محمدبن ابي بكر، مردم بعد از قتل عثمان با علي(ع) بيعت كردند و بني اميه به هدف خود، يعني بنيان گذاري سلطنت اموي نرسيدند. امّا آنها آرام ننشستند و عمليات تضعيف حكومت اسلامي را ادامه دادند؛ ولي نه به شيوه گذشته؛ زيرا علي(ع) كاملاً ماهيت ضد اسلامي آنان را مي شناخت؛ به طوري كه مي فرمود: «والّذي فلق الحبّه و برأ النّسمه ، ماأسلموا و لكن استسلموا و أسرّوا الكفر417؛ قسم به آنكه دانه را شكافت و انسان را آفريد! آنها اسلام نياوردند؛ لكن به ظاهر تسليم شده اند و كفر خود را پنهان كرده اند».
و شايد به اين دليل، مولا در همان روزهاي نخست خلافت همه كارگزاران اموي را عزل كرد.418 از اين رو امويان اين بار علاوه بر ادامه استحاله دروني جامعه اسلامي از طريق ايجاد اختلاف بين گروه ها و دسته هاي بيعت كننده با اميرمؤمنان(ع)، به طور همزمان مبارزه علني بيروني را مانند صدر اسلام آغاز كردند. آنها ابتدا طلحه و زبير را به جنگ با اميرمؤمنان(ع) تحريك كردند. مروان بن حكم به طور علني در جنگ جمل شركت نمود و اوضاع را به دقت زير نظر داشت؛ به گونه اي كه وقتي علائم پشيماني را در طلحه مشاهده كرد، در همان ميدان نبرد از پشت به سويش تير افكند و او را از پاي در آورد.419
معاويه نيز به محض اطلاع از بيعت مردم با علي(ع)، طي نامه اي بيعت خود را با طلحه و زبير اعلان كرد و از آنها خواست به خون خواهي عثمان برخيزند.420
سپس در جنگ صفين خود مستقيماً رودرروي اميرمؤمنان(ع) قرار گرفتند و وقتي از پيروزي نظامي در ميدان نبرد نوميد شدند، از طريق تزوير و تطميع عناصر فرصت طلب، سپاه كوفه را فريفتند و بدين وسيله مقاومت سپاه حضرت را شكستند و دست به غارت شهرهاي تحت نظارت حكومت علي(ع) زدند. سرانجام با بهره گيري از زر و زور و تزوير، اقتدار حكومت امام علي(ع) و فرزند گرانقدرش امام حسن(ع) را متلاشي كردند و در نهايت به سال 41 هجري، زمينه فروپاشي حكومت ديني و تبديل خلافت اسلامي به سلطنت طاغوتي را فراهم آوردند. سلطنتي كه به تصريح خود معاويه التفاتي به نماز و روزه مسلمانان ندارد و تنها براي رياست مي ارزد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
402. المعيار و الموازنه، ص 125.
403. همان. ص 150.
404. والله ما ازدادو للسلام لّا غشأ و لا لأهله لّا بغضاً و لقد وليت عصابه منهم علي طوائف من المسلمين فأسخطو الرب، و أظلمت بأعمالهم الأرض و أماتوا السنّه و أحيوا البدعه . (المعيار و الموازنه، ص 126.)
405. همان.
406. يا أميرالمؤمنين نكمش لي عدوّنا و لاتعرج فوالله ن جهادهم أحب ليّ من جهاد الترك و الروم لدهانهم في دين الله و استذلالهم أولياء الله من أصحاب رسول الله صلي الله عليه و سلّم و آله و التابعين بحسان ذا غضبوا علي رجل حبسوه أو ضربوه أو سيّروه أو حرّموه، و فيئنا ]لهم[ في أنفسهم حلال. ( المعيار و الموازنه، ص 127؛ وقعه صفين، ص 93، با كمي تغيير).
407. و ما لنا ألّا نقاتل في سبيل الله و قد أخرجنا من ديارنا و أبنائنا و أموالنا ـ الذين يشربون الخمور و يلبسون الحرير، و يفترشون الديباج و يزعمون أن فيئنا لهم حلال. (المعيار و الموازنه، ص 129.)
408. بنگريد به: اسدالغابه، ج3، ص 184.
409. بنگريد به: رجال كشي، ص 69، نقل از تستري، قاموس الرجال، ج 6، ص 261.
410. لكنّ القوم نّما يقاتلونا فراراً من الأسوه و حباً للأثره و ضنّاً بسلطانهم و كراهيّه لفراق دنياهم الّتي في أيديهم و غلاً و وحراً في صدورهم و عداوه يجدونها في أنفسهم؛ و كيف يبايع معاويه عليّاً و قد قتل أخاه و خاله و جدّه. ( المعيار و الموازنه، ص 128؛ وقعه صفين، ص 103، با كمي تغيير).
411. احمدبن اعثم، كتاب الفتوح، ج 1 ـ 2، ص 244 و 262.
412. »امام علي (عليه السلام) و تساهل خواص«، معرفت، ش 38، ص 93.
413. علي بن الحسن مسعودي، مروج الذهب، دارالفكر، ج 2، ص 344.
414. همان، ص 346 .
415. ر.ك: همان.
416. بنگريد به: ابن اثير، الكامل في التاريخ، ج 2، ص 287.
417. نهج البلاغه، نامه 16 و ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 31.
418. احمد يعقوبي، تاريخ اليعقوبي، ج 2، ص 179.
419. همان، ص 182.
420. ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 231.
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14