(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 10 تير 1389- شماره 19683

نگاهي به دفترچه سياست هاي سينمايي -بخش آخر
جاي خالي مقصد آرماني
نگاهي به ژانر تاريخي در سينماي غرب از جعل تاريخ تا توهم فانتزي
تاريخ قضاوت خواهد كرد!
درنگي در باب فلسفه و ماهيت سينما-1
ارتفاع پست



نگاهي به دفترچه سياست هاي سينمايي -بخش آخر
جاي خالي مقصد آرماني

زهره يزدان پناه
عدم شفافيت درمفاد بند 2/3 با عنوان فاخر (از زيرمجموعه بخش 3 با عنوان شيوه هاي اجرايي) درتعريف فيلم فاخر و كلمه «هرميزان» حمايت بنياد سينمايي فارابي درتوليد اينگونه آثار و مشخص نكردن سقف مناسب حمايتي، عدم شفافيت درمفاد بند 7/3 با عنوان توليدات مشترك (از زير مجموعه بخش 3 با عنوان شيوه هاي اجرايي) و موكول نمودن تدوين چگونگي اينگونه توليدات به شيوه نامه اي جداگانه، عدم شفافيت درمفاد بند 2/6 با عنوان مديريت واحد كلان (از زيرمجموعه بخش 6 با عنوان بايسته ها)، عدم شفافيت بند 3/4 با عنوان تاسيس صندوق حمايت از سينماي ملي (از زير مجموعه بخش 4 با عنوان حمايت ها) بخصوص درقسمت مربوط به منابع درآمدي و هزينه كردن آن، عدم شفافيت درمفاد بند 14/3 با عنوان «موسسه جشنواره ها» (از زيرمجموعه بخش 3 با عنوان شيوه هاي اجرايي) و عدم تبيين جايگاه مناسب و شرح وظايف وگستره و حدود اختيارات اين موسسه و چگونگي ارتباط و مناسبات آن با معاونت سينمايي و مراكز تابعه آن مانند بنياد سينمايي فارابي و يا دفتر جشنواره هاي معاونت سينمايي و... درجهت ساماندهي جشنواره ها بدون تداخل و مسئوليتها و وظايف، عدم شفافيت مفاد بند 16/3 با عنوان اصلاح و تغييرمقررات (از زير مجموعه بخش 3 با عنوان شيوه هاي اجرايي) كلي بودن مفاد آن با توجه به اهميت اين بند، از ديگر مواردي است كه نياز به پرداخت مناسب در سياستگذاري هاي سينمايي مدون معاونت سينمايي داشته است.
علاوه بر موارد فوق، عدم شفافيت جايگاه شوراهاي تصويب فيلمنامه و صدور پروانه ساخت، شوراهاي صدر و مجوز نمايش و جايگاه اداره نظارت و ارزشيابي معاونت سينمايي و... و نقش و تاثير مهم هر كدام درحوزه نظارت بر توليد آثار هنري مناسب از جنبه هاي مختلف محتوايي و تكنيك هنري در مراحل مختلف پيش از توليد تا مراحل پس از توليد و ويژگي هاي اعضاي اين شوراها، جايگاه مفاد و دستورالعمل شوراي عالي انقلاب فرهنگي درخصوص شوراهاي معاونت سينمايي، كم رنگ بودن بررسي و كارشناسي مناسب پيرامون برخي موارد (به عنوان نمونه همان مناسبات بين هنر مناسب و هنرمندان فيلمساز و مخاطب ذي حق و وظايف و تكاليف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي درپرداختن مناسب به حقوق مخاطب و هنرمندان و محتواي آثار هنري، در راستاي حفظ حقوق مناسب وعادلانه هركدام، از مرحله تصويب فيلمنامه تا مراحل توليد و پس از توليد واكران حتي درمورد آثار غير اكران و توليدات ويديويي و نمايش هاي خانگي و نيز بازي هاي رايانه اي)، از موارد ديگر قابل تأمل درسياستهاي سينمايي مدون سينمايي است كه كم رنگي و يا فقدان آن در اين مجموعه، چشمگير است.
با توجه به مفاد اين سياست ها و تركيب اعضاي هيئت پنج نفره سياستگذار سياستهاي سينمايي مدون معاونت سينمايي، اينگونه به نظر مي رسد درتلاش برخي از اين عزيزان (كه فعاليت آنان درحوزه فيلمسازي و ذينفع بودن آنان در چگونگي سياستگذاري سياستهاي سينمايي توسط آنان، بي تاثير نمي تواند باشد) درمورد تدوين سياستهاي سينمايي درشوراي سياستگذاري معاونت سينمايي، مصلحتهاي خرد يا فردي بر مصلحتهاي كلان و يا دغدغه هاي فرهنگي مبتني بر آرمانهاي انقلاب اسلامي از جمله دغدغه جنگ نرم صهيونيسم جهاني درمواجهه با نظام جمهوري اسلامي غلبه داشته است.
با توجه به نكاتي كه گذشت، بطور كلي مي توان گفت، انديشه ها و سياستهاي استراتژيك فرهنگي از يك سوونيز، مديريت مديران استراتژيست فرهنگي، دوبال پرواز و تعالي فرهنگي درحوزه سينماي ايران هستند كه با نگاهي گذرا به مفاد مندرج در دفترچه سياستهايي سينمايي معاونت سينمايي، فقدان آنها به شدت مشهود است. به نظر مي رسد به علت محال بودن اجتماع نقيضين با ادله موجود در بررسي مفاد برخي بندهاي اين سياست مدون درحوزه سينمايي، آنچه كه دربرآيند كلي و روح حاكم بر اين سياستهاي مدون نمود دارد، اين است كه در سياستهاي سينمايي معاونت سينمايي، هم مقصد آرماني مورد غفلت واقع شده است و هم، آرمانهاي مقصد. و معاونت سينمايي (كه تغيير و تعارض جدي و قابل تامل بين سياستهاي ايشان در قبل و بعد از تصدي در معاونت سينمايي را نمي توان ناديده گرفت) به همراه سياستگذاران سياستهاي سينمايي مدون، با اتخاذ چنين سياستهايي، متاسفانه سياست بازي در زمين خودي با قواعد دشمن را اتخاذ كرده اند و اتخاذ چنين رويه اي درسياستگذاري هاي راهبردي، گذاشتن برگه هاي برنده دراختيار دشمن و مهيا نمودن زمينه هاي پيشرفت و موفقيت گام به گام آنان در فرآيند جنگ نرم درحوزه فرهنگي و پيش بيني آينده اي تاريك و ترسيم افق فرهنگي منحط و روبه اضمحلال درحوزه سينماي ايران، براي مردم شريف وذي حق ايران اسلامي، حاصل تأسف بارديگري نخواهد داشت.
ماخذ: سايت بسيج هنرمندان

 



نگاهي به ژانر تاريخي در سينماي غرب از جعل تاريخ تا توهم فانتزي

رضا فرخي
يكي از استراتژي هاي اصلي سينماي غرب و در رأس آن آمريكا، حضور همه جانبه و فرصت طلبانه در همه موضوعات است. به گونه اي كه سعي مي كنند حتي اگر در موضوعي فاقد توانايي لازم باشند باز هم به صورت ناكارآمد در آن زمينه فعاليتي انجام دهند. در اين بين يكي از موضوعاتي كه سينماي غرب هميشه به آن توجه كرده و سعي نموده از آن سوءاستفاده كند بحث تاريخ جهان و بازآفريني اسطوره ها و رويدادها و حادثه هاي تاريخي است. اين موضوع به خصوص از دوران ريگان كه بحث بازگشت به دوران طلايي آنگولاساكسون را مطرح كرد بيشتر مد نظر قرارگرفت (دوراني كه در آن آمريكايي ها سياه پوستان را براي تصرف اموال و سرزمينشان از بين مي بردند) اين جريان ادامه داشت تا دوران جرج بوش كه بحث جنگ تمدن ها را مطرح كرد و سينماي هاليوود هم كه ابزاري در دستان سياست مداران غربي است سعي كرد بحث هاي تاريخي و توجه به تمدن ها را آن گونه كه كاخ سفيد مي خواست به تصوير بكشد.
اما موضوع اصلي اينجا بود كه به طور قطع در اكثر فيلم هاي آنها در كنار غرض ورزيها هيچ استنادي به منابع تاريخي نمي شود. به گونه اي كه در اكثريت آنها براي معمولي ترين و مشخص ترين قسمت هاي تاريخ به هيچ منبعي مراجعه نشده و تنها آنگونه كه سياستمداران مي خواسته اند و به كارگردان ديكته شده فيلم را مي ساخته اند. حتي جايي كه فضايي به خود كارگردانان داده شده تا آن گونه كه مي خواهد بخشي از فيلم خود را بسازند، كارگردانان سينماي غرب حتي زحمت مراجعه به كتب تاريخي هم به خود نداده اند تا فيلم هاي با عنوان ژانر تاريخي را با حداقل استناد به اصل واقعيت و منابع تاريخي بسازند. جالب تر اينجاست كه حتي بسياري از فيلم هاي آنها نشان هايي از هويت اصلي آنان يعني وحشي گري و بي تمدن بودن غرب را به همراه دارد. نمونه هاي بسياري در اين زمينه وجود دارد. يكي از اين نمونه ها را مي توان فيلم «شبي با پادشاه» دانست كه چندسال پيش به كارگرداني Michael O Sajbel ساخته شد. داستان فيلم علاوه بر اينكه ماهيت ضدايراني و درعين حال يهودگرا و مدافع صهيونيسم دارد، به مشكلات بسيار بزرگي در استنادات تاريخي مبتلا است. به گونه اي كه حتي در اصل روايت داستان هم كوچكترين ملاحظه تاريخي مدنظر قرار نگرفته است. داستان كلي فيلم درباره تلاش خشايارشاه براي قتل عام يهوديان در ايران و در مقابل تلاش همسر خشايار شاه براي جلوگيري از قتل عام يهوديان و برگزاري جشن آزادي آنان يعني پوريوم است. اما نكته جالب توجه اينجاست كه دو روايت اساسي كه هيچ گونه همخواني با داستان اين فيلم ندارد در اين باره در اسناد تاريخي آمده است. اول اينكه اكثريت يهوديان ايران در سالهاي اول حكومت خشايارشاه ايران را ترك كرده اند و جشن پوريوم در همان زمان بوده است نه در زمان پايان حكومت خشايار شاه! و نكته ديگر اينكه جشن پوريوم نجات يهوديان از دست روم و امپراطور خشن آن بوده است نه آزادي از دست ايرانيان. دوم؛ در روايتي ديگر حتي پوريم را كشتار ايرانيان به دست يهوديان مي دانند. اين دو معتبرترين روايتها از اين حادثه بوده است، در نتيجه تمام چيزهايي كه در فيلم نشان داده مي شود هيچ گونه سنديت تاريخي ندارد و يا در نمونه هاي ديگر مانند فيلم قصه هاي هزار و يك شب شهرزاد قصه گو را كه يكي از افسانه هاي قديمي ايراني است به نفع اعراب مصادره كرده است.
اين نكته هم قابل توجه است كه اسطوره سازي هاي دروغين و اغراق به خصوص در مورد اسطوره هاي روم و يونان هميشه در سينماي تاريخي غرب بر همه مستندات و واقعيت ها اولويت داشته است. چرا كه خود آمريكا اسطوره قابل توجهي نداشته و كل تاريخ آن به 020 سال مي رسد. پس به اجبار هميشه سعي در بزرگ كردن يونان و روم باستان در مقابل تاريخ ايران و مصر را داشته است. به همين دليل سينماي غرب در بسياري از فيلم هاي خود با تمام توان اين مسئله را به نمايش گذاشته است. فيلم هايي مانند گلادياتور، بن هور، شاه آرتور و يا فيلمهايي درباره اسطوره هاي معاصر غرب مثل ژاندارك، ويكتوريا و... نمونه اي از اين رويكرد است. در تمام اين فيلم ها اين افراد در حد يك قديسه كه هيچ گاه اشتباه نمي كرده به نمايش گذاشته مي شود. و يا در فيلم پادشاه بهشت كه درباره جنگهاي صليبي است صلاح الدين فرمانده سپاه اسلام را فردي وحشي نشان مي دهد كه به هيچ كس رحم نمي كند، در حالي كه براساس خود تاريخ نويسان مسيحي صلاح الدين بارها قبل از جنگ به مسيحيان فرصت تسليم و يا گفت وگوي مسالمت آميز مي داده است، و به طور كلي در جنگهاي صليبي مسيحيان متجاوزين به بيت المقدس بوده اند، موضوعي كه در «تاريخ جنگ هاي صليبي» نوشته رانسيمان به صراحت بيان شده است اما متأسفانه چون به نفع كارگردان و جريان غرب در اين فيلم نبوده به آن توجهي نشده است.
نكته قابل توجه اين كه در تمام آنها از كتاب تاريخ هرودت كه هيچ سنديت در اين موضوع ندارد نام برده مي شود. كتابي كه براساس تعصب و غرض ورزي نوشته شده و در آن سعي شده تاريخ غرب را بسيار شكوفا و متمدن نشان دهد.
اما موضوعي كه بسيار قابل توجه است اين است كه حتي ژانر تاريخي هم در سينماي غرب از ابتذال هميشگي هاليوود در امان نمانده و در اكثريت فيلم هاي اين ژانر صحنه هاي مبتذل به مراتب ديده مي شود. فيلم هايي مانند «شجاع دل» و «دوشيزه» كه روايتگر دوراني از حكومت بريتانيا است جزو فيلم هاي تاريخي هستند كه در آنها صحنه هاي مبتذل زيادي وجود دارد و يا حتي در «تروي» كه روايتگر جنگ بين يونان و تروي و در كنار آن اسطوره اي به نام آشيل است صحنه هاي مبتذل به طور مرتب تكرار مي شود. به طوري كه آشيل اسطوره يوناني را بيشتر يك فرد هرزه نشان مي دهد تا يك جنگجو.
اما در جديدترين اثر در حوزه فيلم هاي تاريخي شبكه فاكس 5 آمريكا پس از سريال فرار از زندان و لاست به تازگي اقدام به پخش سريال «اسپارتاكوس» كرده است. داستان اين فيلم درباره قيام اسپارتاكوس در سال 37 پيش از ميلاد است. (اسپارتاكوس گلادياتور معروف روم باستان بود كه به خاطر ظلم و ستم سران آن حكومت به بردگان قيام كرد و در اين مبارزات موفقيت هايي را نيز كسب نمود). اما نكته قابل توجهي كه در اين سريال وجود دارد اين است كه اصل واقعيت تاريخي در آن رعايت نشده. همچنين صحنه هاي مستهجن سريال به حدي است كه به نظر نمي رسد كه در خود آمريكا هم خانواده ها مخاطب آن باشند. چرا كه صحنه هاي مبتذل فراوان و كلمات بسيار زشت به طور كلي تاريخي بودن فيلم را زير سوال برده و امكان مشاهده آن را براي همه گروه هاي سني محدود ساخته. جالب اينجاست كه در كنار اين مسئله سعي شده كه اسپارتاكوس را فردي متمدن و آزادي خواه نشان دهد. در حالي كه او هر كه در مقابلش مي ايستد را مي كشد و سرش را از تنش جدا مي كند و از خود سبعيت غيرقابل باوري را به نمايش مي گذارد. كارگردان اين سريال به اين موضوع دقت نكرده كه با اين همه تناقض، بيننده چگونه حرف هاي او را باور كند. سريال در همه زمينه ها ضعف دارد. حتي در بخش به تصوير كشيدن جنگ ها و بخش جلوه هاي ويژه آنقدر ضعيف است كه بيننده را از ديدن سريال آزرده خاطر مي كند. چرا كه از به تصوير كشيدن يك نبرد عادي هم ناتوان بوده.
اما در اين بين يكي از ديالوگ هاي اصلي اسپارتاكوس در پايان فصل اول سريال بسيار قابل توجه است. او مي گويد: «ما ديگر نمي خواهيم به خاطر يك بازي مضحك به نام جنگ گلادياتورها و هوس راني تماشاگران برادران خود را بكشيم و پادشاهان را سرگرم سازيم.» با نگاهي به اين جمله كاملا مي توان دريافت كه تمدني كه روميان در گذشته در تاريخ هردوت و امروزه در سينماي هاليوود به آن مي بالند سراسر كشتار و لبريز از خون انسانهايي بوده است كه يا برده بودند و يا كساني كه از آنها به عنوان شهروندان درجه 2 ياد مي شده وبراي همين بايد براي سرگرم ساختن ديگران آنان را مي كشتند، درحالي كه در مقابل آن يكي از اصول اوليه تمدن اسلامي برابري و عدالت بوده است.
براي درك بهتر ارتجاع فرهنگي غرب در مقابل تمدن اسلامي كافي است نگاهي به فيلم «آگورا» به كارگرداني آلخاندرو آمنبار داشته باشيم. اين فيلم درباره هيپاتيا (ريچل وايس) ستاره شناس و فيلسوف معروف اسكندريه در دوران روم باستان است اين فيلم به خوبي نشان دهنده دوراني از تفكرات ارتجاعي غرب است كه با علمي مانند ستاره شناسي مبارزه مي كرد. با كمي توجه به داستان فيلم مي توان فهميد در هنگامي كه تمدن اسلامي از ستاره شناسي به عنوان علم ياد مي كرد در همان زمان تمدن غرب با راديكاليسم مسيحيت و پاپ و برداشت هاي شخصي آنها از دين مسيحيت روبه رو بود كه هر رويكرد علمي را به بدترين صورت سركوب مي كردند. چيزي كه در اين فيلم به خوبي نمايش داده شده است. اين درحالي بود كه در همان زمان پيامبر اكرم(ص) مسلمانان را دعوت به علم آموزي مي كردند. با توجه به تمام اين مسائل مي توان گفت كه سينماي غرب در اين ژانر به جز چند اثر، فيلم هاي قابل ملاحظه اي ارائه نداده است. براي پي بردن به اين مسئله كافي است اثرات تاريخي كشورهاي ديگر ازجمله ايران را با آثار آنان مقايسه كنيم. فيلم هايي مانند «مردان آنجلس» (به كارگرداني فرج الله سلحشور) يكي از اين نمونه ها است. اين سريال با اينكه به نوعي مربوط به بخشي از تاريخ كشورهاي غربي و مسيحيت است اما باتوجه به امكانات داخلي بسيار جذاب ساخته شده بود. دليل اصلي آن هم فيلمنامه قوي، حقيقتگرا و مستند آن است. به هرصورت سينماي غرب براي احياي هويت تاريخي خود علاوه بر پرهيز از توهمات شخصي لازم است كه به اصل تاريخ و حقيقت هاي آن توجه كند. نه اينكه به دليل ضعف در تمدن، به تاريخ سازي جعلي و تمدن سازي فانتزي بپردازد!

 



تاريخ قضاوت خواهد كرد!

داوود مراديان
يادداشتي براي بعضي از اهل سينما و رسانه يك سال پس از فتنه و به مناسبت اظهارات طنزگونه مخملباف در 2 تيرماه در حضور غربي هايي كه به او دكتراي افتخاري ادبيات! داده اند.
خانم اميري! آقاي مخملباف! آقاي نوريزاد و...
خانم ها و آقايان!
ماه ها گذشت و نوشته هاي شما بر سينه تاريخ محفوظ شد.
اينها بخشي از هرزه زباني هاي شماست:
«پيش بيني ما اين است كه پروژه آزمايشي جديد شما براي كنترل اتم از طريق تحريم ايران نتيجه كافي نخواهد داد. آنگاه مجبوريد يكي از دو پروژه بعدي را آزمايش كنيد: كنار آمدن با ايران اتمي و يا حمله به ايران. بياييد قبل از آن كه تسليم ايران اتمي شويد و يا حمله به ايران و پيامدهايش را چون عراق و افغانستان آزمايش كنيد، كمك به توسعه دمكراسي در ايران را به آزمايش جدي بگذاريد. به آمريكا به عنوان پيشنهاد عملي اعلام مي كنم، حالا كه مديران «VOAس را عوض كرده ايد، مديريت جديد را در راستاي اطلاع رساني به مردم ايران انتخاب كنيد. جنبش دمكراسي خواهي ايران نيازمند اطلاع رساني است و از شما اروپائيان مي خواهم بخش فارسي يورو نيوز را براي اطلاع رساني ايرانيان به آزمايش بگذاريد و نتايج آن را ارزيابي كنيد. در حقيقت قبل از آن كه از سر اجبار }؟{ }تأكيد از من{ با بمب هاي واقعي سرزمين ما را آزمايش كنيد، ما را با بمباران اينفورميشن آزمايش كنيد.» (اظهارات مخملباف هنگام دم رقصاني و گرفتن به اصطلاح دكتراي افتخاري)
«شما صداي مردم را نمي شنويد، نمي خواهيد بشنويد. نمي توانيد بشنويد،... نمي دانم؛ نه، اينطوري نمي شود. شما براي ما يك راه گذاشته ايد؛ يك سؤال: شما كي مي رويد؟ پرسش اين است: جمهوري داريم يا سلطنت؟» (نوشابه اميري)
«پس وقت آن است كه خود، به جاي آنان كه اين بار در دانشگاه آزاد، توبره كشيدن بخش ديگري از خاك ايران را نشانه رفته اند، بگذاريم و بگوييم: برادران! لباس شخصي ها! دانشجويان عدالتخواه! حزب اللهي هاي غيرتمند، همه آنان كه خون تان با «حكم» به جوش مي آيد و با سانديس فرو مي نشيند، اشغال كنيد اين مجلس فرمايشي را؛ مجلسي كه هنوز نمي داند در مملكت، ديگر نمايش قانون هم نبايد داد.» (نوشابه اميري، دم تكان دادن براي اربابان قدرت و ثروت) به كلمه «سانديس» دقت كنيد.
¤¤¤
روز، داخلي، انبار متروكه اي در انتهاي ساختمان اسبق مركز اسناد
جواني در حال بررسي اسناد است كه از حالت طبقاتي خارج شده است و تعلق به بيش از سي سال قبل دارد و اينها كپي آن اسنادند. خاك گرفته و رنگ باخته.
جوان: اينا مال كي هست؟... هي آقا... آقا؟
مردي از پس رديف دراز و دالان وار بايگاني سر بيرون مي كند. در حالي كه نور از پسش مي تابد و در ذرات مي پيچد و پيدا و ناپيدا مي گذرد.
مرد: حدوداً سي و دو سه سال به دردت مي خوره؟
جوان: اين الف. ه كه توي اين پرونده هست همون ريس... نيست؟
مرد كمي نظرش جلب مي شود و خودش را به جوان مي رساند. پرونده را مي گيرد و فوت محكمي نثار برگه هايش مي كند چنان كه جوان به سرفه مي افتد اما براي مرد اين هوا عادي است.
مرد: ها... آره اينا مال دوره فتنه سال 89 است. من اون موقع بچه بودم، مي خواي روي فتنه كار كني؟
جوان: آره، زواياي پنهان جالبي داره.
مرد: كدوم بخشش؟
جوان: خطبه 29 خرداد رهبر انقلاب.
مرد توجهش بيشتر جلب مي شود: كدوم بخشش؟ چيش جالبه؟
جوان سر ذوق آمده
جوان: ببين، اين اسناد نشان از يك كودتاي جدي توسط بعضي خواص و با همراهي طبقه اشراف عليه رأي مردم خبر ميده. موضوعي كه در همه ي سي سال عمر جمهوري اسلامي تا آنروز سابقه نداشته، يعني اكثر كودتاها يا تباني هاي خواص غالباً براي سرنگوني اصل نظام و خاصه عليه اسلاميت نظامه اما اين كودتا انحصاراً عليه جمهوريت نظام بود و اين خطبه نكات خاصي داره كه مي خوام روش تحقيق كنم...
سركار خانم اميري، آقاي مخملباف، آقاي نوريزاد،... خانم ها و آقايان!
اين شايد سكانس افتتاحيه فيلمي در سي سال آينده باشد اما سكانس پاياني بر هاي و هوي بي شرمانه اي است كه شما برپا كرده ايد و به عنوان عضو كوچكي از اين سينماي مستند البته با درك تمام و كمال علت اين
گربه رقصاني هايتان كه در ازاي دلارها و جوايز استخوانگونه ايست كه غرب به دم تكان دهندگانش را هديه مي كند. شما را به اين سرنوشت محتوم انذار مي دهم كه: از قضاوت تاريخ گريزي نيست.
خانم ها آقايان!
امروز ديگر از بازخواني نامه كاشاني مظلوم به مصدق گريزي نيست كه روز قبل از كودتا نوشت: «اگر نقشه شما نيست كه مانند سي ام تير عقب نشيني كنيد و به ظاهر قهرمان زمان بمانيد و اگر واقعا با ديپلماسي نمي خواهيد كنار برويد اين نامه من سندي در تاريخ ملت ايران خواهد بود كه من شما را، با وجود همه بدي هاي خصوصي تان نسبت به خودم، از وقوع حتمي يك كودتا ]به[ وسيله زاهدي، آگاه كردم كه فردا جاي هيچ گونه عذر موجهي نباشد.»
و امروز همان فرداست كه ديگر گربه رقصاني هاي بهنودها و نوريزادهاي تاريخ نمي تواند اذهان را منحرف سازد از اين پرسش بزرگ كه اگر مصدق در جريان كودتا نبود چرا به نامه كاشاني وقعي ننهاد و دهه ها كشور را اسير ديكتاتوري مخوف محمدرضا و تحقير حضور همه جانبه آمريكايي ها كرد؟
شما البته به قرآن معتقد نيستيد اما ما هم معتقديم و هم به عين ديده ايم كه «يريدون ان يطفئوا نورالله بافواههم و يأبي الله الا ان يتم نوره و لو كره الكافرون»
¤¤¤
«حضرت نخست وزير معظم، جناب آقاي دكتر مصدق، دام اقباله
عرض مي شود گرچه امكاني براي عرايضم نمانده است ولي صلاح دين و ملت براي اين خادم اسلام بالاتر از احساسات شخصي است و علي رغم غرض ورزي ها و بوق و كرناي تبليغات شما، خودتان بهتر از هركسي مي دانيد كه هم و غمم در نگهداري دولت جنابعالي است كه خودتان به بقاي آن متمايل نيستيد.
از تجربيات روي كار آمدن قوام و لجبازي هاي اخير بر من مسلم است كه مي خواهند ] اشاره به عناصر پشت پرده خط دهنده به مصدق[ مانند سي ام تير كذائي يك بار ديگر ملت را تنها گذاشته و قهرمانانه برويد.
حرف اينجانب را درخصوص اصرارم در عدم اجراي رفراندوم ] راجع به انحلال مجلس هفدهم[ نشنيديد و مرا لكه حيض كرديد، خانه ام را سنگ باران و ياران و فرزندانم را زنداني فرموديد و مجلس را كه ترس داشتيد شما را ببرد بستيد. حالا نه مجلسي هست و نه تكيه گاهي براي ملت گذاشته ايد: زاهدي را كه من با زحمت در مجلس تحت نظر و قابل كنترل نگه داشته بودم با لطايف الحيل خارج كرديد و حالا همان طور كه واضح بوده در صدد به اصطلاح كودتا است.
اگر نقشه شما نيست كه مانند سي ام تير عقب نشيني كنيد و به ظاهر قهرمان زمان بمانيد و اگر حدس و نظر من صحيح نيست كه همان طور كه در آخرين ملاقاتم در دزاشيب به شما گفتم و به هندرسون ] سفير آمريكا[ هم گوشزد كردم كه آمريكا ما را در گرفتن نفت از انگليسي ها كمك كرد و حالا به صورت ملي و دنياپسندي مي خواهد به دست جنابعالي اين ثروت را به چنگ آورد و اگر واقعا با ديپلماسي نمي خواهيد كنار برويد اين نامه من سندي در تاريخ ملت ايران خواهد بود كه من شما را، با وجود همه بدي هاي خصوصي تان نسبت به خودم، از وقوع حتمي يك كودتا ]به[ وسيله زاهدي، كه مطابق با نقشه خود شماست، آگاه كردم كه فردا جاي هيچ گونه عذر موجهي نباشد.
اگر به راستي در اين فكر اشتباه مي كنم، با اظهار تمايل شما، سيدمصطفي ] فرزند آيت الله كاشاني[ و ناصر خان قشقايي را براي مذاكره، خدمت مي فرستم. خدا به همه ما رحم بفرمايد. ايام به كام باد. سيدابوالقاسم كاشاني»
(به نقل از درس هايي از تاريخ سياسي ايران، نوشته سيدحسن آيت، صفحات 323 تا 325) و امروز شهيد آيت خود سندي براي تاريخ است كه باز با رو شدن اسناد در گذر زمان چه صورتهاي سبزي كه سياه تر از ذغال شوند.
فردا ديگر نه اوبامايي هست نه رژيم غاصب صهيونيستي اما تاريخ هست و باز رسانه خواهد بود و مستند سازاني كه از اعماق تاريخ صفحات را بيرون بكشند و آنگاه از بي بي سي در خصوص اين تيتر تاريخي خواهند پرسيد كه: «پياده شدن كماندوهاي اسرائيلي در كشتي هاي حامل كمك هاي بشردوستانه به غزه» چه مناسبتي با شهادت و به خون كشيدن اعضاي اين كاروان دارد و چه پاسخي خواهند داشت مديران اين رسانه عمليات رواني دولت انگليس؟
تصورش سخت نيست! هيچ! هيچ پاسخي ندارند همان طور كه صادق صبا پاسخي براي پرسش «اسماعيل» در فرند فيد نداشت كه از صبا وقتي با حضور در نوبت شما ادعاي پاسخگويي حتي در دنياي مجازي داشت پرسيد: نظر شما درباره «ساعت دقيقا 12 نيمه شبه» چيست؟
آري تاريخ سوالاتش را خواهد پرسيد و از نور ديدن زواياي تاريك گريزي نيست! ديگر گربه رقصاني شما و بهنود و مخملباف و نوريزاد چيزي از اين حقيقت نمي كاهد كه رمز كودتاي 28 مرداد را بي بي سي اعلام كرد!
چيزي از اين نمي كاهد كه نوري زاد عبدالمالك ريگي را فرزند ملت خواند!
اما به عنوان مستندسازي كه قاعدتا بايد اسناد و واقعيات برايش در اولويت باشد و نه احساسات، مي دانيد چه فرجامي را براي شما پيش بيني مي كنم؟
آقايان مخملباف، دكتر!مخملباف!خانم اميري! دوبلور اميري و... آقايان و خانم ها درباره مثل چوب دو سر نجس شنيده ايد؟ بگذاريد واضح تر سخن بگويم. پنجاه سال بعد هر كدام از دو حالت واقع شود. يعني چه جمهوري اسلامي برقرار باشد و چه (خداي نخواسته) يك حكومت سكولاريست با تمام ارايه هاي غربي اش، قضاوتي كه درباره شما خواهد شد قضاوت تلخي است. مثل شما مثل آن روزنامه نگاران و هنرمنداني است كه با پولهاي امريكايي به جان سالوادور آلنده افتادند تا حكومتش را سرنگون كنند والبته كردند و حالا تاريخ از او به عنوان قهرمان ياد مي كند و نامي حتي از همكيشان شما نيست!
پنجاه سال بعد ديگر فيدل كاسترويي نيست و حتي رائول نيز نخواهد بود. اما تاريخ از انقلاب كوبا خواهد نوشت و از ارتقاي سطح بهداشت و درمان كوبا و چيزي جز ننگ بر پيشاني كارمندان تلويزيون مارتي نخواهد نشست.
حالا فهميديد چرا مي گويم مثل شما مثل چوبي است كه از هر دو سر نجس است؟ زيرا اينبار شما درست با چيزي درافتاديد كه سالهاست ادعاي آنرا داريد! «راي مردم». تاريخ شما را مزدوراني خواهد خواند كه در ازاي چند دلار بيشتر با راي اكثريت وحداقل حق مردم مستضعف (حق راي) به سود خواص و اشراف قدرتمند درافتاديد و چه اكنون كه ذليل شده ايد و چه اگر خداي نخواسته كودتاي رنگي تان پيروز مي شد بالاخره زمانه تان سر مي رسيد و درپس افشاي اسناد شما را در رديف كودتاگران تاريخ قرارمي دادند. در رديف همان هايي كه با ژست دموكراتيك و با زبان فارسي رمزكودتاي 28مرداد را اعلام كردند!
آقايان و خانم ها!
درآينده و تاريخ چقدر شما را بيچاره و حقير مي بينم وقتي كه حتي طرفداران دموكراسي نيز مجبورند از خطبه 29 خرداد آقاي ما نام ببرند و از مردي بگويند كه يك تنه بر بلنداي جايگاه نماز جمعه ايستاد و چشم درچشم بعضي خواص بي بصيرت ايستاد و به رسم آباء معصوم و انبياء تاريخ از حق مستضعفين دفاع كرد و حتي جان عزيزش را نيز دراين مسير ناقابل شمرد حقي كه اين بار حتي با غربي ترين برداشتها از دموكراسي نيز محرز و غير قابل انكار است! جمهوريت نظام و حق راي مردم. وگرنه خواص بي بصيرت كه مشكلي با پوست نماز و روزه و اسم سلام نداشتند و آنچه آزارشان مي داد نه بزرگ ملت درقالب راي بود.
اشراف را بيرون كشيديد، سوزانديد، مغول وار غارت كرديد، كشته سازي كرديد، درختم آدم زنده اشك ريختيد، دروغ گفتيد، مزدوري كرديد، مردم شريف را سانديس خور ناميديد، شهرستاني ها و روستايي ها را تحقير كرديد، تمام شعائر مردم را هتك حرمت كرديد و... فردا...
فردا كه نسل بعد مصاحبه تاريخي رهنورد پروفسور فارين پاليسي و نظريه پرداز بزرگترين نظريه قرن «داماد لرستان و فرزند آذربايجان» با بي بي سي را ببيند و ادعاي راي 5 برابري احمدي نژاد را...
فردا...
فردا كه نسل بعد گفت وگوي بي بي سي و نيز نوري زاد با عبدالمالك قاتل را ببيند و نيز صفحه تاريخي سايت ياهو را در اعلام مرگ ريگي با عكس كروبي! را ببيند.
فردا...
امروز درمقابل تكه استخوان هاي غرب دم تكان مي دهيد اما...
اما از قضاوت تاريخ گريزي نيست و فرداي تاريخ مستند سازاني نيز خواهند بود تا همان گونه كه امروز ما درپي اسناد كودتاي 28مرداد و جام زهر و... مي گرديم، درپي اسناد كودتاي شكست خورده شما خواهند گشت و آن روز شما موجودات بدنامي خواهيد شد.
راستي همچنانكه امروز هيچكس دوست ندارد نسبتي با رجوي و پهلوي و زاهدي داشته باشد، سي سال بعد كودك و نوجواني هست كه از داشتن نسبت با مخملباف، بهنود، اميري، نوريزاد، مهاجراني، كديور و... برخود احساس شرم نكند؟
خدا عاقبتمان را ختم به خير كند.

 



درنگي در باب فلسفه و ماهيت سينما-1
ارتفاع پست

محمدرضا محقق
سينما جلوه غالب حيات باطني انسان امروز است، خرد منتشر در ساخت ابتذال و دغدغه بي دغدغه بودن و بي آرمان زيستن و بي هويت ماندن. اين سينما را با آن مختصات و ويژگي ها، نمي توان با من بميرم و تو بميري و بخشنامه و اغفال و انكار و توجيه و... به راه آورد و يا كنترلش كرد.
سينما، حديث نفس بشر امروز است و دراين گير و دار ملتهب نه چندان شرافتمندانه نمي توان چندان توقع داشت كه اين موش هاي خانگي، راههاي آسمان را بشناسند و بپويند.
اين حرف نابجا و اين دغدغه و خواست قدري بلاهت بار است. چگونه مي توان پذيرفت كه وقتي هنر و هنرمند و اثر و تاثير، به صورت يكپارچه خود را فارغ از دل و ديانت و اصل و اصالت بداند، آن وقت بتواند بازتاب نور باشد؛ چه:
نوريان مر نوريان را جاذبند
ناريان مرناريان را طالبند
مگر مي توان از چاهي كه جز تيرگي و كوري در آن نريخته و جز تاريكي بر آن سايه نگسترانيده اند توقع آب زلال و صافي داشت؛ خاصه آنكه اگر آنجا چاه است، اينجا موضوع انسان است. اينجا مضمون روح است. چه «قل الروح من امر ربي»!
سينماي امروز ساحت حشراتي شده است كه بند از اباحه و غفلت و ابتذال و سكس بريده و بر مركب بي قيدي و عفت شكني و بي حرمتي و سرمستي سوار شده است و مگر مي توان اين عجوزه رشد يافته در ساحت حشرات و مرداب منكرات را با بزك بخشنامه و دستور و فرمايش به راه آورد و يا از او توقعي داشت بجا يا نابجا. سينما ذات غربي دارد و هنرغفلت است. شكل و سيرت و صورت و ذات و فحوا، غفلت آميز است. اصلا آداب فيلم ديدن در تطبيق يا غفلت، ظهور و بروز مي يابد؛ بايد پول بدهي و بليت بخري و با هزار ترتيب و آداب، وارد سالن بزرگي شوي كه غرق درتاريكي است و بعد بر تصويري بزرگ كه تو را به تمركز مي كشاند از همه چيز و همه كس و همه جاي ديگر غافل شوي و اين تازه شروع ماجراست: «غفلت»!
سينما، ساحت سلوك فردي نيست، ساحت اراده جمعي نفس اماره است كه در ذات خود با غفلت هم پيوند شده است، همان سلوكي كه مي تواند عابر خود آگاهي و دلدار را به «خرق حجاب تكنيك» ياريگر باشد.
فيلم ساز و مخاطب دو سوي اين جدال تكنيكي اند كه جز درمحوطه ذاتيات سينما يعني همان غفلت، اراده اماره جمعي و سلوك متردد ميان خرق حجاب تكنيك و غرق شدن در درياي غفلت و درعين حال غوطه خوردن درحجاب لذت و ارتقا و آرامش خود را نمي يابند.
سينما، ساحت غفلت است و اين غفلت يكي ازخود آگاهانه ترين تجليات نفس آدمي است كه به قوه و خيال و وهم و شعر و شعور و شرف و شيرازه حيات مادي و روحاني او دست مي يازد و او را در تداركي برپايه اراده اماره جمعي به سمت فراگيرترين غفلت تمام دوران انسان رهنمون مي شود.
سينما، ساختار تجلي همين رويكرد اداره جمعي است درگرو يك دستاويز شيك علمي و تجلي اين رويكرد جز در هماوري تكنولوژي منبعث از همان امان و نفسانيت رنگ و رو يافته و هر دم به روز شده و نوآوري لحظه به لحظه اين دوران سرعت و صراحت و سرپوشي، به دست نمي آيد.
سينما، نه قالب شيطان كه غالب انسان است و درگرو همين روح مشترك و درد مشترك تر است كه انسان را از بهشت خلد به زمين ترد كشاند و نماياند. سينما، ساحت سلوك فردي نيست، فرد منتشر در سينماي امروزه هر روز جهان -جهان مي گوييم و «غرب» را اراده مي كنيم چه به سينما يعني غرب- فرد منقلب درساحت نفسانيت است به متراكم ترين و جهنده ترين شكل ممكن و متصور كه امروز صورت غالب آن در قالب انسان غربي متجلي شده است.
حركت بر مدار ذات سينما، عرصه بسيار خطيري است، چه بسيار مدعيان كه دراين مدار سرنگون گشته و به ته دره ابتذال و نهيليسم و ليبراليسم و هزار و يك ايسم ديگر منتهي شده اند و چه بسيار ديگر كه از خير ورود به اين جرگه گذشته و عطاي آن را به لقايش بخشيد اند.
حقيقت سينما، اما قابليت تصرف دارد و ادل الدليل بر آن هم وقوع آن است، يعني تجربه هاي ما نشان مي دهد كه مي توان به «خرق حجاب تكنيك» نائل آمد و از مدار و اتمسفر سينما با تمام ماهيات و ذاتياتش به عنوان راهي براي «صلاح و فلاح» بهره جست.
كه اين دلالت و واقعيت بيروني نيازمند يك «سلوك» و «مجاهدت»، فارغ از سبك مغزي هاي مالوف و مانوس و مشهور امروزه است درميان مدعيان و معركه گيران، اين سلوك نيازمند «شناخت»، «ممارست»، «تجربه»، «تواضع»، «پشتكار»، «حقيقت طلبي» و استعانت از فهم فن و تصرف عالمانه و حرفه اي در تدارك سينما ورزانه مالوف اما با «جهت» انساني و آرماني است.
سينما، تدبيري غفلت گرايانه و جذاب است براي «سرگرم شدن» مخاطب و اين تخاطب با تغافل نسبتي تام و تمام دارد، در ذات. سينما ذاتي مدرن دارد و رهاوردي غربي.اين غربي بودن نه الزاما پيش درآمدي برمفهوم تهاجم فرهنگي دارد و نه صرفا گوياي يك پيش بيني ايدئولوژيك است. نه؛ سينما غربي است، به اين معنا كه متولد تمدن جديد غرب است و خواه ناخواه فرهنگ و متدلوژي غرب را با خود به همراه خواهد داشت.
ذات سينما، همراه و همگام با تغافل است و شكل گيري و رشد و نمو سينما درسايه و سايه همين «غفلت» پديد مي آيد و انجام مي پذيرد.
سينما ذاتي غربي دارد و غرب جز در فرهنگ و هويت و ايدئولوژي تعريف نمي شود؛ حتي اگر اين ايدئولوژي، بي فرهنگي و سكولاريسم و ليبراليسم و اباحه گري و بي قيدي و لاابالي مسلكي و... چيزهايي از اين دست باشد كه هست. ذات غرب بر اباحه است و ذات اين اباحه هماره درتدارك منابر و مراعي و مظاهري حتي با رنگ آميزي ايدئولوژيك ديني ومذهبي براي خود بوده است؛ مذهب اباحه؟
گفتيم كه سينما از همان «آداب فيلم ديدن» ش بر غفلت به عنوان رسانه اي فراگير، بنا نهاده شده است. تشريفات ورود به سالن ها و ترتيب نشستن و شكل و شمايل و رسم و عادت فيلم ديدن در سينما، مصداق تام و تمام همين در رسيدن به ساحت غفلت و فرو غلتيدن در فضاي تغافل و تخاطب مبتني بر آن است. سالن تاريك سينما و تماشاگراني كه درتاريكي و ظلمات خود خواسته و هزينه بر و گران اين محوطه، منتظر به نمايش درآمدن يك «دروغ بزرگ» هستند؛ كه همان تصوير خيال كارگردان و ديگر عوامل سازنده فيلم بر پرده سينما باشد.
اين غفلت همراه با لذت هاي خلسه آور است براي مخاطب كه او را از دنياي واقعي و روزمرگي ها و دردها و مصايب ناشي از آن رهانده و به ساحت خلسه آور و آرام و جذاب «سرگرمي» مي برد و از او بازيگري مي سازد و در ميدان سينما كه مي تواند و بايد قواعد اين بازي را رعايت كند تا به آن لذت وعده داده شده نايل آيد.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14