(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 10 تير 1389- شماره 19683

«پناك» چگونه ايالات متحده را به محاق مي برد؟
طراحي جنگ در اتاق هاي فكر آمريكا
راهبرد روسيه- ناتو؛ همكاري و آينده نگري



«پناك» چگونه ايالات متحده را به محاق مي برد؟
طراحي جنگ در اتاق هاي فكر آمريكا

ترجمه و تاليف: سيد عمار موسوي
«پروژه اي براي قرن جديد آمريكايي» موسوم به پناك (PNAC) نام اتاق فكري در واشنگتن است كه درسال 1997 تاسيس شد. هدف بنيادين اين اتاق فكر يك چيز بيشتر نبود و آن استقرار يك امپراتوري آمريكايي براي به زانو درآوردن تمامي ملت ها بود. به اعتقاد بنيان گذاران و هدايت كنندگان اين اتاق فكر، پس ازفروپاشي شوروي، آمريكا به عنوان تنها ابرقدرت موجود، بايد ازطريق نيروي اقتصادي و نظامي همه جهان را زير چتر «صلح آمريكايي» (Pax Americana) گردهم آورد.
عصاره اهداف پناك را مي توان از دل يك گزارش رسمي بيرون كشيد كه در سپتامبر سال 2000 با عنوان «بازسازي نظامي دفاعي آمريكا: استراتژي، نيروها و منابع براي يك قرن جديد» منتشر شد. دراين گزارش، پناك آنچه را كه آمريكا براي تشكيل يك امپراتوري جهاني نياز داشت ليست كرد. به طوري كه براساس طراحي اين اتاق فكر، آمريكا مي بايست:
- «نيروهايي را كه به طور دايمي در جنوب اروپا، جنوب آسيا و خاورميانه مستقر كرده، جابه جا كند.
- ارتش خود را مدرنيزه كند؛ از جمله افزايش توانايي جنگنده ها، ناوگان هاي دريايي و زيردريايي
- يك سيستم دفاع موشكي جهاني را طراحي و مستقر كرده و همچنين تحكم استراتژيك خود بر فضاي ماوراي جو را تثبيت كند.
- مايحتاج بين المللي فضاي سايبر را كنترل كند.
- هزينه هاي دفاعي خود را به ميزان حداقل 8/3 درصد توليد ناخالص ملي (GDP) افزايش دهد.»
تهديدآميزتر از همه اينها براي جهان «ماموريت اصلي» ارتش آمريكا بود كه پناك در گزارش ويژه خود آنها را تشريح مي كرد. بر اين اساس، دو نياز اصلي و محوري نيروهاي نظامي آمريكا اين بود كه «در چندين جنگ همزمان وارد عمل شده و قاطعانه به پيروزي برسد» و همچنين «به وظيفه ژاندارمي خود در ارتباط با ايجاد محيط امنيتي در مناطق حساس عمل كند.»
دقت كنيد كه پناك از آمريكا نمي خواست براي واردشدن در جنگ همزمان خود را «آماده» كند. اين انديشه كه «بايد خود را براي مقابله با تهديدات بالقوه آماده كرد» ديگر از نظر اين اتاق فكر كهنه شده بود. بلكه براي تحقق برنامه پناك يعني تشكيل امپراتوري جهاني به رهبري آمريكا، نيروهاي نظامي پنتاگون بايد مي بايست به هر نحو ممكن جنگ هاي مذكور را راه اندازي كرده و در آنها به پيروزي مي رسيدند.
اتاق فكرهاي خل و چل در واشنگتن به صنايع دستي مي مانند و فراوانند. چرا پناك و طرح آن از اهميت خاصي برخوردار بود؟ در حقيقت دو حادثه بود كه پناك را در مركز تصميم گيري هاي دولت آمريكا قرار داد: نخست پيروزي جرج دبليو بوش در انتخاباتي مسئله دار و دوم، حملات 11 سپتامبر 2001 به برج هاي دوقلوي تجارت جهاني در نيويورك.
وقتي جرج بوش كليد كاخ سفيد را به دست گرفت و عملا رئيس جمهور آمريكا شد، همانا كه پيشتر روياي امپراطوري آمريكا را ساخته و پرداخته بودند، وارد كاخ سفيد، پنتاگون (وزارت دفاع آمريكا) شدند و اداره شان را به دست گرفتند. وقتي برج هاي دوقلوي تجارت جهاني با خاك يكسان شدند، اين افراد فرصت را براي تبديل گزارش رسمي خود به سياست هاي رسمي دولت واشنگتن مهيا ديدند.
«ديك چني» معاون جرج بوش يكي از اعضاي موسس پناك است. همچنين از اعضاي موسس اين اتاق فكر مي توان كساني چون «دونالد رامسفلد» وزير دفاع بوش و «ريچارد پرل» رئيس شوراي سياست گذاري دفاعي آمريكا را نام برد. «پل ولفوويتز» معاون وزير دفاع دولت بوش كه بعدها رياست بانك جهاني را نيز به عهده گرفت، در حقيقت پدر ايدئولوژيك اين گونه به شمار مي رفت. «بروس جكسون» عضو پناك از مديران ارشد پنتاگون در دولت «رونالد ريگان» بود كه پس از آن به كارخانه اسلحه سازي «لاكهيد مارتين» اسباب كشي كرد و از رئيسان آنجا شد.
براي آشنايي بيشتر با پناك بهتر است بدانيم كاركنان آن اكثرا از افرادي هستند كه پيش از ورود به اين گروه با تشكل هايي مانند «دوستان مركز دموكراتيك در آمريكاي مركزي» (FDCCA) همكاري داشتنند؛ اين تشكل همان است كه در پشت پرده قتل عام خونين مردم السالوادور و نيكاراگوئه توسط ايادي وابسته به واشنگتن قرار داشت. يا گروه هايي مانند «كميته خطر جاري» كه سال ها از جنگ هسته اي آمريكا و شوروي سابق حمايت مي كرد و بر اين باور بود كه واشنگتن در اين جنگ هسته اي به پيروزي خواهد رسيد!
در سال 2002 پناك به گروهي به نام «كميته آزادسازي عراق» تغيير نام داد و پس از ملاقاتي كه با «كاندوليزا رايس» مشاور وقت امنيت ملي جرج بوش داشت، وظيفه آماده سازي افكار عمومي آمريكا براي ورود به جنگ عراق و نيز تفهيم ضرورت حمله به اين كشور را به عهده گرفت. اين كميته ميليون ها دلار از جيب ماليات دهندگان آمريكايي هزينه كرد تا از «كنگره ملي عراق» و «احمد چلبي» وارث احتمالي اين كشور پس از سقوط صدام حسين، حمايت كند. چلبي در سال 1992به طور غيابي از سوي يك دادگاه اردني به دليل تخلفات بانكي در «پترابانك» (PetraBank) محاكمه و به 22 سال حبس محكوم شده بود. او اگرچه از سال 1956 به بعد قدم به خاك عراق نگذاشته بود، اما ويژگي هايي داشت كه با اهداف دولت بوش سازگار بود.
گزارش رسمي پناك درباره «بازسازي نظام دفاعي آمريكا» در حقيقت نهادينه سازي برنامه ها و ايدئولوژي هايي بود كه كساني كه دولت بوش را به دست گرفتند، دهه ها براي آن وقت گذاشته بودند. اساسنامه پناك توسط چني، ولفوويتز، و رامسفلد و همچنين كساني چون «اليوت آبرامز»، «جب بوش»، و «زلماي خليل زاد» نماينده ويژه جرج بوش در افغانستان به امضا رسيده است. «ويليام كريستول» نويسنده مشهور و نومحافظه كار مجله «ويكلي استالندارد» نيز از اعضاي موسس پناك است. گفتني است ويكلي استاندارد توسط شركت «روبرت مرداك» يعني صاحب شبكه تلويزيوني افراطي «فاكس نيوز» اداره مي شود.
علاقه اعضاي پناك براي گسترش و تثبيت هژموني آمريكا از طريق زور و نيروي نظامي در سرتاسر جهان، از اولين روز آغاز رياست جمهوري جرج بوش مشهود بود. و بالاخره روز 11 سپتامبر 2001بود كه پناك درهاي فرصت رابه روي خود گشوده ديد تا طرح هاي خود را عملي كند و به سرعت نيز از اين درها وارد شد. درباره دخالت مستقيم دولت آمريكا در حوادث 11 سپتامبر دلايل بسياري اقامه شده و بايد اين دليل را نيز اضافه كرد كه بدون وقوع اين حوادث تيم پناك بهانه اي براي كليدزدن پروژه خود و عملي كردن اهدافي كه در گزارش رسمي سپتامبر 2000 آورده بود، نداشت.
بيستم سپتامبر 2001 جرج بوش «استراتژي امنيت ملي آمريكا» را منتشر كرد. اين استراتژي دقيقا جفت ايدئولوژيك گزارش «بازسازي نظام دفاعي آمريكا» بود كه سال 2000 از سوي پناك منتشر شده بود. در بسياري از پاراگراف ها و بندها، استراتژي امنيت ملي بوش از ادبيات و واژگان پناك براي توصيف جايگاه و موقعيت آمريكا در جهان بهره مي برد.
به خاطر بياوريم كه پناك خواهان افزايش بودجه دفاعي آمريكا به 8/3 درصد توليد ناخالص ملي اين كشور شده بود. بودجه درخواستي بوش براي سال 2004 تقريبا 379 ميليارد دلار براي امور نظامي كنار گذاشت و اين يعني 8/3 درصد توليد ناخالص ملي ايالات متحده در آن سال!
اوت سال 2002 «ريچارد پرل» رئيس شوراي سياست گذاري دفاعي آمريكا گزارشي را از سوي يك اتاق فكر مرتبط با موسسه زند (Rand Corporation) استماع كرد. براساس نوشته روزنامه هاي ملت و واشنگتن پست، اسلايد پاياني گزارش اين اتاق فكر، عراق را محور تاكتيكي، عربستان را محور استراتژيك و مصر را نيز غنيمت جنگي توصيف كرده بود؛ در جنگي كه مي بايست به نام رها سازي مردم جهان از شر سلاح هاي كشتار جمعي صدام حسين آغاز مي شد. جنگ آغاز شد و جرج بوش نيروهاي بسياري را به خاورميانه گسيل داشت. مردم آمريكا كه با نگراني تمام منتظر بازگشت فرزندانشان از عراق و افغانستان بودند، به زودي دريافتند كه «نقشه خروجي» كه دولت از آن دم مي زد، در كار نيست.
اسب هاي جنگي آمريكا به سرعت و در كنار يكديگر شروع به تاختن كردند. شركت هاي نظامي كه درآمدهاي مالياتي آمريكا را مي مكند، از اين سياست گسترش هژموني آمريكا نهايت بهره را بردند. شركت هايي كه صاحبان رسانه هاي جمعي اند، اين جنگ ابدي را يك ماشين پولساز براي خود ديدند...
اما حقيقت آن است كه اگرچه پناك در كليد زدند جنگ موفق بود، اما طرح تثبيت هژموني آمريكا آن گونه كه برنامه ريزي شده بود، پيش نرفت. هزينه هاي سرسام آور جنگ و نيز هزينه هاي وظيفه «ژاندارمي» كه پيشتر به آن اشاره شد، اقتصاد آمريكا را فلج كرد.
جنگ آغاز شد، اما برخلاف پيش بيني و برنامه ريزي پناك، ارتش آمريكا به «پيروزي هاي قاطع» دست نيافت. شرايط آمريكا پس از ورود به جنگ، ديگر آن موقعيت رويايي نبود كه در گزارش سال 2000 پناك و نيز استراتژي امنيت ملي بوش آمده بود. هنگامي كه بوش به رياست جمهوري رسيد، اقتصاد آمريكا دوران موفق و شكوفايي را مي گذراند. واشنگتن در آن دوران مخالف جدي در صحنه بين المللي نداشت. اتحاد جماهير شوروي فروپاشيده بود و حتي دولت جديد روسيه تا حد زيادي با سياست هاي غرب همسو بود. در چنين شرايطي بود كه تيم پناك با بي سابقه دانستن توان ارتش آمريكا، و با رويكردي ايدئولوژيك، آهنگ گسترش هژموني آمريكا و تثبيت يك نظم جديد به رهبري كاخ سفيد را كرد. اما سياست هاي دولت بوش طي هشت سال رياست وي بر كاخ سفيد، نه تنها آمريكا را به اين هدف نرساند، بلكه موجب شد اعتبار و جايگاه ايالات متحده در جهان، به ويژه در خاورميانه و در ميان مسلمانان به نازل ترين حد در تاريخ اين كشور برسد.
براساس طراحي هاي پناك، بنا بود حملات آمريكا به خاورميانه، به ايجاد يك «محيط امنيتي» به سركردگي و ژاندارمي واشنگتن منجر شود، اما اين اتفاق هيچ گاه رخ نداد. در عوض، حمايت گسترده بوش از اقدامات خشونت آميز و افراطي رژيم صهيونيستي، اعلام جنگ با مسلمانان به نام جنگ عليه تروريسم، سرنگوني دولت عراق و تبديل آن به يك دولت ناكام و بحران زده، همگي موجب شد خاورميانه محيطي ناامن و مملو از تنش باشد.
اين بود كه دوران رياست جمهوري بوش به پايان رسيد و ميراث «گزارش رسمي» پناك تقديم «باراك اوباما» شد. اوباما در وضعيتي كاملا متفاوت با بوش به رياست جمهوري رسيد. او از سويي با بحران مالي بي سابقه اي در جهان و كشور خود مواجه شد و از سوي ديگر، فرماندهي دو جنگ پرهزينه و بي فايده را به عهده گرفت.
شايد اگر دولت بوش در اين جنگ ها به «پيروزي قاطع» مي رسيد، عربستان را به عنوان محور استراتژيك اشغال و مصر را هم به عنوان «غنيمت جنگي» تصاحب مي كرد، محيط امنيتي مورد نظر پناك به وجود مي آمد و ايده خاورميانه بزرگ محقق مي شد، اوباما امروز رئيس جمهوري «امپراتوري آمريكا» را به عهده داشت؛ اما اين اتفاق ها رخ نداد و كار آمريكا به جايي رسيد كه امروز تحليل گران بسياري نام اوباما را در كنار «ميخائيل گورباچف» قرار داده و سقوط ايالات متحده را نويد مي دهند.

 



راهبرد روسيه- ناتو؛ همكاري و آينده نگري

پيشنهادهاي روسيه درباره ايجاد معماري جديد امنيت اروپايي، تاكنون با استقبال جهان اروپايي- آتلانتيكي روبرو نشده است. «آندرس فوگ راسموسن» دبير كل ناتو در اين رابطه در جريان سفر اخير خود به روسيه صراحتاً اعلام كرد كه انعقاد قراردادي را كه روسيه پيشنهاد كرده، لازم نمي داند. بديهي است كه آمريكا و ناتو به تقويت نقش روسيه در زمينه تأمين امنيت نه تنها در منطقه اروپايي- آتلانتيك، بلكه در جامعه كشورهاي هم سود و نيز مناطق هم مرزش نيزعلاقه مند نيستند. در مقابل، آن ها براي پيشبرد منافع خود در جامعه كشورهاي هم سود تلاش مي كنند و از فعاليت هاي روسيه براي توسعه نفوذش در اين زمينه نيز با ساز و كارهاي مختلف سخت و نرم ممانعت به عمل مي آورند.
با اين ملاحظه و به رغم برخي بارقه هاي بهبود روابط ميان روسيه و غرب اين گونه به نظر مي رسد كه نه تنها رويارويي نظامي- سياسي ميان اين دو از بين نرفته، بلكه شدت هم يافته است. ناتو قصد دارد در آينده نيز به عنوان سازو كار و سامانه جهاني سلطه گري آمريكا توسعه يابد و اكنون تلاش هاي خود را در قفقاز، خاورميانه، آسيا واقيانوسيه متمركز مي كند. همچنين بايد به جهت گيري شمالي فعاليت ناتو اشاره كرد كه بيش از پيش ملموس شده است. اين نكات كه به عبارتي مي توان از آنها به نقاط اختلاف و حساسيت مسكو و بروكسل ياد كرد، اساس طراحي راهبردي روابط بين روسيه و ناتو را تشكيل مي دهد. منظور از راهبرد بين روسيه و ناتو، برنامه كلي و بدون جزئيات براي تأمين امنيت ملي روسيه در راستاي روابط با سازمان پيمان آتلانتيك شمالي است كه براي بلندمدت درنظر گرفته شده وراهكارهاي رسيدن به هدف تعيين شده را ارائه كند. اين مسئله هنگام طراحي راهبرد مهمترين هدف و به عبارتي مسئله زيربنايي محسوب مي شود، اما پس از پرداختن به آن مي تواند با عنايت به تغييرات اوضاع مورد اصلاح و بازبيني قرارگيرد. درنهايت امر، اين برنامه يك نوع الگوي رفتاري براي رسيدن به اهداف بلندمدت را براي مسكو فراهم خواهد كرد.
«راهبرد امنيت ملي فدراسيون روسيه تا سال 2002» كه 12 مي 2009 به تأييد «دميتري مدودف» رئيس جمهور اين كشور رسيد، مي تواند نقطه آغاز طراحي راهبرد روابط با ناتو باشد. در راهبرد مذكور ايجاد نظام باز امنيت جمعي براساس قراردادهاي مشخص به عنوان هدف اساسي اعلام شده است. هرچند در اين سند، منطقه اروپايي- آتلانتيك بيش از هرچيز موردتوجه قرار گرفته، اما انديشه فراگير فضاي باز مي تواند در فضاي اروپايي- آسيايي نيز عملي شود. دكترين نظامي فدراسيون روسيه كه 5 فوريه 2010 به دستور مدودف تصويب شد نيز سند مهم ديگري است در اين زمينه كه بايد در تدوين و تبيين راهبرد جديد روسيه- ناتو مورد توجه قرار گيرد.
در اين دو سند، معماري امنيت جهاني و منطقه اي كنوني كه عمدتاً به ناتو وابسته است، از منظر مقامات كرملين فاقد كفايت لازم شناخته شده است. در اين اسناد، تلاش هاي ايالات متحده و ناتو براي تبديل يك پيمان بسته (ناتو) به نهاد تنظيم نظامي و سياسي اوضاع جهاني و هم رديف كردن آن با سازمان ملل متحد باعث نگراني دانسته شده است. به عبارت ديگر، از ديدگاه كرملين، غربي ها براي ناتو نقش عامل اصلي در تمام مسايل نظامي- سياسي فضاي يورو آتلانتيكي را درنظر گرفته اند كه نمي تواند موردقبول باشد. گفتني است كه ناتو تاكنون بارها به صورت خودسرانه و برخلاف مقررات حقوقي موجود و قطعنامه هاي سازمان ملل رفتار كرده و حالا در راستاي طراحي نظريه راهبردي جديد خود سعي مي كند نقش خود را در تناسب نيروهاي جهاني تثبيت كند.
راسموسن، دبيركل ناتو در كنفرانس امنيت بين المللي مونيخ كه فوريه سال 2010 برگزار شد، درباره تبديل ناتو به سازماني با كاركرد جهاني صحبت كرده و انديشه «دفاع منطقه اي در خارج از مرزها» را عنوان كرد. ناتو در همين رابطه به طراحي برنامه هاي دفاع از كشورهاي بالتيك پرداخته و قصد دارد براي آذربايجان و گرجستان نيز چنين طرح هايي تهيه كند. همچنين بحث درباره الحاق ژاپن، كره جنوبي و استراليا به اين پيمان نيز اخيراً مطرح و بحث هايي دراين باره شده است.
بايد يادآور شد كه ناتو برنامه هايي را نيز براي توسعه همكاري ها با اتحاديه آفريقا درنظر دارد. جالب است ببينيم كه اگر روسيه انديشه «دفاع منطقه اي در خارج از مرزهاي ملي» را مطرح مي كرد، غرب چه واكنشي از خود نشان مي داد. افزون بر برنامه هاي جهان شمول نظامي، اقدامات و برنامه هاي ديگر ناتو نگراني هايي براي روسيه ايجاد كرده كه از آن جمله مي توان به موارد زير اشاره كرد؛
1-راهبرد غرب در زمينه تأمين امنيت انرژي (برخلاف منافع اقتصادي و سياسي روسيه)
2-برهم زدن موازنه راهبردي نيروها در حوزه هاي جغرافيايي مختلف به ويژه اروپا
3-ادعاهاي سرزميني درمورد روسيه و متحدان آن
4-مداخله در امور داخلي روسيه و متحدان آن
5-تخلف بعضي كشورهاي عضو ناتو از توافقات بين المللي (كه به نوعي روسيه را زير تأثير قرار مي دهد)
6-عدم تصويب قراردادهاي امضا شده در زمينه تسليحات
7-تحريك مناقشات در مناطق نزديك به مرزهاي روسيه
با عنايت به اين اختلاف نظرها ميان مسكو و بروكسل، به نظر مي رسد كه درنهايت امر عوامل كليدي زير بر جايگاه روسيه در جهان اثر مي گذارند؛
1- تلاش ايالات متحده براي رسيدن به سلطه جهاني و استفاده واشنگتن از پتانسيل ناتو در اين زمينه (تقويت نقش جهاني ناتو و نزديك شدن اين پيمان به مرزهاي روسيه در همين راستا قرار دارد)
2- جهت گيري توسعه اي چين و سياست اين كشور (خطر «نفوذ خزنده» شهروندان چين به مناطق خاور دور روسيه و احتمال تشديد اختلاف نظرها بر سر صادرات منابع انرژي از جمله خطرات مطروحه براي اين بخش روسيه هستند)
3- تروريسم بين الملل (كه ممكن است نيروهاي بين المللي حاكم بر جهان از آن به نفع خود استفاده كنند كه در اين صورت خطر آن مضاعف مي شود)
راهبرد روابط روسيه با ناتو مي تواند يك مسأله دوگانه را حل كرده و نگراني ها را در اين زمينه كاهش دهد. به اين عبارت كه اين راهبرد ضمن تداوم بخشيدن به گفتگوهاي روسيه با ايالات متحده درباره مسايل راهبردي، بايد هم زمان شرايط لازم جهت ايجاد نيروي مقابل سياسي- ديپلماتيك و نظامي با ناتو را ايجاد كند. در اين صورت تحقق اين منظور مي توان از گفت وگوي ناتو با روسيه از موضع زور جلوگيري كرد. اين راهبرد بايد با توجه به اين واقعيت طراحي شود كه آغاز حركت روسيه به شرق مي تواند در آينده بر ميزان هويت اروپايي آن اثر بگذارد. كشورهاي عضو ناتو و ايالات متحده نيز بايد عواقب شرق گرايي روسيه را در نظر داشته باشند. پرواضح است كه چين به استفاده از توان روسيه براي مقابله با نفوذ فزاينده آمريكا در منطقه آسياي مركزي علاقه مند است، زيرا اين منطقه داراي منابع لازم براي توسعه چين است.
بنابراين، مناطق كليدي جهان، ارتباطات راهبردي و منابع جهاني به اهداف اساسي رقابت ژئوپلتيكي مبدل مي شوند. كنترل آن ها در حد زيادي موقعيت تمدن ها و دولت ها و چگونگي توسعه، امنيت داخلي و استقلال آن ها را تعيين خواهد كرد. با اين ملاحظه، به رغم اختلاف نظرات و ديدگاه ها كه در بالا بدان ها اشاره شد، گفتگوي ثمربخشي ميان روسيه و جهان اروپايي- آتلانتيك امكان پذير است، مي تواند به اتخاذ تصميمات هماهنگ شده درباره امنيت منطقه اي منجر شده و مزاياي متقابلي را براي طرفين به بار آورد. البته، برقراري روابط سازنده و باثبات با چين به همين اندازه براي روسيه واجد اهميت است. به عبارت ديگر، روسيه بايد راهبرد معقولانه تعامل با مراكز قدرت جهاني (ايالات متحده، اتحاديه اروپا، چين و احتمالا بعضي كشورهاي ديگر) و نيز با سازمان هاي بين المللي را هم زمان مورد توجه قرار داده و جايگاه خود را در گفتگوي تمدن ها مشخص كند.
روسيه در اين زمينه بر منابع راهبردي خود متكي است، اما اين منابع براي رسيدن به اهداف اين كشور كافي نيستند. به همين اعتبار است كه راهبرد جديد بايد راه هاي استفاده بهينه از اين منابع را تعيين كرده و به تحقق اهداف مساعدت كند.
بديهي است كه روسيه امروزي ازنظر اقتصادي براي برقراري موازنه با جهان اروپايي - آتلانتيك امكانات كافي ندارد و توانمندي آن در زمينه فن آوري هاي نوين چندان بالا نيست. واقعيت اين است كه روسيه براي ايجاد موازنه با كشورهاي غربي بايد با افزايش توانمندهاي اقتصادي خود، دوباره به يك كشور صنعتي تبديل شود. در عصر حاضر، «قدرت نرم»، يعني جذابيت اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي يكي از عوامل مهم موفقيت در عرصه هاي منطقه اي و بين المللي محسوب مي شود با اين وجود، روسيه در شرايط كنوني در اين زمينه ضعف زيادي دارد، در حالي كه كشورهاي فضاي اروپايي - آتلانتيك از نيروي نرم كافي براي پيشبرد اهداف خود برخوردارند. روسيه به رغم ضعف در قدرت نرم، نشان داده كه در فضاي شوروي سابق از يك وسيله رقابتي ديگر برخوردار است و آن «قدرت سخت» است كه مي تواند از آن براي دفاع از منافع ملي خود استفاده كند.
پرواضح است كه تلفيق معقولانه اين دو عامل (قدرت سخت ونرم)مي تواند نفوذ روسيه را در فضاي اروپايي به نحو قابل ملاحظه اي بالا ببرد. بديهي است كه پيشنهادهاي ناتو مبني بر مشاركت روسيه در بعضي فعاليت هاي مورد علاقه اين سازمان از جمله در افغانستان بايد با احترام به منافع روسيه در فضاي شوروي سابق توأم باشد.
روسيه با توجه به كاهش ظرفيت هاي اقتصادي و نظامي خود، بايد بي درنگ سعي كند با غرب و قبل از همه با ايالات متحده به راه حل هاي متقابلاً سودمندي دست يابد. اما هم زمان بايد به واشنگتن تأكيد كند كه تمام تصميمات براي راه اندازي دور جديدي از روابط بايد براساس سازش هاي متقابل و سود متقابل اتخاذ شوند. جهان اروپايي - آتلانتيك مي تواند فناوري ها، تجربه اجتماعي و سرمايه خود را به روسيه عرضه كرده و درمقابل از اين كشور انرژي، منابع و نفوذ دريافت كند. اما واقع امر اين است كه اين تعامل به آساني محقق نخواهند شد، چرا كه شركاي مسكو در غرب و شرق به وابستگي روسيه به صادرات مواد خام علاقه مندند.
رويكرد فعلي روسيه نسبت به ناتو، رويكردي حسابگرانه و بدور از حس تقابل جويي است. اين در حالي ست كه در اوايل سال هاي 1990، بسياري از سياستمداران روس اميدوار بودند كه ناتو از پيمان نظامي - سياسي به يك سازمان اجتماعي تبديل شود. آن ها اعتقاد داشتند كه مي توانند سران ناتو را متقاعد كنند كه از سياست گسترش اين سازمان دست بكشند. اما تحولات بعدي و از جمله جنگ يوگسلاوي، گسترش ناتو به شرق و برنامه هاي استقرارسامانه پدافند ضدموشكي در نزديكي مرزهاي روسيه اين خيال پردازي ها را بر باد داد. به همين علت است كه از اوايل هزاره سوم برخورد عمل گرا با ناتو در دستور كار كرملين قرار گرفت. بديهي است كه پيشرفت جدي در روابط روسيه با ناتو در آينده نزديك حاصل نخواهد شد و همكاري اين دو نيز عمدتاً درحد شعار باقي خواهد ماند.
با توجه به اينكه ناتو با قاطعيت اعلام كرده كه روسيه در فرآيند گسترش ناتو به شرق از حق وتو برخوردار نيست، لذا اميد نمي رود دو طرف در خصوص مسايل حياتي بتوانند به راه حل مرضي الطرفيني دست يابند. با اين ملاحظه، در شرايطي كه ناتو در حال گسترش حوزه فعاليت خود است، هم زمان سعي مي كند روسيه را در روند اتخاذ مهم ترين تصميمات درباره مسايل امنيت بين المللي به حاشيه براند. به همين واسطه است كه اعضاي ناتو پيشنهادهاي روسيه در زمينه معماري جديد امنيت اروپايي را ناديده گرفته و مرتبا تاكيد مي كنند كه اين پيشنهادها عليه ناتو طراحي شده و براي تحكيم همكاري بين طرفين مفيد نيستند.
منبع: ايراس

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14