شنبه 26 تير 1389- شماره
19693
پرسه در اطراف هتل «باديشرهوف»
|
|
E-mail:shayanfar@kayhannews.ir |
|
پرسه در اطراف هتل «باديشرهوف»
گذر از تدابير امنيتي در سال 1991، نفوذ به نشست ساليانه بيلدربرگ مستلزم راهكارهاي جديدي بود. نخستين رخنه در بعد از ظهر 5 ژوئن رخ داد. دو روز تا شروع كنفرانس باقي مانده بود. اما طبق معمول، لشكري از پيش قراولان مشغول آماده سازي مقدمات بودند. تمايل به صرف نهار در باديشر هوف، مجلل ترين هتل بادن- بادن، يعني شهري كه گران قيمت ترين امكانات اقامتي را دارد، براي راننده تاكسي غيرعادي نبود. اما آنچه بعدا اتفاق افتاد، براي من تقريقا عادي بود. هنگامي كه فاصله طولاني از اقامتگاه متوسط، در هتلي در شهر گاگناو1، تا هتل ياد شده را با تاكسي مي پيمودم، مانند سال هاي گذشته، اظهار ترديد كردم كه مردم عادي را به باديشر هوف راه دهند. اما راننده تاكسي اطمينان خاطر داد كه چنين نخواهد بود. وي گفت: «آه نه، بسياري از افراد براي صرف شام مجلل يا صرف نوشيدني عالي به باديشر هوف مي روند». چيزي نگفتم. جالب تر بود كه خودش متوجه شود. وقتي كرايأ راننده را دادم، از وي خواستم اندكي منتظر بماند تا مطمئن شود من وارد شده ام. سري تكان داد و مطابق ميل من عمل كرد. هرگز انتظار نداشت دوباره مرا ببيند. اما وقتي يك قدم از درهاي شيشه اي سرسراي هتل به داخل گذاشتم و چندين مرد با لباس هاي متحدالشكل مقابلم قرار گرفتند، همه چيز تغيير كرد. من گفتم: «اين هتل عمومي است. فقط مي خواهم نهار بخورم.» به من گفتند: «اين هتل براي برگزاري نشستي خصوصي تعطيل است.» از روي شانه هاي آنها نگاهي به داخل انداختم. دوستم «راگ»2 را به جا آوردم كه كارت شناسايي بيلدربرگ را، كه مانند گواهينامأ رانندگي بود، به گردن انداخته بود. پارسال، در نشست بيلدربرگ در لانگ آيلند، با وي آشنا شده بودم. آن زمان چند بار به خانه اش رفتم كه اين كار من او را ناراحت مي كرد. سرم را به نشانأ دوستي براي راگ تكان دادم و لبخندي زدم، اما صورت وي بي حركت مانده بود. در حالي كه نگهبان هاي بيلدربرگ مرا به بيرون مشايعت مي كردند، دست تكان دادم و گفتم: «بعداً مي بينمت، راگ.» راگ اخم كرد. رانندأ تاكسي هنوز منتظر بود و من توضيح دادم كه مرا راه نمي دهند. از اينكه از ورود من به يك هتل عمومي ممانعت كرده بودند، خشمگين شد و گفت كه اين را تحمل نمي كند. از تاكسي بيرون پريد و وارد سرسراي هتل شد، از جوخأ نگهبان ها گذشت و بر سر متصدي پشت ميز فرياد كشيد. مدت كوتاهي پس از آن، به تاكسي برگشت و با نگاهي متحير گفت: «اين نشستي سري است.» رانندأ تاكسي موافقت كرد پنج ساعت ديگر، در بيرون همين هتل، به دنبالم بيايد و مرا به استاد هتل3، در گاگناو برگرداند. بعد از اينكه توضيح بيشتري دربارأ گروه بيلدربرگ دادم، دوست انگليسي زبان رانندأ تاكسي، زن متصدي كافأ هتل و دو مرد مشتري گفتند كمكم مي كنند. به من گفتند، شب بعد در كافأ طبقأ اول رستوران دو طبقأ وستاينر براسري4 بنشينم. اين رستوران كارگران بود كه يك كوچه با باديشر هوف فاصله داشت. بايد خاطرنشان كرد كه پيش از دريافت اطلاعات از منابع داخل نشست، در گردهمايي آن سال بيلدربرگ از اوايل صبح تا 9 شب كه نخبگان جهان پنهاني به باديشر هوف وارد مي شدند، اتفاقات زيادي در جريان بود. مطبوعات و ايستگاه هاي تلويزيوني آلمان با تنها نشريأ آمريكايي حاضر، يعني اسپات لايت كه من آن زمان برايش گزارش تهيه مي كردم، همكاري مؤثري داشتند. از جمله همكاران من دكتر هانس- اولريخ گريم5، گزارشگر اشپيگل و يورگه بريلر6، رئيس گروه تلويزيوني پنج نفره از بادن- بادن بودند. افراد بسيار ديگري بودند، اما وقتي با انگليسي دست و پا شكسته تبادل اطلاعات مي كردند، دانستن نام آنها دشوار مي شد. يك نفر كه نامش را هرگز نفهميدم، مترجم بود. وي گفت دو سال براي نشريه اي آلماني زبان در شيكاگو كار كرده بود. دو راه ورودي در دو انتهاي راهي كه به شكل نعل اسب بود، تنها راه هاي ورودي هتل باديشر هوف محسوب مي شد. گروه هاي تلويزيوني در برابر هر دو ورودي گشت مي زدند و من و گريم بين اين دو ورودي رفت وآمد مي كرديم. از اواسط صبح تا 9 شب ورودي ها محافظت مي شدند. نوبتي به رستوران وستاينر مي رفتيم تا اندكي به پاهايمان استراحت دهيم، براي هم قهوه بخريم و يادداشت ها را مقايسه كنيم. بيلدربرگي ها انتظار داشتند اين نشست سري تر از هميشه باشد، اما از قضاي روزگار يك بار هم نشد يكي از آنها از ليموزين پياده شود و فيلمبرداران تلويزيون وي را احاطه نكنند. بسياري كوشيدند با بي تفاوتي درچهره شان، اين نوميدي را نشان ندهند. همه روزنامه نگاران از مطبوعاتي و تلويزيوني كه در بيرون هتل باديشر هوف با يكديگر آشنا شديم با هم همكاري كرديم. بيشتر آنها، به جز گريم و بريلر، اطلاعات اندكي درباره بيلدربرگي ها داشتند اما مي دانستند با حضور شخصيت هاي جهاني، اتفاقات عجيبي رخ مي دهد. يكي از روزنامه نگاران به اين دليل، به آنجا آمده بود كه يك مراقب ترافيك پرواز فرودگاه خصوصي بادن -باذن به وي اطلاع داده بود كه هواپيماهايي از بروكسل، پايتخت بلژيك، حامل رهبران ناتو و نيز هواپيمايي از سوئد، حامل چهار بانك دار، دراين فرودگاه به زمين نشست. من نسخه هاي زيادي از اسپات لايت، مورخ 10ژوئن 1991، داشتم كه حاوي گزارش هاي مفصلي درباره نشست آينده بود و آنها را توزيع كردم. دو ايستگاه تلويزيوني گزارش هاي اين نشريه را به تفصيل خواندند و آنها را روي صفحه تلويزيون نشان دادند. مفسران آنها درباره محتواي مطالب صحبت كردند و از من درحال صحبت درباره اين نشست فيلم برداري مي كردند و قرار شد آن را با ترجمه پخش كنند. آن شب دير وقت كه به گاگناو برگشتم، به من اطلاع دادند زني از يك نشريه فرانسوي هشت بار برايم زنگ زده، اما پيامي نگذاشته است. خانم هاي كارآمد قسمت پذيرش، كه روز اول متوجه عادت من بچه روستايي سابق شده بودند كه براي صرف صبحانه رايگان اروپايي، با گشايش سالن غذاخوري، درساعت 03/6 صبح در اين سالن حاضر مي شوم، به خانم گزارشگر گفته بودند. روز بعد ساعت 8 صبح زنگ بزند. وي تماس گرفت و در طول اقامتم، هر روز ساعت 8صبح زمان اطلاع رساني ما بود. البته در اولين روز دربادن -بادن و با توجه به آغاز نشست بيلدربرگ در روز بعد نگهباناني كه روز قبل از ورود من جلوگيري كردند، به تعداد زياد در بيرون مستقر بودند و پليس آلمان هم به آنها پيوسته بود. به رغم مشقت مأموريت، وقتي پيشنهاد مانور «هجوم» را دادم، روحيه سر خوشانه اي بر ما مستولي شد. هنگامي كه ليموزين ها اغلب با همراهي پليس به هركدام از ورودي ها نزديك، مي شدند با فرياد «توجه» به افراد نزديك ورودي ديگر ندا مي داديم. سه ثانيه درپياده رو مي مانديم. اگر نزديك تر مي رفتيم، آن را تجاوز به اين اقامتگاه عمومي تلقي مي كردند. با يك علامت، همگي با هم برخلاف فرياد پليس كه مي كوشيد ما را عقب بزند. هجوم مي برديم. پليس آلمان از ضربه زدن به سرما خودداري مي كرد. اين كار خوبي بود. گروه بزرگ نگهبان هاي بيلدربرگ كه بيشترشان لباس متحدالشكل پوشيده بودند و برخي كت و شلوار و عده اي ديگر لباس عادي به تن داشتند، تا مثلاً مأمور مخفي باشند آماده باش بودند. ما با اين روش توانستيم بسياري از افراد را شناسايي كنيم. راكفلر بعد از ظهر، كيسينجر حدود ساعت 4بعد از ظهر، ملكه بئاتريكس هلند ساعت 04/6 عصر و غيره - و از بسياري ديگر عكس برداري شد يا ديده شدند. گاه و بي گاه باران مي آمد و هر وقت سروكله افراد برجسته پيدا مي شد، يك نگهبان بيلدربرگ چتر بزرگي را باز مي كرد تا آنها را از نظر دور بدارد. عكسي از وي، درحالي كه به اين شكل از چتر استفاده مي كرد. گرفتم و وي كه به نظر خجالت زده مي آمد، آن را كنار گذاشت. همان راهبرد تشكيل ديواره انساني را براي جلوگيري از مشاهده شدن افراد وارده درپيش گرفتند. با اين روش توانستيم بسياري از افراد وارده را شناسايي كنيم، اما نه همه را و از ناكامي بيلدربرگي ها خرسند بوديم. حالا كه معلوم شد چه كساني داخل هتل هستند، هدف بعدي اين بود كه بفهميم مشغول چه شيطنتي هستند. روز دوم، به ديدار خانم متصدي هتلي رفتم كه چند كوچه دورتر از باديشر هوف قرار داشت و دوست راننده تاكسي بود. وي بار ديگر به من اطمينان خاطر داد شخصي از داخل نشست هاي آن سال بيلدربرگ كمك خواهد كرد و گفت بايد عصر در كافه رستوران باشم. «آقاي تاكر؟» جواب دادم: «بله» و از روي صندلي كافه بلند شدم. مرد جواني پرسيد: «مي توانيم سرميز بنشينيم؟» اين مرد جوان، سرميز دور افتاده اي در اين رستوران بزرگ، گفت كه شماره اي از اسپات لايت را كه پيش خانم متصدي گذاشته بودم، خوانده است. اما به من گفت حتي پيش از آن نيز به طور غريزي پي برده بود رخدادهاي عجيبي رخ مي دهد. من از كمك وي و چندين همكار ديگر كه هرگز نديدم، برخوردار بودم. او نام و عنوان شغل خود را به من نگفته بود و نمي گفت. اگر همكاري وي برملا مي شد، او و بسياري ديگر اخراج مي شدند. به او گفتم اگر دوستم در خيابان بالايي صحت اطلاعات وي را تاييد كند، همين مرا راضي مي كند. براي آن كه به وي آرامش بيشتري بدهم، تصميم گرفتم به او نگويم از بالاي ديوارهاي بلند به حياط پشت ساختمان هتل سرك كشيده و متوجه شده بودم او يكي از كاركنان ارشد بيلدربرگ است. دانستم كه همكاران وي در داخل باديشر هوف مي توانند اطلاعات و اگر خطري نداشت، اسناد را در اختيارم بگذارند. مرد جوان سپس تدريجا آنچه را اتفاق افتاده بود، برايم تعريف كرد. با وجود آنكه احتمال شناخته شدن در اين رستوران كارگري بعيد بود، قرار گذاشتيم اگر او در ميزي كنار ميز من نوشيدني بخورد، من هم فقط به روزنامه روي ميزم توجه كنم. با اين حال يك بار هم مجبور نشديم اين نمايش را بازي كنيم. بيشتر آنچه آن سال از وقايع پشت درهاي نگهبان دار باديشر هوف به رشته نگارش درآوردم، مرهون اراده اين ميهن پرست جوان براي برملا كردن توطئه چيني هاي بيلدربرگي ها و آگاه كردن مردم بود. نقل قولي از وي به خاطر دارم. وي گفت مرد كوتاه قد و موسفيدي كه كت و شلوار مشكي به تن داشت، به كيسينجر كه لباس خاكستري به تن داشت، گفت: «شما به هيچ وجه آن قدر كه فكر مي كنيد، باهوش نيستيد.» اويان 7، فرانسه هنري كيسينجر، درسال
1992 از پيشرفت بزرگ در تحقق هدف بيلدربرگ، براي تاسيس دولت جهاني، صحبت مي كرد. وي سناريويي را ترسيم كرد كه در آن خارجي ها به آمريكا هجوم مي آورند و آمريكايي ها براي «نجات» خود، از سازمان ملل استقبال مي كنند. در نشست سال
1992كه، در 24-12 مه، در اقامتگاه هاي مجلل رويال 8 و ارميتاژ 9 در شهر اويان در فرانسه برگزار شد، شركت كنندگان پيشرفت قابل توجه خود را در راه تحقق هدف اين گروه براي تأسيس دولت جهاني تا سال
2000 جشن گرفتند. اين بزرگ ترين نشست بيلدربرگ در تاريخ خود بود كه اين بزرگي نتيجه مستقيم تلاش بي حاصل آن براي حفظ اتحاد شوروي بود. به گفته منابع آگاه، كيسينجر در نشست آن سال گفت كه جهانيان، بالاخره حتي آمريكا، «به سرعت آموختند بر ميهن پرستي محدود غلبه كنند» و «راه حل هاي سازمان ملل را براي حل مشكلات مشترك جهاني» بپذيرند. شركت كنندگان بيلدربرگ از پيشرفت در تاسيس دولت جهاني در دو جبهه اظهار خرسندي كردند: ¤ برقراري ماليات سازمان ملل كه نه فقط هزينه برنامه هاي جهاني را تامين كند، بلكه «مردم جهان» را آماده پرداخت خراج كند. ¤ آماده سازي مردم- دوباره همان آمريكايي هاي لجوج- براي پذيرش طرح ارتش سازمان ملل كه بتواند اراده خود را با زور در امور داخلي هر كشوري اعمال كند. كيسينجر گفت: «امروزه اگر نيروهاي سازمان هاي ملل براي اعاده نظم وارد لس آنجلس شوند، آمريكايي ها به خشم مي آيند؛ فردا آنها سپاسگزار خواهندشد.» كيسينجر درباره سخنراني تكان -دهنده آن سال پطروس غالي، دبيركل سازمان ملل متحد درجمع اعضاي اتحاديه ناشران روزنامه آمريكا 10 در مقر سازمان ملل در نيويورك در اوايل ماه مه، نشريات اعضاي اتحاديه بر اين خبر سرپوش گذاشتند. دبيركل خطاب به ناشران نشريات گفته بود شوراي امنيت سازمان ملل بايد نيرويي دايمي داشته باشد كه سريعا در هر نقطه از جهان مستقر شود تا از صلح، حفاظت و از رعايت حقوق بشر اطمينان حاصل كند. رهبر سازمان ملل به ناشران آمريكايي گفت: اين نيرو بايد اجازه داشته باشد درسطح محلي و گروهي مداخله كند. كيسينجر گفت: «به خصوص مايه خشنودي است» كه ناشران به حضوص نيروهاي سازمان ملل در خاك آمريكا و اعمال اراده سازمان ملل ايراد نگرفتند.» اعضاي اتحاديه ناشران روزنامه در آمريكا، ناشر حدود
1600 روزنامه هستند (امروز فقط 1200 روزنامه باقي مانده است) اما عمدتا ناشران روزنامه هاي بزرگ شهري در نشست هاي اين گروه صنعتي شركت مي كنند. از روزنامه هاي كوچك كمتر كسي شركت مي كند. درحالت عادي مانند بيشتر سازمان هاي حرفه اي پر رونق، آنها در هتل هاي مجلل، ضمن خوردن نوشيدني، تبادل نظر مي كنند. آنها پيش از اين به مقر سازمان ملل دعوت نشده بودند. رهبر سازمان ملل متحد در جريان سخنراني ديگري كه يك هفته بعد در باشگاه ملي مطبوعات11 ايراد كرد، درپاسخ به سؤال خصوصي من، از تكرار درخواست خود براي تشكيل شاخه نظامي سازمان ملل طفره رفت. ماليات سازمان ملل به شكل ماليات نفت اعمال مي شد كه براي تامين هزينه ديوان سالاري زيست محيطي جهاني و انتقال ميلياردها دلار به كشورهاي جهان سوم هزينه شود..
1 Gaggenau 2 Rog 3 Stadhotel 4 Westeiner Brasserie 5 Hans- Ulrich Grimm 6 Jorge Briller 7-Evian 8- The Royal 9-Ermitage 10- The American Association of Newspaper Publishers 11- The National Press Club پاورقي
|
|
|