(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 4 مرداد 1389- شماره 19701

امام زمان (عج) ، وجه الله
آخرين دولت



امام زمان (عج) ، وجه الله

رحيم شريف زاده
در مقاله حاضر نويسنده با نگاهي عرفاني به مقوله وجه الهي، امامان معصوم(ع) را مظاهر الهي و وجه الله معرفي كرده و با استناد به برخي روايات لازمه معرفت خدا را معرفت پيامبر(ص) و امامان معصوم(ع) دانسته است. اينك با هم آن را از نظر مي گذرانيم.
وجه الهي به معناي جهتي است كه انسان مي تواند آن را ببيند و متوجه آن شود. براساس آموزه هاي وحياني، همه هستي مظاهر وجه الهي هستند؛ ولي در تمثيل مي توان هريك از موجودات و آفريده هاي الهي را مانند قطره اي از اقيانوس دانست كه همانند ژن ها همه خصوصيات الهي را به صورت اجمالي يا بالقوه دارا هستند. ولي اين گونه نيستند كه همه عظمت و بزرگي هستي را برتابند و به نمايش گذارند. اما با اين همه به دليل وحدت شخصي وجود، همه در حد و اندازه خود با همه محدوديت ها و حدود، مظاهري از همان وجود شخصي هستند؛ چرا كه خداوند در همه كثرات مظاهري اش، حضوري احاطي و معيت دارد، چنان كه در آيه 4 سوره حديد بدان اشاره كرده است و از خود آدم به خودش نزديك تر است.
از اين رو، پيش از اين كه چيزي از مظاهر ديده شود، در انديشه و چشم خردمندان، قبل، بعد و همراه (معه) آن چيز خدا ديده مي شود؛ زيرا چيزها جز مظاهر همان وجود نيستند؛ چنان كه اميرمومنان(ع) بدان اشاره داشته و مي فرمايد: «ما رايت شيئا الا و رايت الله قبله و بعده و معه؛ هيچ چيز را نديدم جز آن كه خدا را قبل از آن و بعداز آن و با آن ديدم.»
البته در هستي مي توان مصاديقي از مظاهر الهي را يافت كه در مظهريت، قوي تر و روشن تر و ظاهرتر هستند. اين شدت در مظهريت را مي بايست در مظاهري جست كه به خداوند نزديك تر و از نظر قرب معنوي، ظهور دهنده كامل تر و بهتر صفات و اسماي الهي در خود باشند. براساس آموزه هاي وحياني، تنها انسان ها هستند كه از چنين شرافت قرب ذاتي برخوردارند و در مقام قوه، همه صفات و اسماي الهي را در خود دارند و آمادگي و بستر مناسبي براي فعليت بخشي به آن و متاله و خدايي شدن را دارا مي باشند. همين وجود تمام و كمال اسماي الهي در انسان (بقره، آيه 31) موجب شده تا ظرفيت خلافت الهي از قرارگاه زمين را به دست آورد (بقره، آيه 30)
در ميان انسان ها نيز برخي از آن ها كه در مقام قرب چنان به خداوند و صفات، اسما و ذات الهي نزديك شده اند كه در مقام «قاب قوسين او ادني (نجم، آيه 9) قرار گرفته اند، براين مقام سزاوارتر و شايسته ترند؛ چرا كه ايشان مظهر تمام و كمال همه اسماي الهي اند و متاله شدن و خدايي گشتن ايشان موجب شده تا به عنوان وجه الله كامل و تمام در هستي جلوه گري كنند.
براساس آموزه هاي وحياني و روايات معتبر اين معنا به دست مي آيد كه وجه الله كامل، وجود ختمي مرتبت حضرت محمد مصطفي (ص) است و به حكم آيه 61 سوره آل عمران يعني آيه مباهله، به سبب وحدت نفسي و نوري آن حضرت(ص) با امير مومنان علي(ع)، همه چهارده معصوم(ع) وجه الله هستند.
از آن جايي كه وجه الله همان بخش ظهوري خداوندي است، آن كه از نظر ظهور، تمام تر و كامل تر است، عنوان وجه الله در آن راست تر مي باشد. اين وجه به سبب قرب منزلت كه در آيه 9 سوره نجم بيان شده و در آيات ديگر به اشكال ديگر همين معنا تصريف شده است، اولين بروز و ظهور الهي است. از اين رو عارفان معروفي چون ابن عربي، وجود نوري پيامبر(ص) را براساس روايت معتبر تعيين نخست دانسته است كه از وي همه تعيينات اسمايي در تعيين ثاني ظهور يافته و به عنوان اعيان ثابت تجلي در صقع ذات الهي پيدا كرده و در نهايت به واسطه ايشان در خارج ذات به شكل اعيان خارجي مظهريت يافته است. از اين رو پيامبر(ص) تاكيد مي كند تنها وجود نوري ما به طور مستقيم از خدا آفريده شده و ديگران همه مخلوق و آفريده مايند.
در مقام تعيين اول، نور پيامبر(ص) عقل اول است؛ چنان كه روح الله، نورالله، القلم، عالين، كروبين و مانند آن مي باشد و خداوند به قلم وجودي پيامبر(ص) بر عالم نقش وجود بنگاشت. اين معنا افزون بر منابع روايي شيعي در جوامع روايي اهل سنت نيز آمده است. در روايات اهل سنت عناوين پيش گفته براي پيامبر(ص) اثبات شده است. به عنوان نمونه در سنن ابن داوود از منابع روايي اهل سنت آمده كه پيامبر(ص) فرمود: اول ما خلق الله العقل. در مسند احمدبن حنبل يكي از بنيانگذاران مكاتب و مذاهب چهارگانه اهل سنت نيز آمده كه پيامبر(ص) فرمود: «من و علي از نور واحد خلق شده ايم و خداوند روح من و روح علي بن ابيطالب را قبل از خلقت عالم خلق نمود. ابن مغازلي شافعي نيز در كتاب مناقب خود نقل مي كند كه پيامبر(ص) فرمود: من و علي نوري بوديم در خدمت حضرت حق و اين نور، خداوند را تسبيح مي گفت و تقديس مي كرد قبل از آن كه آدم خلق شده باشد و اميرالمؤمنين علي(ع) فرمود: «كنت وليا و آدم بين الماء و الطين»؛ من ولي بودم درحالي كه آدم ميان آب و گل بود. (نگاه كنيد به: شرح اصول كافي، ملاصدرا ص17 و نيز شرح مقدمه قيصري استاد سيدجلال الدين آشتياني ص223-224 و پاورقي هاي آنان)
امامان(ع) ،وجه الله و مظاهر الهي
خداوند در آيه88 سوره قصص مي فرمايد: كل شي هالك الا وجهه؛ هر چيزي جز وجه آن هلاك مي شود. اين بدان معناست كه براي هر چيزي دو نسبت است كه بخشي از آن هلاك مي شود و بخشي از آن باقي مي ماند. آن بخشي كه باقي است همان بخشي است كه منسوب به خداوند است؛ چراكه آن چه در جهان نام هست، همان جنبه انتساب آن به خداوند است و جنبه ديگرش در حقيقت نمود وجود و هستي است نه حتي نماد آن. از اين رو خداوند مي فرمايد: فأينما تولو فثم وجه الله»؛ پس به هرجا رو بگردانيد آن جا وجه خداست.
باباطاهر همداني خوش در اين باره سروده است:
به صحرا بنگرم صحرا ته بينم/ به دريا بنگرم دريا ته بينم/ به هرجا بنگرم كوه و در و دشت/ نشان روي زيباي ته بينم.
چرا كه هرجا كه از هستي است و نشان از وجود دارد و قابليت رويت است همان وجه الله است.
اما پرسش اين است كه چه كسي و چه چيزي وجه الله كامل و تمام است و نگاه به آن كس يا چيز بيانگر آيينه تمام نماي وجه الهي مي باشد. امام جعفر صادق(ع) در اين باره پاسخ مي دهد: «نحن والله وجه الله نتقلب في الأرض بين أظهركم و نحن عين الله في خلقه ويده المبسوطه بالرحمه علي عباده؛ به خدا سوگند ما همان وجه الله هستيم كه در زمين ميان شما هستيم و ما همان چشم خدا در ميان آفريده ها و دست گشاده به رحمت بر سر بندگان اوييم.» (الكافي1/111 كتاب التوحيد: باب جوامع التوحيد).
اگر كسي را بخواهيم بشناسيم، اين شناخت به چند چيز ممكن است. اگر بدانيم كه در اتاق تنها حسين است و انگشت او را ازلاي كليد در ببينم مي گوييم من حسين را از لاي كليد در ديدم، چراكه مي دانيم تنها حسين در اين اتاق است و اين انگشت نيز مال حسين است. حال اگر دست و بدن او را ببينيم و بدانيم تنها او در اتاق است، باز اين گونه حكم مي كنيم كه حسين را ديده ام. اما اگر صورت او و چهره اش را ببينيم به اين ديدن خود قطع بيش تري داريم و اگر اندام و سر تا پاي حسين را ببينيم ديگر هيچ شك و ترديدي در ديدن خود نخواهيم داشت.
بنابراين هرچيزي در دنيا از آفريده هاي الهي، همانند قطره اي از درياي وجود الهي هستند كه ما مي توانيم آن قطره را به دريا نسبت دهيم هم چنان كه مي توانيم بگوييم كه دريا نيست بلكه قطره است ولي چون در درون درياست مي توانيم دريا بودن آن را نيز اثبات كنيم.
اما اگربه گونه اي به دريا احاطه داشته باشيم مانند آن كه از فراز زمين و درون سفينه هاي فضايي به دريا بنگريم مي توانيم عظمت و بزرگي اقيانوس و دريا را درك كنيم و فهم ما در اين زمان بيشتر از زماني است كه تنها قطره اي را درك كرده ايم.
لازمه معرفت الله
درك و ديدن امامان(ع) همانند درك و ديدن اقيانوس با چنين علم احاطي است؛ چرا كه امامان مظاهر اكمل و آيينه تمام نماي حضرت حق سبحانه و تعالي هستند. در دعاي ماثور آمده است: «اللهم عرفني نفسك فانك ان لم تعرفني نفسك لم اعرف رسولك، اللهم عرفني رسولك فانك ان لم تعرفني رسولك لم اعرف حجتك اللهم عرفني حجتك فانك ان لم تعرفني حجتك ضللت عن ديني، خدايا خودت را به من معرفي كن كه اگر خودت را به من معرفي نكني، رسولت را نمي شناسم. خدايا رسولت را به من بشناسان كه اگر رسولت را به من نشناساني، حجت ترا نمي شناسم. خدايا حجتت را به من بشناسان كه اگر حجتت را به من نشناساني از دينم گمراه مي شوم ». (جمال الاسبوع، سيد ابن طاوس، دعا در زمان غيبت امام زمان، دعاهاي وارده بعد از نماز عصر جمعه)
پس لازمه معرفت الله، معرفت پيامبر(ص) و امام(ع) است و «معرفت الله» بدون معرفت پيامبر و امام، سودمند و نتيجه بخش نيست؛ زيرا «معرفت الله» بدون ولايت، درواقع «معرفت الله» و شناخت حق نيست، بلكه تنها تصور يا توهم معرفت الله است.
امام حسين(ع) مي فرمايد كه اصولاً معرفت خداوند بي معرفت امام زمان شدني نيست؛ از اين رو معرفت الله را به معرفت امام تفسير كرده است. در حقيقت اين كه چهارده معصوم(ع) وجه الله هستند، به خوبي روشن مي سازد كه چرا آن حضرت(ع) معرفت خدا را به معرفت امامان(ع) يا همان معرفت امام زمان هر دوره اي معنا كرده است. از امام حسين(ع) نقل شده است كه فرمود: «يا ايهاالناس ان الله ما خلق العباد الا ليعرفوه فاذا عرفوه عبدوه و اذا عبدوه استغيثوا بعبادته عن عباده من سواه فقال له رجل بابي انت و امي يابن رسول الله ما معرفه الله؟ قال: معرفه اهل كل زمان امامهم الذي يجب عليهم طاعته؛ اي مردم، خداوند بندگان را جز به منظور معرفت نيافريد و اگر خداي خود را بشناسند به ناچار سر به عبادت او خواهند گذاشت و چون او را عبادت كنند، با عبادت او از عبادت ديگران بي نياز مي گردند. مردي در آن حال از امام پرسيد: اي فرزند رسول خدا، پدر و مادرم به فدايت، مقصود از معرفت خداوند چيست؟ فرمود: مقصود آن است كه مردم هر زمان امام واجب الطاعه خود را بازشناسند». (كنز الفوائد)
بنابراين وجه الله بودن چهارده معصوم(ع) است كه به ما اجازه مي دهد معرفت را همان معرفت امام(ع) بدانيم كه وجه الله مي باشند و شناخت وجه به معناي شناخت ذات وجه و صاحب آن. به سخن ديگر، باب معرفت انسان به شكل كامل از طريق وجه، شدني است و وجه الله همان معصوم(ع) است كه با شناخت آن مي توان به معرفت الله نايل شد. از اين رو به آنان باب الله يعني باب معرفت الله نيز گفته مي شود.
در ادعيه ازجمله جامعه كبيره اين معنا بارها تأكيد مي شود كه شناخت خداوند جز از راه شناخت وجه آن يعني معصوم(ع) امكان پذير نيست. در دعاي جامعه آمده است: «من ارادالله بدا بكم و من وحده قبل عنكم و من قصده توجه بكم؛ كسي كه خدا را بخواهد از شما آغاز مي كند، كسي كه يگانه اش بداند از شما مي پذيرد و كسي كه قصد او كند متوجه به شما گردد» (زيارت جامعه كبيره).
به حكم دايره وجودي «اناالله و انا اليه راجعون» همان گونه كه آغاز خلقت از ايشان است، آغاز معرفت نيز از ايشان مي باشد، بنابراين اگر بخواهيم از بابي به خداشناسي برسيم تنها باب كامل و تمام، همين كلمات تامات وجودي ايشان است. همچنين در حوزه وجودشناختي اگر بخواهيم به كمالي وجودي برسيم مي بايست از همين وسايل بگذريم؛ چرا كه ايشان السبب المتصل، الحبل المتين، العروه الوثقي و ريسمان محكم الهي هستند كه دو سر وجودي را به هم متصل مي كنند به سخن ديگر، اينان مظاهر تمام و كمال وجود الهي هستند كه مظاهر ديگر را به خدا متصل مي كنند. بنابراين در دو حوزه معرفت شناختي و وجودشناختي مي بايست به اين انوار معصوم(ع) توجه يافت كه آغاز و انجام هستي در هر دو بعد هستند. از اين رو در حوزه معرفتي گفته شده كه معرفت الله از باب ايشان امكان پذير است، چنان كه در سير وجودي نيز آغاز و انجام، ايشان هستند و در روايت آمده است: «بكم فتح الله و بكم يختم الله؛ خداوند به شما گشود و به شما ختم كرد.» بنابراين صراط مستقيم و سبب متصل بين مظاهر حق با حق و طريقت نجات آنان هستند: «من اتاكم نجي و من لم ياتكم هلك؛ آن كه سراغ شما خاندان آمد نجات يافت و آن كه شما را ترك نمود، هلاك گرديد.»
امام باقر(ع) فرمود: «بنا عبدالله و بنا عرف الله و بنا وحدالله تبارك و تعالي و محمد حجاب الله تبارك و تعالي؛ به وسيله ما خدا پرستش شد و به وسيله ما خدا شناخته شد و به وسيله ما خداي تبارك و تعالي يگانه شناخته گرديد و محمد(ص) پرده دار خداي تبارك و تعالي است تا واسطه ميان او و مخلوقش باشد.» (اصول كافي، ج 1، ص 541)
اين كه امام باقر(ع) مي فرمايد محمد(ص) حجاب الله است، به سبب همان مقام تعيين اول و فيض اقدس بودن آن حضرت(ص) است كه همه هستي از مقام ايشان ظهور يافته است. از اين رو ايشان را عرش الله نيز مي خوانند كه بروز و ظهور همه تعيينات وجودي در اعيان ثابت و در اعيان خارجي به ايشان است. خداوند به اين حجاب بودن آن حضرت(ص) در آيه 9 سوره نجم به عنوان «قاب قوسين او ادني» اشاره مي كند كه نهايت «تدلي» و نزديكي و قرب ميان صاحب مظهر و مظهر است و از آن نمي توان قرب را تصور و توهم كرد.
به هر حال، همين قرب منزلت وجودي است كه شناخت كامل و معرفت تمام را سبب مي شود. همان گونه كه احاطه اين مظهر نخست بر همه مظاهر بيشتر است، به سبب مقام برزخيت، آگاهي ايشان به صاحب وجه و ذات وجه نيز بيشتر خواهد بود. بنابراين هر عنوان عالي و اسم حسنائي را بخواهيم به اين انوار بدهيم شايسته و بايسته است. آن حضرت(ع) در روايت ديگري مي فرمايد: «نحن حجه الله و نحن باب الله و نحن لسان الله و نحن وجه الله و نحن عين الله في خلقه و نحن ولاه امر الله في عباده؛ ما حجت خدائيم ما باب خدائيم، ما زبان خدائيم، ما وجه خدائيم، ما ديده خدا در ميان خلقش مي باشيم، مائيم سرپرستان امر خدا در ميان بندگانش.» (اصول كافي، ج 1، ص 541)
بنابراين همان گونه كه از شرايط «خداشناسي»، پيامبر شناسي و امام شناسي است و بدون شناخت پيامبر و امام درجه كامل خداشناسي ممكن نيست؛ هم چنين هيچ گونه كمال يابي و شدن كمالي در سير صعود وجودي جز از طريق امامان(ع) شدني نخواهد بود. عبوديت، طريقت دست يابي به كمال معرفت و كمال وجودي است و اين هر دو تنها به واسطه ايشان امكان پذير است. اصولا به يك معنا ايشان خود هدف شناخت و سير وجودي هستند نه وسيله و سببي براي رسيدن به مقصد و مقصودي، چرا كه ايشان وجه الله هستند و رسيدن به وجه الله يعني رسيدن به مقصد. بنابراين ايشان نه تنها وسيله بلكه مقصد و مقصود معرفت و سير وجودي حركت كمالي انسان ها هستند. پس وسيله و مقصد و مقصود يكي است. انسان سالك در حقيقت سيري در امامان و به قصد ايشان مي كند. بنابراين سبب و صراط و مقصد و مقصود يكي است، يعني ايشان خود راه، راهبر راه، مقصد راه و مقصود راه هستند. اين گونه است كه ايشان را مظهر اول و آخر و ظاهر و باطن و مانند آن دانسته اند. هر كس اين گونه نينديشد در گمراهي است.
«ابوحمزه» مي گويد: امام باقر(ع) به من فرمود: «انما يعبدالله من يعرف الله فاما من لايعرف الله فانما يعبده هكذا ضلالا. قلت: جعلت فداك فما معرفه الله؟ قال: تصديق الله عزوجل و تصديق رسوله و مولاه علي(ع) و الائتمام به و بائمه الهدي و البرائه الي الله عزوجل من عدوهم هكذا يعرف الله عزوجل؛ همانا خدا را كسي پرستد كه او را بشناسد و اما كسي كه او را نشناسد او را اينگونه (مانند عامه مردم) گمراهانه مي پرستد. عرض كردم قربانت گردم معرفت خدا چيست؟ فرمود: باور داشتن خداي عزوجل و باور داشتن پيغمبرش(ص) و دوست داشتن علي(ع) و پيروي از او و از ائمه هدي عليهم السلام و بيزاري جستن به خداي عزوجل از دشمن ايشان، آري خداوند عزوجل اين چنين شناخته مي شود». (اصول كافي، ج1، ص 081)
امام زمان(عج) وجه الله و مقصد و مقصود معرفت و سير تكاملي بشر
بنابراين بر ماست كه به امامان(ع) به عنوان وجه تمام و كامل الهي و مظهر اتم و اكمل وي توجه كنيم. اين كه در دعاي ندبه آمده است: اين وجه الله الذي اليه يتوجه الاولياء؛ كجاست آن وجه الهي كه دوستان خدا به جانب او روي مي آورند. به اين معناست كه امام، وجه الهي است كه مي بايست بدان توجه يافت و رو به سوي او آورد. امروز اين وجه الله(ع) همان مظهر نورمحمدي در جلوه امام زمان(عج) است كه نماز و تمام اعمال ما بايد ما را متوجه آن وجود مبارك كند. اين كه در پايان نماز به اين حقيقت توحيدي مي رسيم كه مي بايست پس از معراج نمازي به حقيقت محمدي(ص) سلام دهيم، به معناي سلام به امام زمان(عج) و دريافت و فهم اين معناست كه توحيد چيزي جز درك وجه الله بودن آن انوار نيست. بنابراين در هر عبادتي مي بايست كعبه مقصود و مقصد ما امام زمان ما باشد كه: «من تمام الحج و من تمام الصلاه و من تمام الزكاه لقاء الامام.»
در كتاب مجمع البحرين در لغت وجه روايتي از صدوق عليه الرحمه نقل كرده كه ابوالصلت هروي گويد: قلت للرضا عليه السلام: يابن رسول الله ما معني الخبر الذي رووه «ان ثواب «لااله الا الله» ثواب النظر الي وجه الله؟ فقال عليه السلام: من وصف الله بوجه كالوجوه فقد كفر، و لكن وجه الله انبياوه و رسله و حججه الذين بهم يتوجه الي الله تعالي؛ به حضرت رضا عليه السلام عرضه داشتم يا ابن رسول الله معني خبري كه روايت كرده اند كه ثواب كلمه «لااله الا الله» همانند ثواب نظر كردن به وجه خدا است، چيست؟ فرمود: كسي كه خدا را به وجهي همانند ساير وجوه وصف كند كافر است پس مراد، پيامبران هستند و حجتها كه توسط آنان به خدا رو كنند.(توحيد صدوق، مكتبه الصدوق، ص 711)
و در تفسير برهان ذيل آيه شريفه «كل شي هالك الا وجهه»(قصص، آيه 88) گويد: راوي گفت: خدمت امام ششم(ع) بودم شخصي از آن حضرت از معناي اين آيه پرسيد، امام(ع) فرمود: ديگران چه مي گويند؟ عرض كردم مي گويند: هر چيزي هلاك مي شود جز صورت خدا، فرمود: خداوند منزه است، اينان سخن سختي گفته اند، بلكه مقصود از آيه اين است كه هر چيزي در معرض فنا و نيستي است مگر آن وجه و طريقي كه بايد از آن طريق به سعادت فائز شوند و مائيم آن وجهي كه امر شده كه بايد بدان توجه نمايند.
البته هر كسي از طريق اين وجوه الهي مي تواند به مقاماتي دست يابد كه در تكوين نيز تصرف نمايد؛ ولي به شرط آن كه مسير عبوديت خود را از طريقت محبت اهل بيت(ع) بپيمايد. اين كه در روايت آمده است كه مومن چشم و گوش و دست خداوند مي شود، اين معنا اول براي امامان(ع) و دوم براي ديگران ثابت مي شود. (اصول كافي، باب كسي كه مسلمانان را آزار كند و خوارشان شمارد)
به هر حال وجه الهي به تمام و كمال، امامان معصوم(ع) هستند.

 



آخرين دولت

عباس پسنديده
در مقاله حاضر نويسنده ضمن بررسي تعبير آخرين دولت در متون و روايات ديني، چرائي آخرين بودن دولت مهدوي را هم از لحاظ انديشه اي و هم از لحاظ زماني مورد كنكاش قرار داده است كه اينك آن را با هم از نظر مي گذارنيم.
گفتني است اين مطلب از سوي همايش گروه مطالعات مهدوي مركز دانش پژوهان شاهد ارسال شده است.
اين تعبير در كلمات نوراني معصومان (ع) وجود دارد. امام باقر (ع) مي فرمايند:
دولتنا آخرالدول(1) دولت ما آخرين دولت است. سپس در پايان كلام خويش مي فرمايند: و هو قول الله عز و جل «والعاقبه للمتقين»
(اعراف /128) اين همان سخن خداوند است كه مي فرمايد: عاقبت از آن پرهيزكاران است. همچنين روايت شده كه امام صادق (ع) در بسياري از اوقات اين شعر را زمزمه مي كردند كه: لكل اناس دوله يرقبونها و دولتنا في آخر الدهر تظهر(2) هر مردمي را دولتي است كه منتظر آن هستند و دولت ما در پايان روزگار آشكار مي شود. در پاره اي از روايات، اين حقيقت با عبارت «عاقبت از آن ما خواهد بود» آمده و آيه شريفه «والعاقبه للمتقين» به همين حقيقت تفسير شده است، اين مسئله را در كلام امام باقر(ع) كه در آغاز سخن نقل كرديم- به وضوح مي بينيم. امام حسن(ع) نيز اين حقيقت را ياد كرده اند و امام علي(ع) آن را تأييد نموده اند.
ابن سيرين مي گويد: از تني چند از بزرگان بصره شنيدم كه گفتند: علي بن ابيطالب(ع) پس از جنگ جمل ناخوش گرديد و نتوانست در نماز جمعه شركت كند. لذا به فرزندش حسن (ع) فرمود: تو برو و نماز جمعه را با مردم بخوان.
حسن (ع) به مسجد آمد و بر فراز منبر رفت. او ابتدا حمد و ثناي الهي را بجاي آورد، شهادتين گفت، بر رسول خدا درود و صلوات فرستاد و فرمود: «اي مردم! خداوند، نبوت را در ميان ما قرار داد و ما را بر خلق خويش برگزيد و مقدم داشت و كتاب و وحي خود را بر ما فرو فرستاد. به خدا قسم كه هر كس چيزي از حق ما كم گذارد، خداوند در دنيا و آخرت از حق او بكاهد، و هيچ دولتي ضد ما نباشد، مگر اين كه عاقبت از آن ما باشد.
آنگاه اين آيه را خواند كه: «و لتعلمن نباه بعد حين؛(ص /88) و قطعاً پس از چندي خبر آن را خواهيد دانست.» در اين كلام، امام حسن(ع) با بيان اين جمله كه عاقبت از آن ما است، به اين حقيقت توجه مي دهند كه دولت اهل بيت، دولت آينده است. جالب اين كه امام علي(ع) سخنان فرزندشان را مي شنيدند. پس از اتمام مراسم نماز و بازگشت امام حسن(ع)، امام (ع) به او نگاهي كرد و بي اختيار، اشكهايش برگونه هايش جاري شد و از فرزندش خواست كه نزديك آيد و ميان چشمانش را بوسيد و اين آيه را خواند كه: ذريه بعضها من بعض و الله سميع عليم.
فرزنداني بودند، برخي از نسل برخي ديگر پديد آمده، و خدا شنوا و داناست (آل عمران/34)(3) اين برخورد امام علي(ع)، حكايت از تأييد سخن امام حسن(ع) دارد. همچنين نقل شده كه در خطبه ديگري نيز امام حسن(ع) همين جملات را درباره دولت اهل بيت بيان كردند.(4)
از امام باقر (ع) نيز نقل شده كه ايشان دولتهاي ديگر را دولت حال ناميده اند و دولت اهل بيت را(دولت آينده)
ابوبكر حضرمي مي گويد: وقتي امام باقر(ع) را نزد هشام در شام بردند، هشام، اهل بيت(ع) را به تفرقه افكني متهم ساخت و بدين وسيله امام را بسيار توبيخ كرد. به دنبال وي حاضران مجلس نيز به نكوهشي امام(ع) پرداختند. وقتي آنان خاموش شدند، امام باقر(ع) برخاست و فرمود: ايها الناس، اين تذهبون؟ او اين يرادبكم؟ بنا هدي الله اولكم و بنايختم آخركم. فان يكن لكم ملك معجل فان لنا ملكا موجلا. اي مردم به كجا مي رويد؟ و شما را به كجا مي برند؟ به وسيله ما بود كه خداوند پيشينيان شما را هدايت كرد و هدايت آيندگان شما نيز به وسيله ما انجام مي شود. اگر شما سلطنت اكنون را داريد، حكومت ما حكومت آينده است.(5)
از آنچه تاكنون نقل كرديم به خوبي روشن مي شود كه اهل بيت(ع) از دولت حضرت مهدي(ع) به عنوان آخرين دولت ياد كرده اند. اكنون دو سوال مطرح است: نخست، آخرين دولت بودن به چه معنا است؟ و دوم، علت آخرين بودن دولت حضرت مهدي(ع) چيست؟ پس با دو پرسش روبرو هستيم، يكي تفسير آخرين دولت و ديگري تعليل آخرين بودن.
معناي آخرين دولت
در پرسش اول مي خواهيم بدانيم منظور از صفت «آخرين» بيان مفهوم زماني است يا فكري و انديشه اي، در برخي روايات آمده است كه دولت اهل بيت(ع) پس از حاكميت همه انديشه هاي بشري تحقق مي يابد و لذا اين معنا به ذهن مي رسد كه شايد صفت «آخرين» براي بيان اين واقعيت است كه دولت امام مهدي(عج) و يا به تعبير ديگر نظريه ولايت و امامت، آخرين و مترقي ترين انديشه درباب حكومت است. البته امكان دارد كه پس از ارائه و اجراي اين نظريه، بار ديگر حكومت به دست نااهلان و نامحرمان بيفتد.
در مراجعه به روايات و با استفاده از آيات قرآن، مي توان فهميد كه هر دو مفهوم آن مراد است، يعني وقتي مي گوييم حكومت حضرت مهدي(عج) آخرين دولت است، هم به اين معني است كه آخرين و مترقي ترين انديشه در باب حكومت و زمامداري است و هم به اين معني است كه پس از آن، دولت ديگري حاكميت نمي يابد و تا پايان تاريخ ادامه مي يابد.
امام باقر(ع) به دنبال اين كه مي فرمايند: دولت ما آخرين دولت است، چنين ادامه مي دهند: و لم يبق اهل بيت لهم دول الاملكلوا قبلنا. (6) هيچ خاندان داراي حكومتي باقي نمي ماند، مگر اين كه قبل از ما به حكومت مي رسند. امام صادق(ع) نيز در همين رابطه مي فرمايند: ما يكون هذا الامر حتي لا يبقي صنف من الناس الا و قد ولوا علي الناس... ثم يقوم القائم بالحق و العدل.(7) اين امر (حكومت ما اهل بيت) فرا نرسد تا اينكه همه گروهها بر مردم حكومت كرده باشند... آنگاه قائم(ع) قيام مي كند و حق و عدالت را برپا مي دارد. كلام امام صادق(ع) وضوح بيشتري دارد. آنچه از اين دو حديث بر مي آيد اين است كه همه گروهها و صاحب نظراني كه درباره حكومت، ايده و نظريه اي دارند، به حكومت مي رسند و پس از همه آنها، نظريه امامت حاكميت مي يابد.
اين بدين معني است كه اولاً هر نظريه اي كه به انديشه بشر برسد، حاكميت مي يابد و ثانياً روزگاري فرا رسد كه فكر بشر، سخني براي گفتن ندارد؛ آنگاه نظريه امامت حاكميت مي يابد. بنابراين، آخرين دولت يعني آخرين نظريه اي كه حكومتي بر مبناي آن تشكيل مي شود و پس از آن نظريه ديگري وجود نخواهد داشت. اين سخن، صفت «آخرين» را تفسير مي كند اما اين امكان را نيز نفي نمي كند كه شايد پس از اين دولت، حكومت ديگري بر مبناي نظريه هاي قبلي شكل بگيرد. از برخي ديگر از روايت، مفهوم زماني را نيز مي توان فهميد و براين اساس دولت اهل بيت، هم از نظر انديشه آخرين است و هم از نظر زماني؛ يعني نه پس از آن، انديشه جديدتر و مترقي تر وجود خواهد داشت و نه پس از آن حكومت ديگري شكل خواهد گرفت. امام باقر(ع) پس از آن كه در دربار هشام فرمودند «دولت شما دولت حال است و دولت ما دولت آينده» تصريح مي كنند كه: و ليس بعد ملكنا ملك؛ لا نا اهل العاقبه، يقول الله عز وجل: «و العاقبه للمتقين».(8) و بعد از حكومت ما حكومتي نباشد؛ زيرا ما همان كساني هستيم كه عاقبت از آنان است، خداوند مي فرمايد: «سرانجام نيك از آن پرهيزكاران است.» در اين حديث دو نكته قابل توجه وجود دارد، يكي تصريح به اين كه پس از حكومت اهل بيت، حكومت ديگري وجود نخواهد داشت و ديگري مستند نمودن اين ادعا به اين شريفه نيز به دست مي آيد و با تكيه بر آن، گذشته از حديث، آيه نيز مي تواند آخر بودن زماني را گواهي دهد. جالب اين كه اين جمله از قرآن كريم، فراز پاياني آيه اي است كه در آغاز آن چنين آمده است: ان الارض لله يورثها من يشاء من عباده. زمين از آن خداست و به هر كس از بندگانش كه بخواهد آن را به ميراث مي دهد.
همانگونه كه مي دانيد اين فراز از آيه، نيز مربوط به حكومت حضرت مهدي(عج) است و لذا تأييدي است بر اين فراز «العاقبه للمتقن» هم مربوط به حكومت حضرت مهدي(عج) است و با تفسير معصوم (ع) مفهوم آن اين است كه پس از دولت مهدوي، دولت ديگري وجود ندارد.
امام باقر(ع) مي فرمايند: وجدنا في كتاب علي(ع) «ان الارض لله يورثها من يشاء من عباده و العاقبه للمتقين» انا و اهل بيتي الذين اورثنا الله الارض و نحن المتقون و الارض كلها لنا در كتاب علي، كه بر او درود باد [در ذيل آيه] «زمين از آن خداست و به هركس از بندگانش كه بخواهد آن را به ميراث مي دهد. و سرانجام نيك از پرهيزگاران است» چنين يافتيم كه «من و اهل بيتم همان كساني هستيم كه خداوند زمين را به مارارث مي دهد و مائيم پرهيزكاران و زمين تماما از آن ما است.» (اعراف /128)
در حديث ديگري از امام باقر(ع) كه پيش از اين فرازي از آن نقل كرديم، باز استشهاد به آيه شريفه «والعاقبه للمتقين» وجود دارد: دولتنا آخر الدول، و لم يبق اهل بيت لهم دوله الا ملكو قبلنا .. و هو قول الله عزوجل: و العاقبه للمتقين؛ دولت ما آخرين دولت است، و هيچ خاندان صاحب دولتي نيست مگر اين كه پيش از ما به حكومت مي رسد [و پس از آن ما به حكومت مي رسيم]... و اين همان سخن خداوند است كه مي فرمايد: «سرانجام نيك از آن پرهيزگاران است.»
پيش از اين گفتيم كه فراز نخست حديث اشاره دارد كه هر صاحب ايده و نظريه اي، قبل ازدولت اهل بيت(ع) به حكومت مي رسد و سپس ايده امامت به حكومت مي رسد.
حال اگر اين را اضافه كنيم كه مراد از عاقبت، مفهوم زماني است، نتيجه مي گيريم كه دولت اهل بيت(ع) و يا به بيان ديگر دولت امام مهدي(عج) هم از نظر انديشه اي و هم از نظر زماني آخرين دولت است. حال بايد به اين پرسش پرداخت كه چرا اين دولت، آخرين دولت است؟
چرا آخرين دولت
در برخي از رواياتي كه در آنها مسئله آخرين دولت بودن حكومت امام مهدي(عج) مطرح شده، علت آن نيز تبيين شده است. مثلا امام باقر(ع) پس از آن كه مي فرمايند دولت ما آخرين دولت است و پيش از آن، همه صاحبان قدرت و انديشه به حكومت مي رسند، در بيان علت آن مي فرمايند: ... لئلا يقولوا اذا راوا سيرتنا: اذا ملكنا سرنا مثل سيره هولاء !... تا وقتي شيوه حكومت ما را ديدند، نگويند؛ اگر ما هم به حكومت مي رسيديم، به شيوه اينان رفتار مي كرديم. (9)
همچنين امام صادق(ع) پس از آن مي فرمايند پيش از برقراري دولت ما همه گروهها به حكومت مي رسند، علت اين تقدم و تاخر را چين بيان مي دارند: حتي لايقول قائل «انا لو ولينا لعدلنا» ثم يقوم القائم بالحق و العدل. تا كسي نگويد: اگر ما هم به حكومت مي رسيديم به عدالت رفتار مي كرديم؟ پس از آن برپا كننده حق و عدل قيام مي كند. (10)
از مجموع اين دو حديث چنين نيز برمي آيد كه علت تاخر دولت امامت، اتمام حجت تاريخي و عملي است. بايد بشر به تجربه دريابد كه راه عدالت جز از طريق اهل بيت نمي گذرد و برقراري عدالت جز به دست مردان عدالت پيشه و امامان معصوم ممكن نيست.
تبيين اين حقيقت در گروه توجه به اين سه امر است: نخست، عدالت مهمترين نياز بشريت است و امور ديگر، فرعي و غيراصولي است. سامان جامعه بشري به برقراري عدل و داد است و بدون آن، نظام زندگي اجتماعي از هم مي پاشد. دوم، اجراي عدالت نياز به مردان عادل دارد. هر دستي توان عدالت گستري ندارد. عدالت گستري نياز به مرداني دارد كه معصوم و از هرگونه هوس به دور باشند. مردان آلوده هوس، به هوس رفتار مي كنند نه به عدالت، آنكه به هوس رفتار كند و پيرو هواي نفس خويش است، توان اجراي عدالت را ندارد، به همين جهت در انديشه شيعي، يكي از شرايط امامت، عصمت است. سوم، عدالت گستري نياز به عدالت پذيري دارد. بدون عدالت پذيري، اجراي عدالت ممكن نيست. اگر امام عدالت گستر وجود داشته باشد ولي امت عدالت پذير وجود نداشته باشد، عمليات عدالت گستري با شكست مواجه مي شود. (11)
با توجه به اين سه امر، يك بار مسئله را مرور مي كنيم: چون عدالت مهمترين نياز بشريت است، خداوند هيچ گاه زمين را بدون امام عدالت گستر نگذاشته است. ولي از آنجا كه حاكميت عدالت، گذشته از وجود امام عدالت گستر، به عدالت پذيري ملت نيز نياز دارد. سوال اين است كه اگر پذيرش عدالت و تحمل عدالت وجود نداشته باشد چه بايد كرد؟
اولين اقدام، احتجاج قولي است. در اين مرحله بايد به روشنگري پرداخت و موقعيت پيش آمده را توضيح داد و عاقبت راه برگزيده شده را روشن ساخت تا حجت وجود داشته باشد.
اگر اين اقدام نتيجه اي نبخشد و مردم عدالت پذير نشوند، نوبت به گام دوم مي رسد كه «حجت عملي» است. در اين گام بايد مردم آنچه را به آنها گفته شده است ولي نپذيرفته اند، در عمل مشاهده كنند، بن بستها را ببينند و به تجربه دريابند كه هيچ راهي براي تحقق عدالت، جز راه امامت وجود ندارد.
بيان ديگر اگر بشر راه خود را از راه امامت جدا ساخت و به هشدارها و اندرزهاي امامان گوش نداد، به خود واگذار مي شود تا آنچه را درست مي پندارد، عمل كند و بپذيرد و در اين راه دريابد كه هيچ كدام كليد عدالت نيست.اگر بشر به تجربه درنيابد كه هيچ راهي به عدالت ختم نمي شود و هيچ حاكمي توان اجراي عدالت را ندارد، مدعياني پيدا خواهد شد كه بگويند راه و روش و هدف ما همين است و بدين سان مردم را گمراه سازند. اما اگر هركس و هر صاحب عقيده اي و هر گروهي آنچه را دارد بيان كند و به اجرا درآورد و عملا ثابت شود كه توان اجراي عدالت را ندارد، آنگاه وقتي دولت امامت شكل مي گيرد، هيچ كس نمي گويد اگر ما هم مي بوديم چنين مي كرديم، و چنين ادعايي از هيچ كس پذيرفته نمي شود و خريداري نخواهد داشت.
براي عيني شدن بحث مي توان نگاهي به انواع حكومت هاي بشري و انواع ايده هاي بشري انداخت. روزگاري دوره حكومتهاي سلطنتي مطلقه بود. سپس حكومتهاي سلطنتي مشروطه مطرح شد. بعد از آن جمهوريت و دموكراسي مطرح شد گاهي حكومتهاي ديني نيز تجربه شده اند؛ مثل حاكميت مسيحيت و كليسا در قرون وسطي و افراطيون يهودي (صهيونيستها) در اسرائيل، همچنين انواع ايده ها و نظريه هاي بشري ارائه شده اند مثل ليبراليسم و كمونيسم. البته بررسي دقيق اين بحث با زاويه نگاه مطرح شده، خود تحقق مستقلي را مي طلبد ولي آنچه مهم است اين كه هيچ يك از نظامها و ايده هاي بشري توان اداره عادلانه جوامع بشري و پاسخ قانع كننده به پرسشهاي بشر را ندارند، اين واقعيت تلخ، پيش از اين در كلمات معصومين اعلام شده بود اما بشر به اين هشدارها واندرزها اهميت نداد و با خيره سري، راه پرمخاطره آزمون و خطا را انتخاب كرد و هزينه هاي سنگين بسياري را پرداخت و هنوز هم مي پردازد و خواهد پرداخت. همه ايده ها حاكميت يافتند و در عمل به بشر ثابت شد كه هيچ كدام توان اجراي عدالت را ندارند. در نهايت پس از شكست همه ايده هاي ممكن، بشر با سرخوردگي و سرافكندگي درخواهد يافت كه سعادت دنيا و آخرت او، در انديشه هاي آسماني و نظام الهي است. اين مفهوم همان سخن امام باقر و امام صادق(ع) است كه فرمودند بايد در عمل ثابت شود كه هيچ كس توان اجراي عدالت را ندارد تا پس از آن عدالت گستر واقعي ظهور كند و زمين را پر از عدل و داد نمايد، پس از آنكه از ظلم و ستم پر شده است و البته اين تاسف و درد جانكاه بر سينه بشر خواهد ماند كه مي شد اين آزمون و خطا انجام نشود و بسيار زودتر از اين بشر به عدالت دست يابد. چه مي شود كرد كه خود كرده را تدبير نيست. (12)
شايان ذكر است كه سخن بالا هرگز به معناي كنار گذاشتن هرگونه تلاش و كوشش براي برقراري عدالت در عصر غيبت نيست؛ كه اين خودانديشه اي انحرافي و در تعارض با خواسته ائمه اهل بيت (ع) است، بلكه به اين معناست كه هيچ دولتي، اگر چه دولتي ديني، نمي تواند و نبايد ادعا كند كه توان برقراري عدالت كامل را به طور مستقل و منهاي حاكميت امام عصر(ع) دارد. بنابراين - چنانكه از سيره قولي و عملي امام راحل(ره) نيز برمي آيد - مسلمانان بايد در عصر غيبت هم خود عدالت گستري پيشه كنند و هم اميدوار به تحقق كامل عدالت به دست تواناي امام مهدي(ع) باشند.

1- الغيبه؛ طوسي ص 472 ج493 روضه الواعظين. ص 291
2- الامالي، صدوق ص 396 ح 3 روضه الواعظين، ص 234، 293
3- الامالي، طوسي، ص 82 خ 121 و ص 104، ح 159، بشار المصطفي، ص 263؛مناقب ابن شهر آشوب، ج 4 ص .11
4- مروج الذهب، ج 3 ص9، نثرالدر، ج 1، ص 328
5- الكافي، ج 1 ص 471، ح 5
6- الغيبه، طوسي، ص 472، ح 293 نثر الدر، ج 1، ص .328
7- الغيبه، طوسي، ص 472، ح 493 روضه الواعظين، ص .291
8- الكافي، ج 1، ص 471 ح 5
9- الكافي، ج 1 ص 407 ج1
10- الغيبه، طوسي ص 472، ح 493
11- الغيبه، نعماني، ص 274 ح 53
12- ر.ك: ماهنامه موعود، ش 35 ص 30

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14