(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه اول شهريور  1389- شماره 19724

نقد مباني ليبراليسم
بنيان هاي نظري فرهنگ غرب در بوته نقد
هانتينگتون و تئوري استحاله حاكميت
دست هاي نامرئي -6

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




نقد مباني ليبراليسم
بنيان هاي نظري فرهنگ غرب در بوته نقد

نوشته : مهدي جمشيدي
چالش و نقد ليبراليسم:
1- آزادي از جمله «حقوق انساني» و تبيين آن بر عهده «علوم انساني» است. علوم انساني نيز بدون «انسان شناسي» مفهومي ندارد. از اين رو، بحث از آزادي، زيرمجموعه بحث هستي شناسي است. اگر بخواهيم «آزادي» را بشناسيم بايد ابتدا «انسان» را بشناسيم.
براساس انسان شناسي اسلامي، انسان در واقع، مملوك و عبد خداوند است و خداوند حق هرگونه تصرف در او را دارد. هيچ شأني از شئون حيات انسان، خارج از ربوبيت الهي نيست. يك بخش از ربوبيت الهي، «ربوبيت تشريعي الهي است كه بر پايه آن، خداوند به موجب حكمت خويش، شريعت را براي هدايت بشر به سوي سعادت نازل كرده تا بشر با ايمان و عمل صالح، به حيات معقول و طيبه دست يابد. بنابراين، انسان تنها در چارچوب ارزش ها و احكام الهي مي تواند آزاد باشد و نمي تواند بر مدال ميل و هوس خود زندگي كند. 6
2- روشن است كه آزادي براي انسان «طريقت» دارد و نه «موضوعيت»؛ يعني انسان، آزادي را براي خود آزادي نمي خواهد، بلكه غايت آزادي، خارج از آزادي و مربوط به خواسته هاي ديگر انسان است. به عبارت ديگر، آزادي، هدف نيست، بلكه وسيله اي براي نيل به كمال (به عنوان هدف انساني) است:
«آزادي، مقدمه كمال است نه خود كمال ]...[ خدا انسان را طوري خلق كرده است كه به كمال خودش از راه آزادي و انتخاب و اختيار برسد.» 7
3- آزادي به معناي فقدان مانع در برابر انسان است و مانع ناشي از بازدارندگي موجودي نسبت به موجود ديگر است؛ به عبارتي «آزادي هميشه دوطرف مي خواهد، به طوري كه چيزي از قيد چيز ديگر آزاد باشد.» 8
برحسب اين كه انسان از چه زنداني آزاد باشد، آزادي دو قسم است: آزادي از قيد و اسارت افراد ديگر، آزادي انسان از قيد و اسارت تمايلات شيطاني خودش. قسم اول، «آزادي اجتماعي» است و قسم دوم، «آزادي معنوي». 9
مراد از آزادي اجتماعي اين است كه انسان در جامعه، از ناحيه ساير افراد آزادي داشته باشد و ديگران مانعي در راه رشد و تكامل او نباشند. مقصود از آزادي معنوي نيز، آزادي از تسلط و حاكميت خواهش ها و تمايلات غريزي و حيواني است. 10 بنابراين، آزادي اجتماعي در واقع، نفي «بردگي تن» و آزادي معنوي، نفي «بردگي روح» است. 11 آزادي اجتماعي در برابر «اسارت بيروني» است و آزادي معنوي در برابر «اسارت دروني».
حال آيا رابطه اي ميان اين دو قسم آزادي وجود دارد؟ آري! آزادي معنوي و رهايي از خودخواهي و سودجويي، ريشه و اساس آزادي اجتماعي است. از اين رو، آزادي اجتماعي بدون آزادي معنوي، تحقق نمي يابد. 12
براين مبنا است كه در آموزه هاي ديني، دست يابي به آزادي دروني و معنوي، مبارزه اي بسيار سخت تر و بزرگ تر (جهاد اكبر) را مي طلبد تا مبارزه براي آزادي اجتماعي.
شايد به نظر برسد كه دين تنها عهده دار تامين آزادي معنوي براي انسان است اما اينگونه نيست، بلكه دين در جهت تامين آزادي اجتماعي نيز آموزه هاي بسياري دارد:
«براساس نص قرآن مجيد، يكي از هد ف هايي كه انبيا داشته اند اين بوده است كه به بشر، آزادي اجتماعي بدهند؛ يعني افراد را از اسارت و بندگي و بردگي يكديگر نجات بدهند.» 13
اما «بزرگ ترين برنامه انبيا»، آزادي معنوي است، در واقع، تزكيه نفس يعني آزادي معنوي، و به تعبير قرآن كريم: «قد افلح من زكها و قد خاب من دسها» 14-.15
4- ناگفته پيداست كه «آزادي مطلق» از نظر منطقي محكوم است؛ زيرا با بقا و نظم جامعه منافات دارد و سبب بروز هرج و مرج در جامعه مي شود. بنابراين، بايد از «آزادي محدود و مقيد» سخن گفت. اينجاست كه اين مسئله مطرح مي شود كه حدود آزادي افراد چيست و چه كسي بايد اين حدود را تعيين كند؟ در غرب، آزادي فرد مقيد به «مصالح مادي جامعه» (آزادي ديگران) است و از طريق «قراردادهاي اجتماعي» محدود مي شود اما در اسلام، آزادي فرد مقيد به «مصالح معنوي و مادي فرد و جامعه» است و حدود آن توسط «احكام نقلي و عقلي» كشف مي شود. بنابراين در اسلام، آزادي فرد در چارچوب قيود و محدوديت هاي بيشتري قرار دارد.
ريشه اصلي برداشت غربي از آزادي، لذت پرستي و مادي گرايي تمدن غرب است، چنانكه علامه طباطبايي مي نويسد:
«در تمدن جديد، چون پايه و اساس كار بر حداكثر تمتع و بهره برداري از ماديات و لذايذ مادي قرار دارد، لذا كليه افراد از قيد معارف و عقايد ديني و همچنين اصول اخلاقي آزادند و مجازند و هر عملي را كه ميل داشته باشند (به شرط اين كه با قوانين موضوعه مخالفت نداشته باشد)، به جا آورند. جاي ترديد نيست كه اينگونه حريت و آزادي، روح انسانيت و ملكات فاضله را در انسان كشته و او را تا سرحد حيوانات تنزل مي دهد و از تكاملي كه ناموس خلقت براي آن درنظر گرفته است، باز مي دارد.» 16
اما در غرب حتي همان شرطي نيز كه براي آزادي فرد معرفي كرده اند- يعني رعايت حقوق و آزادي ديگران- محترم شمرده نمي شود. از اين رو، آمار جرم و جنايت در كشورهاي غربي نسبت به كشورهاي شرقي، بسيار بيشتر است. علت ناكامي غرب در مهار تمايلات زياده طلبانه افراد جامعه اين است كه:
«قوانين و مقررات از تخلف و نافرماني در امان نمي ماند مگر اين كه برپايه اخلاق فاضله انساني قرار داده شود و اخلاق هم نمي تواند سعادت انساني را تضمين كند و او را وادار به انجام كارهاي شايسته نمايد، جز در صورتي كه متكي به توحيد باشد؛ يعني شخص ايمان داشته باشد به اينكه جهان- كه انسان هم جزئي از آن است- خداي يگانه اي دارد كه هميشه بوده و هميشه خواهد بود و كوچكترين چيزي از علم او مخفي نمي ماند و قدرتش در برابر هيچ چيزي مغلوب نمي شود. اشيا را بر پايه كامل ترين نظام آفريده، نه به خاطر اين كه نيازي به آنها داشته باشد و سرانجام همه را به سوي خويش باز مي گرداند؛ به نيكوكار، پاداش نيك و به بدكار، كيفر دردناك مي دهد، پس در نعمت عذاب جاودانه خواهد ماند.
معلوم است كه اگر اخلاق متكي به چنين عقيده اي باشد، همي ]قصدي[ براي انسان جز اين نمي ماند كه در كارهايش مراقب رضاي خدا باشد و تقوايش مانع از ارتكاب حرام خواهد بود. ]...[ اگر اخلاق از چنين عقيده اي سرچشمه نگيرد، براي انسان هدفي جز بهره مند شدن از لذايذ زودگذر دنيا باقي نمي ماند.» 17
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
6- نگاه كنيد به: بخش سكولاريسم.
7- مرتضي مطهري، انسان كامل، تهران: انتشارات صدرا، چاپ شانزدهم، 1376، ص .349
8- همو، آزادي معنوي، تهران: انتشارات صدرا، چاپ بيست و نهم، 1376، ص .28
9- همان
10- همان، ص .18
.11 همان، ص .31
.12 همان، ص .20
.13 همان، ص .18
.14 سوره شمس، آيات 10-9.
.15 آزادي معنوي، ص .40
.16 سيد محمد حسين طباطبايي، بررسي هاي اسلامي، قم: دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، ]بي تا[، ص .50
.17 همان، صص 61-.60
پاورقي

 



هانتينگتون و تئوري استحاله حاكميت
دست هاي نامرئي -6

نويسنده: محمد عبدالهي
عليرضا علوي تبار نيز در مقاله اي ويژگي هاي جنبش هاي اصلاح طلبانه را اين گونه معرفي مي كند:
«ويژگي هاي اين جنبش هاي اصلاح طلبانه اي مدرن، كه به شيوه هاي دمكراتيك رخ مي دهند، عبارتند از:
1- مبتني بر جنبش توده اي نباشد و بر فعاليت نهاد هاي مدني استوار باشد؛
2- از خشونت و ابزارهاي قهر آميز بهره نگيرد؛
3- مبارزه را فقط به سياست تقليل ندهد و حتي المقدور در ابعاد مختلف بكوشد؛
4- به دنبال تحولات انفجاري و ناگهاني نباشد و از تدريج و گام به گام بدون استقبال كند؛
5- به جاي برخورداري از رهبري فرهمند، متكي به رهبري جمعي و حساب گرايانه باشد.»65
با توجه به مباحث ذكر شده، مي توان نتيجه گرفت كه در
جنبش هاي اجتماعي مشتركاتي مثل هدف و برنامه ي واحد، ايدئولوژي، ارزش ها و رهبري واحد و هماهنگي بين نيروهاي جنبش بايد وجود داشته باشد تا به آن عنوان جنبش اجتماعي تعلق بگيرد، چه اصلاحي و چه اصتعلابي باشد.
در ارزيابي و بررسي رخداد دوم خرداد و مقايسه ي ويژگي هاي آن با تعاريفي كه براي جنبش هاي اجتماعي در نظر گرفته شده اين نتيجه به دست مي آيد كه هدف و برنامه ي واحد، ايدئولوژي و ارزش هاي مشترك و هماهنگي نيروهاي مختلف آن، هيچ كدام، آن گونه كه در جنبش هاي اجتماعي بايد باشند در رخداد دوم خرداد نبود.66
در مجموع، نظرات شارپ به وضوح گوياي نقش جنبش هاي اجتماعي در براندازي نظام هاي حاكم بر كشور آن هم به صورت نرم و خشونت پرهيز است. اما آنچه كه بيان آن در اين بخش ضروري مي نمايد، اشاره به اين مطلب است كه شارپ و هم قطارانش تنها به بيان نظري و تئوريك اين مطالب اكتفا نكرده و به عنوان استراتژيست هاي گونه هاي براندازي نرم به تدريس اين مباحث در قالب كارگاه هاي آموزشي و همچنين تدوين جزوات عملي و اجرايي براي آموزش قدم به قدم نافرماني مدني67 پرداخته اند. جالب است بدانيد كه افرادي از كشور ما نيز در اين گونه دوره ها شركت داشته و به عنوان مبلغين اين نظريه در كشور فعاليت مي كنند؛ به علاوه پشتيباني اينترنتي گسترده اي كه در سايت هاي مختلف غير ايراني و همچنين ايراني ضد انقلاب از اين جزوات و سخنراني ها در قالب انتشار و تبليغ آن ها به عمل مي آيد68 به وضوح از اين پويش دشمنان نظام به منظور ترويج اين شيوه براي براندازي انقلاب حكايت دارد.
علاوه بر جين شارپ، بسياري از نظريه پردازان غربي بر ضرورت انجام مبارزات غيرخشونت آميز به عنوان الگوي برتر در مسير تغيير حكومتها تأكيد داشته اند. دراين ميان، نظريات ساموئل هانتينگتون از اهميت خاصي برخوردارند.
هانتينگتون
هانتينگتون، ظهور «اصلاح طلبان هواخواه ليبراليسم» را به عنوان اولين مرحله ي فرآيند «تغيير شكل» و «استحاله از درون» معرفي مي كند. به عقيده وي، اين جريان در نقش كاتاليزور، روند تغيير استحاله ازدرون را تسريع مي نمايد. به همين دليل هانتينگتون با اشاره به نقش و تاثير اصلاح طلبان ليبرال خواه مي نويسد:
«نخستين گام، پيدايش گروهي از رهبران يا رهبران بالقوه در درون رژيم اقتدارگرا بود كه عقيده داشتند حركت به سوي دموكراسي مورد علاقه است يا اينكه ضرورت يافته است... پيدايش هواخواهان ليبراليسم و دموكراسي در درون نظام اقتدارگر نيروي دست اولي را براي تغيير سياسي به وجود مي آورد. كسب قدرت؛ مرحله ي دوم از فرآيند تغيير شكل است. ايجاد تغيير و استحاله حاكميت، ملازم كسب قدرت و ورود در لايه هاي مختلف آن و بهره گيري از ظرفيت هاي اجرايي و تعييني مي باشد.»
از اين رو هانتيگتون تصريح مي كند كه:
«اصلاح طلبان دموكراتيك نه تنها لازم بود در درون رژيم اقتداگر وجود داشته باشند بلكه مي بايد در آن رژيم صاحب قدرت هم مي بودند.»
در نگاه هانتينگتون، چگونگي به قدرت رسيدن هواخواهان ليبراليسم عبارت است از:
«پايان رهبران اقتداگرا، تغييراتي كه نظام اقتداگر با حركت به سوي ليبرالي شدن به وجود مي آورد و فروپاشي اين گونه رژيم ها»69
وي در ادامه به ارايه ي دستورالعمل پرداخته و مي نويسد:
«1- مراقب عدم مشروعيت سست و آشفته رژيم اقتداگر باش. اين يكي از نقاط آسيب پذيراست. رژيم را در مسأله اي كه مورد توجه عامه است مانند فساد و خشونت مورد حمله قرار بده.
هنگامي كه رژيم در كارهايش لغزش و سستي روي داد ( بايد هم چنين بشود) در آن حال مهمترين اهرم فشار براي فروكشيدن آن از سرير قدرت، بزرگ كردن و نماياندن عدم مشروعيت آن خواهد بود.
2- فرمانروايان اقتدارگرا هم مانند حاكمان دموكراتيك، با گذشت زمان، از حاميان پيشين خود فاصله مي گيرند و جدا مي شوند. اين گروه هاي دلسرد و آزرده را تشويق كن كه از دموكراسي به عنوان بهترين جانشين رژيم حاضر، حمايت كنند. كوشا باش كه به خصوص سران مخالف، كارشناسان طبقه متوسط، پيشوايان ديني و رهبران احزاب سياسي را كه چه بسا اغلب آن ها در ايجاد نظام اقتدارگرا دست داشتند به سوي خود جلب كني. گروه مخالفان هرقدر محترم تر و مسؤول تر به چشم بيايند، گرد آوري حاميان آسان تر خواهد بود.
3- ژنرالها را آماده و با خود همراه كن. در آخرين مرحله، بقا و فناي رژيم به اين بستگي دارد كه آنها از رژيم حمايت كنند يا نه، در مخالفت، به آنها بپيوند يا درصف آنها خود را جاي بده، وقتي بحران فرا مي رسد، حمايت نظامبان مي تواند سودمند باشد. اما تنها چيزي كه تو نياز داري اين است كه نظاميان به دفاع از رژيم علاقه اي نشان ندهند.
4- عدم خشونت را تبليغ ولي خود بدان عمل كن. با اين كار علاوه بر ديگر اقدامات، بهتر و آسان تر مي تواني نيروهاي امنيتي را به سوي خود جلب كني.
5- از هر فرصتي براي نشان دادن مخالفت با رژيم استفاده كن.
6- با رسانه هاي جهاني، سازمان هاي حقوق بشر خارجي و تشكيلات فرا ميهني ارتباط برقراركن و بخصوص سعي كن در ايالات متحده براي خود حاميان بيابي.
7- وحدت و يگانگي را در بين گروه هاي مخالف تبليغ و تقويت كن. بر آن باش كه سازمان هاي حافظ جامعي به وجود بياوري كه همكاري بين گروه ها را تسهيل كند.
8- همبن كه رژيم ساقط شد به سرعت آماده باش كه خلأ قدرت را كه پيدا شده است پركني. اين كار بدين صورت مي تواند عملي شود؛ يك رهبر مردمي، فرهمند علاقمند به دموكراسي را جلو بينداز.
بي درنگ مقدمات اجراي انتخابات را براي كسب مشروعيت براي رژيم جديد فراهم بياور، از طريق جلب حمايت عوامل بيگانه و فرا مليتي (سازمان هاي بين المللي، ايالات متحده، اتحاديه اروپا) مشروعيت بين المللي آن را تامين كن.»70
اين نظرات تنها به جين شارپ و هانتيگتون محدود نيست، ادوارد جي اپشتين71 نيز مي گويد:
«مهمترين شكل هنر جنگ، پيروزي بدون جنگيدن در نبرد مسلحانه است. پيروزي با به هدر رفتن(دادن) منابع دشمن، تغيير وفاداري ملت، تضعيف روحيه رهبري و بالاخره در هم شكستن مقاومت دشمن بدست مي آيد.»72
استانسفيلد ترنر(رييس اسبق سازمان سيا)در اين رابطه مي گويد:
«كوششهاي ما براي تاثيرگذاري بر روند حوادث در يك كشور خارجي بدون آن كه جاي پايي از خودمان باقي بماند، توسط بخش عمليات پنهاني طراحي و به اجرا درمي آيد. اين كار را غالباً به CIA محول مي كنند. زيرا تنها CIA است كه مي تواند عملي را بدون جنجال تبليغاتي با حداكثر پنهان كاري سياسي... به اجرا درآورد.»73
در همين ارتباط و در سال 1998، پروژه تحقيقاتي «استراتژي امنيت ملي آمريكا در قرن 21» توسط وزارت دفاع آمريكا- پنتاگون- طراحي مي گردد. اين پروژه يكي از بزرگترين موضوعات تحقيقاتي پيرامون مسايل استراتژيك و امنيت ملي آمريكا بود كه با مشاركت جمع كثيري از سياست مداران و كارشناسان عالي رتبه و محققان برجسته صورت گرفت و در سال 2001 نتايج آن منتشر گرديد.
پروژه تحقيقاتي مذكور در واقع يك دستور العمل سياسي و امنيتي براي امنيت ملي آمريكا به حساب مي آيد. در بخش هايي از اين پروژه با اشاره به جايگاه ويژه ي جمهوري اسلامي ايران، آمده است:
«در حال حاضر حكومت ايران، جمهوري اسلامي است. اما نمي تواند به مدت طولاني هم جمهوري و هم اسلامي باقي بماند. ايران بايد يا از جمهوري بودن دست بردارد و به يك حكومت واقعاً قرون وسطايي تنزل يابد و يا اسلامي بودن را كنار بگذارد. نبرد براي آن آينده هم اينك آغاز شده. اگر رژيم فعلي سقوط كند، امواج آن در سراسر جهان اسلام احساس خواهد شد و به تبع آن، جنبش هاي اسلامي بنيادگرا، ضربه خواهند خورد. اين امر، راه را براي برقراري روابط پسنديده ميان ايالات متحده و ايران هموار خواهد ساخت كه اثرات منطقه اي و فرا منطقه اي آن بسيار گسترده خواهد بود.»74
مهره هاي داخلي برانداز در ايران براساس نقشه ي راه براندازان خارجي، فرموليزه كردن مقدمات براندازي را در آغاز عصراصلاحات برعهده گرفتند.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
65 . عليرضا علوي تبار،«تاكتيك هاي اصلاح طلبان و محافظه كاران«، نشريه نامي، شماره 34، دي ماه 1382
66 . جهاندار اميري، اصلاح طلبان تجديدنظرطلب و پدرخوانده ها، صفحه هاي 100-103
67 نافرماني مدني روشي براي اعتراض به سياست هاي حكومت ها به صورت غيرخشونت آميز مي باشد. اين روش در جنبش به رهبري ماهاتما گاندي براي استقلال هند از امپراطوري بريتانيا استفاده شد. در اين روش با بي اعتنايي كردن به قوانين حكومتي سعي در تضعيف قابليت اجراي قانون كه يكي از مهم ترين پايه هاي هر قدرت حكومتي است، مي شود. از جمله روش هايي كه اپوزيسيون جمهوري اسلامي مردم ايران را تشويق به انجام آن مي كنند، عبارتند از : 1) كنار گذاشتن حجاب، 2) خواندن سرود اي ايران بجاي سرود ملي، 3) حمل پرچم هاي بدون آرم جمهوري اسلامي، 4) ايجاد ترافيك در سطح شهرها، 5) امتناع از همكاري براي دريافت اوراق شناسايي، 6) خروج سرمايه ها و پس اندازها از بانك. (منبع : http://fawikipediaorg )، فاطمه مرسلي، نبرد سايه ها، صفحه 177
68 wwwgreensourceblogspotcom wwwgozaarorg
69 .ساموئل هانتينگتون، موج سوم دموكراسي، ترجمه ي احمد شمسا، انتشارات روزنه، صفحه هاي 140و145
70 . همان، صفحه هاي 166 الي 168
71 . »ادوارد جي اپشتين« نويسنده كتاب » نيرنگ« و همچنين كتاب معروف »بازجويي« كه همكاري گسترده اي با سازمان سيا دارد.
72 . ادوارد جي اپشتين، نيرنگ، ترجمه ي فريدون دولت شاهي، انتشارات مؤسسه ي اطلاعات، صفحه 137
73 . استانسفيلد ترنر، پنهان كاري و دموكراسي، ترجمه حسين ابوترابيان، انتشارات مؤسسه ي اطلاعات، صفحه 111
74 . استراتژي امنيت ملي آمريكا در قرن 21، موسسه ي ابرار معاصر تهران، صفحه ي 172
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14