(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 31  شهريور 1389- شماره 19746

رويش لاله ها در سرزمين پايداري
حقايق دفاع مقدس را به نسل هاي آينده منتقل كنيم- بخش نخست



رويش لاله ها در سرزمين پايداري
حقايق دفاع مقدس را به نسل هاي آينده منتقل كنيم- بخش نخست

گاليا توانگر
زن هاي دلوار غروب هاي بندر دور هم جمع مي شدند و از مردهايشان كه براي نبرد به جبهه جنوب رفته بودند، مي گفتند و آخرين اخبار را رد و بدل مي كردند.
بچه هاي همسايه سرگرم تاب سواري بر تنه قطور درخت ابريشم بودند. طنابي ضخيم به دست يكي از پسرهاي همسايه به سر شاخه درخت گره خورده بود. ما در عالم بچگي بي خيال گردش روزگار بالا و پايين مي رفتيم و نمي دانستيم پسر همسايه چرا ماه هاست كه به درخت و به بچه هاي محله سر نمي زند؟!
يكي از همين بعدازظهرها مادر رضا- پسر همسايه مان- با چشم هاي باراني اش وسط كوچه خاكي دلوار ايستاد. همه زن ها دورش حلقه زدند. آن چشم هاي طوفاني از شيوني خونبار خبر مي داد. اما مادر رضا استوار بود و بغضش را فرو مي خورد.
عكس پسرش را كه بر روي اعلاميه چاپ شده بود در آغوش گرفت و گفت: «پسرم داماد بهشت شده است.»
بعدها كه بزرگتر شديم، اسم كوچه مان شد: «رضا مهاجرپور!»
شب دامادي رضا مهاجرپور، همه جا خاموشي بود. ضدهوايي ها نور قرمز بر قلب آسمان روشن مي كردند و موجها كه به صخره ها مي خوردند، باد در سرشاخه هاي درخت ابريشم مي پيچيد. بعدها كه بزرگتر شديم، فهميديم دست هاي رضا گرداننده عزت دلوار و حافظ خاكش بود!
هزاران خاطره از آن سال هاي خدايي در ذهن و دل مردم اين سرزمين جاري است. چطور مي توان معبر بهشت و رزمندگان راه امام(ره) و انقلاب را در صفحات تاريخ يادگاري كرد؟ آنها خاطره هاي نوشته شده و جامانده بر طاقچه نيستند، آنها را بايد با همه وجود فهميد و در هواي اهدافشان زيستني ثمربخش داشت.
دفاع مقدس فصل باز شدن درهاي بهشت به سمت اهداف اين ملت بود و هنوز هم اين معبر بسته نيست، اگر نيك بنگريم.
آن روزها نبرد با اسلحه و تانك و استراتژي نظامي بود واين روزها در جبهه جنگ نرم نيازمند انديشه و هدف شهدا هستيم تا با آن پشتوانه عظيمي كه از پدران رشيدمان به ارث برده ايم، باز هم پيروز ميدان باشيم. پس چه بايد كرد كه حقايق راه شهدا همان گونه كه بوده به نسل هاي بعدي منتقل شود تا از پنجره اي كه آنها گشوده اند به خورشيد فتح برسيم؟!
هنوز هم معبر بهشت باز است
همسنگر شهيد همت مي گويد: «اسفند 62 بود. در عمليات خيبر همت را بسيار دلشكسته يافتم. گله مندانه گفت: نمي دانم چه حكمتي است كه در اين چهار سال حضورم حتي يك تركش هم نصيبم نشده است! من پاسخ دادم: اين چه حرفي است حاجي؟!مگر شما اين چهار سال توي سنگر پنهان شده بوديد؟ حتما قسمت اين است كه سالم باشيد و بچه ها را هدايت كنيد. حاج همت آرام زمزمه كرد: شرمنده روي بچه هاي بسيجي هستم!»
محمد كوثري، نماينده مجلس شوراي اسلامي كه زماني دوشادوش بزرگترين فرماندهان جنگ فعاليت داشته است، مي گويد: «مشكلات در مسير انتقال ارزش هاي دفاع مقدس به نسل هاي جديد كاملا مشخص است و چيزي نيست كه از نظرها دور مانده باشد و يا پنهان باشد. در دوره هاي قبلي متاسفانه بودجه هاي فرهنگي به افرادي كه دغدغه شان انتقال حقايق جنگ به نسل جوان است، سپرده نشد. آنها هم كه در راس مديريت بودند خودشان اصلا اعتقادي به كار در اين زمينه نداشتند. در شرايط فعلي هم ما بايد درست مثل بسيجي ها كه در جواب فرمايشات امام(ره) لبيك مي گفتند، فرمايشات مقام معظم رهبري را از جان و دل پذيرفته و عملياتي كنيم، نه اين كه بنشينيم و تحليل ارائه دهيم. بايد باورمان اين باشد كه فرهنگ جبهه و بسيجي راهگشاي مسائل كشور ما و جهان اسلام است. شايد بگوييد كه كلي گويي مي كنم، اما براي تحقق جزء به جزء اين باور بايد به سراغ افرادي برويم كه خودشان در صحنه بوده اند، اما چون صراحت لهجه دارند و در برابر نقص ها نقد مي كنند، بعضا پذيرفته نشده اند و حتي آنها را كنار گذاشته اند. روشن است كه چنين افرادي كه يك روز در برابر دشمن ايستادگي كرده اند، هر چيزي را قبول نمي كنند. بايد آنها را به ميدان فرا خواند و با سعه صدر شنونده كلامشان بود.»
وي در توصيف واضح تر شخصيت اين افراد مي گويد: «اين ها اول از خودشان گذشته اند. از من جدا شده و به ما پيوسته اند. از زرق و برق هاي دنيا دوري جسته و به خدا گره خورده اند. ساده زيستي و سخت كوشي هنوز هم سرلوحه كار آنهاست. اين قشر با ايستادگي و توكلي كه دارند هنوز هم مي توانند مشاوران باتجربه اي باشند، مشكلات را اولويت بندي كرده و راهكار ارائه دهند. آن چنان كه در 8 سال دفاع مقدس طي سخت ترين شرايط ايستادند و با كمترين امكانات براي حل مشكلات راهكار داشتند.» وي به جمله كليشه اي بعضي افراد اشاره مي كند كه مي گويند: «مگر مي شود آن روحيات و رشادت ها را در جامعه فعلي محقق كرد؟! اين چيزها افسانه است و در همان مقطع زماني به وقوع پيوست.» اما محمد كوثري كه يك زماني فرمانده لشكر 27 محمد رسول الله بوده معتقد است، الان هم جوانان مومن و سينه چاك وطن و انقلاب كم نيستند، اگرچه گمنامند.
وي مي گويد: «در زمان جنگ هم جواناني بودند كه در رفاه كامل به سر مي بردند اما همه چيز را رها كردند و راهي ميدان هاي نبرد شدند. محسن چراغي نوجواني كه در محله دزاشيب- شمال شهر تهران- بزرگ شده بود، به پدرش وصيت مي كند كه اگر شهيد شد، پدرش در دو كوهه حسينيه اي بسازد. شما ببينيد كه درون اين نوجوان چه تحولي رخ داده كه هم از جانش مايه گذاشته و هم سفارش مي كند مالش را در راه خدا صرف كنند؟»
ارتباط بين نسل جنگ و جوانان امروز
از سال 61 تا 67 در جبهه حضور داشته و دو سال و نيم آن را اسير بوده است. وي طي عمليات مرصاد اسير مي شود و جانباز 35درصد انقلاب نيز هست.
حاج علي احمد يحيوي، مدرس دانشگاه پيام نور و دانشجوي دكتراي حقوق بين الملل معتقد است بين نسل امروز و نسلي كه در جبهه ها حضور داشته اند، تفاوت چنداني نيست. شايد تفاوت هاي عارضي وجود داشته باشد اما تفاوت هاي مبنايي وجود ندارد. وي مي گويد: «همان خمير مايه را هنوز هم در جوان ايراني سراغ داريم و مي تواند دوباره متبلور شود. بايد همان ساز و كارهاي دفاع مقدس احيا و اجرا شوند تا امكان تبلور ارزش ها فراهم آيند.»
وي ادامه مي دهد: «يكي از رموز موفقيت در زمان دفاع مقدس صداقت دولتمردان و نيز شفاف بودن اهدافشان بود. در حال حاضر نيز بايد اهداف نظام با همان شفافيت و صداقت به جوانان شناسانده شود تا آن ارزش ها قابل انتقال باشند. كساني كه احساس تعهد به نظام مي كنند و مي خواهند ارزش هاي نظام به صورت جهان شمول در دنيا پياده شود، اهدافشان را شفاف سازي كنند و اين اهداف صد البته بايد بر پايه مباني دين اسلام و شيعه باشد. مديران نبايد در اهداف خود دچار ترديد باشند، بايد عميقا به اهدافشان باور داشته باشند. علي القاعده چيزي كه موجبات استحكام نظام را فراهم كرده و مي كند، از جنس همين باورها و نرم است، از جنس قدرت هاي مادي و دنيايي نيست.»
وي معتقد است كه ما براي برگشت باقيمانده نسل جنگ به بستر جامعه تدابير خاصي مدنظر نگرفتيم. يحيوي اين نسل را به سه دسته تقسيم مي كند: «بعضي ها براي برد سبقت گرفتند و دنيازده شدند. عده اي نتوانستند با سرعت پيشرفت دنيا هماهنگ شوند، ايده آليست شدند و به انزوا رفتند. اين ها جا ماندند! عده اي هم كماكان با نظام پيش مي روند و همچنان به نظام معتقدند و همين ها هستند كه هنوز هم نظام را همراهي مي كنند و به بركت وجودشان تا حدودي در هواي ارزش ها و حقايق ناب نفس مي كشيم. بايد كاري كنيم كه بين تجربيات آن نسل و نسل امروز پلي بزنيم.»
خون انقلابي در رگهاي جوانان مي جوشد
سه سالي به پايان جنگ باقيمانده بود. در منطقه غرب كشور، لشكر عراق كم كم عقب نشيني مي كرد. در گيلان غرب دو كوه چغالوند و شياكوه وجود دارد. لشكر عراق از چغالوند به سمت شياكوه عقب نشسته بود. حدود ده صبح به همراه همسنگرانم از چغالوند بالا رفتيم. چيزهايي شبيه نور آينه در سينه كوه برق مي زد. وقتي به آنها مي رسيديم مي ديديم كاسه سر رزمنده هاست. پلاكشان در كنار آنها افتاده بود.
اين سرها حدود چهار، پنج سال همان جا مانده بودند. آفتاب و باران خورده بودند، گاه اجسادشان توسط بعثي ها سوزانده شده بود، اما بعضا برخي اجساد را صحيح و سالم مي يافتيم. اين صحنه ها چيزي نيست كه از ياد كسي برود.
محمد كهندل كه از 19سالگي تا پايان جنگ در جبهه ها حضور داشته و با جنگ هاي چريكي شهيد چمران وارد صحنه نبرد شده است، مي گويد: «وقتي اين صحنه ها را به ياد مي آورم، به خود مي گويم كه درخت انقلاب به همين آساني ها به ثمر ننشست و با جان نثاري همه اقشارها جامعه تناور شد. هنوز هم به حمايت و همدلي همه اقشار جامعه در پيشبرد اهداف نظام معتقديم. سال گذشته كه فتنه ها با حضور مردم خاتمه يافت، اين ادعا اثبات شد. ما حتي براي ملتهاي استكبارستيز و مبارز جهان اسلام الگو شده ايم. حزب الله لبنان در حقيقت كپي پيس روحيات رزمندگان ما در زمان دفاع مقدس هستند.»
وي ادامه مي دهد: «خيلي ها كه نمي خواهند حقيقت دفاع مقدس را بپذيرند خيال مي كنند آنهايي كه رفتند و شهيد شدند، از زندگي دلسرد بودند. درحالي كه اتفاقا اين قبيل آدمها هميشه براي تحقق اهدافشان تلاش كرده اند و مي خواهند به گونه اي زندگي كنند كه زندگي شان قيمتي شود. به قول آيت الله بهجت نيامده ايم كه به هر قيمتي زندگي كنيم، آمده ايم كه قيمتي شويم.
شهيد غلامرضا نجف پور در وصيت نامه اش صراحتا اشاره كرده: من به زندگي عشق مي ورزم، خيال نكنيد از زندگي سير و دلسردم.
اما اين قبيل افراد انگيزه مقاومت را درك كرده بودند. آنها به ارزش هاي بالاتري رسيده بودند و حتي به بهانه بهشت هم معامله نكردند، فقط خدا را مي خواستند و بس.»
محمد كهندل كه هم اكنون در زمينه اقتصاد در سنگر دانشگاه تدريس دارد، معتقد است كه هنوز هم جوانان اين چنيني داريم. وي به ياد مي آورد كه سال گذشته چه بسيار جواناني كه براي همراهي با بسيج اعلام آمادگي كردند و آنقدر استقبال زياد بود كه بعضا نمي توانستند يك دست لباس كامل بسيجي به تن داشته باشند و درهر جايگاهي با همان لباس خود مدافع ارزش ها شدند. پس نبايد از نسل جوان مأيوس بود و رشادت هايش را انكار كرد.
مديران صادق انتقال دهنده ارزش ها
حاج عباس وراميني درسال 62 قبل از عمليات والفجر(4) به حج مشرف مي شود. در برگشت بدون آن كه فرصت ديدار با خانواده اش دست دهد، يكراست روانه خط مقدم مي شود. وقتي حاج همت را مي بيند، اشك از گونه هايش سرازير مي شود و مي گويد: «حاجي، اجازه بده منم بابچه ها براي عمليات بروم.» اما حاج همت مي گويد: «شما رئيس ستاد هستيد. بايد بمانيد و بچه ها را انسجام دهيد.»
حاج عباس آنقدر اصرار مي كند كه بالاخره روانه مي شود. عمليات 48 ساعت عقب مي افتد. با خانواده اش خداحافظي مي كند و دو روز بعد در عمليات شهيد مي شود.
حاج عباس وراميني از دانشجويان پيرو خط امام بوده، جايگاه بالايي از لحاظ تحصيلي داشته است. با سوابقي كه داشته مي توانسته درهر پستي قرار بگيرد.
حتي در جبهه هم ارشد بوده است، اما چرا روبروي حاج همت براي رها كردن همه چيز اشك مي ريزد؟! حاج عباس آنقدر الهي شده بود كه جز خدا چيزي نمي خواست، چيزي نمي ديد و جز به گرفتن جايگاه از خدا راضي نبود.
حجت الله لطفي اهل دزفول كه هم اكنون در رشته تربيت بدني عضو هيئت علمي دانشگاه صنعتي خواجه نصير طوسي است، مي گويد: «دفاع مقدس يك قطعه از بهشت بود كه براي همه مردم ايران اتفاق افتاد. ما بايد در كارهاي فرهنگي مان انعكاس دهنده اين حقيقت باشيم كه آن روزها به دست همه اقشار جامعه و همه آحاد ملت رقم خورد. بعضا در فيلم ها و سريال هايي كه ساخته مي شود بيشتر به رزمنده هايي كه اهل مركز بوده اند، مي پردازند، درحالي كه خيلي از بچه هاي شهرستان از شمال تا جنوب درگير قضايا بودند.»
وي كه به همراه غلامرضا حداد، خليل اميديان، عبدالرضا هردوانه و علي برتر همسنگر بوده و حالا به گفته خودش تنها اوست كه از كاروان آنها جامانده مي گويد: «ما در سنگر جلسه قرآن داشتيم. بنده خيلي خسته بودم. بعداز پايان جلسه بدون آنكه متوجه باشم قرآن را به جايگاه اصلي اش برگردانم، براي استراحت كف سنگر دراز كشيدم. همسنگرم اميديان كه فقط 19 سال داشت، با احترام اما باكلامي توأم با جديت مرا متوجه اشتباهم كرد. بچه ها حقيقتا در فضاي معنوي جبهه ها خيلي بزرگتر از سنشان فكر مي كردند و قدمي كشيدند. آنقدر كه گويي كم كم بي واسطه با خدا در همه لحظاتشان صحبت مي كردند.
در جاده ام القصر در منطقه پيشاني يكبار از ته دل دعا كردم زخمي بردارم و يا شهيد شوم، و در همان لحظه تيركوچكي به بدنم اصابت كرد. همه زخم ها درد شيريني داشت و عزت مردان رزم را نشان مي داد. هنوز هم به وجود آثار آن زخم ها برتنم مي نازم و آنها را درد عاشقي مي خوانم.»
وي راه انتقال ارزش ها را صداقت در عمل و كلام دولتمردان و مديران مي داند. اين استاد دانشگاه مي گويد: «اگر به چيزي كه در كلاس درس مي گويم، معتقد نباشم و عملم طور ديگري باشد، چه كسي پيروي خواهد كرد؟ هركسي درهر رده اي كه در رأس امور است بايد مراقب عملش باشد.»
گزارش روز

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14