(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 20 مهر 1389- شماره 19762
PDF نسخه

طعم آفتاب
درد ما را نيست درمان، الغياث!
عبور از گلادياتور براي تقويت روح حماسي يك ملت
ملودي مظلوميت، رنگ رزم و خشم خون
خشت اول
كجاست آن روزها؟
تخته سفيد
طنز سوم
بوي بارون
پست چي سوم



طعم آفتاب

كسي كه بخواهد بي نيازترين مردم باشد،
بايد به آنچه نزد خداوند متعال است،
اطمينان داشته باشد.

حضرت رضا سلام الله عليه و آله

 



درد ما را نيست درمان، الغياث!

شما كه رفتي هزار و چهارصد سال گذشت اما هنوز كسي احوال بشريت را نپرسيده! شما كه رفتي چشم انتظاري اش براي ما ماند و خون دلش براي شما كه هر روز ببيني چطور كفگير انصاف به ته ديگ مي خورد! شما كه رفتي ما يادمان نرفت كه امامي هست، مذهبي هست، راهي و نشاني هست؛ اما هرچه فرياد زديم كسي نشنيد، متهم شديم به خيالبافي و حالا علم ثابت كرده كه خدايي نيست!؟ ثابت كرده كه بالاتر از محسوسات اصلاً جهاني نيست! اوج هدف بشر به فايده و لذت رسيده، كشك اخلاق را سابيدند و ديگر هيچ احتياجي به معنويت نيست كه اينها همه مهمل است و توهمات ذهن!! شما كه رفتي حقيقت اينطور سركوب شد و با همين ريسمان دستان عدالت را بستند تا فقط حرف باشد، از حقوق بگويد اما فقط شكم گنده سرمايه داران عالم را سير كند. شما كه رفتي يأجوج به قدرت رسيد و مأجوج به منبر رفت. آنقدر گفت و گفت و گفت كه حالا اگر قسم بخوري شب سياه است، همه به تو مي خندند.
آهاي مردم! به خدا شب سياه است و روزگار ما سياه تر از شب. اين كوره راه، به چاه مي رسد و اين چاه از صد پرتگاه بدتر است. آهاي مردم! اينجا لجن زار نسيت و شما لايق اين زندگي سياه نبوده و نيستيد! آهاي مردم! چشمهايتان را باز كنيد و گوش هايتان را تيز كه عجيب بازي خورده ايم و دير بجنبيد بازنده ماييم و برنده لاشخورهاي صهيون.
صداي خنده جمعيت را شنيدي!؟ اين جماعت جز جهل چيزي نمي شناسند و اين روزها چيزي كه زياد است فروشگاه و فست فود. گردن انسانيت زير تيغ مصرف مانده و باز هم دم از زندگي مدرن مي زند و جهان را تشويق به خودكشي مي كند تا گردن آدمخوارها كلفت تر شود و بند تنبانشان گشادتر. شما كه رفتي حتي همين آقاي پاپ هم يك بار حال مريدانش را نپرسيد كه چرا از كليسا فراري اند و از كشيشان بيزار؟ نپرسيد كه چرا با نورافكن هم نمي شود اخلاق را در شب تاريك غرب پيدا كرد؟ چرا در قلب صنعت و تكنولوژي سنگ روي سنگ بند نمي شود و مردم مأيوس تر از ديروزند؟ شما كه رفتي همه چيز به هم ريخت... آقا! پس كي با آمدنت سر و سامانمان مي دهي؟
احسان عمادي

 



عبور از گلادياتور براي تقويت روح حماسي يك ملت
ملودي مظلوميت، رنگ رزم و خشم خون

حالا ديگر جمعه هامان تنها به ذكر ندبه هاي انتظار منتقم خون خدا معطر نمي شود، حالا ديگر جمعه ها طعم انتظار ما مسيري دارد به بلنداي تاريخ تصويري مظلوميت اهل بيت(ع) و خروش جان هاي سوخته در داغ داغ كربلا...حالا ديگر جمعه ها كمي زخم كهنه غربت و تنهايي سيد الشهدا(ع) برايمان مرهم مي شود...حالا ديگر جمعه كه مي شود نداي مختار، سلول سلول وجودمان را برمي انگيزد و عاشق تر از قبل، براي حضرت عطش و عزت، اشك مي شويم...حالا ديگر يك سيد عزيز و دوست داشتني كه از رهگذر سال هايي سخت براي نمايش مظلوميت و اقتدار مولاي هميشه مظلوم تاريخ و بعد هم معصوميت از دست رفته خاندان زر و زور، تاريخ را با جانش به تماشا نشسته، جمعه شب ها را با مختار به اباعبدالله سلام مي دهيم...سلام بر تو اي عزيز دل پيامبر(ص) كه اين روزها و شب ها، سيد داوود ميرباقري، برگ هاي كهنه تاريخ جهل را ورق زده و نقاب از چهره گرگ هاي بيابان كربلا برداشته است، خدا قوت سيد! اين صفحه تنها تحفه اي است براي خستگي هاي 8ساله ات...
تحريريه نسل سوم
در مسير مختار...
ابوعبيد بن ثقفي، سياستمداري با درايت، جنگاوري ورزيده و
علوي تباري متعصب است. او اگرچه پيشينه خوبي در جنگاوري و حمايت از خاندان رسول الله(ص) دارد اما بنا به دلايلي كه در تاريخ زياد به آنها اشاره نشده، مدتي را از عرصه اصلي و جنگ آوري دور نگه مي دارد...طعم زندگي راحت در زمان كريم اهل بيت(ع) و همچنين زنداني شدن در زمانه امتحان بزرگ، آزمايشي براي مختار بود تا پس از تلخ ترين روز تاريخ، عرصه جديدي براي جهنم كردن دنياي بي صفتان عاشورا پديد آورد. او در زمان حركت امام حسين(ع) به سمت كوفه، به جرم همكاري با مسلم بن عقيل و پناه دادن او در منزل خويش، توسط عبيدالله ابن زياد زنداني مي شود و در روز عاشورا به دليل زنداني بودن
نمي تواند امام حسين(ع) و ياران او را همراهي كند اما پس از آزادي با متحد كردن شيعيان، عليه حكومت يزيد قيام مي كند و با شعار يالثارات الحسين به خونخواهي
امام حسين(ع) و شهداي كربلا، از قاتلان آنها انتقام مي گيرد و آنها را از دم تيغ مي گذراند و در كوفه يك حكومت شيعي انقلابي تشكيل
مي دهد. البته در جنگاوري و ماندگاري نام او در تاريخ به هيچوجه نمي توان ياري و همراهي ايرانيان عاشق و سلحشور را ناديده گرفت كه مختار هرچه دارد و هرچه داشت، از جان بركفي ايراني شيعه بود.
دو برادر و يك فيلم نامه
داوود ميرباقري، پيش از آنكه كارگردان زبردستي باشد، نويسنده چيرده دستي است و قبل از آنكه كارگردان خبره اي باشد، مسلمان معتقدي است، او «مختار» را قسمت خود مي داند چرا كه معتقد است، در راه ساخت سريال سلمان بود كه موج مختار بر ذهن او آوار شد و هشت سال از عمرش را درگير خود كرد. خودش داستان را اينگونه مي گويد: « انتخاب اصلي مختارنامه با من نبود و من خود را براي توليد سلمان فارسي آماده مي كردم كه از سيما اين موضوع پيشنهاد شد. مدتي براي پژوهش مختارنامه وقت خواستم و در طول پژوهش به شخصيت مختار گره خورديم و مختار مثل يك طوفان ما را با خودش برد و هشت سال ما را درگير كرد. مختار شخصيتي بود كه به دليل ظرافت ها و رمز و رازهايي كه داشت در دوره تاريخي پر تلاطم توانست شيعيان را كه با نگاه هاي خاصي درگير بودند رهبري و حكومتي را بنا كند. بعد از شهادت حضرت علي (ع) دوره كوتاهي كه مربوط به دوره امام حسن (ع) بود تا قيام مختار و تشكيل دولت و حكومت به دست وي، دولت وي اولين دولت شيعي است كه زمام امور را بدست مي گيرد.» البته ميرباقري معتقد است مختارنامه معادل 20 فيلم سينمايي تاريخي است كه 20 هزار پلان دارد.
حالا حسن ميرباقري كه در مختارنامه نقش پسر مالك اشتر را هم بازي مي كند، در نقش نويسنده همراه با محمد بيرانوند كه از مجموعه «معصوميت از دست رفته» با هم همكار شدند، قرار است
فيلم نامه مختار را بنويسند، اگرچه داوود متن نهايي را بازنويسي
مي كند تا سحر قلمش را به رخ مخاطب تشنه شنيدن ديالوگ هاي جان دار و ماندگار بكشد.
خلاقيتي براي يك مظلوميت
همين دو قسمت آغازين مختارنامه نشان از رنج هاي فراواني است كه براي توليد اين اثر فاخر بر دوش توليدكنندگان بوده است؛ به ياد بياوريد تيتراژ آغازيني كه با ضرب شمشير ملودي حزن انگيزي ابداع شده است و سردار يگانه عاشورا در غربتي مثال زدني در دشتي دهشتناك خون خود را به سمت اسمان مي پاشد و ناگاه عرش قرمز
مي شود و آسمان اشك مي ريزد...عنوان بندي كاملا دلنشين با محتواي مجموعه در كنار موسيقي آشنا به گوش هر مسلماني كه در مجلس سوگ سيدالشهداء(ع) شركت كرده، براي همه خيمه عزاي عاقلانه اي را فراهم كرده است كه هم مرور تاريخ است و هم درس هاي پندآموزي كه امروز بيش از هر زمان ديگري به آن نيازمنديم... شخصيت پردازي ها و ديالوگ ها و صحنه پردازي و...همه نشان از خلق اثري است كه قرار است يگانه باشد، يگانه براي مظلوميتي يگانه، آن هم با تلاش براي بهترين بودن، بهترين شدن و بهترين ماندن...
رسانه اي براي بيان حقيقت عاشورا
آن كسي كه مي گفت «رسانه همان پيام است» خوب مي دانست در عصر كثرت رسانه، هركس از هر گوشه مي تواند بانگي برآورد و پيامي ابلاغ كند، ولو پوچ و بي ارزش چرا كه عصر، عصر كثرت صداهاست ولو اين ميانه پيامي به حق هم شنيده شود، «مختارنامه» قرار بود پيام به حق عاشورائيان باشد. تلاش كرديم، مختارنامه يك رسانه باشد و دست كم در ساختار زيبا باشد و نماد...
اين سخنان محمد بيرانوند، يكي از نويسندگان سريال تاريخي مذهبي «مختارنامه» است كه معتقد است با اين مجموعه حماسي شيعي- ايراني خواسته اند به جنگ جومونگ و گلادياتور بروند. با اين تفاوت كه ما در اينجا نه سياهي لشكر عظيم هاليوودي داريم و نه شهرك وسيع سينمايي تاريخي و نه حتي ابزار روز دنياي جلوه هاي ويژه و استوديوهاي غول پيكر
خيره كننده...اينجا «عشق» است كه كارها را پيش مي برد، عشقي كه اگر ايمان در ورايش نباشد، هشت سال براي يك مجموعه پير نمي شوي...
بيرانوند مي گويد: ميرباقري به كاري كه مي كند، ايمان دارد و همين كار را پيش مي برد، وگرنه در چنين اوضاعي و با اين جنگ نابرابر تلويزيون ما در برابر هجمه غرب و شرق، ساخت چنين اثري امكان پذير نيست... حالا دراين ميانه، كارگرداني ايستاده كه در چل چلي زندگي و دوراني كه عشق و شعوري خاص در پس اعداد سنينش دارد، 10 سال از بهترين سال هاي زندگي اش هم با مختار آواره كوه و دشت و بيابان شود.
كتاب نمايش ايراني
نويسنده فيلم نامه مختار نامه معتقد است: داوود ميرباقري به گواهي سريال امام علي(ع) و رعنا، فيلم سينمايي آدم برفي و مسافر ري و نمايش هايي مثل دندون طلا و عشق آباد، هم فهم درام شرقي را دارد و هم اين كه از نظر تكنيكي و فني بر ابزار كار تسلط بسيار چشمگيري دارد. او هنرمند نمايش ايراني است، تعزيه را مي شناسد، نقالي و فرهنگ قهوه خانه را خوب مي فهمد، دغدغه مذهبي داشته و دارد و از تاريخ مذهبي خود هم شناخت نسبي خوبي دارد.
بيراوند با بيان اينكه اين مجموعه عرصه تقابل ازلي و ابدي خير و شر است، اضافه كرد: «مختارنامه» كتاب نمايش ايراني است؛ كتابي سرشار از منويات انساني در برابر حماسه اي الهي به بهانه قيام امام حسين(ع) كه لحظاتي از حرص و طمع و حسد و بخل امثال خولي و حرمله را در برابر آزادگي و وارستگي جبهه اوليا به تصوير مي كشد. مختارنامه بناست با تكيه بر حافظه تاريخي سمعي و بصري اين قوم، آن چيزهايي را كه دوست دارند، پيش روي آنها بگذارد. وي تاكيد كرد: باور كنيم كه در دعواي يزيدي و حسيني، عرفاني نهفته كه اسب جومونگ به گرد پاي آن نمي رسد.
پرداختن به تاريخ
به چه درد ما مي آيد؟
بيرانوند درباره قرار و مدارهايي كه منجر به نوشتن و بعد ساختن «مختارنامه» شد، اظهار كرد: قرار بود پنجه در پنجه جومونگ و گلادياتور بزنيم... بودجه سريال بيست ميليارد تومان است و آشيل كه داستان عاشقانه اي است، بالغ بر 200 ميليون دلار هزينه برداشته است، توجه كنيد آشيل فيلمي 120دقيقه اي است؛ حال آن كه مختارنامه چهل قسمت پنجاه دقيقه اي!
تنها دستمزد بازيگر اصلي آن فيلم هاليوودي (براد پيت) براي دو ماه حضور در آشيل، برابر با 10 سال هزينه براي عوامل مختارنامه است. و اين يعني مظلوميت شيعه در آيينه تلويزيون و رسانه.
دوستي مي گفت پرداختن به تاريخ چه دردي از امروز ما را درمان مي كند؟ به نظر من پاسخ ساده است اولا تاريخ ما، فرهنگ ماست؛ و فرهنگ ما مبتني بر همان اعتقادات شيعي - ايراني است. ثانيا هر روز ما عاشورا و هر روز ما كربلاست؛ ثالثا حماسه مختار بر خلاف «آشيل» حماسه اي عارفانه است. وي اضافه كرد: شما وقتي در ساحت عقيده موضوعي را براي مخاطب تبيين مي كنيد، او با نگاه عقيدتي اش مي تواند با مسايل ساده يوميه روبرو شود و تاريخ پنجره اي براي تنفس در زمان حال است، درس هايي از گذشته براي امروز و آينده.
سوال اين است كه «آيا رابطه اي بين فرهنگ علوي و ايراني وجود دارد؟» پاسخ البته روشن است، بله و صددرصد چرا كه اسلام در هر سرزميني شكل آن فرهنگ را گرفته است، در عربستان سلاطين حاكمند، در امارات شيخ نشين ها و در بوسني و هرزگوين نيز شكل فرهنگ اروپايي دارد. فرهنگ علوي همان فرهنگ اسلامي ايرانيست. برويد از اهورامزدا - اهريمن بگيريد تا تلاش هاي ماني و مزدك براي عدالت عام، تا آنكه به تاريخ اسلام و به خصوص حماسه عاشورا و مجاهدت بي نظير امام حسين (ع) در كربلا مي رسيم. چرا در ايران قيام آن امام (ع) كه براي احياي دين جدش و برقراري عدالت بوده، با اين همه عظمت و شكوه گرامي داشته مي شود؟
ساخت سريالي كه از نظر ساختار احساس غرور را به مخاطب ايراني بدهد، احياي روح حماسه ملي است، «مختارنامه» اگر يك گام هم در آن جهت برداشته باشد قابل توجه و احترام است و اين جزء آرزوهاي ما در راه ساخت اين مجموعه بوده است. وي اضافه كرد: امروز در عصر ساختارگرايي و رسانه، در سينماي ما و در عرصه انديشه، كارگردانان متعددي جهاني شده اند، اما انديشه بايد با ساختار كنوني و نوين بيان شود و در اين مسير، «مختارنامه» يك گام است، يك گام براي آغاز اين جهاني شدن انديشه ايراني - اسلامي.
اعداد در مختارنامه
پيش توليد سريال مختارنامه سال 81 آغاز و فروردين ماه سال 1383 فيلمبرداري شروع شد. در مدت دو سالي كه صرف پيش توليد اين مجموعه شد، دكورهاي آن در مناطق مختلف ساخته ميشد.
نگارش سريال مختارنامه به قلم حسن ميرباقري و محمد بيرانوند و بازنويسي داوود ميرباقري، از سال 80 آغاز شد و از سال 81 و 82 در مرحله پيش توليد بود و در تاريخ 23فروردين 83 فيلمبرداري از شهر كاشان آغاز شد.
بخش هايي از دكور «مختارنامه» كه وقايع و ماجراهاي آن در 122 لوكيشن داخلي و خارجي اتفاق افتاده، در زميني به مساحت 30 هكتار ساخته شد و شامل اجزاي مختلف شهرهاي كوفه و مكه و ساختمان كعبه بود. در «مختارنامه» 110 بازيگر اصلي و 400 بازيگر فرعي بازي مي كنند. اين سريال داراي 700 سكانس است كه 100 سكانس آن مربوط به 5 جنگ بزرگ اين فيلم هستند. قرار است سريال روزهاي جمعه ساعت 22 به روي آنتن برود و تكرار آن نيز روزهاي دوشنبه ساعت 30:19 پخش خواهد شد. همچنين گفته مي شود، هزينه تمام شده براي اين سريال بالغ بر 20 ميليارد تومان است كه تلويزيون تا كنون بيش از دوبرابر اين اعتبار را از محل دريافت آگهي هاي بازرگاني قبل و ميان برنامه براي اين مجموعه كسب كرده است.

 



خشت اول

بهشت هم مشتاق ما مي شود؟
يك كريمه كه از دودمان نبوت و ولايت است، به جائي مي رسد كه امام هشتم و امام نهم (سلام الله عليهما) درباره زيارت او هم توصيه و سفارش دارند، و هم دستور و برنامه! از وجود مبارك امام هشتم رسيده است كه خواهر ما فاطمه معصومه(س) در قم مدفون است؛ هر كس اين بانو را زيارت كند، بهشت براي اوست. و از وجود مبارك امام نهم نيز رسيده است كه عمّه من فاطمه معصومه(س) در قم مدفون است و هر كس آن حضرت را زيارت كند، بهشت براي اوست.
اعمالي كه باعث ورود در بهشت است، يكسان نيست. بعضي از عمل هاي خير باعث مي شود انسان به بهشت راه پيدا كند. بعضي از اعمال خير سبب مي شود كه بهشت در اختيار او شود نه او در اختيار بهشت. گاهي به ما مي فرمايند: اگر فلان كار خير را انجام داديد وارد بهشت مي شويد. گاهي مي فرمايند: اگر فلان كار خير را انجام دادي بهشت براي شماست! در صورت دوّم، انسان حقّ شفاعت هم دارد كه عده اي را به همراه ببرد.
راز اينكه وجود مبارك امام هشتم و امام نهم فرمودند: هر كس كريمه اهل بيت فاطمه معصومه (سلام الله عليها) را زيارت كند، بهشت براي اوست اين است كه او اهل ولايت است! اگر كسي پيوند ولائي با دودمان عصمت و طهارت داشت، مي كوشد كه رايحه ولايت و طعم ولايت در هستي او پديد آيد و خود جزء اولياي لهي بشود. اگر كسي جزء اولياء خدا شد و وليّ الله شد، بهشت مشتاق اوست.
در برخي از روايات ما آمده است كه بهشت مشتاق سلمان است. اشتياق بهشت به سلمان بيش از علاقه سلمان به بهشت است. رازش آن است كه بهشت محصول عقيده صحيح و اخلاق صحيح و عمل صالح است. و عقيده و اخلاق و اعمال جزء شئون ادراكي و عملي انسان است. اگر بهشت در اثر عقيده و خلق و عمل است، و اگر عقيده و خلق و عمل جزء شئون ادراكي و عملي آدمند ، پس روح انسان والاست كه در اثر تحصيل عقيده و اخلاق و اعمال، بهشت را مي سازد. بهشت مملوك انساني است كه وليّ الله است. در جريان دوزخ هم (معاذ الله) اينچنين است. بنابراين وجود مبارك امام هشتم و امام نهم، اثر زيارت فاطمه معصومه (س) را استحقاق بهشت دانستند كه بهشت براي اوست.
روايتي است كه از وجود مبارك امام رضا (ع) رسيده است كه فرمود: اگر كسي خواهرم، كريمه اهل بيت، فاطمه معصومه را «عارفاً ب حقّها» زيارت كند؛ بهشت براي او ثابت است. معلوم مي شود كريمه اهل بيت، فاطمه معصومه(س) حقّي دارد؛ بعضي از زائران به حقّش عارف اند، بعضي عارف نيستند. بعضي او را فقط به عنوان خواهر امام و دختر امام و عمّه امام مي شناسند و زيارت مي كنند. اينها طرفي از فضيلت و ثواب را مي برند، اما به ثواب كامل بار نمي يابند! بعضي حقّ اين كريمه را مي شناسند كه امام هشتم اينچنين فرمود.
حالا حق او چيست تا انسان آن حق را بشناسد و آن حضرت را با معرفت به حق زيارت كند؟ حقي كه مي توان براي كريمه اهل بيت(ع) ثابت كرد از راه هاي متعدّد و گوناگون قابل اثبات است. ولي روشن ترين و ساده ترين راه همان تحليل عميق زيارت نامه آن حضرت است.
زيارتي كه براي معصوم زادگان و امام زادگان آمده دو قسم است: بعضي از معصوم زادگان و امام زادگان زيارت خاصي ندارند، علماء و بزرگان براي زيارت آنها جمله هائي را انشاء مي كنند. نظير آنچه كه براي حضرت عبدالعظيم حسني (ع) است كه بعضي از علماء زيارت نامه او را تدوين كرده اند. اصل زيارت آن حضرت كه ثواب دارد از معصومين رسيده است، اما وجود مبارك حضرت عبدالعظيم(ع) را چگونه زيارت بكنيد، اين زيارت نامه ها تدوين شده بعضي از علماي بزرگ است. لكن درباره فاطمه معصومه (س) زيارتش را از امام هشتم نقل كرده اند. يكي از محدّثين بزرگ قم كه توفيق تشرّف محضر امام زمانش، وجود مبارك امام رضا (ع) را پيدا كرد، نقل كرد كه وجود مبارك امام رضا به من فرمود، يعني به همين سعد اشعري كه از قميّون بزرگوار است، فرمود: يا سعد! قبري در خاك شماست. عرض كرد: منظور قبر كريمه اهل بيت فاطمه معصومه (س) است؟ فرمود: آري! بعد فرمود: شما آن بزرگوار را با اين وضع زيارت بكنيد... اين زيارت نامه اي كه در كتب زيارات و ادعيّه آمده است ، اين جزء منشأت وجود مبارك امام هشتم است.
از اين زيارت چند نكته بر مي آيد؛ اوّلين نكته آن است كه وجود مبارك كريمه اهل بيت فاطمه معصومه (س) در سلسله جليله انبياء و اولياء قرار دارد. يعني وقتي انبياء (ع) سلسله شان به پايان رسيد، اولياي الهي يعني ائمه معصومين سلسله شان به پايان رسيد، نوبت به شاگردان ممتاز ائمه رسيد، نوبت به اصحاب خاصّ ائمه رسيد؛ مي بينيد وجود مبارك فاطمه معصومه (س) به عنوان يكي از شاگردان و مول د ائمه (ع) و يكي از اصحاب خاصّ ائمه (ع) مطرح است و وارث همان معارف است. منتها نبوت براي انبياء است، امامت براي ائمه (ع) است. اين كريمه اهل بيت(ع) طهارت، معرفت، زهد و عبادت، علم و عقل و سائر ملكات نفساني را در اثر شاگردي ائمه(ع) و ص حابت ائمه (ع) به دست آورده است.
اگر اين بي بي به اين مقام رسيده است كه همه بزرگان، همه علماء، همه مراجع در كنار بارگاه ملكوتي او عرض مي كنند: يا فاط مه اشفع ي ل ي ف ي الجنّه... معلوم مي شود حقّ شفاعت دارد. در قيامت همگان به شفاعت خاندان پيغمبر (ص) نيازمندند. آنها كه خداي ناكرده مشكل گناه دارند به بركت آنها يا كمتر عذاب مي بينند، يا از عذاب نجات پيدا مي كنند. آنها كه مثلاً اهل اعرافند، به بهشت راه پيدا مي كنند. آنها كه اهل بهشتند، به بركت شفاعت درجاتشان رفيع مي شود. همه شيعيان و كساني كه دين شان مرضي خداست نيازمند به شفاعت اند؛ يا در نجات از جهنّم، يا در تخفيف از عذاب، يا از رهائي از اعراف و ورود به بهشت، يا ترفيع درجات بهشت؛ به هر تقدير در همه اين مراحل و درجات به شفاعت نيازمندند. اينكه همه بزرگان در پيشگاه اين كريمه عرض مي كنند: اشفع ي ل ي ف ي الجنّه فنّ لك ع ند الله شأنً م ن الشّ أن، معلوم مي شود كه وجود مبارك اين كريمه از ولايت الهي برخوردار است. و با قرآن همراه است و از قرآن جدا نمي شود. چنين مقامي را اگر كسي بشناسد و آن حضرت را با اين معرفت زيارت كند، استحقاق بهشت دارد.
آيت الله جوادي آملي

 



كجاست آن روزها؟

خيلي اتفاقي با نسل سوم آشنا شدم يادم مي آيد اولين شماره اي كه خواندم با اين عنوان بود: وقتي با من حرف مي زني دهنتو ببند.
از آن زمان چند سال گذشته و من هر سه شنبه به بهانه نسل سوم به باقي صفحه هاي كاهي كيهان هم نگاهي مي انداختم. يادش بخير آن روزها برفك بود، ميرزا قلمدون بود و خلاصه اميدي بود به اين صفحه. راستش را بخواهيد يا نخواهيد هميشه خودم را راضي مي كردم كه نه... هنوز هم اميدي هست شايد هفته ديگر بهتر شود و...
اما حالا كه فكر مي كنم از آن زمان كه با دست خودتان ميرزاي بيچاره را به مسلخ برديد و گور به گورش كرديد كم كم بهانه ها براي بدتر شدن، بيشتر شد. به بهانه تغيير، ستون هاي ثابت و البته موثر صفحه را برداشتيد و بعد هم دمبك و دستك راه انداختيد كه مثلا كارگاه نسل سوم راه مي اندازيم و به اين صفحه رونقي مي دهيم. اما دريغ از بهتر شدن و دريغ از رونق.
حتي گاهي مطمئن مي شوم كه برخي از مطالب را از روي رفاقت و شايد رودربايستي چاپ مي كنيد و يا گاهي به هر قيمتي مي خواهيد صفحه را پر كنيد.
آقاي حدادي هم آنقدر سر خودشان را شلوغ كرده اند كه ديگر وقت نمي كنند براي صفحه بنويسند و دوباره پدري كنند براي اين صفحه يتيم.
پيشنهاد مي كنم:
¤ كلا كارتان را رها كنيد و صفحه را بسپاريد به آقاي }...{ عزيز و كركره را هم تا نصفه پايين بكشيد!
¤ از آب گذشته هايتان را بگذاريد دركوزه و آبشان را بخورديد!
ضمنا به خانم }...{ و ديگر دوستانتان بفرمائيد رسالت شعر بي وزن و قافيه را به كساني بسپارند كه بي نام و نشان اند و يا دست كم از نام مستعار براي كارشان استفاده مي كنند.
مي دانم كه طولاني شد و باز هم مي دانم كه ديوار حاشا از اين حرف ها بلند تر است.
نسل سوم: ما هم اميدواريم همه چيز بهتر شود اما مطمئن باشيد تا امروز نسل سوم نه با كسي رودربايستي داشته و نه صفحه پر كرده است؛ باقي نقدها هم باشد براي مخاطب و قضاوتش.

 



تخته سفيد

نيلوفر حيدري- امشب نه آسمان مهتابي است و نه من دلشكسته...نه سو سوي ستاره ها بي قرارم كرده نه عبور صامت هواپيماي سفيدي به خالي ابرها...امشب نه صداي هوهوي باد مي آيد و نه چك چك باران
نه جيرجيرك ها مي خوانند نه كلاغ هاي پير...امشب نه سايه چنارهاي كهن سال به اتاقم هجوم آورده اند و نه خش خش برگ هاي پاييزي...تمام ثانيه ها در نهايت آرامش مي گذرند و ديگر بهانه اي نيست؛ بهانه اي نيست تا تو را بخوانم و بخواهم.
اما درست زماني كه هيچ بهانه اي نيست هم مي توان بهانه اي داشت...وقتي بهانه اي نيست، باز هم بهانه اي هست تا تو را صدا كنم...تا كمي خدا خدا كنم.
بهانه اي به رنگ هميشه خواستنت...بهانه بودن و نرفتنت... هزاران بهانه دارم براي حس قشنگ لمس بودنت...تويي كه هميشه هستي و در نبود من هم باران نگاهت، دلم را رنگين كماني مي كند و ثانيه هايم را معطر از حس بندگي بي منت معبودي كه هميشه هست...

 



طنز سوم

موضوع انشا: «ماليات را توصيف كنيد!»
پيش بابايي ميرم و موضوع انشا رو به بابايي مي گم، بابايي مي گويد: «حتماً خانوم معلم شما خيلي خانم مقرراتي و منظمي است و به حقوق ديگران اهميت مي دهد و هميشه مالياتش را سر وقت پرداخت مي كند.»، خيلي تعجب مي كنم و از بابايي مي پرسم: «درسته، اما شما اين چيزا رو از كجا مي دونين؟!»
بابايي سرفه اي مي كند و مي گويد:«خب اگر غير از اين بود كه خانم معلمتان چنين موضوع انشايي رو به شما نمي داد و مثل معلم برادرت مي گفت ماشين آقاي مشدي مندلي كه نه بوق دارد و نه صندلي را توصيف كنيد! »
به بابايي گفتم: «خانم معلم ما خودش هميشه مالياتش رو سر وقت پرداخت مي كنه و سر كلاس هم گفت براي همه آدمهايي هم كه مالياتشون رو سر وقت پرداخت مي كنن، احترام خاصي قائل است.»
بابايي كمي سرش را خاراند و گفت: «پسرم! بنويس كه باباي من هميشه ماليات هايش را سر وقت پرداخت مي كند... نه... بنويس كه باباي من هميشه يك سال جلوتر از موعد مقرر مالياتهايش را پرداخت...»
بابايي داشت صحبت مي كرد كه يهو ماماني از توي آشپزخانه داد زد: «آخه مرد! چرا دروغ ميگي؟! پسرم بيا پيش خودم برات انشا بگم! »
پيش ماماني رفتم، ماماني گفت: «بنويس كه متأسفانه برخي انسانها همچون پدرم هستند كه با وجود آنكه به ضرورتهاي پرداخت ماليات واقف هستند، اما همواره سعي مي كنند فرار مالياتي بكنند.»
به ماماني گفتم: «فرار مالياتي يعني چي؟!»
مامانم كمي فكر كرد و گفت: « يعني دزدي!»
تا من اين حرف رو شنيدم، زدم زير گريه، بابا به آشپزخانه آمد و گفت: «خانوم! با بچه چكار داري؟! خودم داشتم بهش انشا مي گفتم، حتماً بازم زيادي سؤال كرده، تو هم گوشش رو كشيدي!»
مامان گفت، منو دعوا نكرده، و بابا از من پرسيد: «چته بچه؟! چرا داري گريه مي كني؟!»
و من همون طور كه داشتم گريه مي كردم، گفتم:«بابايي! من نمي خوام شما رو زنداني بكنن! »
بابايي كمي هول شد و يه جمله اي رو زير لب گفت كه من متوجه نشدم، فقط مي دونم كه توي جمله هاش كلمات «متوجه»، «اختلاس» و «از كجا» وجود داشت، بابايي يه ليوان آب از داخل يخچال برداشت و خورد و گفت:«من تحمل شنيدنش رو دارم، چي شده؟! كسي چيزي گفته؟!»
و من گفتم:« مامان ميگه شما فرار مالياتي مي كنين و فرار مالياتي يه نوع دزدي است، من توي تلويزيون ديدم آقا پليسه دزدها رو دستگير مي كنه و ميبره زندان، من نمي خوام شما برين زندان!»
بابايي نفس راحتي كشيد و گفت:«ببين پسرم فرار مالياتي دزدي نيست يه نوع پيچوندن است!»
از بابايي پرسيدم: «وقتي شما فرار مالياتي مي كنين، چه كسي رو مي پيچونين؟!»
بابايي گفت:«خب معلومه قانون رو!»
نگاهي به بابايي كردم و گفتم:«خب دزدها چي رو مي پيچونن كه مي گيرنشون!»
بابايي با عصبانيت گفت: «يعني تو اين رو هم بلد نيستي؟! توي مدرسه پس به شما چي ياد ميدن؟! خب معلومه قانون رو!»
من سرم رو پايين انداختم و گفتم:«خب پس، يعني كسي كه فرار مالياتي انجام ميده همون كاري رو مي كنه كه يك دزد انجام ميده!»
بابايي اخم كرد و به طرفم نزديك شد، دستش رو به طرف گوشم برد و من چشامو بستم، بابايي گوشم رو كشيد و من هم زدم زير گريه!
مامان حسابي عصباني شده بود و گفت: «چكار داري بچه رو؟! ازت دو تا سؤال پرسيد، ما بايد به اين كنجكاوي هاي بچه پاسخ بديم، خودم ديدم خانوم فردوسي پور توي تلويزيون مي گفت.»
و بابايي پاسخ داد: «از صبح سر كار بودم، ذهنم خسته است، حوصله اين سؤالها رو ندارم!»
و ماماني زد زير گريه و گفت:«چطور وقتي مامانت اينا ميان خونه ما حوصله سؤالاي مامانت و اون خواهرت رو داري! و تمام نكته هاي ريز زندگي مون رو براشون توضيح ميدي!»
از اونجا كه من ديدم مامان و بابا از بحث اصلي خارج شدند، پيش داداشي رفتم و از اون در مورد ماليات پرسيدم، داداشي گفت:«براي اينكه به اهميت ماليات پي ببري يه لحظه فكر كن كه اگه ماليات وجود نداشت چه اتفاقي مي افتاد؟!»
من بدون اينكه فكر بكنم، سريع گفتم:«خب معلومه! اون وقت ديگه كسي فرار مالياتي انجام نمي داد و در نتيجه بابا رو زنداني نمي كردند!»
داداشي كمي اخم كرد و گفت: «فرار مالياتي و بابايي چه ربطي به هم دارند؟! منظورم اين نبود، ببين به عنوان نمونه، اگه كسي ماليات نده، نمي تونيم هزينه هاي آتش نشاني رو تأمين كنيم و در نتيجه ديگه
آتش نشاني اي وجود نخواهد داشت.»
من خيلي خوشحال شدم و گفتم: «اما اين جوري كه خيلي خوبه، اگه آتش نشاني نباشه در مصرف آب صرفه جويي ميشه!»
داداشي گفت: «خب همين حرفها رو مي زني كه گوشت رو مي كشن، آخه آي كيو اگه خونه يه نفر آتيش بگيره چي؟!»
داداشي راست مي گفت، من اصلاً فكر اينجاش رو نكرده بودم، سرم رو تكان دادم و گفتم:«درست ميگي!»
داداشي ادامه داد:« اگه ماليات نبود؛ امنيت، بهداشت، آموزش،برنامه هاي تلويزيون و حتي جاده ها و خيلي چيزهاي ديگه هم وجود نداشتند!»
ديگه كم كم وقتش بود كه بابايي بياد و به من يه شكلات بده، هميشه كارش همين بود، پنج شش دقيقه بعد از اينكه گوشم رو مي كشيد، از كاري كه انجام داده بود، پشيمان مي شد و مي آمد يه جوري با من آشتي كند. بابايي وارد اتاق شد، و يه دانه شكلات به طرف من تعارف كرد و گفت:«بيا! اينم ماليات عمل گوش كشيدن من!»
سرم رو پايين گرفتم و پاسخ بابايي رو ندادم، بابايي گفت:«چيه؟! سطح توقعات تو هم بالا رفته، بيا اينم يه دويستي برو واسه خودت يه بستني بخر.»
يه برگه كاغذ برداشتم و روش نوشتم:«بابايي تا مالياتتون رو پرداخت نكنين، باهاتون حرف نمي زنم.» و به همراه چيزهايي كه تا الان براي انشا نوشته بودم، دادم به بابايي. بابايي نامه رو به همراه انشام خواند و كمي فكر كرد... و بعد رفت از توي كيف سامسونتش يه برگه كاغذ در آورد و گفت:«باشه پسرم! اينم برگه اظهارنامه مالياتي، الان با دقت پرش مي كنم!»
الان كه انشا را وجب مي كنم، مي بينم دو وجب شده و به نظرم كافي باشه، چون اصغر هم كه هفته پيش انشاش رو بيست گرفته بود، دو وجب انشا نوشته بود.
ارژنگ حاتمي

 



بوي بارون

با شور شهر فاصله دارم كنار تو
احساس وصل مي كند آدم كنار تو
حالي نگفتني به دلم دست مي دهد
در هر نماز مسجد اعظم كنار تو
اعجاز اين ضريح كه همواره بي حد است
چيزي شبيه پنجره فولاد مشهد است
¤
ما در كنار دختر موسي نشسته ايم
عمريست محو او به تماشا نشسته ايم
اينجا كوير داغ و نمك زار شور نيست
ما روبروي پهنه دريا نشسته ايم
قم سال هاست با نفسش زنده مانده است
باور كنيد پيش مسيحا نشسته ايم
بوي مدينه مي وزد از شهر ما، بيا
ما در جوار حضرت زهرا نشسته ايم
سيد حميدرضا برقعي
اين شعر به صورت گزيده منتشر شده استبا شور شهر فاصله دارم كنار تو
احساس وصل مي كند آدم كنار تو
حالي نگفتني به دلم دست مي دهد
در هر نماز مسجد اعظم كنار تو
اعجاز اين ضريح كه همواره بي حد است
چيزي شبيه پنجره فولاد مشهد است
¤
ما در كنار دختر موسي نشسته ايم
عمريست محو او به تماشا نشسته ايم
اينجا كوير داغ و نمك زار شور نيست
ما روبروي پهنه دريا نشسته ايم
قم سال هاست با نفسش زنده مانده است
باور كنيد پيش مسيحا نشسته ايم
بوي مدينه مي وزد از شهر ما، بيا
ما در جوار حضرت زهرا نشسته ايم
سيد حميدرضا برقعي
اين شعر به صورت گزيده منتشر شده است

 



پست چي سوم

نامه هاي شما رسيد: سعيده نهارداني، زهراسادات اعرابي، مرضيه هاشم زاده و مسعود سعادتي، رضا شاه بزرگي، كاظم سبحاني و محمدرضا حاتمي.
و اما چند نكته: دوستاني كه براي صفحه ايميل مي فرستند لطفا از ارسال فايل پي دي اف و همچنين وورد 2007 پرهيز كنند، علتش هم اين است كه خواندن اين دو فرمت براي ما كمي سخت است! آثار (چيه؟ دليل خوبي نيس؟) نكته ديگر اينكه براي چاپ آثارتان نياز به تهديد و قسم و آيه نيست؛ هر متني كه حداقل هاي چاپ را داشته باشد، با منت و بدون سفارش و بي نوبت منتشر مي كنيم. ديگر اينكه اضافه كردن ستون هاي جديد و پيشنهادي شما بايد در قالب هايي باشد كه براي صفحه تعريف شده و يا اينكه تداومش را خودتان تقبل كنيد. درباره اشعار صفحه هم همچنان در بر همان پاشنه قبلي مي چرخد و اولويت با «نگاه جديد» است، ولي شما هم شانس خود را امتحان كنيد گرچه برخي دوستان در نگارش شعر طنز امتحان كردند و گويا به مذاق برخي خوش نيامده است. ديگر اينكه ملالي نيست جز ارائه سوژه از سوي شما و اطاعت امر از طرف ما.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14