(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 20 مهر 1389- شماره 19762

محبوب ترين مومن
عامل بركت زدايي
سوء ظن و تجسس
حكمت هاي قرآني
تربيت فرزند و غيرت انساني و الهي
ضرورت مهار نفس با عقل و شرع
يـار بـــــــــد مــــــــار بـد
اهل بيت(ع)، ريشه هاي كرامت



محبوب ترين مومن

قال الامام علي(ع): ان احب المومنين الي الله من اعان المومن الفقير من الفقر في دنياه و معاشه.
امام علي(ع) فرمود: محبوب ترين مومن نزد خداوند كسي است كه مومن فقيري را، در تنگدستي دنيا و گذران زندگي، ياري رساند. 1
1- تحف العقول، ص 376

 



عامل بركت زدايي

مردي به حضور رسول اكرم(ص) رسيد و عرض كرد: خانه ام بي بركت است و هرچه دعا مي كنم مستجاب نمي شود؟ حضرت فرمود: نماز مي خواني؟ عرض كرد: آري، حضرت فرمود: همسرت نماز مي خواند؟ عرض كرد: آري. حضرت فرمود: فرزندانت نماز مي خوانند؟ عرض كرد: آري. حضرت فرمود: ان شاءالله خداوند مهربان بركت را به خانه ات برمي گرداند. مرد رفت و بعد از مدتي بازگشت و گفت: هنوز خانه ام بي بركت است. حضرت فرمود: كاملا بررسي كن شايد يكي از اعضاي خانه ات نماز نمي خواند و تو اطلاع نداري. مرد رفت و تحقيق كرد ديد همه آنها سر موقع نماز مي خوانند، نزد حضرت آمد و عرض كرد همه اعضاي خانواده ام نماز را سر وقت مي خوانند. حضرت فرمود: استخواني بر روي بام خانه توست، برو و آن را بردار: ان شاء الله بركت به خانه ات باز مي گردد. مرد رفت و استخوان را برداشت، از روز بعد و هفته بعد بركات خانه اش زياد شد. پس از مدتي نزد حضرت رسول(ص) رفت و عرض كرد: آن استخوان چه بود؟ حضرت فرمود: استخوان يك انسان بي نماز بود كه توسط كلاغي روي بام خانه ات افتاده بود. به همين دليل بود كه خير و بركت از زندگيت رفته بود. و دعايت هم مستجاب نمي شد1.
1-وسايل الشيعه، ج3، ص 515

 



سوء ظن و تجسس

پرسش:
سوءظن و بدگماني به انسان ها چه آثار و پيامدهايي را در رفتار فردي و اجتماعي به همراه دارد؟
پاسخ:
در بخش هاي قبلي پاسخ به اين سوال ضمن تاكيد بر اينكه سوءظن يا بدگماني به انسان ها زمينه ساز و بستر گناهان بعدي شامل تجسس در امور پنهان افراد و در نهايت غيبت كردن مي شود به موضوعاتي همچون؛ گناه نبودن مطلق گمان و چگونگي ترتيب اثر به سوءظن پرداخته شد. اينك در ادامه، بخش پاياني مطلب را پي مي گيريم.
2- ترتيب اثر عملي
ترتيب اثر عملي اين است كه سوءظن عملاً به صورت تهمت و غيبت يا تضييع حقوق ديگران تحقق مي پذيرد. به بيان ديگر انسان گمان خود را به عنوان يك واقعيت مسلم تلقي كرده و آثار واقع بر آن باركند. مثلا سوءظن خود را به صورت يك خبر قطعي بازگو نمايد و ديگران را به صرف گمان، متهم و محكوم سازد. بديهي است نتيجه اين گونه برخورد جز تهمت و غيبت و هتك آبرو و تضييع حقوق افراد و جامعه چيز ديگري نمي تواند باشد. چه بسيار آبروها و استعدادها و لياقتها كه در اثر يك سوءظن جزيي و بي اساس بر باد رفت و مردم را از نتايج اين سرمايه هاي اجتماعي و الهي محروم ساخت با اينكه ما مي دانيم آبرو و حيثيت مسلمانان محترم است و بايد در حفظ آن كوشيد و چه بسا مطالب قطعي كه موجب هتك آبروي مسلمين است بدون مجوز شرعي نمي شود اظهار كرد چه برسد به مطالب ظني و حدسي كه هيچ گونه سند شرعي و عقلايي ندارد.
حمل بر صحت
از آنجا كه بدگماني حس اعتماد عمومي را از بين مي برد و دلها را مكدر مي كند، شريعت مقدسه براي خنثي كردن آن پادزهري به نام «اصاله الصحه » مقرر داشته كه در كليه مراحل زندگي بايد به كار گرفته شود. يعني انسان بايد اعمال مومنان را حمل برصحت كرده و تا مي تواند كار آنان را به خوبي توجيه و تحليل كند مگر آنكه تمام راهها براي توجيه آن بسته باشد. حضرت علي (ع) مي فرمايد: «اعمال برادرت را بر بهترين وجه حمل كن مگر آنكه حجت و دليلي براي تو پيدا شود كه راه توجيه را بر تو ببندد. و هرگز نسبت به سخني كه از برادر مسلمانت صادر شده است بدگمان مباش در صورتي كه مي تواني عمل نيكي براي آن بيابي. (اصول كافي، ج 2، ص 263) آري اين حديث يكي از دلايلي است كه در علم اصول فقه مبنا و معيار «اصاله الصحه» مي باشد.

 



حكمت هاي قرآني

عباسعلي كامرانيان
اين دنيا بدها به خوبها مي خندند اما ...
مومني در محله اي زندگي مي كرد كه در آن محل، عده اي از افراد نادان هم زندگي مي كردند.
گاهي، وقتي كه مومن از كنار آنها مي گذشت، جاهلان با چشم و ابرو به او اشاره مي كردند و او را مسخره كرده و به او مي خنديدند.
انسان مومن از اين وضعيت ناراحت مي شد اما به روي خود نمي آورد تا اينكه روزي دركنار خيابان منتظر تاكسي ايستاده بود كه يكي از همان تمسخركنندگان به سراغ او آمد و ضمن اينكه به او حرفهاي نامناسب مي زد به تمسخر او پرداخت.
پيرمرد دنيا ديده و روشن ضميري شاهد اين ماجرا بود نزد فرد تمسخركننده آمد و به او گفت:
پسر خوب! از افراد با شخصيتي مثل شما كه فرد فهميده و با ادبي هستيد اينكار بعيد است!
جوان مسخره كننده گفت: حاج آقا شوخي مي كنيم تا بخنديم!
پيرمرد مومن افزود: مي داني خداوند متعال از اينكار نهي فرموده است؟
جوان گفت: واقعاً؟!
مومن گفت: بله، پس گوش كن! يا ايها الذين امنوا لايسخر قوم من قوم عسي آن يكونوا خير منهم
اي مومنان!نبايد گروهي از مردان شما گروه ديگر را مسخره كنند، شايد آنها (مسخره شدگان) از اينها (مسخره كنندگان) بهتر باشند... (حجرات -11)(1)
سپس پيرمرد اظهار داشت: آيا فكر كرده ايد كه تفريح شما چقدر روح اين مومن را آزرده خاطر كرده و براي خودتان عواقب وخيم اخروي دارد؟ به قول مولوي:
اين سخنهاي چو مار وكژدمت!
مارو كژدم گردد و گيرد دمت!
جوان كمي خود را جمع وجور كرد وگفت: حرف باد هواست! ما كه قصد بدي نداريم فقط گفتيم كمي شوخي كنيم و بخنديم. انسان نبايد عبوس واخمو باشد آدم بايد خوشحال وخنده رو باشد.
پيرمرد اظهار داشت: اولاً چه كسي گفته است حرف باد هواست؟ با همين حرف است كه پدر و مادر همه ما با هم محرم شده اند و ما مسلمان مي شويم و به هم اظهار عشق و نفرت مي كنيم و... علاوه بر آن خداوند متعال درآيه 18 سوره ق مي فرمايند:
ما يلفظ من قول الالديه رقيب عتيد. انسان هيچ سخني بر زبان نمي آورد مگر اينكه درهمان لحظه فرشته اي مراقب و آماده براي انجام ماموريت (وضبط آن) است.
ما بايد براي هر حرفي كه مي زنيم در نزد خداوند سبحان جوابگو باشيم.
جوان كه محو ابهت و وقار پيرمرد و دلسوزي و محبت او از يكسو و كلام منيرالهي از سوي ديگر شده بود و ساكت و متحير به سخنان پيرمرد گوش مي داد گفت: منظورتان اين است كه خنديدن به ديگران مجازات اخروي دارد؟
پيرمرد گفت: پسرم! بدان كه در طول تاريخ بشر، بدها به خوبها خنديده اند و جاهلان، عاقلان را مسخره كرده اند! مبادا خداي ناكرده در صف بدها باشيم، حيف است!
مومن كه تا آن لحظه ساكت و شاهد گفتگوي پيرمرد و جوان بود به پيرمرد دانا گفت:حاج آقا! از قرآن كريم برايمان نشانه اي بياوريد تا دلهايمان به نور كلام حق، روشن و مزين گردد. پيرمرد اين آيه را تلاوت كرد: ان الذين اجرموا كانوا من الذين امنوا يضحكون و اذا مروابهم يتغا مزون و اذا انقلبوا الي اهلهم انقلبوا فاكهين...
فاليوم الذين امنوا من الكفار يضحكون. بدكاران پيوسته (دردنيا) به مومنان مي خنديدند.
و هنگامي كه از كنار شان مي گذشتند آنها را با اشاره مسخره مي كردند و چون به سوي خانواده خود بازمي گشتند (از اينكارشان) شاد و خندان بودند!... ولي امروز در روز قيامت قيافه هاي مسخره كنندگان دراثر مجازات الهي آنقدرمسخره شده كه مومنان به كفار مي خندند! درحاليكه بر تخت هاي آراسته بهشتي نشسته (و به سرنوشت شوم و قيافه هاي مسخره آنها) مي نگرند... ( مطففين - 29-34) سپس پيرمرد خطاب به جوان گفت: آري پسرم من خيرخواه توام. از اينكار توبه كن!
جوان به پيرمرد گفت: پدرجان! من توبه كردم و ديگر هيچ كس را مسخره نمي كنم آيا خدا مرا مي بخشد؟ مرد مومن به او گفت: حتماً! من شما را حلال كردم انشاء الله خداوند نيز شما را عفو فرمايد.

 



تربيت فرزند و غيرت انساني و الهي
ضرورت مهار نفس با عقل و شرع

آيت الله شيخ مجتبي تهراني
موضوع اين مباحث تربيت در بعد اخلاقي، به معناي روش رفتاري و گفتاري دادن بود. در گذشته بيان شد كه در بين محيط هايي كه انسان از آنها روش مي گيرد، اولين محيط، «محيط خانوادگي» است. به طور غالب آنجايي كه انسان در اين جهان ماديت چشم مي گشايد و در آن بستر رشد مي كند، محيط خانواده است؛ خصوصا كه اين محيط با محبت آميخته است. در خانواده رابطه تنگاتنگ همراه با محبت وجود دارد و اين نوع رابطه، روي انسان نقش سازندگي دارد؛ اعم از اينكه نقش تخريبي داشته باشد و اثرش فساد باشد يا اثر صلاح داشته باشد. در گفتار امروز، استاد پيرامون سريع الحصول بودن افساد و بطئي الحصول بودن اصلاح و ضرورت تربيت قوا و استعدادهاي انساني سخن گفته است كه با هم آن را از نظر مي گذرانيم.
انسان معمولا در محيط هايي كه ساخته مي شود، اولين محيط، محيط خانوادگي است، بعد محيط آموزشي، بعد محيط شغلي، بعد محيط رفاقتي و بعد هم محيط پنجم يعني فضاي كلي جامعه است كه در تربيت او نقش دارد. جو پنجم حتي بر ديگر فضاها نيز غالب و حاكم است. من نمي توانم در بحث تربيت، آنچه مربوط به محيط آموزشي است را در خلال بحث خانواده كه مربوط به بچه در دامن پدر و مادر است بياورم. ابتدا آنچه مربوط به محيط خانوادگي است را بحث مي كنيم و بعد به سراغ محيط دوم كه محيط آموزشي است مي رويم كه بچه در آن بزرگ مي شود و او را به مدرسه مي فرستند؛ بعد هم محيط هاي بالاتر را بحث مي كنيم. هر محيطي براي خودش يك سنخ مسائل خاصي دارد و بايد آن را از نظر تربيتي جداگانه بررسي كرد.
¤ جامعه را نمي توان با «شعار» اداره كرد
اين را بدانيد كه شعار بي شعور- يعني شعاري كه همراه با عمل نباشد- اثر ندارد. شعار، بدون شعور، اگر اثري هم داشته باشد، اثرش مختصر است و رد مي شود. گاهي هم اثر عكس دارد. شعاري كه همراه با عمل نباشد، اگر خيلي خوب و درجه يك هم باشد، يك شعله اي مي گيرد و بعد هم خاموش مي شود. اين را هم بگويم كه يكي از مشكلات جامعه ما همين است؛ نمي شود جامعه را بر محور شعار اداره كرد. براي اصلاح جامعه، شعارها بايد با شعور و همراه با عمل باشد؛ چه در بعد دنيوي و چه در بعد اخروي، چه مادي و چه معنوي. با صرف شعار كه چيزي اصلاح نمي شود. اگر انسان براي اصلاح مشكلات جامعه فقط شعار بدهد، گاهي اثرش چند ساعت بيشتر نيست؛ به چند روز هم نمي كشد كه اثرش از بين مي رود. بخصوص اگر در كنار آن شعار، عمل هم نباشد كه ديگر هيچ! گاهي نتيجه عكس هم مي دهد.
¤ همنشيني با بدان و خوبان، هر دو اثرگذار است
در جلسه گذشته گفتيم كه مسئله تربيت- كه از عناوين قصديه هم نيست- تدريجي الحصول است. چه در بعد فساد انسان و چه در بعد صلاح او، هر دو تدريجي الحصول است و اين روش بر اثر تكرار به صورت ملكه براي انسان حاصل مي شود. رواياتي را هم كه آنجا مطرح كردم، دربعد فساد بود. حالا در بعد صلاح هم روايتي را مي خوانم. روايات متعددي هم تحت عنوان مصاحبت و مجالست هست كه من آن ها را جلسه گذشته عرض كردم.
در بعد فساد اين روايت از علي(ع) را عرض كردم كه حضرت فرمود: «صحبه الاشرار تكسب الشر كالريح اذا مرت بالنتن حملت نتنا»؛
(غرر/ 431) همنشيني با بدان، بدي را به همراه دارد، مانند بادي كه اگر از روي شيئي بدبو بگذرد، با خود بوي بد را مي برد. اين روايت به فساد و جنبه تخريبي در تربيت اشاره داشت؛ يعني نقش تخريبي رابطه تنگاتنگ با بدها، آن هم با چاشني محبت (همنشيني) مطرح شده بود. كاملاً عكس آن هم از علي(ع) نقل شده است ك «صحبه الاخيار تكسب الخير كالريح اذا مرت بالطيب حملت طيبا» (همان/ 924) همنشيني با خوبان، خوبي بدست مي آورد، مانند بادي كه چون بر بوي خوشي گذر كند، بوي خوش مي گيرد.
حال سؤال اين است كه آيا اين تدريجي الحصول بودن صلاح و فساد، سرعتش مساوي است؟ يعني وقتي كه مي خواهند كسي را فاسد كنند، آيا فاسد كردن او از نظر سرعت و كندي مانند اصلاح كردن، زمان مي برد؟ مثلا فرض كنيد اگر كسي دو ماه با شخص فاسدي رفاقت داشته باشد، آيا فاسد مي شود؟ آيا اگر مدتي در يك محيط فاسد باشد، آيا فاسد مي شود؟ و همين طور اگر كسي دو ماه در يك محيط سالم صالح باشد يا رفيق سالم صالح داشته باشد، آيا صالح مي شود؟ اصل مسئله، تدريجي الحصول است؛ حالا اين مسئله مطرح مي شود كه آيا سرعت و كندي شان برابر است؟ آيا نقش تخريبي و نقش سازندگي از نظر بطيء بودن و سريع بودن يكسانند يا اين دو با هم مختلف هستند؟ اين يك بحث ريشه اي است. من نمي خواستم اينگونه اين بحث را مطرح كنم، چون ممكن است يك مقدار براي عموم سنگين باشد؛ ولي تا آنجايي كه در توانم هست بحث را تنزل مي دهم.
¤ قواي بالفعل حيواني و استعداد انساني در وجود كودك
استاد ما امام خميني(ره) در اين رابطه مطالبي دارد كه من عين مطالب و عبارات ايشان را نقل مي كنم. ايشان مي فرمايد: «انسان در ابتداي ورود به اين عالم، حيواني بالفعل است و تحت هيچ ميزان، چيزي جز شريعت حيوانات - كه اداره شهوت و غضب است- نيست.» در جمله اي ديگر ايشان مي فرمايد: «در مقام خود مبرهن است كه انسان در اول پيدايش، پس از طي منازلي، حيوان ضعيفي است كه جز به قابليت انسانيت، امتيازي از ساير حيوانات ندارد و آن قابليت انسانيت، فعليه نيست (فعليت ندارد). اگر در تحت تأثير مربي واقع نشود، پس از رسيدن به حد رشد و بلوغ، يك حيوان عجيب و غريبي مي شود.»
ايشان مي فرمايد وقتي كه بچه به دنيا مي آيد يك حيوان تمام عيار است. من از استادم نقل مي كنم و البته از جنبه هاي علمي هم واقعيت مطلب همين است. همه ما كه به دنيا آمديم، در ابتدا از نظر فعليت، يك حيوان دو پا بوديم. حيوان دو پا از چه چيزي تشكيل مي شود؟ قواي حيواني، يعني شهوت و غضب و وهم. اين سه مورد است كه در كودك از ابتداي تولد و ورودش به اين عالم وجود دارد. همه ما از اين نظر، فعلي هستيم. يعني اين قوا در وجود ما فعليت دارد. اما از نظر استعدادي دو بخش از استعدادها را خدا در ما نهفته است كه من بارها از آنها به بذر و نشاء تعبير كرده ام. اگر يادتان باشد در حرف هايم مي گفتم كه خداوند در وجود ما، هم بذر انسانيت را پاشيده است و هم بذر معنويت را. به عبارت ديگر ما مفطوريم به فطرت انساني؛ يعني اين مسائل با وجود ما همراه است. فطريات انساني زياد است؛ از جمله حيا؛ بذر و نشاء حيا را خدا در وجود همه ما كاشته است. از آن طرف در بعد معنويت، آنجا هم فطريات هست. مثل خداجويي، در روايات هم داريم: «كل مولود يولد علي الفطره » (بحار/3/972) «والفطره هي التوحيد» (همان، ج3/ص082)
وظيفه مربي؛ شكوفايي بذر انساني و الهي
حالا بحث در مورد مربي است كه وظيفه او چيست؟ تنها كار او اين است كه اين استعدادها را با دستوراتي كه از ناحيه خالق رسيده است به فعليت برساند. وظيفه مربي اين است كه اين دستورات را به كار ببندد تا كودك در بعد انساني، يك انسان شود و در بعد الهي، يك فرشته شود. استعدادش را خدا در او گذاشته است. كار مربي اين است كه آن استعدادها را با دستوراتي كه رسيده است شكوفا كند. چون آن كسي كه او را خلق كرده مي داند كه بايد چه كاري روي اين انجام شود تا از بذر سر درآورد. اصلا احتياج نيست كه مربي زمين را شخم بزند يا بذر بپاشد؛ خصوصا بچه كه همه اين استعدادها در او هست. فقط مربي بايد آن را آبياري كند.
بعثت انبياء هم براي همين بود. آنها آمدند براي اينكه دستوراتي را كه براي ما به فعليت رساندن اين استعدادهاست؛ به ابناء بشر بگويند. يعني انبياء فقط براي تربيت اين حيوان دوپا آمدند. امتياز انسان از حيوانات ديگر همين استعدادهاي او است كه در فرمايشات استاد هم آمده بود كه امتياز انسان همين است. انبياء مبعوث شدند براي اين هدف كه اين حيوان را انسان و فرشته كنند.
اما گاهي بعضي ها يك سنخ مطالبي مي گويند كه اصلا صحيح نيست؛ مثل اينكه انبياء دعوتشان هم براي تربيت انسان بوده و هم براي سامان دادن به امور دنيايي او. من دوباره به سراغ فرمايشات استادم مي روم. ايشان مي فرمايند: «بعضي ها خيال كرده اند كه دعوت پيغمبر اكرم دو جنبه دارد، دنيايي و آخرتي. اين را مايه سرفرازي هم مي دانند و اين مطلب را كمال نبوت فرض كرده اند.» در ادامه استاد ما مي گويد: «اين ها از ديانت بي خبرند و از مقصد نبوت عاري و بري هستند.» من حرفهاي خودم را نمي گويم؛ حرفهاي ايشان را نقل مي كنم. ايشان خيلي زيبا مي فرمايند: «دعوت به دنيا از مقصد انبياء به كلي خارج است، به جهت اين كه حس شهوت و غضب و شيطان باطني (وهم)، براي دعوت به دنيا كفايت مي كند و ديگر احتياجي به بعث رسل نيست و شهوت و غضب، قرآن و نبي لازم ندارد.» اينها حرفهاي امام است. اين كودك كه به دنيا آمده هم «شهوت» او فعلي است، هم «غضب» او فعلي است و هم «وهم» او. اين قواي حيواني او در بستر طبيعت تقويت هم مي شود. مثلا وقتي كه فرد به حد بلوغ برسد، شهوت جنسي او گل مي كند. لازم نيست تو كاري بكني؛ خود اوگل مي كند. احتياجي به تو ندارد كه بخواهي كاري بكني كه شهوت جنسي او تحريك شود؛ بدون تو هم تحريك مي شود. اين تعبيراتي است كه ايشان دارد.
ما در معارفمان راجع به پيغمبر اكرم داريم -كه ظاهرا قابل انكار نيست- كه حضرت فرمودند: «بعثت لاتمم مكارم الاخلاق»؛ (بحار/68/282) من فقط براي اين مبعوث شدم كه مكارم اخلاقي را تمام كنم. اصلا مي گويد غايت بعثت، همين است. امام(رض) در اينجا مي فرمايد: «در احاديث شريفه مجملا و مفصلا به مكارم اخلاق بيش از هرچيز بعد از معارف، اهميت داده اند.» يعني پيغمبراكرم مي گويد مبعوث شده ام براي تربيت و به اين ترتيب تو خود به خود قرب به خدا پيدا خواهي كرد و فرشته خواهي شد. مكارم اخلاق و اخلاق، همان امور تربيتي است. مبعوث شده ام كه به انسان روش رفتاري، گفتاري و كرداري بدهم. آمده ام تا تو آدم شوي و به وادي حيوانيت نروي و به تعبير استاد ما- يك حيوان عجيب و غريب نشوي. من براي اين مبعوث شدم. خدا هم كه در قرآن وقتي مي خواهد پيامبرش را مدح كند، مي فرمايد: «انك لعلي خلق عظيم»؛ (قلم/4) همانا تو داراي اخلاقي بزرگ هستي. بالاترين تعريفي كه خدا از پيغمبر اكرم كرده، اين است. يعني همين تربيت و ارائه روش رفتاري و كرداري. من براي آن چيزها مبعوث نشدم؛ بلكه آمده ام تربيتتان كنم. براي تربيت آمده ام. چون وقتي كه من اين روش را ارائه كردم، ديگر همه چيز درست مي شود. وقتي كه آدم شدي ديگر مساله تمام است. چون رو به فساد رفتن موونه اي لازم ندارد؛ تربيت است كه به پيغمبر نياز دارد.
شريك جرم نفس
من يك روايت از علي(ع) بخوانم: «النفس مجبوله علي سوء الادب و العبد مامور بملازمه حسن الادب و النفس تجري في ميدان المخالفه و العبد يجهد يردها عن سوء المطالبه فمن اطلق عنانها فهو شريك في فسادها و من اعان نفسه في هوي نفسه فقد اشرك نفسه في قتل نفسيه»؛ (مستدرك الوسائل/11/731) نفس به بي ادبي پيچيده است و بنده مامور است به پايبندي به ادب نيك و نفس به سمت عرصه مخالفت مي رود و بنده براي برگرداندن او از خواسته هاي ناپسند، تلاش مي كند. پس هر كس افسار نفس را رها كند، در تباه كردن آن شريك شده و هر كس براي نيل به هواهاي نفساني خود تلاش كند، در قتل نفس خود شريك شده است.
اين نفس كه ما مي گوييم يعني آن نيروي حيوانيت تو، فعلي است؛ غضب و شهوت و هم توفعليت دارد. اما تو بايد تربيتش كني. اگر اين حيوان را رهايش كني، در بستر مخالفت پيش مي رود؛ يعني برخلاف وديعه هاي انساني و الهي درون تو مي رود. چون حيوانيت در او فعليت دارد و احتياج ندارد كه آن را به فعليت برساني. حيوان كه ديگر مرز نمي شناسد. مثلا او نمي فهمد كه اين مال كس ديگري است كه به او بگويي: آنجا نرو! اينها مال فلاني است...! اصلا اين حرف ها را نمي فهمد. بنده مي داند كه نفس يك حيوان است؛ لذا به او مهار مي زند، دهنه او را مي كشد. اگر كسي هم اين را مهار نكند و رهايش كند، در فساد آن شريك است. بعثت انبياء و رسل براي اين است كه به نفس، مهار عقل و شرع بزند. مي خواهد يك دهنه بزند كه با اين افسار، حيوان نفس را مهار كني تا شهوت و وهم و غضب فعلي او رها نباشد و به طور افسار گسيخته عمل نكند و مهار شود.
سرازيري افساد و سربالايي اصلاح
فساد يعني سرازيري رفتن. اگر نفس را رهايش كني، خودش مي رود. بعد هم هرچه برود، سرعت مي گيرد؛ چون سرازير است. صلاح و درست كردن، سربالايي است و كاملا برعكس فساد است. درست است كه هر دو تدريجي الحصول هستند، اما در كندي و سرعت خيلي تفاوت دارند. انسان زود فاسد مي شود، اما به صلاح رفتن دير حاصل مي شود و تربيت خيلي حوصله مي خواهد.
البته لازم نيست بذر بپاشي. بذر را خدا پاشيده است. لازم نيست تو نهالي درون او بكاري. نشاء را خدا زده است. تو بايد جلوي شهوت و غضب فعلي را بگيري. نه آنكه ريشه اش را بزني. به شهوت و غضب او روش بده! انبياء آمدند كه به من و تو روش بدهند، چه در بعد شهوتمان، چه در بعد غضبمان؛ نيامدند اين ها را از بين ببرند. همين كه خدا اينها را در وجود ما قرار داده، يعني فايده دارد و بايد باشد. اما نبايد رها باشند، انبياء مي خواهند روش بدهند و آن استعدادهاي انساني و الهي دروني من و تو را شكوفا كنند.
چه شخص و چه جامعه، در هر محيطي كه باشد بحث من الان كلي است و ديگر اختصاص به محيط خانواده ندارد. روش هاي بد را زودتر ياد مي گيرد. اين بحث كلي است. تربيت تدريجي الحصول است، چه محيط خانوادگي باشد و چه محيط آموزشي باشد يا محيط شغلي باشد؛ هر جا كه بروي تربيت تدريجي الحصول است. اما روش رفتاري دادن براي فساد يا براي صلاح با هم فرق دارد. چون مسائل شهوي و غضبي، با آنچه كه در من فعليت دارد همسو است و لذا سريع اثر مي كند. اصلاح، بطيي الحصول و كند است. فساد هم تدريجي است اما سريع الحصول است. اگر يك جامعه را رهايش كني، سرازيري است و خودش مي رود. اصلا لازم نيست كه مظاهر فساد را بياوريد و نمايش دهيد؛ اتفاقا بايد جلوي آن را بگيري! اين حرف كه «بايد بي تفاوت بود»، برخلاف حركت و هدف انبياء و اولياست. آن هايي كه مسوولند، بايد جلوي مظاهر فساد را بگيرند. اگر رهايش كنيد، جامعه خودش به سمت فساد مي رود. لازم نيست تحريكش كنيد؛ چه رسد كه با مظاهر فساد برخورد هم نكنيد. اگر برخورد نشود، جامعه سريع به فساد كشيده مي شود. مگر آن وقت مي شود اين جامعه را به اين زودي درست و اصلاح كرد؟!
يك ساختمان بيست طبقه را در عرض چند روز شما مي توانيد خرابش كنيد؟ چند سال طول كشيده تا آماده شده است؟ مقدار زماني كه براي ساختن لازم است با مقدار زماني كه تخريب نياز دارد، قابل قياس نيست! پدر و مادر روي فرزندشان، بيست سال زحمت كشيدند، تو خيلي آسان مي تواني خرابش كني. تخريب، آسان و سريع است. به فسادكشيدن جامعه، آسان و سريع است. همين كه رهايش كني، خودش مي رود؛ سرازيري است. انبياء براي اصلاح جامعه آمدند. براي تربيت جامعه آمدند. اصلا تمام بعثت انبياء و اولياء براي تربيت است. ابناء بشر را مي خواهند آدم كنند و از حيوانيت بيرون بياورند و با روش گفتاري و كرداري دادن آنان را به سوي انسانيت و فرشته شدن رهنمون كنند. انسان، حيوان فعلي است. مربي اين است كه نسبت به شهوت و غضب به او روش بدهد. يعني همان روشي كه از طريق وحي به ابناء بشر رسيده است.

 



يـار بـــــــــد مــــــــار بـد

رضاشريف زاده
انسان موجودي اجتماعي است. گرايش به اجتماع ازنظر عقل و عاطفه، وي را نيازمند همسر و دوست مي كند تانيازهاي مادي و معنوي و نيز جسمي و روحي خود را بدان پاسخ دهد.
اما بيش تر انسان ها درانتخاب همسر و دوست به خطا مي روند و كسي را برمي گزينند كه به جاي آرامش و محبت و مودت، مايه تشويش و دشمني و بدبختي مي شود.
تأثير همسر و دوست در زندگي انسان بسيار است؛ زيرا اين دو دسته از انسان ها چنان به آدمي نزديك هستند كه از آن به (بطانه) در آيات قرآن ياد شده است. در ادبيات عربي به زيرپيراهن كه به بدن چسبيده نيز بطانه مي گويند. براين اساس، همسر و دوست از كوچك ترين رازها و اسرار همسر و دوست خود آگاه است همين آگاهي از رازهاي آدمي شخص را در تنگنا قرار مي دهد و اگر همسر و دوست، امين نباشند، عامل هلاكت و بدبختي شخص مي شوند.
اصل ايمان و صداقت درانتخاب دوست
از اين رو در انتخاب همسر و دوست بسيار تاكيد شده است. در انتخاب همسر و دوست مي بايست اصل ايمان و صداقت را مورد تاكيد قرار داد. دوست را در عربي صديق گفته اند تا دانسته شود كه معيار اصلي در دوستي، محبت نيست بلكه صداقت است درهمسر نيز افزون بر صداقت و ايمان بايد برجنبه مودت وي تاكيد شود. مودت نوعي دوستي عاطفه و خاص است كه فراتر از محبت مي باشد.
به هرحال، انسان نبايد با هركسي دوست شود يا هركسي را به همسري برگزيند؛ زيرا دوست و همسر، ياري است كه نيكي و بدي اش دامن گير شخص مي شود. شخص پيش از هر كسي از دوست و همسر خويش ياد مي گيرد و مي آموزد؛ زيرا اينان آموزگاران خواسته و ناخواسته آدمي هستند دوست وهمسر مي بايست نقش پوشش بودن خود را به خوبي به نمايش گذارند؛ يعني همسر نقش لباس و جامه همسرش را به عهده دارد و يا دوست نزديك، هم چون بطانه و زير جامه است ولذا بايد زشتي هاي آدمي را بپوشانند و عامل زيبايي و آراستن شخص باشند و از مشكلات و گرما و سرماي زندگي محافظت نمايند.
براي شناخت هركسي مي توان با نگاهي گذرا به همسر و دوستش، او را شناخت، زيرا همسر و دوست آدمي بيانگر وضعيت خود شخص است. پيامبر (ص) درباره اين مطلب مي فرمايد:اياك و قرين السوء فانك به تعرف، از همنشين بد پرهيز كن كه به وسيله او شناخته خواهي شد. (كلمه الرسول الاعظم، ص 448)
قرن به معناي شاخ است. هر جانوري دو شاخ همانند دارد. از يك شاخ مي توان دانست كه شاخ ديگر كه مقابل آن قرار دارد چگونه است.
امام صادق (ع) از پيامبر (ص) نقل مي كند كه فرمود: المرء علي دين خليله فلينظر احدكم من يخالل؛ آدمي بر دين و آيين دوست خويش است. بايد هريك از شما بنگرد با چه كسي دوستي مي كند. (بحارالانوار، ج 74، ص 192)
تأثير دوست
درباره تاثير دوست در ديگري حضرت امام جواد (ع) مي فرمايد: اياك و مصاحبه الشرير فانه كالسيف المسلول يحسن منظره و يقبح اثره؛ از همنشيني با شرور و بدكار پرهيز كن؛زيرا همانند شمشير كشيده اي است كه منظره اش زيبا ولي اثرش زشت است. (همان، ص 78، ص 364)
آثار دوست درزندگي آدمي همانند بوي خوش و ناخوش عطر است كه همان آن را استشمام مي كنند و آبروي آدمي را مي خرد يا مي برد. از اميرالمومنان (ع) نقل شده كه فرمود: صحبه الاخيار تكتسب الخير كالريح اذا مرت بالطيب حملت طيبا؛ هم نشيني با نيكان مايه كسب خيز و نيكي است و همانند باد است كه هرگاه از روي عطر و بوي خوش بگذرد، آن بوي خوش را با خود همراه مي آورد. (غرر الحكم، ص 454)
بنابر اين، اگر دوست و قرين خوبي داشته باشي، بوي خوش آن را همگان متوجه خواهند شد و اگر اين دوست و قرين بد باشد، بدي آن تو و ديگران را مي آزارد و زماني كه مي رسد كه آرزو مي كني كه اي كاش چنين دوست بدي نداشتم.
اصولا آدمي، متاثر از خلق و خوي دوستان و همسران خويش است. چنان كه گرايش آدمي به چيزي بيانگر اين نكته نيز مي باشد كه به آن چيز علاقه مند است و آن را دوست مي دارد. اگر كسي همسر و دوست بد و زشتكار را برگزيند، درحقيقت نشان مي دهد كه علاقه مند به زشتي است و زشتكاري را دوست مي دارد. از امام رضا (ع) روايت است كه فرمود: من احب عاصيا فهو عاص و من احب مطيعا فهو مطيع؛ هركس گناه كاري را دوست داشته باشد خود، گناهكار است و هركس فرمانبرداري را دوست بدارد خود فرمانبردار است. (وسايل الشيعه، ج 11،ص 446).
اين حكم از آن رو صادر مي شود كه آدمي اگر عمل قوم و گروهي را دوست بدارد درحقيقت مانند عامل آن است. خداوند در قرآن با اين كه پي كننده شتر صالح و كشنده آن يك نفر بود، اما عمل پي كردن را به همه قوم نسبت داده و همگان را عذاب مي كند، زيرا همگان راضي وخشنود به آن عمل بودند و همين دوستي و علاقه ايشان به عمل موجب شد كه عمل را به همگان نسبت داده و مجازات درمورد همه آن مردم به اجرا در آيد.
پيامبر (ص) مي فرمايد: من احب عمل قوم خيرا كان او شرا كان عمله، هر كس عمل گروهي ، خواه بد و خواه خوب، را دوست داشته باشد مانند كسي است كه آن را انجام داده است.
بنابراين، ارتباط دوستي با نيكان به معناي همراهي در عمل نيك و دوستي با بدان به معناي همراهي دركار زشت و بد مي باشد.
دوست و يار خوب، مي تواند سعادت و خوشبختي دنيوي و اخروي انسان را تضمين كند و دوست بد، شقاوت و بدبختي ابدي را براي آدمي رقم مي زند. از اين رو شاعر از هر يار بد از زن و دوست و رفيق پرهيز مي دهد و مي سرايد:
تا تواني مي گريز از يار بد
يار بد بدتر بود از مار بد
مار بد تنها تو را برجان زند
يار بد بر جان و بر ايمان زند.


 



اهل بيت(ع)، ريشه هاي كرامت

اول ذيقعده ولادت حضرت فاطمه معصومه(س) تا يازدهم ذيقعده ميلاد مسعود امام هشتم امام رضا(ع) با نام دهه كرامت نام گرفته است.
از ميلاد مسعود كريمه اهل بيت(ع) تا تولد ثامن الائمه به تعبير امام موسي كاظم(ع) بهترين لطف و كرامت خداي تعالي مي باشد.
نامگذاري اين دهه به نام دهه كرامت باعث گرديد تا با نگاهي گذرا به شرح زيارت جامعه كبيره به بررسي مفهوم كرامت بپردازيم.
در زيارت جامعه مي خوانيم (... منتهي الحلم و اصول الكرم). سلام مي كنيم بر اهل بيت عصمت به عنوان اصول كرم. اصول جمع اصل به معناي پايه، ريشه و اساس است. هرچيزي پايه و اصلي دارد كه روي آن فرعي نهاده مي شود. ريشه درخت، اصل و ساقه و شاخه هايش فرعند. اگر ريشه نباشد طبيعي است كه درخت و ساقه و شاخه اي هم نخواهدبود. در قرآن كريم موجودات خبيث و طيب به درخت خبيث و طيب تشبيه شده اند:
الم تر كيف ضرب ا... مثلا كلمه طيبه كشجره طيبه اصلها ثابت و فرعها في السماء. توتي اكلها كل حين باذن ربها.
آيا نديدي كه چگونه خدا مثل زده است موجود پاك همچون درختي پاك كه ريشه اش در زمين ثابت و شاخه اش در آسمان است و در هر زمان به اذن خدايش ميوه اش را مي دهد. (ابراهيم/24)
اگرچه كرم در لسان مردم به معناي جود و بخشش معنا مي شود و در مورد شخص بخشنده و دست و دلباز مي گويند آدم كريمي است و شاعر نيز كرم را به همين معنا به كار برده است:
كرم داران عالم را درم نيست
درم داران عالم را كرم نيست
اما آنچه از گفتار دانشمندان عرب به دست مي آيد اين است كه سخاوت معناي كرم نيست بلكه از لوازم و مظاهر كرم است، كرم ،مطلق ارزشمندي و پسنديدگي است و هرچه كه در نوع خود داراي عزت و احترام باشد كريم ناميده مي شود. بنابراين همه موجودات عالم كريم و غيركريم دارند. در قرآن از گياهان زيبا تعبير به كريم شده «انبتنا فيها من كل زوج كريم» (شعراء/7) در جاي ديگر نيز به نامه خوش مضمون و متين و رسا، كتاب كريم مي گويند: قرآن نامه جناب سليمان را كه به ملكه سبا نوشته است كتاب كريم معرفي كرده و مي فرمايد: «قالت يا ايها الملاء اني القي الي كتاب كريم» (نحل، 29)
همچنين از گفتار مودبانه فرزند نسبت به والدين تعبير به قول كريم فرموده است: «و قل لهما قولا كريما» (اسراء/23)
وجه كريم، مقام كريم، اجر كريم، رزق كريم و... تعابيري است كه در آيات قرآن بكار رفته است.
ذات اقدس پروردگار درباره خودش فرموده است:
«يا ايها الانسان ما غرك بربك الكريم» (انفطار/ 6)
و درباره رسول اكرم(ص):
«انه لقول رسول كريم» (تكوير/19)
و درباره قرآن: «انه لقرآن كريم» (واقعه/77)
البته جود و سخاوت و بخشش از مظاهر كرم است اما نه هر عطا و بخششي، بلكه آن عطايي كه به انگيزه نگرفتن هيچگونه عوضي اعم از ظاهري و باطني، مادي و معنوي باشد و عطاي درمقابل عوض كرم نيست.
بنابراين كرم به معناي واقعي اش مختص و منحصر به ذات اقدس حضرت اكرم الاكرمين است و بس، يعني آن كسي كه همه چيز مي دهد و هيچ عوض نمي خواهد كريم مطلق است:
يا ايهاالانسان، ما عزك بربك الكريم، الذي خلقك فسواك فعدلك، في اي صوره ماشاء ركبك.
داني كرم كدام بود آن كه هرچه هست
بدهي به هركه هست و نخواهي سزاي خويش
اهل بيت(ع) اصول كرم هستند، زيرا آنها مظاهر صفات خدا هستند از جمله صفت كرم چرا كه به هركه هرچه مي دهند عوض نمي خواهند.
خاندان رسالت مظهر صفت اكرم الاكرمينند و در عالم خلق اصول و ريشه هاي اصلي آن صفتند. يعني درعالم امكان هرچه زيبايي هرچه پسنديدگي، هرچه شايستگي و هرجمال جلال از هر موجودي صادر شود از جمادات، نباتات، انسان ها، زمين، آسمان و از هرجا هرچه برسد ريشه اش خاندان عصمت مي باشند زيرا مقام ولايت مطلقه به اذن خدا منبع همه جلال ها و جمال هاست و خوان احسانشان براي تمام كائنات گسترده است. جبرييل امين و ديگر فرشتگان مقرب نيز در كنار سفره آنها نشسته اند وحتي دشمنانشان نيز از خوان كرم آنان ارتزاق مي كنند.
رفتار ائمه(ع) دربخشش باعث نزول سوره «هل اتي» گرديدو مفهوم كرم را به صورت عيني به انسانها نشان داد.
گردآورنده: اكرم اسلامي

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14