(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 12 آبان 1389- شماره 19780

گزارش حضور امام درپاريس از زبان مأمور ساواك
نقش آفرينان عصرتاريكي -3 گذشته چپ گرايي در ايران

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




گزارش حضور امام درپاريس از زبان مأمور ساواك

]سند 8[
سري
]دستنويس:[
با هماهنگي اداره كل 3
از اهم مطالب گزارش شرفعرضي تهيه شود
24/7
گزارش ماموريت
منظور: استحضار تيمسار رياست ساواك
ساعت 00:15 روز پنجشنبه 20/7 به پاريس وارد شدم. سرهنگ FILLON رئيس قسمت عمليات سرويس به همراه دو نفر در داخل هواپيما از من استقبال نموده سپس با خودرويي كه پاي هواپيما آماده بود به دفتر فرودگاه هدايت و در آنجا با ژنرال CONDELIER، معاون اطلاعات خارجي سرويس، ملاقات به عمل آمد. نامبرده اظهار داشت: چون رئيس سرويس در مسافرت خارج از كشور است لذا روز بعد (جمعه 21/7) ساعت 1 بعدازظهر در دفتر خود براي مذاكره و صرف ناهار دعوت نموده است. درخواست نمودم براي صرفه جويي در وقت يكي دو ساعت بعد از ورود در صورت امكان جلسه اي تشكيل و همكاران هرگونه اطلاعاتي درباره خميني دارند بدهند. معاون سرويس اظهار نمود: طبق قوانين فرانسه مراقبت از شخص مورد نظر با وزارت كشور و پليس است كه البته با سرويس همكاري دارند و پس از تبادل نظر قرار شد ترتيب ملاقات براي حدود ساعت 30/16 داده شود كه به همين ترتيب عمل شد و بعد از استقرار در هتل اين ملاقات در يكي از دفاتر سرويس به عمل آمد و دو نفر از نمايندگان سرويس و يك نفر كه ظاهراً رابط با پليس بود توضيحات زير را دادند:
1- خميني از روز ورود به پاريس تا يكشنبه 16/7 در منزلي كه به آدرس زير وسيله قطب زاده برايش آماده شده بود اقامت داشت: 24 RUE DU PONT ROYAL CACHAN KAL DE MARNE.
2- قطب زاده قبلاً با خميني تماس داشت. در اوايل اكتبر
(10 تا 15 مهر 57) به عراق رفت و به همراه خميني به پاريس برگشت و فعلاً همه كاره او همين شخص است.
3- مظفر فيروز قبلاً بطور غيرمستقيم باخميني در عراق تماس داشت و اعلاميه هاي او را به وسايلي مي گرفت و براي درج به روزنامه لوموند مي داد ولي سرويس از تماس وي پس از ورود به پاريس اطلاعي به دست نياورده چون فيروز خيلي با احتياط كار مي كند قطعاً تماس هاي خود را خيلي محرمانه و بوسيله اشخاص مي گيرد.
4- شخصي به نام غضنفرپور متولد ژوئيه 1942 تهران هنگامي كه خميني در پاريس و در محل اقامت اول خود بود با او تماس داشت.
شخص ديگري به نام سيدشمس الدين مجابي متولد 1939 قزوين به آدرس: 20 AVE DE CHOISY PARIS 13 با خميني تماس دارد.
5- قطب زاده باشخصي به نام محمد يعقوب، كه تبعه ليبي و نماينده موسي صدر در آن كشور است، تماس دارد و از اين شخص و همچنين نمايندگان شيعيان پول مي گيرد. وضع مالي قطب زاده ظاهراً خيلي خوب است و از نحوه خرج كردنش معلوم است كه پولهاي بادآورده دارد.
6- قطب زاده به شخصي گفته است كه مي خواهد ترتيبي فراهم كند تا خميني را به ايتاليا ببرد و در رم ترتيب مصاحبه يك نماينده حزب كمونيست ايتاليا را با او بدهد.
7- مقامات فرانسوي تاكنون نتوانستند بدانند چه مدت خميني در پاريس مي ماند و مقصد بعدي او كجاست.
8- محل دوم اقامت خميني تا چهارشنبه 19/7 به آدرس زير بوده كه متعلق است به خانمي بنام Faucher Colletten
9- محل سوم اقامت خميني(محل فعلي) از چهارشنبه 19/7 تاكنون به آدرس زير است: 23 Route de Chewreuse a Neauple de Chatean Pelines 78 اين منزل متعلق به پدرخانم كولت
(اشاره شده در ماده 8) كه مرد بسيار ثروتمندي است مي باشد. منزل در وسط باغ وسيعي قرار گرفته و با دو ديوار از خارج جدا شده است. كنترل و آمد و رفت به داخل آن بسيار مشكل است. به اين جهت از اسامي كساني كه تاكنون باخميني ملاقات نموده اند اطلاع صحيحي ندارند. البته شماره اتومبيلهايي را كه به آن منزل آمد و رفت مي نمايند تهيه نموده اند و مي دانند متعلق به چه كساني است ولي از اسامي سرنشينان آن اتومبيل ها به درستي اطلاع ندارند. تاكنون تعداد زيادي اتومبيل هاي شخصي و با پلاك سياسي به آن منزل آمد و رفت نموده اند.
توضيح: درخواست كردم هرگونه اطلاعاتي را كه از طريق كنترل تلفن منزل خميني به دست مي آورند و مشخصات اشخاصي كه به آنجا آمد و رفت مي نمايند (ايرانيان، خارجيان از جمله فلسطيني اعم از مقيم فرانسه و يا كساني كه از كشورهاي ديگر مي آيند) در اسرع وقت در اختيار بگذارند. وعده مساعد دادند.
10-فهرست نيازمندي هاي ساواك درباره فعاليتهاي خميني به سرويس داده شد و تاكيد گرديد روش ارتباطي سريعتري برقرار و جوابها هرچه زودتر داده شود.
ملاقات با كنت دومرانش:
از ساعت 00/13 تا 30/16 روز جمعه 21/7 در دفتر كنت ملاقات به عمل آمد و ناهار هم در سالن جنب دفتر صرف شد. اين ملاقات ابتدا بين ايشان و من به طور دونفره به عمل آمد. ابتدا كنت مطالب خود را به شرح زير بيان نمود:
1-پانزده روز قبل نماينده مخصوص و مورد اعتمادم را به بغداد فرستادم و به صدام حسين پيغام دادم ماندن خميني در عراق جز زحمت و دردسر براي شما نتيجه اي ندارد چرا او را به ترتيبي اخراج نمي كنيد؟ فكر مي كنم در اثر توصيه من(كنت) بود كه عراقيها زمينه هايي فراهم كردند تا خميني خارج شود.
2- چهار روز قبل بنا به توصيه من (كنت) دولت فرانسه تصميم گرفت خميني را اخراج كند ولي با كمال تعجب ملاحظه شد كه سفير ايران مصرا از وزارت امور خارجه فرانسه خواست از اخراج او صرفنظر شود. براي من علت اين درخواست معلوم نيست مگر آنكه دلايل موجهي وجود داشته باشد. نمي دانم اشتباه آقاي سفير بوده يا وزارت امورخارجه ما راست نمي گويد. جواب دادم: من (كاوه) هنوز با آقاي سفير شاهنشاه آريامهر ملاقات ننموده ام و نمي دانم موضوع چيست. اگر چنين اقدامي شده باشد شايد علتش اين است كه ايشان (آقاي سفير) فكر كرده اند خميني در اينجا تحت كنترل دوستان ما است در حالي كه معلوم نيست مقصد بعدي وي كجا است و كشور ميزبان آينده او تا چه حد بتواند يا بخواهد فعاليتهاي او را كنترل كند.
3- مادلايل قطعي داريم كه خميني با كمونيست هاي فرانسه و ايتاليا تماس و ارتباط دارد و اين اشخاص براي رفتن او به ايتاليا تلاش مي كنند. به عقيده من (كنت) خوب است وسايل رفتن او به ايتاليا فراهم شود و با استفاده از هرج و مرجي كه در آنجا است عوامل شما (ايران) به آساني مي توانند او را از بين ببرند.

 



نقش آفرينان عصرتاريكي -3 گذشته چپ گرايي در ايران

مرتضي صفارهرندي
مهمترين حزب روزگار مشروطه، يعني حزب دموكرات از طرفداران سرسخت پيرايش زبان فارسي از لغات عربي بود. فردي همانند سيدحسن تقي زاده ليدر اين حزب ـ كه تأكيد وي بر لزوم فرنگي شدن از فرق سر تا نوك پا، شاخص ترين وجه شخصيت اوست ـ پيشنهاد تغيير خط فارسي به لاتين را مجدداً مطرح كرده بود.5
اين همان حزبي است كه صدور و اجراي حكم اعدام شهيد شيخ فضل الله نوري، ترور سيدعبدالله بهبهاني، خيانت به نهضت جنگل و مخالفت با تقاضاي مراجع بزرگ تقليد شيعه براي اجراي متمم قانون اساسي مشروطه (نظارت فقها بر قانون گذاري) را در كارنامه اعضاي خود همانند ابراهيم زنجاني، حيدر عمو اوغلي و حسن تقي زاده و... دارد.
بدين ترتيب مشروطه گام به گام به سوي دين زدايي و بي ثباتي اجتماعي و سياسي پيش رفت. محصول چنين وضعيتي به قدرت رسيدن ديكتاتوري مثل رضاخان بود. رضاخان جريان هاي سياسي مختلف را يكي پس از ديگري از صحنه حذف كرد. اما باستان گرايي در رأس برنامه هاي دين ستيزي او قرار گرفت. روشنفكران استبدادستيز سابق مثل يحيي دولت آبادي، تقي زاده، فروغي و... هم در اين امر به خدمت او درآمدند. قبل از به قدرت رسيدن رضاخان، ملك الشعراي بهار از مخالفان سرسخت وي بود.
اما «بهار» يك سال پس از جلوس رضاخان ميرپنج بر اريكه سلطنت و به دنبال گوشمالي شدن به دست كارگزاران پهلوي اول، در مراسم نوروزي و در حضور رضاشاه سروده مفصلي را در وصف او خواند و مورد تشويق ديكتاتور قرار گرفت:
اي ز سلاطين كيان يادگار
ملك تو ماننده ملك كيان
كاوه بدي، باز فريدون شدي
ولوله در ملك جم انداختي6 شاه جهان پهلوي نامدار
بخت تو باشد علم كاويان
چون پي آن بخت همايون شدي
علم و عمل را به هم انداختي
اگر چه پس از اين تلاش نيز ملك الشعراي بهار از شر رضا شاه در امان نبود و در سال هاي بعد نيز زندان هاي عصر او را تجربه كرد، اما كودكان مدرسه اي عصر پهلوي اول سروده اي از«بهار» را حفظ مي كردند كه در آن، خود را «از پشت كيقباد وجم، نسل پور رستم دستان، زاده كوروش و هخامنش، پسر مهرداد و فرهاد و تيره اردشير و ساسان» مي خواندند. اين اشعار بهار دقيقا ترجمان سياست فرهنگي كارگزاران دولت پهلوي اول بود.
محمدعلي فروغي، حسن پيرنيا، ابراهيم پورداوود، علي اكبر داور و... روشنفكراني بودند كه در اين دوره، بر تن ناسيوناليسم وارداتي غربي كه از بن دندان دين ستيز بود، لباس بومي مي پوشاندند. آنان در اين دوران به تبليغ گذشته اي جعلي، تحريف شده و يهودي زده از تاريخ ايران باستان، ترويج آداب و رسوم زرتشتي، تغيير الفباي فارسي و... مشغول بودند. وظيفه افرادي مانند علي دشتي و محمدعلي جمال زاده نيز در اين زمان نوشتن داستان هاي موهن در تمسخر اسلام، آموزه هاي قرآني و روحانيت شيعه بود. احمد كسروي هم علاوه بر آن كه اعتقادات اسلامي را باعث عقب ماندگي مي دانست و چاره را در ترويج ايران پرستي مي ديد، در اين دوره در آزادي كامل مفاخر ادب فارسي همچون حافظ، سعدي، مولوي و جامي را به خاطر بن مايه ديني اشعارشان مورد حمله قرار مي داد.
روزگار پرمحنت ديكتاتوري پهلوي اول، تنها زمانه آزادي كساني بود كه با ميراث ماندگار فرهنگ ايراني ـ كه اسلام و تشيع جزو تفكيك ناپذير آن است ـ سر ستيز داشتند. بر اساس نامه اي كه اقبال لاهوري در 27 ژوئن 1932 خود به غلامعباس آرام نوشته بود مطبوعات هند در آن دوره متقاعد شده بودند كه ايران آماده گرويدن به آيين زرتشتي است. 7
امام خميني(ره) در نكوهش داعيه داران ملي گرايي در اولين سال هاي پس از پيروزي انقلاب اسلامي اشاره اي به آن روزگار تلخ داشتند:
«در چندين سال قبل ـ گمان كنم زمان رضاخان بود ـ يك مجمعي درست كردند، يك اشعاري گفتند و خطابه هايي خواندند براي تأسف از اينكه اسلام بر ايران غلبه كرد. شعر خواندند، فيلم به نمايش گذاشتند كه عرب آمد و طاق كسري و مدائن را گرفت. گريه ها كردند. همين ملي ها، همين خبيث ها گريه ها كردند. دستمال ها را درآوردند و گريه كردند.»8
گذشته چپ گرايي ايراني
هيچ يك از جناح هاي سياسي درون نظام در دهه 60 حاضر به پذيرش عناويني مثل چپ و راست براي خود نبودند و نسبت دادن آنها به خود را توهين و اتهامي ناروا تلقي مي كردند. اين عناوين در واقع ميراثي از صف بندي هاي دهه هاي قبل بود. اينكه طرفداران آرمان هاي امام چگونه اين برچسب هاي سياسي را دريافت كردند چيزي است كه بايد در جاي خود به آن پرداخته شود. اما اجمالاً يادآوري اين نكته لازم است كه در ادبيات سياسي ايران قبل از انقلاب اسلامي و اندكي پس از آن، جريان «چپ» به طرفداران بلوك شرق و الگوهاي فكري و حكومتي ماركسيستي اطلاق مي شد و حاميان و وابستگان دنياي سرمايه داري و نيز الگوي ليبراليسم به عنوان جريان «راست» نام گذاري مي شدند.
در اين قسمت ابتدا به معرفي ريشه هاي جريان چپ در ايران مي پردازيم. باز شدن باب ارتباط با دنياي غرب در كنار به وجود آمدن كانون هاي داخلي وا بستگي به كشورهاي استعمارگر اروپا، باعث انتقال برخي از انديشه هاي سياسي اجتماعي مغرب زمين ولو به صورتي قشري و عاميانه به داخل كشور شد.
مثلاً همان گونه كه ناسيوناليسم در ايران يك تفكر وارداتي و در بسياري اوقات تعقيب كننده اهداف استعماري بود، الگوهاي فكري سوسياليستي و ماركسيستي نيز سوغات ديگري از قشر منورالفكر ايراني مفتون غرب بود. عدالت خواهي محور انقلاب مشروطه بود. قشر باسواد جامعه در تكاپوي الگويي براي عدالت سياسي به سمت عدالت طلبي اقتصادي نيز تمايل يافت و در شرايطي كه ماركسيسم با همين ادعا در دنياي غرب خودنمايي مي كرد، بخش بزرگي از مشروطه خواهان به جنبه هاي ظاهري اين انديشه تمايل يافتند.
ماركسيسم و انقلاب مشروطه
اولين تشكيلات سوسياليستي در ايران، «انجمن هاي غيبي سوسيال دموكرات» در سه شهر تهران، تبريز و رشت بودند. افرادي مثل صوراسرافيل، ملك المتكلمين، سيدجمال واعظ، حيدرخان عمواوغلي، سليمان اسكندري و... از جمله اعضاي اين تشكيلات نيمه مخفي بودند. اما به عقيده احسان طبري]5[ (انديشه پرداز برجسته ماركسيسم در ايران)، سوسيال دموكرات ها (اجتماعيون ـ عاميون) در واقع ماركسيست به معناي واقعي كلمه نبودند و در بينش خود تصور احساساتي و رمانتيك درباره دموكراسي، مردم و انقلاب زحمتكشان داشتند و شيوه هاي پارلماني، وعظ روحاني و ترور افراد ارتجاعي را دنبال مي كردند.9
با اينكه حزب دموكرات (عاميون) ايران يعني قوي ترين حزب دوران مشروطيت، در عملكرد سياسي، تبعيت خود را از انگليس به اثبات رسانيد، اما گرايش به ماركسيسم در مرامنامه و نشريه هاي اين حزب به وضوح به چشم مي خورد. در اين تبليغات داعيه استثمارستيزي سوسياليسم به عنوان عامل انگيزه ساز در مردم ستم كشيده و خان گزيده براي همراهي با الگوهاي مدرن غربي مورد استفاده قرار گرفت. اين حزب بود كه براي اولين بار در تحليل هاي خود از كشمكش طبقاتي و لزوم انتقال از فئوداليسم به سرمايه داري طرفداري كرد. «محمدامين رسول زاده» نويسنده دائمي نشريه «ايران نو» (ارگان حزب دموكرات) در رساله هايي كه سال 1328 قمري در تهران منتشر كرد به صراحت كارل ماركس را «معلم كبير» و «كاشف قانون تحول اجتماعي» خواند.10
نكته جالب اينكه همين منادي مدرنيسم عدالت شعار، سال ها پيش از سلطنت رضاخان خواستار «بيرون آوردن نسوان از زير پرده چادرشب» شده بود. اين طلايه دار انديشه چپ در ايران، به دنبال تبعيد از ايران در سال 1290 شمسي ابتدا در وطن خود باكو و سپس استانبول اقامت گزيد و از مروجان ناسيوناليسم افراطي آتاتورك شد. آتاتورك همان كسي است كه نقش حلقه اي از سلسله برنامه هاي تجزيه جهان اسلام به نفع اهداف استعمارگر بزرگ يعني انگليس را ايفا كرد.
بدين سان آنچه از اولين انگيزه هاي ورود انديشه چپ در ايران مشهود است نيات سرمايه داري در حال رشد غرب براي انتقال جامعه سنتي و خودبسنده ايران به جزئي از مجموعه هاي سيطره اقتصادي كشورهاي اروپايي و خصوصاً انگلستان بر منطقه خاورميانه و شبه قاره هند است. اين همان چيزي بود كه در جريان تلاش هاي قبلي بريتانيا در قالب كسب امتيازات و انحصارات اقتصادي در ايران دنبال شده بود ولي با مانع پر صلابت مقاومت روحانيت شيعه (ميرزاي شيرازي، حاج ملاعلي كني و...) برخورد كرد. در واقع انديشه چپ كه حاوي پيام انتقال جبري همه جوامع از نظام فئودالي به سرمايه داري بود، به رغم ادعاهاي عدالت خواهانه، وابستگي به استعمارگران را انتخاب كرد.
پيدايش ماركسيسم روسي در ايران
اين وابستگي پس از آنكه «بلشويك»هاي روسيه، دولت اتحاد جماهير شوروي را تشكيل دادند، شكل ديگري پيدا كرد. جنبش چپ در ايران، به تدريج به صورت عامل همسايه قدرتمند شمالي درآمد. حزب كمونيست ايران در سال 1917 ابتدا با نام «حزب عدالت» در شهر باكو تأسيس شد. برخي از اعضاي تبعيدي حزب دموكرات دوران مشروطه مثل حيدر عمو اوغلي از جمله مؤسسان اين حزب بودند. كامران آقازاده كه بعدها تبعيت شوروي را پذيرفت، سلطان زاده (آوانس ميكائيليان) كه از نزديكان بوخارين عضو هيئت سياسي حزب كمونيست شوروي بود و در جريان تصفيه دروني اين حزب توسط استالين كشته شد و نيز جعفر پيشه وري رهبر تجزيه طلبان آذربايجان درسال هاي بعد، سخنگويان اين حزب بودند.
حيدر عمواوغلي در گيلان تلاش زيادي كرد تا ميرزا كوچك خان را به تبعيت از سياست هاي شوروي وادارد. او در اين راه توفيقي به دست نياورد جز آن كه به تشتت در صفوف مبارزان جنگل دامن زد و بالاخره دولت شوروي با توصيه عقب نشيني به ميرزا كوچك خان و دادن تضمين دروغين به او درباره حل مشكل با دولت مركزي، راه را براي سركوب اين جنبش هموار ساخت.
برخي از ايرانيان مرتبط با اين حزب مثل سليمان اسكندري به دنبال موافقت شوروي با انقراض حكومت قاجار و به قدرت رسيدن رضاخان، همواره در جهت تأييد او (در ماجراي جمهوري خواهي و سپس پادشاهي رضاخان) قدم برداشتند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
5- حسين آباديان، «رسول زاده فرقه دموكرات و تحولات معاصر ايران»، تهران، مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، 1376، ص10.
6- ديوان ملك الشعراي بهار، مؤسسه مطبوعاتي اميركبير، چاپ اول، سال1336، جلد دوم، صص143و144.
7- رك: عبداله شهبازي، اقبال لاهوري، نريمان پارسي و صعود سلطنت پهلوي به نقل از فصلنامه تاريخ معاصر ايران (سال اول، شماره اول، بهار 1376).
8- صحيفه امام، ج 13، ص88.
9- كژراهه، احسان طبري، تهران: اميركبير، 1366، ص 15.
10- فكردموكراسي اجتماعي درنهضت مشروطيت ايران، فريدون آدميت،تهران،انتشارات پيام،1355،ص95.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14