(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 17 آبان 1389- شماره 19784

ملاحظاتي بر نمايشگاه عكس حوزه هنري
سازي كه خوب كوك نشده بود
بر مزار جناب مولانا
من مست وتو ديوانه
دفترخورشيد
نقد و بررسي كتاب سرمه هاي رنگي شعر متعهد بيانيه عصبي نيست
احمد معلم



ملاحظاتي بر نمايشگاه عكس حوزه هنري
سازي كه خوب كوك نشده بود

سيدرضي الدين مطلق
در اين متن كوشيده ام كه مجموعه تصويرهاي منتشر شده به بهانه سي امين سال آغاز دفاع مقدس توسط حوزه هنري در جشنواره هنري دفاع مقدس (عصر سوره) و نمايشگاه عكس برگزار شده توسط خانه عكاسان ايران در مراكز استان ها را با دقت به تحليل گذارم و نقدي مختصر بر محتوا و چگونگي روايت تاريخي آثار در كنار ساختار فرمي و شكلي آنان ارائه نمايم. كوشيده ام خارج از تمامي حب و بغض هاي موجود در جامعه فرهنگي فقط از جانب يك بيننده حرفه اي اين محصولات فرهنگي را تحليل نمايم و آنان را بيشتر به مثابه يك محصول تاريخي به بررسي بكشاند.
درآمد؛
در جهاني كه به رغم ظاهر آزادمنشانه اش، عرصه تركتازي فرهنگي كشورهاي سلطه طلب و اضمحلال هويتي كشورهاي ديگر است، بازيابي هويت ملي بيش از پيش ضروري به نظر مي رسد. نسل جديد ما دچار گسست تاريخي شده و نمي تواند جايگاه و موقعيت خود را در نسبت با تاريخ كهن و حتي معاصر خود بازيابد و تعلق فرهنگي، زباني و جغرافيايي خود را به ايران به وضوح بفهمد و تشخيص دهد. با توجه به مسئله تقويت هويت ايراني اسلامي و حب آگاهانه نسبت به وطن، عرضه آثار فرهنگي، هنري مي تواند به شناخت آگاهانه ايرانيان از پيشينه تاريخي و دارايي هاي فرهنگي شان كمك كند. اين آگاهي نه تنها باعث نجات آن ها از سردرگمي در شناخت هويتشان مي شود، بلكه آن ها را سرشار از غرور و افتخار نسبت به حفظ هويت اسلامي و ايراني شان مي كند و از طرفي با ملموس ساختن فرهنگ متكثر و متنوع بومي و توضيح عالمانه آن باعث به روز شدن آن ها در زندگي امروز و حذف نگاه صرفا موزه اي به گذشته مي شود.
مقدمه اين بحث اگر چه تمامي حرف هاي نگارنده نسبت به هويت از دست رفته و پيشينه تاريخي ما نيست اما بخشي از آن كه مسئله اصلي بحثمان در اين مجموعه است را بيان مي كند.
¤ ¤ ¤
حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي بنا به تعهد و رسالتي كه در طول جريان بالندگي خود برعهده گرفته است و در چشم انداز بيست ساله خود آن را موكدا آورده، مايل است در بيست سال آينده به «جايگاه مطلوب آفرينش آثار فاخر هنري و فرهنگي مبتني بر معرفت ديني در بين مؤسسات فرهنگي داخلي و خارجي» و «مرجع تأثيرگذار جريان هاي مؤثر هنري و فرهنگي مبتني بر ارزش هاي اسلامي» مبدل گردد. اين چشم اندازها مانند ديگر افق هاي فرهنگي جامعه بسياركلي، مبهم و دوراز مصداق در جامعه هستند، كه به دليل عدم ارايه راه كار براي تطبيق ايده ها و روش ها هيچ گاه نمي توان هيچ سازماني را نسبت به چشم اندازش ارزش گذاري كرد. با اين حال چشم اندازهاي مذكور با كاستي هايش در برنامه كلان حوزه هنري با سياست هايي معرفي شده اند كه در اين راه با استفاده از اين سياست ها مي خواهد خود را به نقطه هدف نزديك كند، برخي از اين سياست ها از اين قرارند؛
1- توليد آثار نمونه به لحاظ كيفي
2- جذب مخاطبين
3- تنوع مضامين وآ ثار
4- توجه به تحقيق و توسعه
5- استفاده از متخصصين متعهد
6- توجه به مكانيزم عرضه و تقاضا با تاكيد بر ارزش هاي فرهنگي و هنري.
علاوه بر همه اين مسائل كه گفته شد، هنر مقاومت بحثي است كه حوزه هنري بيشتر در آن تخصص دارد و براي احيا و بسط آن در جامعه اوقات زيادي صرف كرده و هزينه هاي زيادي نيز متحمل شده است. هنر مقاومت و يا مقاومت هنري كه به زعم نگارنده دوچيز متفاوت است و نمي شود هر دو را يكي گرفت، وضعيتي شايد روبه افول در برخي رشته هاي هنري در حوزه طي سالهاي اخير داشته است.
عكاسي به عنوان همه گيرترين، سريعترين و بي واسطه ترين هنر و رسانه ي برقرار كننده رابطه با مخاطب و ذات شگفت انگيز آن به ابزاري مبدل شده است كه در مقاومت 30 ساله ما در برابر كژي ها و ناراستي ها و انتقال صحيح آن به تاريخ، بسيار به كمك ما آمده است.
اسناد تصويري اين دوره 30 ساله و به ويژه هشت ساله دفاع مقدس، به عنوان توانمندترين اسناد جنايات جنگي رژيم عراق، مظلوميت و كميت ما در برابر تمام جهان شناخته شده اند. به كارگيري درست و با طمأنينه آثار به جا مانده از تلاش چندين و چند عكاس آماتور و حرفه اي از اين دوره سخت، توانسته درهركوي و برزني حقانيت ما را در دفاع و تلاش مضاعف رزمندگان در جنگ را به ديدگان همه برساند و براي تاريخ اين مملكت گنجينه اي پربها محسوب شود. استفاده از اين اسناد تصويري بيشتر در جايگاه صحيح آن، يك ارزش (نه روش) براي ارائه تاريخ پرفراز و نشيب اين ميهن است. وقتي آثار توليد شده و به دست آمده در حوزه جنگ، دستمايه و روشي براي برگزاري و سرسري گذشتن از ايامي شود كه فقط مي خواهند در تقويم اين كشور بمانند، (كه سخيف ترين مرتبه از مراتب تاريخ سازي است) از همين روست كه براي رساندن محصولي به يك همايش يا نمايشگاه و يا هر چيز ديگري شعارمان مي شود ما مامور به وظيفه ايم نه مامور به نتيجه.
جشنواره هنري دفاع مقدس (عصر سوره) كه تلاشي قابل ارزش در برقراري ارتباط بين مردم و حوزه بود و توانست بخشي از نقصان ارتباط عامه مردم را با هنر مقاومت و فضاي فرهنگي حوزه جبران كند، در طول اجرا دچار اشكالاتي شد كه همان اشكالات به نيت خالص برگزاركننده لطماتي وارد كرد. برگزاري نمايشگاه عكس و انتشار يك مجموعه كارت پستال ضعيف و ناموزون با موضوع جنگ و حوزه هاي مربوط به آن، نقطه ضعفي در كارنامه تصويري حوزه هنري و خدشه اي بر تاريخ دفاع مقدس اين مملكت شد، كه اين رفتار با سياست ها و چشم اندازهاي حوزه هنري كه قبلا مفصل شرح داده شده، منافات داشت.
آلبوم عكس مذكور شامل بيست و هشت قطعه عكس از عكاسان نامدار جنگ تحميلي است كه بسيار نامطلوب در تيراژ بالاي بيست هزار نسخه انتخاب، چاپ و توزيع گرديده است. اين مجموعه علاوه بر اشكالات بسيار زياد فني، هنري و محتوايي، حاوي پيامي ضدجنگ است كه در پي اين نوشته مفصل به آن خواهيم پرداخت. براي ادامه روشن تر موضوع بحث را با مثال هاي عيني تري پيش مي بريم.
همان طور كه گفته شد اين مجموعه كه حاوي 28 قطعه از عكس هاي نسبتا مشهور سالهاي دفاع مقدس است، هفت قطعه اي آن بي نام و نشان و چهارقطعه آن نيز نام و نشانشان اشتباه است. يعني كمتر از نيمي از آثار اين مجموعه بدون هيچ اطلاعات، صحيح، مبني بر اين كه عكس ها به كدام مقطع از جنگ مربوط مي شوند به انتشار رسيده اند؟ همان طور كه گفته شده حدود نيمي از آثار نام عكاسش كه حق معنوي آنهاست و حوزه هنري يكي از وظايفش صيانت از حقوق هنرمندان است، مخدوش شده است.
تناقضي ديگر در رفتار حوزه با آثار جنگ تحميلي در مصاحبه اي كه يكي از ويژه نامه هاي همين جشنواره با آقاي مجتبي آقايي انجام داده است، ديده مي شود. ايشان معتقدند كه عكس هاي جنگ دچار مخاطره است و در حال نابودي است، بايد براي آنان فكر اساسي كرد. وي در متن آورده كه دو كتاب «شاهدان زمان» و «خرمشهر» را در بنياد شهيد به انتشار رسانده و براي ثبت عكاسان ايثارگر و حماسه خرمشهر در تاريخ، فتح الفتوح كرده است و دهها اشكال ريز و درشت در تاريخ سازي كتاب هاي ايشان وجود دارد و اگر لازم باشد آنها را به بحث خواهم گذاشت.
بگذريم و به اصل مطلب رجوع كنيم كه برخي از مجريان دولتي يد طولايي در فرصت سوزي ها دارند.
در كنار چاپ و گرافيك نازل آلبوم عكس منتشر شده در حوزه هنري، مسئله مهم آن انتخاب عكس ها و مديريت محتوايي مجموعه عكس مذكور است، روايت بي در و پيكر عكس ها آن قدر آشفته است كه مخاطب با برداشت آزاد خود نيز از اين مجموعه هيچ چيز جز آشفتگي گفتار در آن نمي يابد. روا نيست كه مخاطب را پس از جذب، كه اهل فرهنگ از مشقت و هزينه آن باخبرند، بدون ايجاد هيچ گونه سلسله نگاه و مفهوم رها كرد وبه امان خدا سپرد.
كاش مشكل به همين چند نكته بسنده مي شد، اگرچه به زعم بعضي ساده انديشان حوزه فرهنگ، همين مطالبي كه تاكنون گفته شد، مسائل بزرگي نيستند و مي توان به چشم برهم زدني از آن ها گذشت. آري من هم شايد با آن ها موافق شوم، اما اين را نيك مي دانم كه عاقبت همين ساده انديشي است كه ما را به اين وضعيت اسفبار در حوزه فرهنگ رسانده است.
مسئله مهم من با اين مجموعه، عكسي است كه سربازان ايراني برفراز يك خاكريز بر جنازه هاي سربازان عراقي شادي مي كنند و نواي پيروزي سرداده اند. جنازه هايي كه بسيار سخيف در پائين خاكريز جان داده و بي تحرك در كنار يكديگر انباشت شده اند. غايت جنگ به گفته امام راحلمان چيزي به جز تزكيه نفس نبود و به گفته آن مرد بزرگ، جنگ براي ما جهاد با منيات و خودخواهي ها است. مگر رزمندگان ما به شكار رفته بودند كه اين گونه بر جنازه صيدخود شادي مي كنند؟ اگر تأثير ديدار اين عكس توسط جواني كه از جنگ هيچ نديده را نمي دانيد پس بهتر است به مابقي گفتار دقيق تر توجه كنيد تا موضوع تاريخ سازي برايتان روشن تر شود.
جنگ حاوي وقايع و رويدادهايي بوده كه از چشم رزمندگان و عكاسان پوشيده نبوده است و شايد كار مستندساز همين باشد كه عين رويدادها را ثبت و بعد از انتخاب صحيح آن بيننده را به قضاوت بگذارد. واقعيت منطبق بر حقيقت با فطرت آدميان هم ساز است و اگر اين اتفاق توسط ارائه دهنده مخدوش شود، بيننده در آن تناقض يافته و به هيچ يك از گفته هاي ديگر وقعي نمي گذارد.
شما تصور كنيد كه در اين مجموعه ارائه شده رزمنده اي قرآن و رزمنده اي ديگر نماز مي خواند، رزمنده اي نوجوان مسلح شده و آماده مبارزه است، تصويري خرابه مسجد جامع خرمشهر را نشان مي دهد و تصويري ديگر رزمندگان بر بالاي جنازه چند عراقي هلهله و شادي مي كنند. واضح تر مي گويم غرض جنگ ما قتل عام و كشتن جماعتي ناآگاه و مزدور نبوده است. جنگ ما منطبق با منش اخلاقي و اعتقادي ماست، الگو گرفته از غزوات پيامبر(ص)، اميرالمؤمنين(ع)، امام حسن (ع) و سيدالشهدا(ع) است. ما نام پيروزي هايمان را فتح مي گذاشتيم تا تقدير و خواست خداوند را بيشتر در آن دخيل بدانيم. دين ما به ما آموخته است كه از كشته شدن هيچ بنده اي خوشنود نشويم.
تصوير مذكور در ذهن يك بيننده باهوش داخلي و خارجي تصويري از ما مي سازد كه كاملاً با فضاسازي امروزي امپرياليسم رسانه اي منطبق است. مسئله دقيقاً اين جا ظريف مي شود و اتفاقاً در همين جاست كه بايد دانايي ما در تاريخ سازي به كمك ما بيايد تا مصداق «هر نكته مكاني دارد» بشود.
هزاران اتفاق تلخ و شيرين در طول جنگ تحميلي افتاده است كه بايد باچشم تيزبين عكاسان و مستندسازان ما بدون هيچ خودسانسوري ثبت مي شده است. اين تصاوير براي محققان پس از جنگ بسيار مفيد و باارزش هستند، اما ثبت آن ها دليلي براي انتشار بي پروا و بي منطق آنان نداشته و ندارد.
نمايشگاهي كه در آغاز مطلب گفته شد در مواردي نيز از همين مسائل رنج مي برد، انتخاب سردستي، با عجله و عاميانه به اصل اين نمايشگاه كه به طور همزمان در مراكز استان ها به نمايش درآمده، لطمه بسيار زده است. آثاري كه در اين نمايشگاه انتخاب شده مي خواسته اند كه مجموعه هايي عكاسانه باشند كه متأسفانه به دلايلي كه گفته شد به اين مهم دست نيافتند. عرضه چنين مجموعه عكس هاي ضعيفي در مراكز استاني و براي عكاسان و هنرآموزان شهرستاني كه يكي از نگراني هاي اخير حوزه هنري به حساب مي آيد، در نزول سطح سليقه و بازدهي معكوس در آموزش از راه دور آنان دارد. مدعاي اين حرف هم ناراحتي بچه هاي شهرهاي غير از تهران است كه مي توان آن ها را در وبلاگ هايشان ديد.
براي تشريح بيشتر ماجرا شما را ارجاع مي دهم به وبلاگ مجتبي خاتمي يك عكاس مشهدي كه از برگزاري اين نمايشگاه در شهر مشهد چگونه اظهار تاسف مي كند. (wwwmanoakscom/blogviewasp?ID=00213) اميد است با اشاراتي كه نگارنده با توجه به تنگي و نقصان كلام خود داشته بتواند مجموعه اي چون حوزه هنري را كه در برخي رشته ها چون ادبيات كارنامه درخشاني داشته و دارد را راهنمايي كرده و در رشته هاي ديگري چون عكاسي و... با به كارگيري متخصصان اهل فن منظر وسيعي در حوزه مقاومت بازنمايد.

 



بر مزار جناب مولانا
من مست وتو ديوانه

سيد ابوالقاسم حسيني
در عشق گريز اينك ،از عقل عنان بردار
من مست وتو ديوانه ، دست از دل وجان بردار

چون حضرت مولانا با شمس تخلص كن
گر شوق خلاصت هست، خود را زميان بردار

هم من بت و هم ما بت ،دنيا بت و اخرا ،بت
هم پاي از اين دركش ،هم دست از آن بر دار

جز او همه ابليس اند :اين سويي و آن سويي
گر هر دو جهان خواهي ، دل از دو جهان بردار

اي بر همه دل بسته ،ديدي همه هيچان اند ؟
لبريز شو از دلدار ،مهر از همگان بردار

 



دفترخورشيد

عزيز الله زيادي
دشت وچمن حرف گل روي توست
دفتر خورشيد سخنگوي توست

بسته به انگشت تو تقدير باغ
عطر پر است روشني بوي توست

صاعقه در سينه كش آسمان
صحنه اي از خنده ي جادوي توست

اين همه عاشق كه به سر مي روند
پاي دل جمله لب جوي توست

هر كه دل خويش به پرواز داد
عاشق سيناي سر كوي توست

لب به تقاضا به كسي تر نكرد
بسته دل هر كه به گيسوي توست

 



نقد و بررسي كتاب سرمه هاي رنگي شعر متعهد بيانيه عصبي نيست

مجتبي حديدي
سرمه هاي رنگي عنوان مجموعه اشعاري است؛ سروده حافظ ايماني شاعر خراساني كه در اغلب قالب هاي كلاسيك شعر مي سرايد و از او تاكنون دو اثر به نامهاي «مصلوب دارهاي اشاره»؛ «ذكر مزامير» به چاپ رسيده است. اين مجموعه توسط انتشارات تكا (توسعه كتاب ايران) به شمارگان 8000 نسخه با قيمت 2800 تومان روانه بازار كتاب شده است. اين مجموعه شعر از طرف شاعر به هجراني هاي دكتر سيدحسين نصر پيشكش شده است.
در يك كلام ساده مي توان گفت، مجموعه شعر سرمه هاي رنگي متعهد محسوب مي شود. اما آغاز اين تعهد كجاست؟ شعر متعهد بيانه اي عصبي نيست. مي دانيم كه دوره شعر سياست زده و عريان گذشته است و حوادثي عظيم تر مانند انقلاب عظيم اسلامي و دفاع مقدس به تعهد شعراي ما افزود. ابعاد انديشه هاي نو، جلا به چهره ادبيات ما داد. متعاقبا روند كلي ارزشيابي شعر نيز تغيير كرد، به مجموعه شعر فوق كه مي نگريم، حركت متعادل محتوا و فضا در مجموعه شعر فوق به خوبي حركت را آغاز كرده است. شاعر با در نظر گرفتن مقاطع تاريخي و بنيادي و اصولي و انساني در قالب ديني، حركتي رو به جلو داشته است و ارزش خود را از معنويات اخذ مي كند. اين موضوع در سراسر مجموعه جلوه گر است. البته اگر غير از اين باشد، معنا انگاري در ادبيات مفهوم نداشت و امروزه بايد ادبيات غرب، جهان ادبيات را تسخير كرده باشد كه مي بينيم اينطور نيست. مي دانيم كه پيشينه شعر در ايران يعني دل نگاري و زيست در آيين. اينكه سعي در احياي فرهنگ عرفان استفاده از واژه هاي گسترده عرفاني در اين مجموعه شده است به پايداري زباني مي افزايد.
اما اشعار اين مجموعه به طور كلي در زبان محاوره شكل نمي گيرند. باورهاي سنتي و مذهبي در اشعار، قابل تشخيص و رديابي صريح هستند و اين نقطه قوت كار است. اين موضوع به شاخصه اي براي مجموعه تبديل شده است. دريافت عواطف كاملا شخصي و فردي شاعر با طراوت است اما در القاي آن به مخاطب، اتصال خود را از دست مي دهد. استفاده بجا از كلمه هاي آييني در شعر، يعني به نوعي با اشعار شناسنامه دار يا شاعري كه اشعارش شناسنامه وي هستند طرف ميشويم. مانند:
اينجا ديار جان و جلاء جام و جامي است
اينجا زمين زمزمه هاي نظامي است
جايي كه جلوه مي كند از هند تا به نيل
در رقص پاي رخش، قدم هاي جبرييل
(زمين زمزمه ها- صفحه 75)
البته نوسان ها و فراز و فرودهايي كه در تصاوير وجود دارند، گوياي غلبه احساسات بر تكنيك هستند.
البته ما با يك گزارش از روزمرگي و زيست مصنوعي كه امروزه به وفور از طرف ادبيات غرب وارد ادبيات ما مي شود، طرف نيستيم. حساميزي در شعرها در يك طيف شنيداري حركت مي كنند. تفاوت هايي مثل تفاوت زيبايي شناسي و زبان شناسي نيز در اين مجموعه بايد در نظر گرفته شود. بي شك زبان اشعار فوق را بايد زبان مختص شاعر محسوب كنيم و حساب آن را از زبان گفتار جدا كنيم. چرا كه ايماژهايي در اشعار نهفته است كه نمي تواند اين مجوز را به ما بدهد كه آنها را زبان گفتار محسوب كنيم. از سمت ديگر پيوست و تكرار كلمات و بازيهاي زباني، ساختار كار را در برگرفته است. در نهايت كارها در محور موسيقيايي و با تصرف حس شنيدار مخاطب، تلذذ را القا مي كند.
زبان شاعر روي هم رفته فخيم و فاخر است و مردانه بودن اشعار امري مشخص است. كلمات ملي و آييني بي شمار در كار پيدا مي شود و جلوه اي وطني و اقليمي به كار مي بخشد. فضاي مشرقي و معنامحوري نشان مي دهد شاعر از هويت خويش عقب نشيني نكرده است.
مانند:
صوفي صافم، صافي صوفم، ابجد رملم، جفر حروفم
زهره تارم، مهره مارم، عقرب كرارم، اما حق
حقه شطحم، حلقه فتحم، طوطي مدحم، اقرا اقرا
بسم ربك الذي خلقتم، بسم الله الله اللحق
حق-68
هر چند در روزگار ما اشعار پرسروصدا با زبان نيم خورده وارداتي از سمت غرب و متأثر از ترجمه، راه قضاوت درست را بسته است، اما آنچه مي ماند يعني هنر، و نيمي از اين داوري به زمان سپرده شده است. در ديداري بودن بسياري از اشعار اين مجموعه شكي نيست. اما همان طور كه گفته شد موسيقي در شعر تصرف فوق العاده اي دارد. حتي تكرار كلمات و مكث و تصرف روي كلمات، براي پر كردن وزن نيست بلكه تصرف موسيقيايي از سمت شاعر باعث پديد آمدن آن شده است. مثلا:
گيسو بر شانه، گيسو بر شانه، شانه، دندانه
بر گيسو شانه، دندانه، خود را اين سو آن سو زد
ساحل، اما طوفان، تنها دريا، تنها موج
مردي تنها، تنها تا ساحل، از طوفان پارو زد
آيا-82
اينجا فكر مي كنم تحليل موسيقي شعر بر خود اشعار مقدم باشد. در بعضي جاها براي القاي مفهوم، حشو و حاشيه كار زياد مي شود. استفاده از فضاهايي كه فاقد زمان هستند، تنها ارتباط شنيداري را با مخاطب حفظ مي كنند.
روي هم رفته حادثه در زبان روايي رقم مي خورد، اما در اشعار اين مجموعه چون زبان شاعر روايي نمي شود، حوادث به وجود نمي آيد.
در اين مجموعه وقايعي در محاوره، برحسب خيال و آمال شاعر رخ مي دهد و در نهايت ما ضربه كوبنده اي در انتهاي شعر نمي بينيم.
ارتباط افقي اشعار به نسبت عمودي آن خوب است. هر بيت براي خود مستقل است، اما در نهايت در محور عمودي، تصوير واحدي را دريافت نمي كنيم. با آنكه دايره واژگاني شاعر تقريبا وسيع است، اما اگر يك بيت از يك غزل حذف شود ضربه اي به اركان آن شعر وارد نمي شود. اما اينكه سعي شده مضامين جديدي ساخته شود، قابل تحسين است:
تو خاك تربت جامي، تو بسط البسط بسطامي
تب تبريزي شمسي، هلال شهر ماهاني
رد و رود و رياحين جان گرفت از چشم جاري شد
كه تو جنات تجري تحتها الانهار ريحاني
خواب پرياني-114
قافيه ها قابل حدس زدن نيز هستند. قافيه ها گم نمي شوند. درون نوشتاري و زمزمه هاي شخصي غلبه بر ساختار شعري دارد. احياي ادبيات ديني، اشعار اين مجموعه را داراي معيار و محك كرده است.
در اشعار اين مجموعه شخصيت وارد و خارج نمي شود، اما شخصيت پردازي بسيار به چشم مي آيد.
يا مرا چون مسيح نازل كن
يا زمين را به آسمان بكشان
زهر انگور را تعارف كن
شوكران را به عاشقان بچشان
...
كينه هند حمزه خود باش
جگرت را بگير بر دندان
من كه مسعود سعد سلمانم
به كدامين گناه در زندان
عشق اما-138
ديگر اينكه ارتباط شعري با تخيلات و خاطرات كودكي- كه در شعر امروز جايگاهي ويژه براي خود باز نموده است- مطرح نمي شود و در واقع نديده گرفته شده است. اما راستي و صداقت و خلوص كودكي به چشم مي آيد. در جاندار پنداري اشيا و يا جاي اشيا نشستن، كاركرد خود را به تثبيت رسانده است. شاعر در اين مجموعه با عنوان راوي حضور دارد.
چهلچراغ كمشكوه في زجاجه شدم
چهل شب است كه روشن ز شمس نور خودم
صفا و مروه قدمگاه صبحگاه من است
در آب و آينه دلواپس ظهور خودم
ورق كه مي خورم انگار مثنوي شده ام
به پير بلخ بگو من خودم چگور خودم
پر از پري-70
در حالت كلي، شاعر از اين موهبت الهي برخوردار هست كه براي درددل و محبت احتياج به جستجوي مخاطب ندارد. او مي تواند با هر چه سخن بگويد و به هر چه عشق بورزد.
مي بينيم كه در اين مجموعه نيز شاعر با هر چيز صميمي و يكدل مي شود و سعي مي كند آنها را شاعرانه ببيند.
شعر برخلاف ديگر گفتارهاست و ما را در معرض شگردهاي زباني قرار مي دهد. گزاره هاي مصداقي، اخلاقي، سنجشي با معيارهاي خود وارد عملكرد مي شوند و در اين مجموعه نيز، جان مايه تكريم و مدح با شيوه بياني شاعرانه و لطيف، ديدار ديگر گونه اي از شعر مذهبي را در اين مجموعه براي مخاطب رقم زده است. اما بعضي از اشعار از بس سيال اند كه از مستقيم گويي دور شده اند. در عوض پريشاني و آشفتگي در آن رخ مي نمايد و به سيال ذهن مخاطب لطمه مي رساند. اينها ارائه قاب عكس هاي پي درپي هستند كه مخاطب را به لذت كوتاهي از شعر مي رساند.
پله... پله...پله...پله...بالا... بالا... بالاتر
الله... الله... الله... الله... از لا... الا... الاتر
تارم، پودم، تارم، سيمم، تارم، دامم... تارم، ليل
تارم، سينه، شرحه، زخمه... تار و طورم سيناتر
اشك چشم مشك آهو، چشمي مشكي، چشمي مست
اشك چشم خيس صحرا، صحرا صحرا صحراتر
لبيك-88
البته بافت غنايي كارها و انتخاب موضوعات اجتماعي و عرفاني و دردهاي فلسفي جنبه مثبت فضيه هستند. گره فلسفه و مذهب در ديدگاه شاعر اين مجموعه نيز قابل چشم پوشي نيست.
رطب مي ريخت از دستان آويزان نخلستان
و تب مي ريخت از فصل رطب ريزان نخلستان
...
زكات خويش را پرداخت ساقي آه دستي نيست
سپر را بر زمين انداخت ساقي آه دستي نيست
شق القمر-187
تبادل عاطفه و نماد در زبان، معاملاتي يا يكديگر دارند. اما مظروف اين زبان، چهارچوب تاريخي و فرهنگي و نيات متجلي مؤلف در اين اثر است. و موضوع آخر اينكه در اين مجموعه چه گفتن مطرح بوده يا چگونه گفتن؟ شگفت زدگي زبان و مضامين شاعر تا كجا قدرت ايستادگي در اين زبان را دارند؟ اينها بايد در كارهاي بعدي شاعر جستجو شود. البته اگر به نقد به مفهوم دقيق كلمه آن يعني محك و صرافي توجه نماييم و توجه به زيبايي و زيبايي آفرين را حفظ نماييم، گامي در جهت حفظ فرهنگ و ادب اصيل اين مرز و بوم برداشته ايم.

 



احمد معلم

حبس خويش
روزها كوتاه شده اند، شب ها بلند شده اند. اين روزها، عصر كه مي شود هوا تاريك است. چراغ هاي شهر، چراغ هاي خانه ها و مغازه ها تاريكي اطراف را رم مي دهند. چراغ ها يك يك نه، انگار همه از ساعتها قبل روشن بوده اند. مثل اينكه روز كوتاه و شب بلند فرقي ندارند. انگار امروزه خيلي چيزها از نظرها محو شده اند. قديمترها شب و روز مهم بودند. روز اگرچه محض كار و تلاش بود اما شب فقط صرف خفتن نبود. علاوه بر جسم، روح نيز مي بايست توانمند شود، انديشه نيز افزوده شود. دلها نزديكتر شوند. پدربزرگ و كرسي و قوري چاي و مثنوي خواني، امروز گويي فقط قصه است. يكي بود يكي نبود پيرمردي بود كه با تاريكي هوا نوه هايش را جمع مي كرد، فانوسي روشن روي كرسي مي گذاشت و قصه طوطي و بازرگان را با آب و تاب تمام حكايت مي كرد و غافل كسي كه گمان كند قصه، محض بازي بود. انديشه هاي ژرف و عرفان ناب مثنوي با مهارت مخصوص مولانا جلال الدين و سخن گفتن از زبان حيوانات فكر و ذهن فرزندان اين سرزمين را صيقل مي داد. و اين نكته مهم قابل توجه و محل سؤال است كه راستي چگونه مي توان از اين همه قيد و قفس رها شد؟ قصه بازرگان و طوطي پنجره اي به پاسخ مي گشايد. به شيوه اي كه كوچك و بزرگ را در خواندن و شنيدنش ترغيب مي كند.
بود بازرگان و او را طوطي اي
در قفس محبوس، زيبا طوطي اي
چونكه بازرگان سفر را ساز كرد
سوي هندستان شدن آغاز كرد
هر غلام و هر كنيزك را ز جود
گفت بهر تو چه آرم؟ گوي زود
هر يكي از وي مرادي خواست كرد
جمله را وعده بداد آن نيك مرد
گفت طوطي را چه خواهي ارمغان
كارمت از خطه هندوستان؟
گفت آن طوطي كه: آنجا طوطيان
چون ببيني كن ز حال من بيان
كان فلان طوطي كه مشتاق شماست
از قضاي آسمان در حبس ماست
بر شما كرد او سلام و دادخواست
وز شما چاره اي و ره ارشاد خواست...
بازرگان كه متعجب از اين گفت طوطي است به هندوستان مي رود. كار خويش راست مي كند، هداياي اقارب و خويشان را مهيا مي كند و سپس اخبار طوطي خويش را با طوطيان سرزمين هند در ميان مي نهد. ناگاه طوطي اي بيچاره از شنيدن سخن بازرگان، بي جان شده بر زمين مي افتد.
شد پشيمان خواجه از گفت خبر
گفت رفتم در هلاك جانور
اين مگر خويش است با آن طوطيك؟!
اين مگر دو جسم بود و روح يك؟!
اين چرا كردم چرا دادم پيام؟
سوختم بيچاره را زين گفت خام
مولانا در اين بين نكات بسياري را از مسائل و موضوعات عرفاني در قالب حكايت هاي فرعي بيان مي كند تا آنكه دوباره بر سر قصه نخست باز مي گردد. كه بازرگان به خانه مي رسد و هداياي هركس را تقديم مي كند. نوبت به طوطي كه مي رسد بازرگان با ناراحتي و اظهار پشيماني ماجراي خبر رساندن و مردن طوطي هند را حكايت مي كند. زيركي طوطي تا به حدي است كه معناي قصه بازرگان را درمي يابد و راه خلاصي خويش را از قفس پيدا مي كند.
چون شنيد آن مرغ كان طوطي چه كرد
بس بلرزيد او فتاد و گشت سرد
خواجه چون ديدش فتاده همچنين
بر جهيد و زد كله را بر زمين
گفت اي طوطي خوب خوش حنين
اين چه بودت؟ اين چرا گشتي چنين؟
اي دريغا مرغ خوش آواز من
اي دريغا همدم و همراز من...
اي زبان هم گنج بي پايان تويي
اي زبان هم رنج بي درمان تويي
هم صفير و خدعه مرغان تويي
هم انيس وحشت هجران تويي
جوشش معاني در جان مولانا جلال الدين تا به حدي است كه مدام به نكته پردازي هاي ناب خود ادامه مي دهد و حكايت در حكايت چون طراوت و جذابيت هزار و يك شب شنونده را به خويش مي خواند قصه در قصه، سخن هاي طرفه و داستانهاي نغز و نكات عرفاني را بيان مي دارد تا سرانجام باز به اصل قصه بازرگان برمي گردد. بازرگاني كه با خبر خويش ظاهراً موجب سكته طوطيك نازنين و محبوس خود گرديد. پس با ناله و آه از قفس اش برگرفت و بيرون انداخت.
بعد از آنش از قفس بيرون فكند
طوطيك پريد تا شاخ بلند
طوطي مرده چنان پرواز كرد
كافتاب شرق، تركي تاز كرد
خواجه حيران گشت اندر كار مرغ
بي خبر ناگه بديد اسرار مرغ
خواجه كه از اين ماجرا درشگفتي افتاده بود سربلند كرد و از طوطي پرسيد كه اين چه حكايت است. مردن آن طوطي در هند، افتادن و مردن تو در قفس، و اينچنين پرواز و بال گشودن اكنون تو؟!
گفت طوطي: كو به فعلم پند داد
كه رها كن لطف آواز و وداد
زانكه آوازت تو را در بند كرد
خويشتن، مرده پي اين پند كرد
يعني اي مطرب شده با عام و خاص
مرده شو چون من كه تا يابي خلاص
دانه باشي مرغكانت برچنند
غنچه باشي، كودكانت بر كنند
دانه پنهان كن، بكلي دام شو
غنچه پنهان كن، گياه بام شو
هر كه داد او حسن خود را در مزاد
صد قضاي بد سوي او رو نهاد
قصه پيرمرد تمام شد. فانوس به خاموشي گراييد. كرسي به شومينه و شوفاژ و چه و چه تبديل شد. مثنوي تزئين اتاق و كتابخانه شد. پدربزرگ سالها پيش رخت سفر بست و رفت. و قفس، تنگتر شد.
برخي گمان مي كنند دوره كتاب و حكايت و روايت و حكمت سر رسيده است. ديگر بزرگترها چيزي براي گفتن به كوچكترها ندارند. گمان مي كنند اينترنت و تلفن همراه و پيام كوتاه، حاوي همه پيام هاي عبرت آموز و حكمت آميز ديروز و امروز است. گويي در معركه زندگي به همه فنون، اشراف دارند. كبر، غرور، ثروت و بر و بازويي چند همه دولتشان است. زندگي هاي سرشار از بي دردي، پوچي، هيچي، فراموشي. غافل از آنكه زيركان عالم در عين تواضع، در مصاف با بي وفايان و بي معرفتان شمه ها مي دانند. گرچه گفتيم بساط كرسي و قصه پدربزرگ برچيده شد اما مثنوي و بوستان و گلستان و شاهنامه هنوز در طاق هر خانه يافت مي شود. پس حكمت، كار خويش مي كند. الغرض در اين معاني كه گفته شد حكايت زيباي شيخ شيراز سعدي عليه الرحمه بسي مناسب است، كه قصه صفا و وفا و ادب و فخر نامرادان زمانه را خوب ترسيم مي كند. فرمود:
«يكي» در صنعت كشتي گرفتن سرآمد بود. 360 بند فاخر بدانستي و هر روز به نوعي از آن كشتي گرفتي مگر گوشه خاطرش با جمال يكي از شاگردان، ميلي داشت 359 بند درآموخت مگر يك بند كه در تعليم آن، دفع انداختي و تأخير كردي. في الجمله پسر در قوت و صنعت سرآمد و كسي را در زمان او با او امكان مقاومت نبود تا بحدي كه پيش ملك آن روزگار گفته بود: استاد را فضيلتي كه بر من است از روي بزرگي است و حق تربيت. وگرنه به قوت از او كمتر نيستم و به صنعت با او برابرم. ملك را اين دشوار آمد. فرمود تا مصارعت كنند. مقامي متسع ترتيب كردند و اركان دولت و اعيان حضرت و زورآوران روي زمين حاضر شدند. پسر چون پيل مست اندر آمد. به صدمتي كه اگر كوه رويين بودي از جاي بركندي.
استاد دانست كه جوان از او برتر است، بدان بند غريب كه از وي نهان داشته بود با او درآويخت. پسر، دفع آن ندانست، به هم برآمد. استاد به دو دست از زمينش بالاي سر برد و فرو كوفت.
غريو از خلق برخاست. ملك فرمود استاد را خلعت و نعمت دادن و پسر را زجر و ملامت كرد كه با پرورده خويش، دعوي مقاومت كردي و به سر نبردي. گفت: اي پادشاه روي زمين، به زور آوردي بر من دست نيافت بلكه مرا از علم كشتي، دقيقه اي مانده بود و همه عمر از من دريغ همي داشت، امروز بدان دقيقه بر من غالب آمد.
گفت: از بهر چنين روزي نگه مي داشتم. كه زيركان گفته اند: دوست را چندان قوت مده كه گر دشمني كند، تواند. نشنيده اي كه چه گفت آنكه از پرورده خويش جفا ديد؟
يا وفا خود نبود در عالم
يا مگر كس درين زمانه نكرد
كس نياموخت علم تير از من
كه مرا عاقبت نشانه نكرد
كار و تلاش و فعاليت هميشه مورد احترام و توجه بوده است. جواني، جد و جهد، بي خوابي، تحمل سختي، همه و همه ابزاري براي پيشرفت و آسايش بشمار مي روند. اما در اين معركه غفلت از تربيت نفس و تربيت نسل هاي بعد، بي توجهي به آينده است. كودكان امروز بايد براي ساختن فردا منابعي اصولي در دست داشته باشند كه علاوه بر بشاشت و سرور، برايشان معنويت و معرفت به ارمغان آورد. منابعي كه چون نفت و گاز و سنگ، بيم پايانش نباشد. منابعي چون قرآن، نوراني، چون آثار حكيمان و عارفان، معرفت آموز، چون تراوشات فكري دانشمندان و عالمان، راهبر و راهگشا، كه هرگز نگران تمام شدنشان نباشند و هر روز غني تر و متواضع ترشان كند.
راستي كه اگر به ديده دل بنگري، نيك درخواهي يافت كه ذره اي بيشتر يا كمتر از آنچه در مقدراتت نوشته اند نصيب نخواهي برد و روزي هر كس مقسم است و حرص و آز، رهزن راه است، و هنگام سر رسيدن اجل، كسي از چند و چون، چيزي نداند و امر، امر اوست بي كم و كاست. گفت: صيادي را ماهي قوي اي به دام افتاد، طاقت حفظ آن نداشت. ماهي بر او غالب آمد و دام از دستش در ربود و برفت.
شد غلامي كه آب جوي آرد
جوي آب آمد و غلام ببرد
دام هر بار ماهي آوردي
ماهي اين بار رفت و دام ببرد
ديگر صيادان دريغ خوردند و ملامتش كردند كه چنين صيدي در دامت افتاد و ندانستي نگاه داشتن گفت: اي برادران چه توان كردن؟ مرا روزي نبود و ماهي را همچنان روزي مانده بود. صياد بي روزي در دجله ماهي نگيرد و ماهي، بي اجل در خشكي نميرد.»

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14