(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 30 آبان 1389- شماره 19794

نقش آفرينان عصرتاريكي - 17
امام خميني بنيانگذار بزرگترين انقلاب قرن

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




نقش آفرينان عصرتاريكي - 17
امام خميني بنيانگذار بزرگترين انقلاب قرن

مرتضي صفارهرندي
برخي از كمونيست هاي آن دوره مثل مهدي خان بابا تهراني، چنگيز پهلوان و بهمن نيرومند حتي در قالب عنصر مبارز با رژيم شاه در تشكل هاي كمونيستي خارج كشور، به خدمت سرويس هاي امنيتي و جاسوسي غرب درآمدند. و بالاخره ذكر اين واقعيت از زبان اميرعباس هويدا نخست وزير سياه ترين دوره حكومت پهلوي دوم (از سال 44 تا 56) شنيدني است كه با افتخار مي گفت: «هفت نفر از اعضاي سابق حزب توده به عنوان وزير در كابينه من شركت دارند.» يكي از اين افراد عبدالمجيد مجيدي وزير كار دولت هويدا بود.109
در اين سال ها همچنين سرمايه هاي بزرگي مثل مالكيت بانك تهران، كارخانه سيمان ري و چندين كارخانه قند از آن هواداران سابق مبارزه براي حاكميت «ديكتاتوري كارگران» بود. پرداختن به اين دست موارد موضوع نوشتار دامنه دار و ملال آوري خواهد بود كه شايد چندان جاذبه اي هم نداشته باشد. اما اجمالا آنچه قابل تأكيد است، شكست گفتمان چپ گرايي ماركسيستي در ايران، سال ها قبل از فروپاشي بلوك شرق است.
رژيـم شـاه از كمونيست هاي نادم در سـاختن نوعي چپ گرايي هدايت شده مدد مي جست. زماني كه دموكرات هاي آمريكا براي مقاصد استيلاجويانه خود قصد انجام رفرم در ايران را داشتند، دانش و گرايش چپ هاي رام شده مي توانست به انجام اين برنامه كمك كند.
«احمد شاملو» كمونيست سابق در سال 1341 از سوي فردي مثل مهدي ميراشرافي (عامل مستقيم سازمان سيا) مأمور راه اندازي نشريه اي شد كه قرار بود با ظاهري چپ گرايانه و عدالت خواهانه در جهت زمينه سازي رفرم اصلاحات ارضي فعاليت كند. پيش از آن جوانان كمونيستي مثل احسان نراقي در بازگشت از اروپا براي اجراي اصل چهار ترومن (شامل اصلاحات اقتصادي در كشورهاي فقير به منظور جلوگيري از تفوق ابرقدرت شرق بر آن كشورها) در ايران به خدمت درآمده بودند.
بدين ترتيب رژيم شاه فكر مي كرد كه با خدمت گرفتن مخالفان سابق خود دستي باز در انجام رفرم هاي آمريكايي و تحكيم پايه هاي حكومت خود خواهد داشت. اما در آغاز دهه 40 ورود با قدرت جريان اسلام گرايي به صحنه معادلات سياسي كشور تمام محاسبات آمريكا و رژيم شاهنشاهي را درهم ريخت.
فصل سوم
نقطه عطف
تمهيد مبارزات سرنوشت ساز اسلامي
آرام آرام به سمت ارزيابي وضعيت جريان هاي سياسي درآستانه ظهور نهضت اسلامي امام خميني(ره) نزديك مي شويم. پيش از اين به مرور عملكرد چپ گرايان و راست گرايان دوران پس از 28 مرداد پرداختيم. براساس ترتيبي كه در تشريح مقاطع تاريخي قبلي داشتيم هم اكنون نوبت بررسي جريان اسلامي به مركزيت روحانيت در اين دوره است. عملكرد روحانيت در اين دوران تأثير پذيرفته از وقايع و متغيرهاي آن زمان است. نگاهي به تحولات منتهي به 28 مرداد 1332 طبيعت ملالت بار حوادث آن دوران براي روحانيت را بيش از هرچيز نمايان مي سازد.
بخشي از روحانيت را كه با نهضت نفت همراه شده بود، فرجام نامراد آن و هتك حرمت روحانيت از سوي همپيمانان مي آزرد. اين مسأله دليل كافي را براي اثبات مدعاي بخش سياست گريز روحانيت فراهم مي ساخت و حتي شماري از طرفداران فعاليت سياسي روحانيت را از آن صف جدا مي كرد. شيخ محمود حلبي مؤسس انجمن حجتيه، از فعالان نهضت ملي شدن نفت در مشهد به همراه محمدتقي شريعتي و... بود. با حوادث تابستان 1332 او فعاليت سياسي را به كناري نهاد.
انجمن حجتيه دقيقاً درسال كودتاي 28 مرداد تأسيس شد. اين تشكل مبارزه صرفاً فكري و عقيدتي با فرقه بهائيت را در سرلوحه فعاليت هاي خود قرارداده بود. يكي از مطالبات روحانيت از دولت ها محدودسازي اين فرقه گمراه، فزون طلب و هم پيمان صهيونيسم بود. همان گونه كه پيش از اين هم ذكر شد آيت الله بروجردي علي الدوام اين موضوع را از طرق حكومتي و غيرحكومتي پيگيري مي كرد.
پس از سال 1332 با سرمستي رژيم شاه از قدرت، نفوذ بهايي ها هم در رأس مخروط قدرت افزايش يافت، به گونه اي كه به رغم فشار بي امان مرجعيت بر رژيم به اتكاي افكار عمومي و مجبور شدن دولت به تعطيلي موقت حضيره القدس (مركز بهائيان)، بهايي ها هر روز بيش از گذشته در قدرت و اقتصاد كشور سهيم مي شدند. ارتشبد فردوست (مسئول دفتر ويژه اطلاعات شاه) از نفوذ بي بديل دكتر ايادي (پزشك بهايي مسلك شاه) بر محمدرضا سخن بسيار گفته است.
پـيش از آن حتي آيت الله بروجردي تأكيد كرده بود كه مخالفت رژيم شاه با بهايي ها فقط «تظاهر و اغفال» است. 110 به هر روي، مبارزه با بهائيت پس از فرونشستن تب نهضت ملي شدن نفت به يكي از اولويت هاي فعاليت اجتماعي روحانيت (فارغ از داشتن يا نداشتن گرايش سياسي) تبديل شده بود. در اين ميان بخشي از روحانيت و ازجمله مؤسس انجمن ضدبهائيت (كه بعدها به انجمن حجتيه تغيير نام يافت) مبارزه با بهائيت را درقالب تلاش براي تغيير عقيده آحاد بهائيان ازطريق تماس فردي با آنان پيگيري مي كردند. اما نگاه بخش ديگري از روحانيت به اين فرقه درشكل توجه به توسعه روزافزون نفوذ آنان در ساختار قدرت بود. اين بخش از روحانيت، بهائيت را ـ كه مركز اصلي آن در شهرهاي اشغال شده «حيفا» و «عكا» در فلسطين قرارداشت و دارد ـ مأمور توسعه نفوذ صهيونيسم در ايران مي دانستند. آنان مترصد فرصتي براي مبارزه با ريشه هاي نفوذ اين تشكيلات شيطاني در كشور بودند.
بين اين دو مجموعه از روحانيت، البته تعارضي وجود نداشت؛ چه بسا دسته دوم، گروه اول را در فعاليت هاي خود ياري مي رساندند (چنان كه امام خميني(ره) تا سال ها به انجمن حجتيه كمك مالي مي كردند) اما مفروض هاي اساسي هريك از آنان در اين مبارزه با ديگري متفاوت بود. دو سال پس از كودتا، يعني درسال 1334 آنها شاهد بودند كه بساط اولين شبكه تلويزيوني ايران قرار است توسط يك سرمايه دار بهايي به نام «حبيب الله ثابت پاسال» پهن شود. اعلام خطر وعاظ برجسته كشور درباره افزايش نفوذ بهايي ها هم در آن سال هاي سياه واكنشي جز ممنوعيت سخنراني را به دنبال نداشت. 111
به موازات اين تلاش ها، برنامه رضاخاني هجو باورهاي اسلامي دراين سال ها مجدداً در برنامه كاري رسانه هاي رژيم قرار گرفته بود. اين برنامه در آن مقطع به صورت تدريجي و زيگزاگي به اجرا درمي آمد. رژيم ازسويي ولنگاري فرهنگي را به عنوان جايگزيني براي آزادي هاي سلب شده سياسي مورد استفاده قرار مي داد و از سوي ديگر سعي مي كرد از آن براي كاستن از باورمندي مذهبي مردم و به تبع آن كاهش نفوذ روحانيت بهره ببرد.
پنجه كشيدن رژيم به چهره باورهاي مذهبي و سپردن جديدترين رسانه كشور به دست يك سرمايه دار بهايي در شرايطي انجام مي شد كه دومين جنگ اعراب و صهيونيست ها درحال شكل گيري بود. زنگ خطر صهيونيسم گوشخراش تر از هرزمان ديگر به صدا درآمده بود و در نجف آيت الله كاشف الغطاء مسلمين را به پايداري در برابر صهيونيست ها فرا مي خواند.
در اين فضا رهبري روحانيت شيعه از سويي با موانع داخلي پويايي و رشد آن روبه رو بود و از طرف ديگر در مواجهه با حاكميتي قرارداشت كه حالا قصد كرده بود يك حكومت مقتدر لائيك را جايگزين ساختار متزلزل قبلي كند و مرجعيت را مانع اصلي درمقابل اين قصد و تصميم يافته بود.
در چنين شرايطي اقدامات تحول خواهانه صرفاً به جمع هاي انگشت شماري منحصر مي شد كه قائل به توسعه امر تبليغ دين به قالب ها و اسلوب هاي جديد بودند. نگاه به آرشيو تاريخ نشان مي دهد كه در برابر انبوه تبليغات رسانه هاي مكتوب و شفاهي دستگاه فرهنگي اسلام ستيز شاهنشاهي، تنها دو نشريه قابل اعتناي اسلامي در اين سال ها پا به عرصه وجود نهاده است. به نوشته استاد علي دواني، در آن موقع فضلاي روحاني كمتر براي نوشتن مقالات ديني يا كتاب به زبان فارسي دست به قلم بودند. اغلب تأليفات، عربي و بيشتر هم تقريرات و تكرار مكررات بود؛ چيزي كه عامه مردم از آن سود نمي بردند و زبان آن را نمي دانستند. در آن زمان افرادي نيز بودند كه روزنامه خواندن را خلاف شأن روحانيت مي دانستند. اما آيت الله بروجردي بارها از برخورداري «جامع الازهر» مصر از مجله و خلأ آن در حوزه علميه قم ابراز تأسف كرده بود، ولي خوف لغزش احتمالي در مواضع مجله، وي را از سپردن اين كار به افراد باز مي داشت.
در آذرماه 1337 مجله «مكتب اسلام» بامقالاتي به قلم حضرات آيات مكارم شيرازي، نوري همداني، موسوي اردبيلي، جعفر سبحاني، واعظ زاده خراساني، علي دواني و... پا به عرصه نهاد. مدتي بعد سيد موسي صدر]1[ نيز به اين جمع پيوست. اندكي پس از آن هم در ارديبهشت 1338 مجله مكتب تشيع با محوريت افرادي مثل شهيد باهنر و آقايان هاشمي رفسنجاني، مهدوي كرماني و صالحي كرماني و قلم نويسندگاني همانند شهيد مطهري، شهيد باهنر و... شروع به كار كرد. اين مجله از قلم افراد غيرحوزوي مثل مهدي بازرگان نيز استفاده مي كرد. اظهارات آيت الله بروجردي در ديدارهاي خصوصي از خرسندي نسبت به چنين مجلاتي حكايت داشت. اگرچه حاميان مالي «مكتب اسلام» تجار علاقه مند به مرحوم سيدكاظم شريعتمداري بودند، اما تركيب نويسندگان اين مجله، آن را به صورت تكيه گاه عموم روحانيت روشنفكر و متدينين اهل مطالعه در آورده بود.
وجود چنين مجلاتي همچنين باعث متشكل شدن عالمان ديني تحول طلب مي شد. البته حوزه هاي علميه همواره از يك تشكل غيررسمي در قالب ارتباطات سنتي ائمه جماعات و وعاظ با مردم، برخوردار بوده اند. اما تغييرات اجتماعي و سياسي، به وجود آمدن تشكل هاي جديدي از نخبگان ديني را براي پيشبرد اهداف روحانيت ضروري مي ساخت.
تشكل، تنها نياز حوزه هاي علميه نبود. ارائه يك الگوي مهاجم سياسي كه قالب هاي موجود را بشكند و طرحي نو در اندازد، عطش ظهور يك مصلح ديني در حوزه هاي علميه را افزون نموده بود. گروهي از فضلاي حوزه علميه قم، اين پديده را در وجود يك فقيه طراز اول حوزه كشف كرده بودند. سال ها قبل از رحلت آيت الله بروجردي جلسات درس امام خميني(ره) پرجاذبه ترين محافل بود. در كنار درس هاي روح بخش اخلاق و عرفان، دروس و مكتوبات فقهي امام خميني(ره) و نوع نگاه جديد او به اختيارات حكومتي فقيه، از ابتداي دهه 30 شمسي بارقه اميدي را در دل بخشي از فضلاي حوزه قم ايجاد كرده بود. با اين حال امام به رغم تفاوت برداشت با آيت الله بروجردي نسبت به مسائل سياسي، براي حفظ محور و ستون حوزه، ديدگاه متفاوت خود را منتشر نمي كرد.
با وجود خواسته رژيم شاه براي شكستن محوريت حوزه علميه قم و به رغم استنكاف امام از مطرح شدن به عنوان مرجع تقليد، برجستگي شخصيت علمي و عملي ايشان، در اندك زماني پس از رحلت آيت الله بروجردي باعث شد تا آوازه آن حضرت از حوزه هاي علميه فراتر رود و او را به شخصيت محبوب مردم متدين تبديل كند.
حركت امام در شرايط تمهيد اصلاحات موردنظر حزب حاكم دموكرات آمريكا در ايران، آغاز شد. رفتار سنجيده امام با اين امر از دوران مرحوم آيت الله بروجردي، برجستگي فكر سياسي او را آشكار كرده بود. موضوع اعمال تغييرات روبنايي در ايران براي وابستگي بيشتر به آمريكا از ويژگي هاي دوراني است كه امام رهبري مبارزات اسلامي را برعهده گرفت. ادعاهايي مثل آزادسازي زنان و اعاده حقوق آنان، تقسيم اراضي كشاورزي و... چيزي نبود كه با برخوردهاي مستقيم بتوان خدعه مستتر در آن را برملا نمود. مخالفت با چنين داعيه هايي نه تنها قشر متجدد بلكه بخش هايي از طبقات تهيدست جامعه را نيز مي توانست نسبت به رهبري ديني مسأله دار كند. در چنين فضايي امام خميني(ره) به صحنه هدايت مبارزات سياسي اسلامي وارد شد.
امام(ره) بنيانگذار جامع ترين نهضت معاصر
تاريخ نگاري، درباره انگيزه ها و مباني دو نهضت مهم سده هاي اخير ايران (يعني مشروطه و ملي شدن نفت) دستخوش نوعي مصادره به مطلوب از سوي گروه هاي ذي نفع بوده است. بسياري از نويسندگان تاريخ در اين دوران ها به ناصواب، ورود انديشه هاي سياسي مغرب زمين (مثل ناسيوناليسم و ليبراليسم) به سرزمين ما را مهمترين منشأ اين تحولات ذكر كرده اند. اگرچه شواهد قطعي تاريخي، مهر بطلان بر اين ادعاها مي نهد، اما به هر حال اختلاط
سياست ورزان غرب گرا با اسلام گرايان در اين دو مقطع و وجود اهداف مشترك بين آنان اجازه چنين برداشت هايي از تاريخ را داده است. در ابتداي دهه چهل شمسي، نهضتي در ايران آغاز شد كه موضوعات آن هرگونه
تاويل پذيري غيراسلام گرايانه از اين نهضت را منتفي مي ساخت. هيچ كس
نمي تواند ادعا كند كه هم طراح مضمون هاي اين نهضت و هم بسيج گر مردم در آن، پايگاهي جز روحانيت بوده است.
به تناسب بازگشت حكومت پهلوي به برنامه هاي اسلام ستيز، روحانيت نيز با تمركز بر مقابله با برخي از سمبل هاي علني و همه فهم اين برنامه هاي مخرب، نهضت خويش را آغاز كرد. روحانيت اهداف اين برنامه ها را رصد كرده بود و در تشنگي فراهم آمدن فرصت، حتي به دست آوردن مستمسك هاي كوچك براي آغاز يك مبارزه به سر مي برد.
گريزي از اين نيست كه به تكرار آنچه همواره در چنين مباحثي درباره وضعيت دوران پس از رحلت آيت الله بروجردي مطرح مي شود، بپردازيم. تعدد مراجع و تلاش رژيم شاه براي دور كردن رهبري روحانيت از ايران و خصوصاً قم از طريق سوءاستفاده از همين عامل، از جمله واقعيات تعيين كننده اين زمانه است. موضع گيري محكم و صراحت شجاعانه امام خميني(ره) به عنوان يكي از مراجع تقليد جديد در ملاقات با نخست وزير وقت (اميني) ـ كه براي شركت در مراسم چهلم رحلت آيت الله بروجردي به قم سفر كرده بود ـ رژيم را از ظهور يك پديده متفاوت و منحصر به فرد در بين عالمان ديني آگاه ساخته بود و اين، ضرورت تضعيف قم را در اذهان دولتمردان بيشتر مي نمود. اميني تصور مي كرد از دريچه رتق و فتق امور
مي تواند از روحانيت، يك موجوديت همراه با رفرم مورد نظر حزب دموكرات آمريكا و يا خنثي در برابر آن بسازد. او رخصتي براي اين آزمون نيافت و اسدالله علم با روشي متفاوت به صحنه آمد.
نخست وزير جديد تضعيف روحانيت از طريق فشار و متشتت كردن صفوف آن را انتخاب كرده بود. »علم« در اولين اقدام به جاي ورود مستقيم به اصلاحات مورد نظر آمريكا، كار خود را با يك دهن كجي به نهادهاي ديني شروع كرد. شايد حذف قيد مسلمان بودن و حذف قسم به قرآن در ماجراي انجمن هاي ايالتي و ولايتي يك نوع چنگ و دندان نشان دادن به روحانيت ايران در خلأ رهبري واحد آن (آيت الله بروجردي) بود. اما همين موضوع به اولين مضمون براي آغاز يك مبارزه اسلام خواهانه سرنوشت ساز تبديل شد. همزمان، در جريان انتشار اخباري درباره ساخت سينما و مراكز تفريحات نامشروع در شهر قم
عكس العمل طلاب و اقدام انفرادي امام خميني(ره) در احضار رئيس شهرباني قم و اخطار قاطعانه درباره اين اقدام، به رژيم نشان مي داد كه بايد منتظر
مقاومت هايي سرسختانه و غيرقابل پيش بيني باشد.112
امام(ره) لايحه انجمن هاي ايالتي و ولايتي را «مقدمه برنامه هاي ضداسلامي» شاه قلمداد كرده بود و از همين امر براي متشكل ساختن مجموعه جديد رهبران حوزه علميه قم و نيز بدنه روحانيت به منظور آغاز يك مبارزه دامنه دار استفاده مي كرد. كار از نامه نگاري به شاه و نخست وزير آغاز شد و در اثر پافشاري امام، تا اعلام رسمي لغو لايحه، به رغم گردنكشي ها و
گستاخي هاي اوليه نخست وزير ادامه يافت. رويه پيشرو امام، در شرايط اكتفاي بقيه مراجع به نتايج عقب نشيني رژيم شاه، نشانه عزمي براي استمرار مبارزه با رژيم بود. پرداختن امام به مسائلي غير از اين موضوع، مثل قرار گرفتن استقلال و اقتصاد مملكت در قبضه صهيونيست ها كه به صورت حزب بهايي ظاهر شده اند، چرايي خوشحالي مردم از شكست دولت، عقب ماندگي و فقدان استقلال اقتصادي، علمي و فرهنگي كشور و خلط ناصواب
ترقي خواهي با موضوعاتي مثل كشف حجاب و... در خلال عقب نشيني رژيم از لايحه، موضوعاتي بود كه قصد متفاوت امام را آشكار مي كرد.
در اين شرايط هيچ يك از احزاب سياسي وارد چنين موضوعاتي نمي شدند. سقف تلاش هاي گروه هاي سياسي داخل كشور مثل نهضت آزادي، نقش ايفا كردن در يك ساختار منطبق با مشروطيت بود. ولي امام، حتي استناد به قانون اساسي آن رژيم را از باب «ملزم ساختن رژيم به الزامات خودش» مي دانستند؛113 اين چيزي بود كه امام در سخنراني روز 11 آذرماه 1341 بر آن تصريح كردند. نامه نگاري به شاه و نخست وزير، در واقع عمل كردن به مقتضاي ظرفيت هاي اجتماعي آن دوران است و نه پذيرش قواعدي كه گروه هاي سياسي مثل نهضت آزادي به آن ملتزم بودند. كما اينكه رويه امام مورد پسند مرحوم سيدكاظم شريعتمداري]2[ ـ از مراجع تقليد آن زمان كه داراي روابط گرمي با اين گروه ها بود ـ واقع نمي شد. جالب است كه اين گروه ها پس از پيروزي انقلاب اسلامي همواره خود را پيشگام مبارزه در شرايط سكوت و سكون روحانيت معرفي مي كرده اند!
استمرار مبارزه امام خميني(ره) با انگيزه ها، مضامين و روش هاي اسلامي همراه بود. اين تنها امام خميني(ره) بود كه در برابر برگزاري سالگرد كشف حجاب، تهديد كرد كه به مناسبت سالگرد كشتار مسجد گوهرشاد اعلام تعطيلي و عزاي عمومي خواهد كرد و بدين ترتيب رژيم را از اين اقدام منصرف ساخت.
شاه براي اصلاحات مورد نظر آمريكا شخصاً وارد صحنه شد و سعي كرد فرستاده حوزه علميه قم (مرحوم آيت الله روح الله كمالوند) را با بيان اينكه اگر اين اصلاحات را انجام ندهد دشمنان دين و مسجد (كمونيست ها) اين كار را خواهند كرد، متقاعد كند. او قول عملي كردن ديگر خواسته هاي روحانيت در صورت همراهي آنان با رفرم مورد نظر را هم داد. اما امام اين اظهارات را دليل بر قرار گرفتن شاه در مرز مرگ و زندگي توصيف كرد و خواستار مخالفت با آن شد. ظاهر اين رفرم اقداماتي در حمايت از اقشار فقير جامعه به نظر مي رسيد (الغاي رژيم ارباب و رعيتي با تقسيم اراضي كشاورزي، ملي كردن جنگل ها، سهيم كردن كارگران در منافع كارگاهي و...). لذا امام خميني(ره) بزرگان روحانيت را از افتادن در دام اتهام حمايت از زمين داران برحذر مي داشت، ولي با شناخت اهداف و نتايج نهايي اين طرح، مخالفت خود را از زاويه مغايرت برگزاري رفراندوم با قانون مشروطه، فقدان صلاحيت برگزاركنندگان انتخابات، فضاي تهديد و تطميع در انتخابات، عدم اطلاع رساني كافي به مردم و... اعلام
مي كرد و از سوي ديگر در مواجهه با مخاطبان اصلي خود و عموم مردم اسلام خواه، اين رفراندوم را «مقدمه اي براي از بين بردن مواد مربوط به مذهب» قلمداد مي نمود.114 بدين ترتيب مبارزه امام با رفراندوم اصلاحات ارضي به جاي اينكه مستمسك به دست حكومت بدهد، نظام سياسي موجود را با ادبيات سياسي موجود در دنيا به چالش كشيده بود. از سويي براي اولين بار حركتي با اهداف و مضامين اسلامي ناب آغاز شده بود و ازسوي ديگر حركتي با اين ويژگي تمام ايده هاي استقلال خواهانه، عدالت جويانه و آزادي خواهانه را پاسخ مي داد. همه اين ايده پردازي ها توسط امام صورت مي گرفت و روحانيت در حد ظرفيت هاي موجود خود و جامعه آن را انتشار مي داد. مردم به عنوان مخاطبان امام با يك دستگاه فكري و عملي منسجم، روشن و دين مدار مواجه بودند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
109- احسان طبري، همان، ص 221.
110- خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفي، ص 478.
111- رك به همان، ص 227.
112- محمدحسن رجبي، زندگينامه سياسي امام خميني، (تهران انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1377)، صص 248و 249.
113- رك؛ صحيفه امام، جلد 1، ص 116.
114- همان، ص 137.
115- محمدحسن رجبي، همان، ص 267.
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14